(آيه )ـو در اين آيه اضافه مى كند: آنها كه در (محو) آيات ما تلاش كردند,و چنين مى پنداشتند كه مى توانند بر اراده حتمى ما غالب شوند, اصحاب دوزخند))(والذين سعوا فى آياتنا معاجزين اولئك
اصحاب الجحيم ).
(آيه )ـ.
وسوسه هاى شياطين در تلاشهاى انبيا:.
از آنـجـا كـه در آيـات گذشته سخن از تلاش و كوشش مشركان و كافران براى محو آيين الهى و استهزا و سخريه آنها نسبت به آن درميان بود, در اينجا هشدارمى دهد كه اين توطئه هاى مخالفان
برنامه تازه اى نيست , هميشه اين القائات شيطانى در برابر انبيا بوده و هست .
نـخست چنين مى گويد: ((و ما هيچ رسول و پيامبرى را پيش از تو نفرستاديم مگر اين كه هرگاه
آرزو مـى كـرد (و طـرحـى براى پيشبرد اهداف الهى خود مى كشيد)شيطان , القائاتى در آن طرح
مى كرد)) (وما ارسلنا من قبلك من رسول ولا نبي الا اذا تمنى القى الشيطان فى امنيته ).
امـا خـداونـد پـيـامبر خود را در برابر هجوم اين القائات شيطانى تنهانمى گذاشت ((پس خداوند
الـقـائات شيطان را از ميان مى برد, سپس آيات خود رااستحكام مى بخشيد)) (فينسخ اللّه ما يلقى
الشيطان ثم يحكم اللّه آياته ).
و اين كار براى خدا آسان است چرا كه ((خداوند دانا و حكيم مى باشد)) (واللّه عليم حكيم ) و از همه
اين توطئه ها و نقشه هاى شوم باخبر است و طرز خنثى كردن آنها را به خوبى مى داند.
(آيـه )ـولـى هـمواره اين توطئه هاى شيطانى مخالفان , ميدان آزمايشى براى آگاهان و مؤمنان و
كـافران تشكيل مى داد, لذا در اين آيه اضافه مى كند: اين ماجراها ((براى اين بود كه خداوند القاى
شيطان را آزمونى براى آنها كه در قلبشان بيمارى است و آنها كه سنگدلند قرار دهد)) (ليجعل ما
يلقى الشيطان فتنة للذين فى قلوبهم مرض والقاسية قلوبهم ).
((و ظالمان (بيدادگر) در عداوت و مخالفت شديدى دور از حق قرارگرفته اند)) (وان الظالمين
لفى شقاق بعيد).
(آيـه )ـو نيز ((هدف از اين ماجرا اين بود آنها كه عالمند و آگاه (حق را ازباطل تشخيص دهند, و
بـرنـامه هاى الهى را از القائات شيطانى جدا سازند و درمقايسه با يكديگر) بدانند كه آيين خدا حق
اسـت , و از سـوى پـروردگـار تو است , درنتيجه به آن ايمان آورند و دلهايشان در برابر آن خاضع
گردد)) (وليعلم الذين اوتواالعلم انه الحق من ربك فيؤمنوا به فتخبت له قلوبهم ).
الـبـتـه خـدا اين مؤمنان آگاه و حق طلب را در اين مسير پرخطر تنها نمى گذاردبلكه ((خداوند
افـرادى را كه ايمان آوردند به سوى صراط مستقيم هدايت مى كند))(وان اللّه لهاد الذين آمنوا الى
صراط مستقيم ).
(آيـه )ـدر تـعـقـيـب آيـات گـذشـته كه از تلاش و كوشش مخالفان براى محوآيات الهى سخن
مى گفت در اينجا اشاره به ادامه اين تلاشها از ناحيه افراد متعصب و سرسخت مى كند.
نخست مى گويد: ((كافران همواره در باره قرآن (و آيين توحيدى تو) در شك هستند, تا آن كه روز
قـيامت بطور ناگهانى فرا رسد, يا عذاب روز عقيم [ روزى كه قادر به جبران گذشته نيستند] به
سـراغـشـان آيد)) (ولا يزال الذين كفروا فى مرية منه حتى تاتيهم الساعة بغتة او ياتيهم عذاب يوم
عقيم ).
بـديـهـى اسـت منظور از ((كافران )) در اينجا همه آنها نيستند چرا كه بسيارى درادامه راه بيدار
شـدنـد و به پيامبر(ص ) و صفوف پيوستند, منظور سران آنها و افرادلجوج و فوق العاده متعصب و
كينه توزند كه هرگز ايمان نياوردند.
(آيـه )ـسپس به حاكميت مطلقه پروردگار در روز رستاخيز اشاره , كرده مى گويد: ((حكومت و
فرمانروايى در آن روز مخصوص خداست )) (الملك يومئذللّه ).
الـبته اين اختصاص به روز قيامت ندارد, امروز و هميشه حاكم و مالك مطلق خداست , منتهى در
صحنه قيامت بيش از هر زمان اين حقيقت آشكار مى گردد كه حاكم و مالك تنها اوست .
و چـون مالك حقيقى اوست , حاكم حقيقى هم او خواهد بود, لذا ((اودر ميان همه انسانها (اعم از
مؤمن و كافر) حكومت و داورى مى كند)) (يحكم بينهم ).
و نـتيجه آن همان است كه قرآن به دنبال اين سخن فرموده : ((پس آنها كه ايمان آورده اند و عمل
صـالـح انـجام داده اند در باغهاى پرنعمت بهشت قرار دارند))باغهايى كه همه مواهب در آن جمع
اسـت و هر خير و بركتى كه بخواهند در آن موجود است (فالذين آمنوا وعملوا الصالحات فى جنات
النعيم ).
(آيـه )ـ((امـا آنـهـا كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند, عذاب خواركننده اى براى آنهاست ))
(والذين كفروا وكذبوا با ياتنا فاولئك لهم عذاب مهين ).
عـذابى كه آنها را پست و حقير مى كند و در برابر آن همه گردنكشيها و خودبرتربينيها و استكبار
در برابر خلق خدا آنها را به پايينترين مرحله ذلت مى كشاند.
(آيـه )ـو از آنـجـا كه در آيات گذشته سخن از مهاجرانى به ميان آمد كه ازخانه و كاشانه خود به
خـاطـر نـام ((اللّه )) و حـمايت از آيين او بيرون رانده شدند, در اين آيه از آنها به عنوان يك گروه
ممتاز ياد كرده , مى گويد: ((و كسانى كه در راه خداهجرت كردند, سپس شربت شهادت نوشيدند
و يا به مرگ طبيعى از دنيا رفتندخداوند به همه آنها روزى نيكويى مى دهد (و از نعمتهاى ويژه اى
بـرخـوردار مـى كـند)چرا كه او بهترين روزى دهندگان است )) (والذين هاجروا فى سبيل اللّه ثم
قتلوااوماتوا ليرزقنهم اللّه رزقا حسنا وان اللّه لهو خير الرازقين ).
بـعـضى از دانشمندان شان نزولى براى اين آيه ذكر كرده اند كه خلاصه اش چنين است : ((هنگامى
كه مهاجران به مدينه آمدند بعضى از آنها به مرگ طبيعى ازدنيا رفتند, در حالى كه بعضى شربت
شـهـادت نوشيدند, در اين هنگام گروهى تمام فضيلت را براى شهيدان قائل شدند, آيه فوق نازل
شد و هر دو دسته را مشمول بهترين نعمتهاى الهى معرفى كرد, لذا بعضى از مفسران از اين تعبير
چـنـيـن نـتـيـجه گرفتند كه مهم جان دادن در راه خداست چه از طريق شهادت باشد و چه از
طريق مرگ طبيعى , هر كس براى خدا و در راه خدا بميرد مشمول ثواب شهيدان است .
(آيه )ـو در اين آيه نمونه اى از اين رزق حسن را بازگو كرده , مى گويد:((خداوند آنها را در محلى
وارد مى كند كه از آن راضى و خشنود خواهند بود))(ليدخلنهم مدخلا يرضونه ).
اگر در اين جهان از منزل و ماواى خود به ناراحتى تبعيد و اخراج شدندخداوند در جهان ديگر آنها
را در منزل و ماوايى جاى مى دهد كه از هر نظر موردرضايت آنهاست .
و در پـايـان مى فرمايد: ((و خداوند دانا و بردبار است )) (وان اللّه لعليم حليم ) ازاعمال بندگانش
بـاخـبـر و در عـيـن حال بردبار است و در مجازات و كيفر عجله نمى كند تا مؤمنان در اين ميدان
آزمايش پرورش يابند و آزموده شوند.
آيه ـ شان نزول : در بعضى از روايات آمده است كه جمعى از مشركان مكه با مسلمانان روبرو شدند
در حـالـى كـه فـقط دو شب به پايان ماه محرم باقى مانده بود, مشركان به يكديگر گفتند: ياران
محمد(ص ) در ماه محرم دست به پيكارنمى زنند و جنگ را حرام مى دانند و به همين دليل حمله
را آغـاز كـردند, مسلمانان نخست بااصرار از آنها خواستند كه در اين ماه حرام جنگ را آغاز نكنند,
ولى آنهاگوش ندادند, ناچار براى دفاع از خود وارد عمل شدند و مردانه جنگيدند وخداوند آنها را
پيروز كرد.
تفسير:.
پيروزمندان كيانند؟.
در آيـات گـذشـته سخن از مهاجران فى سبيل اللّه بود و وعده هاى پاداش بزرگى كه خداوند در قيامت به آنها داده است .
براى اين كه تصور نشود كه وعده الهى , مخصوص آخرت است در اين آيه سخن از پيروزى آنها ـدر
سايه لطف الهى ـ در اين جهان مى گويد.
مـى فـرمـايد: ((مساله چنين است و هر كس در برابر ستمى كه به او شده به همان اندازه دست به
مـجـازات زنـد, سـپس بر او ظلم شود, خداوند او را يارى خواهد كرد)) (ذلك ومن عاقب بمثل ما
عوقب به ثم بغى عليه لينصرنه اللّه ).
اشاره به اين كه دفاع در مقابل ظلم و ستم , يك حق طبيعى است و هر كس مجاز است به آن اقدام
كند.
و از آنـجـا كه هميشه قصاص و مجازات بايد با عفو و رحمت , آميخته شودتا افرادى كه از كار خود
پـشـيمان گشته اند و سر تسليم فرود آورده اند زير پوشش آن قرار گيرند در پايان آيه مى فرمايد:
((خداوند بخشنده و آمرزنده است )) (ان اللّه لعفو غفور).
ايـن درست به آيات قصاص مى ماند كه از يك طرف به اولياى دم اجازه قصاص مى دهد, و از سوى
ديـگـر دسـتـور عـفـو را بـه عـنوان يك فضيلت (در موردكسانى كه شايسته عفوند) در كنار آن
مى گذارد.
(آيـه )ـو از آنـجـا كـه وعـده نصرت و يارى هنگامى دلگرم كننده و مؤثر است كه از شخص قادر و
تـوانـايـى بـوده باشد, لذا در اين آيه گوشه اى از قدرت بى پايان خدا را در پهنه عالم هستى چنين
بـازگو مى كند: ((اين به خاطر آن است كه خداوندشب را در روز و روز را در شب داخل مى كند))
(ذلك بان اللّه يولج الليل فى النهارويولج النهار فى الليل ) دائما از يكى مى كاهد و طبق نظام معينى
بر ديگرى مى افزايد, نظامى پايدار و كاملا حساب شده كه هزاران بلكه ميليونها سال برقراراست .
و در پايان آيه مى گويد: ((و خداوند شنوا و بيناست )) (وان اللّه سميع بصير).
تقاضاى كمك مؤمنان را مى شنود, و از حال و كار آنها آگاه است و در موقع لزوم , لطفش به يارى
آنها مى شتابد, همان گونه كه از اعمال و نيات دشمنان حق باخبر است .
(آيـه )ـدر ايـن آيـه كه در واقع دليلى است براى آنچه قبلا گذشت ,مى گويد: ((اين به خاطر آن
اسـت كـه خداوند حق است , و آنچه را غير از او مى خوانندباطل است , و خداوند بلند مقام و بزرگ
است )) (ذلك بان اللّه هو الحق وان مايدعون من دونه هو الباطل وان اللّه هو العلى الكبير).
اگر مى بينيد لشكريان حق پيروز مى شوند, باطل عقب نشينى مى كند, لطف خدا به يارى مؤمنان
مـى شـتـابد و كافران را تنها مى گذارد, به خاطر آن است كه آنهاباطلند و اينان حق , آنها برخلاف
نظام عالم هستى هستند و سرنوشتشان فنا ونيستى است و اينها هماهنگ با قوانين جهان هستى .
(آيه )ـ.
نشانه هاى خدا در صحنه هستى !.
در آيات گذشته , سخن از قدرت بى پايان خداوند و حقانيت او بود, در اينجانشانه هاى مختلفى از اين قدرت گسترده و حقانيت مطلقه را بيان مى كند.
نـخـسـت مـى گويد: ((آيا نديدى كه خداوند از آسمان آبى فرستاد و زمين (خشكيده و مرده ) به
واسطه آن سبز و خرم مى گردد))؟! (الم تر ان اللّه انزل من السما ما فتصبح الا رض مخضرة ).
زمينى كه آثار حيات از او رخت بربسته بود و چهره اى عبوس و زشت و تيره داشت با نزول قطرات
حيات بخش باران , زنده شد و آثار حيات در آن نمايان گشت و لبخند زندگى در چهره او آشكار.
آرى ((خـداونـدى (كه به سادگى اين همه حيات و زندگى مى آفريند) لطيف وخبير است ))(ان
اللّه لطيف خبير).
خـداوند به مقتضاى لطفش باران را مى فرستد, و به مقتضاى خبير بودنش اندازه اى براى آن قائل
اسـت كه اگر از حد بگذرد سيل است و ويرانى , و اگر كمتر ازحد باشد خشكسالى و پژمردگى و
اين است معنى لطيف بودن و خبير بودن خداوند.
(آيه )ـنشانه ديگرى كه براى قدرت بى پايان و حقانيت ذات پاك اومى آورد اين است كه مى گويد:
((آنچه در آسمانها, و آنچه در زمين است از آن خداست )) (له ما فى السموات وما فى الا رض ).
خالق همه اوست , و مالك همه نيز اوست , و به همين دليل بر همه چيزتوانايى دارد.
و نـيـز بـه هـمـين دليل ((خداوند تنها غنى و بى نياز (در عالم هستى ) و شايسته هرگونه حمد و
ستايش است )) (وان اللّه لهو الغنى الحميد).
پـيـونـد اين دو صفت (غنى و حميد) با هم يك پيوند بسيار حساب شده است , چرا كه اولا بسيارند
كـسـانـى كـه غنى هستند اما بخيلند و استثمارگر وانحصارطلب و غرق غفلت و غرور, ولى غنى
بودن خداوند توام است با لطف وبخشندگى , وجود و سخاى او نسبت به بندگان كه او را شايسته
حمد و ستايش مى كند.
(آيه )ـباز به نمونه ديگرى از اين قدرت بى پايان در زمينه تسخيرموجوات براى انسانها اشاره كرده ,
مى فرمايد: ((آيا نديدى كه خداوند آنچه را درزمين است مسخر شما كرد)) (الم تر ان اللّه سخر لكم
ما فى الا رض ) و همه مواهب و امكانات آن را در اختيار شما قرار داد تا هرگونه بخواهيد از آن بهره
بگيريد.
((و هـمـچنين كشتيها را در حالى كه در درياها به فرمان او به حركت در مى آيند))و سينه آبها را
مى شكافند و به سوى مقصدها پيش مى روند (والفلك تجرى فى البحر بامره ).
از ايـن گـذشـتـه ((خـداوند آسمان را در جاى خود نگه مى دارد تا بر زمين جز به فرمان او فرود
نيفتد)) (ويمسك السما ان تقع على الا رض الا باذنه ).
لـذا در پـايـان آيـه اضافه مى كند: ((خداوند نسبت به مردم مهربان و رحيم است ))(ان اللّه بالناس
لرؤف رحيم ).
(آيه )ـسرانجام در اين آيه از قدرت پروردگار در مهمترين مساله جهان هستى , يعنى مساله حيات
و مـرگ سـخن مى گويد و مى فرمايد: ((و او كسى است كه شمارا زنده كرد)) خاك بى جان بوديد
لباس حيات بر شما پوشانيد (وهو الذى احياكم ).
((سـپـس (بـعـد از طـى دوره حـيات ) شما را مى ميراند)) (ثم يميتكم ) و به همان خاك كه از آن
برخاستيد باز مى گرديد.
((و ديـگـر بـار (در رسـتـاخـيز) حياتى نوين به شما مى بخشد)) (ثم يحييكم ) و سراز خاك مرده
برمى آوريد و آماده حساب و جزا مى شويد.
اما با اين حال ((اين انسان (در برابر اين همه نعمتهايى كه خدا در زمين وآسمان در جسم وجان به
او ارزانى داشته ) كفران كننده و ناسپاس است )) و با ديدن اين همه نشانه هاى روشن , ذات پاك او را
انكار مى كند (ان الا نسان لكفور).
(آيه )ـ.
هر امتى عبادتى دارد:.
در بـحـثـهاى گذشته كفتگوهايى پيرامون مشركان داشتيم , از آنجا كه مشركان بطور خصوص و مخالفان اسلام بطور عموم , جر و بحثهايى با پيامبر(ص ) پيرامون مسائل و احكام تازه اسلام داشتند
و نـسـخ و دگـرگـونـى قـسـمتهايى از احكام شرايع پيشين را نقطه ضعفى براى شريعت اسلام
مـى پنداشتند در حالى كه اين دگرگونيها نه تنها ضعف نبود بلكه يكى از برنامه هاى تكامل اديان
مـحـسوب مى شد, لذا در اين آيه مى فرمايد ((براى هر امتى عبادتى قرار داديم تا آن عبادت را (در
پيشگاه خدا)انجام دهند)) (لكل امة جعلنا منسكا هم ناسكوه ).
آيه گوياى اين حقيقت است كه امتهاى پيشين هركدام برنامه اى مخصوص به خود داشتند كه در
آن شـرايـط خـاص از نـظـر زمـان و مكان و جهات ديگر كاملترين برنامه بوده است , ولى مسلما با
دگرگون شدن آن شرايط لازم بود احكام تازه ترى جانشين آنها شود.
لـذا به دنبال اين سخن اضافه مى كند: ((پس نبايد در اين امر با تو به نزاع برخيزند)) (فلا ينازعنك
فى الا مر).
بـه سوى پروردگارت دعوت كن كه برهدايت مستقيم قراردارى )) و راه راست همين است كه تو
مى پويى (وادع الى ربك انك لعلى هدى مستقيم ).
هـرگـز گـفتگوها و ايرادهاى بى پايه آنان در روحيه تو كمترين اثرى نگذارد كه دعوتتت به سوى
خداست , و مسير تو هدايت , و راهت مستقيم است !.
(آيـه )ـ((و اگـر آنها با تو به جدال برخيزند (و سخنان تو در دل آنها اثرنگذارد در پاسخ آنها) بگو:
خدا از اعمالى كه شما انجام مى دهيد آگاهتر است )) (وان جادلوك فقل اللّه اعلم بما تعملون ).
(آيـه )ـ((و خـداوند روز قيامت در ميان شما در آنچه اختلاف داشتيدداورى مى كند)) (اللّه يحكم
بـيـنـكـم يـوم القيمة فيما كنتم فيه تختلفون ) در صحنه قيامت كه صحنه بازگشت به توحيد و
يكپارچگى و برطرف شدن اختلافات است حقايق را براى همه شما آشكار مى سازد.
(آيـه )ـو از آنجا كه قضاوت و داورى در قيامت نسبت به اختلافات واعمال بندگان نياز به علم و
آگاهى وسيعى به همه آنها دارد, در اين آيه اشاره به علم بى پايان خدا كرده , چنين مى گويد: ((آيا
نـمـى دانى كه خداوند آنچه را كه در آسمانها وزمين است مى داند))؟ (الم تعلم ان اللّه يعلم ما فى
السموات والا رض ).
آرى (( همه اينها در كتابى ثبت است )) (ان ذلك فى كتاب ).
كتاب علم بى پايان خداوند, كتاب عالم هستى و جهان علت و معلول ,جهانى كه چيزى در آن گم
نمى شود و نابود نمى گردد.
و لـذا در آخـريـن جمله مى فرمايد: ((اين بر خداوند آسان است )) (ان ذلك على اللّه يسير) چرا كه
همگى موجودات با تمامى خصوصياتشان نزد او حضور دارند.
(آيه )ـباز قرآن سخن از مشركان و برنامه هاى غلط آنها مى گويد.
و از آنجا كه يكى از روشنترين دلائل بطلان شرك و بت پرستى اين است كه هيچ گونه دليل عقلى
و نـقـلـى بـر جواز اين عمل دلالت نمى كند, در اين آيه مى فرمايد:((و آنها غير از خدا چيزهايى را
مـى پرستند كه هيچ گونه دليلى خداوند براى آن نازل نكرده است )) (ويعبدون من دون اللّه ما لم
ينزل به سلطانا).
در واقـع اين ابطال اعتقاد بت پرستان است كه معتقد بودند خدا اجازه بت پرستى را به آنها داده , و
اين بتها شفيعان درگاه او مى باشند.
سـپـس اضـافه مى كند: آنها معبودهايى را مى پرستند كه : ((علم و دانشى به حقانيت آنها ندارند))
(وما ليس لهم به علم ) يعنى نه از طريق دستور الهى , و نه ازطريق دليل عقل هيچ حجت و برهانى
براى كار خود مطلقا ندارند.
بـديـهى است كسى كه در اعتقاد و اعمال خود متكى به دليل روشنى نيست ,ستمگر است , هم به
خـويـش ستم كرده , و هم به ديگران , و به هنگام گرفتار شدن درچنگال مجازات الهى هيچ كس
قـدرت دفـاع از او نـدارد, لذا در پايان آيه مى گويد: ((وبراى ستمكاران ياور و راهنمايى نيست ))
(وما للظالمين من نصير).
(آيـه )ـسـپـس به عكس العمل بت پرستان در برابر آيات خدا, و شدت لجاجت و تعصب آنها در يك
جـمله كوتاه اشاره كرده , مى گويد: ((و هنگامى كه آيات روشن ما (كه بهره گيرى از آن براى هر
صـاحـب عـقلى آسان است ) بر آنها خوانده مى شود, در چهره كافران آثار انكار را به خوبى مشاهده
مى كنى )) (واذا تتلى عليهم آياتنا بينات تعرف فى وجوه الذين كفروا المنكر).
در حـقـيقت هنگام شنيدن اين آيات بينات , تضادى در ميان منطق زنده قرآن و تعصبات جاهلانه
آنها پيدا مى شود, و چون حاضر به تسليم در برابر حق نيستند,بى اختيار آثار آن در چهره هاشان به
صورت علامت انكار نقش مى بندد.
نـه تـنـهـا اثـر انـكـار و ناراحتى در چهره هاشان نماينان مى شود, بلكه بر اثرشدت تعصب و لجاج
((نـزديـك اسـت بـرخيزند و با مشتهاى گره كرده خود به كسانى كه آيات ما را بر آنها مى خوانند
حمله كنند))! (يكادون يسطون بالذين يتلون عليهم آياتنا).
قرآن در برابر اين بى منطقان به پيامبر(ص ) دستور مى دهد: ((به آنها بگو: آيا(مى خواهيد) من شما
را بـه بدتر از اين خبر دهم ! (بدتر از اين ) همان آتش سوزنده [دوزخ ] است ))! (قل افانبئكم بشر من
ذلكم النار).
يـعنى اگر به زعم شما اين آيات بينات الهى شر است , چون با افكارمنحرف و نادرستتان هماهنگ
نيست , من , بدتر از اين را به شما معرفى مى كنم ,كه همان مجازات دردناك الهى است كه در برابر
اين لجاج و عناد سرانجام دامانتان را خواهد گرفت .
هـمـان آتـش سوزانى ((كه خداوند به كافران وعده داده , و بد سرانجامى است ))(وعدها اللّه الذين
كفروا وبئس المصير).
در حـقيقت در برابر اين آتش مزاجان پرخاشگر كه شعله هاى عصبيت ولجاج , همواره در درونشان
افـروخـتـه اسـت , پـاسـخى جز آتش دوزخ نيست ! چرا كه هميشه مجازات الهى تناسب نزديكى با
چگونگى گناه و عصيان دارد.
(آيه )ـ.
معبودانى ضعيفتر از يك مگس !.
در ايـن آيه ترسيم جالب و گويايى از وضع بتها و معبودهاى ساختگى , وضعف و ناتوانى آنها, بيان مى كند, و بطلان اعتقاد مشركان را به روشنترين وجهى آشكار مى سازد.
روى سخن را به عموم مردم كرده , مى گويد: ((اى مردم ! در اينجا مثلى زده شده است گوش به
آن فرا دهيد)) و دقيقا به آن بينديشيد (يا ايها الناس ضرب مثل فاستمعوا له ).
((كسانى را كه شما غير از خدا مى خوانيد هرگز نمى توانند مگسى بيافرينند هرچند براى اين كار
اجـتـمـاع كـنـنـد و دست به دست يكديگر بدهند)) ان الذين تدعون من دون اللّه لن يخلقوا ذبابا
ولواجتمعوا له ).
هـمه بتها و همه معبودهاى آنها و حتى همه دانشمندان و متفكران و مخترعان بشر اگر دست به
دست هم بدهند قادر بر آفرينش مگسى نيستند.
بـنـابـرايـن چـگـونه مى خواهيد شما اينها را هم رديف پروردگار بزرگى قرار دهيدكه آفريننده
آسمانها و زمين و هزاران هزار نوع موجود زنده در درياها و صحراها وجنگلها و اعماق زمين است .
سـپس اضافه مى كند: نه تنها قادر نيستند مگسى بيافرينند بلكه از مقابله بايك مگس نيز عاجزند
چرا كه ((اگر مگس چيزى از آنها را بربايد نمى توانند آن رابازپس گيرند))! (وان يسلبهم الذباب
شيئا لا يستنقذوه منه ).
آرى ! ((هـم ايـن طـلـب كـنندگان ناتوانند و هم آن مطلوبان )) هم اين عابدان و هم آن معبودان
(ضعف الطالب والمطلوب ).
(آيـه )ـقـرآن بـعـد از بـيـان مثال زنده فوق , نتيجه گيرى مى كند كه : ((خدا راآن گونه كه بايد
بشناسند نشناختند)) (ما قدروا اللّه حق قدره ).
بـه قـدرى در مـعـرفت و شناسايى خدا, ضعيف و ناتوانند كه خداوند با آن عظمت را تا سرحد اين
معبودهاى ضعيف و بى مقدار تنزل دادند, و آنها را شريك او شمردند, كه اگر كمترين معرفتى در
باره خدا داشتند بر اين مقايسه خودمى خنديدند.
و در پايان آيه مى فرمايد: ((خداوند قوى و شكست ناپذير است )) (ان اللّه لقوى عزيز).
او بر همه چيز قادر و تواناست و هيچ كس را قدرت مقابله با او نيست .
آيـه ـ شان نزول : بعضى از مشركان مانند ((وليدبن مغيره )) (كه مغز متفكرآنان محسوب مى شد)
بـه هـنـگام مبعوث شدن پيامبر(ص ) با تعجب وانكارمى گفتند: انزل عليه الذكر من بيننا: ((آيا از
ميان همه ما وحى الهى بر محمد (اين يتيم فقير و تهى دست امت ما) نازل شده است ))؟.
آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت كه : انتخاب انبيا و فرشتگان براى رسالت روى معيار شايستگى و
معيار معنويت آنها بوده است .
تفسير: با توجه به اين كه در آيات گذشته سخن از توحيد و شرك ومعبودهاى پندارى مشركان در
مـيـان بـود, و بـا تـوجـه بـه اين كه جمعى از مردم ,فرشتگان يا بعضى از پيامبران را براى عبادت
بـرگـزيـدنـد, قـرآن در ايـن آيـه مـى گويد:همه رسولان الهى , بندگان سر بر فرمان او هستند
((خـداونـد از فرشتگان , رسولانى برمى گزيند و همچنين از انسانها)) (اللّه يصطفى من الملا ئكة
رسـلا ومـن الـنـاس ) ازفـرشـتگان رسولانى همچون جبرئيل , و از انسانها فرستادگانى همچون
پيامبران بزرگ الهى , و در پايان آيه اضافه مى كند: ((خداوند شنوا وبيناست )) (ان اللّه سميع بصير).
يـعنى چنان نيست كه خداوند مانند انسانها از كار رسولانش در غيابشان بى خبر باشد, بلكه در هر
لحظه از وضع آنها باخبر است .
(آيه )ـسپس اشاره به مسؤوليت در ابلاغ رسالت از يك سو و مراقبتهاى الهى نسبت به آنها از سوى
ديـگـر كـرده , مـى گويد: ((خداوند آنچه را در پيش روى آنها و آنچه پشت سر آنهاست مى داند))
(يعلم ما بين ايديهم وما خلفهم ).
هم از آينده آنها آگاه است و هم از گذشته و آنچه را پشت سر نهاده اند.
((و همه كارها به خدا باز مى گردد)) و همه در برابر او مسؤولند (والى اللّه ترجع الا مور).
تا مردم بدانند فرشتگان و پيامبران الهى نيز بندگانى هستند سر بر فرمان خدا,و داراى مسؤوليت
در پيشگاه او, و از خود چيزى ندارند جز آنچه خدا به آنها داده است , نه اين كه معبودان و خدايانى
باشند در برابر اللّه .
(آيه )ـ.
پنج دستور سازنده و مهم !.
در ايـن آيه و آيه بعد روى سخن را به افراد با ايمان كرده و يك سلسله دستورات كلى وجامع را كه حـافـظ ديـن ودنيا و پيروزى آنها در تمام صحنه هاست بيان مى دارد و با اين حسن ختام , ((سوره
حج )) پايان مى گيرد.
نخست به چهار دستور مهم اشاره كرده , مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ركوع كنيد, و
سجده به جا آوريد, و پروردگارتان را عبادت كنيد, و كار نيك انجام دهيد تا رستگار شويد)) (يا ايها
الذين آمنوا اركعوا واسجدوا واعبدوا ربكم وافعلوا الخير لعلكم تفلحون ).
(آيه )ـسپس پنجمين دستور را در زمينه جهاد صادر كرده , مى گويد: ((و درراه خدا جهاد كنيد و
حق جهادش را ادا نماييد)) (وجاهدوا فى اللّه حق جهاده ).
((جـهـاد)) در ايـنـجـا به معنى هرگونه جهاد و كوشش در راه خدا و تلاش براى انجام نيكيها, و
مبارزه با هوسهاى سركش (جهاد اكبر) و پيكار با دشمنان ظالم وستمگر (جهاد اصغر) است .
((حـق جـهاد)) نيز معنى وسيعى دارد كه از نظر كيفيت و كميت و مكان و زمان و ساير جهات از
جمله خلوص نيت , همه را شامل مى شود.
و از آنجا ممكن است اين تصور پيدا شود, اين همه دستورات سنگين كه هريك از ديگرى جامعتر و
وسيعتر است چگونه بر دوش ما بندگان ضعيف قرار داده شده است ؟ در دنباله آيه مى فرمايد: ((او
شما را برگزيد)) (هو اجتبيكم ) و اينها همه دليل لطف الهى نسبت به شماست اگر برگزيدگان
خدا نبوديد اين مسؤوليتها بردوش شما گذارده نمى شد.
و در تـعـبـير بعد مى فرمايد: ((او كار سنگين و شاقى در دين (اسلام ) بر شمانگذارده است )) (وما
جـعـل عـلـيـكـم فى الدين من حرج ) يعنى اگر درست بنگريد اينهاتكاليف شاقى نيستند, بلكه با
فطرت پاك شما هماهنگ و سازگارند.
در سـومـيـن تـعبير مى گويد: از اين گذشته ((از آيين پدرتان ابراهيم )) پيروى كنيد(ملة ابيكم
ابرهيم ).
سپس تعبير ديگرى در اين زمينه دارد مى گويد: ((او شما را در كتابهاى پيشين ,مسلمان ناميد و
همچنين در اين كتاب آسمانى )) (هو سميكم المسلمين من قبل وفى هذا).
و مسلمان كسى است كه اين افتخار را دارد كه در برابر همه فرمانهاى الهى تسليم است .
سرانجام پنجمين و آخرين تعبير شوق آفرين را در باره مسلمانان كرده و آنها رابه عنوان الگو و اسوه
امتها معرفى مى كند و مى فرمايد: ((هدف اين بوده است كه پيامبر(ص ) شاهد و گواه بر شما باشد
و شما هم گواهان بر مردم ))! (ليكون الرسول شهيدا عليكم وتكونوا شهدا على الناس ).
در پـايـان اين آيه بار ديگر وظائف پنجگانه پيشين را در تعبيرات فشرده ترى به عنوان تاكيد چنين
بازگو مى كند: ((اكنون (كه چنين است و شما داراى اين امتيازات وافتخارات هستيد) نماز را برپا
داريـد, زكـات را بدهيد و به (آيين حق و ذيل عنايت )پروردگار تمسك جوييد)) (فاقيموا الصلوة
وآتوا الزكوة واعتصموا باللّه ).
كه ((مولى و سرپرست و يار و ياور شما اوست )) (هو موليكم ).
((چه مولى و سرپرست خوبى , و چه يار و ياور شايسته اى )) (فنعم المولى ونعم النصير).
يـعنى اگر به شما فرمان داده شده تنها به ذيل عنايت پروردگار تمسك جوييدبه خاطر آن است
كه او برترين و بهترين مولى و شايسته ترين يار و ياور است .
((پايان سوره حج )).
آغاز جز هجدهم قرآن مجيد.
سوره مؤمنون [23].
اين سوره در ((مكه )) نازل شده و 118 آيه دارد .
محتواى سوره :.
مجموع مطالب اين سوره را مى توان به چندبخش تقسيم كرد:
بـخـش اول ـ از آيـه ((قـد افـلح المؤمنون )) تا چندين آيه بعدـ بيانگر صفاتى است كه مايه فلاح و
رستگارى مؤمنان است .
بخش دوم به نشانه هاى مختلف خداشناسى , و آيات آفاقى و انفسى پروردگار در پهنه عالم هستى ,
اشاره كرده .
در بخش سوم به شرح سرگذشت عبرت انگيز جمعى از پيامبران بزرگ پرداخته است .
در بـخـش چـهـارم روى سـخن را به مستكبران كرده , و با دلائل منطقى و گاه باتعبيرات تند و
كوبنده به آنها هشدار مى دهد, تا دلهاى آماده به خود آيد و راه بازگشت به سوى خدا را پيدا كند.
در بخش پنجم بحثهاى فشرده اى درباره معاد بيان كرده است .
و در بخش ششم از حاكميت خداوند بر عالم هستى .
در بـخـش هـفـتم باز هم سخن از قيامت , حساب , جزا و پاداش نيكوكاران وكيفر بدكاران به ميان
مى آورد, و با بيان هدف آفرينش انسان سوره را پايان مى دهد.
فضيلت تلاوت سوره :.
در حـديـثـى از امام صادق (ع ) مى خوانيم : ((هر كس سوره مؤمنون را بخواند ودر هر جمعه آن را ادامـه دهد خداوند پايان زندگى او را با سعادت قرار مى دهد وجايگاه او در فردوس اعلى (بهشت
برين ) است , همراه پيامبران و رسولان )).
البته اين فضيلتها براى خواندن با انديشه و تصميم بر عمل است .
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه )ـ.
صفات برجسته مؤمنان !.
در آغاز اين سوره به سرنوشت لذت بخش و پرافتخار ـ مؤمنان پيش از بيان صفات آنها ـاشاره شده تا شعله هاى شوق و عشق را در دلها براى رسيدن به اين افتخار بزرگ زنده كند.
مـى فـرمـايـد: ((مـؤمنان رستگار شدند)) (قد افلح المؤمنون ) و به هدف نهايى خود در تمام ابعاد
رسيدند.
((فلاح و رستگارى )) معنى وسيعى دارد كه هم پيروزيهاى مادى را شامل مى شود, و هم معنوى را,
و در مورد مؤمنان هر دو بعد منظور است .
(آيـه )ـسـپس به بيان اين صفات پرداخته و قبل از هر چيز انگشت روى نماز گذارده , مى گويد:
((آنها كه در نمازشان خشوع دارند)) (الذين هم فى صلا تهم خاشعون ).
اشـاره به اين كه نماز آنها الفاظ و حركاتى بى روح و فاقد معنى نيست , بلكه به هنگام نماز آن چنان
حـالـت تـوجـه به پروردگار و حضور قلب در آنها پيدا مى شود كه ازغير او جدا مى گردند و به او
مى پيوندند.
در حـديـثـى مـى خوانيم كه پيامبر(ص ) مردى را ديد كه در حال نماز با ريش خود بازى مى كند,
فرمود: ((اگر او در قلبش خشوع بود اعضاى بدنش نيز خاشع مى شد)).
اشاره به اين كه خشوع يك حالت درونى است كه در برون اثر مى گذارد.
(آيه )ـدومين صفتى را كه بعد از صفت خشوع در نماز براى مؤمنان بيان مى كند اين است كه : ((و
آنها كه از لغو و بيهودگى روى گردانند)) (والذين هم عن اللغومعرضون ).
در واقع تمام حركات و خطوط زندگى آنان هدفى را دنبال مى كند, هدفى مفيد و سازنده چرا كه
((لغو)) به معنى كارها, سخنان و افكار بى هدف و بدون نتيجه مفيد است .
(آيـه )ـسـپـس بـه سـومـيـن صفت مؤمنان راستين كه جنبه اجتماعى و مالى دارد اشاره كرده ,
مى گويد: ((آنها كه زكات را انجام مى دهند)) (والذين هم للزكوة فاعلون ).
(آيـه )ـچـهـارمين ويژگى مؤمنان را مساله پاكدامنى و عفت كامل , و پرهيزاز هرگونه آلودگى
جـنـسـى قرار داده , چنين مى گويد: ((و آنها كه دامان خود را (از آلوده شدن به (بى عفتى ) حفظ
مى كنند)) (والذين هم لفروجهم حافظون ).
(آيـه )ـ((و تـنـها آميزش جنسى به همسران و كنيزانشان دارند, كه دربهره گيرى از آنان ملامت
نمى شوند)) (الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين ).
(آيـه )ـاز آنـجا كه غريزه جنسى سركش ترين غرائز انسان است وخويشتن دارى در برابر آن نياز به
تقوا و پرهيزكارى فراوان و ايمان قوى و نيرومنددارد, در اين آيه بار ديگر روى همين مساله تاكيد
كـرده , مـى گـويد: ((و كسانى كه غير ازاين طريق را طلب كنند, تجاوزگرند)) (فمن ابتغى ورا
ذلك فالئك هم العادون ).
تـعـبـيـر ((به محافظت فروج )) گويا اشاره به اين است كه اگر مراقبت مستمر وپى گير در اين
زمينه نباشد, بيم گلودگى فراوان است .
(آيـه )ـدر اين آيه به پنجمين و ششمين صفت برجسته مؤمنان اشاره كرده , مى گويد: ((و آنها كه
امانتها و عهد خود را رعايت مى كنند)) (والذين هم لا ماناتهم وعهدهم راعون ).
حـفـظ و اداى امـانـت و همچنين پايبند بودن به عهد و پيمان در برابر خالق وخلق از صفات بارز
مؤمنان است .
در مـفـهـوم وسيع ((امانت )) امانتهاى خدا و پيامبران الهى و همچنين امانتهاى مردم جمع است ,
نعمتهاى مختلف خدا هر يك امانتى از امانات او هستند, آيين حق , كتب آسمانى , دستورالعملهاى
پيشوايان راه حق و همچنين اموال و فرزندان وپستها و مقامها, همه امانتهاى اويند كه مؤمنان در
حفظ و اداى حق آنها مى كوشندهمچنين حكومت از مهمترين وديعه هاى الهى است كه بايد آن را
به اهلش سپرد.
(آيـه )ـدر ايـن آيه آخرين ويژگى مؤمنان را كه محافظت بر نمازهاست بيان كرده , مى گويد: ((و
آنها بر نمازشان مواظبت مى نمايند)) (والذين هم على صلواتهم يحافظون ).
جالب اين كه : نخستين ويژگى مؤمنان را ((خشوع در نماز)) و آخرين صفت آنهارا ((محافظت بر
نـمـاز)) شمرده است , از نماز شروع مى شود و به نماز ختم مى گرددچرا كه نماز مهمترين رابطه
خـلـق و خـالـق است كه هرگاه با آدابش انجام گيرد زمينه مطمئنى براى همه خوبيها و نيكيها
خواهد بود.
(آيـه )ـبـعـد از ذكـر اين صفات ممتاز, نتيجه نهايى آن را به اين صورت بيان مى كند: آرى ! ((آنها
وارثانند)) (اولئك هم الوارثون ).
(آيـه )ـهـمـان وارثانى ((كه بهشت برين را به ارث مى برند و جاودانه در آن خواهند ماند)) (الذين
يرثون الفردوس هم فيها خالدون ).
((فـردوس )) بـه مـعـنـى بهشت برين و برترين باغهاى بهشت مى باشد, كه طبق ظاهر آيات فوق
مخصوص مؤمنانى است كه داراى صفات بالا هستند به اين ترتيب ديگر بهشتيان در مراحل پايين تر
قرار دارند.
(آيه )ـ.
مراحل تكامل جنين در رحم مادر:.
ايـن آيـه و قـسـمتى از آيات آينده , طرق اساسى تحصيل اميان و معرفت رانشان مى دهد, نخست دسـت انسان را گرفته و به كاوش در اسرار درون و ((سير درعالم انفس )) وا مى دارد, و در آياتى
كـه بـعـد از آن خـواهد آمد او را به جهان برون وموجودات شگرف عالم هستى توجه مى دهد و به
((سير آفاقى )) مى پردازد.
نـخست مى گويد: ((ما انسان را از چكيده و خلاصه اى از گل آفريديم )) (ولقدخلقنا الا نسان من
سلا لة من طين ).
(آيه )ـ((سپس او را نطفه اى در قرارگاه مطمئن [ رحم ] (ثم جعلناه نطفة فى قرار مكين ).
در حـقـيـقـت آيه قبل به آغاز وجود همه انسانها اعم از آدم و فرزندان او اشاره مى كند كه همه به
خاك باز مى گردند و از گل برخاسته اند, اما در اين آيه به تداوم نسل آدم از طريق تركيب نطفه نر
و ماده و قرارگرفتن در قرارگاه رحم توجه مى دهد.
تـعبير از رحم به ((قرار مكين )) (قرارگاه امن و امان ) اشاره به موقعيت خاص رحم در بدن انسان
اسـت , در واقـع در محفوظترين نقطه بدن كه از هر طرف كاملاتحت حفاظت است قرار گرفته ,
سـتـون فقرات و دنده ها از يك سو, استخوان نيرومند لگن خاصره از سوى ديگر, پوششهاى متعدد
شـكـم از سوى سوم حفاظتى كه از ناحيه دستها به عمل مى آيد از سوى چهارم , همگى شواهد اين
قرارگاه امن وامان است .
(آيـه )ـبعد به مراحل شگفت آور و بهت آور سير نطفه در رحم مادر وچهره هاى گوناگون خلقت
كـه يـكـى بـعـد از ديـگـرى در آن قـرارگـاه امن و دور از دست بشر ظاهر مى شود اشاره كرده ,
مى فرمايد: ((سپس نطفه را به صورت علقه [ خون بسته ], و علقه را به صورت مضغه [ چيزى شبيه
گـوشـت جـويـده شـده ] و مـضـغه را به صورت استخوانهايى درآورديم , و بر استخوانها گوشت
پـوشـانـديـم )) (ثـم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فكسونا العظام
لحما).
جمله ((كسونا العظام لحما)) يك معجزه علمى است كه پرده از روى اين مساله كه در آن روز براى
هـيـچ كس روشن نبود بر مى دارد, زيرا قرآن نمى گويد: مامضغه را تبديل به استخوان و گوشت
كـرديـم , بـلـكـه مـى گـويد: ما مضغه را تبديل به استخوان كرديم و بر استخوانها لباس گوشت
پوشانديم , اشاره به اين كه مضغه نخست تبديل به استخوان مى شود و بعد از آن گوشت روى آن را
مى پوشاند.