تفسير كوثر ، جلد چهارم

آيت الله يعقوب جعفرى مراغى

- ۱۰ -


نكات ادبى

1 ـ «ارجه» به تأخير بينداز، واگذار. «هاء» آخر كلمه «هاء» سكت است و در حالت وصل و وقف ساكن خوانده مى شود. از ارجىء يرجىء ارجاء مشتق شده كه به معناى تاخير انداختن است و همزه آخر آن قلب به «ياء» شده و يا به جزمى افتاده و «هاء» سكت برآن اضافه شده است. احتمال اينكه «هاء» آخر، ضمير باشد و در قرائتها ساكن خوانده شود نيز داده شده است. در اين كلمه قرائتهاى ديگرى هم وجود دارد; از جمله اينكه «هاء» آخر مكسور خوانده شود و آن ضميرى باشد كه به موسى بر مى گردد.

2 ـ «واخاه» يا عطف به «هاء» در ارجه و يا «واو» آن واو مع است.

3 ـ «مدائن» شهرها، جمع مدينه مانند صحائف و صحيفه. مدينه يا بر وزن فعيله و از مدن است و يا جمع مدينه بر وزن مفعله است و در هر دو صورت به معناى شهر است; ولى احتمال اولى اقرب است چون مدينه به «مدن» هم جمع بسته مى شود.

4 ـ «حاشرين» گردآورندگان. مفعول له براى «ارسل» است.

5 ـ «انّ لنا اجرا...» اين جمله به صورت خبر است ولى معناى استفهامى دارد و در بعضى از قرائتها با دو همزه «ءان » خوانده مى شود كه در آن صورت جمله استفهامى است.

تفسير و توضيح

آيات (109ـ114) قال الملاء من قوم فرعون ... : پس از آنكه فرعون و اطرفيان او معجزه هاى مهمى از موسى ديدند، به جاى پذيرش حق، او را متهم به جادوگرى كردند و معجزه هاى او را سحر ناميدند و چنين قلمداد كردند كه او ساحرى داناست و در سطح بالايى از سحر قرار دارد. اشراف قوم فرعون كه در آنجا حضور داشتند به يكديگر گفتند: موسى جادوگرى تواناست و مى خواهد شما را از سرزمين خودتان بيرون كند; پس بينديشيد كه تدبير چيست؟

فرعون و اطرافيان او از اين سخن وى كه گفته بود بنى اسرائيل را با من روانه كن و آزادى آنها را درخواست كرده بود، فهميدند كه موسى در انديشه براندازى فرعونيان است. او مى خواهد بنى اسرائيل را در اختيار بگيرد و با استفاده از نيروى آنها فرعون را از حكومت ساقط كند و تشكيلات او را برهم بزند. طبيعى بود كه در چنين صورتى فرعون و نزديكان او يا كشته مى شدند و يا فرار مى كردند و آنچه داشتند از دست مى دادند; براى همين بود كه آنها احساس خطر كردند. اين مطلب در آيه ديگرى به صورت روشنتر بيان شده است:

قالوا ان هذان لساحران يريدان ان يخرجاكم من ارضكم بسحرهما و يذهبا بطريقتكم المثلى (طه / 63)

گفتند: همانا اين دو (موسى و هارون) جادوگرند و مى خواهند شما را با سحرشان از سرزمين خودتان بيرون كنند و روش نمونه شما را از ميان ببرند.

منظور از (طريقتكم المثلى = روش نمونه شما) شيوه حكومت آنهاست كه از نظر خودشان شيوه خوبى بود.

اين مطلب در اين آيه و آيه مورد بحث، از قول اطرفيان فرعون نقل شده و در آيه ديگرى به خود فرعون نسبت داده شده است:

قال للملاء حوله انّ هذا لساحر عليم يريد ان يخرجكم من ارضكم بسحره فماذا تأمرون (شعراء / 34)

فرعون به اشرافى كه در اطراف او بودند گفت: همانا اين (موسى) ساحرى داناست; مى خواهد شما را از سرزمينتان با سحر خود بيرون كند; پس چه فرمان مى دهيد؟

به نظر مى رسد كه اين سخن را در آغاز، فرعون به زبان آورده و اطرافيان سخن او را تكرار كرده اند.

چون فرعون و اطرافيان او از گفته هاى موسى كه همراه با آن معجزه ها بود، احساس خطر كردند، با يكديگر به مشورت پرداختند. اينكه فرعون در همان حال فرمان قتل او را صادر نكرد شايد بدانجهت بود كه با ديدن معجزه هاى شگفت آور كه به نظر او سحرى بزرگ بود، از او ترسيد و قدرت خارق العاده موسى سبب شد كه فرعون دستور كشتن او را ندهد; چون احتمال مى داد كه در چنين حالتى موسى با عصاى خود او را هلاك سازد.

همچنين موسى پيش از آمدن به نزد فرعون كسانى را از نبوّت خود آگاه كرده بود و خانواده او از اين كار خبر داشتند. فرعونيان فكر كردند كه اگر او را بكشند كسانى كه از پيامبرى او خبر دارند همه جا بر ضد فرعون تبليغ خواهند كرد و دردسرى درست خواهد شد; پس مصلحت را در اين ديدند كه كارى كنند كه معجزه و نبوت او را باطل سازند و او را بى آبرو نمايند و به جاى كشتن شخص او، شخصيت او را بكشند.

اطرافيان فرعون پس از مشورت به اين نتيجه رسيدند كه مهمترين سلاح او را كه همان معجزه اوست از او بگيرند، و به فرعون گفتند: كاراو را به تاخير بينداز و كسانى را به شهرهاى مختلف بفرست تا هر كجا ساحر و جادوگرى دانا و تواناست پيش تو آرند و آنها سحر موسى را باطل كنند.

معلوم مى شود كه در آن زمان سحر و جادوگرى در سرزمين مصر رواج بسيارى داشته و جادوگران كارهاى شگفت مى كرده اند و براى همين بود كه فرعونيان معجزه هاى موسى را سحر انگاشتند و براى مقابله با آن از طريق سحر وارد شدند.

اطرافيان فرعون، جادوگران را از هر سوى جمع آورى كردند و نزد فرعون آوردند. وقتى فرعون مطلب را با آنان در ميان گذاشت، آنها تقاضاى مزد كردند و گفتند: اگر ما پيروز شديم آيا پاداشى خواهيم داشت؟ فرعون گفت: آرى، و شمااز مقربان دربار هم خواهيد شد.

قالُوا يا مُوسى اِمّآ أَنْ تُلْقِىَ وَ اِمّآ أَنْ نَكُونَ نَحْنُ الْمُلْقينَ (* ) قالَ أَلْقُوا فَلَمّآ أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جآءُوا بِسِحْر عَظيم (* ) وَ أَوْحَيْنآ اِلى مُوسى أَنْ أَلْقِ عَصاكَ فَاِذا هِىَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ (* ) فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (* ) فَغُلِبُوا هُنالِكَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرينَ (* ) وَ أُلْقِىَ السَّحَرَةُ ساجِدينَ (* ) قالُوا آمَنّا بِرَبِّ الْعالَمينَ (* ) رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ (* )

گفتند: اى موسى! يا تو بيفكن و يا ما مى افكنيم (115) گفت: بيفكنيد. پس چون افكندند، چشمان مردم را جادو كردند و آنها را ترسانيدند و سحرى بزرگ آوردند (116) و به موسى وحى كرديم كه عصاى خود را بيفكن، پس ناگهان آنچه را كه به دروغ آورده بودند به سرعت مى بلعيد (117) پس حق استوار شد و آنچه آنها مى كردند باطل گرديد (118) پس آنها در آنجا مغلوب شدند و خوار گرديدند (119) و جادوگران سجده كنان افتاده شدند (120) گفتند: به پروردگار جهانيان ايمان آورديم (121) پروردگار موسى و هارون (122)

نكات ادبى

1 ـ «استرهبوهم» ترسانيدند. از «رهبة» به معناى ترس. ممكن است اين فعل كه از باب استفعال است معناى افعال بدهد; مانند: استعظم و استقرّ، و ممكن است معناى خودش را بدهد كه طلب است; يعنى اينكه آنها خواستند مردم را بترسانند.

2 ـ «تلقف» از لقف يلقف از باب علم يعلم به معناى بلعيدن و خوردن با شتاب.

3 ـ «يأفكون» از «افك» به معناى دروغ و نشان دادن يك چيز بر خلاف واقعيت.

4 ـ «ما» در «مايأفكون» و «ما كانوا» يا موصول است و يا مصدريه است.

5 ـ «ربّ موسى» را مى توان بدل يا عطف بيان يا نعت از «ربّ العالمين» گرفت.

تفسير و توضيح

آيات (115ـ122) قالوا يا موسى امّا ان تلقى و اما نكون ... : در آيات پيش داستان به اينجا رسيد كه فرعون جادوگران را جمع كرد و به آنها قول داد كه اگر بر موسى پيروز شوند به آنها پاداش خواهد داد و آنها را از مقربان خود قرار خواهد داد. در اين آيات گفتگوى جادوگران با موسى را نقل مى كند. آنها به موسى گفتند: يا تو اول عصاى خود را بيفكن و يا ما آنچه را آماده كرده ايم بيفكنيم.

جادوگران به كار خود اطمينان داشتند و كار موسى را دست كم مى گرفتند و از اين رو با غرور تمام موسى را ميان دو كار مخيّر كردند; ولى موسى نيز به كار خود اطمينان داشت و لذا در سوره طه آمده كه وقتى فرعون از موسى خواست كه زمانى را براى اين كار تعيين كند، او زمانى را تعيين كرد كه مردم بيشترى در صحنه نمايش حاضر شوند:

قال موعدكم يوم الزينة وان يحشر الناس ضحى (طه/59)

موسى گفت: وعده شما روز زينت (روز عيد) باشد و مردم در نيمروز حاضر شوند.

در مقابل جادوگران موسى اظهار داشت كه نخست شما بيفكنيد و آنچه داريد رو كنيد. آنها سحرهاى خود را عملى كردند و ريسمانها و عصاهايى را انداختند و كارى كردند كه مردم پنداشتند آنها حركت مى كنند. آنها چشمان مردم را جادو كردند و آنها را ترسانيدند و سحرى عظيم آوردند.

آنها آنچه در توان داشتند انجام دادند و سحر آنان چنان بود كه در اين آيات از آن با وصف (عظيم =بزرگ) ياد مى كند، و در سوره طه آمده كه سحر آنها به حدى بود كه حتى موسى ترسيد:

فاوجس فى نفسه خيفة موسى. قلنا لاتخف انك انت الاعلى (طه/67ـ68)

موسى در نفس خود احساس ترس كرد. گفتيم نترس كه تو برتر هستى.

گفته شده است كه آنها ريسمانهايى از پوست حيوانات و نيز نيهايى توخالى تهيه كرده و داخل آنها را پر از جيوه يا مواد مخصوص ديگرى نموده و زير آن محل را حرارت داده بودند. آن مواد در اثر حرارت منبسط مى شد و بدين ترتيب ريسمانها و نيها را حركت مى داد. اين احتمال هم وجود دارد كه آنها گازهايى را در ميان حاضران پخش كردند كه چشمان مردم ريسمانها را در حال حركت ديد.

آنچه از آيات قرآنى فهميده مى شود اين است كه آنها در چشم و خيال مردم تصرف كردند و مردم آن ريسمانها را در حال حركت ديدند، و از اين فهميده مى شود كه در واقع ريسمانها حركتى نداشتند; بنابراين جريان جيوه و مواد درست به نظر نمى رسد. شايد اين تصرف به وسيله پخش گازهاى خاصى بود و شايد هم آنها با اوراد واذكارى و با استفاده از ارواح خبيثه و جن، در چشمهاى مردم تصرف كردند.

به هر حال وقتى اين جادوگران آنچه را كه داشتند رو كردند، خداوند به موسى وحى كرد كه تو هم عصاى خود را بيندازد. وقتى موسى عصاى خود را انداخت، آن عصا تبديل به اژدهايى شد و همه آن ريسمانها و چوبها را بلعيد. اين كار، چيزى بسيار بالاتر از سحر بود و بدينگونه سحر آنها باطل شد و حق در جاى خود استوار گشت و بر باطل پيروز شد و فرعونيان و جادوگران مغلوب شدندو تن به ذلت و خوارى دادند.

جادوگران كه بهتر از همه فهميدند كار موسى از باب سحر نيست بلكه چيزى بالاتر از آن است، همگى به حال سجده در آمدند و گفتند : به پروردگار جهانيان ايمان آورديم، همان كه پروردگار موسى و هارون است.

تعبير «القى = افتاده شد» كه در اينجا به صورت فعل مجهول آمده عظمت كار موسى را مى رساند كه آنچنان بود و آنچنان در جادوگران اثر كرد كه بى اختيار به حال سجده افتادند. ديگر اينكه آنها پس از گفتن اينكه به پروردگار جهانيان ايمان آورديم، بلافاصله گفتند: همان كه پروردگار موسى و هارون است، تا فرعون گمان نكند كه منظور آنها از پروردگار جهانيان فرعون است; چون او خود را بزرگترين پروردگار معرفى كرده بود:

فقال انا ربكم الاعلى (نازعات/24)

پس فرعون گفت: من پروردگار بزرگتر شما هستم.

قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِه قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ اِنَّ هذا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ فِى الْمَدينَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْهآ أَهْلَها فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (* ) لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلاف ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعينَ (* ) قالُوا اِنّآ اِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ (*) وَ ما تَنْقِمُ مِنّآ اِلاّ أَنْ آمَنّا بِآياتِ رَبِّنا لَمّا جآءَتْنا رَبَّنآ أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْرًا وَ تَوَفَّنا مُسْلِمينَ (* )

فرعون گفت: آيا پيش از آنكه من به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد؟ همانا اين نيرنگى است كه شما آن را در شهر به كار برديد تا اهل آن را از آن بيرون كنيد، بزودى خواهيد دانست (123) البته دستها و پاهايتان را به خلاف يكديگر خواهم بريد و همه شما را بر دار خواهم زد (124) گفتند: همانا ما به سوى پروردگارمان باز مى گرديم (125) و تو از ما ناراحت نيستى جز براى اينكه ما به آيات پروردگارمان چون به سوى ما آمد، ايمان آورديم. پروردگارا! بر ما شكيبايى فرو فرست و ما را مسلمان بميران (126)

نكات ادبى

1 ـ «آمنتم به» جمله استفهامى است و همزه استفهام آن حذف شده است.

2 ـ «آذن» در اصل ءاذن بود، همزه دوم به الف قلب شد.

3 ـ «مكر» حيله، نيرنگ، كارى كه براى اغفال طرف مقابل انجام مى گيرد و گاهى هم به معناى چاره مى آيد.

4 ـ «من خلاف» بر خلاف جهت يكديگر; يعنى دست راست را با پاى چپ يا دست چپ را با پاى راست مى برم.

5 ـ «لاصلّبنكم» بردارتان مى زنم. در قديم مجرمان را به اين نحو دار مى زدند كه آنها را بر چوبى مى بستند و آنها آنقدر در آنجا مى ماندند كه از تشنگى و گرسنگى مى مردند. حلق آويز كردن بعدها رسم شد.

6 ـ «منقلبون» بازگشت كنندگان.

7 ـ «تنقم» از نقم به معناى ناراحت شدن، داشتن خشم وكينه.

8 ـ «افرغ» فرو ريز. اين جمله استعاره به كنايه است. آنها صبر را به منزله باران گرفتند و در خواست كردند كه آن را بر آنها فرو ريزد.

9 ـ «مسلمين» مسلمانان، فرمانبرداران. از اسلام به معناى تسليم آمده و منظور، تسليم شدن در برابر خداست.

تفسير و توضيح

آيات (123ـ 126) قال فرعون آمنتم به قبل ان آذن لكم ... : ايمان آوردن ساحران به موسى باعث ناراحتى شديد فرعون شد. او كه خود را صاحب اختيار همه مردم مى دانست از اينكه ساحران بدون اجازه او و بر خلاف ميل او به موسى ايمان آورده اند عصبانى شد و به آنها گفت: پيش از آنكه من رخصت بدهم شما چگونه به او ايمان آورديد؟ بى گمان شما با موسى بر ضد من توطئه كرده ايد و اين نيرنگ را به كار برديد تا مردم شهر را از آن بيرون كنيد; يعنى شما در صدد براندازى حكومت من هستيد و مى خواهيد به وسيله موسى و بنى اسرائيل، قبطيان را از حكومت ساقط كنيد و آنها را از سرزمين خويش بيرون سازيد.

اين تهمت، تهمت بزرگى بود و مجازاتهاى شديدى را در پى داشت; از اين رو فرعون گفت: بزودى سزاى كار خود را در مى يابيد. سپس مجازاتهاى شديدى را به آنها وعده داد و گفت: دستها و پاهايتان را بر خلاف جهت يكديگر خواهم بريد (منظور اين است كه دست چپ را به پاى راست و يا دست راست را با پاى چپ خواهد بريد) و ديگر اينكه همه شما را بردار خواهم زد.

تهمت براندازى و توطئه با موسى در جهت بيرون كردن مردم از شهر و نيز تهديد با اين مجازاتهاى سنگين، همه براى اين بود كه مردم ديگر، بخصوص قبطيان به موسى ايمان نياورند و از او فاصله بگيرند; چون فرعون ديد با اين كار شگفت آورى كه موسى كرد ممكن است مردم از او پيروى كنند و دعوت او را بپذيرند; بنابراين از يك طرف در آنها ايجاد خوف كرد كه هدف موسى بيرون كردن آنها از شهرشان است و از طرف ديگر ساحران را كه ايمان آورده بودند با چنين مجازاتهايى تهديد كه ديگران عبرت گيرند و به موسى ايمان نياورند.

در برابر تهديدهاى شديد فرعون، ساحران از ايمان خود دست برنداشتند و به فرعون گفتند: ما به سوى پروردگارمان باز مى گرديم. يعنى اينكه از كشته شدن در راه خدا باكى نداريم; زيرا همگى به سوى او بازگشت مى كنيم.

در سوره طه كه اين ماجرا با جزئيات بيشترى نقل شده، از ايمان ساحران به روز قيامت و بهشت و جهنم سخن به ميان آمده و اينكه آنها گفتند: همانا تو تنها در اين دنيا مى توانى كارى انجام بدهى.

در آيه بعد دنباله سخنان ساحران را ذكر مى كند كه به فرعون گفتند: «تو از ما عصبانى و ناراحت نيستى مگر براى اينكه ما به آيات و نشانه هاى پروردگارمان كه به سوى ما آمده ايمان آورديم». چون آنها ساحر بودند و به خوبى مى دانستند كه آنچه موسى آورده از باب سحر نيست، بلكه يك نوع اتصال به قدرت والايى است كه حاكم بر كل جهان است.

ساحران پس از جوابى كه به فرعون دادند روى به سوى خدا كردند و از او براى خود تقاضاى صبر و شكيبايى در برابر شكنجه هاى فرعون نمودند و عرضه داشتند كه پروردگارا! براى ما شكيبايى فرو فرست، همچنانكه باران رحمت را فرو مى ريزى، و ما را مسلمان بميران. اين تقاضا براى آن بود كه آنها در مقابل شكنجه هاى فرعون شكست نخورند و تسليم نشوند; چون ممكن بود تاب تحمل شكنجه ها را نداشته باشند و مجبور شوند از ايمان خود دست بردارند; بنابراين از خدا تقاضاى صبر كردند و اينكه تا پايان عمر و تا لحظه مرگ ايمان آنها را حفظ كند.

به نظر مى رسد اينكه ساحران با ديدن يك معجزه از موسى اين چنين دگرگون شدند و سخنانى به زبان آوردند كه از يك مؤمن تازه كار بعيد بود، بدانجهت بود كه آنها از پيش، اطلاعات كافى درباره پيامبران پيشين و اديان الهى داشتند و در انتظار ظهور پيامبرى بودند و با ديدن اين معجزه مهم از موسى پى به حقّانيت او بردند و اين سخنان محكم و سرشار از عرفان و معنويت را با استفاده از آگاهى قبلى خود به زبان آوردند; چون آنها بالاخره با داشتن سحر و علوم مربوط به آن، از روشنفكران و آگاهان جامعه بودند. البته در اين آيات مشخص نشده كه آيا فرعون همانطور كه گفته بود، دستها و پاهاى آنها را بريد و آنها را بردار زد يا خير.

وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسى وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ وَ يَذَرَكَ وَ آلِهَتَكَ قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنآءَهُمْ وَ نَسْتَحْيى نِسآءَهُمْ وَ اِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ (* ) قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعينُوا بِاللّهِ وَ اصْبِرُوا اِنَّ الْأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُها مَنْ يَشآءُ مِنْ عِبادِه وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ (* ) قالُوا أُوذينا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَ يَسْتَخْلِفَكُمْ فِى الْأَرْضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ (* )

اشراف قوم فرعون گفتند: آيا موسى و قوم او را رها مى كنى كه در زمين فساد كند و تو و خدايان تو را رها سازد؟ گفت: بزودى پسران آنها را مى كشيم و زنهايشان را زنده مى گذاريم و همانا ما بالاى آنها چيره ايم (127) موسى به قوم خود گفت: از او خدا كمك بخواهيد و شكيبايى كنيد، همانا زمين از آنِ خداست، آن را به هر كس كه بخواهد به ارث مى دهد و فرجام نيك از آنِ پرهيزگاران است (128) گفتند: پيش از آنكه تو بيايى و پس از آنكه نزد ما آمدى آزار ديديم. گفت اميد است كه پروردگارتان دشمنانتان را هلاك كند و شما را در زمين جانشين سازد تا بنگرد كه شما چگونه عمل مى كنيد (129)

نكات ادبى

1 ـ «تذر» رها مى كنى، وا مى گذارى. ماضى اين فعل «وذر» است; ولى در كلام عرب استعمال نشده است.

2 ـ «يذرك» با نصب، عطف بر «ليفسدوا» است كه با تقدير «ان» ناصبه منصوب مى باشد.

3 ـ «سنقتّل» از باب تفعيل است و دلالت بر كثرت مى كند; يعنى از آنها بسيار مى كشيم.

4 ـ «نستحيى» زنده مى گذاريم. از «استحياء» به معناى طلب حيات كردن.

تفسير و توضيح

آيه (127) و قال الملاء من قوم فرعون اتذر موسى و قومه ... : پس از شكست فرعون در برابر موسى و ايمان آوردن ساحران به او، حدود يك سال موسى آزاد بود و دين خود را تبليغ مى كرد و فرعون از ترسى كه از موسى و عصاى او داشت متعرض او نمى شد; ولى چون كار موسى بالا گرفت اطرافيان فرعون به او گفتند: آيا موسى و قوم را به خود واگذاشتى كه در زمين فساد كنند و تو و خدايان تو را رها سازند؟ بدينگونه خطر پيشرفت موسى را به او گوشزد كردند. منظور آنها از فساد در زمين اين بود كه اگر موسى و بنى اسرائيل قوّت بگيرند، حكومت را قبضه خواهند كرد و انتقام خود را از فرعونيان خواهند گرفت.

همچنين براى تحريك فرعون بر ضد موسى به او گفتند كه اگر او را واگذارى تو و خدايان تو را رها خواهند كرد. البته فرعون براى مصريان خدايى جز خود قايل نبود:

و قال فرعون يا ايها الملاء ما علمت لكم من اله غيرى (قصص/38)

و فرعون گفت: اى بزرگان! براى شما خدايى جز خود نمى دانم.

و چنين استدلال مى كرد كه:

يا قوم اليس لى ملك مصر و هذه الانهار تجرى من تحتى (زخرف/51)

اى قوم من! آيا چنين نيست كه ملك مصر از آن من است و اين نهرها از زير من جارى مى شود.

در عين حال او خود براى خود، خدايانى مانند آفتاب و ستارگان معتقد بود و خود را پسر آفتاب مى دانست. او مانند معتقدان به ارباب انواع، براى هر چيزى ربّى و الهه اى قائل بود و خود را رب و الهه بزرگ مصر مى دانست و مى گفت:

انا ربكم الاعلى (نازعات/24)

من ربّ برتر شما هستم.

بنابراين، فرعون در عين اينكه خود را ربّ و خداى مصر مى دانست و مى گفت جز من خدايى بر شما نيست، به خدايانى معتقد بود و خدا را يك موجود جسمانى مى پنداشت; بنابراين از هامان خواسته بود كه برجى براى او بسازد تا او از آن برج خدايى را كه موسى مى گويد، ببيند!

اطرافيان فرعون به او هشدار دادند كه اگر موسى را وابگذارد، مردم را از اعتقاد به الوهيت او و خدايان او باز خواهد داشت.

فرعون تحت تاثير سخنان اطرافيان خود قرار گرفت و گفت: بزودى پسران آنها را مى كشيم و زنان آنها را زنده مى گذاريم، و ما بر آنها تسلط داريم. بدينگونه فرعون بنى اسرائيل را تهديد به نسل كشى كرد، آنهم به اين شكل شرم آور كه مردان آنها را بكشد ولى زنان آنها را براى خدمت به خود باقى بگذارد. فرعون پيشتر نيز اين كار را با بنى اسرائيل كرده بود و آن هنگام تولد موسى بود.

آيات (128ـ129) و قال موسى لقومه استعينوا بالله و اصبروا... : تهديد فرعون به گوش موسى و بنى اسرائيل رسيد. موسى براى تقويت روحيه بنى اسرائيل و ايجاد مقاومت در آنها گفت: «از خدا كمك بخواهد و صبر كنيد» و با اين سخن، آنها را به كمك خداوند اميدوار ساخت.

اين اميدوارى كه موسى به آنها داد بى ملاك و معيار نبود و موسى دو سنت از سنتهاى خداوند در تاريخ را به عنوان پشتوانه اين اميدوارى به بنى اسرائيل تذكرداد:

نخست اينكه زمين از آن خداست و آن را به هر كس كه بخواهد به ارث مى دهد، و اينكه حكومت دست خداست و چنين نيست كه فرعون يا هر حاكم ستمگر ديگرى هميشه در حكومت بماند بلكه خداوند اگر بخواهد حكومت را از آنها مى گيرد و به ديگرى مى سپارد، هر چند كه آن ستمگران به ظاهر بسيار توانا باشند.

دوم اينكه فرجام نيك از آن پرهيزگاران است و بالاخره مؤمنان بر كافران پيروز خواهند بود و حق بر باطل چيره خواهد شد.

بنى اسرائيل كه تحت ستم فرعون زندگى مى كردند به موسى گفتند: ما هم پيش از آمدن تو در عذاب بوديم و هم بعد از آمدن تو رنج مى كشيم. اين سخن دلالت دارد براينكه آن قوم بر خلاف سفارش موسى، صبر و شكيبايى نداشتند و مى خواستند هر چه زودتر رنج و عذاب آنها تمام شود.

موسى بار ديگر به آنها اميدوارى داد و گفت: اميد است كه خدا دشمن شما را هلاك كند و شما را جانشين آنها در زمين سازد تا بنگرد كه چگونه عمل مى كنيد. موسى اين وعده را به آنها داد; ولى تذكر داد كه به دست آوردن حكومت، ارزشى ندارد بلكه خوب حكومت كردن مهم است و خدا عملكرد حاكمان را زير نظر دارد. بسيارى به عنوان مبارزه با ظلم قيام مى كنند و ظالمى را سرنگون مى سازند; ولى چون حكومت به دست آنها رسيد، همين روش ظالمانه را پيش مى گيرند و ارزشهايى را كه در راه آن مبارزه كرده اند زير پا مى گذارند، گويا كه در طبيعت حكومت، زورگويى و ستم نهفته است، مگر اينكه حاكم از نظر پاى بندى به اصول عدالت بسيار قوى باشد.

وَ لَقَدْ أَخَذْنآ آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنينَ وَ نَقْص مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (*) فَاِذا جآءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِه وَ اِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسى وَ مَنْ مَعَهُ أَلا اِنَّما طآئِرُهُمُ عِنْدَ اللّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (*) وَ قالُوا مَهْما تَأْتِنا بِه مِنْ آيَة لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنينَ (* ) فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ و الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آيات مُفَصَّلات فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْمًا مُجْرِمينَ (* )

همانا فرعونيان را با خشكسالى و كمبود ميوه ها مؤاخذه كرديم، شايد آنها پندگيرند (130) پس چون نيكى به آنها مى رسيد مى گفتند: اين براى ماست و چون بدى به آنها مى رسيد به موسى و كسانى كه با او بودند ، فال بد مى زدند. آگاه باشيد كه سرنوشت آنها نزد خدا بود ولى بيشترشان نمى دانستند (131) و گفتند: هر گونه نشانه اى براى ما بياورى كه ما را سحر كنى هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد (132) پس بر آنها طوفان، ملخ، شپش، قورباغه و خون كه نشانه هايى جداگانه هستند فرستاديم، پس آنها گردنكشى كردند و گروهى گنهكار بودند (133)

نكات ادبى

1 ـ «آل فرعون» اطرافيان فرعون، قبيله فرعون. آل در اصل به معناى خانواده و خويشان نزديك است ولى گاهى در آن توسعه داده مى شود و به پيروان و خويشان دور هم گفته مى شود و ريشه آن «اهل» است.

2 ـ «سنين» قحطى و خشكسالى. اين واژه جمع مخصوصى است و مفرد آن «سنة» به معناى سال مى باشد و چون قحطى معمولا يك سال يا بيشتر طول مى كشيد و گفته مى شد «سنة الجدب» يعنى سال قحطى، بنابراين بعدها خود «سنة»و «سنين» به قحطى اطلاق شد. اِعراب كلمه سنين مانند جمع است كه حالت رفع آن با «واو» و نصب و جرّ آن با «ياء» مى آيد ولى بعضى از نحوى ها اين كلمه را از قانون اِعراب جمع استثنا كرده اند و اِعراب آن را حركات سه گانه در آخر كلمه دانسته اند.

3 ـ «يطّيّروا» شگون بد مى زدند، فال بد مى زدند. از طائر و طير به معناى پرنده.

در قديم عربها با پريدن پرنده فال نيك و بد مى زدند، بعد به هر فال بدى تطيّر و طيره گفته شد.

4 ـ «طائر» فال بد و نيك. در اينجا منظور سرنوشت خوب و بد انسان است كه نزد خداست.

5 ـ «مهما» اسم شرط به معناى هر گونه، هر چيزى. بعضى ها آن را ظرف زمان معنا كرده اند كه درست نيست.

6 ـ «طوفان» از طواف به معناى گرديدن، هر چيزى كه مى گردد; ولى نوعاً براى سيل و طغيان آب رودخانه و يا دريا گفته مى شود.

7 ـ «جراد» ملخ.

8 ـ «قمّل» شپش و هر حشره ريزى كه مانند آن باشد; مانند كنه و آفتهاى گياهى.

9 ـ «ضفادع» جمع ضفدع، قورباغه ، غوك ، وزغ.

تفسير و توضيح

آيات (130ـ131) و لقد اخذنا آل فرعون بالسنين و نقص من الثمرات... : در آيات پيش خوانديم كه موسى به بنى اسرائيل وعده داد كه دشمنان آنها هلاك خواهند شد و آنها جانشينان آنان در زمين خواهند بود. در اين آيات، مقدمات هلاكت قوم فرعون و پيروان او ذكر مى شود كه در نهايت به نابودى فرعون و فرعونيان انجاميد.

خداوند پس از بعثت موسى و مخالفت فرعونيان با او، فرعونيان را دچار انواع بلاها كرد تا بلكه پند گيرند. در اين آيه مى فرمايد: فرعونيان را با قحطى و كمبود ميوه ها مؤاخذه كرديم شايد پند گيرند. گفته شده كه قحطى آنها هفت سال طول كشيد و باران نباريد و رود نيل خشكيد; اما اين بلا هم آنها را متنبّه نكرد.

فرعونيان به موسى گمان بد داشتند و او را در ميان خود بديمن مى دانستند. هرگاه كه نيكى به آنها مى رسيد آن را به خودشان نسبت مى دادند و مى گفتند: اين به خاطر خود ماست و هرگاه كه مصيبتى بر آنها مى رسيد آن را از موسى مى دانستند و به موسى و همراهان او فال بد مى زدند. قرآن كريم اين تفكر آنها را رد مى كند و مى فرمايد: آگاه باشيد كه سرنوشت خوب و بد آنها نزد خداست. يعنى هر حادثه خوب يا بدى كه اتفاق مى افتد از سوى خداوند است و موسى در آن تأثيرى ندارد.

اين منطق را كفار عصر پيامبر اسلام هم داشتند و هر خوبى كه به آنها مى رسيد از خدا مى دانستند و هر بدى كه اتفاق مى افتاد آن را به پيامبر اسلام نسبت مى دادند و به او فال بد مى زدند:

و ان تصبهم حسنة يقولوا هذه من عندالله وان تصبهم سيّئة يقولوا هذه من عندك قل كلّ من عندالله (نساء / 78)

و اگر خوبى به آنها مى رسيد مى گفتند: اين از جانب خداست و اگر بدى به آنها مى رسيد مى گفتند: اين از جانب توست بگو همه از جانب خداست.

اين نوع تفكرات خرافى همواره با بشر بوده است و هم اكنون نيز در ميان بعضى ها رواج دارد; ولى اسلام از فال بد زدن نهى كرده و آن را يك امر خرافى و نادرست مى شمارد، و در همين آيه مورد بحث چنين تفكرى را ناشى از ناآگاهى آنها مى داند.

به هر حال فرعونيان با وجود خشكسالى و قحطى باز به خود نيامدند و حتى با عناد تمام به موسى گفتند: «هر گونه معجزه اى بياورى كه ما را با آن جادو كنى، ما به تو ايمان نخواهيم آورد». آنها بااين جمله عناد خود را با حق به اثبات رسانيدند و معجزه موسى را مثل هميشه سحر و جادو خواندند.

در اين مرحله بود كه خداوند بلاهاى بسيارى را با فاصله زمانى و تدريج بر آنها فرستاد ولى هيچ يك از اين بلاها آنها را به خود نياورد. در اين آيه به پنج نوع از اين بلاها اشاره كرده كه عبارتند از:

1 ـ طوفان; و اين بلايى بود كه پس از سالها خشكسالى به وجود آمد و سيل شديد و ويرانگر خانه هاى آنها را فرا گرفت.

2 ـ ملخ; آفتى بود كه به زراعت آنها افتاد و آن را نابود كرد.

3 ـ شپش; اينهم آفتى بود كه به جان آنها افتاد و باعث ناراحتى شديدشان شد.

4 ـ قورباغه; در ميان آنها قورباغه ها تكثير شدند و همه جا را گرفتند و غذاهاى آنها را بلعيدند.

5 ـ خون; آنها همگى دچار خون دماغ شدند و اين نيز بلاى ديگرى بود. گفته شده كه منظور از بلاى خون اين است كه آبهاى آنها تبديل به خون شد و هر آبى مى خوردند به رنگ خون بود.

قرآن در اين آيه، از اين بلاها به عنوان «آيات مفصلات = نشانه هاى جداگانه» ياد كرده و اشعار به اين دارد كه اين بلاها همه نشانه هاى خدا بودند و ديگر اينكه اينها همزمان و يكجا اتفاق نيفتادند، بلكه با فاصله واقع شدند.

در بعضى از آيات آمده كه خداوند به موسى در برابر فرعون نُه آيه و نشانه داد:

ولقد آتينا موسى تسع آيات بيّنات فسئل بنى اسرائيل اذجائهم فقال له فرعون انى لاظنك يا موسى مسحورا (اسراء / 101)

همانا به موسى 9 نشانه روشن داديم پس، از بنى اسرائيل بپرس هنگامى كه نزد آنها آمد، پس فرعون به او گفت: اى موسى تو را افسون شده مى بينيم.

احتمال دارد كه منظور از آيات نهگانه، يكى عصا و ديگرى يدبيضا باشد و هفت تاى ديگر، قحطى، طوفان، ملخ، شپش، قورباغه و خون به اضافه غرق شدن در دريا باشد كه در آيات مورد بحث آمده است.

در پايان آيات مورد بحث آمده كه با وجود اين نشانه هاى روشن، قوم فرعون گردنكشى كردند، و آنها گروهى بزهكار بودند.

وَ لَمّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا يا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَعِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنى اِسْرآئيلَ (* ) فَلَمّا كَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ اِلى أَجَل هُمْ بالِغُوهُ اِذا هُمْ يَنْكُثُونَ (* ) فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِى الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلينَ (* ) وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتى بارَكْنا فيها وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ الْحُسْنى عَلى بَنى اِسْرآئيلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما كانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما كانُوا يَعْرِشُونَ (* )

و هنگامى كه عذاب بر آنها واقع شد، گفتند: اى موسى! پروردگارت را به آن پيمانى كه نزد تو دارد براى ما بخوان. اگر اين بلا از ما برداشته شود، البته به تو ايمان خواهيم آورد و بنى اسرائيل را با تو روانه خواهيم كرد (134) پس چون عذاب را تا مدت معينى كه بايد بدان مى رسيدند، از آنها برداشتيم پيمان خود را شكستند (135) پس، از آنها انتقام گرفتيم و آنها را در دريا غرق كرديم چون آنها آيات ما را تكذيب كردند و از آن غافل بودند (136) و گروهى را كه در ضعف نگهداشته شده بودند وارثان مشرقها و مغربهاى آن سرزمينى كه بركت داده بوديم، قرار داديم و سخن زيباى پروردگارت براى بنى اسرائيل به سبب صبرى كه كردند، تحقق يافت و آنچه را كه فرعون و قوم او ساخته بودند و سقفهايى كه درست كرده بودند، كوبيديم (137)

نكات ادبى

1 ـ «رجز» در اينجا، عذاب ، عقوبت. اصل آن به معناى انحراف از حق است.

2 ـ «باء» در «بماعهد» متعلق به «ادع» است و احتمال اينكه براى قسم باشد احتمال ضعيفى است.

3 ـ «الى اجل» يا متعلق به «كشفنا» است و يا متعلق به افعال عموم است.

4 ـ «ينكثون» از «نكث» به معناى شكستن پيمان.

5 ـ «يم» دريا. ظاهر اين است كه اين واژه عربى است ولى ابن قتيبه گفته است كه يك لفظ سريانى است، و بعضى ها آن را عبرانى دانسته اند و بعضى گفته اند در لغت مصر قديم به دريا «يم» گفته مى شد. ضمناً به رودخانه بزرگ هم يمّ گفته مى شود بدين ترتيب در قرآن به رود نيل يمّ اطلاق شده است (فالقيه فى اليمّ).

6 ـ «اورثنا» دو مفعول گرفته; يكى «القوم» و ديگر «مشارق الارض» است.

7 ـ «يستضعفون» ضعيف و ناتوان نگهداشته شده اند. مستضعف كسى است كه ديگرى او را ناتوان كرده و حق او را گرفته است.

8 ـ منظور از «الارض» در اينجا سرزمين فلسطين و شام است و مشارق و مغارب آن، اطراف آن مى باشد.

9 ـ «دمّرنا» نابود كرديم، هلاك ساختيم.

10 ـ «يعرشون» بنا مى كردند. از «عرش» به معناى سقف ساختمان و يا سقفى كه با درخت انگور در باغها درست مى كردند.