نكات ادبى
1 ـ فاء در «فكلوا»براى تفريع است. يعنى اكنون كه خدا از گمراهان و هدايت يافتگان
آگاه است پس به اين حكم خدا عمل كنيد.
2 ـ «مالكم» ما براى استفهام تعجيبى است. بعضى ها احتمال نفى هم داده اند.
3 ـ «اضطررتم» افتعال از ضرر و طبق قاعده اگر فاعل الفعل ضاد باشد فاء افتعال به
طاء قلب مى شود.
4 ـ «اهواء» جمع هوى، به معناى خواهش نفس، هوس.
5 ـ «وذروا» واو براى عطف است و اين فعل امر است. گفته شده كه ماضى اين فعل استعمال
نمى شود همانگونه كه مضارع فعل عسى استعمال ندارد.
6 ـ «فسق» نافرمانى. اصل اين واژه از فسق است كه به معناى خارج شدن حيوان از لانه
يا خارج شدن دانه و ميوه از غلاف است و به موش «فويسقه» گفته مى شود چون مرتب از
لانه خود خارج مى شود. گويا فاسق با گناه كردن، از حدود شرع خارج مى شود چون فاسق
كسى است كه به شرع اعتقاد دارد و در عين حال نافرمانى مى كند.
تفسير و توضيح
آيات (118-119) فكلوا مما ذكر اسم الله عليه ... : اكنون كه معلوم شد كه از آن
مشركان هر چند در اكثريت باشند، نبايد پيروى كرد، نبايد به اين سخن آنها اعتنا نمود
كه مى گفتند: گوشت حيوان را اگرچه نام خدا بر آن برده نشده مى توان خورد. با توجه
به همين مطلب در اين آيه دستور مى دهد كه تنها از گوشت حيوانى كه به هنگام ذبح نام
خدا بر آن برده شده است بخوريد اگر به آيات خدا ايمان داريد و مسلمان هستيد.
مشركان در مسأله ذبح حيوان به مسلمانان ايراد مى گرفتند كه چه فرقى مى كند كه به
هنگام ذبح حيوان نام خدا برده شود يا نه؟ آنها مى گفتند شما چرا آنچه را كه خود
مى كشيد مى خوريد ولى آنچه را كه خدا مى كشد (ميته) نمى خوريد؟ در واقع آنها دو
سؤال داشتند يكى درباره حيوانى كه به هنگام ذبح نام خدا بر آن برده نشده و ديگرى
راجع به حيوانى كه خودش مرده يعنى همان ميته كه ذبح نشده است.
اين آيات ناظر به هردو مطلب است. نخست دستور مى دهد كه از گوشتى كه نام خدا بر آن
برده شد بخوريد و براى تأكيد مطلب اضافه مى كند كه چرا از اين گوشت نمى خوريد دوم
اينكه روشن مى كند كه ما گوشتها و خوردنى هايى را كه بر شما حرام است به شما
گفته ايم و شما نبايد از آنها بخوريد مگر اينكه ناچار باشيد و در مرحله اى قرار
بگيريد كه اگر آن را نخوريد، مى ميريد.
از لحن آيه فهميده مى شود كه پيش از نزول اين آيه خوردنى هاى حرام بيان شده است و
اين شايد ناظر به آيه زير باشد كه در سوره نحل آمده كه يك سوره مكى است:
انما حرّم عليكم الميتة و الدّم و لحم الخنزير و ما اهلّ لغيرالله به فمن اضطرّ غير
باغ ولاعاد فانّ الله غفور رحيم (نحل/115)
همانا بر شما حرام كرده است مردار و خون و گوشت خوك و آنچه را كه نام غير خدا بر آن
برده شده و هركس ناچار شود بدون آنكه ستمگر باشد يا از حد بگذرد، همانا خداوند
آمرزنده بخشايشگر است.
البته اين حكم در سوره هاى مدنى هم آمده ولى چون سوره انعام سوره مكّى است لذا
گفتيم كه اشاره به سوره نحل دارد.
پس از بيان حكم خوردن گوشت حيوانات، به سخنان مشركان اشاره مى كند كه مى خواستند با
اين سخنان خود، مسلمانان را گمراه كنند و مى فرمايد: همانا بسيارى بى آنكه دانش
داشته باشند با هوسهاى خود ديگران را گمراه مى سازند. و اين در حالى است كه خداوند
به حال تجاوزگران آگاهى دارد.
آيات (120-121) وذروا ظاهر الاثم و باطنه ... : مسلمانان را از افتادن در مسير
نافرمانى خدا برحذر مى دارد و مى فرمايد: گناه آشكار و پنهان را رها كنيد و بدانيد
كسانى كه دست به گناه مى زنند، بزودى در برابر گناهان خود به آنها كيفر داده خواهد
شد.
منظور از اين گناه كه در آيه آمده و از آشكار و پنهان آن نهى شده، خوردن غذاهاى
حرام و بخصوص گوشت حيواناتى است كه نام خدا بر آنها برده نشده و معلوم مى شود كه
بعضى از مسلمانان از اين نوع گوشتها مى خورند چون به آنها گفته شده كه اين كار را
رها كنيد.
البته مى توان گناه را در اينجا عام گرفت و آن را به تمام گناهان تعميم داد و
مسلمان بايد از هر گناه چه به صورت آشكار باشد و چه به صورت پنهان پرهيز كند و از
جمله اين گناه كه در آيات پيش و پس از آن نام برده شده است.
در آيه بعدى از خوردن گوشت حيوانى كه نام خدا بر آن برده نشده نهى مى كند و اظهار
مى دارد كه آن فسق و سرپيچى از فرمان خداست سپس به همان مطلبى كه پيشتر آورديم
اشاره مى كند; مشركان با دوستان خود درباره همين حكم اسلامى صحبت مى كردند و به
يكديگر پيام مى دادند كه به مسلمانان بگويند شما چرا حيوانى را كه خودتان مى كشيد
مى خوريد ولى حيوانى را كه خدا كشته (ميته) نمى خوريد؟ و بدينگونه مى خواستند
مسلمانان را دچار شك و ترديد كنند و با آنها در اين باره مجادله و ستيز نمايند و به
خوردن گوشتهاى حرام وادار سازند.
قرآن كريم در اين آيه هشدار مى دهد كه اين يك توطئه است. آنها مى خواهند شما را به
گناه وادار كنند و اگر از آنها اطاعت كنيد شما هم از آنها خواهيد بودو در ورطه
شرك خواهيد افتاد.
تأكيد قرآن بر اين مسأله از آن جهت است كه اين موضوع در آن زمان جنبه شعارى پيدا
كرده بود و صف مؤمنان و مشركان را از هم جدا مى كرد و خوردن گوشت حيوانى كه نام خدا
بر آن برده نشده نشان دهنده آن بود كه اين شخص هنوز رسوبات فكرى شرك را دارد و به
درستى اسلام را نپذيرفته است.
از اين آيه فهميده مى شود كه خوردن گوشت حيوانى كه نام خدا بر آن برده نشده حتى اگر
ذبح كننده آن مسلمان باشد، جايز نيست.
أَوَ مَنْ كانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُورًا يَمْشى بِه فِى
النّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِى الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِج مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ
لِلْكافِرينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (* )وَ كَذلِكَ جَعَلْنا فى كُلِّ قَرْيَة
أَكابِرَ مُجْرِميها لِيَمْكُرُوا فيها وَ ما يَمْكُرُونَ اِلاّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ
ما يَشْعُرُونَ (* )وَ اِذا جآءَتْهُمْ آيَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتّى نُؤْتى
مِثْلَ مآ أُوتِىَ رُسُلُ اللّهِ اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ
سَيُصيبُ الَّذينَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللّهِ وَ عَذابٌ شَديدٌ بِما كانُوا
يَمْكُرُونَ (* )
آيا كسى كه (دلش) مرده بود پس ما او را زنده كرديم و به او نورى قرار داديم كه با
آن ميان مردم راه مى رود، مانند كسى است كه در تاريكيهاست و از آن بيرون رفتنى
نيست؟ اين چنين براى كافران كارهايى كه كرده اند، آراسته شده است (122) و بدينگونه
در هر آبادى سردمداران گنهكارانش را مى گماريم كه در آن نيرنگ كنند و نيرنگ
نمى كنند مگر بر خودشان ولى نمى فهمند (123) و هنگامى كه براى آنها نشانه اى مى آيد
مى گويند. ايمان نمى آوريم مگر اينكه مانند آنچه بر پيامبران خدا داده شده به خود
ما نيز داده شود. خداوند داناترست كه رسالت خود را در كجا قرار دهد. بزودى بر كسانى
كه گناه كرده اند به سبب نيرنگى كه نموده اند، خوارى و عذابى شديد از جانب خدا
خواهد رسيد (124)
نكات ادبى
1 ـ «ميت» و ميّت به معناى مرده انسان است همانگونه كه «ميته» به معناى مرده حيوانى
است كه ذبح شرعى نشده باشد.
2 ـ «مَثَله» مبتدا و «فى الظلمات» خبر آن است و جملگى صله براى «من» است.
3 ـ «قريه» آبادى كه شامل شهر و روستا هر دو مى شود.
4 ـ «اكابر» جمع كبير، سردمداران، بزرگان، آنها كه در رأس قرار گرفته اند.
5 ـ «مجرم» گنهكار. از جرم به معناى قطع كردن. گويا گنهكار رابطه خود را با خداوند
قطع مى كند.
6 ـ «اعلم» افعل التفضيل است و در مابعد خود عمل نمى كند و بايد فعلى از جنس آن
مقدر شود و تقدير چنين است: الله يعلم حيث يجعل رسالته.
7 ـ «صغار» با فتحه صاد مصدر و به معناى ذلت و زبونى و كوچك شدن است.
8 ـ «مكر» وقتى به انسان نسبت داده مى شود به معناى نيرنگ و فريب است و وقتى به خدا
نسبت داده شود به معناى چاره سازى و مقابله با نيرنگ است.
تفسير و توضيح
آيه (122) اومن كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا... : مَثَل جالبى براى مؤمن و
كافر زده مى شود. كافر مانند مرده و مؤمن مانند زنده است. تشبيه ايمان و كفر به
زندگى و مرگ در آيات متعددى از قرآن آمده و در اينجا با يك شيوه تربيتى خاصى اين
مَثَل ذكر شده و مطلب به صورت سؤالى بيان شده كه تأثير بيشترى در شنونده دارد و او
را به دنبال كردن مطلب وادار مى كند.
آيا كسى كه مرده است و ما او را زنده كرديم و به او نورى داديم كه با آن در ميان
مردم راه برود مانند كسى است كه در تاريكيها قرار گرفته و نمى تواند از آن بيرون
شود؟
اين مَثَل در واقع تلفيقى از دو مَثَل است يكى مَثَل مرده و زنده و ديگرى مَثَل نور
و ظلمت. كفر و ايمان از يك جهت به مرگ و زندگى تشبيه شده و از يك جهت به نور و ظلمت
مثل زده شده است; مؤمن زنده است و كافر مرده، مؤمن نور دارد و كافر در تاريكى است.
البته آيه درباره مؤمنان عصر پيامبر است كه قبلا كافر بودند بعد مسلمان شدند و از
مرگ به زندگى و از تاريكى به روشنايى رسيدند. مرگ مرحله سكون است و انسان نه تغذيه
مى شود و نه حركتى دارد و نه توليد مثل مى كند، كفر نيز چنين است روح كافر از
غذاهاى روحى كه توسط پيامبران مى رسد، محروم است و هيچ گونه زايندگى ندارد ولى مؤمن
همواره با غذاهاى لذيذ روحى تغذيه مى شود و زايندگى و بالندگى دارد. همچنين مؤمن
نور دارد و مى تواند حق را دريابد و راه را از چاه تشخيص بدهد ولى كافر در ظلمت است
و قدرت تشخيص ندارد و سرگشته و حيرت زده است و صراط مستقيم را گم كرده است.
از اين آيه چنين به دست مى آيد كسى كه ايمان دارد زنده است ولى اين به تنهايى كافى
نيست بلكه علاوه بر زنده بودن بايد نورى هم داشته باشد و اين بيانگر مراتب ايمان
است و هر كس نور بيشترى داشته باشد در مرتبه بالاترى قرار دارد. آيه توضيح مى دهد
كه اين نور براى آن است كه در ميان مردم راه برود. يعنى در زندگى اجتماعى، صلاح را
از فساد و حق را از باطل تشخيص و تمييز بدهد.
جامعه اى كه بر اساس ايمان باشد، جامعه اى پيشرو و مترقى و زنده است و همواره گامى
به پيش برمى دارد ولى جامعه بى ايمان، محيطى بسته و تاريك و بى هدف است و از
ارزشهاى انسانى خالى است و انسان تا ايمان به خدا پيدا نكند، هرچه هم بكوشد از
تاريكى رهايى نخواهد يافت (ليس بخارج منها) فرد يا جامعه بى ايمان هرچه تلاش كند
نمى تواند آن آسايش روحى و اطمينان خاطرى را كه فرد يا جامعه با ايمان دارد به دست
آورد اگرچه از نظر مظاهر مادى زندگى، پيشرفتهاى
زيادى هم بكند.
بدبختى چنين افرادى در اين است كه با خودخواهى و غرورى كه دارند، كارهاى غلط خود را
درست مى انگارند و به تعبيرى كه در اين آيه آمده، اعمال آنها در نظرشان زينت داده
شده و آراسته گرديده است. چنين طرز فكرى مانع بزرگى در راه رسيدن به كمال است و
انسانى كه زشتى هاى خود را زيبا مى بيند، هيچ وقت به فكر اصلاح خود نمى افتد.
آيه (123) وكذلك جعلنا فى كلّ قرية اكابر مجرميها ليمكروا فيها ... : با توجه به دو
مَثَلى كه گفته شد، در جامعه بى ايمان سردمداران كفر و گناه، همواره در تلاش هستند
و نيرنگها مى كنند كه از شهوتها و لذتهاى مادى، بيشتر بهره ببرند و با اين كار خود
همواره در حال ارتكاب گناه هستند و همواره بر بار گناهان خود مى افزايند و
بنابراين، آنها بى آنكه بدانند، به زيان خود عمل مى كنند و پيوسته موجبات بدبختى و
سقوط خود را فراهم مى سازند.
تعبير آيه درباره سردمداران كفر چنين است: در هر آبادى (البته منظور جامعه هاى كفر
است) سردمداران گنهكارانش را مى گماريم كه در آن نيرنگ كنند ولى جز بر خودشان نيرنگ
نمى كنند ولى نمى دانند.
از سردمداران كفر و گناه در آيه ديگرى به عنوان «مترفين» ياد شده است يعنى هوسرانان
و كامجويان كه فسق و گناه آنها باعث نابودى و سقوط جامعه مى شود:
واذا اردنا ان نهلك قرية امرنا مترفيها ففسقوا فيها فحقّ عليهم القول فدمرّنا
تدميرا (اسراء/16)
هنگامى كه خواستيم يك آبادى را هلاك كنيم، به هوسرانان و كامجويانشان امر مى كنيم.
پس آنان در آن آبادى فسق مى كنند آنگاه سزاوار فرمان مى شوند پس آنها را مى كوبيم
كوبيدنى.
به طورى كه ملاحظه مى شود هم در اين آيه و هم در آيه مورد بحث، اين كار به خدا نسبت
داده مى شود يعنى اينكه خداوند اين سردمداران و مترفين را وادار به اين
كار كرده ولى به طورى كه بارها گفته ايم چنين نسبتهايى براى اثبات عموميت قدرت
خداوند است و اينكه هر كارى در اين جهان انجام گيرد خارج از حوزه قدرت خداوند نيست
و حتى گنهكاران و كافران نيز هر عملى انجام مى دهند به وسيله نيرو و ابزارى است كه
خدا به آنها داده و البته اين جبرآور نيست و انسان با اختيار خود و آزادى عملى كه
دارد با استفاده از ابزارى كه خدا به او داده راه خير يا شرّ را انتخاب مى كند و
براى همين است كه در قرآن هدايت و ضلالت هر دو به خدا نسبت داده
شده است.
آيه (124) واذا جائتهم آية قالوا لن نؤمن ... : يكى از ويژگيهاى سردمداران كفر اين
است كه در مقابل دعوت پيامبران ايستادگى مى كنند و چون ايمان به مكتب انبياء را
مانع هوسرانيها و بى بند وباريهاى خود مى دانند با آن به مبارزه برمى خيزند.
آنها وقتى در برابر منطق نيرومند انبياء قرار مى گيرند و خود را ناتوان مى بينند،
بهانه هايى مى آورند تا كار خود را توجيه كنند. يكى از بهانه هاى آنان كه در اين
آيه آمده اين است كه مى گويند: ما به پيامبران ايمان نمى آوريم مگر اينكه آنچه بر
پيامبران خدا آمده براى خود ما نيز بيايد يعنى همان وحى و معجزه كه پيامبران مدعى
آن هستند بايد به خود ما نيز نازل شود آنها چون خودشان را بزرگان قوم خود مى دانند،
در خود اين شايستگى را مى بينند كه وحى بر آنها نازل شود و اين بيانگر غرور و
خودخواهى و جاه طلبى آنهاست.
قرآن كريم پاسخ روشنى به آنها مى دهد و آن اينكه تشخيص اينكه چه كسى شايسته مقام
رسالت و نبوت است با خداست و او خود بهتر مى داند كه چه كسى را براى اين مقام
انتخاب كند.
مسلم است كه تشخيص صلاحيت افراد براى احراز مقامهايى كه منحصراً بايد از جانب خدا
واگذار شود مانند رسالت و نبوت و امامت، در اختيار خود اوست و اوست كه افراد را به
خوبى و درستى مى شناسد و از شايستگى هاى او آگاه است.
در پايان آيه سردمداران كفر و گناه را به خاطر نيرنگى كه مى كنند وعده عذاب
مى دهد و اينكه براى آنها خوارى و عذابى شديد از جانب خداوند خواهد رسيد.
فَمَنْ يُرِدِ اللّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلاْسِْلامِ وَ مَنْ
يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّما يَصَّعَّدُ
فِى السَّمآءِ كَذلِكَ يَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ (*
)وَ هذا صِراطُ رَبِّكَ مُسْتَقيمًا قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْم
يَذَّكَّرُونَ (* )لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِيُّهُمْ
بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (* )
پس هر كس كه خدا بخواهد او را هدايت كند، سينه او را براى اسلام مى گشايد و هركس را
كه بخواهد گمراه سازد، سينه او را تنگ و سخت مى كند گويا كه در آسمان بالا مى رود.
خداوند اين چنين براى كسانى كه ايمان نمى آورند، پليدى قرار مى دهد (125) و اين راه
درست پروردگار توست; همانا آيات را براى گروهى كه يادآور مى شوند، به تفصيل بيان
كرديم(126) براى آنها نزد پروردگارشان خانه امن است و او به سبب كارهايى كه انجام
داده اند ياور آنهاست (127)
نكات ادبى
«شرح» باز كردن، فراخ كردن، گشودن. اصل آن از شرح به معناى قطعه قطعه كردن گوشت است
و به آن تشريح گفته مى شود.
2 ـ «صدر» سينه. توجه كنيم كه تعبير «شرح صدر» يك تعبير رايجى در قرآن و كلام عرب
است و منظور از آن بلند نظرى و آمادگى قبول حق است همانگونه كه «ضيق صدر» كوته نظرى
و عناد و لجاجت است.
3 ـ «حرج» بسيار تنگ، سخت و غيرقابل نفوذ. اين كلمه از حرجه مشتق شده كه به معناى
درختى است كه شاخه هاى آن زياد باشد و به هم ديگر فشار بياورد.
4 ـ «يصّعّد» افتعال از «صعد» اصل آن يصتعد بود بنا به قاعده، تاء افتعال به صاد
قلب شد و در صاد فاء الفعل ادغام گرديد.
5 ـ «رجس» پليدى، هر چيزى كه طبع از آن نفرت دارد.
6 ـ «مستقيما» حال است از صراط.
7 ـ «دارالسلام» خانه امن و آسايش. منظور از آن بهشت است. البته مى توان سلام را
يكى از نامهاى خدا دانست.
تفسير و توضيح
آيه (125) فمن يرد الله ان يهديه يشرح صدره للاسلام ... : هدايت و ضلالت همواره در
دست خداست اين حقيقت را بارها در تفسير آيات مناسب توضيح داديم و روشن كرديم كه
هدايت تشريعى خداوند مراحلى دارد مرحله اى از آن به صورت عام است و شامل مؤمن و
كافر مى شود و خدا با فرستادن پيامبران و صدور اوامر و نواهى، اين هدايت را انجام
داده و همه را به راه راست و درست رهنمون شده است ولى هدايت الهى مرحله ديگرى هم
دارد كه خاص مؤمنان است. وقتى كسى با ميل و اراده خود به خدا و مكتب پيامبران ايمان
آورد، خود را در مسير هدايت خاص خدا قرار داد و خدا پس از آنكه اين شخص گام نخست را
برداشت و راه حق را انتخاب كرد، اورا با توفيق و عنايت و هدايت خاص خود مى نوازد و
در پيمودن راه حق به او كمك مى كند.
در طرف ديگر يعنى ضلالت هم مطلب به همان قرار است وقتى كسى با اراده خود راه باطل
را انتخاب كرد، خداوند از او سلب توفيق مى كند و بر دل و گوش او مهر مى زند و بر
چشمانش پرده اى قرار مى دهد و اين نتيجه قهرى اعمال او و انتخاب غلط اوست.
با توجه به مطالب بالا معناى آيه مورد بحث به خوبى روشن مى شود. در اين آيه خداوند
اظهار مى دارد كه هركس را خداوند بخواهد هدايت كند سينه او را به اسلام
مى گشايد و به او «شرح صدر» مى دهد. منظور از آن آمادگى قلب و روح براى پذيرش حق
است كسى كه «شرح صدر» دارد از ايمان به خدا لذت مى برد و همواره در صدد افزودن بر
مراتب ايمان خود و پيمودن راه كمال است.
در مقابل، كسى را كه خدا بخواهد گمراه سازد سينه او را تنگ و سخت مى كند و او
شايستگى پذيرش حق را از دست مى دهد و البته همانگونه كه گفتيم اين حالت نتيجه قهرى
انتخاب نادرست اوست. چنين شخصى در برابر حق عناد و لجاجت مى كند و سخن حق را
نمى پذيرد و حقيقت براى او دلتنگى مى آورد و از سخنان خدا و پيامبران بدش مى آيد و
واژه هايى چون خدا و پيامبر و شريعت و احكام دين و بهشت و جهنم براى او خفقان آور
است و دوست ندارد كه آنها را بشنود وقتى چنين مطالبى براى او مطرح مى شود چنان
دل تنگ مى شود كه گويا در آسمان بالا مى رود.
مى دانيم كه هر چه به آسمان بالاتر رويم هوا رقيق تر مى شود و انسان دچار تنگى نفس
مى شود و لذا در بالاى كوههاى بلند كه هوا رقيق تر است نفس كشيدن مشكل است. شخصى كه
خدا از او سلب توفيق كرده در برابر سخن حق مانند كسى كه در آسمان بالا رود دچار
تنگى نفس مى شود.
بدينگونه مؤمن شرح صدر دارد و به آسانى و خوشحالى حقايق را دريافت مى كند ولى كافر
از درك حقايق ناتوان است و سينه اى تنگ دارد. مؤمن با شرح صدرى كه دارد همواره نورى
از جانب خدا همراه اوست كه راه او را روشن مى كند و به او قدرت تشخيص حق از باطل
مى دهد:
افمن شرح الله صدره للاسلام فهو على نور من ربه (زمر/22)
آيا كسى كه خدا سينه او را براى اسلام فراخ كرده و او بر نورى از پروردگار خود
است...
بعضى از كافران نه تنها در برابر دين حق سينه تنگى دارند بلكه بدتر از آن در برابر
كفر و باطل سينه اى گشاده دارند يعنى از حق بدشان مى آيد و باطل در نظرشان آراسته
است و با خوشوقتى و علاقه به سوى كفر مى روند و باطل را در آغوش مى كشند.
كسانى كه به اين مرحله از كفر رسيده اند مورد لعن و خشم خداوند هستند:
ولكن من شرح بالكفر صدرا فعليهم غضب من الله (نحل/106)
ولى كسانى كه سينه خود را به كفر باز كرده اند غضبى از خدا بر آنان باد.
در آيه مورد بحث پس از ذكر دو حالت متقابل در هدايت و ضلالت، اضافه مى كند كه اين
چنين براى كسانى كه ايمان نمى آورند پليدى را قرار داديم.
اين سخن در واقع بيان علت تنگى سينه گمراهان است و اينكه اين بدبختى و پليدى از
آنجا ناشى شده كه آنها ايمان نياورده اند. و اين اشاره به همان حقيقتى است كه شرح
داديم و گفتيم كه هدايت و ضلالت خدا ريشه در درون خود انسان دارد و براساس انتخاب
درست يا نادرست افراد، صورت مى گيرد.
آيات (126-127) وهذا صراط ربك مستقيما ... : با ذكرى كه در آيه پيش، از اسلام به
عمل آمد، در اين آيه اشاره به اسلام مى كند و مى فرمايد: اين يعنى اسلام، راه درست
پروردگار توست همانا آيات خود را به گروهى كه يادآور مى شوند و پند مى گيرند، به
تفصيل بيان كرديم.
از اين آيه به خوبى روشن مى شود كه دين حق فقط يكى است و آن اسلام است و اديان الهى
ديگر، تنها در زمان خودشان شايسته پيروى بودند و با آمدن اسلام نسخ شدند و يك راه
مستقيم وجود دارد و آن اسلام محمدى است. اين آيه كثرت گرايى دينى يا همان چيزى را
كه امروز از آن به پلوراليزم تعبير مى شود رد مى كند. در اين باره به خواست خدا در
آينده بحث مفصلى خواهيم داشت.
در آيه بعدى همين گروهى را كه خداوند سينه آنها را براى اسلام فراخ كرده و در صراط
مستقيم قرار دارند و پندپذير هستند وعده بهشت مى دهد و مى فرمايد: براى آنها خانه
امن نزد پروردگارشان است. منظور از خانه امن يا «دارالسلام» همان بهشت برين است كه
در آنجا هيچ گونه ناراحتى وجود ندارد و انسان بدون هيچ رنج و تعبى از نعمتهاى
گوناگون الهى بهره مند خواهد بود ولذت خواهد برد و بالاترين لذت اينكه خداوند خود
را ولىّ و دوست آنان معرفى مى كند و البته اين دوستى ارزان به
دست نيامده بلكه در مقابل كارهايى است كه آنها در دنيا انجام داده اند.