تفسير و توضيح
آيه (93) و من اظلم ممن افترى على الله كذبا ...: در ميان كافران و مشركان، كسانى
بودند كه ستمكارتر و عنودتر از همه بودند. آنها كسانى بودند كه به خدا دروغ
مى بستند و براى اينكه مردم را فريب دهند و گروهى را دور خود جمع كنند، به دروغ
ادعاى پيامبرى مى كردند و مى گفتند بر ما وحى نازل شده در حالى كه به او وحى نشده
بود. كسانى هم بودند كه مى گفتند من نيز مانند قرآن را مى آورم.
گروه اول مدعيان دروغين نبوت هستند كه در طول تاريخ آمدند و چنين ادعايى را
كردند. مانند: مسيلمه كذاب و اسود عنسى و سجاح و افراد ديگرى كه چه پيش از
پيامبر اسلام و چه در زمان او و چه بعد از او، اين مقام بزرگ الهى را ادعا كردند و
گاهى هم كسانى را به دور خود جمع نمودند.
البته اين آيه بنا بر مشهور در مكه نازل شده و همزمان با آن كسى ادعاى نبوت نمى كرد
و كسانى كه در زمان پيامبر ادعاى نبوت كردند، در اواخر عمر پيامبر و هنگامى بود كه
آنحضرت در مدينه بود. مثلا در سال دهم هجرى مسيلمه در يمامه و اسود عنسى در يمن و
طليح در قبيله بنى اسد ادعاى نبوت كردند و كسان ديگرى هم پس از رحلت پيامبر ادعاى
نبوت كردند.
بنابراين، نمى توان گفت كه آيه درباره خصوص اين افراد است بلكه آيه كلّى است و شامل
همه مدعيان دروغين نبوت است در هر زمانى كه باشند.
گروه دوم كسانى بودند كه ادعاى نبوت نمى كردند ولى مدعى آن بودند كه ما نيز مانند
پيامبر اسلام، مى توانيم جملاتى را بسازيم. مانند عبدالله بن سعد بن ابى سرح كه در
مكه از كاتبان وحى بود و آياتى را كه بر پيامبر نازل مى شد، مى نوشت. گاهى پيامبر
مى گفت عليما حكيما، او مى نوشت غفوراً رحيما! و وحى الهى را تغيير مى داد. يك بار
هم پس از نزول آيه ثم انشأناه خلقا آخر كه در سوره مؤمنون آمده، از پيش خودش اين
جمله را اضافه كرد: فتبارك الله احسن الخالقين
پيامبر فرمود: اتفاقاً درست نوشتى همين جمله هم بر من وحى شد. او به همين جهت از
اسلام روى گردان شد و به مكه گريخت و گفت من نيز مى توانم مانند آنچه محمد مى آورد
بياورم و پيامبر خون او را مباح كرد و در جريان فتح مكه عثمان بن عفان وساطت كرد و
پيامبر از او درگذشت.
ملاحظه مى كنيد كه جريان عبدالله بن سعد نيز مربوط به مدينه است و سوره مؤمنون از
سوره هاى مدنى است و از گريختن به مكه نيز روشن است كه او در مدينه اين كار را
مى كرده است بنابراين در زمان نزول اين آيه جريان او اتفاق نيفتاده بود و بايد گفت
كه آيه حكم كلى مى دهد و از يك موضوع عمومى سخن مى گويد منتها مصداق خارجى آن بعدها
پيدا شد.
البته بعضى ها اين آيه را از آيات مدنى دانسته اند كه به دستور پيامبر در وسط آيات
مكى قرار داده شده اگر چنين باشد مشكلى وجود ندارد.
از جمله كسانى كه ادعا داشتند كه مى توانند مانند قرآن را بياورند شخصى به نام نضر
بن حارث بود كه قرآن سخن او را در آيه اى نقل مى كند:
واذا تتلى عليهم آياتنا قالوا سمعنا لونشاء لقلنا مثل هذا ان هذا الاّ اساطير
الاولين(انفال/31)
وهنگامى كه آيات ما بر آنها تلاوت مى شود، مى گويند: شنيديم و اگر بخواهيم ما نيز
مانند آن را مى گوييم; اين نيست مگر افسانه هاى پيشنيان.
ولى به گواهى تاريخ هيچ كس نتوانست سوره اى مانند سوره هاى قرآن را بياورد و اين
پيام قرآن كه مردم جهان را به مبارزه و تحدى دعوت كرده همواره مطرح است و دليل
روشنى بر معجز بودن قرآن است.
در دنباله آيه، كيفر سختى را براى چنين افرادى كه بر خدا دروغ مى بندند وعده مى دهد
و مى فرمايد: اگر حال اين ستمگران را بينى كه چگونه در سختى هاى مرگ افتاده اند و
فرشتگان دستان خود را به سوى آنها دراز كرده اند و جان آنها را مى گيرند، عذاب سختى
را مشاهده مى كنى; به آنها خطاب مى رسد كه امروز با عذاب خواركننده اى كيفر داده
مى شويد و اين به سبب سخن ناحق شماست كه به خدا دروغ مى بستيد و در برابر آيات او
تكبر مى كرديد.
اين تعبير كه فرشتگان دستهاى خود را به سوى آنها دراز مى كنند، يك تعبير كنايى است
و منظور از آن تعرض فرشتگان بر آنهاست; و اينكه فرشتگان به هنگام قبض روح آنها به
آنها مى گويند: جانهاى خود را بيرون آوريد، اشاره به سختى جان دادن آنهاست كه گويا
خود جان خود را مى گيرند و اين بدترين نوع جان دادن است.
توجه كنيم كه مدعيان دروغين نبوت اگر در مرحله اى و سطحى باشند كه تشخيص باطل بودن
ادعاى آنها براى افراد معمولى آسان باشد، خدا با آنها در دنيا كارى ندارد و فقط
آنها را به هنگام مرگ و در آخرت عذاب مى كند ولى اگر اين
شخص در سطحى باشد كه افراد معمولى و حتى افراد با استعداد و روشن نتوانند، دروغ
بودن حرفهاى او را بفهمند و طورى باشد كه مردم حتى عالمان فريب او را بخورند، در
چنين حالتى خداوند، در اين دنيا او را كيفر مى دهد و او را نابود مى سازد تا عبرت
مردم باشد:
ولوتقوّل علينا بعض الاقايل لاخذنا منه باليمين ثمّ لقطعنا منه الوتين(حاقه/44-45)
و اگر برما بعضى از سخنان را به دروغ ببندد، البته ما او را با قدرت مؤاخذه مى كنيم
و شاهرگ گردن او را مى زنيم.
وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّة وَ تَرَكْتُمْ ما
خَوَّلْناكُمْوَرآءَ ظُهُورِكُمْ وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعآءَكُمُ الَّذينَ
زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فيكُمْ شُرَكآءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ
عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (* )
شما به صورت تنها پيش ما آمديد همانگونه كه شما را براى بار نخست آفريديم و شما
آنچه را كه به شما بخشيده بوديم پشت سر خود گذاشتيد و ما اكنون شفيعانى را كه گمان
كرديد آنها شريكان (ما) در كار شما هستند، با شما نمى بينيم; همانا پيوند ميان شما
گسسته است و آنچه گمان مى كرديد از شما گم شده است (94)
نكات ادبى
1 ـ «جئتمونا» فعل و فعال و مفعول. هرگاه كه بر فعل جمع مذكر مخاطب ماضى ضمير متصل
«نا» وصل شود واوى ميان ميم و نون اضافه مى گردد.
2 ـ «فرادى» جمع فرد يا فريد مانند اسارى كه جمع اسير است. اين كلمه به جهت شباهت
به مثنى و ثلاث و رباع، غير منصرف است. ضمناً فرادى در اينجا حال است.
3 ـ «خوّلناكم» از تخويل به معناى دادن نعمت و مال.
4 ـ «ما» در «ماخوّلناكم» موصول است و جمله بعدى صله آن است.
5 ـ «تقطّع» گسسته شد. قطع شد.
6 ـ «بينكم» مفعول فعل مقدر است. بين به معناى رابطه ميان دو چيز است از بان يبين
كه به معناى جدايى است چون دو چيز هر قدر رابطه نزديك داشته باشند بالاخره جدا از
هم هستند. و مى توان گفت اين كلمه از اضداد است كه هم به معناى وصل و هم به معناى
فصل مى آيد.
تفسير و توضيح
آيه (94) ولقد جئتمونا فرادى كماخلقناكم اول مرّة ... : خطابى است كه مشركان و
كسانى كه به خدا دروغ بسته اند در روز قيامت با آن مخاطب قرار مى گيرند و خدا به
آنها مى گويد: اينك يكى يكى و تنها پيش ما آمده ايد نه دوستى نه ياورى و نه
خويشاوندى! به همان صورت كه به دنيا آمديد و كسى را نمى شناختيد مال و ثروتى را هم
كه در دنيا به شما داده بوديم پشت سر گذاشته ايد و اينك دستتان از آن همه كوتاه است
و چيزهايى را كه شفيع خود مى دانستيد همراه شما نمى بينيم!
اين جمله اشاره به اساس و زيربناى عقيده مشركان و بت پرستان است آنها اگر غير خدا
را مى پرستيدند و بتها را تقديس مى كردند، هدفشان اين بود كه اينها ميان آنان و
خداى واقعى شفيع و واسطه باشند و آنان را به خدا نزديك كنند:
ويعبدون من دون الله مالايضرّهم ولاينفعهم و يقولون هؤلاء شفعاؤنا عندالله(يونس/18)
و آنها جز خدا چيزى را كه زيان و سودى به آنها نمى رسانند مى پرستند و مى گويند:
اينها واسطه هاى ما نزد خدا هستند.
مانعبدهم الاّ ليقربونا الى الله زلفى (زمر/3)
ما آنها (بتها) را عبادت نمى كنيم مگر براى اينكه ما را به خدا نزديك كنند.
در آيه مورد بحث اظهار مى دارد اكنون كه تنها هستيد و بيش از هر زمان ديگرى احتياج
به كمك داريد، آن چيزهايى كه آنها را شفيعان خود مى دانستيد و گمان مى كرديد كه
آنها شريكان ما در تدبير امر شما هستند، با شما همراهى نكرده اند و آنها را با شما
نمى بينيم! پيوند ميان آنها و شما گسسته و گمانى كه شما به آنها داشتيد از شما گم
شده است.
روشن است كه اين خطاب از سوى خداوند و در روز قيامت به مشركان صادر خواهد شد ولى در
بعضى از آيات آمده است كه خدا در روز قيامت با اهل عذاب سخن نمى گويد:
ولايكلّمهم الله يوم القيامة ولايزكّيهم ولهم عذاب اليم (بقره/174)
و خدا در روز قيامت با آنها سخن نمى گويد و پاكشان نمى كند و براى آنها عذابى
دردناك است.
منظور اين آيه و آيات مشابه اين است كه خداوند از سر رحمت و مهربانى با آنها سخن
نمى گويد و اين مانع از آن نيست كه از راه غضب با آنها سخن بگويد و آنها را تهديد
كند. اين خود نوعى عذاب است و شايد دردناكتر از آتش جهنم باشد، چون اميد آنها به
كلى قطع مى شود خود را بيكس و تنها و مغبون مى بينند.
اِنَّ اللّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى يُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ
مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَىِّ ذلِكُمُ اللّهُ فَأَنّى تُؤْفَكُونَ (* )فالِقُ
الاْصِْباحِ وَ جَعَلَ الْلَيْلَ سَكَنًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْبانًا
ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ (* )وَ هُوَ الَّذى جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ
لِتَهْتَدُوا بِها فى ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ
لِقَوْم يَعْلَمُونَ (* )وَ هُوَ الَّذى أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْس واحِدَة
فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْم يَفْقَهُونَ(* )
همانا خداوند شكافنده دانه و هسته است، زنده را از مرده بيرون مى آورد و بيرون
آورنده مرده از زنده است; اين است خدا پس چگونه كج مى رويد(95) شكافنده صبح است وشب
را بر شما مايه آرامش و خورشيد و ماه را وسيله حساب قرار داد; اين، اندازه گرفتن
خداوند تواناى داناست(96) و اوست كسى كه ستارگان را بر شما پديد آورد تا به وسيله
آنها در تاريكيهاى خشكى و دريا راه ببريد. همانا آيات را براى گروهى كه مى دانند،
به روشنى بيان كرديم(97) و اوست كسى كه شما را از يك تن آفريد پس شما را محل قرارى
(رحم مادر) و محل وديعه اى (پشت پدر) است. همانا آيات را براى گروهى كه مى فهمند به
روشنى بيان كرديم(98)
نكات ادبى
1 ـ «فالق» شكافنده، از فلق به معناى شكافتن. جالب است كه چندين واژه در زبان عربى
به معناى شكافتن است كه همگى با حرف فاء شروع مى شوند مانند: فرق، فتق، فجر، فرى،
فرج، فصل.
2 ـ «حب» دانه. گندم و جو و هر چيزى كه در سنبل باشد.
3 ـ «نوى» جمع نواة به معناى هسته ميوه هامانند هسته خرما.
4 ـ «ومخرج» يا عطف بر «فالق» است كه عطف جمله اسميه بر جمله اسميه است و يا عطف بر
«يخرج» است به اعتبار اينكه «مخرج» دلالت بر حال و استقبال دارد و به منزله فعل
مضارع است.
5 ـ «ذلكم» اشاره به مفرد و خطاب به جمع همانگونه كه «ذلك» اشاره به مفرد و خطاب به
مفرد است.
6 ـ «يؤفكون» از افك به معناى دروغ و كجى و گرديدن به سوى كجى ها.
7 ـ «سكن» به معناى ما به يسكن است يعنى مايه آرامش و سكون.
8 ـ «حسبان» مصدر حسب يحسب و چون در اينجا معناى مصدرى تناسب ندارد، مى گوييم منظور
وسيله حساب كردن است.
9 ـ «نجوم» ستارگان و اينكه به وقت هم «نجم» گفته مى شود، چون وقت را به وسيله
ستارگان به دست مى آورند.
10 ـ «مستقر» يا مصدر ميمى است به معناى استقرار و يا اسم زمان و يا مكان است. به
معناى محل يا زمان استقرار. در بعضى از قرائتها با كسره قاف و به صورت اسم فاعل
خوانده شده.
11 ـ «مستودع» اين كلمه هم مصدر ميمى است به معناى وديعه گذاشتن و يا اسم زمان يا
مكان است به معناى محل يا زمان وديعه گذاشتن. از ودع به معناى ترك كردن مشتق شده
گويا وديعه چيزى است كه بايد ترك شود و ناپايدار است..
تفسير و توضيح
آيه (95) انّ الله فالق الحب و النوى يخرج الحىّ من الميت ... : اين آيات و چندين
آيه ديگر كه در پى مى آيد، بيانگر نمونه هايى از شگفتيهاى آفرينش و عظمت قدرت
خداوند است و ذكر اين نمونه ها براى جلب نظر مردم به تفكر و تدبّر در پديده ها و
عالم آفرينش است كه از آن پى به توانايى و دانايى آفريننده آنها ببرند و هم خود از
خواص آنها در زندگى خود بهره مند شود.
در واقع مطالعه در كتاب آفرينش مى تواند دو هدف عمده داشته باشد كه يكى الهى و
معنوى و ديگرى مادّى است و انسان آگاه در مطالعه خود هر دو هدف را در نظر مى گيرد
او با تدبر در موجودات عالم، هم عاليترين درسهاى توحيد را مى آموزد و هم با توجه به
خواص اشياء، نيروهاى نهفته در طبيعت را به خدمت مى گيرد.
در اين آيات خداوند از چندين پديده مهم ياد كرده كه يكى از آنها شكافتن دانه و هسته
است و اينكه خداوند دانه و هسته را مى شكافد. وقتى دانه يا هسته اى را در زمين
مى كاريم پس از مدتى مى شكافد و رشد مى كند. چه كسى اين دانه و هسته را در دل خاك
شكافت و به آن زندگى و رشد و نموّ داد؟ دانه تا وقتى در جاى مناسبى قرار نگرفته و
نشكافته است، يك چيز مرده است و آثار حيات در آن ديده نمى شود و اگر
ماهها به همين حالت بماند نه تغذيه مى كند و نه رشد مى كند. هر چند كه در درون آن
استعداد شكفتن وجود دارد اما به ظاهر مانند يك چيز مرده است ولى چون در جاى مناسبى
قرار گرفت و زمينه براى شكفتن آن فراهم شد، مى شكافد و رشد مى كند و بدينگونه از يك
چيز به ظاهر مرده، يك چيز زنده به وجود مى آيد. بنابراين منظور از مرده در اين آيه
دانه و هسته است و منظور از زنده، ساقه و ريشه اى است كه مى رويد. شگفت اينكه از
همين ساقه بعدها دوباره دانه يا هسته بهوجود مى آيد. اين است كه مى فرمايد: خداوند
از مرده زنده را واز زنده مرده را بيرون كرد و اين يك دور و تسلسل جالبى است كه در
نظام احسن وجود دارد و تاكنون كسى پاسخ اين سؤال گيج كننده را درنيافته است كه دانه
و هسته جلوتر است يا ساقه و گل؟ مانند اين سؤال معروف كه آيا تخم مرغ جلوتر است يا
مرغ!
بعضى ها در اين آيه، زنده و مرده را به معناى هدايت شده و گمراه معنا كرده اند ولى
به نظر مى رسد كه اين معنا در اين آيه تناسب ندارد چون در آغاز آن صحبت از شكافتن
دانه و هسته است. البته در بعضى از آيات قرآنى زنده به هدايت يافته و مرده به گمراه
اطلاق شده است مانند:
اومن كان ميتاً فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس (انعام/122)
آيا كسى كه مرده بوده پس او را زنده كرديم و به او نورى داديم كه در ميان مردم با
آن راه برود...
آيه (96) فالق الاصباح و جعل الليل سكنا ... : در آيه پيش نمونه اى از شگفتيهاى
قدرت خدا را در زمين و در دل خاك ارائه داد و اينك در اين آيه نمونه اى ديگر از
شگفتيهاى آفرينش را در آسمان ارائه مى دهد: خداوند شكافنده سپيده دمان است. وقتى
افق مى شكافد و از سوى مشرق عمودى از نور مى تابد و صبح نفس مى كشد، شب دامن خود را
برمى چيند و نوبت روز مى رسد. اين خداست كه شب و روز را جايگزين يكديگر مى كند و شب
را مايه سكوت و آرامش و روز را وقتى براى تلاش و كار قرار مى دهد.
آنچه در روز و شب همواره به چشم مى خورد آفتاب و ماه است كه همواره طلوع و غروب
مى كنند و طلوع و غروب آنها به روشنى و براى همه كس مشهود است.
از اين جهت خداوند در اين آيه آفتاب و ماه را وسيله اى براى حساب كردن معرفى مى كند
و اين در كنار ساير آثار و فوايد اين دو شيئى نورانى است كه بعضى از آنها را
مى دانيم و بعضى را نمى دانيم.
البته آفرينش آفتاب و ماه و سير آنها در آسمان، خود از روى حساب و نظم دقيق است ولى
به نظر مى رسد كه منظور آيه بيان اين معناست كه شما به وسيله آفتاب و ماه، حساب
روزها و شبها و ماهها و سالها را به دست مى آوريد و اين در زندگى بسيار مهم است. به
طورى كه در آيه زير هم اين مطلب به صراحت آمده است:
هوالذى جعل الشمس ضياء و القمر نورا و قدره منازل لتعلموا عدد السنين و
الحساب(يونس/5)
او كسى است كه آفتاب را درخشنده و ماه را روشنايى قرار داد و براى آن منازلى تعيين
كرد تا شما تعداد سالها و حساب را بدانيد.
در آيه مورد بحث، پس از توجه دادن به چند پديده آسمانى كه گفتيم، اضافه مى كند كه
اين اندازه گيرى خداوند عزيز عليم است خدايى كه قدرت و علم دارد و اين پديده ها،
همه از آثار علم و قدرت اوست.
مى دانيم كه سير آفتاب و ماه آنچنان دقيق و منظم است كه مى توان آن را به طور دقيق
اندازه گيرى كرد و لذا ستاره شناسان، مى توانند خسوف يا كسوفى را كه دهها سال بعد
اتفاق مى افتد از حالا پيش بينى كنند و ماه و روز و ساعت دقيق آن را بگويند.
آيه (97) وهو الذى جعل لكم النجوم لتهتدوا به ... : يكى ديگر از مظاهر قدرت خداوند
را يادآور مى شود و توجه انسان را به ستارگان آسمان جلب مى كند و مى فرمايد ستارگان
را پديد آورد تا شما به وسيله آنها در تاريكيهاى خشكى و دريا راه خود را بيابيد.
مى دانيم كه ستارگان در شبهاى تاريك بهترين راهنماى كاروانيان در خشكى و
كشتى نشينان در درياست و از قديم با ستارگان راه خود را پيدا مى كردند
همانگونه كه با ستارگانى مانند جدى و سهيل سمت قبله را مى توان پيداكرد.
نجوم و ستاره شناسى به عنوان يك علم همواره مورد توجه مسلمانان بوده در آن مطالعات
فراوانى داشته اند و بعضى ها هم سعد و نحس ايام را از طريق نجوم معين كرده اند و از
آينده خبر داده اند كه اين كار از نظر اسلام حرام است.
پس از ذكر اين مطلب اضافه مى كند كه ما آيات خود را براى قومى كه مى دانند به تفصيل
بيان كرديم. بدينگونه مسلمانان را به مطالعه پديده هاى عالم آفرينش دعوت مى كند تا
با مطالعه آن هم درس توحيد ياد بگيرند و هم از منافع آنها استفاده ببرند.
آيه (98) وهوالذى انشأكم من نفس واحده فمستقر و مستودع ... : در كنار پديده هايى كه
ذكر آنها گذشت از يك پديده ديگر ياد مى كند و آن نفس انسانى است كه خود شاهكارى در
ميان پديده هاى آفرينش است و مى فرمايد: او كسى است كه شما را از يك تن آفريد و نسب
شما همگى به آدم مى رسد. پس از اين بيان، انسانها را به دو قسم تقسيم مى كند از قسم
اول به عنوان «مستقر» و از قسم دوم به عنوان «مستودع» ياد مى كند.
مستقر چيزى است كه ثابت و برقرار است ولى مستودع چيزى است كه موقتى است مانند وديعه
و امانت كه نزد كسى مى گذارند و سپس برمى دارند. حال بايد ديد كه منظور از مستقر و
مستودع در اين آيه چيست؟ مفسران تأويلهاى گوناگونى كرده اند ولى با توجه به سياق
آيه كه مربوط خلقت انسان است، ما اين وجه را ترجيح مى دهيم كه منظور از مستقر رحم
مادران و منظور از مستودع صلب پدران است و آيه اشاره به كلّ انسانها مى كند كه بعضى
از آنها در رحم مادر قرار گرفته اند و روح بر آنها دميده و صورت بشرى به خود
گرفته اند و به فعليت رسيده اند و بعضى ديگر هم هنوز به دنيا نيامده اند و در پشت
پدران و به صورت قوّه هستند يعنى صورت بشرى نيافته اند ولى در علم خدا آنها هم روزى
به دنيا خواهند آمد. گويا آنها در پشت پدران به صورت نطفه حالت وديعه و امانت را
دارند و چون به رحم مادران منتقل شدند حالت استقرار و ثبات پيدا مى كنند.
اين وجه در بعضى از روايات هم ذكر شده است و در بعضى از روايات، اين تقسيم بندى
مربوط به ايمان دانسته شده به اين شكل كه ايمان بعضى از مردم مستقر يعنى پايدار است
و ايمان بعضى ديگر مستودع يعنى ناپايدار و موقتى است. اين تأويل و تفسير هم
مى تواند يكى از بطون قرآن باشد.
در آيه زير كه درباره حيوانات و جانداران است، مستقر و مستودع به همان معنايى است
كه گفتيم; يعنى مستقر حيواناتى هستند كه به فعليت رسيده اند و مستودع حيواناتى
هستند كه به فعليت نرسيده اند:
وما من دابّة فى الارض الاعلى الله رزقها و يعلم مستقرها و مستودعها كل فى كتاب
مبين(هود/6)
هيچ جاندارى در زمين نيست مگر اينكه روزى آن برخداست و مستقر و مستودع آن را
مى داند; همگى در كتابى آشكار وجود دارند.
توجه كنيم كه در اين آيه مستقر و مستودع جانداران هم به علم خدا نسبت داده شد و هم
به كتاب مبين كه همان لوح محفوظ است و اين با همان وجهى كه گفتيم سازگارتر است و
علم خدا حتى به ماهياتى كه هنوز جامه وجود نپوشيده اند تعلق مى گيرد.
در پايان باز هم تأكيد مى كند كه آيات را براى قومى كه مى فهمند به تفصيل بيان
كرديم.
چند روايت
1 ـ عن ابى جعفر (ع) قال: فان طلبتم الحوائج فأتوها بالنهار فانّ الله جعل الحياء
فى العينين فاذا تزوّجتم فتروّجوا بالليل فان الله جعل اليل سكنا.(242)
امام باقر (ع) فرمود: اگر حوائج خود را طلب كنيد، روز انجام دهيد چون خداوند
حيا را در دو چشم قرار داده و اگر ازدواج كرديد، در شب ازدواج كنيد كه خداوند شب را
مايه آرامش قرار داده است.
2 ـ قال الصادق (ع): مستقر فى الرحم و مستودع فى الصلب و قديكون مستودع الايمان ثم
ينزع منه ولقد مشى الزبير فى ضوء الايمان و نوره حتى قبض رسول الله (ص) حتى مشى
بالسيف وهو يقول: لانبايع الاّعليا.(243)
امام صادق فرمود: مستقر در رحم و مستودع در صلب است و گاهى هم كسى از نظر ايمان
مستودع (ناپايدار) است كه ايمان از او كنده مى شود. همانا زبير در نور و روشنايى
ايمان راه رفت تا جايى كه وقتى پيامبر رحلت كرد او با شمشير خود راه مى رفت و
مى گفت: جز على با كسى بيعت نمى كنيم.
(منظور امام اين است كه زبير در اول ايمان داشت ولى ايمان او مستودع بود و لذا
بعدها با حضرت على در جنگ جمل جنگيد و هلاك شد.)
3 ـ قال الصادق (ع): المستقر الايمان الثابت و المستودع المعار.(244)
امام صادق (ع) فرمود: مستقر ايمان ثابت و مستودع ايمان عاريه شده است.
وَ هُوَ الَّذى أَنْزَلَ مِنَ السَّمآءِ مآءً فَأَخْرَجْنا بِه نَباتَ كُلِّ شَىْء
فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِرًا نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراكِبًا وَ مِنَ النَّخْلِ
مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِيَةٌ وَ جَنّات مِنْ أَعْناب وَ الزَّيْتُونَ وَ
الرُّمّانَ مُشْتَبِهًا وَ غَيْرَ مُتَشابِهِ اُنْظُرُوا اِلى ثَمَرِه اِذآ
أَثْمَرَ وَ يَنْعِه اِنَّ فى ذلِكُمْ لَآيات لِقَوْم يُؤْمِنُونَ(* )
و او كسى است كه از آسمان، آبى نازل كرد پس به وسيله آن هرگونه گياهى را برآورديم و
از آن سبزه اى برآورديم كه از آن دانه هاى به هم پيوسته بيرون مى آوريم و از شكوفه
درخت خرما خوشه هايى نزديك و باغهايى از انگورها و زيتون و انار كه همانند و
ناهمانند هستند. وقتى ميوه داد به ميوه آن و رسيدنش بنگريد; همانا در آن نشانه هايى
براى گروهى است كه ايمان آورده اند (99)