تفسير و توضيح
آيه (233) والوالدات يرضعن اولادهنّ... : احكام مخصوص شيردادن مادران به نوزادان
خود در اين آيه به طور مشروح آمده است. در آغاز اظهار مى داردكه زنهاى مطلقه به
كودكان خود دو سال كامل شير بدهند. جمله به صورت خبرى است ولى حكم انشاء دارد،
البته دو سال حد پايان شير دادن است و براى كسانى است كه مى خواهند شيردادن را كامل
انجام بدهند و گرنه زودتر از آن هم مى توان بچه را از
شير باز گرفت (به طورى كه گفته خواهد شد).
زنهاى طلاق داده شده حق ندارند از شير دادن كودك خود به بهانه اينكه طلاق داده
شده اند سرباز زنند بلكه تا دو سال بايد شير بدهند البته در صورتى كه عذرى مانند
نداشتن شير يا بيمارى نداشته باشند. در مقابل، مى توانند از پدران اين كودكان اجرت
بگيرند و برپدر لازم است كه مطابق با وسع و توان مالى خود اجرت مناسبى از قبيل
خوراك و پوشاك به اين مادران شيرده پرداخت كنند و نبايد آنها را كه به بچه شير
مى دهند، با ندادن خوراك و پوشاك زيان برسانند همانگونه كه اين زنها هم نبايد با
سرپيچى از شيردادن كودك در صدد زيان رساندن به پدران آنها باشند. و اگر پدر كودك از
دنيا رفت بايد وارث او اجرت شيردادن را به مادران كودكان بپردازند.
اينكه گفتيم منظور از «والدات» زنان طلاق داده شده هستند بدانجهت است كه اين آيه در
رديف آيات طلاق آمده و در واقع تكميل كننده احكام طلاق است. ديگر اينكه در اين آيه
صحبت از «زوج و زوجه» يا زن و شوهر نيست بلكه از زن به عنوان «والده» و از مرد به
عنوان «مولودله» ياد كرده كه قرينه اى بر اين است كه آن دو از هم جدا شده اند.
ضمناً توجه كنيم كه اين حكم در آيه ديگرى از قرآن هم آمده و در آنجا مسلّم است كه
مربوط به زنهاى طلاق داده شده مى باشد در آن آيه پس از بيان اينكه به زنهاى مطلقه
در حال عدهّ مسكن بدهيد و اگر حامله باشند تا وضع حمل به آنها نفقه بپردازيد، اضافه
مى كند:
فإن ارضعن لكم فاتوهنّ اجورهنّ (طلاق / 6)
پس اگر كودكان شما را شير دادند، پس مزد آنها را بدهيد.
در ادامه آيه مورد بحث ، مطلب ديگرى را درباره شيردادن كودك عنوان مى كند و اظهار
مى دارد كه اگر زن و مرد يا مادر و پدر بخواهند با رضايت هر دو و با مشورت با
يكديگر كودك را زودتر از موعد از شير بازگيرند اشكالى ندارد و لازم نيست كه حتماً
دوسال تمام باشد به اين نكته در اول آيه هم كه صحبت از دو سال كامل بود اشاره شده
است آنجا كه فرمود دو سال كامل براى كسانى است كه مى خواهند شير دادن را تمام
كنند يعنى اگر نخواستند، مى توانند باتوافق دو طرف و با توجه به مصلحت كودك، زودتر
از دو سال او را از شير جدا كنند.
مطلب ديگر اينكه خطاب به پدران مى گويد: اگر خواستيد كودكان خود را به زنان ديگرى
بدهيد و به آنها دايه بگيريد مى توانيد، مشروط بر اينكه مزدى كه به آنها مى دهيد با
نيكويى بدهيد. يعنى رضايت و خوشنودى دايه جلب شود چون معلوم است كه اگر دايه با
خوشحالى و رضايت شير بدهد، از روى علاقه خواهد داد و اين به نفع كودك است.
در پايان آيه بار ديگر و مانند موارد مشابه ، مردم را به تقوا دعوت مى كند و
مى فرمايد: از خدا پروا داشته باشيد و بدانيد كه خداوند به آنچه انجام مى دهيد
بيناست.
وَ الَّذينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجًا يَتَرَبَّصْنَ
بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُر وَ عَشْرًا فَاِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا
جُناحَ عَلَيْكُمْ فى ما فَعَلْنَ فى أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ اللّهُ بِما
تَعْمَلُونَ خَبيرٌ (*)
و كسانى از شما كه مى ميرند و زنهايى از خود باز مى گذارند، اين زنها بايد چهار ماه
و ده روز انتظار بكشند (عده نگهدارند) و چون به پايان آن رسيدند، در مقابل كارى كه
آنها پيش خودشان با نيكويى انجام مى دهند، بر شما گناهى نيست و خدا به چيزى كه
انجام مى دهيد آگاه است (234)
تفسير و توضيح
آيه (234) و الذين يتوفون منكم... : در اين آيه دو حكم از احكام مربوط به زنان
شوهرمرده بيان شده است:
1 ـ زنهاى شوهرمرده بايد چهار ماه و ده روز عده نگهدارند و در اين مدت حق ازدواج
ندارند و البته عدّه وفات احكام ديگرى هم دارد كه آيه از آنها ساكت است و
در كتب فقهى آمده است مانند اينكه زن در حال عده وفات حق آرايش خود راندارد.
2 ـ همين زنها پس از سپرى شدن مدت عدّه حق دارند با مردان ديگرى ازدواج كنند و
وارثان مرده نمى توانند او را از اين حق محروم سازند.
درباره زنان شوهر مرده در ميان اقوام و ملل گوناگون رسمهاى مختلفى وجود داشت كه
همگى به ضرر زن بود. بعضى از ملتها زنهاى شوهر مرده را همراه با جسد مرد زنده زنده
مى سوزانيدند و بعضى از آنها اين زنها را همراه با مرده داخل قبر مى كردند و دفن
مى نمودند و بعضى از آنها تا پايان عمر آنها اجازه ازدواج به آنها نمى دادند و يا
عده وفات را يك سال يا بيشتر مى دانستند و بدينگونه حق زن شوهر مرده پايمال مى شد و
او مورد ستم قرار مى گرفت.
اسلام در اينجا نيز حقوق زنها را زنده كرد و به آنها اجازه داد كه پس از مرگ
شوهرانشان زندگى جديدى را شروع كنند و بار ديگر در آغوش گرم خانواده زندگى تازه اى
داشته باشند و در عين حال براى رعايت حرمت شوهر قبلى كه از دنيا رفته است مدت چهار
ماه و ده روز صبر كنند و حتى خود را آرايش ندهند. عده وفات تنها براى معلوم شدن
حاملگى زن نيست و حتى زنهاى يائسه كه حامله نمى شوند و زنهايى كه به آنها دخول نشده
نيز بايد اين مدت را صبر كنند.
در پايان آيه خطاب به همه مردم مى فرمايد: خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است
يعنى از نيتهاى شما در انجام اعمالتان اطلاع دارد و مى داند كه چه كسى چه كارى را
با چه هدفى انجام مى دهد.
وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فى ما عَرَّضْتُمْ بِه مِنْ خِطْبَةِ النِّسآءِ أَوْ
أَكْنَنْتُمْ فى أَنْفُسِكُمْ عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَ لكِنْ
لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا اِلاّ أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفًا وَ لا
تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكاحِ حَتّى يَبْلُغَ الْكِتابُ أَجَلَهُ وَ اعْلَمُوا
أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ ما فى أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ
غَفُورٌ حَليمٌ (* )لا جُناحَ عَلَيْكُمْ اِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسآءَ ما لَمْ
تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَريضَةً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ
قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى
الْمُحْسِنينَ (* )وَ اِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ
قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَريضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ اِلاّ أَنْ يَعْفُونَ
أَوْ يَعْفُوَا الَّذى بِيَدِه عُقْدَةُ النِّكاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ
لِلتَّقْوى وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ اِنَّ اللّهَ بِما تَعْمَلُونَ
بَصيرٌ(* )
و گناهى بر شما نيست در اينكه به طور كنايه و اشاره آن زنها را (زنهاى مطلقه را)
خواستگارى كنيد يا در دل خود پنهان بداريد. خدا مى دانست كه شما آنها را ياد خواهيد
كرد ولى با آنها در پنهانى وعده نگذاريد مگر اينكه سخنى پسنديده بگوييد و به بستن
عقدازدواج اقدام نكنيد تا اينكه عده به پايان خود برسد و بدانيد كه خدا آنچه را در
دل شماست مى داند پس ، از او بترسيد و بدانيد كه خدا آمرزنده بردبار است (235)
گناهى بر شما نيست اگر زنهايى را كه با آنها آميزش جنسى نكرديد يا براى آنها
مهريه اى تعيين ننموديد، طلاق بدهيد. و آنها را بهره مند سازيد توانگر به اندازه
خودش و تنگدست به اندازه خودش. بهره اى شايسته. اين حقى برگردن نيكوكاران است (236)
و اگر آنها را پيش از آميزش جنسى طلاق داديد و مهريه اى براى آنها تعيين كرده ايد،
پس نصف آنچه را تعيين كرده ايد بپردازيد مگر اينكه آنها و يا كسى كه گره ازدواج دست
اوست ، گذشت كنند و اينكه گذشت كنيد به تقوا نزديكتر است و نيكوكارى ميان خود را
فراموش نكنيد همانا خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست (237)
نكات ادبى
1 ـ «تعريض» مطلب را با كنايه و اشاره گفتن، خلاف تصريح.
2 ـ «خطبه» با كسره خاء به معناى دعوت به ازدواج، خواستگارى و اگر باضمه خاء باشد
به معناى موعظه كردن است.
3 ـ الف و لام در «النساء» براى عهد ذكر است نه جنس و منظور زنهاى
مطلقه هستند.
4 ـ «اكنان» پنهان داشتن ، به آنچه در دل نهان است «مكنون» گفته مى شود.
5 ـ «عقده» گره ، عقدة النكاح توليت بر نكاح.
6 ـ «كتاب» به معناى مكتوب و در اينجا منظور از آن «مفروض» است يعنى زمانى كه براى
عدّه زنها مفروض شده است.
7 ـ «حذر» ترسيدن، پرهيزكردن.
8 ـ «موسع» توانگر، كسى كه از نظر روزى و مال دنيا در فراخى و وسعت است.
9 ـ «مقتر» تنگدست، كسى كه در مضيقه و فقر زندگى مى كند.
10 ـ «قدر» اندازه، ميزان.
11 ـ «فضل» افزوده و هميشه در خوبيها به كار مى رود برخلاف «فضول» كه به معناى
افزوده در همه چيز است خوبيها و بديها.
تفسير و توضيح
آيه (235) و لاجناح عليكم فيما عرضتم... : روشن است كه زنهاى طلاق داده شد و زنهاى
شوهر مرده مى توانند پس از تمام شدن عده با مردان ديگر ازدواج كنند و آنها در معرض
اين هستند كه مردانى براى خواستگارى به آنها مراجعه كنند. در اين آيه خواستگارى از
چنين زنانى مجاز دانسته شده و كيفيت خواستگارى هم بيان شده است. طبق اين آيه اشكالى
ندارد كه مردها از چنين زنهايى خواستگارى كنند مشروط بر اينكه اين خواستگارى با
كنايه و اشاره باشد و به طور صريح نباشد زيرا وقتى آنها در حال عدّه هستند شايسته
نيست كه به طور صريح پيشنهاد ازدواج داده شود ولى با اشاره عيبى ندارد و نيز اگر
كسانى در دل خود تصميم به ازدواج با اين زنها بگيرند اشكالى ندارد هرچند كه آنها در
عده هستند.
در بيان علت اين حكم خاطرنشان مى سازد كه خدا مى دانست كه شما مطلب خود را بالاخره
با آنها در ميان خواهيد گذاشت و لذا اين اجازه را به شما داد كه در حال عده
تصميم به ازدواج با آنها را در دل بگيريد و يا حتى به طور اشاره مطلب خود را اظهار
بداريد ولى شما حق نداريد كه با آنها به طور مخفيانه قرار ازدواج بگذاريد چون هنوز
در حال عده هستند و شما تنها سخنان شايسته رامى توانيد با آنها بگوييد سخنانى كه در
موقعيت فعلى آنها، شايستگى گفتن دارد. همچنين شما نمى توانيد با آنها ازدواج كنيد
مگر اينكه مدت عده به پايان برسد.
مى دانيم كه طبق فتواى فقها علاوه بر اينكه ازدواج با زن در حال عده حرام است و عقد
هم باطل است، اگر ازدواج كند آن زن براى هميشه بر آن مرد حرام مى شود يعنى حتى پس
از پايان مدت عده هم نمى تواند با آن زن ازدواج كند و اين يكى از مواردى است كه زن
بر مرد حرام مؤبد مى شود.
در پايان آيه طبق روش معمول قرآن كه همواره احكام را توأم با پند و اندرز و تهديد و
تشويق بيان مى كند، چنين اظهار مى دارد بدانيد كه خداوند از آنچه در باطن شماست
آگاه است و نيتهاى شما را مى داند پس بنابراين از او بترسيد و نيت نادرست نكنيد و
در عين حال بدانيد كه او آمرزنده و بردبار است و در عين آگاهى از اعمال شما ، از
شما مى گذرد و شما را تحمل مى كند.
آيه (236) لاجناح عليكم ان طلقتم... : اينهم حكم ديگرى از احكام طلاق است. مرد
مى تواند پس از انجام مراسم عقد حتى پيش از آميزش جنسى با زن و يا پيش از آنكه
مهريه اى براى او تعيين كند، زن را طلاق بدهد. و در صورتى كه مهريه تعيين نشود مرد
مكلف است كه مبلغى را به عنوان مهريه به زن بدهد و ميزان آن بستگى به وسع و توان
مرد دارد اگر ثروتمند باشد بيشتر بدهد و اگر فقير باشد كمتر بدهد ولى به هر حال
بايد زن را از چيزى به عنوان مهريه بهره مند سازد و اين حقى برگردن انسانهاى
نيكوكار است. البته منظور اين نيست كه افراد غير نيكوكار چيزى نپردازند بلكه اين
تعبير جهت تشويق مردان است كه حتماً اين كار را بكنند و بدانند كه اين خود نوعى
نيكوكارى است.
بعضى از علماء از اين آيه چنين فهميده اند كه هر مردى كه به زن خود طلاق
مى دهد بايد چيزى را علاوه بر مهريه به زن بدهد ولى با توجه به لحن آيه اين حكم
درباره كسى است كه مهريه اى را معين نكرده كه مهر المثل بر او لازم مى شود و حكم
صورتى كه مهريه تعيين شده در آيه بعدى آمده است در عين حال بهتر است كه مرد هنگام
طلاق علاوه بر مهريه چيزى به زن بدهد.
آيه (237) و ان طلتموهن من قبل ان تمسوهن... : در صورتى كه مرد زنى را كه عقد كرده
و مهريه اى را هم تعيين نموده و هنوز با او همبستر نشده است طلاق بدهد، نصف مهريه
بر عهده مرد است و بايد به زن بپردازد مگر اينكه زن عفو كند و از آن درگذرد كه ديگر
مرد چيزى را پرداخت نمى كند و يا اينكه مرد از نصف ديگر درگذرد و تمام مهريه را
بپردازد كه اشكالى ندارد.
تعبير قرآن در اينجا اين است كه «زنها عفو كنند و يا كسى كه گره نكاح دست اوست عفو
كند» كسى كه گره عقد نكاح در دست اوست ، مرد است چون اوست كه مى تواند با طلاق
دادن، اين گره را بگشايد ويا طلاق ندهد و اين گره و پيمان باقى بماند. عفو كردن او
هم به اين صورت است كه وقتى تمام مهريه را به زن داده، اكنون كه پيش از همبستر شدن
او را طلاق مى دهد، نصف مهريه بر گردن او مى آيد و مى تواند نصف مهريه را بازپس
گيرد. حالا از آن مى گذرد و زن را از استرداد نصف مهريه معاف مى دارد.
گفته شده كه منظور از كسى كه گره نكاح در دست اوست، ولىّ زن است و او پدر يا جدّ
پدرى اوست كه مى تواند از قسمتى از مهريه درگذرد ولى از همه آن نمى تواند و اگر
چنين باشد ظاهرا در صورتى است كه زن سفيه يا محجور و يا صغيره باشد و ولىّ مصلحت او
را در عفو بداند. البته در اين باره رواياتى هم نقل شده است.
پس از صحبت از اينكه زن و مرد مى توانند درباره مهريه نسبت به يكديگر گذشت داشته
باشند، اضافه مى كند: البته اگر عفو كنيد به تقوا نزديكتر است و نيكوكارى در ميان
خود را فراموش نسازيد كه خدا به آنچه انجام مى دهيد بيناست. يعنى همواره بناى شما
بر اين باشد كه در زندگى به همديگر نيكى كنيد و زندگى تان بر اساس عفو و
گذشت و نيكى و احسان باشد.
حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلوةِ الْوُسْطى وَ قُومُوا لِلّهِ قانِتينَ
(*)فَاِنْ خِفْتُمْ فَرِجالاً أَوْ رُكْبانًا فَاِذآ أَمِنْتُمْ فَاذْكُرُوا اللّهَ
كَما عَلَّمَكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ (*)
بر نمازها و نماز ميانى محافظت كنيد و فروتنانه در برابر خدا بايستيد (238) پس اگر
ترسيديد پس نماز را در حال پياده يا سواره بخوانيد و چون امنيت يافتيد، خدا را ياد
كنيد همانگونه كه به شما چيزى را كه نمى دانستيد آموخت (239)
نكات ادبى
1 ـ «محافظت» مداومت و مواظبت و مقيد بودن به انجام كارى.
2 ـ «وسطى» مؤنث اوسط، ميانى ، وسطى. توجه كنيم كه وسط در جايى است كه سه فرد باشد
كه دومى وسط ميان اولى و سومى است ولى اوسط در جايى است كه پنج فرد يا بيشتر باشد
كه دوم و سوم و چهارم وسط است و سوم اوسط است.
3 ـ لام در «لله» براى بيان غايت است.
4 ـ «قانتين» حال است و از «قنوت» مشتق شد كه به معناى فروتنى و خضوع در طاعت است و
قنوتى كه در نماز مى گيريم نيز از همين جاست و نوعى خضوع مى باشد.
5 ـ «رجال» جمع راجل به معناى پياده.
6 ـ «ركبان» جمع راكب به معناى سواره.
تفسير و توضيح
آيات (238-239) حافظوا على الصلوات... : هر چند كه در آيات متعدد قرآنى درباره ارزش
و اهميت نماز سخن گفته شده ولى در اين آيات روى اهميت نماز تأكيد
بيشترى شده است بگونه اى كه تذكر داده مى شود كه حتى در حال جنگ نيز نبايد نماز را
ترك كرد.
در اين آيه نخست به مسلمانان دستور مى دهد كه بر تمام نمازها اهميت بدهند و بر آنها
مواظبت و محافظت كنند و بخصوص نماز ميانى و وسطى را توصيه مى كند البته كلمه «وسطى»
همانگونه كه به معناى ميانى است، به معناى برتر و افضل هم هست و اين نماز هر نمازى
باشد نماز برترى است كه به محافظت بر خصوص آن مأمور هستيم و شايد علت اينكه قرآن در
ميان نمازهاى يوميه پنجگانه «نمازوسطى» را تعيين نكرده ، اين باشد كه مؤمنان به يك
يك نمازهاى پنجگانه به اميد اينكه همان نماز وسطى است اهميت بدهند مانند شب قدر كه
ميان سه شب است و مؤمنان هر سه شب را به اميد شب قدر عبادت مى كنند.
در عين حال در بعضى از روايات ، نماز ميانى همان نماز ظهر دانسته شده و در بعضى
ديگر نماز عصر دانسته شده و در بعضى ديگر نماز جمعه دانسته شده است و روى هم رفته
تمام نمازها احتمال داده شده است و اين شايد به همان علت باشد كه گفتيم.
پس از امر به محافظت بر نمازها، درباره كيفيت نمازها تذكر مى دهد و آن اينكه
ايستادن شما براى نماز فقط براى خدا باشد و در خواندن نماز ريا نكنيد ديگر اينكه
نماز را با حال خضوع و فروتنى در مقابل خدا بخوانيد. هر چه نمازگزار خضوع بيشترى
كند، نماز ارزش و معنويت بيشترى مى يابد و خواص و آثار و بركات آن زياد مى شود.
در آيه بعدى اظهار مى دارد كه اگر در حال خوف و ترس باشيد يعنى در حال جنگ با دشمن
باشيد و از حمله آنها بترسيد، باز نماز ساقط نمى شود و در وقت خود بايد خوانده شود
منتهى در حال خوف مى توانيد نماز را پياده و سواره بخوانيد و رعايت شرايط ويژه اى
كه در حال امنيت لازم است در حال خوف از دشمن لازم نيست. اين نوع نماز را «نمازخوف»
مى نامند و مى توان آن را در حال راه رفتن و نشستن و
خوابيدن خواند البته حتى الامكان بايد رو به قبله باشد ولى اگر امكان نداشت رعايت
قبله هم لازم نيست.
وقتى امنيت برقرار شد و خوف از بين رفت، پس خدا را ياد كنيد همان خدايى كه به شما
آنچه را كه نمى دانيد آموخت. منظور اين است كه هر گاه شرايط بحرانى و ترس از دشمن
برداشته شد، بايد نماز را به همان حال معمولى خواند. و منظور از چيزهايى كه خداوند
به مردم آموخته همان شرايع و احكام و از جمله احكام نماز است كه خداوند آنها را يا
به وسيله قرآن و يا به وسيله پيامبرش به مردم ياد داده است.
چند روايت
1 ـ امام صادق (ع) فرمود: نمازهاى پنجگانه واجب را هر كس اقامه كند و بر وقت آنها
محافظت نمايد، روز قيامت خدا را در حالى ملاقات مى كند كه پيش او عهدى است كه به
سبب آن وارد بهشت مى شود و هر كس حدود نماز را رعايت نكند و بر وقت آن مواظبت
ننمايد، خدا را در حالى ملاقات مى كند كه عهدى براى او نيست و خدا اگر بخواهد او را
عذاب مى كند و اگر بخواهد مى بخشد.(1)
2 ـ قال رسول الله(ص): لايزال الشيطان ذغراً من المؤمن ما حافظ على الصلوات الخمس
فاذا ضيعهن تجرء عليه فادخله فى العظائم (2)
پيامبر خدا(ص) فرمود: شيطان همواره از مؤمن مى ترسد مادامى كه بر نمازهاى پنجگانه
محافظت نمايد. وقتى آنها را ضايع كرد، شيطان جرأت پيدا مى كند و آن شخص را در
گناهان بزرگ داخل مى كند.
وَ الَّذينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجًا وَصِيَّةً
لِأَزْواجِهِمْ مَتاعًا اِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ اِخْراج فَاِنْ خَرَجْنَ فَلا
جُناحَ عَلَيْكُمْ فى ما فَعَلْنَ فى أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوف وَ اللّهُ عَزيزٌ
حَكيمٌ (*)وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ
بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقينَ (*)كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ
آياتِه لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (*)
و كسانى از شما كه مى ميرند و زنانى از خود مى گذارند (پيش از مرگ) درباره زنهايشان
وصيت كنند كه آنها تا يك سال بهره مند شوند (نفقه آنها داده شود) بدون آنكه (از
خانه) اخراج شوند پس اگر خارج شدند درباره كار نيكويى كه آنها راجع به خود انجام
مى دهند، بر شما گناهى نيست و خدا توانا و فرزانه است (240) و براى زنهاى طلاق داده
شده بهره اى شايسته است كه بر پرهيزگاران سزاوار است (241) اينچنين خداوند آيات خود
را بر شما بيان مى كند شايد شما انديشه كنيد(242)
تفسير و توضيح
آيات (240-242) و الذين يتوفون منكم و يذرون... : جهت حمايت از زنان و دفاع از حقوق
آنان و فراهم كردن رفاه و آسايش آنان، در اين آيات خداوند به مردان دستور مى دهد كه
پيش از مردن درباره زنهاى خود وصيت به خير كنند به اينگونه كه به وارثان خود
بسپارند كه پس از مرگ آنها تا يك سال زنهاى آنها را از خانه بيرون نكنند و هزينه
زندگى آنها را بپردازند تا آنها كه زندگى شان به هم خورده است تا مدتى آرامش فكر و
جايى براى زندگى داشته باشند و در طول اين يك سال براى خود فكرى بكنند و اگر
خواستند پس از پايان يافتن مدت عده كه چهار ماه و ده روز است با مردى ازدواج كنند.
آيه روشن مى كند كه اگر در طول اين مدت زنها خودشان خواستند از خانه بيرون روند و
كارهاى شايسته اى براى خود انجام بدهند مثلا ازدواج كنند، اشكالى ندارد و وارثان
نبايد جلوگيرى كنند. مسلم است كه اين كار پس از انقضاء مدت عده انجام مى گيرد.
با توجه به مضمون اين آيه و آيه مربوط به عدّه وفات معلوم مى شود كه وقتى زنى شوهر
خود را از دست داد تا چهار ماه و ده روز كه ايام عده است نبايد ازدواج كند و
هزينه زندگى و مسكن او الزاماً بر عهده وارثان مرد است اين مدت كه سپرى شد ديگر نه
زن الزام به ماندن دارد و نه وارثان حق دارند كه او را به زور نگهدارند بلكه او
مى تواند ازدواج كند ولى اگر ازدواج نكرد و از خانه بيرون نشد تا يكسال هزينه زندگى
او بر عهده وارثان است البته در صورتى كه شوهر او چنين وصيت كرده باشد و هزينه زن
از ثلث مال شوهر بيشتر نباشد اگر مرد وصيت نكرد يا هزينه از ثلث مال او بيشتر شد
وارث مى تواند پس از عدّه، زن را از خانه بيرون كند و هزينه او را نپردازد.
توجه كنيم كه لحن آيه الزام آور نيست كه حتماً مردها چنين بكنند و گرنه نيازى
به وصيت آنها نبود و خداوند خودش حكم مى داد همانگونه كه درباره چهارماه و ده روز
حكم داد بلكه از لحن آيه چنين بر مى آيد كه خداوند از باب ارشاد در جهت حمايت از زن
به مردها توصيه مى كند كه چنين وصيتى را به نفع زنان انجام بدهند.
بعضيها گمان كرده اند كه اين آيه با آيه عدّه وفات كه پيش از اين گذشت نسخ شده است
ولى اگر در مضمون دو آيه تدبر كنيم خواهيم ديد كه اين دو با هم تنافى ندارند تا
ناسخ و منسوخ باشند و در همين جا اعلام مى كنيم بيشتر و ياحتى همه مواردى كه ادعا
شده كه آيه اى آيه ديگر را نسخ كرده بى مورد است و ناشى از عدم تدبر در آيات قرآنى
است و ما معتقديم كه در قرآن نسخ وجود ندارد مگر در يك آيه كه آيه نجواست و ناسخ آن
آيه كه بلافاصله آمده تصريح به نسخ مى كند درباره نسخ به طور كلى و نسخ در قرآن به
طور خاص پيش از اين بحث كرديم.
در آيه بعدى همين حمايت از زنان را درباره زنهاى طلاق داده شده توصيه مى كند و
اظهار مى دارد كه براى چنين زنانى هم بهره اى در نظر گرفته شود. يعنى همانگونه كه
خوب است درباره زنهاى خود پس از مرگتان وصيت به نيكى كنيد و آنها را مورد حمايت قرا
ربدهيد، بهتر است كه درباره زنهاى مطلقه خود نيز نيكى كنيد و به آنها علاوه بر
مهريه چيزى بپردازيد و اين حقى است كه براى متقيان و پرهيزگاران قرارداده شده است.
تعلق اين حق بر پرهيزگاران دلالت بر استحباب آن دارد. پس از بيان اين دو موضوع
مى فرمايد: و اينچنين خداوند آيات خود را براى شما بيان مى كند
شايد بينديشيد. يعنى اگر درست فكر كنيد اين احكام به نفع جامعه است و در نتيجه به
نفع شماست و رعايت آن باعث محكم شدن پيوندهاى جامعه است و مرد همانگونه كه زن دارد،
دختر و خواهر هم دارد و اگر چنين حمايتهايى از زنان بشود درباره دختران و خواهران
آنها نيز خواهد شد و اين به سود آنهاست.
أَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ
حَذَرَالْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ اِنَّ اللّهَ لَذُو
فَضْل عَلَى النّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَشْكُرُونَ (*)وَ قاتِلُوا فى
سَبيلِ اللّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ سَميعٌ عَليمٌ (*)مَنْ ذَا الَّذى
يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافًا كَثيرَةً وَ اللّهُ
يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ وَ اِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (*)
آيا نديدى كسانى را كه از ترس مرگ از خانه هايشان بيرون آمدند و آنها هزاران تن
بودند؟ پس خدا به آنها گفت: بميريد سپس آنها را زنده كرد. همانا خدا صاحب احسان بر
مردم است ولى بيشتر مردم سپاسگزارى نمى كنند (243) و در راه خدا جنگ كنيد و بدانيد
كه خدا شنونده داناست (244) چه كسى است كه به خدا وام بدهد وامى نيكو پس خدا آن را
براى او چند مقابل كند مقابلهاى بسيار و خدا تنگ مى كند و مى گشايد و به سوى او باز
مى گرديد (245)
پىنوشتها:
1. كافى ج 3 ص 267
2. همان ج 3 ص 269