وَ اِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ أَمْنًا وَ اتَّخِذُوا مِنْ
مَقامِ اِبْراهيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدنآ اِلى اِبْراهيمَ وَ اِسْماعيلَ أَنْ طَهِّرا
بَيْتِىَ لِلطّآئِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ (*)وَ اِذْ قالَ
اِبْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدًا آمِنًا وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ
مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ قالَ وَ مَنْ كَفَرَ
فَأُمَتِّعُهُ قَليلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ اِلى عَذابِ النّارِ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ
(* )وَ اِذْ يَرْفَعُ اِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ اِسْماعيلُ رَبَّنا
تَقَبَّلْ مِنّآ اِنَّكَ أَنْتَ السَّميعُ الْعَليمُ (*)رَبَّنا وَ اجْعَلْنا
مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنآ أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَوَ أَرِنا
مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنآ اِنَّكَ أَنْتَ التَّوّابُ الرَّحيمُ (*)رَبَّنا وَ
ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ
الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَ يُزَكّيهِمْ اِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (*)
و هنگامى كه خانه (كعبه) را بازگشتگاه و محل امن براى مردم قرار داديم و از
مقام ابراهيم، جايگاه نماز بگيريد و به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم كه خانه مرا
براى طواف كنندگان ومجاوران و ركوع كنندگان و سجده كنندگان ، پاك كنيد (125) و
هنگامى كه ابراهيم گفت: پروردگارا اينجا را شهر امنى قرار بده و از ساكنان آن هر كس
را كه به خدا و روز قيامت ايمان داشته باشد، از ميوه ها روزى بده. خداوند گفت: هر
كس كفر ورزد، بهره اندكى به او خواهم داد سپس او را گرفتار عذاب آتش خواهم كرد و
بدجايگاهى براى رفتن است (126) و هنگامى كه ابراهيم پايه هاى خانه را بالا مى برد و
اسماعيل هم (مى گفتند) پروردگار از ما بپذير كه همانا تويى شنوا و دانا (127)
پروردگار ما را دو تسليم شونده براى خود قرار بده و از نسل ما امتى تسليم شونده بر
تو قرار بده و احكام حج را به ما نشان بده و توبه ما را بپذير همانا تو بسيار
توبه پذير و بخشايشگرى (128) پروردگارا در ميان آنها و از خود آنها پيامبرى مبعوث
گردان كه آيات تو را بر آنان تلاوت كند و به آنها كتاب و حكمت بياموزد و آنها را
پاك نمايد همانا تو عزيز و حكيمى (129)
نكات ادبى
1 ـ «مثابه» محل بازگشت، اصل آن «مثوبه» بر وزن مفعله بوده فتحه واو به ما قبل داده
شد و واو قلب به الف گرديد.
2 ـ «طواف» دور چيزى گشتن ، يكى از اركان حج. هفت شوط يك طواف محسوب مى شود.
3 ـ «عاكف» مجاور ومقيم كه در حال عبادت باشد.
4 ـ «ركّع» جمع راكع و «سجّد» جمع ساجد است.
5 ـ «من آمن»بدل است از «اهله»و محل آن نصب است.
6 ـ «قواعد» جمع قاعده به معناى پايه است.
7 ـ «اسلام»به معناى تسليم و خضوع است و به دين اسلام هم از اين جهت اطلاق
شده كه پذيرش اين دين در واقع تسليم شدن در برابر خداست.
8 ـ «مناسك»احكام عبادت و بخصوص احكام حج را مى گويند از «نسك» مشتق است كه به
معناى ذبح گوسفند است گويا عبادتهاى قديم همراه با ذبح بوده همانگونه كه اعمال حج
همراه با ذبح وقربانى كردن است.
تفسير و توضيح
آيه (125) و اذجعلنا البيت مثابة... : يكى از ويژگيهاى حضرت ابراهيم كه او را در
ميان پيامبران ممتاز مى سازد ساختن كعبه و يا به تعبير درست تر تجديد بناى كعبه اين
حرم امن و خانه مقدس خداوند است. در اين آيه به دو خصوصيت از خصوصيات كعبه اشاره
مى كند: يكى اينكه اين خانه پناهگاه و محل تجمع مردم است. دوم اينكه اين خانه يك
خانه امن براى مردم و نيز حيوانات است. حرم مكه كه خانه كعبه در آن قرار گرفته است
از جانب خدا محل امن اعلام شده است حتى اگر كسى كه بايد حد بر او جارى شود به حرم
مكه كه خانه كعبه در آن قرار گرفته است از جانب خدا محل امن اعلام شده است حتى اگر
كسى كه بايد حد بر او جارى شود به حرم مكه پناهنده شود، كسى حق ندارد تا وقتى كه در
حرم است به او حد جارى كند. بلكه بايد آنقدر صبر كنند تا از حرم بيرون بيايد و
آنگاه حد الهى را جارى كنند و حتى حيوانات هم در حرم امنيت دارند و شكار در داخل
حرم مكه ممنوع است.
پس از بيان اين دو ويژگى براى حرم الهى، خطاب مى رسد كه مقام ابراهيم را محل نماز
قرار بدهيد. احتمال دارد كه منظور از مقام ابراهيم ، تمام مسجدالحرام باشد كه محل
رفت و آمد و ايستادن ابراهيم بود ولى ظاهر اين است كه منظور از آن همان محل مخصوصى
است كه اكنون در چند مترى كعبه مشخص شده و به مقام ابراهيم مشهور است و منظور از
اين نماز، نماز طواف است كه بايد طواف كننده در پشت مقام ابراهيم دو ركعت نماز
بخواند.
در محلى كه اكنون به مقام ابراهيم مشهور است سنگى وجود دارد كه اثر پايى بر آن
ديده مى شود گويا اين اثر پا مربوط به حضرت ابراهيم است و اين سنگ ، جاى پاى
ابراهيم و يادآور خاطره آن حضرت است.
به دنبال ذكرى كه از خانه خدا به ميان آمد، در پايان اين آيه مى فرمايد: ما به
ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و مجاوران و
ركوع كنندگان و سجودكنندگان پاك و پاكيزه كنيد. منظور از عاكفان همان مجاوران
ساكنان مكه هستند و منظور از ركوع و سجود كنندگان نمازگزاران در مسجدالحرام هستند و
شايد بتوان گفت: اين چهار صفت براى چهار گروه نيست بلكه براى بيان حالتهاى مختلف
زائر خانه خداست و او چون مشغول طواف مى شود «طائف» است و چون در مسجد به تماشاى
كعبه مى نشيند «عاكف» است و چون مشغول نماز مى شود «راكع» و «ساجد»است.
اينكه خداوند به ابراهيم و اسماعيل دستور مى دهد كه خانه را پاك كنند، منظور از آن
هر نوع پاكى است كه شايسته اين خانه الهى است و شامل پاكى از نجاسات و كثافات و
پليديهاى ظاهرى و هم شامل پاكسازى اين خانه از بت و بت پرستى و پليديهاى باطنى است
و آنها مأموريت داشتند كه خانه را هم از كثافتهاى ظاهرى پاك كنند و هم از قذارتهاى
معنوى بپالايند و آنها چنين كردند هر چند كه بعدها در طول زمان بار ديگر خانه خدا
با لوث وجود بتها آلوده شد و بتهاى زيادى بر ديوارهاى آن نصب كردند تا اينكه فرزند
خلف ابراهيم، حضرت محمد (ص) در فتح مكه خانه خدا را از پليدى بتها پاكسازى نمود.
آيه (126) و اذقال ابراهيم ربّ اجعل ... : همچنان سخن از كعبه و خصوصيات آن است. در
اين آيه از ابراهيم نقل مى كند كه او درباره شهر مكه دعا كرد و از خداوند دو تا
درخواست نمود: يكى اينكه خداوند اين شهر را محل امن قرار بدهد بدانگونه كه در فراز
قبلى گفته شد. دوم اينكه خداوند، آن گروه از مردم مكه را كه ايمان به خدا و قيامت
دارند، از ميوه ها برخوردار سازد. توجه كنيم كه در آيه قبلى، خداوند اعلام كرد كه
بيت خود را يعنى فقط كعبه را محل امن قرار داد. و در اينجا ابراهيم از خدا درخواست
مى كند نه تنها كعبه بلكه تمام شهر را محل امن قرار بدهد و نيز از خدا
مى خواهد كه ساكنان مؤمن و خداشناس اين شهر را از لحاظ وفور نعمت در رفاه و آسايش
قرار بدهد و دعاى ابراهيم مستجاب مى شود و خداوند مى فرمايد: آن گروه از ساكنان شهر
كه كافر باشند بهره اندكى از زندگى خواهند داشت و سرانجام به عذاب دوزخ گرفتار
خواهند شد كه بدجايگاهى است.
با اينكه مكه يك سرزمين خشك و بى آب است و آن را كوههاى بلندى در آغوش گرفته و هيچ
گونه زراعتى در آن امكان ندارد، ولى از بركت دعاى حضرت ابراهيم، مكه در طول تاريخ
خود همواره مركز مهم تجارت بوده و كالاهاى فراوان و ميوه ها و غذاهاى گوناگونى از
شهرهاى ديگر به اين شهر آورده مى شد و با وجود اينكه اين شهر هيچ گونه محصولى از
خود نداشت، به وفور نعمت شهرت يافته و هم اكنون نيز ميوه و غذا و كالاهاى مصرفى، به
فراوانى در مكه وجود دارد.
آيه (127-129) و اذ يرفع ابراهيم القواعد... : هر چند كه كعبه را براى اولين بار
حضرت آدم ساخت ولى با گذشت زمان و بخصوص در طوفان نوح، اين خانه ويران شده بود و
تنها آثار اندكى از آن برجاى مانده بود. تا اينكه حضرت ابراهيم همسر خود هاجر و
فرزند خود اسماعيل را از سرزمين شام به اين محل آورد و در كنار خانه ويران شده و
متروك كعبه رها ساخت و خود به شام برگشت و پس از سالها دورى از خانواده بار ديگر به
آنجا آمد و اسماعيل را ديد كه جوان برومندى شده است. در اين حال ابراهيم از جانب
خداوند مأموريت يافت كه با كمك اسماعيل جوان خانه كعبه را تجديد بنا كند و او اين
فرمان را عملى كرد و پدر و پسر به كمك همديگر ديوارهاى آن خانه را بالا بردند و
حجرالاسود را در محل كنونى آن نصب كردند.
در اين آيه ، به تجديد بناى كعبه و بيت خدا به وسيله ابراهيم و اسماعيل اشارت رفته
و اضافه شده است كه ابراهيم و اسماعيل به هنگام بالا بردن پايه هاى كعبه همواره خدا
را ياد مى كردند و از او پنج تا در خواست داشتند:
اول اينكه خداوند عمل آنها را مورد قبول خود قرار بدهد، آنها مى گفتند: خدايا عمل
ما را بپذير كه تو شنوا و دانا هستى آنها كارشان را از روى اخلاص و فقط براى خدا
انجام مى دادند ولذا انتظار داشتند كه خداوند اين عمل آنها را قبول كند و در
مقابل آن پاداش بدهد.
دوم اينكه خداوند به آنها توفيق بدهد كه به مقام تسليم برسند و در برابر خدا تسليم
باشند وآنها همچنين درخواست كردند كه از نسل آنها نيز امتى به وجود آيد كه در برابر
خدا تسليم باشند و اين به راستى مقام بزرگى بود كه آنها از خدا طلب مى كردند.
سوم اينكه خداوند مناسك حج را به آنها بياموزد و اين مى رساند كه عبادت توقيفى است
و انسان نمى تواند از پيش خود عبادتى را جعل كند بلكه بايد راه درست عبادت و كيفيت
آن را خداوند ياد بدهد.
چهارم اينكه خداوند توبه آنها را بپذيرد. البته منظور از توبه در اينجا و موارد
مشابه ديگر توبه اصطلاحى يعنى پشيمانى از گناه نيست بلكه منظور بازگشت و توجه به
خداست آنها از خدا مى خواستند كه خدا نيز آنها را بپذيرد و مورد لطف و عنايت
قراربدهد.
پنجم اينكه در ميان ذريه و نسل آنها پيامبرى مبعوث كند كه از خود آنها باشد و در
ميان آنها آيات الهى را تلاوت كند و كتاب و حكمت بياموزد و اعمال آنها رااصلاح كند
يعنى در تعليم و تربيت آنها بكوشد.
از بركت دعاى ابراهيم بود كه خداوند در ميان بنى هاشم و قريش كه از نسل ابراهيم و
اسماعيل بودند پيامبرى با همان خصوصيات مبعوث كرد و آن حضرت محمد(ص) بود كه به
تعليم وتربيت و تزكيه نفوس مردم پرداخت. اين ويژگيها كه در اين آيه براى پيامبر
اسلام گفته شده، در آيات ديگرى هم آمده است كه شرح آن، در جاى خود خواهد آمد.
چند روايت
1 ـ از امام صادق (ع) درباره مردى پرسيدند كه از روى فراموشى دو ركعت طواف را در
حجر اسماعيل خوانده است فرمود: نماز را در پشت مقام ابراهيم اعاده مى كند
چون خداوند فرموده: از مقام ابراهيم محل نماز اخذ كنيد و منظور از آن دو ركعت
طواف است.(1)
2 ـ حلبى مى گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم: آيا وقتى زنها به سوى بيت مى روند،
بايد غسل كنند؟ فرمود: آرى ، چون خداوند فرموده: خانه مرا براى طواف كنندگان و
مجاوران و راكعان و ساجدان پاك كنيد. پس سزاوار است كه بنده داخل بيت نشود مگر
اينكه پاك باشد و عرق بدن و پليديها را بشويد و پاكيزه باشد.(2)
3 ـ پيامبر خدا(ص) فرمود: خداوند را در شبانه روز صدو بيست رحمت است كه بر
بيت الحرام نازل مى شود شصت عدد آنها براى طواف كندگان وچهل عدد آنها براى نماز
گزاران و بيست عدد آن براى تماشاكنندگان نازل مى شود.(3)
بحثى درباره امنيت حرم الهى
در ميان تمام بقاع روى زمين، جايگاهى شريفتر و گراميتر از كعبه و مسجد الحرام وجود
ندارد و بخاطر همين شرافت ويژه است كه آنجا قبله گاه مسلمانان جهان و قطب و مركز
دائره هاى بزرگ انسانى در اوقات معينى از روز است و هم كانون گرم و مطاف حاجيان و
راهيان ديار يار است كه با شوق تمام گرداگرد خانه خدا كه خانه مردم است دور مى زنند
و نمايشى عظيم و ديدنى از عشق و عاشق و معشوق را نشان مى دهند.
كعبه و مسجد الحرام به سبب داشتن اين عظمت بى نظير، در فقه اسلامى احكام ويژه اى
دارد كه هيچ يك از مساجد ديگر آن احكام را ندارند وگاهى هم احكامى دارد كه تنها
مسجدالنبى با آن شريك است و در يك مورد هم مسجد كوفه و حائر حسينى
با آن شركت دارند.
قسمتى از احكام فقهى ويژه كعبه و مسجدالحرام و مكه و حرم عبارتند از:
1 ـ عدم جواز قصاص كسى كه به مسجدالحرام پناه برده است.
2 ـ وجوب احرام براى دخول به مسجدالحرام و مكه.
3 ـ جواز قصر و اتمام براى مسافر در مسجدالحرام.
4 ـ حرمت اخذ لقطه از حرم.
5 ـ عدم جواز عبور جنب و حائض از مسجدالحرام.
6 ـ حرمت ساختن بنايى مرتفع تر از كعبه.
7 ـ حكم تنجيس كعبه و مسجد الحرام.
8 ـ حرمت خارج كردن سنگريزه و خاك از مسجدالحرام.
9 ـ عدم جواز صيد كردن در حرم.
10 ـ كراهت مجاورت در مكه.
11 ـ كراهت خواندن نماز يوميه در داخل كعبه.
12 ـ فضيلت مخصوص نماز در مسجد الحرام.
13 ـ عدم جواز مضايقه منازل مكه براى حجاج.
14 ـ عدم جواز ورود غير مسلمان به مسجدالحرام و مكه.
در ميان اين احكام، آنچه از همه مهمتر است اين است كه مكه شهر امن الهى است و نبايد
در داخل حرم جنگ شود و نبايد كسى را كشت حتى اگر مستحق كشته شدن هم باشد. و اين از
بركت دعاى حضرت ابراهيم است كه از خدا خواست كه مكه را شهر امن و امان قرار بدهد.
و اذقال ابراهيم رب اجعل هذا بلداً آمنا (بقره / 126)
و هنگامى كه ابراهيم گفت: پروردگارا اينجا را (مكه) شهر امن قرار بده.
خداوند دعاى ابراهيم را مستجاب نمود و مكه را شهر امن قرار داد و اينكه به مسجدى كه
كعبه در آن قرار گرفته «مسجدالحرام» گفته مى شود به اين جهت است كه
كشتار و اجراى حدّ در آنجا حرام است و بايد حرمت آنجا حفظ شود.
از نظر فقهى كسى كه جنايتى كرده و بايد قصاص شود و يا كارى انجام داده كه موجب حدّ
است و بايد حدى بر او جارى شود آنگاه به حرم رفته و به آنجا پناهنده شده است، در
داخل حرم نمى توان او را قصاص كرد و يا بر او حد جارى نمود و او در امان است بلكه
از لحاظ غذا و آب در مضيقه قرار مى گيرد تا از حرم خارج شود آنگاه حد يا قصاص اجرا
مى گردد.
اين حكم از نظر علما شيعه اتفاقى است و كسى در آن ترديد نكرده و گروهى از علما بر
اين حكم ادعاى اجماع نموده اند.(4)
محل امن بودن حرم از آيات و اخبار هم مستفاد مى شود:
خداوند در قرآن كريم مى فرمايد:
ومن دخله كان آمنا (قصص / 57)
هر كس وارد آنجا شود ، در امنيت قرار مى گيرد.
همچنين روايات متعددى در اين باره داريم كه از جمله آنهاست:
عن الحلبى عن ابى عبدالله (ع) قال سألته عن قول الله عزوجل: (و من دخله كان آمنا)
قال: اذا احدث العبد فى غير الحرم جناية ثم فرّ الى الحرم لم يسمح لأخذه فى الحرم و
لكن يمنع من السوق و لايبايع و لايطعم و لايسقى و لايكلم فانه اذا فعل ذلك يوشك ان
يخرج فيؤخذ و اذا جنى فى الحرم جناية اقيم عليه الحد فى الحرم لانه لم
يرللحرم حرمة(5)
حلبى مى گويد: از امام صادق(ع) آيه (و من دخله كان آمنا) را پرسيدم فرمود: وقتى
شخصى در بيرون حرم جنايتى كرد و به حرم فرار نمود كسى حق ندارد كه در حرم او را
بگيرد ولى از بازار و خريد و فروش و طعام و آب منع مى شود و كسى با او حرف نمى زند
وقتى چنين شد بزودى از حرم بيرون مى آيد و اخذ مى شود و اگر در خود
حرم جنايتى كرد در همانجا حد بر او جارى مى شود زيرا كه او حرمتى براى حرم
نگذاشته است.
عن حفص بن البخترى قال سألت ابا عبدالله (ع) عن الرجل الذى يجنى الجناية فى غير
الحرم ثم يلجأ الى الحرم ايقام عليه الحد؟ قال: لا ولايطعم و لايسقى و لايكلم و
لايباع فانه اذا فعل ذلك به يوشك ان يخرج فيقام عليه الحد و اذاجنى فى الحرم جناية
اقيم عليه الحد فى الحرم لأنه لم ير للحرم حرمة(6)
حفص مى گويد: از امام صادق(ع) درباره شخصى كه در غير حرم جنايت كرده و به حرم پناه
برده است پرسيدم كه آيا حد بر او جارى مى شود؟ فرمود: نه بلكه به او طعام و آب داده
نمى شود و كسى با او سخن نمى گويد و با او خريد وفروش نمى شود وقتى چنين شد اميد
است كه او از حرم خارج شود پس حد بر او جارى گردد. اما اگر در خود حرم جنايت كرد
همانجا حد بر او جارى مى شود چون او حرمتى براى حرم قائل نشده است.
عن معاوية بن عمار قال سألت اباعبدالله (ع) عن رجل قتل رجلا فى الحل ثم دخل الحرم
قال: لايقتل و لايطعم و لايسقى و لايباع ولايؤذى حتى يخرج من الحرم فيقام عليه
الحد. قلت: فما تقول فى رجل قتل فى الحرم او سرق؟ قال: يقام عليه الحد فى الحرم
صاغرا لأنه لم يرللحرم حرمة...(7)
معاوية بن عمار مى گويد: از امام صادق (ع) درباره مردى كه مردى را در بيرون حرم
كشته و داخل حرم شده است پرسيدم فرمود: كشته نمى شود اما به او طعام و آب داده
نمى شود و با او معامله نمى شود و به او اذيت هم نمى شود تا اينكه از حرم خارج شود
و حد بر او جارى گردد. گفتم: چه مى فرمايى درباره مردى كه در حرم قتل يا سرقت انجام
داده؟ فرمود: حد بروى در حرم جارى مى شود در حالى كه او تحقير شده است زيرا كه او
حرمتى براى حرم نگذاشته است.
به طورى كه ملاحظه مى فرماييد اين روايات به روشنى دلالت بر مطلوب دارند و
در اين باره روايات ديگرى هم وجود دارد كه ما به جهت رعايت اختصار آنها را
نياورديم. بنابراين حكم مسأله چه از نظر فتواى علما و چه از نظر آيات و روايات
معلوم و واضح است چيزى كه در اينجا مورد اختلاف است و بايد بررسى شود اينست كه آيا
اين حكم به مسجدالحرام اختصاص دارد و يا حرم پيامبر و ائمه و مشاهد مشرفه نيز داخل
در اين حكم هستند؟
شيخ طوسى مى گويد: مشاهد ائمه نيز در اين حكم مانند مكه است.(8) و محقق
حلى نيز اين سخن را تحسين كرده است(9) اما شهيد ثانى و صاحب جواهر اين سخن را
نپذيرفته اند و گفته اند كه دليلى بر آن وجود ندارد(10) تنها دليلى كه بر آن ذكر شده
اين است كه اين مشاهد چون حرم شريفتر هستند و از علامه نقل شد كه منظور از مشهد
تمامى شهر است تا چه رسد به صحن شريف و روضه منوره(11) و صاحب حدائق اين الحاق را رد
كرده و دليل آنرا تضعيف نموده است.(12)
به نظر مى رسد كه تعميم حكم به مشاهد مشرفه درست نيست زيرا دليل حكم مختص به حرم
است و ما نمى توانيم در چنين حكمى كه بر خلاف اصل است از مورد دليل تعدى كنيم آيا
اين يك نوع قياس و حتى استحسان نيست؟
وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ اِبْراهيمَ اِلاّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ
اصْطَفَيْناهُ فِى الدُّنْيا وَ اِنَّهُ فِى الآْخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحينَ (*)اِذْ
قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمينَ (*)وَ وَصّى بِهآ
اِبْراهيمُ بَنيهِ وَ يَعْقُوبُ يا بَنِىَّ اِنَّ اللّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدّينَ
فَلا تَمُوتُنَّ اِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ
(*)أَمْ كُنْتُمْ شُهَدآءَ اِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ اِذْ قالَ لِبَنيهِ ما
تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدى قالُوا نَعْبُدُ اِلهَكَ وَ اِلهَ آبآئِكَ اِبْراهيمَ وَ
اِسْماعيلَ وَ اِسْحاقَ اِلهًا واحِدًا وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (*)تِلْكَ
أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْأَلُونَ
عَنْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ(*)
چه كسى از آيين ابراهيم روى بر مى گرداند مگر آنكس كه نادان باشد وهمانا او را در
دنيا برگزيديم و او در آخرت از شايستگان است (130) هنگامى كه پروردگارش به او گفت:
تسليم باش او گفت: در مقابل پروردگار جهانيان تسليم شدم (131) و ابراهيم فرزندان
خود را به همان دين سفارش كرد و يعقوب هم، اى فرزندان من! خداوند اين دين را براى
شما برگزيد پس نميريد مگر اينكه مسلمان باشيد (132) مگر شما هنگامى كه مرگ يعقوب
فرا رسيد ، حاضر بوديد؟ آنگاه كه به فرزندانش گفت: پس از من چه چيزى را پرستش
مى كنيد؟ گفتند: خداى تو و خداى پدرانت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق. همان خداوند
يگانه را و ما در مقابل او تسليم هستيم (133) آنها گروهى بودند كه درگذشتند آنچه
آنها انجام داده اند، براى آنهاست و آنچه شما انجام داده ايد براى شماست وشما از
آنچه آنها انجام داده اند پرسيده نخواهيد شد (134)
نكات ادبى
1 ـ فعل «رغب يرغب» معناى متضادى دارد و اگر با «عن» متعدى شود به معناى روى گردانى
و اعراض است و اگر با «الى» متعدى شود به معناى روى آوردن و علاقه است و در اينجا
باعن متعدى شده است.
2 ـ «من» در «من يرغب»براى استفهام انكارى است و معناى نفى و جحد مى دهد.
3 ـ «سفه نفسه» مى توان گفت كه سفه فعل لازم است و نفسه تميز براى اوست و معنا چنين
مى شود كه از لحاظ ذات نادان باشد و تميز بودن نفسه كه مضاف است در اينجا اشكالى
ندارد چون نفس خاص مورد نظر نيست و در واقع نكره است و مى توان گفت: سفه فعل متعدى
است به معناى «سفّه»و يا «اهلك» و نفسه مفعول به
براى آن است.
4 ـ «اصطفاء» به معناى انتخاب و گزينش است و از صفو مشتق شده ، كه به خالص و
چكيده هر چيز گفته مى شود.
5 ـ «وصّى» و «اوصى» هر دو به يك معناست و آن سفارش كردن است.
6 ـ ضمير «بها» به ملت برمى گردد كه در آيه قبلى آمده است.
7 ـ «شهداء» جمع شهيد به معناى گواهان و ظاهر اين است كه شهيد در قرآن به معناى
مقتول در راه خدا استعمال نشده است هر چند كه در لسان روايات به اين معنا استعمال
شده است.
8 ـ «ام» در «ام كنتم» براى استفهام انكارى است.
9 ـ محل «ابراهيم واسماعيل و اسحق» جرّ است چون بدل از آبائك هستند.
پىنوشتها:
1 - نورالثقلين ج 1 ص 123
2 - تفسير عياشى ج 1 ص 59
3 - مجمع البيان ج 1 ص 385
4 - آية الله خوئى ، مبانى تكملة المنهاج ج 2 ص 183
5 - وسائل الشيعه ج 9 ص 337
6 - همان ج 9 ص 338
7 - همان ج 9 ص 337
8 - شيخ طوسى، النهاية فى مجرد الفقه و الفتاوى ص 756
9 - محقق حلى، نكت النهاية (چاپ شده در مجموعه الجوامع الفقهيه) ص 463
10 - مسالك الافهام ج 2 ص 342 و جواهر الكلام ج 41 ص 345
11 - مبانى تكملة المنهاج ج 2 ص 184
12 - شيخ يوسف بحرانى، الحدائق الناضرة ج 17 ص 345