4 ـ منظور هفت نوع آسمان است و تمام آنچه كه ما مى بينيم از ثوابت و سيارات و
كهكشانها و سحابيها ، همه آسمان اول است و شش آسمان ديگر از حيطه علم ما بيرون است
و شايد در آينده بشر پى به آنها ببرد.
5 ـ منظور طبقات جوّ است كه دور زمين را احاطه كرده است و همانگونه كه پيشتر گفتيم
، عدد هفت موضوعيت ندارد.
البته بعضى از عرفا آسمانها هفتگانه را تفسير عرفانى كرده و آن را حمل بر مراتب سرّ
و ضمير انسان دانسته اند ولى ما آن راحتى به عنوان يكى احتمال نمى پذيريم.
اكنون نظر خود را ذكر مى كنيم: با بررسى مجموع آيات هشتگانه اى كه درباره آسمانهاى
هفتگانه در قرآن كريم آمده است ، به نظر مى رسد كه وجه اخير يعنى وجه پنجم درست تر
باشد و منظور از آسمانهاى هفتگانه همان طبقات جوّ است كه دور زمين را احاطه كرده و
امروز به آن آتمسفر گفته مى شود و چند طبقه بودن آن از نظر علم امروز ثابت شده و
قابل ترديد نيست، در كتب زمين شناسى ، لايه ها و طبقات جو با اين نامها ناميده
مى شود: هوموسفر ، ترموسفر، نروسفر، استراتوسفر ، يونوسفر و تروپوسفر.
شواهد و قرائنى كه از آيات مربوطه در تأييد اين نظر به دست آورده ايم به قرار
زيراست:
1 ـ در بعضى از اين آيات تصريح شده است كه ماه و خورشيد به هفت آسمان نور مى دهند:
الم تروا كيف خلق الله سبع سموات طباقاو جعل القمر فيهن نورا و جعل الشمس
سراجا(نوح/ 15و16)
آيا نديديد كه چگونه خداوند هفت آسمان را طبقه به طبقه آفريد و ماه را در آنها نور
و آفتاب را چراغ قرار داد.
اين آيه به روشنى دلالت دارد بر اينكه ماه و خورشيد به هفت آسمان مى تابند و آنها
را روشن مى كنند اين مطلب با هيچيك از نظريه هايى كه نقل كرديم جور در نمى آيد و
فقط با نظريه اى كه ما انتخاب نموديم سازگار است.
2 ـ در يكى از اين آيات آمده است كه زمين نيز همانند آسمان هاى هفتگانه است:
الله الذى خلق سبع سموات و من الارض مثلهن (طلاق / 12)
خداوند كسى است كه هفت آسمان را آفريد و از زمين نيز همانند آنها را.
طبق اين آيه زمين نيز هفتگانه است و بدون ترديد منظور از هفتگانه بودن زمين طبقات
زمين است و چون در اين آيه گفته شده كه زمين نيز همانند آسمانهاى هفتگانه است معلوم
مى شود كه منظور از آن ، طبقات جو است كه دور زمين را احاطه كرده است.
3 ـ در بعضى از اين آيات پس از ذكر آسمانهاى هفتگانه بلافاصله از نزول باران از
آسمان سخن رفته است و به نظر مى رسد كه باران از همين آسمانهاى هفتگانه نازل مى شود
و معلوم است كه باران از طبقات جو مى بارد:
ولقد خلقنا فوقكم سبع طرائق و ما كنا عن الخلق غافلين و انزلنا من
السماءماء(مؤمنون/ 17و 18)
و همانا بالاى شما هفت راه خلق كرديم و ما از آفرينش غافل نبوديم و از آسمان آبى
فرستاديم.
نظير اين آيه است آيات 2 تا 14 سوره نباء.
4 ـ در بعضى از آيات تصريح شده كه هفت آسمان طبقه طبقه است و اين با طبقات جو
مناسب تر است.
الذى خلق سبع سموات طباقا(ملك/ 3)
خدا كسى است كه هفت آسمان را طبقه طبقه آفريد.
و نظير اين آيه است آيه سوره نوح كه در بند اول آورديم.
5 ـ از بعضى از اين آيات استفاده مى شود كه اين هفت آسمان در معرض ديد مردم است و
به آنها نزديك است:
الم تروا كيف خلق الله سبع سموات طباقا(نوح / 15)
آيا نديديد كه چگونه خداوند هفت آسمان را طبقه به طبقه آفريد؟
از اين آيه - كه قبلا نيز به آن استشهاد كرديم - معلوم مى شود كه هفت آسمان براى
مردم قابل رؤيت و نزديك است و مى دانيم كه براى زمينيان جوّ از همه چيز نزديكتراست.
6 ـ در بعضى از اين آيات آمده است كه هفت آسمان را بالاى سر شما آفريديم:
و بيننا فوقكم سبعاشدادا (نباء/12) و بالاى سر شما هفت آسمان استوار بنا كرديم.
با قطع نظر از اينكه بالا و پايين نسبت به كرات آسمانى مفهومى ندارد ، مى گوييم:
اين تعبير كه هفت آسمان بالاى سرشماست نزديكى آنها را مى رساند و جو از همه چيز
نزديكتر است.
7 ـ در يكى از اين آيات آمده است كه پس از آفرينش زمين خداوند به آسمان پرداخت و آن
به صورت «دخان»بود و همان را به صورت هفت آسمان درآورد و دخان به معناى دود است كه
با گازهايى كه پس از سرد شدن زمين به هوا متصاعد گشت سازگارتر است و مى دانيم كه
جوّ از همين گازها ساخته شده است:
ثم استوى الى السماء و هى دخان فقال لها و للارض ائتيا طوعا او كرها قالتا اتينا
طائعين فقضيهن سبع سموات(فصلت /12)
سپس به آسمان پرداخت در حالى كه آن به صورت دود بود پس به آن و زمين گفت خواه و
ناخواه بياييد گفتند: با ميل و رغبت آمديم پس خداوند آنها را هفت آسمان قرار داد.
علاوه بر شواهد و قراينى كه از خود آيات مربوطه ذكر شد، در نهج البلاغه از
اميرالمؤمنين على (ع) خطبه اى نقل شده كه ظاهر آن نظر ما را تاييد مى كند و چنين
مى رساند كه منظور از هفت آسمان طبقات جوّ زمين است.
امير المؤمنين در اين خطبه پس از بيان اينكه در اول خلقت سيلابها و طوفانهاى بسيار
شديدى به وجود آمد، اضافه مى كند:
و رمى بالزبد ركامه فرفعه فى هواء منفتق و جو منفهق فسوى منه سبع سموات جعل سفلاهن
موجا مكفوفا و علياهن سقفا محفوظا و سمكا مرفوعا...(1)
امواج آب كفهايى را بيرون انداخت و آن را در هواى باز و جو وسيع بالا برد و خدا از
آن هفت آسمان را پديد آورد. آسمان پايين را مانند موج مهار شده و آسمان بالاتر را
مانند سقفى محفوظ و بنايى بلند قرار داد...
در اينجا يك مطلب باقى مى ماند و آن اينكه در بعضى از آيات مربوطه پس از ذكر
آسمانهاى هفتگانه گفته شده است كه آسمان پايين را به وسيله كواكب زينت داديم و اين
دليل است كه مجموع ستارگانى كه مى بينيم همه در آسمان اول است لابد شش آسمان ديگر
وجود دارد كه ما آنها را نمى بينم و اين همان قول چهارم است كه در توجيه آسمانهاى
هفتگانه نقل كرديم. بنابراين، مطلب ذكر شده با اين نظريه كه منظور از هفت آسمان
طبقات جوّ است ، جور درنمى آيد.
در پاسخ اين اشكال مى گوييم: با دقت در مضمون آياتى كه اين مطلب در آنها آمده است
معلوم مى شود كه منظور از «كواكب»در اينجا ستارگان نيست. بلكه شهابهاى آسمانى است و
مى دانيم كه شهابها از اصطكاك سنگهاى آسمانى با جو زمين به وجود مى آيند. اينك آيات
مربوطه را مى آوريم و سپس توضيح مى دهيم:
انا زينا السماء الدنيا بزينة الكواكب و حفظا من كل شيطان مارد (صافات/7)
ما آسمان پايين را با زينت كواكب زينت داديم و از تسلط شيطان سركش محفوظ
داشتيم
و زينا السماء الدنيا بمصابيح و حفظا (فصلت /12)
و آسمان پايين را به وسيله چراغهايى زينت داديم و آنها را باعث حفظ قرار داديم.
و لقد زينا السماء الدنيا بمصابيح و جعلناها رجوما للشياطين (ملك/5)
و همانا آسمان پايين را با چراغهايى زينت داديم و آنها را تيرهايى براى شياطين قرار
داديم.
دقت در اين سه آيه روشن مى سازد كه منظور از «كواكب» و «مصابيح»در اين آيات شهابهاى
آسمانى است كه خداوند آنها را علاوه بر اينكه زينت آسمان قرار داده ، مايه حفظ و
حراست نيز كرده است و مى دانيم كه كره زمين همواره در معرض برخورد سنگهاى آسمانى و
اجرام سرگردانى كه در فضا به صورت فراوانى وجود دارند ، مى باشد و هر سنگ آسمانى كه
به طرف زمين پرتاب مى شود، با برخورد با جوّ زمين مى سوزد و نابود مى شود و طبقات
بالاى جوّ باعث حفظ و حراست زمين و طبقه اى از جوّ مى شود كه با زمين تماس دارد و
ما در بعضى از شبها برخورد اين سنگها را با جوّ و شعلهور شدن آنها را مى بينم.
اين نكته را هم بگوييم كه اطلاق «كوكب» به اين شهابها از نظر لغوى اشكال ندارد زيرا
به هر شىء نورانى بزرگ مى توان كوكب گفت.
وَ اِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ اِنّى جاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا
أَتَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ
بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ اِنّى أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ (*)وَ عَلَّمَ
آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ
أَنْبِئُونى بِأَسْمآءِ هؤُلآءِ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (*)قالُوا سُبْحانَكَ لا
عِلْمَ لَنا اِلاّ ما عَلَّمْتَنا اِنَّكَ أَنْتَ الْعَليمُ الْحَكيمُ (*)قالَ يآ
آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ
أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ اِنّى أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ
أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ (*)
هنگامى كه پروردگار تو ، به فرشتگان گفت: من در روى زمين جانشينى قرار خواهم
داد.گفتند: آيا در زمين كسى را قرار مى دهى كه در آن فساد كند و خونها بريزد؟ ما با
حمدتو ، تو را تسبيح مى گوييم و تو را تقديس مى كنيم گفت: همانا من چيزى را مى دانم
كه شما نمى دانيد (30) و به آدم همه نامها را آموخت سپس آنها را به فرشتگان عرضه
داشت پس گفت: مرا از نامهاى اينها خبر بدهيد اگر راستگو هستيد (31) گفتند: منزهى
تو! ما را جز آنچه تو آموخته اى دانشى نيست همانا تو دانا و حكيمى (32) خداوند گفت:
اى آدم فرشتگان را از نامهاى آنها (موجودات) خبر بده و چون آدم فرشتگان را از
نامهاى آنها آگاه كرد، خداوند گفت: آيا به شما نگفتم كه من غيب آسمانها و زمين را
مى دانيم و نيز آنچه را كه شما آشكار و يا پنهان مى كنيد مى دانم؟(33)
نكات ادبى
1 ـ «ملائكه» جمع مَلَك به معناى فرشته است و اصل «ملك» ، «مألك» بوده و از «الوكة»
مشتق است به معناى رسالت و پيام رسانى ، هر چند كه همه فرشتگان پيام رسانى نداشتند
ولى از آنجاكه رابطه مستقيم انسان با ملك به وسيله همين پيام رسانى آنها به
پيامبران است ، لذا اين صفت به همه آنها تغليب داده شده و يا بگوييم ملائكه از مُلك
به معناى سلطنت و تصرف اخذ شده است چون بسيارى از فرشتگان به امر پروردگار در عالم
تصرف مى كنند.
2 ـ «خليفه» جانشين و قائم مقام و كسى كه در جاى كس ديگرى بنشيند و كارهاى او را
انجام دهد.
3 ـ «تسبيح»منزه داشتن از هر گونه آلودگى و همواره توأم با تعظيم است و «تقديس»
يعنى برتر داشتن و مقامى والا دادن.
4 ـ «آدم»نام نخستين انسانى كه در روى زمين به وجود آمد و به صورت نوعى به همه
فرزندان آدم هم اطلاق مى شود. اين لفظ يك لفظ غير عربى است و پيدا كردن
اشتقاق عربى بر آن كار درستى نيست و اينكه گفته اند آدم يا از «اديم» به معناى سفره
زمين و يا از «ادمة» به معناى گندمگونى اخذ شده ، صحيح نيست.
5 ـ «سبحان» كلمه اى است كه در مقام تسبيح و تعظيم گفته مى شود و منصوب است با فعل
محذوفى از جنس خودش.
تفسير و توضيح
آيه (30) و اذقال ربك للملائكه انّى جاعل... : داستان پيدايش انسانِ نخستين و خلقت
موجودى به نام آدم ، قديمى ترين داستان زندگى انسان است ، در اين آيات خداوند
داستان خلقت آدم را با تفصيل خاصى آورده و مراحل مختلف آفرينش او را تا وقتى كه به
زمين هبوط كرد و زندانى خاك شد، بيان كرده است.
در اين آيات نخست از گفتگويى كه ميان خداوند و فرشتگان هنگام خلقت آدم انجام گرفته
است ، خبر مى دهد. اين گفتگو چگونه صورت گرفته است، از حقيقت آن اطلاعى نداريم همين
قدر مى دانيم كه خداوند مطلب را به فرشتگان تفهيم كرده و آنها نيز مطلب خود را به
خداوند عرضه داشته اند همچنين از چگونگى سخن گفتن خداوند با آدم و آدم با فرشتگان
در زمانى كه هنوز لغت و زبانى در ميان نبوده، اطلاعى نداريم به هر حال راهى براى
تفهيم و تفهم و بيان مطلب بوده است و اين از قدرت خداوند بعيد نيست.
در آغاز اين گفتگو خداوند به فرشتگان اظهار مى دارد كه اراده كرده خليفه اى در روى
زمين قرار بدهد. منظور از خليفه چيست؟ گاهى گفته مى شود كه پيش از آدم موجودى در
روى زمين زندگى مى كرده كه در آن زمان منقرض و نابود شده بود و خداوند خواست آدم را
جانشين او قرار بدهد و گاهى گفته مى شود كه منظور از «خليفه»جانشينى آدم از خداوند
است چون آدم تنها موجودى است كه هم علم و آگاهى دارد و هم قدرت بر صنعت و آفرينش
اشياء گوناگون و تصرف در طبيعت دارد و اين هر دو از صفات خداوند است بنابراين آدم
با اين تواناييها مى تواند كار خدايى
انجام دهد و لذا مى توان او را جانشين خدا دانست البته منظور يك نوع نمايندگى از
جانب خداوند است و خداوند همچنان با اوصاف جلال و جمال خود متصف است.
ضمن پذيرش اين سخن به عنوان يك احتمال، مى توان گفت درست است كه «خليفه» در لغت به
معناى جانشين است ولى در اصطلاح به معناى حاكم مى باشد بنابراين منظور از خلافت آدم
حاكميت او در روى زمين است و ديگر جانشينى و جايگزينى مطرح نيست همانگونه كه در آيه
زير به همين معناست:
يا داود انا جعلناك خليفة فى الارض فاحكم بين الناس بالحق(ص /26)
اى داود ما تو را در زمين حاكم قرار داديم پس ميان مردم با حق حكم كن.
به هر حال خداوند در آغاز خلقت آدم ، فرشتگان را از خلقت آدم آگاه نمود اين مطلب
براى فرشتگان كه از اسرار خلقت آدم اطلاع نداشتند سؤال انگيز بود و لذا در مقام
سؤال بر آمدند و سخنانى گفتند كه مفهومش اين است كه خدايا چرا در روى زمين موجودى
را خلق مى كنى كه فساد كند و خون بريزد اگر هدف اين است كه آن موجود تو را ستايش
وعبادت كند ما همگى اين كار را انجام مى دهيم.
بايد ديد كه فرشتگان از كجا فهميدند كه فرزندان آدم در روى زمين فساد خواهند كرد و
دست به كشتار يكديگر خواهند زد؟
گفته شده است كه فرشتگان از خميرمايه آدم خبر داشتند و مى دانستند كسى كه ماده اصلى
وجود او خاك زمين و عناصر موجود در آن باشد طبيعتى سركش و طغيانگر خواهد داشت و
خودخواه و مغرور خواهد بود و همين خودخواهى او را به فساد و خونريزى خواهد كشانيد.
ما تصور مى كنيم فرشتگان اين مطلب را از سخن خداوند فهميدند آنجا كه گفت: من در روى
زمين خليفه اى قرار خواهم داد. فرشتگان فهميدند كه حاكميت در زمين آنهم با امكانات
محدودى كه دارد مزاحمتهايى در ميان نسل آدم به وجود مى آوردو اين مزاحمتها به
درگيريها و در نهايت به فساد و خونريزى تبديل مى گردد.
هنگامى كه فرشتگان پرسش اعتراض گونه خود را مطرح كردند، خداوند نخست
به آنها يك جواب اجمالى داد و آن اينكه: آنچه را كه من مى دانم شما نمى دانيد.
اشاره به اينكه شما از اسرار وجودى آدم خبر نداريد و نمى دانيد كه آدم داراى چه
استعدادها و لياقتهايى است.
پس از اين پاسخ كوتاه و اجمالى، خداوند يك پاسخ تفصيلى داد كه در آيه بعد آمده است.
آيات (31-33) و علّم آدم الاسماء كلّها... : براى اينكه خداوند از پرسش فرشتگان
پاسخ عينى و مفصلى بدهد و قسمتى از شايستگيها و استعدادهاى آدم را در معرض نمايش
بگذارد، به يك آزمايش جالبى اقدام كرد تا فرشتگان به روشنى عظمت و لياقت آدم را
دريابند. بدينگونه كه به آدم همه نامها را تعليم داد و او را از اسرار و خواص همه
اشياء آگاه كرد و آدم با استعدادى كه داشت آنها را ياد گرفت و استعداد نامگذارى
اشياء و مسميات و ايجاد لغت و زبان براى نقل و انتقال علوم و معارف را پيدا كرد.
در اين هنگام كه آدم نامهاى همه اشياء را آموخته بود، خداوند آن اشياء را بر
فرشتگان عرضه كرد و در برابر آنها قرار داد و از فرشتگان خواست كه نامهاى آنها را
ذكر كنند اما چنين كارى از فرشتگان ساخته نبود و لذا به عجز و نادانى خود اعتراف
كردند و اظهار داشتند كه خدايا جز آنچه تو به ما ياد داده اى چيز ديگرى نمى دانيم و
تو دانا و حكيمى.
پس از آنكه فرشتگان به ناتوانى خود اعتراف كردند و نتوانستند نامهاى اشياء را
برشمارند، خداوند اين بار ، از آدم خواست كه او نامهاى اشياء و موجوداتِ عرضه شده
خبر بدهد و آدم اين كار را انجام داد در اين هنگام خداوند خطاب به ملائكه فرمود:
آيا به شما نگفتم كه من غيب آسمانها و زمين را مى دانم و از پنهان و آشكار شما
آگاهم؟
و بدينگونه فرشتگان برترى آدم را نسبت به خودشان فهميدند و دانستند كه اين موجود
جديد چه استعدادهايى دارد و هر چند كه در ذات او غرايزى است كه او را به
فساد و خونريزى سوق مى دهد، اما در مقابل ، جنبه الهى او قويتر است و علم و بصيرتى
دارد كه نشانى از علم خداوند است و مى تواند به مرتبه اى والاتر از فرشتگان برسد.
بدون شك اين داستان يك داستان واقعى است ولى مواردى در آن وجود دارد كه ما از
چگونگى آن اطلاعى نداريم و بايد علم آن را به خداوند واگذار كنيم مانند اينكه چگونه
خداوند همه نامهاى اشياء را به آدم تعليم كرد ويا اينكه چگونه اشياء و مسميات را بر
فرشتگان و آدم عرضه كرد و يا اينكه آدم چگونه از نامهاى اشياء خبرداد؟
و اما اينكه چرا خداوند، نامها را به آدم ياد داد ولى به فرشتگان ياد نداد، علتش
اين بود كه در نهاد فرشتگان شايستگى يادگيرى نامها نبود واساساً آنها براى اين كار
آفريده نشده بودند ولى در ذات آدم چنين استعدادى وجود داشت و لذا فرشتگان اعتراض
نكردند كه خدايا نامها را به آدم ياد دادى و به ما ياد ندادى و به عجز خود و محدود
بودن علم خود اعتراف نمودند و دانستند كه آنها ظرفيت يادگيرى نامها را ندارند ولى
آدم از چنين ظرفيتى برخوردار است و آدم و فرشته در اصل وجود با هم فرق دارند و بدين
سان برترى آدم در اين آزمايشى كه به عمل آمد بر فرشتگان روشن شد.
در اينجا توجه خوانندگان را به چند نكته جلب مى كنيم:
1 ـ اين قصه كه شامل گفتگوى خدا و ملائكه در آغاز خلقت آدم است فقط يك بار در قرآن
آمده است و آن همين مورد است البته درباره چگونگى خلقت آدم آيات ديگرى هم وجود
دارد.
2 ـ وقتى فرشتگان گفتند كه آدم در زمين فساد و خونريزى خواهد كرد، خداوند سخن آنها
را رد نكرد و فقط آنها را به سرّ خلقت آدم رهنمون شد.
3 ـ سخن گفتن خداوند با فرشتگان وآدم و يا سخن گفتن او با موجودات طبيعى مانند زمين
و آسمان كه در سوره فصلت آيه 12 آمده است ، نوع خاصى از سخن گفتن
است و نيازى به كلماتى كه ميان ما متداول است ندارد. البته خداوند گاهى هم با همين
كلمات سخن گفته كه نمونه آن كتابهاى آسمانى و از جمله قرآن مى باشد.
4 ـ در پايان آيه مورد بحث ، خداوند به فرشتگان مى گويد: من آنچه را كه آشكار
مى كنيد و آنچه را كه پنهان مى داريد، مى دانم. منظور از مطلب آشكار همان سخنى است
كه از فرشتگان نقل شد و منظور از مطلب پنهان شايد اين باشدكه فرشتگان خودشان را
برتر از آدم مى دانستند و يا منظور غرور و تكبرى است كه ابليس آن را مخفى داشته بود
و بعدها آن را آشكار كرد.
وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلآئِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا اِلاّ اِبْليسَ أَبى
وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ (*)وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ
زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلا مِنْها رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ
الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظّالِمينَ (*)فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها
فَأَخْرَجَهُما مِمّا كانا فيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْض عَدُوٌّ
وَ لَكُمْ فِى الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ اِلى حين (*)فَتَلَقّى آدَمُ مِنْ
رَبِّه كَلِمات فَتابَ عَلَيْهِ اِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحيمُ (*)قُلْنَا
اهْبِطُوا مِنْها جَميعًا فَاِمّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنّى هُدًى فَمَنْ تَبِعَ
هُداىَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (*)وَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ
كَذَّبُوا بِآياتِنآ أُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ(*)
و هنگامى كه به فرشتگان گفتيم بر آدم سجده كنيد پس همگى سجده كردند جز ابليس كه سر
باز زد و تكبر كرد و از كافران شد(34) و گفتيم اى آدم تو و همسرت در بهشت سكونت كن
و هر دو از آن فراوان و از هر كجا كه خواستيد بخوريد و به اين درخت نزديك نشويد كه
از ستمگران خواهيد شد(35) پس شيطان آن دو را از آن لغزانيد و آنها را از آنچه در آن
بودند، بيرون كرد و گفتيم فرود آييد كه بعضى از شما دشمن بعضى ديگر است و براى شما
در زمين تا زمان معينى قرارگاه و بهره اى است (36) پس آدم از پروردگارش كلماتى را
دريافت كرد پس خدا توبه او را پذيرفت كه او بسيار توبه پذير و
مهربان است(37) گفتيم همگى از آن فرود آييد پس چون هدايتى از طرف من به شما آمد،
كسانى كه از هدايت من پيروى كنند نه ترسى بر آنهاست و نه آنها غمگين مى شوند(38) و
آنها كه كافر شوند و آيات ما را تكذيب كنند، آنها اهل آتش هستند و در آن هميشه
خواهند ماند(39)
نكات ادبى
1 ـ «سجده» به معناى خضوع و تذلل است و بالاترين حد آن گذاشتن پيشانى بر زمين است.
2 ـ «ابليس» نام شيطانى است كه به آدم سجده نكرد و از رانده شده ها قرار گرفت و چون
اين كلمه يك كلمه غير عربى است، پيدا كردن ماده اشتقاق بر آن درست نيست.
3 ـ «ابى» از «اباء» است و به معناى امتناع و خوددارى و سرباز زدن است و اين در
حالى است كه شخص قدرت انجام كارى را دارد ولى خوددارى مى كند و به غيرتمندان
«اباة الضيم»گفته مى شود چون آنها از خضوع در مقابل قدرتمندان امتناع مى كنند.
4 ـ «استكبار» تكبر و خودخواهى و گردنكشى و توقع از ديگران كه او را بزرگ بشمارند.
5 ـ «رغد» سود فراوان ، وفور نعمت.
6 ـ «زلة» خطا، لغزش
7 ـ «هبوط» فرود آمدن ، نزول و جابجايى و انتقال.
8 ـ «شيطان» موجود موذى و وسوسه گر.
9 ـ «حين» قطعه اى از زمان كم باشد يا زياد.
10 ـ «تلقى»دريافت، اخذ و قبول.
11 ـ «كلمات»جمع كلمه، مفرداتِ جمله كه هر كدام نشانى از يك معناست و به موجودات
عالم نيز كلمه اطلاق مى شود. از «كلم» مشتق است كه به معناى اثر زخم
است گويا اثر زخم دلالت بر زخم دارد و كلمه دلالت بر معنا.
12 ـ «توبه» رجوع ، بازگشت اين واژه هم به خدا نسبت داده مى شود و هم به بنده خدا
توبه در بنده ، بازگشت او به سوى خدا و در خدا پذيرش اين بازگشت.
13 ـ «خوف و حزن» دو حالت روحى براى انسان است كه اولى مربوط به آينده و دومى مربوط
به گذشته است، ترس و اندوه.
14 ـ «آيه» به معناى نشانه است و تمام موجودات را مى توان آيات خدا دانست ولى در
اينجا منظور معجزات پيامبران است.
تفسير و توضيح
آيه (34) واذ قلنا للملائكة اسجدوا... : اين آيه فراز ديگرى از داستان خلقت آدم را
بيان مى كند و آن اينكه خداوند پس از خلقت آدم، به فرشتگان دستور داد كه به عنوان
تعظيم و تكريم آدم همگى به او سجده كنند. به دنبال اين دستور همه فرشتگان به آدم
سجده كردند، جز ابليس كه از سجده كردن به آدم خوددارى نمود.
اين قسمت از داستانِ خلقت آدم در آيات ديگرى از قرآن كريم نيز ذكر شده و بخصوص در
سوره حجر آيه 26 به بعد و سوره طه آيه 115 به بعد با تفصيل بيشترى آمده است.
در آيات مورد بحث، امر خداوند به فرشتگان كه به آدم سجده كنند، بعد از جريان تعليم
اسماء و آزمايش فرشتگان ذكر شده ولى به قرينه آيات ديگر بايد گفت كه اين ترتيب يك
ترتيب زمانى نيست و سجده براى آدم قبل از تعليم اسماء بوده است زيرا در جاى ديگر
مى فرمايد:
فاذاسويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين (حجر/ 29)
چون او را آفريديم و از روح خود در آن دميدم، پس به او سجده كنيد.
پىنوشت:
1. نهج البلاغه خطبه 1