از امام صدق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود:
((اين كه اهل جهنم در جهنم هميشه باقى مى مانند، بدان جهت
است كه نيت آنان در دنيا اين بوده كه اگر در دنيا جاودانه باشند همواره خدا را
معصيت كنند. و اين كه اهل بهشت در بهشت جاويدانند بدان سبب است كه نيت آنان اين
بوده كه اگر در دنيا جاودانه باشند، هميشه خدا را اطاعت كنند. بنابراين ، نيت است
كه هم اين گروه و هم آن گروه را جاودانه مى سازد.)) ما، در
هنگام تفسير آيه 44 از سوره آل عمران تحت عنوان ((هر كس آنچه
را نيت داشته ، دريافت خواهد كرد)) درباره نيت به تفصيل سخن
گفتيم . در اين جا خوب است روايتى را از امام صادق (عليه السلام ) نقل كنيم كه در
آن انواع گناهان كبيره را بر مى شمارد. روايت شده كه عمرو بن عبيد به خدمت امام
(صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيد و از آن حضرت درباره گناهان كبيره اى كه در قرآن
آمده است پرسيد.
امام (عليه السلام ) چنين فرمود: ((بزرگ ترين گناهان ، شرك
به خداست ، زيرا خدا مى گويد:
ان الله لا يغفر ان يشرك به و...؛(190)
خدا شرك آوردن به خود را نمى بخشد)). و نيز مى گويد:
من يشرك بالله
فقد حرم الله عليه الجنة و ماءواه النار؛(191)
هر كس كه براى خداوند شريكى قرار دهد خدا بهشت را بر او حرام كند و جايگاه او آتش
است .
پس از آن ، نااميد شدن از رحمت خداست ، چرا كه خدا مى گويد:
... لا يياءس من
روح الله الا القوم الكافرون ؛(192)
تنها كافران از رحمت خدا مايوس مى شوند.
آن گاه ايمن شدن از مكر خدا، زيرا خدا مى گويد:
... فلا ياءمن مكر الله الا القوم
الخاسرون ؛(193)
از مكر خدا جز زيانكاران ايمن ننشينند.
از جمله گناهان كبيره ، عاق والدين است ، چون خداوند عاق والدين را
((جبار)) و ((شقى
)) قرار داده است .
و برا بوالدتى و لم يجعلنى جبارا شقيا؛(194)
و نيكى كردن به مادرم (وصيت كرده است .) و مرا جبار و شقى نساخته است .
از آن جمله ، قتل نفس است كه خدا آن را تحريم كرده ، مگر اين كه در راه حق باشد؛
زيرا خدا مى گويد:
و من يقتل مومنا
متعمدا فجزاؤ ه جهنم خالدا فيها...؛(195)
و كسى كه عمدا مومنى را بكشد، كيفرش باقى ماندن هميشگى در جهنم خواهد بود.
نسبت دادن زنان شوهردار به زنا، چرا كه خدا مى فرمايد:
ان الذين يرمون
المحصنات الغافلات المومنات لعنوا فى الدنيا و الاخرة و لهم عذاب عظيم ؛(196)
كسانى كه زنان شوهردار، و بى خبر از فحشا و با ايمان را به زنا نسبت مى دهند، در
دنيا و آخرت مورد لعن قرار مى گيرند و براى ايشان عذابى بزرگ است .
خوردن مال يتيم ، زيرا خدا مى فرمايد:
ان الذين ياءكلون اموال اليتامى ظلما انما
ياءكلون فى بطونهم نارا و سيصلون سعيرا؛(197)
آنان كه اموال يتيمان را به ستم مى خورند، شكم خويش پر از آتش مى كنند و به آتشى
فروزان خواهند افتاد.
فرار از جنگ ، چرا كه خدا مى فرمايد:
و من يولهم يومئذ دبره الا متحرفا القتال اءو
متحيزا الى فئة فقد باء بغضب من الله و ماءواه جهنم و بئس المصير؛(198)
جز آنها كه براى ساز و برگ نبرد باز مى گردند يا آنها كه به يارى گروهى ديگر مى
روند، هر كس كه پشت به دشمن كند مورد خشم خدا قرار مى گيرد و جايگاه او جهنم است و
جهنم بد جايگاهى است .
خوردن ربا، زيرا خدا مى فرمايد:
الذين ياءكلون الربا لا يقومون الا كما يقوم الذى يتخبطه
الشيطان من المس ...؛(199)
آنان كه ربا مى خورند، در قيامت چون كسانى از قبر بر مى خيزند كه به افسون شيطان
ديوانه شده باشند. و نيز مى فرمايد:
فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله و رسوله ؛(200)
هرگاه چنين نكنيد، بدانيد كه با خدا و رسول او به جنگ برخاسته ايد.
جادوگرى ، زيرا خدا مى فرمايد:
و لقد علموا لمن اشتراه ماله فى الاخرة من خلاق ؛(201)
و خود مى دانستند كه خريداران آن جادو را در آخرت بهره اى نيست .
زنا، زيرا خدا مى فرمايد:
و من يفعل ذلك يلق اثاما # يضاعف له العذاب يوم القيامة و
يخلد فيه مهانا؛(202)
هر كه اين كارها كند، عقوبت گناه خود را مى بيند. عذابش در روز قيامت مضاعف مى شود
تا ابد به خوارى در آن عذاب خواهد بود.
سوگند دروغ ، زيرا خدا مى فرمايد:
ان الذين يشترون بعمد الله و اءيمانهم ثمنا
قليلا اولئك لا خلاق لهم فى الاخرة ...؛(203)
كسانى كه عهد خدا و سوگندهاى خود را به بهايى اندك مى فروشند در آخرت نصيبى ندارند.
خيانت ، چرا كه خدا مى فرمايد:
... و من يغلل ياءت بما غل يوم القيامة ...؛(204)
هر كه به چيزى خيانت كند، آن را در روز قيامت با خود خواهد آورد.
ندادن زكات ، زيرا خداوند مى فرمايد:
يوم يحمى عليها فى نار جهنم فتكوى بها جباههم
و جنوبهم و ظهورهم ...؛(205)
روزى كه در آتش جهنم گداخته شود و پيشانى و پهلو و پشتشان را با آن داغ كنند.
گواهى دروغ و كتمان كردن گواهى ، زيرا خدا مى فرمايد:
... و لا تكتموا
الشهادة و من يكتمها فانه آثم قلبه ...؛(206)
هر كه شهادت را كتمان كند، به دل گناهكار است .
خوردن شراب ، چرا كه خداوند آن را معادل پرستش بت ها دانسته است .
ترك نماز از روى عمد و يا ترك يكى از واجبات الهى ، زيرا پيامبر اكرم (صلى الله
عليه و آله و سلم ) مى فرمايد: ((آن كه به عمد نماز نخواند
از پيمان خدا و پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بيرون شده و عهد را شكسته
است )).
قطع صله رحم ، زيرا خدا مى فرمايد:
... اولئك لهم اللعنة و لهم سوء الدار؛(207)
لعنت بر آنهاست و بديهاى آن جهان نصيبشان .
پس از اين سخنان ، عمرو بن عبيد از نزد امام (عليه السلام ) بيرون آمد، در حالى كه
با صداى بلند گريه مى كرد و مى گفت : هلاك شد كسى كه به راءى خود سخن گفت و در
فضيلت و دانش به جدال با شما، اى اهل بيت پيامبر! پرداخت .
از فضل خدا بخواهيد
وَلاَ
تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ
نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَاء نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ
وَاسْأَلُواْ اللّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا
(32)وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ
وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ إِنَّ اللّهَ كَانَ
عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدًا (33)
آرزو مكنيد آن چيزهايى را كه بدان ها خدا بعضى از شما را بر بعضى ديگر برترى داده
است . مردان را از آنچه كنند نصيبى است و زنان را از آنچه كنند نصيبى . و روزى از
خدا خواهيد كه خدا بر هر چيزى آگاه است . (32) براى همه در آنچه پدر و مادر و
خويشاوندان نزديك به ميراث مى گذارند، ميراث برانى قرار داده ايم . و بهره هر كس را
كه با او قرارى نهاده ايد بپردازيد كه خدا بر هر چيزى گواه است . (33)
واژگان :
موالى : جمع مولا و اين لفظ ميان چند معنا مشترك است . از آن جمله ، آقايى كه برده
اش را آزاد كند. همچنين برده اى كه مولايش او را آزاد كند و نيز از جمله آنها، وارث
است و همين معنا در آيه مراد مى باشد.
اءيمان : به فتح همزه جمع يمين به معناى قسم و يا به معناى دست است ؛ زيرا در
هنگامى كه دو نفر با يكديگر عقد و يا پيمان مى بندند با يكديگر دست مى دهند.
اعراب :
((للرجال نصيب )) مبتدا و خبر است .
((ما اكتسبوا)) متعلق به محذوف و خبر
از مبتداى محذوف است . گويا شخصى مى پرسد: اين نصيب چيست ؟ در پاسخ گفته شده است :
اين نصيب از آن چيزى است كه به دست آورده اند. البته ، بنابر اين كه
((من )) در ((مما))
براى بيان باشد و نه براى تبعيض ؛ چرا كه اين نصيب ، تمام آن چيزى است كه به دست
آورده اند و نه برخى از آن . ((موالى ))
مفعول اول براى جعلنا و ((لكل ))
متعلق به محذوف و مفعول دوم آن است . تقدير آن چنين است :
جعلنا موالى
وارثين لكل مال
(208) تركه الوالدان و الاقربون . بنابراين ،
((من )) در ((مما))
براى بيان است ، نه براى تبعيض . گويا كسى مى گويد: مالى كه موالى آن را به ارث مى
برند كدام است ؟ در پاسخ گفته مى شود: تمامى آن چيزى است كه پدر و مادر و
خويشاوندان بر جاى گذاشته اند.
الذين عقدت
ايمانكم . ((الذين )) مبتدا و
خبر آن ((فآتوهم نصيبهم )) است . جايز
است كه فاء بر خبر داخل شود؛ زيرا اسم موصول ، بوى شرط مى دهد.
تفسير :
و لا تتمنوا ما
فضل الله به بعضكم على بعض . ظاهر نهى در آيه آن است كه انسان نبايد آنچه را
از فضل و نعمت ديگرى مى پسندد و نيكو مى شمارد براى خود آرزو كند؛ خواه زوال نعمت
را از ديگرى بخواهد كه به اين آرزو، حسد گفته مى شود و مذموم است ، خواه در اين
باره فكرى نكند، بلكه آرزو كند كه او نيز همانند ديگرى از نعمت و روزى برخوردار
باشد كه به چنين آرزويى غبطه گفته مى شود.
لكن ظاهر آيه به طور مطلق مراد نيست ؛ زيرا غبطه هيچ گونه اشكال و ضررى ندارد؛ اما
حسد در صورتى كه شخص حسود به فردى كه به او حسد مى ورزد ظلم كند و يا حسد او مستلزم
اعتراض بر خدا و حكمت او باشد، حرام است . رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )
فرمود: ((اگر حسد ورزيدى ستم نكن ))؛
بدين معنا كه اگر در خودت اين تمايل را احساس كردى كه نعمت از ديگرى زايل شود، اين
احساس را كنترل و سركوب كن و با آن به مبارزه برخيز تا اثر لفظى و عملى آن در خارج
پديدار نگردد و اگر چنين كردى ، در پيشگاه خدا مسئول نخواهى بود و اگر به دنبال
احساسات به دسيسه و افترا عليه صاحب نعمت پرداختى ، گناهكار و متجاوز خواهى بود.
نهى در آيه ، تنها به حالت اخير (احساس حسد و پديدار شدن اثر آن در خارج ) حمل مى
شود؛ زيرا سخن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه فرمود: ((اگر
حسد ورزيدى ستم مكن )) آيه را بيان و تفسير مى كند. بر اين
اساس ، وقتى براى انسان جايز باشد كه چيزى را براى خود آرزو كند كه ديگرى آن را
دارد، البته بدن اين كه بر آن شخص ستم كند، در اين صورت به طريق اولى برايش جايز
خواهد بود كه نعمت و خير را، بدون آن كه توجه به ديگران داشته باشد، از خدا بخواهد.
خداوند در مدح چنين آرزو و درخواستى مى گويد:
و منهم من يقول ربنا آتنا فى الدنيا حسنة و فى الاخرة حسنة
و قنا عذاب النار؛(209)
برخى از مردم مى گويند: اى پروردگار ما! ما را، هم در دنيا خيرى بخش و هم در آخرت و
ما را از عذاب آتش نگهدار.
للرجال نصيب مما
اكتسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن . در تفسير مجمع البيان آمده است :
((هيئتى از سوى زنان ، نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم ) آمدند و گفتند: اى پيامبر خدا! مگر خدا هم پروردگار مردان و هم پروردگار زنان
نيست ؟ و آيا تو به سوى همه آنها فرستاده نشدى ؟ بنابراين ، چرا خدا (در قرآن )
مردان را ياد مى كند و ما را ياد نمى كند؟ اى پيامبر خدا! ما از آن مى ترسيم كه نه
در وجود ما خيرى و نه براى خدا درباره ما نيازى باشد. پس اين آيه نازل شد)).
معناى ظاهر آيه آن است كه هر انسانى نتيجه كارش را به دست مى آورد. بنابراين شايسته
نيست كه خود را به حسدى كه مذمت شده است مشغول بدارد؛ زيرا در دنيا و آخرت جز وبال
چيزى عايد انسان حسود نمى شود. امام على (عليه السلام ) فرمود: ((حسد
نورزيد كه ايمان را از بين مى برد؛ چنان كه آتش هيزم را)) و
نيز فرمود: ((صحت بدان از كمى حسد است )).
خداوند سبحان در آيه ياد شده زنان را ذكر نموده است تا بفهماند كه هم مرد مالك
نتيجه كار خود مى باشد و هم زن ، و در اين جهت هر دو برابرند:
... انى لا اضيع عمل عامل منكم من ذكر او انثى بعضكم من بعض ...؛(210)
من كار هيچ مزدورى را از شما، چه زن و چه مرد - همه از يكديگريد - ناچيز نمى سازم .
خدا را مى خواند اما راهش را گم مى
كند
و
اساءلوا الله من فضله ؛ از فضل خدا بخواهيد كه خزانه هايش ناتمام و نعمت
هايش بى شمار است . امام زين العابدين (عليه السلام ) در قسمتى از مناجاتش مى
فرمايد: ((مى دانم - اى خداى من ! - كه بسيارى از خواسته
هايم در برابر قدرت تو آسان و بزرگ ترين چيزى كه عطاى آن را از تو مى خواهم در
برابر توان تو ناچيز است . با كرمى كه دارى از بر آوردن خواسته هيچ كس مضايقه نمى
كند و دست تو در بخشش از هر دستى بالاتر است )). در حديث است
: ((از فضل خدا بخواهيد كه خدا دوست دارد از وى خواسته شود)).
ممكن است اين پرسش مطرح شود: دستور دادن به سوال و خواسته اقتضا دارد كه سوال اجابت
شود، با اين كه مى دانيم تمام و يا بسيارى از مردم سوال مى كنند و در سوال و دعا
اصرار مى ورزند؛ اما خدا دعاى آنان را اجابت نمى كند؟
پاسخ : خداوند، همان گونه كه به دعا امر كرده ، به تلاش و كوشش نيز دستور داده و
فرموده است : و
ان ليس للانسان الا ما سعى ؛(211)
و اين كه پاداشى براى انسان جز آنچه خود كرده است نمى باشد.
معناى اين آيه آن است كه خداوند اجابت دعا را در ضمن كار و كوشش تضمين كرده است ،
نه به صرف اين كه هر چيزى در خاطر انسان بگذرد و آن را از خدا تقاضا كند، خدا آن را
برآورده سازد. چگونه خدا چنين كند؟ كه اين گونه اجابت موجب از هم پاشيدن جهان مى
شود... وانگهى ، آيا خدا آمر است ، يا مامور؟ و اگر دو دعايى را كه با يكديگر تضاد
دارد دريافت كند، چه خواهد كرد؟ و نيز درباره كسى كه دعا مى كند؛ اما راه خدا را
نمى بيند و از آن منحرف مى شود چه مى گوييد؟
در نتيجه ، دستور خدا به سوال كردن از فضل او، تعبير ديگرى است از دستور او به كار
و كوشش و اين كه انسان بايد با توكل به خدا به كار خود روى آورد و به كار ديگران و
نعمت هايى كه خدا به آنان داده است توجه نكند؛ زيرا هيچ كس خود را به ديگران مشغول
نساخت ، مگر اين كه زندگى اش ناگوار، عقلش متحير و تمم امورش مختل شد.
در زمانى كه در نجف اشرف به تحصيل اشتغال داشتم ، دوستانى داشتم كه از لحاظ هوش و
استعداد هيچگونه نقصى نداشتند. آنان با وجود اين كه ساليانى دراز در نجف بودند، از
لحاظ تحصيلى پيشرفت نكردند، تنها به اين سبب كه خود و درسهاى خود را فراموش كرده و
به ديگران سرگرم شده بودند. چه قدر نيكو گفته است آن گوينده : ((هر
كس مردم را مراقبت كند، از اندوه مى ميرد)). ما، در هنگام
تفسير آيه 186 از سوره بقره به تفصيل درباره دعا و اجابت آن سخن گفتيم .
ولكل جعلنا
موالى مما ترك الوالدان و الاءقربون والذين عقدت اءيمانكم فآتوهم نصيبهم .
مراد از موالى در اين جا، وارثان است . خداوند در اين آيه سه نوع از وارثان را بيان
كرده است : اول ، پدر و مادر كه شامل جد و جده نيز مى شود. دوم ، خويشاوندان كه
اولاد، برادران ، عموها و دايى ها را در بر مى گيرد. سوم ، كسى كه ميان او و شخص
ارث گذار، عقدى خاص و يا عام منعقد شده كه ارث بر آن مترتب مى شود. عقد خاص نظير
عقد ازدواج ، عقد ملكيت و عقد ضمان جريره . عقد عام عبارت از اسلام است . تمامى اين
عقود مشمول سخن خداى تعالى است :
و الذين عقدت اءيمانكم .
عقد ازدواج ، معروف است . عقد ملكيت آن است كه انسانى آزاد، برده اى را مالك شود.
آن گاه او را در راه خدا آزاد كند، آن هم تنها براى رضاى خدا نه براى كفاره و يا به
دست آوردن چيزى . هرگاه اين برده آزاد شده بميرد و وارثى نداشته باشد، همان كسى كه
او را آزاد كرده ، از وى ارث مى برد. اما عقد ضمان جريره ، يعنى ضمان جنايت ، آن
است كه دو نفر با يكديگر قرار مى گذارند كه هر كدام ، ضامن جنايت ديگرى باشد و يا
يكى از آنها ضامن جنايت ديگرى باشد و نه بر عكس . هرگاه بر حسب شرايطى كه در فقه
بيان گرديده ميان آن دو، قرار داد امضا شد، بايد آن كه ضامن است ، خسارت جنايت را
بپردازد. در برابر اين پرداخت خسارت ، وى از شخص مضمون (ضامن شده )، در صورتى كه
او وارثى نداشته باشد ارث مى برد. مراد از عقد اسلام ، پيمان عامى است كه ميان
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ايمان آورندگان به او بسته شد. از اين
رو، هرگاه مسلمانى بميرد و وارث نداشته باشد، ميراث او از آن پيامبر اكرم (صلى الله
عليه و آله و سلم ) و يا جانشين اوست .
از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است كه فرمود:
((من وارث كسى هستم كه وارث ندارد)).
در روايت ديگر آمده است كه آن حضرت فرمود: ((من ولى كسى هستم
كه ولى ندارد)).
در روايت سومى آمده است : ((من سرپرست كسى هستم كه سرپرست
ندارد. مال او را به ارث مى برم و رهايش مى سازم )). دليل
اين موضوع ، سخن خداى تعالى است :
النبى اءولى
بالمومنين من انفسهم ...؛(212)
پيامبر به مومنان از خودشان سزاوارتر است )).
در كتاب وسائل الشيعه از اميرالمومنين على (عليه السلام ) روايات زيادى است كه
فرمود: ((هرگاه مردى بميرد و وارثى نداشته باشد؛ مال او را
به همشهريانش بدهيد)). اين سخن با سخن پيامبر منافات ندارد؛
زيرا وى در اين ميراث ، حق خود را به فقيران ساكن در شهر شخص از دنيا رفته داده است
.
نصيب پدر و مادر، برادران ، زن و شوهر در آيه 12 و آيات پس از آن در همين سوره بيان
شد و تفصيل هاى تمام وارثان در كتابهاى فقه موجود است .
مردان بر زنان تسلط دارند
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى
بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ
حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ
فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ
أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيًّا
كَبِيرًا (34)وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُواْ حَكَمًا مِّنْ
أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِّنْ أَهْلِهَا إِن يُرِيدَا إِصْلاَحًا يُوَفِّقِ اللّهُ
بَيْنَهُمَا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا (35)
مردان از آن جهت كه خدا بعضى را بر بعضى برترى داده است و نيز از آن جهت كه از مال
خود نفقه مى دهند، بر زنان تسلط دارند. پس زنان شايسته ، فرمان بردارند و در غيبت
شوى عفيفند و فرمان خداى را نگاه مى دارند و آن زنان را كه از نافرمانى شان بيم
داريد، اندرز دهيد و در بسترها از آنها دورى كنيد و بزنيدشان . اگر فرمان برداريتان
كردند، از آن پس ديگر راه بيداد بر آنها پيش مگيريد و خدا بلند پايه و بزرگ است .
(34) اگر از اختلاف ميان زن و شوى بيم داشتيد، داورى از كسان مرد و داورى از كسان
زن برگزينيد. اگر آن دو را قصد اصلاح باشد خدا ميانشان موافقت پديد مى آورد كه خدا
دانا و آگاه است . (35)
واژگان :
قوامون : جمع ((قوام )) بر وزن فعال ،
مبالغه قيام است و معناى آن قيام به امر مى باشد. مراد از آن در اين جا شوهر است كه
به امور زن مى پردازد.
قانتات : جمع ((قانتة )) و مراد از آن
، زنى فرمان بردار است .
حافظات للغيب : جمع ((حافظة )) و او
زنى است كه در غياب شوهر، خود و مال او را نگه دارى مى كند.
نشوز: در لغت به معناى ارتفاع است . نشوز هر يك از زن و شوهر بدين معناست كه از
حقوق همسرى سر باز مى زند.
شقاق : به معناى اختلافى است كه هر كدام از زن و شوهر را در يك شق و سمت قرار مى
دهد.
حكم : كسى است كه دو طرف درگيرى را از يكديگر جدا مى سازد.
اعراب :
((بما فضل الله )) ((باء))
سببيه و ((ما)) مصدريه است و تقدير آن
((بتفضيل الله )) مى باشد و مجرور
متعلق است به ((قوامون )).
((بما انفقوا)) عطف است بر
((بما فضل الله )). ((فالصالحات
)) مبتدا و ((قانتات
)) خبر آن و ((حافظات )) خبر
دوم است . ((بما حفظ الله ))
((ما)) مصدريه و تقدير:
((بحفظ الله )) است . معناى اين جمله
آن است كه زن صالح ، غيبت شوهرش را به دستور خدا يا همان طور كه او دستور داده حفظ
مى كند. ((بين )) در اصل ، ظرف مكان
است ، آن گاه به عنوان اسمى براى وصال و فراق به كار رفته است ، همانند:
هذا فراق بينى و
بينك . در اين جا ((شقاق ))
مجازا به ((بين )) اضافه شده است ؛
زيرا ((شقاق )) حقيقتا به زوجين اضافه
مى شود، نه به ((بينهما)) و اصل كلام
اين گونه است :
و ان خفتم شقاقا بينهما، نظير مكر الليل كه در اصل ، مكر فى الليل است .
تفسير :
الرجال قوامون
على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض و بما اءنفقوا من اءموالهم . زن و
مرد دو ركن زندگى اند. قوام زندگى بدون يكى از آنها محال است . اين سخن بدان معناست
كه ميان زن و مرد نوعى تفاوت وجود دارد و اگر هر دو از تمام جهات برابر بودند،
بسنده كردن به يكى از آن دو امكان داشت ، و وجود و عدم ديگرى يكسان بود. بنابراين ،
دعوت به برابرى ميان اين دو از تمام جهات ، بر خلاف منطق زندگى است .
ممكن است كسى بگويد: زن و طرفداران او، خواستار مساوات در حقوق و وظايف هستند، نه
خواستار مساوات از تمام جهات ، حتى - مثلا - در باردارى و شير دادن .
در جواب بايد گفت : تفاوت در خلقت مرد و زن ، ايجاب مى كند كه در بعضى از حقوق و
وظايف نيز با يكديگر تفاوت داشته باشند، بلكه حتى در بعضى از غرايز روحى . بنابراين
كسى كه خواستار برابرى ميان زن و مرد در تمام حقوق و وظايف مى باشد، كاملا از حقيقت
دور است ؛ همانند كسى كه تفاوت ميان آن دو را در تمام جهات جستجو مى كند. درست آن
است كه اين دو در بيشتر حقوق يا در بسيارى از حقوق با يكديگر برابرند كه مهم ترنى
آنها، برابرى در پيشگاه خدا و قانون ، آزادى تصرف در مال و گزينش شريك زندگى است ؛
اما در بعضى از حقوق با يكديگر فرق دارند. در تفسير آيه 228 از سوره بقره ، چهارده
فرق ميان زن و مرد را از ديدگاه اسلام بيان كرديم . آيه اى كه هم اكنون در صدد
تفسير آن هستيم ، حاوى مطالب زير است :
1. مردان بر زنان تسلط دارند. مراد از رجال در اين جا خصوص شوهران و مراد از نساء
خصوص همسران است . همچنين مراد از سلطه مرد بر زن ، سلطه مطلقه نيست ، به طورى كه
شوهر رئيس ديكتاتور و زن زير دست او باشد و هيچ گونه اراده و اختيارى از خود نداشته
باشد، بلكه مراد اين است كه مرد به نحوى سرپرستى زن را به عهده دارد. فقها اين
سرپرستى را به امورى از قبيل قرار دادن طلاق در اختيار شوهر، اطاعت زن از او در
نزديكى كردن و بيرون نرفتن از خانه شوهر مگر با اجازه او، محدود كرده اند.
زن و شوهر جز در امور فوق از حقوق يكسان برخوردارند:
و لهن مثل الذى
عليهن بالمعروف .(213)
2. خداوند براى اين گونه سرپرستى شوهر بر زن دو سبب بيان كرده است . به سبب اول با
اين سخن خود:
بما فضل الله بعضهم على بعض و به سبب دوم با اين سخن خود:
و بما انفقوا من
اموالهم اشاره كرده است . ابتدا به بيان سبب اول مى پردازيم : ضمير در
((بعضهم )) هم به زنان بر مى گردد و
هم به مردان و ضمير را از باب تغليب مذكر آورده است . مراد از ((بعض
)) اول ، مردان و مراد از ((بعض
)) دوم ، زنان است .
سوال : چرا خداوند تعالى فرمود:
بما فضل الله بعضهم على بعض و نفرمود:
بما فضلهم عليهن
با اين كه اين تعبير مختصرتر و آشكارتر است ؟
پاسخ : اگر ((فضلهم عليهن )) مى
فرمود، از آن ، برترى تمام مردان بر تمام زنان استفاده مى شد، در حالى كه اين مقصود
نيست ؛ زيرا دور از واقعيت است . چه بسا زنى كه از هزار مرد برتر است . بنابراين ،
واژه بعض اشاره بدان دارد كه اين تفضيل براى جنسى نسبت به جنس ديگر است و به افراد
نظر ندارد.
خداوند سبحان وجه افضليت را مبهم آورده ؛ زيرا فرموده است : ((بما
فضل الله )) مفسران و ديگران گفته اند: مرد از زن هم از لحاظ
جسمى و هم از لحاظ عقلى برترى دارد و در اين باره سخن و استدلال را به درازا كشانده
اند. برخى از مفسران در اين باره كتابهاى ويژه اى نوشته اند.
آنچه ما شاهد آن هستيم ، اين است كه كارهاى بزرگ در ميدان علم ، دين ، هنر، فلسفه و
سياست ، همگى از آن مردان مى باشد، نه زنان و اگر زنى پيدا شود كه در اين ميدان ها
نقشى داشته باشد بسيار اندك و از نوادر خواهد بود. بديهى است كه نادر، قاعده را
تاكيد مى كند، نه نفى . به علاوه ، ما مى بينيم كه زن بيش از هر چيزى به مُد لباس و
آرايش اهميت مى دهد كه حال زنانگى او را مجسم كند، لخت و برهنه آشكارش سازد و وى را
رنگارنگ جلوه دهد تا بتواند مرد را جذب و احساسات او را متوجه خود كند. از اين رو،
(غالبا) سالن هاى مُد و ابتكار لباس براى زنان است ، نه مردان . اين كه زن به
زنانگى اش اهميت مى دهد و مرد به كارهاى بزرگ در صحنه هاى زندگى تمايل دارد، جز
تضاد و تفاوت روحى و غريزه اى ميان آن دو، هيچ دليل و توجيه ديگرى ندارد.
سبب دوم براى برترى مردم بر زن را خداوند سبحان چنين بيان كرده است :
و بما انفقوا من
اموالهم . اين سبب برعكس سبب اول كاملا روشن است و نياز به توضيح ندارد.
زيرا كسى كه مسئوليت انفاق به ديگرى را دارد، بايد از كسى كه تامين هيچ هزينه اى
حتى مخارج خود را بر عهده نمى گيرد برتر باشد؛ چرا كه اين يكى بار است و آن يكى بار
بردار.