زندگان جاويد
وَلاَ
تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء
عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ (169)فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ
وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ
خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (170)يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ
اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ (171)
كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند مرده مپندار، بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان
به ايشان روزى مى دهند. (169) از فضيلتى كه خدا نصيبشان كرده است شادمانند. و به
آنها كه در پى شان هستند و هنوز به آنها نپيوسته اند بشارت مى دهند كه بيمى بر آنها
نيست و اندوهگين نشوند. (170) آنان را مژده نعمت و فضل خدا مى دهند و خدا پاداش
مومنان را تباه نمى كند. (171)
اعراب :
((اءحياء)) خبر مبتداى محذوف و در
تقدير ((هم اءحياء)) است . جمله
((يرزقون )) صفت ((احياء))
مى باشد. ((فرحين )) حال براى واو
((يرزقون )) است . ((يستبشرون
)) عطف بر ((فرحين ))
است و عطف فعل بر اسم جايز؛ زيرا اين فعل به معناى اسم معطوف عليه است ؛ يعنى
((فرحين و مستبشرين .))
((اءن لا خوف عليهم ))،
((ان )) مخففه از ثقيله است و اسم آن
ضمير شاءن محذوف و خبرش جمله ((لا خوف عليهم
)) مى باشد. مصدرى كه از ((اءن ))
و مدخول آن ساخته مى شود، محلا مجرور است ، بنابراين كه بدل اشتمال از
الذين لم يلحقوا
بهم باشد و نيز جايز است كه محلا منصوب باشد، بنابراين كه مفعول لاءجله براى
((يستبشرون )) باشد.
تفسير :
و لا تحسبن
الذين قتلوا فى سبيل الله اءمواتا بل اءحياء عند ربهم يرزقون .
هر خردمندى مورد خطاب ((لا تحسبن ))
است . و مراد از
الذين قتلوا فى سبيل الله هر كسى است كه در راه خدا كشته شده باشد؛ خواه در
حضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به شهادت رسيده باشد و يا قبل و بعد از
آن حضرت . ظاهر آيه آن است كه شهيدان هم اكنون زنده اند، نه اين كه خداوند آنها را
با ديگران در روز قيامت زنده مى كند. و نيز آيه دلالت دارد كه شهيدان ، حقيقتا زنده
اند و نه مجازا، همچون نام نيك و غيره . اين ظاهر آيه است و بر ما واجب است كه به
همين ظاهر اعتماد كنيم ؛ زيرا براى عدول از آن ، نه دليل عقلى وجود دارد و نه دليل
نقلى ؛ چرا كه حيات در دست خداست ؛ به هر كه بخواهد و در هر زمان كه بخواهد مى
بخشد.
آيه ، رد آشكارى است بر منافقانى كه مى گفتند: اصحاب محمد (صلى الله عليه و آله و
سلم ) خودكشى مى كنند و به سعادت نمى رسند.
ما دين و امتى را نمى شناسيم كه به اندازه اسلام ، مقام شهيدان را حق و عدالت را
بالا ببرد. پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((صبح
و شام كردن در راه خدا از دنيا و آنچه در آن مى باشد، بهتر است )).
و نيز فرمود: ((بهشت در سايه نيزه هاست )).
البته نيزه هايى كه ظلم و ستم و شر و باطل را از بين مى برد. از ديدگاه اسلام ،
كسانى كه در راه حق شهيد مى شوند (در عظمت و احترام ) با حق مساوى اند؛ زيرا كسى كه
زندگى خويش را براى حق فدا مى كند، تقديس او تقديس خود حق است .
فرحين بما آتاهم
الله من فضله . خوشحالى شهيدان از فضل و نعمت خدا از دو جهت است : اولا،
آنان از اين نعمت لذت مى برند. ثانيا، اين فضل ، نشان دهنده رضاى خداوند است كه
آنها به سبب آن ، زندگى خود را فدا كردند؛ درست مانند هديه دوست كه دوستى او را مى
نماياند.
و يستبشرون
بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم اءلا خوف عليهم و لا هم يحزنون . هر مومنى
آنچه براى خود دوست دارد، براى برادر دينى اش نيز دوست دارد؛ لكن گاه شرايط اقتضا
نمى كند و اسباب رسيدن به اين هدف فراهم نمى شود. كسانى كه در راه خدا شهيد شده
اند، برادرانى دينى دارند كه نام و نشان آنان را نمى دانند. اين برادران كه در
ايمان و اخلاص كمتر از شهدا نيستند، پس از شهادت آنان در دنيا زنده مانده اند.
هنگامى كه شهيدان ، فضل و نعمت خدا را به خود مى بينند، شادمان مى شوند و به
برادران بر جاى مانده خويش - كه در ايمان و اخلاص و جهاد شيوه ايشان را داشته اند -
بشارت مى دهند كه به زودى به شهيدان خواهند پيوست و به همان فضل و كرامتى كه شهدا
بدان رسيده اند، آنان نيز نايل خواهند شد.
اين آيه ، آشكارا دلالت دارد كه شهدا پيش از بر پا شدن قيامت زنده اند؛ زيرا بشارتى
كه آنان به برادران زنده خود مى دهند، در حالى حاضر صورت گرفته است ، نه اين كه در
آينده تحقق پيدا خواهد كرد.
يستبشرون بنعمة
من الله و فضل و اءن الله لا يضيع اءجر المومنين . ممكن است بپرسند: چرا
واژه ((يستبشرون )) و واژه
((فضل )) تكرار شده است ؟
پاسخ : شهيدان سه گونه خوشحالى دارند: نخستين خوشحالى به سبب نعمتى است كه خود بدان
دست يافته اند و اين سخن خدا بدان اشاره دارد:
فرحين بما آتاهم
الله من فضله . دومين خوشحالى براى برادرانى است كه آنها را مى شناسند و
آنان هنوز به شهيدان نپيوسته اند و به اين موضوع ، سخن خداوند اشاره دارد:
يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم . سومين خوشحالى
براى همه مومنان است ؛ خواه آنها را بشناسند و يا نشناسند، شهيد باشند و يا نباشند.
به اين مطلب ، خداوند در ضمن سخن خود اشاره كرده است :
يستبشرون بنعمة
من الله و فضل ... دليل بر اين كه سومين خوشحالى شهيدان براى همه مومنان است
، اين سخن خداوند مى باشد:
و ان الله لا يضيع اجر المومنين .
دومين سوال اين است : خداوند واژه ((فضل ))
را به واژه ((نعمة )) عطف كرده است و
عطف اقتضا مى كند كه ميان معطوف و معطوف عليه تفاوت وجود داشته باشد؛ اين تفاوت
چيست ؟
فخر رازى پاسخ داده است كه ((نعمت ))،
پاداشى است كه شخص در برابر عمل خود استحقاق آن را دارد؛ اما ((فضل
))، تفضلى است كه خدا آن را از باب كرامت مى بخشد و نه به
سبب استحقاق .
پاسخ فخر رازى ، نشان آن است كه گرايش او در جواب ، مبتنى بر پذيرش تفاوت ميان اين
دو واژه است ، در حالى كه ما فرقى ميان سخن گوينده اى كه مى گويد:
((انعم على )) و سخن گوينده اى كه مى گويد:
((تفضل على )) نمى بينيم . درست آن
است كه بگوييم : برخى از مترادفات به برخى ديگر عطف مى شود و براى صحت اين عطف ،
تنها اختلاف لفظى كافى است و از اين عطف به نام ((عطف تفسير))
ياد مى شود.
فرمان بران دعوت خداوند و پيامبر
الَّذِينَ اسْتَجَابُواْ لِلّهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَآ أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ
لِلَّذِينَ أَحْسَنُواْ مِنْهُمْ وَاتَّقَواْ أَجْرٌ عَظِيمٌ (172)الَّذِينَ قَالَ
لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ
إِيمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ (173)فَانقَلَبُواْ
بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُواْ
رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ (174)إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّيْطَانُ
يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ
(175)
از ميان آن كسانى كه پس از زخم خوردن باز هم فرمان خدا و رسولش را اجابت كردند،
آنان كه نيكوكار باشند و از خداى بترسند مزدى بزرگ دارند. (172) كسانى كه مردم
گفتندشان كه مردم براى جنگ با شما گرد آمده اند، از آنها بترسيد و اين سخن بر
ايمانشان بيفزود و گفتند: خدا ما را بسنده است و چه نيكو ياورى است . (173) پس از
جنگ بازگشتند، در حالى كه نعمت و فضل خدا را با خود داشتند و هيچ آسيبى به آنها
نرسيده بود. اينان به راه خشنودى خدا رفتند و خدا را بخشايشى عظيم است . (174) آن
شيطان است كه در دل دوستان خود بيم مى افكند. اگر ايمان آورده ايد از آنها مترسيد،
از من بترسيد. (175)
واژگان :
قرح : به فتح قاف به معناى زخم و به ضم قاف ، چنان كه گفته شده ، دردى است كه در
اثر زخم پديد مى آيد.
اعراب :
((الذين استجابوا))،
((الذين )) در محل رفع و مبتداست . ((للذين
)) در ((للذين احسنوا))
متعلق به محذوف و خبر مقدم و ((اجر))
مبتداى موخر مى باشد و جمله ، خبر براى ((الذين استجابوا))
است . ((من )) در ((منهم
)) براى بيان است و نه براى تبعيض ؛ زيرا كسانى كه خدا و
رسولش را اجابت كردند، همگى نيكوكار هستند. ((الذين قال لهم
الناس ))، ((الذين ))
بدل از ((للذين احسنوا)) است و
((ذلكم )) مبتدا و ((الشيطان
)) عطف بيان ، و جمله ((يخوف اءولياءه
)) خبر. ((خافون ))
در اصل ((خافونى )) بوده و
((ياء)) به سبب تخفيف حذف شده است .
تفسير :
الذين استجابوا
لله و الرسول من بعد ما اءصابهم القرح للذين اءحسنوا منهم و اتقوا اءجر عظيم .
در كتابهاى سيره و تفسير آمده است : پس از آن كه جنگ احد پايان يافت ، مشركان به
مكه روى آوردند. در بين راه درباره آنچه در احد اتفاق افتاده بود، انديشيدند و
پشيمان شدند و يكديگر را ملامت كردند. گروهى گفتند: ما باقى مسلمانان را از بين
نبرديم . ممكن است آنان به زودى گرد هم آيند و بار ديگر به ما حمله كنند. از اين
رو، تصميم گرفتند به جنگ با محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اصحابش باز گردند.
وقتى اين خبر به پيامبر رسيد، بلا فاصله به سازمان دهى نيروهاى خود پرداخت و منادى
از سوى او ندا در داد: ((كسى با ما بيرون نيايد مگر آنان كه
ديروز با ما بودند)). لذا گروهى از مسلمانان ، على رغم اين
كه مجروح بودند، در اطراف پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) گرد آمدند و
راه افتادند تا اين كه در حمراء الاسد اردو زدند و به انتظار ابو سفيان و مشركان
همراه او نشستند. حمراء الاسد حدود هشت مايل از مدينه فاصله دارد. اين مانور
مسلمانان نتيجه داد؛ زيرا وقتى مشركان از گرد آمدن دوباره مسلمانان آگاه شدند،
ترسيدند و به سرعت به سوى مكه شتافتند و مسلمانان ، سرافراز به مدينه باز گشتند.
الذين قال لهم
الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا و قالوا حسبنا الله و نعم
الوكيل . مراد از اولين واژه ((ناس ))،
كسانى هستند كه نمى خواستند در كنار پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در
جنگ شركت كنند و همين گروه بودند كه وقتى پيامبر به مومنان دستور داد كه ديگر بار
براى رويارويى با مشركان آماده شوند، به مومنان گفتند: ((مردم
براى جنگ با شما گرد آمده اند، از آنها بترسيد)). مراد از
دومين واژه ((ناس )) مشركانى هستند كه
مى خواستند بار دوم به مسلمانان حمله كنند.
معناى آيه اين است كه مومنان ، على رغم زخم هاى شديد و خونين ، نداى پيامبر اكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم ) را لبيك گفتند و آماده رويارويى با ابو سفيان و سپاه
او شدند و به گروهى كه مى خواستند در دلهاى آنان ايجاد ترس كنند و به آنان گفتند:
شما با محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) نياييد؛ زيرا دشمن قوى تر از شماست ،
توجهى نكردند، بلكه اين سخن موجب افزايش ايمانشان به خدا و اعتمادشان به وعده او
گرديد. اينان ، فرمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را اطاعت كردند و مصمم
شدند با مشركان پيكار كنند؛ حال نتيجه آن هر چه باشد. آنان فرمان بردارى و تصميم
خود را با اين عبارت بيان مى كردند:
حسبنا الله و
نعم الوكيل .
آرى ، مومن اين گونه انسجام درونى مى يابد و با ايمان خويش ، پيوند پيدا مى كند و
از كشته شدن ، اسارت ، رنج و شكنجه نمى ترسد. مردى از بنى عبدالاءشهل گفت : من و
برادرم در جنگ احد در كنار رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) حضور داشتيم و
مجروح شديم . هنگامى كه از سوى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اعلام شد كه
مسلمانان به منظور تعقيب كردن دشمن بيرون آيند، ما هم به همراه پيامبر اكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم ) بيرون آمديم . جراحت من سطحى تر از برادرم بود، لذا وقتى
كه عقب مى ماند، من او را حمل مى كردم .
فانقلبوا بنعمة
من الله و فضل لم يمسسهم سوء و اتبعوا رضوان الله والله ذو فضل عظيم .
مومنان به گونه اى كه پيامبر دستور داده بود، همراه حضرت عازم حمراء الاسد شدند؛
لكن در آن جا با دشمن برخورد نكردند و زيان و نيرنگى از دشمن نديدند. معناى
((لم يمسسهم سوء)) نيز همين است ؛ چرا
كه دشمنان وقتى از تجمع مسلمانان آگاه شدند، ترسيدند و به ديار خود باز گشتند. پس
از منصرف شدن آنها از جنگ ، مسلمان ها با كسب نعمت هايى فراوان به سوى خانواده هاى
خود باز گشتند؛ نعمت هايى از قبيل سلامتى ، اطاعت خدا و پيامبر او، ايجاد رعب در
قلب دشمن و نام نيك ، كدام نعمت بالاتر از اين است كه خداوند از آنان با عظمت ياد
كرده و اين فضيلت را در لوح محفوظ و نيز در كتاب خود، كه آيات آن را مردم دنيا تا
روز قيامت مى خوانند، براى آنها ثبت كرده است .
انما ذلكم
الشيطان يخوف اءولياءه فلا تخافوهم و خافون ان كنتم مومنين . هر كس خدا را
اطاعت كند از اولياى اوست و هر كس از شيطان فرمان ببرد از اولياى او. خداوند،
اولياى خود را به نيكى دستور مى دهد و بدان تشويق مى كند و نيز آنان را از بدى باز
مى دارد و از آن مى ترساند. اما شيطان بر خلاف خداوند، دوستان خود را به بدى دستور
مى دهد و بدين وسيله آنان را مى فريبد و نيز آنها را از كارهاى خير باز مى دارد و
از آن مى ترساند. حافظ مفسر، محمد بن احمد كلبى در تفسير التسهيل گفته است : در اين
جا مراد از شيطان ، ابو سفيان يا فرستاده او و يا ابليس است .
سخن فردى كه به مومنان گفت : ((مردم براى جنگ با شما آماده
شده اند؛ از آنها بترسيد)) از چيزهايى است كه شيطان القا
كرده بود و از اين طريق مردم را مى ترساند. بنابراين ، جز دوستان و فرمان برادران
او به اين سخن گوش فرا نمى دهند. اما اين سخن ، ايمان و فداكارى اولياى خدا را در
راه اسلام و پيامبر آن مى افزايد. بنابر آنچه گفته شد، معناى ((الشيطان
يخوف اءولياءه )) آن است كه وقتى شيطان آنها را بترساند، از
وى اطاعت مى كنند؛ لكن اولياى خدا از شيطان نمى ترسند. معناى ((فلا
تخافوهم )) اين است كه از مشركان نهراسيد؛ زيرا آنان اولياى
شيطان هستند. او مى خواهد آنها را منبع رعب و وحشت قرار دهد و آنان را در تصويرى
نيرومند و هراس آفرين ، مى نماياند تا ايشان فضاى جامعه را در اختيار گيرند و در
زمين فساد برانگيزانند... (اما) انسان مومن جز از خدا نمى هراسد.
شيطان ، گدا و طراح
شيطان نام هاى بسيارى دارد كه برخى از آنها چنين است : ملعون ، رانده شده ،
اغوا كننده و فريب دهنده . نيز مى توان او را گدا و سائل ناميد؛ زيرا او بر در قلب
مى ايستد تا آن را به سوى خود جلب كند و با كمال نرمى و ملايمت در قلب را مى كوبد و
اجازه ورود مى خواهد. اگر به وى اجازه داده نشود، با سخنان شيرين به زارى و چرب
زبانى مى پردازد و كافى است كه در قلب خويش را به مقدار اندك بگشايى و اگر اين كار
را كردى او داخل مى شود و چنته گمراهى ، نيرنگ و توهم و فريب خود را بيرون مى آورد
و به تحريف و زشت جلوه دادن حقايق و زيبا نشان دادن و تحسين كارهاى زشت مى پردازد.
عمل نيكو را زشت ، جهاد را كفر، صلح حق طلبان را جنگ ، منكر را معروف و معروف را
منكر جلوه مى دهد. خائن را لباس مصلح و مخلص را لباس مفسد مى پوشاند و از اين گونه
نيرنگ ها و گمراهى ها.
سودمندترين وسيله شيطان براى رسيدن به منافع خود، اين است كه مردم را از نيروى
دوستان خويش مى ترساند؛ دوستانى كه آرزوهاى او را بر آورده مى سازند و هدف هاى وى
را تحقق مى بخشند. شيطان طراح و مهندس است و نيروهاى او، پيروان او هستند كه فساد و
گمراهى را در زمين پراكنده مى سازند.
از اين رو، شيطان ، مقام اولياى خود را بزرگ جلوه مى دهد و راه نفوذ و حكومت را
برايشان آماده مى سازد و لباس عزت و قدرت بر اندام آنها مى پوشاند تا صدايى بر ضد
آنان بلند نشود و كسى انديشه نابودى آنها را در سر نپروراند تا در نتيجه ، با تضعيف
آنها، قدرت شيطان ضعيف شده و اميدش با قطع آثار اوليايش از بدى و فساد بريده شود.
خلاصه سخن آن كه كسى كه از اهل فساد و گمراهى بترسد و با يكى از آنان سازش كند، در
حقيقت ، با خود فساد و گمراهى سازش ، و پيمان دوستى و برادرى ميان خود و شيطان را
امضا كرده است و اين ، معيار دقيقى براى تشخيص مدعى ايمان و خوف خدا از كسى است كه
شيطان را دوست مى گيرد و طاعت او را بر طاعت خدا ترجيح مى دهد. بزرگ ترين دليل بر
اين موضوع ، سخن خداوند است :
فلاتخافوهم و
خافون ان كنتم مومنين ؛ از آنها نترسيد، از من بترسيد، اگر مومن هستيد.
معناى آيه چنين است : كسى كه جهاد با اهل فساد و گمراهى را به سبب ترس از آنان ترك
كند، از اولياى شيطان و از خداوند به دور است . قريب به معناى اين آيه ، سخن رسول
اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) است كه فرمود: ((كسى كه
درباره حق سكوت كند، شيطان لال است )).
پيشتازان كفر
وَلاَ
يَحْزُنكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَن يَضُرُّواْ اللّهَ
شَيْئاً يُرِيدُ اللّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الآخِرَةِ وَلَهُمْ
عَذَابٌ عَظِيمٌ (176)إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الْكُفْرَ بِالإِيمَانِ لَن
يَضُرُّواْ اللّهَ شَيْئًا وَلهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (177)وَلاَ يَحْسَبَنَّ
الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا
نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهْمُ عَذَابٌ مُّهِينٌ (178)
آنان كه به كفر مى شتابند تو را غمگين نسازند. اينان هيچ زيانى به خدا نمى رسانند.
خدا مى خواهد آنها را در آخر بى بهره گرداند و برايشان عذابى است بزرگ . (176) هر
آينه آنان كه ايمان دادند و كفر خريدند، هيچ زيانى به خدا نمى رسانند و برايشان
عذابى دردناك است . (177) كافران مپندارند كه در مهلتى كه به آنها مى دهيم خير
آنهاست . به آنها مهلت مى دهيم تا بيشتر به گناهانشان بيفزايند و براى آنهاست عذابى
خوار كننده . (178)
واژگان :
مراد از ((املاء)) در اين جا، مهلت
دادن و طولانى كردن مدت است .
اعراب :
((شيئا)) مفعول مطلق و در اصل
((شيئا من الضرر)) است .
و لا يحسبن
الذين كفروا ((الذين )) فاعل
براى ((يحسبن ))((انما))ى
اول به فتح همزه و ((اءن )) اسم را
نصب و خبر را رفع مى دهد. ((ما))
موصوله ، اسم ((ان )) و
((خير)) خبر آن است . و مصدر مؤ ول ،
جانشين دو مفعول براى ((يحسبن )) مى
باشد، چنان كه مى گويى : علمت اءن زيدا قائما.
((انما))ى دوم به كسر همزه است و عمل
نمى كند و به معناى حصر است . لام در ((ليزدادوا))
لام صيرورت و عاقبت مى باشد؛ يعنى عاقبت مهلت دادن ، آن است كه گناهان آنان افزوده
شود؛ همانند اين آيه :
فالتقطه آل
فرعون ليكون لهم عدوا و حزنا؛(120)
خاندان فرعون يافتندش تا دشمنشان و سبب اندوهشان گردد.
تفسير :
و لا يحزنك
الذين يسارعون فى الكفر انهم لن يضروا الله شيئا. پيشتر گفته شد كه مشركان ،
گروه هايى را گرد آوردند و سپاهيانى را براى جنگ با رسول خدا (صلى الله عليه و آله
و سلم ) مجهز كردند و منافقان نيز آنها را كمك مى كردند و عليه مسلمانان توطئه مى
ساختند. در اين آيه خداوند، منافقان و مشركان را چنين توصيف مى كند كه آنها ستمگر و
مشتاق دشمنى و پيكار با حق مى باشند. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از
اين عمل آنها به شدت غمگين و ناراحت مى شد. از اين رو، خدا به او فرمود:
((غمگين مباش ...))؛ زيرا آنها نه به
تو و نه به مسلمانان و نه به دين خدا نمى توانند ضرر برسانند و به زودى توطئه ايشان
خنثى و شوكت آنها نابود خواهد شد و دين تو، رونق پيدا مى كند و آوازه آن بالا مى
گيرد.
اين چنين بود و مدتى نگذشت كه خداوند، اسلام را در شرق و غرب عالم مسلط و دشمنان ،
را، كه تا ديروز سعى در دشمنى و ستيز با آن داشتند، نابود كرد.
يريد الله اءلا
يجعل لهم حظا فى الاخرة و لهم عذاب عظيم . اين ، سرنوشت تمامى كسانى است كه
همچنان به ستم خويش ادامه مى دهند و از آن دست بر نمى دارند تا آن گاه كه بر اين
وضع مى ميرند.
ممكن است بپرسيد: ظاهر آيه دلالت دارد كه شر از سوى خداست ؛ زيرا عذاب جهنم شر است
و خدا آن را براى مشركان مقرر كرده است .
پاسخ : درست است كه خداوند، عذاب را براى كافران اراده كرده است ؛ لكن اين خواست پس
از آن است كه آنان ، استحقاق عذاب را پيدا كرده باشند؛ زيرا خداوند آنان را به
ايمان دستور داده و از كفر نهى كرده و آنها را ميان ايمان و كفر مخير گذاشته است ؛
اما آنان به جاى ايمان ، كفر را برگزيده اند. اين نكته ، بدان معناست كه مشركان و
منافقان ، خود به اختيار، اسباب عذاب را به وجود آوردند و آن گاه خدا اراده كرد كه
آنان را عذاب كند؛ درست مانند قاضى كه پس از ارتكاب جرم توسط مجرم ، براى او مجازات
زندان را مى طلبد.
ان الذين اشتروا
الكفر بالايمان لن يضروا الله شيئا و لهم عذاب اءليم . واژه
((اشرتوا)) بر اختيار دلالت دارد؛ زيرا مشترى از روى
اختيار كالا را بر مى گزيند و به جاى قيمت ، به آن راضى مى شود. همچنين كافر به كفر
به جاى ايمان راضى مى شود و از اين رو استحقاق عذاب را پيدا مى كند.
سوال مى شود: خداى سبحان
لن يضروا الله
شيئا را در دو آيه پشت سر هم تكرار كرده ؛ راز آن چيست ؟
پاسخ : مراد از آيه اول كفار قريش هستند كه سپاهى براى جنگ با پيامبر اكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم ) تشكيل دادند و نيز منافقانى كه آنها را كمك مى كردند؛ ولى
مراد از آيه دوم ، تمامى كافران هستند، از اولين و آخرين ؛ محارب باشند و يا
نباشند. بنابراين ، ذكر آيه دوم از قبيل ذكر عام پس از خاص است و اين ، در سخنان
عرب فراوان اس ، مى گويند: فلانى با اموال خود قمار زد و خويش را هلاك كرد و هر كس
چنين كند، از هلاك شوندگان خواهد بود.
و لا يحسبن
الذين كفروا اءنما نملى لهم خير لاءنفسهم انما نملى لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب
مهين . عمر انسان همانند ثروت اوست . اگر ثورت را به خوبى صرف كند و آن را
براى خود، خويشاوندان خود و بندگان نيازمند خداوند و عايله خود خرج كند، اين ثروت
براى او خيرات و حسنات خواهد بود. هر زمان كه به ثروتش افزوده شود به فرمانبردارى
او از خدا و نيز حسناتش افزوده مى شود. و اگر در اموال خود، بد تصرف كند و آن را در
راه معصيت خرج نمايد، به صورت گناه به سويش باز مى گردد و هر اندازه كه ثروت او
فزون تر شود، گناه و فسادش افزايش مى يابد.
عمر انسان نيز چنين است . اگر كارهاى خوب انجام دهد، با عمر به سعادت مى رسد و اگر
كارهاى زشت انجام دهد، بدبخت خواهد شد و اين ، هم سنت الهى است و هم سنت اجتماعى .
تمامى سنت هاى معمولى ، خواه طبيعى باشند و خواه اجتماعى در واقع سنت خدا در ميان
خلق به شمار مى رود.
خداى سبحان طبق همان سنتى كه با ساير مردم رفتار مى كند، با كافران برخورد مى كند.
كسى را كه بخواهد مهلت بدهد، با طولانى كردن عمر، به او مهلت مى دهد، تا وى براى
خود، نيكى يا بدى را برگزيند. اما كافر با اين مهلت دادن مغرور مى شود و آزادانه به
ستم مى پردازد. از اين رو، نتيجه مهلت دادن به كافر شقاوت و عذاب اوست . برخلاف
انسان مومن كه هرگاه خدا اجل او را به تاخير اندازد، كارهاى نيك او افزايش مى يابد،
حتى اگر كسى در باقى عمر خويش كار نيك انجام دهد، به سبب گناهان قبلى اش مجازات نمى
شود؛ چنان كه در حديث شريف آمده است . با اين بيان ، روشن مى شود كه لام در سخن
خداى تعالى : ((ليزدادوا)) براى نتيجه
است و نه براى تعليل .
كافر و كار نيك
سوال : برخى از كفار، عمل نيك را به سبب خود اين عمل انجام مى دهند و هر
اندازه كه عمرشان زياد شود، آنان از طريق دانش و تلاش هاى بى شايبه خود بيشتر به
بشر خدمت مى كنند و سود مى رسانند و اين با ظاهر آيه
انما نملى لهم
ليزدادوا اثما تضاد دارد.
پاسخ : سياق آيه مشخص مى كند كه مراد از واژه ((اثم
)) در آيه ، خصوص كفر است و كافران هر مقدار كه از عمرشان
بگذرد، بر كفر آنها افزوده مى شود و نه بر جهات ديگر آنها؛ زيرا آنان برخى از اعمال
نيكو را انجام مى دهند.
پرسش دوم : آيا اگر كافر عمل خير انجام دهد و به مردم خدمت كند، (از طرف خدا) پاداش
داده خواهد شد، يا اين كه عمل او و عدم آن يكسان است ؟
پاسخ : انسان در ارتباط با ايمان و عمل شايسته ، يكى از چهار حالت را دارد:
1. ايمان مى آورد و عمل شايسته انجام مى دهد. چنين انسانى از مصاديق اين سخن خداى
تعالى است : ((بر آنان كه گفتند: پروردگار ما الله است و
پايدارى نمودند، فرشتگان فرود مى آيند كه مترسيد و غمگين مباشيد، شما را به بهشتى
كه وعده داده بودند بشارت است )).(121)
2. نه به خدا ايمان بياورد و نه عمل صالح انجام دهد. چنين شخصى از كسانى است كه :
((شيطان بر آنها چيره شده و نام خدا را از يادشان برده است .
ايشان حزب شيطان اند. آگاه باش كه حزب شيطان زيان كنندگانند)).(122)
3. ايمان بياورد و لكن در تمامى عمرش عمل شايسته انجام ندهد. اين انسان نيز همانند
شخص دوم از حزب شيطان است ؛ زيرا اگر واقعا مومن بود، يكى از علايم ايمان بر او
آشكار مى شد. رسول خدا فرمود: ((جز عمل چيزى ديگر باعث نجات
انسان نمى شود و اگر من هم معصيت كنم مجازات مى شوم )).