تفسير كاشف (جلد دوم)
سوره هاى آل عمران و نساء

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسي دانش

- ۱۸ -


و من يرد ثواب الدنيا نؤ ته منها و من يرد ثواب الاخرة نؤ ته منها و سنجزى الشاكرين . ظاهر آيه ، عام ولى سياق آن در خصوص ‍ جهاد است . معناى آيه اين است كه هر كس براى سود و غنيمت مادى و نه به منظور پاداش الهى بجنگد و كشته شود، در دنيا و آخرت زيان ديده است و اگر سالم بماند و ارتش اسلام از دشمن غنيمت بگيرد، تنها بهره خود را از غنيمت جنگى گرفته است و هيچ گونه پاداش خداوندى ندارد. اگر كسى براى پيروزى حق و اعتلاى كلمه دين بجنگد، هم بهره خود را از غنيمت جنگ مى گيرد و هم استحقاق پاداش خدا را دارد. همچنين اگر كسى هم دنيا را قصد كند و هم آخرت را، استحقاق پاداش خدا را دارد؛ زيرا خدا مى گويد: ((برخى از مردم مى گويند: اى پروردگار ما! ما را در دنيا چيزى بخش ، اينان را در آخرت نصيبى نيست . و برخى از مردم مى گويند: فمن الناس من يقول ربنا آتنا فى الدنيا و ماله فى الاخرة من خلاق # و منهم من يقول ربنا آتنا فى الدنيا حسنة و فى الاخرة حسنة و قنا عذاب النار # اءولئك لهم نصيب مما كسبوا والله سريع الحساب ؛(109) اى پروردگار ما! ما را هم در دنيا خيرى بخش و هم در آخرت و ما را از عذاب آتش نگه دار. اينان از آنچه خواسته اند، بهره مند مى شوند و خدا به سرعت به حساب هر كس ‍ مى رسد. بنابراين ، طبيعت جهاد، دو قصد را طلب مى كند؛ قصد دنيا و قصد آخرت . بر خلاف نماز و روزه و زكات و حج كه تنها براى خداست و اندك شايبه اى آن را فاسد مى كند.

آنچه انسان نيت كند نصيبش خواهد شد

كسى كه در آيات خدا و احاديث پيامبر او تتبع كند، مى بيند كه نيت ، در داورى درباره گفتارها، كردارها و انسانها تاثير بزرگى دارد. خداوند فرموده است : ((كسى كه پاداش دنيا را بخواهد به او مى دهيم و...)) و نيز فرموده است : من كان يريد العاجلة عجلنا له فيها ما نشاء... # و من اءراد الاخرة و سعى لها سعيها و هو مومن فاولئك كان سعيهم مشكورا؛(110) هر كس خواهان اين جهان باشد هر چه بخواهد زودش ارزانى داريم ... و هر كه خواهان آخرت باشد و در طلب آن سعى كند و مومن باشد، جزاى سعيش داده خواهد شد. همچنين در سوره شعراء آيات 88 و 89 گفته اس : يوم لا ينفع مال و لا بنون # الا من اتى الله بقلب سليم ؛ روزى كه نه مال سود مى دهد و نه فرزندان ، مگر آن كس كه با قلب رسته از شرك به نزد خدا بيايد. در حديث شريف آمده است : 1. آنچه انسان نيت كند، نصيبش خواهد شد... 2. مردم با نيت هاى خود محشور مى شوند... 3. عمل ها در گرو نيت هاست ... 4. نيت انسان بهتر از عمل اوست .
البته ، هيچ جاى شگفتى نيست اگر عمل بر اساس نيت ارزيابى شود؛ زيرا قلب ، اساس زندگى است و با حركت آن ، زندگى انسان آغاز مى شود و با ايستادن آن ، زندگى پايان مى يابد. قلب جايگاه ايمان و كفر، خوف و رجا، حب و بغض ، شجاعت و ترس ، اخلاص و نفاق ، قناعت و طمع و ديگر فضيلت ها و رذيلت هاست . در حديث قدسى آمده است كه خداوند فرمود: ((گنجايش مرا نه زمين دارد و نه آسمان ، بلكه گنجايش مرا دل بنده مومنم دارد))؛ يعنى عظمت خدا را درك مى كند.
بنابراين ، تمامى اعمال به وضعيت قلب شكل مى يابند و رنگ دل را به خود مى گيرند؛ زيرا دل ، منشاء و سرچشمه اعمال است . در تفسير آيه 84 سوره اسراء: قل كل يعمل على شاكلته آمده كه مراد آن است كه هر انسانى طبق نيت خود عمل مى كند. بر اين اساس است كه انسان مى تواند با انتخاب اهداف و آرمان هايش - چه خير و چه شر - راهش را از آغاز تا پايان خود انتخاب كند، چنان كه ما نيز مى توانيم از طريق اهداف و آرمان هايى كه وى برگزيده است ، درباره اش قضاوت كنيم .
اگزيستانسياليست ها گفته اند: ((نمى توان درباره انسان حكم كرد، مگر اين كه آخرين مرحله از مراحل زندگى اش را سپرى كند)). معناى اين سخن ، آن است كه اگزيستانسياليسم بايد تنها بر مردگان حكم كند، اما درباره زندگان نه مى توان به خوبى آنها حكم كرد و نه به بدى آنها؛ نه به محكوميت آنان و نه به بى گناهى آنان ، در حالى كه ما مى دانيم اگزيستانسياليست ها و در راءس آنها رهبرشان ، سارتر در مورد زندگان حكم مى كنند. البته ما منكر آن نيستيم كه انسان تا وقتى كه زنده است مى تواند كردارهايش را اصلاح و خطاهايش را تصحيح كند؛ لكن اين امر، مانع از اين نمى شود كه در زندگى اش بر اساس آنچه پيش از مردن از وى صادر مى شود، درباره او حكم كرد.
ممكن است بپرسيد: شما پيش تر، چندين بار و به مناسبت هاى مختلف گفتيد كه ميزان ، اعمال است و بدون تقوا و عمل صالح ، ايمان وجود ندارد. اين سخن با سخن كنونى شما كه مى گوييد: ميزان ، نيت ها و اهداف است ، تضاد دارد؟
پاسخ : مراد ما در اين جا از نيت ، انگيزه قوى و تصميم جدى است كه در صورت آماده بودن شرايط و وجود علل ديگر، از عمل جدا نيست و آيه 19 سوره اسراء نيز به اين موضوع اشاره كرده است : و من اءراد الاخرة و سعى لها سعيها... كسى كه در طلب آخرت باشد و براى آن تلاش كند. اين گونه نيت - همان گونه كه امام صادق (عليه السلام ) فرموده است - در حكم عمل بلكه خود عمل است ؛ زيرا نيت ، ريشه و سرچشمه عمل است . كسى كه قصد نكند، عمل نمى كند. بنابراين ، پاداش چنين نيتى ، پاداش عمل است . اما نيت شر، يعنى تصميم بر انجام دادن شر، بدون شك حرام است و كسى كه چنين نيتى داشته باشد، مستحق مجازات مى باشد؛ لكن خداى سبحان از باب لطف ، مجازات را از وى ساقط كرده است . البته در صورتى كه فرد به معصيت آلوده نشود، حتى اگر يك مانع قهرى وى را از ارتكاب معصيت منصرف كرده باشد. بر اين اساس ، از ديدگاه اسلام نيت فعل خير، خير است ، اما نيت فعل شر، شر محسوب نمى شود.
و كاءين من نبى قاتل معه ربيون كثير فما و هنوا لما اءصابهم فى سبيل الله و ما ضعفوا و ما استكانوا والله يحب الصابرين . پس از آن كه خداوند مسلمانان را، در حالى كه اندك و ضعيف بودند در جنگ بدر پيروز كرد، اين عقيده در آنان ايجاد شد كه تا محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) در ميانشان باشد، در تمام جنگ ها پيروز خواهند بود. از اين رو، وقتى در جنگ احد شكست خوردند، با چيزى روبه رو شدند كه انتظارش را نداشتند و برخى از آنها - چنان كه پيش تر گفته شد - دچار ضعف و ترديد شدند. در آيه فوق خداوند براى كسانى كه در جنگ احد دچار ضعف و ناتوانى و سستى شدند و استقامت نكردند، پيروان انبيا پيشين را مثل زده است ؛ پيروانى كه بر جهاد و قتل و اسارت و زخمى شدن صبر كردند و همانند اصحاب محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) از صحنه نبرد فرار نكردند. (خدا مى گويد): اى اصحاب محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )! بر شما سزاوارتر بود كه به آنان اقتدا مى كرديد و از احوال آنها اندرز مى گرفتيد و به سان آنها شكيبايى مى كرديد؛ چرا كه اين كار، كار مومنانى است كه با جان خود از دين و عقيده خود دفاع مى كنند.
و ما كان قولهم ؛ يعنى سخن پيروان انبياى سابق الا اءن قالوا ربنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا فى اءمرنا و ثبت اءقدامنا و انصرنا على القوم الكافرين .
پيروان انبياى پيشين ابدا از دين و پيامبر خويش شكايت نكردند؛ چنان كه اصحاب محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) در روز احد اين كار را كردند. آرى ، مومن حقيقى با ديده اتهام به خود مى نگرد و مشكلات و سختى هايى را كه به او مى رسد به حساب كوتاهى و زياده روى خود مى گذارد و از خداوند بخشش و گذشت و هدايت و راهنمايى مى طلبد. اما مومن دروغين ، مسئوليت را به عهده خدا مى گذارد و مى گويد: پروردگارم مرا خوار كرده اس .
فآتاهم الله ثواب الدنيا و حسن ثواب الاخرة والله يحب المحسنين . پاداش ، محبت و گواهى خداوند به نيكى ، براى انسان ذخيره و مباهات است . اين آيه نشان مى دهد كه فروتنى و متهم كردن نفس ، بشر را به خدا نزديك مى كند و او را تا اعلا عليين بالا مى برد.

پيامدهاى پيروى از كافران

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوَاْ إِن تُطِيعُواْ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنقَلِبُواْ خَاسِرِينَ (149)بَلِ اللّهُ مَوْلاَكُمْ وَهُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ (150)سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَكُواْ بِاللّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَبِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ (151)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر از كافران پيروى كنيد، شما را به آيين پيشين بر مى گردانند، پس زيان ديده باز مى گرديد. (149) نه ، يارى كننده شما خداوند است كه بهترين يارى كنندگان است . (150) در دل كافران هراسى خواهيم افكند؛ زيرا چيزى را كه از آسمان براى آن حجتى نفرستاده است ، شريك خدا گرفتند. جاى آنان جهنم است كه براى ستمكاران مكان بدى است . (151)

واژگان :

مولى : يارى دهنده و كمك كننده .
سلطان : در اين جا به معناى حجت و برهان است . اين كه برهان ، سلطان ناميده شده ؛ بدان سبب است كه مى توان باطل را دفع كند.
مثوى : مكانى است كه انسان در آن جا قرار دارد. و از ماده ((ثوى يثوى ثوبا)) به معناى اقامت است .

اعراب :

((خاسرين )) حالت است . ((ما)) در جمله ((بما اشركوا)) مصدريه مى باشد؛ يعنى به سبب شرك آوردن آنان به خدا. ((ما)) در ((ما لم )) مفعول است براى ((اشركوا)).

تفسير :

يا اءيها الذين آمنوا ان تطيعوا الذين كفروا يردوكم على اءعقابكم . شيخ مراغى در تفسير اين آيه در بخش ((تفسير المفردات )) چنين گفته است : مراد از ((الذين كفروا)) ابو سفيان است ؛ زيرا او درخت فتنه ها بود.
هر اسنانى خواه حق باشد و يا باطل ، دوست دارد كه تمامى مردم پيرو دين و اصول او باشند. تفاوتى كه وجود دارد اين است كه پيروى از انسان باطل پيشه ، ضرر و زيان است و پيروى از صاحب حق ، سود و منفعت در بر دارد و به همين جهت ، خدا مومنان را از كافران برحذر داشته است .
بل الله مولاكم و هو خير الناصرين . مومن اساسا به پيروى از كافر و دوستى با او نمى انديشد و فريب نيرنگ و وسوسه او را نمى خورد و جز خدا براى خود دوست نمى گيرد. خداست كه او را ضد دشمنانش يارى مى كند و كسى كه خدا كمك كننده اش ‍ باشد، به دوست و كمك كننده ديگرى نياز ندارد.
سنلقى فى قلوب الذين كفروا الرعب بما اءشركوا بالله ما لم ينزل به سلطانا. يعنى اى مسلمانان ! از مشركان به اين دليل كه شما را در احد شكست دادند نترسيد؛ زيرا خداوند به زودى بيمى از شما در دلهاى آنان خواهد افكند؛ به اين علت كه آنان بدون دليل براى خدا شريكانى قرار مى دهند و به سبب تقليد (از پدران خود) آنها را پرستش مى كنند.
برخى گفته اند: وقتى ابو سفيان و مشركان از احد باز گشتند و رهسپار مكه شدند، با خود گفتند: بد كارى كرديم كه مسلمانان را كشتيم و كسانى را كه فرار كردند، باقى گذاشتيم . بياييد باز گرديم و تمامى آنان را نابود كنيم . وقتى اين تصميم را گرفتند، خدا در دلهاى آنان بيم و وحشت افكند تا آن جا كه از تصميم خود صرف نظر كردند.
حال ، سبب نزول آيه ، قضيه مزبور باشد يا نباشد، ظاهر آيه با آن سازگار است .

خدا به وعده اى كه با شما نهاده بود وفا كرد

وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي الأَمْرِ وَعَصَيْتُم مِّن بَعْدِ مَا أَرَاكُم مَّا تُحِبُّونَ مِنكُم مَّن يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنكُم مَّن يُرِيدُ الآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنكُمْ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ (152)
خدا به وعده اى كه با شما نهاده بود وفا كرد، آن گاه كه به اذن او دشمن را مى كشتيد. و چون غنيمتى را كه هواى آن را در سر داشتيد به شما نشان داد، سستى كرديد و در آن امر به منازعه پرداختيد و عصيان ورزيديد. بعضى خواستار دنيا شديد و بعضى خواستار آخرت . سپس تا شما را به بلايى مبتلا كند، به هزيمت واداشت . اينك شما را ببخشود كه او را به مومنان بخشايشى است . (152)

واژگان :

تحسونهم : كشتن ، آنها را ريشه كن مى كنيد. گويى قاتل با كشتن ، حس مقتول را از بين مى برد. گفته مى شود: ((بطنه )) وقتى چيزى به شكم او اصابت كرده باشد. و نيز گفته مى شود: ((راءسه ))، وقتى به سر او اصابت كرده باشد.

اعراب :

((صدق )) به دو مفعول متعدى مى شود: مفعول اول آن ((كم )) و دومى ((وعده )) است . ((حتى اذا فشلتم ))، جواب ((اذا)) محذوف است كه در تقدير ((منعكم الله نصره )) مى باشد. برخى گفته اند: ((اذا)) در اين جا براى شرط نيست و معناى آن اين است كه خدا شما را يارى كرد تا اين كه سستى و اختلاف كرديد (كه در آن هنگام يارى خدا از شما گرفته شد.) برخى گفته اند: جواب ((اذا))، ((عصيتم )) و ((واو)) زايده است ؛ چنان كه در سخن خداى تعالى : فلما اءسلما و تله للجبين و ناديناه (111) ((واو)) زايده و معناى آن ، ((ناديناه )) است .

تفسير :

و لقد صدقكم الله وعده اذ تحسونهم باذنه . سخن خدا همچنان با اصحاب پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) است كه در احد حاضر بودند. خدا به آنها وعده داده بود كه اگر فرمانش را اطاعت كنند، پيروز خواهند شد. خداوند با آنچه از زبان پيامبر خود گفت ، به وعده اش وفا كرد. بدين ترتيب كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )، تيراندازانى را در كنار كوه مستقر كرد تا عقبه جبهه مسلمانان را حفظ كنند و به آنان دستور داد كه حتى اگر مشاهده كردند كه دشمن را پرندگان مى ربايد، باز هم از موضع خود برنخيزند و با اين شرط، به آنها وعده پيروزى داد. شمار تيراندازان ، پنجاه تن بود.
هنگامى كه جنگ آغاز شد، اين تيراندازان ، مشركان را هدف قرار مى دادند و بقيه اصحاب نيز آنها را با شمشير مى زدند و افراد زيادى از آنها را كشتند تا آن جا كه مشركان شكست خوردند و اين ، معناى ((اذ تحسونهم باذنه )) است ؛ يعنى شما آنها را به امر خدا مى كشيد. در تفسير ابن جرير طبرى و مراغى و ديگران آمده است كه طلحة بن عثمان ، پرچمدار مشركان كه به ((كبش الكتبيه )) معروف بود، از جا برخاست و گفت : اى اصحاب محمد! شما مى پنداريد كه خدا با شمشيرهايتان ما را به جهنم مى برد و شما را با شمشيرهاى ما به بهشت . پس آيا در ميان شما كسى هست كه با شمشير او خداوند مرا به جهنم و يا او را با شمشير من به بهشت ببرد؟ آن گاه على (عليه السلام ) برخاست و به سوى او رفت و ضربه اى به او زد كه پايش قطع و نقش بر زمين شد و عورتش آشكار گرديد. طلحه به على (عليه السلام ) گفت : اى پسر عم ! تو را به خدا و رابطه خويشاوندى سوگند مى دهم . از اين رو، على (عليه السلام ) او را رها كرد. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) تكبير گفت . اصحاب به على (عليه السلام ) گفتند: چه چيز تو را مانع شد كه طلحه را بكشى ؟ على گفت : او مرا به خدا و رابطه خويشاوندى سوگند داد. اين است اخلاق على (عليه السلام ) كه قلبش آكنده از مهربانى و دلسوزى اس ، حتى درباره يكى از جدى ترين دشمنانش ، كه كمر به پيكار و قتل او بسته و به روى او شمشير كشيده بود.
حتى اذا فشلتم و تنازعتم فى الاءمر و عصيتم من بعد ما اءراكم ما تحبون . پس از آن كه مشركان فرار كردند، در حالى كه سه هزار نفر بودند، دره ، پر از غنايمى شد كه از آنان بر جاى مانده بود. هنگامى كه تيراندازان ديدند برادران مسلمانشان اين غنايم را مى ربايند، طوفان طمع بر آنان وزيد و دچار اختلاف شدند. برخى از آنان گفتند: چرا ما در اين جا باقى مانده ايم ؟ آنها سفارش پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و پافشارى او را بر باقى ماندن خود ناديده گرفتند. فرمانده آنان ، عبدالله بن جبير به آنها گفت : باز ايستيد و فرمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را مخالفت نكنيد! لكن بسيارى از آنان ، مواضع خود را ترك كردند و براى تاراج غنايم و اموال از كوه فرود آمدند و فرمانده خود، عبدالله را با كمتر از ده نفر بر جاى گذاشتند. خداوند به اين اختلاف و نافرمانى اشاره مى كند: ((سستى كرديد و در آن امر به منازعه پرداختيد و عصيان ورزيديد)). و اين سخن خدا: ((چون غنيمتى را كه هواى آن را در سر داشتيد به شما نشان داد))، به شكست مشركان و غنايم آنها اشاره دارد.
خالد بن وليد، كه در كنار ابو سفيان با پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى جنگيد، وقتى متوجه شد كه پشت جبهه مسلمانان خالى شده و تيراندازان آن جا را ترك كرده اند، فرصت را غنيمت شمرد و با گروهى از مشركان به بقاياى تيراندازان حمله برد. آنان با شجاعت و شدت تمام با اين گروه جنگيدند تا اين كه همگى به شهادت رسيدند. و پشت جبهه مسلمانان خالى شد. مشركان به ميدان نبرد بازگشتند و مسلمانان را از پيش رو و پشت سر در محاصره قرار دادند و بسيارى از آنان را كشتند، يا زخمى كردند. در نتيجه ، جنگ به ضرر مسلمانان تمام شد؛ با آن كه در ابتدا به نفع آنها بود. آرى ، نتيجه قطعى نزاع و اختلاف همين است .
منكم من يريد الدنيا. اينان ، همان تيراندازانى هستند كه مواضع خود را براى دست يافتن به غنيمت ترك كردند. و منكم من يريد الاخرة . مراد از آنان ، كسانى هستند كه با فرمانده خود، عبدالله بن جبير، در موضعشان باقى ماندند تا اين كه به شهادت رسيدند. ثم صرفكم عنهم ؛ يعنى خداوند شما را به دست كفار به هزيمت واداشت ؛ چرا كه شما نزاع و نافرمانى كرديد. (ليبتليكم ؛) يعنى خداوند شما را مورد آزمايش قرار داد تا استوارى شما را برايمان و پايدارى تان را بر مشكلات بيازمايد و مخلصان را از منافقان جدا سازد.
و لقد عفا عنكم والله ذو فضل على المومنين . بسيارى اوقات انسان از روى نادانى گرفتار خطاهايى مى شود. آن گاه كه سر عقل مى آيد، خدا نيز از گذشته او صرف نظر مى كند اما اگر دوباره آن خطا را تكرار كند، خداوند از وى انتقام مى گيرد.

پس به پاداش ، غمى بر غم شما افزود

إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَى أحَدٍ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ فَأَثَابَكُمْ غُمَّاً بِغَمٍّ لِّكَيْلاَ تَحْزَنُواْ عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلاَ مَا أَصَابَكُمْ وَاللّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (153)ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيْكُم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُّعَاسًا يَغْشَى طَآئِفَةً مِّنكُمْ وَطَآئِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الأَمْرِ مِن شَيْءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِي أَنفُسِهِم مَّا لاَ يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُل لَّوْ كُنتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِيَبْتَلِيَ اللّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحَّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (154)إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْاْ مِنكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُواْ وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ (155)
آن گاه مى گريختيد و به كس نمى نگريستيد و پيامبر شما را از پشت سر فرا مى خواند. پس به پاداش ، غمى بر غم شما افزود. اكنون اندوه آنچه را از دست داده ايد يا رنجى را كه به شما رسيده است ، مخوريد. خدا به هر كارى كه مى كنيد آگاه است . (153) آن گاه ، پس از اندوه ، خدا به شما ايمنى ارزانى داشت ؛ چنان كه گروهى را خواب آرام فرو گرفت . اما گروهى ديگر كه چون مردم عصر جاهلى به خدا گمانى باطل داشتند، هنوز دست خوش اندوه خويش بودند و مى گفتند: آيا هرگز كار به دست ما خواهد افتاد؟ بگو: همه كارها به دست خداست . آنان در دل خود چيزى را پنهان مى دارند كه نمى خواهند براى تو آشكارش سازند. مى گويند: اگر ما را اختيارى بود، اين جا كشته نمى شديم . بگو: اگر در خانه هاى خود هم مى بوديد كسانى كه كشته شدن بر آنها مقرر شده است از خانه به قتلگاهشان بيرون مى رفتند. خدا آنچه را در سينه داريد مى آزمايد و دلهايتان را پاك مى گرداند و خدا به آنچه در دلهاست آگاه است . (154) از ميان شما آنان كه در روز مقابله آن دو گروه بگريختند، به سبب پاره اى از اعمالشان شيطان آنها را به خطا افكنده بود. اينك خداوند عفوشان كرد كه او آمرزنده و بردبار است . (155)

واژگان :

صعود: در اين جا به معناى راه رفتن بر زمين است . گفته مى شود: اءصعد من مكة الى المدينة ؛ از مكه به مدينه رفت .
لا تلوون : متوجه نمى شويد. گفته مى شود: فلان لايلوى على شى ء؛ به آن چيز توجه نمى كند و از آن باكى ندارد.
اخراكم و اخراياتكم : آخر شما.
ثواب : پاداش و غالبا در خير به كار مى رود. به كار رفتن آن در شر نيز جايز است .
غم : تنگ شدن سينه .
يغشى : به معناى پوشاندن است .
مضاجع : در اين جا، مراد محل رزم است .
ذات الصدور: اسرار است .
استزلهم : آنان را در لغزش و خطا انداخت .

اعراب :

((اذ تصعدون ))، ((اذ)) ظرف زمان و متعلق به ((عفا)) در آيه قبل است . ((لكيلا)) مصدر مؤ ول ، مجرور به لام و نيز متعلق به ((عفا)) است . ((آمنة )) مفعول ((انزل ))، و مصدر است ، همانند ((عظمة )) و ((غلبة )). ((نعاسا)) بدل براى ((امنة )) است . ((طائفة )) اول مفعول براى ((يغشى )) و ((طائفة )) دوم مبتداست و خبر آن ، جمله ((قد اءهمتهم )) مى باشد. جمله ((يظنون )) حال براى ضمير در ((اهمتهم )) است . ((غير الحق )) مفعول مطلق براى ((يظنون )) است ؛ چرا كه به معناى يظنون غير الظن الحق مى باشد. ((ظن الجاهلية )) بدل براى ((غير الحق ))، و جمله ((يقولون )) بدل از جمله ((يظنون )) است .

تفسير :

اذ تصعدون و لا تلوون على اءحد و الرسول يدعوكم فى اءخراكم . آيه خطاب به كسانى است كه در جنگ احد شكست خوردند. خداوند، هراسى را كه آنان از مشركان داشتند و نيز فرارشان را، در حالى كه به كسى توجه نمى كردند و به نداى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه آنها را فرا مى خواند پاسخ نمى دادند، يادآورى مى كند.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در حالى در آخر آنان ايستاده بود، فرياد مى زد: اى بندگان خدا! به سوى من بياييد... من رسول خدا هستم ... كسى كه به دشمن حمله كند، بهشت برايش خواهد بود. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين كار را مى كرد تا مسلمانان را مطمئن سازد كه او زنده است ؛ چرا كه فردى در ميان آنها چنين فرياد زده بود: ((محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) كشته شده است )) و در اثر اين شايعه ، دلهاى مسلمانان متزلزل شده بود.
فاءثابكم غما بغم . پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به تيراندازان دستور داده بود كه در هيچ حالتى كوه را ترك نكنند؛ لكن آنان از فرمان او سر باز زدند و آن را به اجرا نگذاشتند. از اين رو، پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) غمگين شد و خداوند به جاى اين غم ، آنان را دچار غم شكست نمود. بنابراين ، غم اول براى صحابه شكست خورده و غم دوم براى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود. برخى گفته اند: هر دو غم براى صحابه بود؛ زيرا بر غم هاى آنان ، يكى پس از ديگرى افزوده مى شد و بعضى از آنها چنين است : كشته شدن برادرانشان ، پيروزى مشركان بر آنها و پشيمانى آنان از نافرمانى .
لكيلا تحزنوا على ما فاتكم ؛ نه به سبب منفعت و غنيمتى كه از دست شما رفته ، دلگير شويد (و لا ما اءصابكم ؛) و نه به سبب زخم ها و شكستى كه بر شما وارد شده است . مراد آن است كه خدا تلخى كشته شدن و شكست را به شما چشانيد تا پس از آن به مشكلات و رنج ها عادت و بر پيروى از خدا و رسول او صبر كنيد، حال ، نتيجه هر چه باشد. همچنين به سبب از دست رفتن غنايم و نيز ضررهايى كه به شما مى رسد، غمگين نشويد. پيش تر گفته شد كه تيراندازان به طمع به دست آوردن غنايم ، مواضع خود را رها كردند و در نتيجه ، مسلمانان شكست خوردند. از اين رو، خداوند به آنان توجه مى دهد كه بايد از اين شكست بهره بگيرند و از آن درسى سودمند بياموزند و پس از آن ، هيچ گاه فرمان پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را مخالفت نكنند.
والله خبير بما تعملون . معناى آيه روشن است و هدف ، تشويق به فرمانبرى و جلوگيرى از نافرمانى است .
ثم اءنزل عليكم من بعد الغم اءمنة نعاسا. كسانى كه در روز احد با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بودند، به دو گروه تقسيم مى شوند: اول ، كسانى كه به حقيقت مومن بودند و به پيروزى اسلام و اين كه خداوند به زودى آن را بر تمام اديان غلبه خواهد داد، يقين داشتند؛ چرا كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين نكته را به آنان خبر داده بود. البته شكست در يك و يا دو واقعه ، موجب ريشه كن شدن اسلام و پيروانش نمى گردد. كسانى كه چنين پندارى داشتند، مخاطب اين سخن خداوند متعال هستند: ((آن گاه پس ‍ از آن اندوه ، خدا به شما ايمنى ارزانى داشت )). خواب در هنگام اندوه ، نعمت بزرگى است ، چون از مصيبت ها مى كاهد. يغشى طائفة منكم . اين همان گروهى است كه ما درباره آن سخن گفتيم ؛ گروهى كه ايمانشان از روى بصيرت بود.
طايفه دوم ، كسانى كه در روز احد فرار كردند و آنها همان منافقان بودند. خداوند آنان را چنين توصيف كرده است :
1. و طائفة قد اءهمتهم اءنفسهم . اين گروه را خواب راحت فرو نگرفت ؛ زيرا ترس و وحشت در دلهاى افراد آن حكم فرما بود. مفسران گفته اند: آنان عبدالله بن ابى و متعب بن قشير و پيروان آنها بودند. اين آيه دلالت دارد كه ايمان كامل ايجاب مى كند انسان به امور مردم اهتمام ورزد و كسى كه جز به خود و نزديكانش اهتمام نداشته باشد، ايمانش ناقص است ، چنان كه در حديث آمده : ((كسى كه به امور مسلمين اهتمام نورزد مسلمان نيست )).
2. يظنون بالله غير الحق ظن الجاهلية . هر كس از رحمت خدا نا اميد شود و يا گمان كند كه خدا كارى را انجام داده كه نبايد انجام مى گرفت ، به خداوند گمان نابخردانه برده اس . از جمله اين افراد كسانى هستند كه در روز احد گفتند: اگر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) پيامبر بود، مشركان بر او غلبه نمى كردند. آنان نمى دانستند و يا خود را به نادانى زده بودند كه جنگ در حال نوسان است (هم شكست دارد و هم پيروزى ) و ميزان در هر كار، پايان آن است .