سوره آل عمران
شما را از يك تن آفريد
الم(1)
اللّهُ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ (2) نَزَّلَ عَلَيْكَ
الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنزَلَ التَّوْرَاةَ
وَالإِنجِيلَ (3) مِن قَبْلُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَأَنزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ
الَّذِينَ كَفَرُواْ بِآيَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ ذُو
انتِقَامٍ(4) إِنَّ اللّهَ لاَ يَخْفَىَ عَلَيْهِ شَيْءٌ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي
السَّمَاء (5) هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاء لاَ
إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(6)
الف ، لام ، ميم (از حروف مقطعه است .) (1) خدايى نيست جز آن كه زنده و نگه دارنده
است . (2) اين كتاب را به حق بر تو نازل كرد كه كتابهاى پيشين را تصديق مى كند و
پيش از قرآن تورات و انجيل را فرستاد. (3) براى هدايت مردم ، و فرقان را (كه جدا
كننده حق و باطل است ) نازل كرد. كسانى كه آيات خدا را انكار كردند، عذابى سخت
دارند و خدا عزيز و انتقام گير است . (4) آنچه در آسمان و زمين است ، بر خدا مخفى و
پوشيده نيست . (5) اوست كه شما را در رحم ها هرگونه كه بخواهد، صورت مى دهد. خدايى
جز آن ذات يكتاى عزيز و حكيم نيست . (6)
اعراب :
((مصدقا)) حال است براى
((كتاب )) و ((هدى
)) مفعول من اءجله براى ((انزل
)) و نيز ممكن است حال باشد. ((كيف
)) محلا منصوب است و جانشين مفعول مطلق (براى يصور) و معناى
آن اين است : يصوركم تصويرا اى تصوير يشاؤ ه ؛ او
شما را هرگونه كه بخواهد تصوير مى كند. نظير آن ، جمله ((افعل
كيف شئت )) است به معناى ((اءى فعل
شئت ؛ هر كارى كه مى خواهى انجام ده )).
تفسير :
درباره تفسير (الم ) در ابتداى سوره بقره و تفسير
الله لا اله الا هو الحى القيوم
در آغاز آية الكرسى (آيه 255 سوره بقره ) سخن گفته شد (و ديگر نياز به تكرار نيست
.)
نزل عليك الكتاب
بالحق مصدقا لما بين يديه . مقصود از كتاب ، قرآن است كه تمامى كتابهاى
فرستاده شده بر انبياى سلف را تصديق مى كند. البته ، بديهى است كه تصديق آنچه به
انبياى پيشين فرو فرستاده شده است ، مستلزم تصديق كتابهايى كه برخى از طوايف (به
دروغ ) بدان ها نسبت مى دهند، نيست . مگر نه اين است كه گرچه ما مسلمان ها به سخنان
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) اعتقاد داريم ، به تمامى روايات منقول از
آن حضرت ايمان نداريم . ناگفته نماند كسانى كه به كتاب هاى پيامبران پيشين ايمان
دارند، بايد به قرآن كريم ايمان بياورند؛ چه در غير اين صورت ، او خود، خودش را
تكذيب كرده است ؛ زيرا قرآن تصديق كننده كتابهاى انبياست از اين رو، تكذيب قرآن به
معناى تكذيب اين كتابهاست .
و اءنزل التوراة
والنجيل # من قبل هدى للناس . لازمه وصف تورات و انجيل به هدايت ، آن است كه
اين دو كتاب به حق فرستاده شده اند، چنان كه لازمه وصف قرآن به اين صفت (او به حق
فرستاده شده ) آن است كه اين كتاب براى هدايت مردم مى باشد. بنابراين ، هر كدام از
سه كتاب نام برده ، هم حق است و هم براى هدايت .
مقصود از ((هدايت )) در اين جا آن است
كه خداوند سبحان با زبان پيامبران خود، حلال و حرام را بيان كرده است . از اين بيان
مى توان به احكام الهى آگاهى پيدا كرد، لكن عمل كردن به اين احكام علاوه بر بيان
مزبور، نياز به يك نوع هدايت ديگر دارد. به اعتقاد من تنها لفظى كه مى توان با آن
از اين هدايت تعبير كرد، عبارت است از: واژه ((توفيق
))، چنان كه خداوند در سخنان خود بدان اشاره كرده است ، آن
جا كه مى فرمايد:
انك لا تهدى من
احببت و لكن الله يهدى من يشاء؛(1)
تو نمى توانى كسى را كه دوست دارى ، هدايت كنى ، اما خداوند هر كه را بخواهد هدايت
مى كند.
تورات و انجيل
قرآن واژه ((تورات )) را بر
آنچه از سوى خداوند به موسى از طريق وحى فرو فرستاده و واژه ((انجيل
)) را بر آنچه به عيسى از طريق وحى نازل كرده است ، به كار
مى برد. اما قرآن ، اين موضوع را بيان و مشخص كرده است كه تورات و انجيل مورد
اعتراف اين كتاب ، غير از تورات و انجيلى است كه در حال حاضر در دسترس يهوديان و
مسيحيان قرار دارند و خداوند اين موضوع را در آيات زير بيان كرده است :
1. سوره نساء، آيه 45: ((بعضى از جهودان كلمات خدا را به
معنا دگرگون مى كنند)).
2. سوره مائده ، آيه 14: ((از كسانى كه گفتند ما نصرانى
هستيم پيمان گرفتيم . پس قسمتى از اندرزهايى را كه به آنها داده بوديم فراموش
كردند...)).
3. سوره مائده ، آيه 15: ((اى اهل كتاب ! پيامبر ما نزد شما
آمد تا بخش عظيمى از كتاب خدا را، كه پنهان مى داشتيد، برايتان بيان كند...)).
مبلغان مسيحى از هر كسى به حقيقت فوق آگاه ترند، لكن با وجود اين ، براى اين كه
عوام و افراد ناآگاه را فريب دهند، مى گويند: قرآن ، تورات و انجيلى را كه دستخوش
تحريف شده اند، قبول دارد!
اين در حالى است كه تمام قرآن ، به سان كلامى واحد و جمله اى واحد است ، روا نيست
كه به برخى از آن ايمان داشت و به برخى ديگر كفر ورزيد.
تورات ، واژه اى عبرى و به معناى شريعت است . اهل كتاب ، آن را بر اسفار پنجگانه
اطلاق مى كنند. اين اسفار عبارتند از:
1. ((سفر تكوين )). درباره آغاز
آفرينش و شرح حال انبيا سخن مى گويد.
2. ((سفر خروج )). درباره تاريخ بنى
اسرائيل و داستان موسى (عليه السلام ) است .
3. ((سفر تثنيه )). در آن احكام شريعت
يهود آمده است .
4. ((سفر لاوين )). لاوى ها از نسل
لاوى يكى از فرزندان يعقوبند. در اين سفر، عبادات و نيز پرندگان و حيوانات حرام
گوشت ، بيان شده است .
5. ((سفر عدد)). در آن ، تعداد قبايل
و ارتش هاى بنى اسرائيل شمارش شده است .
اين اسفار پنج گانه از مجموعه اسفارى تشكيل يافته اند كه تعداد آنها بر 39 سِفر
بالغ مى شود. مسيحيان اين اسفار پنج گانه را ((عهد قديم
)) مى نامند.
انجيل در اصل ، واژه اى يونانى و به معناى بشارت است . انجيل هاى موجود در نزد
مسيحيان ، چهار انجيلند.
1. انجيل مرقس . در حدود سال 63 و يا 65 ميلادى به زبان يونانى گرد آمده است .
3. انجيل لوقا. آن را نيز در همان تاريخ انجيل مرقس ، به زبان يونانى تاءليف كردند.
4. انجيل يوحنا. آن را در حدود سال 90 ميلادى به زبان يونانى تاءليف كردند.
در اوايل قرن پنجم ميلادى ، راءى مسيحيان بر اين قرار گرفت كه از مجموع سفرهايى كه
دارند بر 27 سفر اعتماد كنند. از اين رو گفتند: اين اسفار از سوى پروردگار به
صاحبان آنها وحى شد، البته معانى آنها و نه الفاظ آنها. نام اين 27 سفر را
((عهد جديد)) گذاشتند، در برابر
اصطلاح ((عهد قديم )) كه بر اسفار
مقدس يهود اطلاق مى كردند. بنابراين ، مقصود از ((عهد قديم
)) عهد موسى (عليه السلام ) و منظور از ((عهد
جديد)) عهد عيسى (عليه السلام ) است ؛ و عهد به معناى پيمان
است .(2)
در اين باره ، قبلا در تفسير آيه سوم سوره بقره ، جمله
يؤ منون بما
اءنزل اليك سخن گفته شد.
(و اءنزل الفرقان .) فرقان مصدر ((فرق ))
است . فرقان ، يعنى چيزى كه حق را از باطل جدا مى كند. در اين كه مقصود از فرقان ،
آيا عقل است ، يا زبور، يا قرآن و يا هر راهنمايى كه حق را از باطل جدا كند، در
ميان مفسران اختلاف نظر وجود دارد. شيخ محمد عبده مى گويد: مراد از فرقان ، عقل است
. نويسنده مجمع البيان مى گويد، مراد قرآن است . آيه فوق ، احتمال هر دو معنا را مى
دهد.
ان الذين كفروا
بآيات الله لهم عذاب شديد والله عزيز ذو انتقام # ان الله لا يخفى عليه شى ء فى
الاءرض و لا فى السماء. مفسران مى گويند: در سال نهم هجرت ، شصت تن از
مسيحيان نجران يمن نزد پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمدند. اين سال به
((عام الوفود؛ سال آمدن هيئت ها))
معروف است ؛ چرا كه در آن سال ، مردم از نقاط مختلف جزيرة العرب به منظور عرض ارادت
، خدمت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى رسيدند. البته ، آمدن هيئت ها
زمانى صورت گرفت كه وى بر دشمنان اسلام پيروز شده بود.(3)
هيئت نجرانى براى اثبات عقيده نصارا به تثليث و الوهيت عيسى ، به اين موضوع كه عيسى
بدون داشتن پدر زاده شد و نيز به معجزات او كه قرآن هم به آنها اعتراف دارد،
استدلال مى كرد.
همچنين ، مفسران مى گويند: سوره آل عمران از آيه نخست تا حدود آيه هشتاد، درباره
نصاراى نجران و رد ادعاهاى آنان نازل شده است ، بنابراين خداوند در ابتداى سوره ،
از توحيد سخن گفته است تا سه گانه پرستى را نفى كند. آن گاه قرآن ، تورات و انجيل
را ذكر كرده است ، زيرا اين سه كتاب ، خداوند را از داشتن فرزند، حلول در اشيا و يا
اتحاد با اشيا منزه مى دانند و نيز الوهيت را از ذات عيسى نفى مى كنند. سپس خداوند
سبحان مى گويد: ((آنچه در آسمان و زمين است ، بر خدا مخفى و
پوشيده نيست )). و با اين سخن ، ادعاى مسيحيان را در خصوص
غيب دانى عيسى مردود مى شمارد.
آن گاه خداوند (جل و علا) مى گويد: ((اوست كه شما را در رحم
ها هر طور كه بخواهد شكل مى دهد. خدايى جز آن ذات يكتاى عزيز و حكيم نيست
)) و با اين سخن ، ادعاى ديگر مسيحيان را كه عيسى خداست ؛
زيرا پدر ندارد، باطل مى سازد. دليل بطلان نيز آن است كه خداوند در رحم ها آفريده
نمى شود، بلكه او خود آفريننده مخلوق در رحم مادر است و به آن شكل مى دهد. بنابراين
، اگر بخواهد مخلوق را به واسطه پدر و اگر بخواهد بدون داشتن پدر مى آفريند، البته
هر گونه كه حكمت او اقتضا كند.
خلاصه سخن اين كه خبر دادن عيسى (عليه السلام ) به برخى از غيب ها، زنده كردن بعضى
از مردگان و زاده شدن او بدون داشتن پدر، هيچ كدام دليل بر الوهيت وى نيستند، زيرا
خدا همان است كه تمامى غيب ها را مى داند و نه برخى از آنها را و هيچ چيز نه در
آسمان و نه در زمين بر او پنهان نيست . او بدون استثنا تمامى مردگان را زنده مى كند
و بر همه چيز تواناست ، حتى بر آفريدن بدون پدر و ايجاد شيئى از عدم ... . پر واضح
است كه عيسى تمام غيب ها را نمى دانست ، بر زنده كردن جميع مردگان قادر نبود و نيز،
حتى يك نفر را در رحم مادر، به واسطه يا بدون واسطه پدر نيافريد، بلكه بر عكس ، او
خود كسى بود كه در رحم مادر آفريده شد.
محكم و متشابه
هُوَ
الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ
الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ
فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء
تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي
الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ
إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ (7) رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ
هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ (8)
رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَّ رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللّهَ لاَ
يُخْلِفُ الْمِيعَادَ (9)
اوست كه اين كتاب را بر تو نازل كرد. بعضى از آيه ها محكماتند، اين آيه ها ام
الكتابند و بعضى آيه ها متشابهاتند. اما آنان كه در دلشان ميل به باطل است ، به سبب
فتنه جويى و ميل به تاءويل ، از متشابهات پيروى مى كنند، در حالى كه تاءويل آن را
جز خدا و راسخان در علم نمى دانند. مى گويند: ما بدان ايمان آورديم ، همه از جانب
پروردگار ماست و جز خردمندان پند نمى گيرند. (7) اى پروردگار ما! از آن پس كه ما را
هدايت كرده اى ، دل هاى ما را به باطل متمايل مساز و رحمت خود را بر ما ارزانى دار
كه تو بخشاينده اى . (8) اى پروردگار ما! تو مردم را در آن روزى كه هيچ شكى در آن
نيست ، گرد مى آورى . به يقين كه خلف وعده نمى كنى . (9)
واژگان :
محكم : ((احكم الامر؛ محكم كرد آن كار را)).
مقصود از واژه ((محكم )) در اين جا
لفظ آشكارى است كه نياز به تفسير ندارد.
متشابه : لفظى است كه نياز به تفسير داشته باشد.
زيغ : به معناى مطلق تمايل است ؛ لكن در اين جا مقصود از آن ، تمايل از حق به باطل
است .
تاءويل : در اصل به معناى بازگشت به چيزى است و در اين جا، مقصود از آن ، تفسير است
.
رسوخ : به معناى ثابت و ريشه دار بودن است .
اعراب :
((منه )) متعلق به (فعل يا شبه فعل )
محذوف ، خبر مقدم و ((آيات )) مبتداى
موخر است . ((محكمات )) صفت (براى
آيات ) و ((هن ام الكتاب )) مبتدا و
خبر مى باشد. ((اءخر)) صفت
((آيات )) محذوف است .
((ابتغاء)) مفعول له است براى ((يتبعون
)). لام در ((ليوم ))
به معناى ((فى )) و ((ربنا))
مناد است كه در اصل بوده ، يا ربنا.
تفسير :
هو الذى اءنزل
عليك الكتاب منه آيات محكمات هن اءم الكتاب و اءخر متشابهات . آيات قرآنى از
لحاظ وضوح يا پوشيدگى مفاهيم ، به دو نوع تقسيم مى شوند: محكم و متشابه .
محكم ، آيه اى است كه نياز به تفسير ندارد و مقصود آن ، چنان روشن است كه احتمال
تاءويل ، تخصيص يا نسخ در آن نمى رود و ديگر براى كسانى كه دلشان بيمار است ، مجالى
نمى ماند تا ديگران را گمراه كنند و با تاءويل و تحريف ، دست به فتنه جويى بزنند.
از جمله آيات محكم ، اين آيات است :
((قل هو الله احد))؛(4)
((و الله بكل شى ء عليم ))؛(5)
((و لا يظلم مثقال ذرة ))؛(6)
((ان الله لا ياءمر بالفحشاء))؛(7)
((و ان الساعه آتية لا ريب فيها.))(8)
و از اين قبيل آياتى كه دانا و نادان در فهم آن ، يكسانند.
متشابه در برابر محكم و بر چند نوع است :
الف . آيه اى كه مى توان به اجمال و نه به تفصيل به معناى آن پى برد؛ مانند اين سخن
خداوند متعال :
و نفخنا فيها من روحنا...؛ از روح خود، در آن دميديم ؛ چرا كه منتهاى شناخت
ما از ((روح )) آن است كه آن رازى
الهى است و با آن ، براى بشر ادراك و آگاهى حاصل مى شود؛ اما شناخت حقيقت و واقعيت
اين راز، امرى است كه تنها خداوند آن را مى داند و حتى دانشمندان نيز از شناخت آن
ناتوانند. (در اين جا ممكن است اين سوال پيش آيد كه پس چرا خداوند اين گونه آيات را
كه انسان ها نمى توانند به تفصيل به معانى آنها پى ببرند، خطاب به آنان نازل كرده
است ؟ در پاسخ بايد گفت :) درستى يك خطاب ، مشروط به آن نيست كه فرد يا افراد مورد
خطاب آن را به تفصيل بدانند بلكه شناخت اجمالى كافى است .
ب . دومين نوع متشابه آن است كه ظاهر آيه به چيزى دلالت مى كند كه عقل آن را نمى
پذيرد؛ مانند ثم
استوى على العرش ؛(9)
چرا كه واژه ((عرش )) به معناى تخت
است و عقل اين دلالت را نمى پذيرد؛ زيرا خداوند مافوق زمان و مكان است . از اين رو،
بايد آيه را تاءويل كرد و اين موضوع ، كار اهل علم و كارشناسان (اين رشته ) است ؛
چون تاءويل به دليلى درست نياز دارد تا لفظ را به معنايى درست باز گرداند و تشخيص
اين دو امر، كار متخصصان است .
ج . يكى ديگر از انواع متشابه ، لفظى است كه معمولا به دو معنا يا بيشتر به كار مى
رود؛ همانند اين سخن خداوند متعال :
والمطلقات
يتربصن باءنفسهن ثلاثة قروء؛(10)
زنان مطلقه بايستى ، سه قُرء، عده نگاه دارند. واژه ((قرء))
هم در طهر (پاك شدن از عادت ماهيانه ) و هم در حيض (عادت ماهيانه زنان ) استعمال مى
شود.
د. از جمله انواع متشابه ، لفظى است كه دلالت بر عموم كند و ظاهر آن تمامى مكلفين
را شامل شود، اما مقصود تنها برخى از افراد آن باشد و نه تمام افراد آن ؛ مانند اين
سخن خداى متعال :
السارق و
السارقة فاقطعوا ايديهما؛(11)
دزد، چه زن و چه مرد، دستش را قطع كنيد. با اين كه مى دانيم هرگاه دزد، پدر صاحب
مال باشد، يا در سال گرسنگى دزدى كند، يا اموال مسروقه ، در حرز (محل امن ) نباشد
يا كمتر از يك چهارم دينار باشد، دست وى بريده نمى شود.
ه -. يكى ديگر از انواع متشابه ، آن است كه آيه مشتمل بر حكم منسوخ باشد؛ نظير
خواندن نماز به سمت بيت المقدس ؛ چرا كه در آغاز دعوت اسلامى ، دليل بر وجوب خواندن
نماز بدان سمت و استمرار آن حكم دلالت مى كرد. آن گاه دليل ديگرى حكم مزبور را باطل
كرد و قبله را از بيت المقدس به سمت كعبه تغيير داد.
شرط متشابه بودن (يك آيه ) آن نيست كه به طور كلى در تمامى انواع ياد شده و نيز
براى همگان حتى دانشمندان ، قابل درك نباشد؛ زيرا تمامى انواع متشابه به استثناى
نوع اول ، براى علماى ((علم اصول ))
قابل دركند؛ به بيانى روشن تر كسانى كه به راه هاى تاءويل ، احكام خاص و عام ، ناسخ
و منسوخ و نيز گزينش دو متعارض (در صورتى كه دو آيه با يكديگر تعارض داشته باشند)
آشنايى دارند، مى توانند خاص را از عام استخراج كنند، ناسخ را از منسوخ و راجح را
از مرجوع جدا سازند و معناى ظاهرى لفظ را، كه عقل آن را نمى پذيرد، به معنايى
تاءويل ببرند كه عقل مى پذيرد. بنابراين ، لفظ متشابه براى دانشمند و متخصص روشن و
قابل درك است ، البته پس از تحقيق و تفحص و پس از آن كه ميان متشابه با قراين و
دلايلى كه با آن در ارتباط هستند، مقايسه نمايد. لازم به يادآورى است كه لفظ متشابه
براى فرد جاهل و غير متخصص كه استحقاق تاءويل را ندارد يا به ظاهر لفظ عمل مى كند،
در حالى كه احتمال تخصيص و يا نسخ در آن مى رود، همچنان متشابه و نامفهوم باقى
خواهد ماند.
خلاصه سخن آن كه دانشمندان معانى قرآن را درك مى كنند و قرآن براى آنان كاملا رسا و
مفهوم است ؛ زيرا به هيچ عنوان روا نيست كه خداوند سخنى را (براى بندگان خود) فرو
بفرستد كه معنايى ندارد و هيچ كس ، حتى دانشمندان نيز آن را نمى فهمند! چگونه چنين
باشد؟ در حالى كه خداوند دستور داده است كه در قرآن تدبر كنيد و بديهى است تدبر و
انديشيدن به سخنان معقول و قابل فهم ، اختصاص دارد، اما سخنى كه معناى آن قابل فهم
نباشد، تدبر و انديشيدن درباره آن نيز امكان پذير نخواهد بود.
در اين جا ممكن است اين پرسش مطرح شود: خداوند كتاب خود را چنين وصف كرده كه تمامى
آيات آن محكم است ؛ در سوره هود، آيه 1 مى فرمايد: ((كتاب
احكمت آياته ؛ كتابى است با آياتى محكم )). همچنين ، كتاب
خود را وصف كرده كه همه آيات آن متشابه است . در سوره زمر، آيه 23 مى گويد:
الله نزل احسن
الحديث كتابا متشابها...؛ خدا بهترين سخن را نازل كرده است ، كتابى متشابه .
و نيز از ويژگى هاى كتابش بر شمرده كه برخى از آيات آن محكم و برخى متشابه اند، چه
، در آيه اى كه ما در مقام تفسير آن هستيم ، مى فرمايد: ((اوست
كه اين كتاب را بر تو نازل كرد. بعضى از آيه ها محكماتند، اين آيه ها ام الكتابند و
بعضى آيه ها متشابهاتند...)). بنابراين ، از چه راهى مى توان
ميان اين آيات جمع كرد؟
پاسخ : مقصود از سخن خداوند متعال : ((اءحكمت آياته
)) آن است كه تمامى آيات قرآن در نظم ، محكم و استوار و در
عبارت ، فصيح و نيز داراى معنايى درست هستند. و مقصود از سخن خداوند:
((كتابا متشابها))، آن است كه برخى از
آيات به برخى ديگر، در رسايى و هدايتگرى ، شباهت دارند. اميرالمومنين (عليه السلام
) فرمود:
((قرآن برخى از آن با برخى ديگر سخن مى گويد و برخى به برخى
ديگر گواهى مى دهد)).
مقصود از سخن خداوند:
منه آيات محكمات
... و اخر متشابهات آن است كه معناى برخى از آيات ، روشن است و نياز به
تفسير ندارد، اما معناى برخى ديگر مبهم است و فهميدنش نياز به تفسير دارد و تفسير
نيز، چنان كه پيش تر بدان اشاره كرديم ، نياز به شناخت و آگاهى از فن مربوط دارد.
بنابراين ، هر كدام از آيت سه گانه ، ناظر به يك جهت خاص است و تضادى ميان آنها
وجود ندارد. در حقيقت اين آيات همانند سخن كسى است كه مى گويد: من سفر را دوست دارم
و سفر را دوست ندارم . آن گاه مقصودش را بدين ترتيب توضيح مى دهد: من سفر از طريق
خشكى را دوست دارم ، اما آن را از طريق دريا دوست ندارم . يكى از صوفيان ، خطاب به
پروردگار چنين گفته است :
اى كسى كه من او را مى بينم و او مرا نمى بيند |
|
اى كسى كه او مرا مى بيند و من او را نمى بينم |
مقصود گوينده آن است كه من خدا را در حالى مى بينم كه به من بخشش دارد و او مرا در
حال اطاعت نمى بيند. خدا مرا در حال معصيت مى بيند و من او را نمى بينم كه مرا كيفر
دهد.
پرسش دوم : مقصود از واژه ((ام )) در
آيه ((هن ام الكتاب )) چيست ؟
پاسخ : پس از آن كه خداوند بيان كرد كه در كتابش ، آياتى متشابه وجود دارند و جز
خداوند و راسخان در علم آنها را نمى دانند، فرمود: آياتى درباره اصول عقايد، نظير
ايمان به خدا و نفى شرى از او و نيز همانند نبوت حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و
سلم ) و روز قيامت آمده اند كه معنا و مقصود آن روشن است و شبهه و ابهامى در آن
نيست و نيز مجالى براى تاءويل ، يا تخصيص يا نسخ در آن وجود ندارد و دانا و نادان
آنها را مى فهمند. در عين حال ، اين آيات ، اصل و اساس كتاب خداوند به شمار مى
روند؛ چرا كه آنها درباره عقيده است و بقيه آيت قرآنى ، متفرع بر اين آياتند و به
آنها بر مى گردند.
بر اين اساس ، هيچ دليل و توجيهى براى هيئت نجران يمن و ديگران وجود ندارد كه به
دنبال آيات متشابه نظير آيه اى كه عيسى (عليه السلام ) را ((روح
خدا)) مى داند، بروند و از آيات روشنى كه ربوبيت را از عيسى
نفى مى كنند، چشم بپوشند. آرى ، كسى كه از محكم چشم مى پوشد و به دنبال متشابه مى
رود، جز قلب بيمار و هدف فاسد، توجيهى ندارد.
پرسش سوم : چرا خداوند فرمود: ((هن ام الكتاب
)) و نگفت : ((امهات الكتاب )).
جواب اين پرسش آن است كه ((ام )) مفرد
آمده است ؛ زيرا مجموعه آيات محكم ، ام الكتاب و اصل آن است ، نه اين كه هر آيه به
تنهايى ام الكتاب باشد. نظير اين آيه ، سخن ديگر خداوند است ، آن جا كه فرمود:
و جعلنا ابن
مريم و امه آية و نگفت : آيتين ؛ زيرا هر كدام از اين دو شخصيت ، جزء كامل
كننده آيت (خداوند) است . از اين رو، مريم آيت خدا نيست مگر با عيسى و عيسى آيت خدا
نيست مگر با مريم .
فاءما الذين فى
قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تاءويله . واژه
((زيغ )) در اين جا به معناى انحراف و
رو گرداندن از حق است .
((ابتغاء الفتنة )) اشاره به اين
موضوع دارد آنان كه اهداف سوئى دارند در پى متشابه مى روند و آن را بر خلاف حقيقت
تاءويل مى كنند، تا دلها را فاسد و آلوده سازند و مردم را از دين حق منحرف كنند.
اين مفسدان ، براى اثبات مدعاى خود در الوهيت عيسى به آيه ((و
نفخنا فيها من روحنا؛ ما از روح خود در او دميديم )) استدلال
مى كنند. آنها مى گويند: خدا روح است و عيسى هم روح است ، پس عيسى از جنس خداست ،
اما در مورد آيات محكم و روشن خود را به نادانى مى زنند و تجاهل مى ورزند؛ همانند
اين سخن خداوند: ((به تحقيق ، كسانى كه مى گويند خدا همان
مسيح فرزند مريم است كافر شده اند)).(12)
و مانند سخن خداوند كه مى گويد: ((مسيح پسر مريم جز پيامبرى
نبود كه پيامبرانى پيش از او بوده اند...))(13)
و نيز مانند اين سخن خداوند: ((مثل عيسى در نزد خداوند، چون
مثل آدم است كه او را از خاك بيافريد و به او گفت : موجود شو پس موجود شد)).(14)
به علاوه ، خداوند از روح خود (همانند عيسى ) در آدم (عليه السلام ) نيز دميد؛ چرا
كه فرمود: ((چون آفرينش او را به پايان بردم و از روح خود
در او دميدم ...))(15)
بنابراين ، (اگر به زعم اين مفسدان عيسى خداست ) پس بايد آدم نيز خدا باشد! و اگر
ميان عيسى و آدم فرق بگذارند، اين فرق بدون دليل خواهد بود.
در تفسير مجمع البيان آمده است كه از ابتداى سوره آل عمران تا بيش از 80 آيه آن ،
درباره هيئت اعزامى مسيحيان نجران نازل شده است . آنها شصت سوار بودند كه به خدمت
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده بودند. زمانى كه وقت نمازشان فرا
رسيد به ناقوس زدند، سپس برخاستند و در مسجد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )
نماز گزاردند. از اين رو، اصحاب عرض كردند: يا رسول الله ! اين كار در مسجد تو
انجام مى گيرد! حضرت فرمود: آنها را به حال خود بگذاريد. نجرانى ها به سمت مشرق
نماز خواندند. پس از آن كه نماز آنها به پايان رسيد، پيامبر اكرم (صلى الله عليه و
آله و سلم ) به ((سيد)) و
((عاقب ))، كه هر دو رئيس آن هيئت
بودند، فرمود: اسلام بياوريد. آنها گفتند: ما پيش از تو اسلام آورده ايم . پيامبر
اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: دروغ مى گوييد. شما را چند چيز از اسلام
آوردن مانع مى شود: اولا، گمان داريد كه خدا فرزند دارد؛ ثانيا، عبادت صليب مى كنيد
و ثالثا، گوشت خوك مى خوريد.
سيد و عاقب : اگر عيسى پسر خدا نيست ، پس چه كسى پدر اوست ؟
-: مگر نمى دانيد كه پسر به پدرش شباهت دارد؟
-: آرى ، چنين است .
-: آيا نمى دانيد كه خدا زنده است و نمى ميرد، در حالى كه عيسى مى ميرد؟
-: آى ، چنين است .
-: آيا نمى دانيد كه خدا بر همه چيز تسلط دارد؟
-: آرى ، چنين است .
-: آيا عيسى چنين تسلطى دارد؟
-: خير.