تفسير كاشف (جلد اول)
سوره هاى فاتحه و بقره

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسي دانش

- ۳۷ -


با زنان مشرك ازدواج نكنيد

وَ لا تَنكِحُوا الْمُشرِكَتِ حَتى يُؤْمِنّ وَ لأَمَةٌ مّؤْمِنَةٌ خَيرٌ مِّن مّشرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ لا تُنكِحُوا الْمُشرِكِينَ حَتى يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مّؤْمِنٌ خَيرٌ مِّن مّشرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولَئك يَدْعُونَ إِلى النّارِ وَ اللّهُ يَدْعُوا إِلى الْجَنّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ يُبَينُ ءَايَتِهِ لِلنّاسِ لَعَلّهُمْ يَتَذَكّرُونَ(221)

زنان مشرك را تا ايمان نياورده اند به زنى مگيريد و كنيز مومن بهتر از زن مشرك است ، هر چند شما را از او خوش آيد و به مردان مشرك تا ايمان نياورده اند زن مومن مدهيد و بنده مومن بهتر از مشرك است ، هر چند شما را از او خوش آيد. اينان به سوى آتش دعوت مى كنند و خدا به اذن خويش ‍ به جانب بهشت و آمرزش . و خداوند آيات خود را آشكار بيان مى كند، باشد كه بينديشند. (221)

تفسير

ولا تنكحوا المشركات حتى يؤ من ولاءمة مومنة خير من مشركة ولو اءعجبتكم ولا تنكحوا المشركين حتى يؤ منوا ولعبد مومن خير من مشرك ولو اءعجبكم . اين آيه از آيات احكام است و به باب ازدواج مربوط مى شود. پيش از بيان مضمون آن به عنوان مقدمه ، به تفسير و شرح واژه هاى ((النكاح))، ((المشركين))، ((الاءمة)) و ((العبد)) مى پردازيم .

((النكاح))؛ واژه ((نكاح)) به معناى عقد ازدواج و نيز به معناى آميزش به كار مى رود، در صورتى كه وى شوهر نداشته باشد و مى گويى : ((نكح زوجته ؛ با زنش آميزش كرد)). معناى سخن خداى تعالى : ((و لا تنكحوا المشركات)) آن است كه بر مسلمان جايز نيست زن مشرك را به عنوان همسر براى خود انتخاب كند، چنان كه معناى : ((و لا تنكحوا المشركين)) نيز آن است كه مرد مشرك نبايد زن مسلمان را به عنوان همسر خود برگزيدند. بنابراين ، مراد از ((نكاح)) همان ازدواج است با تمام خصوصيات و مسائل مربوط به آن .

((المشركين))؛ برخى گفته اند: اين واژه تمام كسانى را كه به نبوت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) ايمان ندارند در بر مى گيرد. بر اساس اين نظريه ، اهل كتاب يعنى يهود و نصارا از جمله مشركان هستند. برخى گفته اند: قرآن ، لفظ مشركين را براى اهل كتاب به كار نمى برد، هر چند آنان به ربوبيت عيسى (عليه السلام ) و سه گانه پرستى عقيده دارند. طرفداران اين نظريه به آيه 105 سوره بقره : ما يود الذين كفروا من اءهل الكتاب و لا المشركين . و نيز آيه اول سوره بينه : لم يكن الذين كفروا من اءهل الكتاب و المشركين استدلال كرده اند، بدين ترتيب كه (در اين دو آيه ) ((المشركين)) بر ((اءهل الكتاب)) عطف شده و عطف ، تعدد و تغاير را اقتضا دارد، چرا كه شى ء بر خودش عطف نمى شود.

((الاءمة))؛ واژه ((اءمة)) هم بر زن برده اطلاق مى شود و هم بر زن آزاد، چنان كه به زن آزاد مى گويى : يا اءمة الله يعنى اى بنده خدا. واژه ((عبد)) نيز چنين است ، زيرا مردان ، عبيدالله و زنان ، اماء الله هستند. خلاصه معناى آيه مورد بحث اين است كه اى مسلمانان ، مادام كه يك زن مشرك است با وى ازدواج نكنيد و با يكى از زنهاى مسلمان ازدواج كنيد، هر چند اين زن مسلمان از لحاظ سيرت و صورت پايين تر از زن مشرك باشد. همچنين به مرد مشرك مادام كه مشرك است زن ندهيد و به مردى از مسلمانان زن دهيد، هر چند وى از لحاظ ثورت و مقام پايين تر از مرد مشرك باشد.

اءولئك يدعون الى النار. ((اءولئك)) اشاره است به مشركين و مشركات و ((يدعون الى النار))، بيان حكمتى است كه موجب مى شود تا يك مسلمان نه از مشركان زن بگيرد و نه بدان ها زن بدهد و آن حكمت عبارت از اين است كه پيوند زناشويى با آنها به فساد عقيدتى و دينى و يا حداقل به فسق و بى توجهى نسبت به احكام خداوند منجر مى شود.

آنچه ما در عصر حاضر مشاهده مى كنيم ، آن است كه بسيارى از پسران و دختران ما، از لحاظ بى توجهى و استخفاف نسبت به دين و آزاد بودن از مقررات و آثار آن و نيز از لحاظ اين كه فرزندان خود را بى دين و بى اخلاق تربيت مى كنند چندان تفاوتى با كافران و مشركان ندارند. اگر شهادت آنها به وحدانيت خدا و رسالت حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) نبود، بايد با آنان همچون ملحدان و مشركان برخورد مى كرديم ، ولى اين كلمه موجب مى شود كه خون و مال آنان محفوظ بماند و ازدواج با آنان درست و دادن ميراث با ايشان جايز باشد هر چند كه شهادت آنها از راه تقليد و وراثت و ايمان غير واقعى باشد(369) (باز هم آثار گفته شده را دارد.)

والله يدعوا الى الجنة والمغفرة باذنه . در اين جا دو دعوت وجود دارد: اول ، دعوت مشركان به سوى كارهايى كه موجب دخول انسان در آتش و نيز باعث خشم خدا مى شود. دوم ، دعوت خدا به كارهايى كه موجب آمرزش ‍ و داخل شدن در بهشت مى گردد. يكى از اين كارها، ازدواج با زن با ايمان است ، نه با زن مشرك و نيز زن دادن به مرد مومن است ، نه به مرد مشرك . ترديدى نيست كه تنها بندگان مومن خدا هستند كه دعوت او را پاسخ مى دهند و بدين افتخار، دست مى يابند و به اجازه او يعنى با هدايت و توفيق او وارد بهشتش مى شوند.

ازدواج با زن كافر كتابى

مسلمانان اتفاق نظر دارند بر اين كه ازدواج زن و يا مرد مسلمان با كافرى كه همكيشان او كتاب آسمانى ندارند جايز نيست ؛ نظير بت پرستان ، خورشيد پرستان ، آتش پرستان و... و نيز ازدواج مسلمان با كافرى كه به هيچ چيزى عقيده ندارد به طريق اولى جايز نمى باشد.

همچنين جايز نيست كه زن و يا مرد مسلمان با مجوسى (زردشتى ) ازدواج كند، هر چند برخى گفته اند: مجوس داراى شبه كتاب است .

مذاهب چهار گانه اهل سنت اتفاق دارند بر اين كه ازدواج با زن كتابى جايز است . اما فقهاى شيعه در اين باره اختلاف نظر دارند. بيشتر آنان مى گويند: مرد مسلمان جايز نيست كه با زن يهودى و نصرانى ازدواج كند. اما تعدادى از بزرگان فقهاى شيعه كه شيخ محمد حسن در جواهر و شهيد ثانى در مسالك و سيد ابوالحسن در وسيله از آن جمله مى باشند، گفته اند: ازدواج با زن يهودى و نصرانى جايز است و ما به دلايل زير، همين نظريه را بر مى گزينيم :

1. ادله ازدواج با اطلاق و عموم خود، تمام موارد ازدواج را در بر مى گيرد و ازدواج مرد مسلمان با زن مشرك و زن مسلمان با مرد مشرك و كتابى (بنا بر دلايل خاصى كه وارد شده ) از تحت اين عام خارج شده و بقيه موارد در تحت اين عام باقى مى ماند.

2. آيه پنجم سوره مائده : اءحل لكم الطيبات و طعام الذين اءوتوا الكتاب حل لكم و طعامكم حل لهم و المحصنات من المومنات و المحصنات من الذين اءوتوا الكتاب معناى اين آيه آن است كه زنان پارساى اهل كتاب براى شما حلال است و مراد از محصنات زنان پاك دامن است . اما آيه : و لا تنكحوا المشركات حتى يومن ... پيش تر گفته شد كه به زنان مشركى اختصاص دارد كه اهل كتاب نمى باشند. اما اين سخن خداى تعالى : و لا تمسكوا بعصم الكوافر. مراد از ((كوافر))، زنان مشرك است ، نه اهل كتاب ؛ چرا كه آيه درباره زنانى نازل شده كه اسلام آوردند و به همراه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) هجرت كردند و شوهران مشرك خود را رها نمودند. سياق آيه مدعا را به اثبات مى رساند و آيه به طور كامل بدين ترتيب است : يا اءيها الذين آمنوا اذا جاءكم المومنات مهاجرات فامتحنوهن الله اءعلم بايمانهن فان علمتموهن مومنات فلا ترجعوهن الى الكفار لاهن حل لهم و لا هم يحلون لهن و آتوهم ما اءنفقوا و لا جناح عليكم اءن تنكحوهن اذا آتيتموهن اءجورهن و لا تمسكوا بعصم الكوافر.(370)

علاوه (بر دو دليل فوق الذكر) احاديث صحيحى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اهل بيت او درباره درستى ازدواج مرد مسلمان با زن كتابى رسيده است و ما در اين موضوع در جزء پنجم از كتاب فقه الامام جعفر الصادق (عليه السلام )، باب محرمات ، بخش ((اختلاف دين)) به تفصيل سخن گفتيم .

حيض

وَ يَسئَلُونَك عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فى الْمَحِيضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنّ حَتى يَطهُرْنَ فَإِذَا تَطهّرْنَ فَأْتُوهُنّ مِنْ حَيْث أَمَرَكُمُ اللّهُ إِنّ اللّهَ يحِب التّوّبِينَ وَ يحِب الْمُتَطهِّرِينَ(222)

نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لّكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنى شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لأَنفُسِكمْ وَ اتّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا أَنّكم مّلَقُوهُ وَ بَشرِ الْمُؤْمِنِينَ(223)

تو را از حيض زنان مى پرسند. بگو: حيض رنجى است . پس در ايام حيض از زنان دورى گزينيد و به آنها نزديك مشويد تا پاك گردند. و چون پاك شدند از آن جا كه خدا فرمان داده است با ايشان نزديكى كنيد. هر آينه خداوند توبه كنندگان و پاكيزگان را دوست دارد. (222) زنانتان كشتزار شما هستند. هر جا كه خواهيد به كشتزار خود در آييد. و براى خويش پيش فرستيد و از خدا بترسيد و بدانيد كه به نزد او خواهيد شد و مومنان را بشارت ده . (223)

واژگان

الحيض : در لغت به معناى سيلان و جاى شدن و در شرع ، خونى است كه صفات ويژه اى دارد و از رحم زن در يك مدت خاص خارج مى گردد.

الاءذى : مراد از آن در اين جا، ضرر است از لحاظ نجاست و آلودگى .

اعراب

((اءنى)) ظرف مكان است به معناى ((اءين)) و دو فعل را جزم مى دهد، همانند ((اءنى تجلس اءجلس)). و نيز به معناى ((من اءين)) مى آيد؛ نظير ((يا مريم اءنى لك هذا)) يعنى از كجا. همچنين ظرف زمان به معناى ((متى)) مى آيد؛ همانند ((اءنى جئت ؛ چه زمان آمدى ؟)) و نيز براى سوال از چگونگى مى آيد؛ همانند اءنى يحيى هذه الله بعد موتها.(371)

تفسير

از پيامبر بزرگ اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) درباره ماه حرام ، شراب ، قمار، آنچه انفاق بكنند و يتيمان پرسيدند. پس از اين پرسشها، از وى درباره حيض زنان نيز پرسيدند.

رازى گفته است : ((روايت شده كه يهود و مجوس در دورى كردن از زن در هنگام حيض ، افراط مى كردند و نصارا در اين حالت با زنان نزديكى مى كردند و از حيض باك نداشتند و اهل جاهليت ، هنگامى كه زن حيض ‍ مى شد، همانند يهود و مجوس ، نه به همراه وى مى خوردند و نه مى آشاميدند و نه روى يك فرش مى نشستند و حتى در يك خانه با او سكونت نمى كردند)).

و يساءلونك عن المحيض قل هو اءذى فاعتزلوا النساء فى المحيض . ((المحيض)) اسم مكان و محل حيض است و مراد از آن در اين جا حيض ‍ است ، از باب اطلاق محل بر حال . سوال درباره آميزش با زنان در زمان حيض ، مى باشد و خداوند به پيامبرش دستور داده است كه به پرسش ‍ كنندگان پاسخ دهد تا در ايام حيض از زنان كناره گيرى كنند، بدين معنا كه در زمان حيض با آنان آميزش نكنند. از اين رو، در حديث آمده است : ((هر كارى را (با زنان ) انجام دهيد، جز آميزش )). اين سخن خدا: ((هو اءذى))، علت حكم است . واژه ((اءذى)) در لغت ، هر چيزى است كه انسان از آن بدش مى آيد و مراد از آن در اين جا ضرر است ، از لحاظ آلودگى و نجاست .

و لا تقربوهن حتى يطهرن . در معناى ((يطهرن)) اختلاف كرده اند كه آيا مراد از آن ، صرف قطع شدن جريان خون است و هر زمان كه خون قطع شد، آميزش با وى جايز است ، هر چند هنوز غسل نكرده باشد و يا مراد از آن ، غسل كردن پس از انقطاع خون است كه در اين صورت ، آميزش با او تنها پس از قطع شدن خون و غسل جايز مى باشد؟

اماميه گفته اند: آميزش با زن به صرف قطع جريان خون جايز است ، هر چند هنوز غسل نكرده باشد، زيرا آنچه از واژه ((طهر)) فهميده مى شود، همين معناست اما ((تطهر)) (غسل كردن ) كارى است كه مربوط به زنان مى شود و پس از پاكى زن از حيض است .

مالكيه و شافعيه گفته اند: آميزش ، تنها پس از غسل جايز است . و حنفيه گفته اند: اگر جريان خون تا ده روز ادامه پيدا كند، نزديكى با زن پيش از غسل جايز است و اگر پيش از ده روز قطع شود، پيش از غسل نزديكى با وى جايز نيست . صاحب تفسير المنار بر اين تفصيل حاشيه زده و گفته است : ((اين ، يك تفصيل شگفت آور است)).

فاذا تطهرن فاءتوهن من حيث اءمركم الله . لفظ ((حيث)) حقيقت در مكان است . بنابراين ، معنايش بدين ترتيب است : از جلو با زنان نزديكى كنيد، چنان كه به ذهن نيز همين معنا تبادر مى كند. ما درباره حيض و احكام آن در كتاب فقه الامام جعفر الصادق (عليه السلام ) و كتاب الفقه على المذاهب الخمسه به تفصيل سخن گفتيم .

نساؤ كم حرث لكم فاءتوا حرثكم اءنى شئتم . در بخش ((اعراب)) گفتيم كه ((اءنى)) به معناى ((اءين))، ((متى)) و ((كيف)) مى آيد و نظريه ها درباره تفسير اين آيه به تناسب معناى ((اءنى)) افزايش يافته اند. بر اين اساس ، برخى گفته اند: ((اءنى)) به معناى ((متى)) است و مقصود اين است كه هر زمان ، از شب يا روز، كه مى خواهيد با زنانتان نزديكى كنيد. برخى گفته اند: ((.نى)) به معناى ((اءين)) است و مقصود اين است كه شما مخيريد، از هر جا كه بخواهيد با زنان خود نزديكى كنيد، از جلو و يا از عقب . برخى گفته اند: ((اءنى)) در اين جا به معناى ((كيف)) و مراد از آن ، اين است : در هر حالتى كه مى خواهيد، نشسته ، يا خوابيده و يا... با زنانتان نزديكى كنيد.

گروهى از مفسران كه صاحب تفسير المنار - از علماى اهل سنت - و صاحب تفسير بيان السعاده - از علماى شيعه - از جمله آنانند، گفته اند: مقيد نمودن ((اتيان)) به ((حرث)) (در آيه شريفه ) با اراده مكان كه دُبُر را هم شامل شود منافات دارد؛ چرا كه دبر استعداد كاشته شدن نطفه را ندارد. به علاوه ، نزديكى كردن از راه دبر موجب آزار (زن ) مى شود. ما نيز همين نظريه را انتخاب مى كنيم اولا، كاشتن نطفه جز از راه قُبُل (جلو) امكان پذير نيست ، چنان كه مفسران گفته اند. ثانيا، وقتى گفتيم واژه ((حيث)) به معناى مكان است ، مشخص مى شود كه منظور از آيه فاءتوهن من حيث اءمركم الله نزديكى كردن از راه قُبُل است .

خوب است بدين نكته اشاره شود كه گروهى از فقهاى شيعه اماميه ، نزديكى با زن را از راه دبر جايز دانسته اند، لكن با كراهت شديد. برخى ، ضمن اعتراض به اين نظريه چنين تصور كرده اند كه نظريه مزبور تنها به شيعه اختصاص دارد و حتى يك نفر از مسلمانان نيز با آنان موافق نمى باشد؛ در حال يكه مى دانيم رازى در تفسير اين آيه نقل كرده است كه ابن عمر مى گفت : مراد از آيه ، تجويز نزديكى با زنان از دبر است . و نيز حافظ ابوبكر اندلسى مالكى متوفا به سال 542 هجرى در جزء اول كتاب احكام القرآن صفحه 73، چاپ 1331 هجرى چنين گفته است : ((علما در جايز بودن نزديكى با زن از دبر اختلاف كرده اند و بسيارى از آنها آن را جايز دانسته اند. اين مطلب را ابن شعبان در كتاب جماع النسوان و احكام القرآن آورده و جواز آن را به گروهى از صحابه و تابعين بزرگوار و به مالك نسبت داده و روايات زيادى را نقل كرده است . بخارى از ابن عون از نافع نقل كرده كه يك بار ابن عمر سوره بقره را مى خواند تا به آيه ((اءنى شئتم)) رسيد. آن گاه گفت : آيا مى دانى اين آيه درباره چه چيز نازل شده است ؟ گفتم : نه . گفت : درباره چنين و چنان ؛ يعنى درباره نزديكى با زنان از راه دبر)).

قسم

وَ لا تجْعَلُوا اللّهَ عُرْضةً لأَيْمَنِكمْ أَن تَبَرّوا وَ تَتّقُوا وَ تُصلِحُوا بَينَ النّاسِ وَ اللّهُ سمِيعٌ عَلِيمٌ(224)

لا يُؤَاخِذُكُمُ اللّهُ بِاللّغْوِ فى أَيْمَنِكُمْ وَ لَكِن يُؤَاخِذُكُم بمَا كَسبَت قُلُوبُكُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ(225)

لِّلّذِينَ يُؤْلُونَ مِن نِّسائهِمْ تَرَبّص أَرْبَعَةِ أَشهُرٍ فَإِن فَاءُو فَإِنّ اللّهَ غَفُورٌ رّحِيمٌ(226)

وَ إِنْ عَزَمُوا الطلَقَ فَإِنّ اللّهَ سمِيعٌ عَلِيمٌ(227)

خدا را وسيله سوگندهاى خويش قرار مدهيد تا از نيكوكارى و تقوا و اصلاح در ميان مردم باز ايستيد كه خدا شنوا و داناست . (224) خدا شما را به سبب سوگندهاى لغوتان بازخواست نمى كند، بلكه به خاطر نيتى كه در دل نهان مى داريد بازخواست مى كند. خدا آمرزنده و بردبار است . (225) براى كسانى كه سوگند مى خورند كه با زنان خويش نياميزند چهار ماه مهلت است . پس اگر باز آيند، خدا آمرزنده و مهربان است . (226) و اگر عزم طلاق كردند، خداوند شنوا و داناست . (227)

واژگان

العرضة : آماده ، چنان كه گفته مى شود: ((هذا عرضة للتلف ؛ آماده و در معرض تلف است)).

الايلاء: در لغت به معناى سوگند خوردن و در شرع ، سوگند خوردن مرد است به اين كه با همسرش نزديكى نكند.

التربص : انتظار كشيدن .

فاؤ وا: برگشتند.

اعراب

((اءن تبروا))، مصدرى كه از ((اءن)) ريخته مى شود، مجرور است به لام محذوف و در تقدير: ((لبركم و تقواكم)) مى باشد و برخى گفته اند: در محل رفع ، مبتدا و خبرش محذوف است و در تقدير: بركم و تقواكم خير لكم است .

تفسير

و لا تجعلوا الله عرضة لاءيمانكم . خداوند از اين كه مردم با سوگند خوردن زياد، عليه او جرئت پيدا كنند نهى فرموده است ؛ زيرا كسى كه چيزى را زياد ياد آورى كند، او را در دسترس خود قرار داده است . چنان كه شخصى به شخص ديگرى مى گويد: آن قدر درباره ام سخن گفتى تا مرا در معرض چنين چيزى قرار دادى . خدا كسى را كه زياد سوگند مى خورد مذمت كرده است : ولا تطع كل حلاف مهين .(372) كسى كه زياد سوگند بخورد، هيبت او كم ، خلف قسمش زياد و به دروغگويى هم متهم مى شود.

اءن تبروا و تتقوا و تصلحوا بين الناس . اين جمله علت نهى از سوگند خوردن را بيان مى كند و مقصود آن است كه خداوند شما را از سوگند بدون ضرورت نهى كرده است تا انسان هاى پاك ، پرهيزكار و اصلاح طلب در زمين باشيد و فساد نكنيد.

لا يؤ اخذكم الله باللغو فى اءيمانكم ؛ پس از آن كه خداوند از سوگند بدون ضرورت نهى كرد، بيان مى دارد كه سوگندهايى كه معمولا در ميان مردم جريان دارد، نظير ((بلى والله)) و ((لاوالله)) و امثال آن ، سوگندهاى حقيقى محسوب نمى شود، بلكه سوگندهاى لغوى است كه بدون هدف بر زبان ها جارى مى شود و براى هيچ كس ضرر ندارد. از اين رو، خداوند بر آن ، نه كفاره اى در دنيا قرار داده و نه مجازاتى در آخرت .

ولكن يؤ اخذكم بما كسبت قلوبكم . بدان جهت كه خداوند به صورتها و سخنهايتان نگاه نمى كند، بلكه به نيت ها و كارهايتان نگاه مى كند. نظير اين آيه است ، آيه 88 سوره مائده : ((خداوند شما را به سبب سوگندهاى لغوتان بازخواست نخواهد كرد. ولى به سبب شكستن سوگندهايى كه به قصد مى خوريد، بازخواست مى كند و كفاره آن اطعام ده مسكين است از غذاى متوسطى كه به خانواده خويش مى خورانيد يا پوشيدن آنها يا آزاد كردن يك بنده و هر كه نيابد، سه روز، روزه داشتن . اين كفاره قسم است ، هرگاه كه قسم خورديد)). بنابراين ، هرگاه شخص خردمند و بالغ ، از روى قصد و اختيار، سوگند بخورد و بدان عمل نكند، بايد يك برده آزاد كند يا ده مسكين را غذا دهد و يا آن ها را لباس بپوشاند و اگر از انجام اين سه كار ناتوان است ، بايد سه روز، روزه بگيرد. ما درباره قسم ، شرايط و احكام آن در جزء پنجم كتاب فقه الامام جعفر الصادق (عليه السلام ) باب نذر و يمين و عهد، به تفصيل سخن گفتيم .

للذين يؤ لون من نسائهم تربص اءربعة اءشهر فان فآءو فان الله غفور رحيم # و ان عزموا الطلاق فان الله سميع عليم . واژه ((ايلاء)) در شريعت بدين معناست كه مرد به خدا سوگند ياد كند كه با همسرش نزديكى نكند. فقهاى اماميه گفته اند: شرط منعقد شدن اين سوگند آن است كه زوجه مدخول بها باشد (يعنى مرد قبلا با زنش نزديكى كرده باشد) وگرنه ايلاء تحقق نخواهد يافت .

و نيز شرط ديگر آن است كه زوج سوگند ياد كند كه در تمام زندگى همسرش ‍ و يا در مدتى كه بيش از چهار ماه باشد، با وى نزديكى نكند، چرا كه بر شوهر واجب است كه در مدت چهار ماه دست كم يك بار با همسرش ‍ نزديكى كند.

همچنين ، فقها گفته اند: ((اگر شوهر در مدت چهار ماه با همسرش نزديكى كند بايد كفاره بدهد و در اين صورت ، مانع از بين مى رود و به گونه اى كه انگار چيزى در بين نبوده است و اگر از چهار ماه بگذرد و مرد با همسر خود نزديكى نكند، دو صورت دارد. اگر زن صبر كند و به همين وضعيت راضى شود، براى او اين كار جايز است و هيچ كس حق اعتراض ندارد و اگر صبر نكرد، در اين صورت به حاكم شرع شكايت مى كند و حاكم شرع پس از گذشت چهار ماه ، مرد را مجبور مى كند كه به زوجه رجوع كند و يا او را طلاق دهد و اگر نپذيرفت بر وى سخت مى گيرد و زندانى اش مى كند تا اين كه يكى از اين دو امر را انتخاب نمايد و حاكم نمى تواند از جانب زوج و بدون رضايت وى ، زوجه را طلاق دهد. اگر مرد رجوع كرد بايد كفاره قسم را كه پيش تر شرح داده شد بپردازد.