تفسير جوامع جلد ۶

ابو على ابن الحسن الطبرسى

- ۲۳ -


سوره انشقت (انشقاق )

مكى است و بيست و پنج آيه دارد.
به اعتقاد بصريها بيست و سه آيه است .
كتابه بيمينه و مرآء ظهره , از نظر اهل حجاز و كوفه , دو آيه است .
در حـديـث ابى (بن كعب ) است كه هر كس سوره (انشقت ) را بخواند خداوند او رادر امان دارد از اين كه نامه عملش را از پشت سرش به او بدهند. ((280))

ترجمه : به نام خداوند بخشنده مهربان .
در آن هنگام كه آسمان (كرات آسمانى ) شكافته شود.
(1) و تـسليم فرمان پروردگارش شود و سزاواراست چنين باشد.
(2) و در آن هنگام كه زمين گسترده شود.
(3) وآنچه در درون دارد بيرون افكنده و خالى شود.
(4) و تسليم فرمان پروردگارش گردد, و شايسته است كه چنين باشد.
(5) اى انسان ! تو باتلاش و رنج به سوى پروردگارت مى روى و او را مـلاقـات خواهى كرد.
(6) اما كسى كه نامه اعمالش به دست راستش داده شده .
(7)بزودى حساب آسـانـى بـراى او مى شود.
(8) و خوشحال به اهل وخانواده اش بازمى گردد.
(9) و اما كسى كه نامه اعـمـالـش پـشـت سرش داده شده .
(10) بزودى فريادش بلند مى شود كه اى واى بر من كه هلاك شدم .
(11) و در شعله هاى سوزان آتش دوزخ مى سوزد.
(12)او در ميان خانواده اش پيوسته (از كفر و گناه خود) مسرور بود(13) اوگمان مى كرد هرگز بازگشت نمى كند.
(14) آرى پروردگارش نـسبت به او بينا بود (و اعمالش را براى حساب ثبت نكرد)(15) سوگند به شفق (16) و سوگند به شـب و آنچه را جمع آورى مى كند.
(17) وسوگند به ماه آنگاه كه بدر كامل مى شود.
(18) كه همه شما دائما ازحالى به حال ديگر منتقل مى شويد.
(19) پس چرا آنها ايمان نمى آورند؟(20) و هنگامى كـه قـرآن بـر آنـهـا خـوانـده شـود سـجـده نـمى كنند؟(21) بلكه كافران پيوسته (آيات الهى ) را تكذيب مى كنند.
(22) و خداوند آنچه را در دل پنهان مى دارند به خوبى مى داند.
(23) پس آنها را به عـذاب دردناك بشارت بده .
(24) مگر آنهاكه ايمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند كه براى آنها پاداشى است قطع نشدنى .
(25) تفسير: اذا الـسـمـاء انـشـقت , انشقت , شكافته و از هم باز شود.
جواب اذا فعلى است كه فملاقيه بر آن دلالت مى كند, يعنى هر گاه آسمان شكافته و از هم باز شود آدمى نتيجه تلاش خود را مى بيند, يا جـواب اذا حـذف شده تا هر چه در تقدير گرفته شود راست آيد, يعنى هر گاه آسمان به وسيله ابرها شكافته شود مانند آيه : و يوم تشقق السماء باالغمام , و به خاطر آور روزى را كه آسمان يا ابرها از هم شكافته مى شود.
(فرقان /25) و اذنت لبربها وحقت , اذن , همان گوش دادن است , عدى گفته است : فى سماع ياءذن الشيخ له ----- و حديث مثل ماذى مشار ((281))

از هـمـيـن مـورد اسـت گـفـتار امام (ع ): خداوند گوش كردن قرآن را براى هيچ كس همانند پيامبر(ص ) سهل و آسان نساخته تا با آن تغنى و ترنم كند, يعنى آنگاه كه خدا اراده كند كه آسمان را بشكافد آسمان همانند شخص فرمانبردار كه وقتى فرمانى از شخصى مطاع به او مى رسد گوش مى دهد و اقرار مى كند و امتناع نمى ورزد همانطور فرمانبردار است .
مانند آيه : اءتينا طائعين , [آنها گفتند] ما از روى اطاعت مى آييم .
(فصلت /11).
حـقـت , از ايـن گفته : محقوق بكذا, يا حقيق به , گرفته شده يعنى سزاوار است كه اطاعت كند و امتناع نورزد.
و اذا الارض مدت , آنگاه كه زمين با از بين رفتن كوهها و تپه ها كشيده شود و گسترش يابد مانند آيـه : قـاعـا صـفـصـا لاتـرى فيها عوجا ولاامتا, سپس زمين را صاف و هموار وبى آب و گياه رها مى سازد.
(طه /107) و الـقت ما فذيها و تخلت , و آنچه از گنج و مردگان در زمين مدفونند بيرون مى افكند,مانند آيه : ق اخرجت الارض اثقالها, و زمين بارهاى سنگين خود را خارج سازد.
(زلزله /2).
تـخـلـفـت وخـلفت , خالى شدن كامل است تا آنجا كه هيچ چيز در درون زمين باقى نماند گويى زمـيـن تمام سعى خود را در خالى كردن درون خود به كار گرفته است .
مانند گفته عرب : تكرم وتشجع و نظير آنها يعنى در بخشش و شجاعت آخرين درجه سعى را به كار گرفت و بيش از آنچه در سرشت او بود به زحمت ابرازداشت .
يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه , كدح انجام كارى با رنج و زحمت و تلاش بسيار است تا آنجا كه در پوست بدن اثر بگذارد و خراش بردارد, و از: كدح جلده اذا خدشه , پوست بدنش خـراش برداشت , گرفته شده است , يعنى اى انسان براى ديدار پروردگارت كه حالت مرگ و بعد از آن است تلاش كن همان حالى كه به ديدار مى انجامد.
فـملاقيه , ناگزير تو خدايت را ملاقات خواهى كرد و از آن گريزى برايت نيست .
بعضى گفته اند: ضمير در ملاقيه به كدح , برمى گردد.
فسوف يحاسب حسابا يسيرت , [اما آن كسى كه پرونده عملس به دست راستش داده شود] بزودى آسان حسابرسى مى شود و در حساب او مناقشه نشود.
روايـت شده كه حساب آسان همان ثواب دادن بر اعمافل نيك و درگذشتن ازگناهان است و هر كس در حساب مورد مناقشه واقع شود عذاب خواهد شد.
و يـنـقلب الى اهله مسرورا, [پس از فراغت از حساب ] به سوى خاندانش كه حوران بهشتى اند يا به سوى فرزندان و عشيره اش برمى گردد در حالى كه آنان پيش از اووارد بهشت شده اند.
و امـا مـن اوتـى كـتـابه وراء ظهره , اما كسى كه پرونده عملش را از پشت سرش [به دست چپش ] بـدهـنـد, بـراى ايـن اسـت كـه دست راستش به گردنش بسته شده ودست چپش پشت سرش مى باشد.
فـسـوف يـدعو ثبورا, بزودى مى گويد: يا ثبوراه , ثبور به معناى هلاكت است يعنى نابودى خود را درخواست مى كند.
و يـصـلـى سعيرا, و طعمه آتش فروزان مى شود, يصلى نظير آيه زير است : وتصلية جحيم , سپس سرنوشت او ورود در آتش جهنم است .
(واقعه /94).
انـه كـان فى اهله مسرورا, او در دنيا در ميان كسان خود يا با آنها مسرور بود, بنابراين كه همه آنها مـسرور بوده اند يعنى او در دنيا سرمست نعمتها و در رفاه بود و به كارآخرت اهميت نمى داد و در آن نمى انديشيد.
انه ظن ان لن يحور, او به خاطر تكذيب قيامت گمان مى كرد كه به سوى خدابازنمى گردد از اين رو مرتكب گناهان شده و هتك حرامهاى الهى كرد.
لبيد شاعر گفته است : يحوزر رمادا بعد اذ هو ساطع . ((282))

بـلـى ان ربـه كـان به بصيرا, بلى ايجاب براى مابعد نفى است .
يعنى آرى البته كه برمى گردد و بـرانـگـيخته مى شود و كار, چنان نيست كه او مى پندارد, براستى پروردگارش به او و به اعمالش بـيـنـاسـت و هيچ يك از آنها بر او پوشيده نيست .
پس ناگزير بايد او را برگرداند و در برابر اعمال خلافش كيفر دهد.
فـلا اقـسم باالشفق , شفق , آن قرمزى است كه در هنگام مغرب و پس از پايين آمدن خورشيد باقى مى ماند و با پايين آمدن شفق وقت (نماز) مغرب مى گذرد. ((283))

والـلـيـل ومـا وسق , سوگند به شب و آنچه از پراكندگيها در روز جمع مى كند, گفته مى شود: وسقه فاتسق واستوسق , آن را جمع كرد.
والقمر اذا اتسق , سوگند به ماه هر گاه در شبق چهارده [بدر] مجتمع و كامل شود.
لـتـركـبـن طبقا عن طبق , جواب قسم است , لعتركبن به ضم و فتح باء قرائت شده است , فتح بنابراين كه در: يا ايها الانسان , مخاطب انسان است .
ضم بنابراين كه مخاطب جنس [انسان ] باشد چون ندا براى جنس است .
طـبـق , چـيزى است كه با غير خودش مطابق باشد, گفته مى شود: ما هذا بطبق لذلك يعنى اين شـى ء بـا آن شـى ء مـطـابـق نيست و به مناسبت همين معناست كه به (غطاء,آنچه با آن چيزى را بـپـوشـانـند) طبق مى گويند, آنگاه به حالت شى ء كه مطابق باديگرى است طبق گفته اند و به همين معناست آيه : طبقا عن طبق , يعنى حالى پس از حالى كه هر حالتى در سختى و ترس مطابق با نظير خودش است .
ممكن است جمع طبقه به معناى مرتبه و درجه باشد به اين معنى كه داراى حالاتى پس از حالاتى خـواهيد شد و آن حالاتى است كه بعضى از بعض ديگر بالاتر است وعبارت از مرگ و حالات پس از آن , از مواضع قيامت است .
عن طبق , در اعراب اين كلمه دو وجه است : 1 ـ صفت باشد يعنى حالت وى مى گذرد و حالت ديگر پديد مى آيد.
2 ـ حال از ضمير لتركبن باشد يعنى حالاتى درگذر و پياپى خواهيد داشت . ((284))

مكحول گويد: البته در هر بيست سال به حالتى مى گراييد كه بر آن مال نبوده ايد.
ابوعبيده گويد: داراى سنتها و حالات كسانى خواهيد شد كه پيش از شما بودندهمين مطلوب از حضرت صادق (ع ) روايت شده است .
فما لهم لايؤمنون ,اين آيه سرزنش براى كفار است يعنى كافران چه بهانه اى دارند كه هر گاه قرآن بـر آنـان خـوانده مى شود با اين كه دلايل وجود خدا آشكار است , به خداايمان نياورده و در برابر او سجده نمى كنند.
روايـت شده كه پيامبر(ص ) روزى آيه : واسجد, واقترب , را قرائت كرد و خودش ومؤمنانى كه با آن حـضرت بودند به سجده رفتند در حالى كه قريش بالاى سرشان هم سوت مى زدند و هم كف پس اين آيه شريفه نازل شد.
واللّه اعلم بما يوعون , در معناى اين آيه دو وجه است : 1 ـ خـدا از آنـچـه در سينه هاى آنان جمع شده و كفر و حسد و ستمى كه در دلها پنهان مى دارند, آگاه تر است .
2 ـ دانـاتر به اعمال بدى است كه در نامه اعمالشان گرد آورده و انواع عذابها را براى خود ذخيره مى كنند.
الاالذين آمنو, استثناى منقطع است , مگر آنها كه مؤمنند و عمل صالح انجام مى دهند.
لهم اجر غير ممنون , پاداشى بى كم و كاست و قطع نشدنى براى آنهاست .

سوره بروج

مكى است .

بيست و دو آيه دارد.
در حـديـث اخـبى (بن كعب ) است كه هر كس سوره بروج را قرائت كند و خداوند به عدد هر روز جمع و عرفه اى كه وى در دنياست ده حسنه به او عطا فرمايد: ((285))

امـام صادق (ع ) فرمود: هر كس سوره بروج را در نماز واجد خود بخواند با پيامبران محشور خواهد شد و با آنها در يكجا اقامت خواهد كرد چرا كه اين سوره , سوره پيامبران است . ((286))

تـرجـمـه : بـه نام خداوند بخشنده مهربان .
سوگند به آسمان كه داراى برجهاى بسيار است .
(1) و سـوگـنـد به آن روز موعود.
(2) و شاهد ومشهود شاهد پيامبر و گواهان اعمال و مشهود, اعـمال امت است .
(3) مرگ و عذاب بر شكنجه گران صاحب گودال (آتش )باد.
(4) گودالهايى پر از آتـش شـعـلـه ور.
(5) هنگامى كه در كنار آن نشسته بودند.
(6) و آنچه را نسبت به مؤمنان انجام مـى دادنـد (باخونسردى ) تماشا مى كردند!(7) هيچ ايرادى بر آنها (مؤمنان ) نداشتندجز اين كه به خـداونـد عـزيـزى و حميد ايمان آورده بودند.
(8) همان خدايى كه حكومت آسمانها و زمين از آن اوسـت و بـر هـمـه چـيـز گـواه اسـت .
(9) كسانى كه مردان و زنان با ايمان را مورد شكنجه قرار دادندعذاب دوزخ براى آنهاست , و عذاب آتش سوزان .
(10) كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انـجـام دادنـد براى آنها باغهايى از بهشت است كه نهرها زير درختانش جارى است , و اين پيروزى بـزرگـى اسـت .
(11) گـرفـتن قهرآميز و مجازات پروردگارت بسيار شديداست ,(12) اوست كه آفـريـنـش را آغـاز مـى كند, و اوست كه بازمى گرداند.
(13) و او آمرزنده و دوست دارد (مؤمنان ) اسـت .
(14)صـاحـب عـرش مـجـيد است .
(15) و آنچه را مى خواهد انجام مى دهد.
(16) آيا داستان لشكرها به تو رسيده است ؟!(17) لشكريان فرعون و ثمود.
(18) بلكه كافران پيوسته مشغول تكذيب حـقـنـد.
(19)و خداوند بر همه آنها احاطه دارد.
(20) (اين سخن سحر و دروغ نيست ) بلكه قرآن با عظمت است .
(21) كه در لوح محفوظ جاى دارد.
(22) تفسير: والـسـمـاء ذات الـبروج , منظور از بروج همان برجهاى دوازده گانه اى است كه قصرهاى آسمان و منزلهاى خورشيد و ماه و ستارگان مى باشد.
واليوم الموعود, مقصود روز قيامت است .
و شـاهـد و مشهود, در آن روز (قيامت ) شاهدى است و مشهودى وگفتار مفسران درباره شاهد و مشهود مختلدف است : 1 ـ از حـسن بن على (ع ) و ابن عباس روايت شده كه شاهد, حضرت محمد(ص )است .
به دليل آيه : انا ارسلناك شاهدا, اى پيامبر! ما تو را به عنوان گواه فرستاديم .
(احزاب /45, فتح /8).
و مشهود, روز قـيـامت است به دليل آيه : ذلك يوم مشهود, ((287))

روزى كه همه آن را مشاهده مى كنند.
(هود /103) 2 ـ از ابن عباس روايت شده كه شاهد, روز جمعه و مشهود روز عرفه است .
3 ـ از ابو درداء روايت شده كه شاهد, روز عرفه است مشهود روز جمعه .
4 ـ بعضى گفته اند: شاهد, حجرالاسود و مشهود حاجيانند.
5 ـ بعضى گفته اند: شاهد, شب و روز و مشهود آدميزادگانند.
جـواب قسم حذف شده و آيه : قتل اصحاب الاخدود, بر آن دلالت مى كند.
گويى فرموده است : به ايـن اشيا سوگند ياد مى كنم كه كفار قريش ملعونند چنان كه اصحاب اخدود لعنت شده اند, زيرا سوره براى اين نازل شده كه موجب پايدارى واستوارى مؤمنان شود و به آنها تذكر دهد كه مؤمنان بر سر ايمان چه رنجا بردند واستوارى و شكيبايى آنان را يادآور شود تا اينان نيز به آنها تاسى جسته و بـر آنـچـه ازقـومـشـان بـه آنـهـا مى رسد صبور باشند و بدانند كه كافران معاصر آنها نيز مانند همان كافران گذشته در آتش خواهند سوخنت و مورد لهنت و كيفرند و شايسته اند كه درباره شان گفته شود: كشته شوند چنان كه اصحاب اخدود كشته شدند.
قتل , نفرينى است بر آنها يعنى لعنت شدند در برابر اين كه مؤمنان را [در دنيا]سوزاندند.
اصـحـاب الاخـدود, اخدود به معناى خد و شكاف در زمين است و خق و اخقوق ازنظر بنا و معنى نـظـير خد و اخدود است , و به همين معناست حديث : فساخت قوائمه فى اخاقيق جرزان , دست و پايش در شكاف سوراخ موش فرو رفت .
از پـيامبر(ص ) روايت شده كه فرمود: يكى از شاهان ساحرى داشت و چون پير شدشاه جوانى را به او سـپرد تا سحر به او بياموزد و در مسير آمد و رفت جوان , راهبى بود پس سخنانى از او شنيد و از آن بـه شـگـفـت آمـد آنـگاه شبى در راه خود اژدهايى ديد كه راه مردم را بسته است جوان سنگى برداشت و گفت : بار خدايا اگر راهب درپيشگاه تو از ساحر محبوبتر است پس اژدها را با اين سنگ بكش پس آن را كشت ,جوان پس از اين ماجرا بيماران جذامى و مبروض را شفا مى داد, شاه , جوان رادسـتـگـير كرد و گفت : از دين خود برگرد و او امتناع ورزيد, پس فرمان داد او را بالاى كوهى برده و در دره اى بيفكنند جوان عرض كرد: خدايا خودت مرا در برابر آنهاكفايت كن و شرشان را از من بگردان پس كوه لرزيد و آنها را [در دره اى افكند] ونابودشان كرد و جوان نجات يافت , پس [به فـرمـان شـاه ] او را داخل كشتى برزگى كردند تا در ميان امواج افكنده غرقش كنند جوان نفرين كـرد پس كشتى آنها در درياغرق شد و سرنشينانش به هلاكت رسيدند و جوان نجات يافت , جوان بـه شـاه گـفـت :تـو نـمـى توانى مرا بكشى مگر اين كه مردم را در زمينى جمع كنى و مرا بر تنه درختى به دار آويزى و از تيردان من تيرى بردارى و يگويى : به نام خدا پروردگار اين جوان ,سپس آن تير را به طرف من شليك كنى شاه به آن دستور عمل كرده تير را رهاساخت و بر پيشانى جوان نشست پس دست بر پيشانى نهاد و مرد, مژردم گفتند: به پروردگار اين جوان ايمان آورديم , پس بـه شـاه گـفتند: از آنچه مى ترسيدى بر سرت آمد و مردم [به خدا] ايمان آوردند, شاه دستور داد گـودالهاى عميقى كندند و درآنها آتش انداخت و هر كس از دين آنها برنگشت در آن گودالهاى آتـش افـكـنـدنـد تـازنـى آمد كه كودكى در آغوش داشت پس خود را از افتادن در آن آتش كنار كشيد,كودك گفت : مادرم صابر باش كه تو بر حقى پس وارد آتش شد.
از پـيـامـبـر(ص ) روايـت شـده كـه هـر گاه از اصحاب اخدود ياد مى كرد از سختى گرفتارى و امتحانشان به خدا پناه مى برد.
از ابن عباس روايت شده : ارواح اين مؤمنان وارد بهشت شد پيش از آن كه بدنهايشان به آتش برسد.
الـنـار ذات الـوقـود, نـار بـدل اشتمال از اخدود است و ذات الوقود صفت آن است كه آن را به عـظـمـت و بـسـيـارى هيزم توصيف مى كند يا ظرف براى فعل قتل است يعنى هنگامى كه در پيرامون آتش نشستند و حلقه زدند, لعنت شدند.
اذهم عليها قعود, عليها, يعنى به آتش و گودالهاى آن نزديك شدند مانند گفته اعشى و بات على النار الندى والمحلق . ((288))

وهـم عـلـى مـا يفعلون بالمؤمنين مشهود, شهود, جمع شاهد است يعنى آنان برسوزاندن مؤمنان شـهـادت مـى دهـنـد و بـه اين كار موظف شده اند تا بعضى از آنهانسبت به بعضى در نزد سلطان گواهى دهند كه هيچ كدامشان در ماموريت خودتفريط نكرده اند.
و مـا نقموا منهم الا ان يؤمنوا با اللّه العزيز الحميد, جز ايمانشان عيبى بر آنان نگرفتندو كارى را بر آنها زشت نشمردند.
مانند گفته شاعر: ولا عـيـب فـيـهم غير ان سيوفهم , ((289))

خداوند سبحان صفات عزيز و حميد را يادكرده كه با داشـتن آن صفات استحقاق دارد و [بندگان ] به او ايمان آورده و عبادتش كنند.
عزيز به معناى غالب و نيرومند و حميد به معناى بخشنده نعمت است .
الذى له ملك السموات و الارض , خدايى كه تصرف در آسمانها و زمين از آن اوست .
واللّه على كل شى ء شهيد, اين آيه تهديدى براى آنها [اصحاب اخدود] است .
ان الـذيـن فتنواالمؤمنين والمؤمنات , يعنى اصحاب اخدود كه مؤمنان را سوزاندند وبا آتش كيفر دادند.
فلهم عذاب جهنم , در آخرت براى آنها در برابر كفرشان عذاب جهنم است .
و لهم عذاب الحريق , در معناى اين جمله دو احتمال است : 1 ـ در دنـيـا بـراى آنـهـا عـذاب سوختن در آتش است , چون روايت شده كه آتش [آتشى كه براى مؤمنان افروخته بودند] به خودشان برگشت و آنها را سوزاندند.
2 ـ ممكن است مقصود آيه اين باشد: كسانى كه مؤمنان را بطور كلى آزار دادند درآخرت دو كيفر دارند كيفرى در برابر كفرشان و كيفرى به خاطر آزار دادن مؤمنان .
ان بـطـش ربـك لشديد, بطش , مؤاخذه كردن خدا به عذاب است و چون به [شديد]توصيف شده ناراحتى و عذابش دو برابر است .
انه هو يبدى و يعيد, در معناى اين آيه دو وجه است : 1 ـ خداوند است كه عذاب را آغاز مى كند و اعاده مى فرمايد به اين معنى كه آنان رادر دنيا و آخرت مؤاخذه و عذاب مى كند.
2 ـ تهديدى براى كافران است به اين كه كفار را برمى گرداند [در آخرت ] چنان كه در آغاز آنها را آفـريـد تا كيفرشان دهد چرا كه نعمت آفريدن را سپاس نگذاشتند وبرگرداندن در قيامت را انكار كردند.
و هو الغفور الودود, خداوند ودود, ذاتى است كه نسبت به بندگان مطيعش عملى راانجام مى دهد كه شخص ودود انجام مى دهد.
ذوالعرش المجيد, مجيد مجرور قرائت شده بنابراين كه صفت براى عرش باشد ومنظور از مجد بـزرگـى و بـلندى مقام عرش است چنان كه مجد خدا عظمت خداست .
و به رفع نيز قرائت شده است .
فعال لما يريد, فعال , خبر مبتداى محذوف است .
فـرعون وثمود, اين دو كلمه بدل از جنود [در آيه قبل ] است و مقصود از فرعون ,خود فرعون و آل اويـنـد چـنـان كه فرموده : من فرعون وملائهم , از فرعون واطرافيانش .
(يونس /83).
يعنى اين پـيامبر از تكذيب اين جنود نسبت به پيامبران كه نتيجه اش چيزى است كه بر آنان نازل شده است .
آگاه شدى .
بـل الـذيـن كـفـرو فـى تكذيب , بلكه كسانى كه از قوم تو كافر شدند تو را تكذيب كردند وشايسته عذابند.
واللّه من ورائهم محيط, خدا از احوال آنها آگاه است و آنها در قبضه قدرت اويند,محيط بودن خدا بـر آنـهـا از اطـراف مثلى است چرا كه امكان فرار و ناتوان ساختن خدا برايشان وجود ندارد [مانند كسى كه در محاصره قرار مى گيرد].
بل هو قرآن مجيد: بعل حرف اضراف و روى گرداندن به اين معناست كه كار قوم تو [اى پيامبر] از اقوام گذشته كه انبيا را تكذيب كردند عجيب تر است زيرا اينان داستان اقوام گذشته , و آنچه را بـر سـرشان آمده است شنيدند و عبرت نگرفتند وبيشتر از آنها تكذيب وحى كردند, بلكه قرآنى را تـكـذيب كردند كه بلندمرتبه وشريف و جليل القدر و پر فايده است و از نظر نظم و اعجاز در ميان كتابها در رده بالايى قرار دارد.
فى لوح محفوظ, در قرائت محفوظ دو قول اس : 1 ـ رفع بنابراين كه صفت قرآن باشد.
2 ـ جر بنابراين كه صفت لوح باشد.

سوره طارق

مكى است .

هفده آيه دارد.
در حـديـث ابى (بن كعب ) است كمه هر كس آن را قرائت كند خداوند به عدد هرستاره اى كه در آسمان است ده حسنه به او بدهد. ((290))

حضرت صادق (ع ) فرموده : هر كس در نماز واجب خود سوره طارق را بخواندروزقيامت در پيشگاه خدا مقام و منزلتى دارد و در بهشت از رفيقان پيامبران و اصحاب آنها خواهد بود. ((291))

تـرجـمـه : بـه نـام خداوند بخشنده مهربان .
سوگند به آسمان و كوبنده شب .
(1) و تو چه دانى كه كـوبـنده شب چيست ؟!(2) همان ستاره درخشان و شكافنده تاريكيها.
(3) (به اين آيت بزرگ الهى سوگند) كه هر كس مراقب و حافظى دارد.
(4) انسان بايد بنگرد كه از چه چيزآفريده شده ؟!(5) از يـك آب جهنده آفريده شده است .
(6) آبى كه ازميان پشت و سينه ها بيرون مى آيد.
(7) (خدايى كه او را چـنـيـن مـوجـودناچيز آفريد) مى تواند او را بازگرداند.
(8) در آن روز كه اسرار پنهان آشكار مـى شود.
(9) و براى او هيچ نيرو و ياورى نيست .
(10) سوگندبه آسمان پرباران !(11) و سوگند به زمـيـن پـرشـكـاف (كـه گـياهان از آن سر برمى آورند).
(12) كه اين يك سخن حق است .
(13) و شوخى نيست .
(14) آنها پيوسته حيله مى كنند.
(15) و من در مقابل آنها چاره مى كنم .
(16) حال كه چنين است كافران را اندكى مهلت ده (تا سزاى اعمالشان را ببينند).
(17) تفسير: والسماء والطارق , طارق , هر چيزى است كه شبانگاه مى آيد.
الـنـجم الثاقب , گويى خداوند قصد كرده كه به نجم ثاقب سوگند ياد كند يعنى روشنى بخشى كه تاريكيها را به روشنى خود سوراخ كرده و در آن نفوذ مى كند چراكه در آن شگفتى قدرت خدا و حـكـمـت ظـريفش وجود دارد پس صفتى را آورده كه ميان نجم ثاقت و جز آن كه همان طارق است مشترك مى باشد آنگاه طارق را به نجم ثابت تفسير كرده تا عظمت شان آن را اظهار كند.
ان كـل نـفـس لما عليها حافظ, جواب قسم است زيرا كسى كه لما را مشدد خوانده ان را نافيه گرفته و لما را به معناى الا و هر كس لما را بدون تشديد خوانده ما را صله دانسته و ان را مخففه از مثقله و قسم به هر دو وجه تعلق مى گيرد.
يـعنى , هيچ انسان زنده اى نيست جز اين كه نگهبانى از فرشتگان عمل او را ضبطمى كند و خير و شـر او را بـرمى شمارد, يا مراقب و حافظى بر اوست كه خداى متعال است و خدا بر هر چيز مراقب است .
فـلـيـنـظر الانسان مم خلق , در اين آيه خداوند به انسان سفارش مى كند كه در آغاز كارخود [در آفـريـنـش خويش ] بينديشد تا بداند كسى كه نخستين بار او را ايجاد كرده است مى تواند او را [در قـيـامت ] برگرداند پس بايد براى روزى عمل كند كه همه انسانها به محشر برگردانده مى شوند.
مـم خـلـق , پرسشى است كه جواب آن (اخلق من ماء دافق ) است , يعنى آبى آه داراى جهش است , دافق مانند ربن و تامر است .
دفق ريختنى با فشار و جهش است .
خداوند نفرموده : خلق من مائين دافـقـين ,چون هر دو آب [مرد و زن ] در رحم درهم مى آميزند و در آغاز آفرينش [با تركيب اسپر و اوول و تشكيل جهل و شش كروموزوم ] با هم متحد مى شوند.
يخرج من بين الصلب والترائب , آن آب از ميان پشت مرد و استخوانهاى سينه زن بيرون مى آيد.
انـه على رجعه لقادر, ضمير انه به خالق برمى گردد چون فعل خلق بر آن دلالت مى كند يعنى آفـريـننده اى كه در آغاز, انسان را از نطفه اى آفريد مى تواند خصوصا اورا برگرداند و نه از آن كار عاجز است و نه در آن كندى مى ورزد.
يوم تبلى السرائر, يوم منصوب به رجعه است .
از مجاهد نقل شده كه خداوند به برگرداندن آب بن مخرج خود كه پشت مرد واستخوانهاى سينه زن اسـت قـدرت دارد و بـنـابـراين معناى يوم منصوب به فعل مقدر است و اصل آن : يوم تختبر الـسـرائر فـى الـقلوب ...
روزى كه عقايد و نيتها و جزآن و اعمالى كه انسان پنهان مى دارد آزموده مى شود و خوب و بد آنها از يكديگرجدا مى شود.
فماله من قوة و لاناصر, در آن روز انسان قدرت امتناع ندارد و برايش ياورى بازدارنده هم نيست .
والـسـماء ذات الرجع , سوگند به آسمانى كه صاحب باران است , رجع به معناى باران به صورت مصدر آمده زيرا خداوند آن را گاه به گاه برمى گرداند.
والارض ذات الصدع , سوگند به زمينى كه بر اثر رويش گياهان و درختان داراى شكاف است .
انه لقول فصل , ضمير انه به قرآن برمى گردد, قرآن گفتارى است كه حق و باطل رااز هم جدا مى كند چنان كه فرقان به همين مناسبت بر آن اطلاق شده است .
و مـا هو بالهزل , قرآن جدى است نه شوخى و شايسته است كه در دلها بزرگ و درسينه ها با هيبت بـاشـد و سزاوار است كه خواننده و شنونده قرآن آن را شوخى نگيردو در جانش جايگزين شود كه مـورد خـطـاب خـداوند سبحان است و به او امر و نهى مى كند و وعده پاداش مى دهد و تهديد به عذاب مى كند پس هر گاه به آيه اى بگذردكه در آن وعده ثواب است به درگاه خدا زارى كند به ايـن امـيد كه از اهل ثواب شودو هر گاه به آيه تهديدى بگذرد به خدا پناه ببرد از بيم آن كه مبادا اهل عذاب باشد.
انهم يكيدون كيدا, آنها نقشه مى كشند تا به تو و همراهانت آسيبى برسانند.
و اكيد كيدا, من نيز تدبيرى مى كنم كه نقشه آنها خنثى شود و از جايى كه بر آنهاپوشيده است .
فـمـهـل الكافرين , براى نابودى كافران نفرين مكن و از شتاب در آن بپرهيز و به همان تدبيرى كه خدا نسبت به آنها دارد خشنود باش .
امـهـلـهـم رويـدا, مقصود تاكيد بر مهلت دادن كافران است و چون تكرار رانمى پسنديده دو لفظ آورده اسـت و هنگامى كه بر تاكيد افزوده لفظ را رها كرده ومعنى را آورده است و فرموده : رويدا, يعنى آنها را اندكى مهلت بده .

سوره اعلى

مكى است .
و به قولى مدنى است .

نوزده آيه دارد.
در حـديـث ابـى (بـن كعب ) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند به عدد هر حرفى كه خدا بر ابراهيم و موسى و محمد(ص ) نازل كرده , به وى ده حسنه بدهد. ((292))

امـام صـادق (ع ) فـرموده : هر كس سوره اعلى را در نماز واجب يا مستحب بخواند روزقيامت به او بگويند: از هر درى از درهاى بهشت كه مى خواهى وارد شو. ((293))

ترجمه : به نام خداوند بخشنده مهربان .
نام پروردگار بلندمرتبه ات رامنزه دار.
(1) همان خداوندى كه آفريد و درست اندام خلق كرد.
(2) وهمان كس كه تقدير كرد و هدايت فرمود.
(3) و آن كس كه چراگاه رابه وجود آورد.
(4) سپس آن را خشك و سياه قرار داد.
(5) ما بزودى (قرآن را) بر تو قرائت مـى كـنـيـم و هـرگـز فراموش نخواهى كرد.
(6) مگرآنچه را خدا بخواهد, كه او آشكار و پنهان را مـى دانـد.
(7) و مـا تـو رابـراى انـجـام هـر كـار خـير آماده مى كنيم .
(8) پس تذكر ده اگر تذكر مـفـيدباشد.
(9) و بزودى آنها كه از خدا مى ترسند متذكر مى شوند.
(10) امابدبخت ترين افراد از آن دورى مـى گـزيـنـد.
(11) هـمان كسى كه در آتش بزرگ وارد مى شود.
(12) سپس در آن آتش نه مـى مـيـرد و نـه زنده مى شود.
(13) مسلما رستگار مى شود كسى كه خود را تزكيه كند.
(14)و نام پـروردگـارش را بـه يـاد آورد و نماز بخواند.
(15) بلكه شما حيات دنيا را مقدم مى داريد.
(16) در حـالـى كـه آخـرت بـهـتـر و پـايـدارتـراسـت .
(17) ايـن دستورات در كتب آسمانى پيشين آمده است .
(18)كتب ابراهيم و موسى .
(19) تفسير: از ابـن عـبـاس روايـت شـده : پيامبر(ص ) هر گاه سوره سبح اسم ربك الا على , را قرائت مى كرد, مى گفت : سبحان ربى الاعلى [پروردگار بلند مرتبه من پاك و منزه است ].
معناى آيه اين است كه پروردگارت را از صفاتى كه شايسته ذات مقدس او نيست وموجب الحاد در نامهاى اوست , مانند جبر و تشبيه و نظير آنها منزه بدار.
اعـلـى , مـى تـواند صفت براى رب و براى اسم باشد, اسم به معناى آن بلنديى است كه با قهر و اقتدار همراه باشد.
در حـديـث اسـت كه چون اين سوره نازل شد [پيامبر(ص )] فرمود: آن را درسجده هاى خود قرار دهيد و چون آيه : فسبح باسم ربك العظيم نازل شد فرمود آن را در ركوعهايتان قرار دهيد.
الـذى خلق فسوى , خدايى كه هر چيزى را موزون و معتدل بيافريد و آفرينش آنها رابه نوعى برابر قـرار داد بـى آن كـه تـفـاوتى ناخوشايند داشته باشند, بلكه هر يك رامنظم و مستحكم ساخت تا دلالت كند كه خلقت آنها از خداى دانا و حكيم صادرشده است .
والذى قدر قهدى , خدايى كه براى هر حيوانى مقدر كرد آنچه را كه موجب اصلاح اوست و هدايتش كـرد و راه بـهـره ورى از مقدرات را به او شناساند تا آنجا كه طفل رابه پستان مادر خود راهنمايى كـرد و جوجه را به اين كه از مادرش بخواهد غذا دردهانش بريزد و هدايتهاى خدا نسبت به انسان بى شمار است از جمله مصالح بشردر خوراك و دوا و امور دنيا و آخترش و الهامهايى كه خداوند به چـهـارپـايـان وپـرنـدگـان و حـيـوانـات رادرد خود بابى گسترده است كه به كنه آن نمى توان احاطه يافت پس پروردگار والاى ما منزه و پاك است .
قدر بدون تشديد هم قرائت شده است و آن قرائت على (ع ) است ولى معناى آيه يكى است .
غـثـاء احـواى , اءحـوى , صفت براى غثاء است يعنى خداوند گياهان را رويانيد و آن را پس از سبز بـودن خشك و سياه قرار داد, ممكن است (احوى ) حال براى مرعى باشد, يعنى خداوند گياه را سـيـاه بيرون آورد به خاطر اين كه بسيار تازه و سزب است پس آن را بعد از سبز بودن خشك قرار داد.
سـنـقرئك فلا تنسى , اين آيه بشارتى است كه خدا به پيامبرش (ص ) داده كه جبرئيل وحى را بر او قـرائت مى كند در حسالى كه او درس نخوانده است نه مى خواند و نه مى نويسد پس وحى را حفظ مى كند و از ياد نمى برد.
الا ماشاءاللّه , مگر آنچه را خدا بخواهد كه پيامبر فراموش كند پس خداوند بابرداشتن حكم و تلاوت آيه اى , آن را از ياد پيامبر(ص ), مى برد چنان كه فرموده :اوننسها نات بخير منها, يا نسخ آن [آيه ] را به تاخير نمى اندازيم , مگر اين كه بهتر ازآن را جانشين آن مى سازيم (بقره /106).
اين آيه نشانه اى است آشكار و معجزه اى است كه بر نبوت پيامبر(ص ) دلالت مى كند.
انه يعلم الجحر و ما يخفى , يعنى خدا مى داند آنهچه را كه از بيم فراموشى همراه جبرئيل مى خوانى و آنـچه را در دل پنهان مى دارى , يا خدا از گفتار و كردار و اعمال آشكار و نهان شما آگاه است و حالات ظاهر و باطن شما و آنچه را به صلاح و فساددينتان است مى داند.
و نلسرك لليسرى , اين آيه عطف بر سنقرئك است و آيه انه يعلم الجهرو ما يخفى ,جمله معترضه اسـت يـعـنـى تـو را به راهى كه آسان تر است يعنى حفظ وحى و آسان ساختن آن موفق مى داريم , بعضى گفته اند: تو را موفق به دينى مى داريم كه آسانترين اديان است .
فـذكر ان نفعت الذكرى , به مردم تذكر بده و آنها را موعظه كند و اگر تذكر دادنت سودمند افتاد آن را پـس از اتـمـام حـجـت تـكـرار كن و اگر تذكرات سودمند نشد از آنان روى بگردان , بعضى گـفـته اند: به مردم تذكر بده آنچه را كه تو را بدان مبعوث كردم چه سودمند واقع شود چه نشود زيرا برطرف ساختن بيمارى آنها اقتضا مى كند كه آنها را تذكر دهى اگر چه نپذيرند.
سـيـذكـر مـن يخشى , كسى كه از خدا مى ترسد بزودى تذكر را مى پذيرد و از آن بهره مى برد پس مى انديشد تا تفكر او را به پيروى از حق برگرداند.
و يـتـجنبها الاشقى , بدبخت ترين گنهكاران كه به خدا و يگانگى او كافر شده اند ازموعظه و تذكر دورى مى كنند.
الـذى يـصلى النار الكبرى , آن كه ملازم آتش بزرگتر يعنى آتش جهنم و آتش كوچكتريعنى آتش دنيا مى شود.
ثم لايموت فيها و لايحيى , آنگاه نه مى ميرد كه آسوده شود و نه زنده مى ماند كه اززندگيش سود ببرد.
قـد افـلح من تزكى , رستگار است كسى كه از شرك پاك شود و به يگانگى خدا اقراركند و لااله الا اللّه بـگويد, بعضى گفته اند: تزكى , يعنى پاك شود براى نمازها ونمازهاى پنجگانه را بجاى آورد.
بـعـضى گفته اند: يعنى زكات مال خود را بدهد,بعضى گفته اند: مقصود زكات فطره و نماز عيد است .
و ذكر اسم ربه فصلى , ضحاك مى گويد: نام پروردگارش را در مسير مصلى بر زبان بياورد و نماز عيد را بگزارد.
بـل تـوثـرون الـحـيـاة الـدنيا, بلكه زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مى دهند و در كارهاى آخرت نمى انديشند.
تؤثرون , با (ياء) و به صورت فعل غايب نيز قرائت شده است .
و الاخرة خير و ابقى , سراى آخرت (بهشت ) برتر و با دوام تر است .
در حـديـث اسـت كـه هـر كس آخرتش را دوست بدارد به دنيايش زيان بزند و هر كس دنيايش را دوست بدارد به آخرتش زيان برساند.
ان هـذا لـفـى الـصـحف الاولى , آنچه از آيه قد افلح من تزكى تا خير وابقى ياد شد دركتابهاى پيشينيان [قبل از قرآن ] آمده است .
بعضى گفته اند: هذا, اشاره به تمام محتواى سوره است .
ابـوذر گويد: به رسول خدا عرض كردم : پيامبران چند نفر بودند؟ فرمود: صدوبيست و چهار هزار پيامبر, عرض كردم : پيامبران مرسل چند نفر بودند؟ فرمود: سيصد وسيزده نفر, عرض كردم : خدا چـنـد كتاب نازل كرد؟ فرمود: صد و چهار كتاب برحضرت آدم ده كتاب بر شيث , پنجاه كتاب بر اخنوخ يعنى ادريس , سى كتاب و اواولين كسى است كه با قلم نوشت , بر ابراهيم ده كتاب , و چهار كتاب ديگر: تورات ,انجيل , زبور, و فرقان هستند.

سوره غاشيه

مكى است .

بيست و شش آيه دارد.
در حـديـث ابـى (بـن كـعـب ) اسـت كـه هـر كـس آن را قـرائت كند و خدا او را آسان حسابرسى كند. ((294))

امـام صـادق (ع ) فـرمـود: هـر كس در نمازماى واجب يا نافله اش بر قرائت اين سوره مداومت كند خـداوند او را در دنيا و آخرت مشمول رحمت خود فرمايد و درآخرت او را از عذاب و كيفر به آتش درامان دارد. ((295))

ترجمه : به نام خداوند بخشنده مهربان .
آيا داستان غاشيه (روز قيامت كه حوادث وحشتناكش همه را مـى پـوشـانـد) بـه تـو رسيده است ؟!(1)چهره هايى در آن روز خاشع و ذلت بار است .
(2) آنها كه پـيـوسـتـه عـمـل كـرده و خسته شده اند (و نتيجه اى عائدشان نشده ).
(3) و در آتش سوزان وارد مـى شـوند.
(4) از چشمه اى فوق العاده داغ به آنهامى نوشانند.
(5) طعامى جز از ضريع (خارخشك تـلـخ و بـدبـو)نـدارنـد.
(6) غـذايـى كه نه آنها را فربه مى كند و نه گرسنگى رافرومى نشاند.
(7) چهره هايى در آن روز شاداب و باطراوت است .
(8)چرا كه از سعى و تلاش خود خشنود است .
(9) در بـهـشـتى است عالى (10) كه در آن هيچ سخن لغو و بيهوده اى نمى شنوى .
(11) درآن چشمه هاى جـارى اسـت .
(12) در آن تـخـتـهـاى زيـباى بلنداست .
(13) و قدحهايى كه در كنار اين چشمه ها نـهاده .
(14) و بالشهاو پشتيهاى صف داده شده (15) و فرشهاى فاخر گسترده (16) آيا آنهابه شتر نـمـى نـگـرنـد چگونه آفريده شده ؟(17) و به آسمان نگاه نمى كنند كه چگونه برپا شده ؟(18) و به كـوهـهـا كـه چـگـونـه در جاى خود نصب گرديده ؟(19) و به زمين كه چگونه مسطح گشته و گـسترده شده ؟(20) پس تذكر بده كه تو فقط تذكر دهنده اى (21) تو مسلط برآنها نيستى كه (بر ايـمـان ) مجبورشان كنى .
(22) مگر كسى كه پشت كند و كافر شود.
(23) كه خداوند او را به عذاب بـزرگـتـر مجازات مى كند.
(24) مسلما بازگشت آنها به سوى ماست .
(25) و مسلماحساب آنها با ماست .
(26) تفسير: