اعد اللّه لهم عذابا شديدا, در اين آيه بيم دادن از عذاب تكرار شده و آن را
امرى موردانتظار معرفى مـى كـند, ممكن است مقصود ثبت كردن گناهان در نامه اعمالشان
دردنيا و مهيا ساختن عذاب بـرايـشـان در آخـرت بـاشد, و اين كه عتت و معطوف آن ,صفت
براى قريه و اعد اللّه جواب براى كاين باشد.
رسـولا تـيلوا عليكم آيات اللّه , منظور از رسول جبرئيل (ع ) است و بدل از ذكرا در
آيه قبل آورده شـده زيـرا متصف به تلاوت آيات خدا شده و نازل كردن جبرئيل به معناى
نازل كردن ذكر و قرآن است از اين رو صحيح است كه جبرئيل بدل از ذكر واقع شود يا
مقصود از ذكر شرف باشد چنان كـه در آيـه : و انه لذكر لك و لقومك , و اين مايه
يادآورى تو و قوم توست (زخرف /44).
به معناى شرف آمده از اين رو بدل ازذكر آوره شده است و گويى ذكر و قرآن به ذات خود
شرف است يا از آن نظر كه موجب شرافت كسى است كه قرآن بر او نازل شده و يا براى اين
كه در پيشگاه خداداراى شـرافت و عظمت است , يا از ذكر صاحب ذكر قصد شده يعنى سلطانى
كه در ميان امتها صاحب نام است , يا اين آيه : انزل اللّه اليكم ذكرا, خداوند چيزى
را كه مايه تذكر شماست بر شما نازل كرده اسـت (طـلاق زا) بر ارسل دلالت مى كند
وگويى گفته شده , ارسل رسولا, يا ذكر كه مصدر اسـت عـمـل كـرده و رسـول را مفعول
گرفته است يعنى : انزل اللّه ان ذكر رسولا يا ذكره رسولا.
بنابراين مى تواند مقصود ازرسولا محمد (ص ) باشد.
ليخرج الذين آمنوا, در معناى اين جمله دو وجه است : 1 - مـا آنـهايى را كه پس از
فرستادن قرآن ايمان آوردند [از تاريكيها] بيرون بياورد,چرا كه آنها در هـنـگـام
انزال قرآن مؤمن نبودند و پس از انزال قرآن و تبليغ (پيامبر(ص )) ايمان آورده و
رستگار شدند 2 - تا كسانى را كه مى داند ايمان مى آورند (از تاريكيها) بيرون
بياورد.
يدخله جنات تجرى من تحتها الانهار, يدخله با (ياء) و با (نون ) قرائت شده است .
قـد احسن اللّه له رزقا, در اين جمله معناى تعجب و تعظيم است تعجب در برابر انواع
نعمتهايى كه در بهشت روزى مؤمنان مى شود.
اللّه الذى خلق سبع سموات , اللّه الذى خلق مبتدا و خبر و مثلهن عطف بر سبع سموات ,
است .
و من الارض مثلهن , گفته اند آيه اى در قرآن نيست كه بر هفت زمين دلالت كند جزهمين
آيه .
يتنزل الامربينهن , يعنى فرمان و حكم خدا در ميان آنها جارى است و آنها را تدبيرمى
كند.
لتعلموا, تا از تدبير خدا در آفرينش آسمان و زمين آگاه شويد.
ان اللّه عـلـى كـل شـى قـدير, خدايى كه آسمان و زمين را ايجاد كرده بر هر چيزى
تواناست چون قدرتش عين ذاتش است .
و ان اللّه قد احاط بكل شى علما, و علمش بر همه چيز محيط است چون علم او عين ذاتش
است .
سوره تحريم
مدنى است و دوازده آيه دارد در حـديـث ابـى (بـن كعب ) است كه هركس سوره تحريم
را قرائت كند خدا به او توبه نصوح دهد [توفيق توبه واقعى به او دهد]
((167))
تـرجـمـه : بـه نام خداوند بخشنده بخشايشگر اى پيامبر! چرا چيزى را كه خدا بر
تو حلال كرده به خـاطر جلب رضايت همسرانت بر خود حرام مى كنى , و خداوند غفور و
رحيم است .
(1) خداوند راه گشودسوگندهايتان را (در اين گونه موارد) روشن ساخته و خداوند مولاى
شماست و او عالم و حـكـيـم اسـت .
(2) به ياد آوريد هنگامى را كه پيامبريكى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت
, ولى هنگامى كه وى آن را افشا كرد و خداوند پيامبرش را از آن آگاه ساخت قسمتى ازآن
را بـراى او بازگو كرد و از قسمت ديگر خوددارى نمود هنگامى كه پيامبر همسرش را از
آن خبر داد گفت چه كسى تو را از اين راز آگاه ساخته ؟ فرمود خداى عالم و آگاه , مرا
آگاه ساخت !(3) اگر از كـار خودتوبه كنيد (به نفع شماست ) زيرا دلهايتان از حق
منحرف شده و اگر برضد او دست به دست هم دهيد (كارى از پيش نخواهيد برد) زيراخداوند
ياور اوست , و همچنين جبرئيل و مؤمنان صـالـح , و فـرشـتـگـان بـعـد از آنـهـا
پـشـتـيـبان او هستند.
(4) اميد است اگر او شما را طلاق دهدپروردگارش بجاى شما همسرانى بهتر براى او قرار
دهد, همسرانى مسلمان , مؤمن , متواضع , تـوبـه كـار, عـابـد, هـجـرت كـنـنده زنانى
ثيبه وباكره (5) اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خود و خـانـواده تـان را از آتـشى كه
هيزم آن انسانها و سنگهاست نگاه داريد, آتشى كه فرشتگانى خشن و سـخـت گـيـر بر آن
گمارده شده اند, و هرگز با فرمان خدامخالفت نمى ورزند و دستورات او را دقـيـقـا
اجـرا مـى كـنـنـد!(6) اى كـسانى كه كافر شده ايد, امروز عذرخواهى نكنيد, چرا كه
تنها به اعمالتان جزا داده مى شويد!(7) تفسير: [شان نزول ] يـا ايـها النبى لم تحرم
ما احل اللّه لك , روايت شده كه پيامبر خدا(ص ) در روز نوبت عايشه با ماريه (قبطيه
) خلوت كرد و حفصه (دخترعمر) از آن آگاه شد پيامبر(ص )به او فرمود: اين راز مرا
پنهان بـدار مـن ماريه را بر خودم حرام كرده ام و به حفصه خبرداد كه ابوبكر و عمر
پس از آن حضرت به حكومت مى رسند و با اين سخن او راخشنود ساخت و از حفصه خواست اين
خبر را پنهان بدارد و او پـنـهـان نـداشـت وخـبـر را به عايشه اعلام كرد و هر كدام
خبر را براى پدر خود بازگو كرد پس خـداپـيـامبرش را از آن آگاه ساخت و حضرت حفصه را
طلاق داد و بيست و نه شب اززنان خود كناره گرفت و در خانه ماريه بسر برد.
روايت است كه حضرت در خانه زينب دخت جحش عسلى نوشيد پس عايشه وحفصه توافق كرده و به
حضرت گفتند: بوى شيره عرفط (درخت عرعر) از تواستشمام مى كنيم و پيامبر(ص ) از بوى
بدكراهت داشت و عسل را بر خود حرام كرد, معناى آيه اين است كه چرا كنيز و عسل را كه
خدا بر تو حلال كرده بر خودحرام ساخته اى .
تبتغى مرضات ازواجك , تبتغى حال يا تفسير براى تحرم يا جمله مستانفه است يعنى با آن
تحريم خـشـنـودى زنـانـت را مى طلبى و آنان از تو سزاوارترند كه خشنودى تو را
بخواهند و آن طور كه زمـخـشـرى پنداشته اين عمل براى پيامبر(ص ) لغزشى شمرده نمى
شود زيرا اگر انسان بعضى از لـذتـهـا را بـا دليل يا بدون دليل بر خود حرام كند زشت
نيست و لغزش محسوب نمى شود و شايد سـرزنـش حـضـرت بر اين كار ازآن جهت بوده كه كار
شايسته تر را ترك كرده است و به كسى كه عمل مستحبى راترك كرده خوب است گفته شود چرا
آن كار را انجام نداده اى ؟ قد فرض اللّه لكم تحلة انمانكم , يعنى براى شما كفاره
سوگندهايتان را مقرر فرموده است .
از مـقـاتل روايت است كه خدا به پيامبر خود امر كرد كه كفاره سوگندش را بپردازد وبه
كنيزش رجوع كند پس بنده اى آزاد كرد و به ماريه رجوع فرمود.
از حسن روايت شده كه حضرت كفاره نپرداخت و آيه براى آموزش دادن [حكم ] به مؤمنان
است .
در حـديـث است كه اگر سه فرزند از كسى بميرد آتش [دوزخ ] به او نمى رسد مگر به
اندازه كفار قسم كه اندك است .
مـانـنـد گـفته ذى الرمه : قليلا كتحليل الالى ,
((168))
و گفته شده تحليل , به معناى شرع لكم الاسـتـثناء است خدا استثنا را براى مقرر
فرمود و گرفته شده از گفته عرب است حلل فلان عن يمينه , هرگاه در آن استثنا كند به
اين كه در دنباله قسم بگويد انشاء اللّه تا خلف قسم نشود.
و اللّه مواليكم , خدا سرور و سرپرست كارهاى شماست و مصلحت شما را مى داند وحكيمى
است كه بـه مـقتضاى حكمت برايتان قانون وضع مى كند, و بعضى گفته اند:موليكم يعنى از
خودتان به شما سزاوارتر است بنابراين خير خواهى او براى شماسودمندتر از خير خواهى
خود شماست .
و اذا سـر الـنبى الى بعض ازواجه حديثا, هنگامى كه پيامبر(ص ) رازى را به يكى
اززنان خود يعنى حفصه فرمود و آن سخنى بود كه خداوند وى را به پنهان داشتن آن امر
كرده بود.
فلما نبات به , هنگامى كه حفصه به زنان ديگر پيامبر آن خبر را داد و راز را افشا
كرد.
و اظهره اللّه عليه , و خداوند پيامبر را به وحى از افشاى آن سخن آگاه ساخت
پيامبر(ص ) حفصه را بـه بـعـضـى از آنچه فاش كرده بود خبر داد و از بعض ديگرخوددارى
و اعراض كرد و بزرگوارانه گذشت كرد و بعضى از جريان را به حفصه خبرنداد.
سفيان گفته است : همواره تغافل كردن كار كريمان و بزرگواران است .
عـرف بـدون تـشـديـد نيز قرائت شده است يعنى از او گذشت كرد و از اين گفتار كه به
بدكار مى گويند [گرفته شده ] لاعفون لك ذلك و قد عرفت ما صنعت , با اين كه مى دانم
چه كرده اى از عمل زشت تو گذشت مى كنم و [از همين مورد است ] آيه اولئك الذين يعلم
اللّه ما فى قلوبهم , آنان كسانى هستند كه خدا از دلهايشان آگاه است .
و پاداش آن اين بود كه آنها را رها ساخت فلما نباها, و هـنگامى كه رسول خدا(ص )
حفصه را از آنچه اظهار كرده بود خبر داد حفصه گفت : چه كسى اين جريان را به تو خبر
داد؟ ان تـتو با على اللّه , به پيشگاه خدا توبه كنيد, خطاب به عايشه و حفصه به
طريق التفات از غيبت به خطاب است تا در سرزنش آنها رساتر باشد.
فقد صغت قلوبكما, در شما (دونفر) چيزى يافته كه موجب توبه مى شود و آن منحرف شدن
دلهاى شـمـا از امـرى واجـب است كه خالص بودن با رسول خدا(ص )است و اين كه هرچه را
آن حضرت دوست دارد دوست بداريد و هرچه را آن حضرت نمى پسندد نپسنديد.
از حـضـرت صـادق (ع ) روايـت اسـت : از تصميمى كه شما و دو نفر بر مسموم ساختن
پيامبر(ص ) گـرفـتـه ايد توبه كنيد كه دلهايتان گناهكار است تظاهر به تشديد (ظاء)
وبدون تشديد قرائت شده است و در صورت تشديد اصل آن تتظاهر بوده و با ادغام و حذف
(تاء) مخفف شده است .
و اين كه شما دو زن همكارى كرديد كه پيامبر(ص ) را بيازاريد و ناراحتش كنيد.
و ان تظاهرا عليه فان اللّه هو موليه , اگر حفصه و عايشه معاونت بر آزار پيامبر
كنندچنان نيست كه پـيـامـبر(ص ) پشتيبان نداشته باشد در حالى كه خدا پشتيبان اوست
يعنى عهده دار حفظ و يارى پـيـامـبر است و علاوه بر آن اعلام مى دارد كه يارى دادن
پيامبر اراده خداست و ذات مقدس حق , خود حفظ پيامبر را بر عهده گرفته است .
و جـبريل و صالح المؤمنين , جبرئيل فرشته اى در راس كروبيان است و خداوند درميان
فرشتگان نـام او را هـمـراه نـام خـود آورده تـا مـوقـعـيت جبرئيل را در پيشگاه
خوداعلام داشته و براى او بزرگداشتى باشد و منظور از صالح المؤمنين مؤمنانى هستندكه
درستكارند.
از سعيد بن جبير روايت شده كه منظور مؤمنانى هستند كه از نفاق مبراباشند.
((169))
از قـتـاده روايت است كه منظور پرهيزگارانند و ممكن است صالح مفردى باشد كه از
آن اراده جمع شده است چنان كه گويند: لا يفعل هذا الصالح من الناس كه مقصودجنس صالح
است يعنى كسانى از مردم كه صالح باشند و ممكن است در اصل صالحوا المؤمنين (با واو)
بوده و بدون واو نـوشـتـه شده است و از طريق شيعه وسنى روايت شده كه چون اين
آيهنازل شد پيامبر خدا(ص ) دست على (ع ) را گرفت و فرمود: اى مردم اين است صالح
المؤمنين .
و الملائكة بعد ذلك ظهيرا, و فرشتگان با اين كه عددشان بسيار است پس از يارى خدا و
جبرئيل و صـالـح الـمـؤمـنـيـن گروهى هستند كه پشتيبان پيامبرند و گويى در
برابركسانى كه با پيامبر دشـمـنـى مى ورزند و با او مخالفت مى كنند يد واحده و
متحدندبنابراين معاونت دو زن بر آزار كسى كه خدا و جبرئيل و صالح المؤمنين و
ديگرفرشتگان پشتيبان اويند به كجا مى رسد.
موسى بن جعفر(ع ) و ان تظاهروا عليه قرائت كرده است .
عسى ربه ان طلقكن ان يبدله ازواجا خيرا منكن , يبدله به تشديد دال و بدون تشديد
قرائت شده است كه آن حضرت شما را مطلقه سازد بر خداوند لازم است زنانى بهتر از شما
به او عوض دهد كه داراى صفات زير باشند: 1 - مسلمات , تسليم امر خدا باشند.
2 - مؤمنات , خدا و رسولش را تصديق داشته باشند.
3 - قانتات , با اطاعت كردن از پيامبر از خدا اطاعت كنند.
4 - تائبات , به فرمان پيامبر (ص ) رجوع كنند.
5 - عابدات , زنانى كه به سبب اطاعت خود را ذليل و تسليم پيامبر نمايند.
6 - سائحات , سير كنندگان در عبادت خدا و روزه داران باشند.
بـعضى گفته اند منظور زنانى هستند كه هجرت كرده اند, از زيدبن اسلم روايت است كه در
ميان امـت اسـلام سـيـاحـتى جز هجرت نبوده است .
بعضى گفته اند زنانى هستندكه به طاعت خدا و رسول رفته اند.
7-8 ثـيبات و ابكارا, زنانى كه پس از برطرف شدن بكارت از همسران خودبرگشته اند و
دخترانى كـه بـكر و دست نخورده و شوهر نكرده اند.
دليل اين كه خداوند واو را ميان يثبات و ابكار آورده اين است كه اين دو صفت مخالف
هم بوده و مانند ديگر صفات با هم قابل اجتماع نيستند.
قوا انفسكم , با انجام دادن واجبات و ترك محرمات خودتان را حفظ كنيد.
واهليكم , و خانواده تان را نيز با آنچه خود را حفظ مى كنيد, نگاه داريد.
از مقاتل روايت شده منظور اين است كه شخص خانواده و چاكرانش را تاديب كندو خير را
به آنان بياموزد و از كار شر نهى كند و آن حقى است كه بر هر مسلمانى واجب است .
در حـديـث است كه خدا رحمت كند كسى را كه بگويد: اى خانواده , به نمازتان ,روزه تان
زكاتتان , مسكينتان , يتيمتان , همسايگان , برسيد باشد كه خدا آنها را با وى در
بهشت گرد آورد نـارا وقـودها الناس و الحجارة , نوعى از آتش است كه جز با مردم و
سنگ روشن نمى شود برخلاف ديگر انواع آتشها كه با هيزم روشن مى شود.
عليها ملائكة علاظ شداد, موكل بر اين آتش فرشتگانى هستند كه جثه شان درشت ودر
كارهايشان سـخـتـى و خـشونت دارند و در غضب براى خدا رحم نمى كنند و به روز خيان
ترحم ندارند و آنها نوزده زبانيه آتش اند.
لايـعـصـون مـا آمـرهـم , نـافـرمانى امر خدا نمى كنند يا در آنچه خدا به آنها امر
مى كندنافرمانى نمى كنند, معناى اول اين است كه اوامر خدا را پذيرفته و به آن ملتزم
هستند, معناى دوم اين است كـه ايـن فرشتگان هرچه را امر مى شوند انجام مى دهند, و
ممكن است خطاب در آيه براى كسانى بـاشد كه ايمانشان زبانى است وآنها منافقانند زيرا
خداوند ين آتش توصيف شده را چنان قرارداده كه آتشگيره آن انسانها و سنگ است , و
براى كافران مهيا شده است كه در جاى ديگر قرآن بيان شده است و آيه ذيل [در همين
سوره ] آن را تاييد مى كند: يـا ايـهـا الـذيـن كفرو الاتعتذواليوم , يعنى در هنگام
وارد شدن آنها به آتش به آنان گفته مى شود نمى توانيد عذرى بياوريد چرا كه عذر
آوردن نفعى به حالتان ندارد.
تـرجـمه : اى كسانى كه ايمان آورده ايد! توبه كنيد توبه خالصى , اميداست با اين كار
پروردگارتان گـنـاهـانتان را ببخشد, و شما را در باغهايى از بهشت كه نهرها از زير
درختانش جارى است وارد كـنـد, در آن روزى كه خداوند پيامبر و كسانى را كه با او
ايمان آوردند خوارنمى كند, اين در حالى است كه نور آنها از پيشاپيش آنها و از جانب
راستشان در حركت است , و مى گويند: پروردگارا!! تو مـا را كامل كن ,و ما را ببخش كه
تو برهر كارى قادرى .
(8) اى پيامبر! با كفار و منافقان پيكار كن و بـر آنـهـا سخت بگير, جايگاهشان جهنم
است و بدجايگاهى است .
(9) خداوند براى كسانى كه كافر شـده اند مثلى زده است , مثل به همسر نوح , و همسر
لوط, آنها تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صـالح ما بودند, ولى به آن دو خيانت
كردند, و ارتباط آنها بااين دو (پيامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى )
نداشت .
و به آنها گفته شد: وارد آتش شويد همراه كسانى كه وارد مى شوند!(10) وخـداونـد
بـراى مـؤمنان مثلى زده , به همسر فرعون ,در آن هنگام كه گفت پروردگارا! خانه اى
بـراى مـن نزد خودت در بهشت بساز, و مرا ازفرعون و عمل او نجات ده , و مرا از قوم
ظالم رهايى بـخـش .
(11) وهمچنين مريم دختر عمران مثل زده كه دامان خود را پاك نگاه داشت ,و ما از روح
خـود در او دمـيـديـم , او كـلمات پروردگار و كتابهايش راتصديق كرد, و زا مطيعان
فرمان خدا بود.
(12) تفسير: توبة تضوحا, خداوند از باب اسناد مجازى توبه رامتصف به نصح كرده در
حالى كه نصح صفت توبه كـنـندگان است و به اين معناست كه انسانها با توبه كردن از
گناه ,خيرخواه خودشان شوند و از كـارهـاى زشت به خاطر قبحى كه دارد برگردند و از
آنهاپشيمان شوند و تصميم بگيرند به هيچ كـار زشـتـى بـرنـگـردنـد تا شير به پستان
برگردد(همان گونه كه شير دوشيده شده به پستان بـرنـمى گردد او نيز به گناه نگردد)
ازعلى (ع ) روايت است كه توبه كامل با انجام دادن شش كار ممكن است : 1 - پشيمانى از
گناهان گذشته 2 - اعاده كردن اعمال واجب كه فوت شده است .
3 - برگرداندن مالهايى كه از ديگران تصاحب كرده است 4 - درخواست حلال بودى از
دشمنان .
5 - تصميم بگيرد كه به گناه برنگردد.
6 - خود را در بندگى خداآب كند چنان كه در معصيت خدا پرورش داده است و تلخى عبادات
را به خودبچشاند چنان كه شيرينى گناهان را چشانيده است .
گـفـتـه شده : نصوح از نصاحة الثوب دوختن جامه است يعنى توبه اى كه پارگى جامه دين
از گـنـاه را بدوزد و آن را وصله كند.
بعضى گفته اند: منظور توبه اى است كه اثرش در توبه كننده ظـاهر شود و مردم را به آن
فرا بخواند و با جديت به مقتضاى توبه عمل كند, نصوح به ضم (نون ) نـيـز قـرائت شـده
اسـت و آن مصدر نصح و به معناى ذات نصوح داراى نصيحت است يا تنصح نـصوحا, نصيحت
كردنى , ياتوبه كنيد براى پند دادن خودتان بنابراين كه معفول له باشد و نصح و نصوح
, مانندشكر و شكور و كفر و كفور است .
عـسـى ربـكم ان يكفر عنكم سيئاتكم , خداوند بندگان خود را به طمع مى اندازد و آن دو
صورت دارد.
1 - ايـن كـه جـواب دادن بـه روش شاهان باشد كه با شايد و ممكن است پاسخ مى دهند و
آن را به منزله جواب قطعى مى دانند.
2 - اين تعبير به عنوان آموختن به بندگان باشد كه ميان بيم و اميد باشند.
يـوم لايـخزى اللّه النبى , يوم لايخزى منصوب به يدخلكم است و آن كنايه ازكافران و
منافقانى است كه خدا آنها را خوار ساخته است و از مؤمنان خواسته كه دربرابر اين
نعمت خدا را بستانيد كه آنـهـا را از داشتن چنان حالتى حفظ كرده است يعنى خداوند
پيامبر و مؤمنانى را كه با اويند خوار نـمى سازد بلكه پيامبر را با دادن حق شفاعت ,
گرامى داشته و مؤمنان را با وارد ساختن به بهشت عزت مى دهد.
والذين آمنوا معه نورهم يسعى ايديهم و بايمانهم , گفته شده : والذين آمنوا معه ,
مبتداو جمله بعد خبر آن است يعنى , يسعى نورهم على الصراط, نورشان بر صراطمى رود.
از حضرت صادق (ع ) روايت است كه پيشوايان دين در روز قيامت در برابر مؤمنان وسمت
راستشان حركت مى كنند تا آنان را به منزلهاى خود در بهشت وارد سازند.
يـقـولـون ربـنـا اتـمـم لـنا نورنا, اين جمله بنا بر حال بودن در محل نصب است يا
خبر بعداز خبر مـى بـاشـد, از حـسن روايت شده كه خدا نور مؤمنان را كامل مى كند ولى
آنهاخدا را از باب تقرب جـسـتـن بـه او مى خوانند مانند, و استغفر لذنبك براى گناه
امت از درگاه خدا آمرزش بخواه (مؤمن /55) حال اين كه پيامبر(ص ) آمرزيده است .
و تـنـهـا به قصد تقرب جستن مى گويد در حالى كه آخرت خانه تقرب جستن نيست چرا كه
حال مـؤمـنين شبيه حال مقربان است چون چيزى را از خدا مى خواهند كه دارند.
برخى گفته اند: نور مـؤمنان به اندازه اعمال آنهاست و آنها كه كمترين نور رادارند
از خدا مى خواهند كه به لطف خود آن را كامل فرمايد.
و اغفرلنا انك على كل شى قدير: يعنى گناهانمان را بپوشان و ما را به خاطر آنهاهلاك
كن .
جـاهـلا لكفار و المنافقين , با كافران با شمشير و با منافقان با گفتار كوبنده و
استدلال جهاد كن , حـضـرت صـادق (ع ) جـاهـد الكفار بالمنافقين , قرائت كرده و
فرموده است :پيامبر(ص ) هرگز با منافقى بجنگيد و تنها دل آنان را به دست مى آورد.
از قـتـاده روايـت اسـت كه پيامبر بر منافقان حد جارى مى كرد و از حسن روايت شده
است بيشتر كـسـانى كه در آن زمان حد مى خوردند منافقان بودند و پيامبر(ص ) مامورشد
كه در اقامه حد بر آنها سخت بگيرد.
ضرب اللّه شلا (تا) فخانتاهما فلم يغنيا عنهما, خداوند حال كافران و منافقان , در
كيفرشدن آنها به كـفـر و نفاقشان را بى آن كه اهميتى بدهد و توجهى به ارتباطها و
پيوندهاداشته باشد به حال زن نـوح و زن لـوط تشبيه كرده كه پس از نفاق و خيانت آنها
پيوندزناشويى كه حقى در ميان آنها بود هيچ سودى به حال آنها نداشت و چيزى ازعذاب
خدا كم نكرد.
و قـيل ادخلا النار مع الداخلين , بر زن نوح و لوط در حال مرگ يا در روز قيامت مى
گويند با ديگر كسانى كه هيچ پيوندى با پيامبران ندارند و داخل دوزخ مى شوندشما هم
داخل دوزخ بشويد.
و ضـرب اللّه مـثلا للذين آمنوا امراة فرعون , خداوند حال مؤمنان را در قيامت به
حال زن فرعون و مـنـزلـتـش در پيشگاه خدا مثل زده با اين كه او زن بزرگترين كافران
بود كه مى گفت : انا ربكم الاعـلـى , مـن پروردگار بزرگ شما هستم (نازعات /24) و
مقصوداين است كه پيوند مؤمنان با كافران به حالشان زيانى ندارد و چيزى از ثواب
وتقربشان به خدا نمى كاهد.
و مـريم ابنت عمران , و مريم دختر عمران و كرامتهاى دنيوى و اخروى كه خدا به اوداده
و او را بر زنـان عالم برگزيده است با اين كه قومش كافر بودند و در ضمن دومثلى كه
خداوند آورده كنايه به دو زن پيامبر(ص ) دارد كه در آغاز سوره از آنها وتعاونى كه
بر عليه رسول خدا داشتند ياد شد و به سخت ترين صورت آنها را تهديدكرده است چرا كه
در مثل مذكور كفر را ياد كرده است و اشاره بـه ايـن نكته است كه آن دو (حفصه و
عايشه ) نبايد بر همسرى پيامبر(ص ) تكيه كنند چرا كه اين فـضـيـلت به حالشان نفعى
ندارد مگر مؤمن و مخلص باشند و كنايه به حفصه بيشتر است زيرازن لوط راز او را افشا
كرد چنان كه حفصه راز رسول خدا(ص ) را افشا كرد.
تـحـت عـبـديـن مـن عـبادنا صالحين , آيه اشاره به اين است كه هيچ بنده از بندگان
درپيشگاه پروردگار امتيازى ندارد جز با درستكارى و تنها با آن به رستگارى مى رسد.
فـخـانـتا هما, دو زن نوح و لوط با نفاق و تعاون عليه آن دو پيامبر به آنها خيانت
كردندزن نوح به قومش گفت : نوح ديوانه است و زن لوط مردم را به مهمانهاى آن حضرت
راهنمايى كرد.
از ضـحـاك روايـت اسـت كه آنها به وحى خيانت كردند و چون وحى بر نوح و لوطنازل مى
شد در پـيش مشركان افشا مى كردند و روا نيست كه منظور از خيانت بى عفتى زنان نوح و
لوط باشد زيرا بـى عفتى در نظر, هركسى نقص و عيب است و درهر طبيعتى زشت است برخلاف
كفر زيرا كفار آن را زشت نمى دانند.
از ابن عباس روايت است كه هرگز زن پيامبرى زنا نكرد چرا كه اين كار موجب تنفرمردم
از پيامبر و نقصان او مى شود.
اذقـالـت رب ابن لى عندك بيتا فى الجنه , زن فرعون آسيه دختر مزاحم هنگامى كه شنيد
عصاى مـوسى سحر ساحران را بلعيده است ايمان آورد پس فرعون او راشكنجه داد و دست و
پاى او را به چـهـار ميخ بست و او را به پشت در برابر آفتاب بيفكند و آسياسنگى بر
روى سينه اش نهاد و چون گفت : رب ابن لى عندك بيتا فى الجنة , خانه اش كه در بهشت
ساخته مى شد به او نشان داده شد, گـفـتـه شـده : خـدا اورا بـه بـهـشـت بالا برد و
او در بهشت مى خورد و مى آشامد و از نعمتهاى بهشت برخوردار است .
و نجننى من فرعون و عمله , مرا از نفس پليد فرعون و عمل وى كه ستم و كفر و كيفردادن
مردم بى گناه است رها ساز.
و نجننى من القوم الظالمين , مرا از شر تمام قبطيان رهايى بخش .
الـلـتـى احـصنت فرجها, مريم از فعل حرام پاك بود و گفته اند: مريم از آميزش
باشوهران امتناع داشت .
فنفخنا فيه من روحنا, مادر شرمگاه او دميديم .
و صـدقـت بـكـلـمـات ربها, سخنانى را كه خداوند سبحان به آن تكلم كرده و به
پيامبرانش وحى فرموده است تصديق كرد.
و كتبه , و نيز كتابهايى را كه بر پيامبرانش نازل فرمود تصديق كرد, اين واژه (كتابه
) نيزقرائت شده كه همان انجيل است .
و كـانـت مـن القانتين , خداوند سبحان بجاى قانتات قانتين فرموده از باب غلبه دادن
مردان بر زنـان , مـن در مـن القانتين براى تبعيض است و مى تواند براى ابتداى غايت
باشد, يعنى اين كه متولد شده در حالى كه از قانتين است زيرا مريم از فرزندان هارون
برادر موسى (ع ) بوده است .
سوره ملك
مكى است و منجيه ناميده مى شود و صاحب خود را از عذاب قبر نجات مى دهد,واقيه
نيز نام دارد و خواننده خود را از عذاب قبر نگاه مى دارد.
اين سوره سى آيه دارد در حـديـث ابى (بن كعب ) است كه هركس سوره تبارك را بخواند
گويى شب قدر رابيدار بوده و احياء داشته است .
((170))
از حـضـرت صـادق (ع ) روايـت شـده هـركس سوره تبارك , را پيش از خوابيدن
درنمازش بخواند همچنان در امان خدا باشد تا داخل صبح شود و در روز قيامت نيزدر امان
خداست .
((171))
تـرجـمـه : به نام خداوند بخشنده بخشايشگر پر بركت و زوال ناپذيراست خدايى كه
حكومت جهان هـستى به دست اوست , و بر همه چيزقادر است .
(1) همان خدايى كه مرگ و حيات را آفريد تا شما رابـيازمايد كه كداميك بهتر عمل مى
كنيد و او شكست ناپذير و بخشنده است .
(2) همان خدايى كه هـفت آسمان را بر روى يكديگر آفريد, درآفرينش خداوند رحمان هيچ
تضاد و عيبى نمى بينى , بار ديـگـر نـگـاه كـن , آيا هيچ شكاف و خللى مشاهده مى كنى
؟(3) بارديگر (به عالم هستى ) نگاه كن سـرانـجام چشمانت (در جستجوى خلل نقصان ناكام
مانده ) به سوى تو باز مى گردد در حالى كه خسته و ناتوان است .
(4) ماآسمان پايين را با چراغهاى پر فروغى زينت بخشيديم , و آنها(شهابها) را
تيرهايى براى شياطين قرارداديم و براى آنان عذاب دوزخ فراهم ساختيم .
(5) و براى كسانى كه به پـروردگـارشـان كـافـر شـدنـدعـذاب جـهـنـم است و بدجايگاهى
است .
(6) هنگامى كه در آن افـكنده مى شوند صداى وحشتناكى از آن مى شنوند و اين در حالى
است كه پيوسته مى جوشد.
(7) نـزديـك اسـت از شـدت غضب پاره پاره شود,هر زمان گروهى در آن افكنده مى شوند,
نگهبانان دوزخ از آنـهـا سؤال مى كنند: مگر انذار كننده الهى به سراغ شما نيامد!(8)
مى گويند: آرى ,انذار كـنـنـده به سراغ ما آمد, ولى ما او را تكذيب كرديم و گفتيم
خداوندهرگز چيزى نازل نكرده , و شـمـا در گـمـراهـى بـزرگـى هـسـتيد!(9) ومى گويند:
اگر ما گوش شنوا داشتيم , يا تعقل مـى كـرديـم , جـزء دوزخـيـان نـبـوديـم .
(10) ايـنجاست كه به گناه خود اعتراف مى كنند, دور باشنددوزخيان از رحمت خدا!(11)
تفسير: تـبارك الذى , (خدا) بزرگتر و والاتر از آن است كه داراى صفات آفريدگان باشد
اووجودى است كه وجود تمامى اشيا به اوست و تمام بركتها از او.
بـيـده الـمـلـك و هو على كل شى قدير, حكومت بر هر موجودى در قبضه قدرت اوست و او
بر هر چيزى كه يافت نشده و از امورى است كه [بر اساس حكمت ] داخل درتحت قدرت است ,
تواناست .
آوردن (يد, دست ) مجاز از تسلط و احاطه برحكومت است .
الـذى خـلق الموت و الحيوة , موت را بر حيات مقدم داشته چرا كه مرگ به قهر وغلبه
نزديكتر است ولى حيات آن است كه موجب زنده بودن چيزى مى شود.
و موجود زنده موجودى است كه مى تواند بداند و اظهار قدرت كند حال آن كه مرگ عدم
توانايى بر علم و قدرت است .
و مـنـظـور از آفـريـنش مرگ و زندگى به وجود آوردن چيزى است كه ايجاد و نابودى چيزى
را تصحيح مى كند يعنى اى صاحبان تكليف , خداست كه مرگ و زندگى شمارا آفريد.
لـيـبـلـونكم ايكم احسن عملا, آگاهى خود را از آنچه آدميان به اختيار انجام مى
دهندبلوى كه همان آزمايش است , ناميده و آن را كنايه از عمل آزمايش كنند.
آورده است .
ايـكـم احسن عملا, متعلق به يبلوكم است زيرا بلوى معناى علم را در بردارد وگويى
فرموده اسـت : لـيعلم ايكم احسن عملا تا بداند كداميك از شما نيكوكارترهستيد, و
جمله در محل مفعول دوم است چنان كه مى گويى : علمته ازيد احسن عملا ام هو, دانستم
او را, آيا زيد نيكوكارتر است يا او؟ و اين را تعليق نمى نامند چرا كه تعليق اين
است كه بعد از او چيزى كه جانشين هردو مفعول شود قرا بگيرد مانند: علمت ايهما عمر,
دانستم كدامين آن دو عمرواست .
و احـسـن عملا, يعنى اخلص و اصوب , خالص اين است كه براى خدا باشد وصواب اين است كه
به صورتى انجام شود كه به آن صورت امر شده است .
از پـيـامبر(ص ) روايت شده است كه حضرت اين جمله را تلاوت كرده سپس فرمودند: ايكم
احسن عـقـلا و...
و عقل كداميك از شما نيكوتر است و پرهيزتان ازمحرمات الهى بيشتر و در اطاعت خدا
سـريعتر هستيد, يعنى عقل كداميك از شمانسبت به شناخت خدا و درك مقاصد او كاملتر است
و مقصود آيه اين است كه خدابه شما حيات بخشيد كه با آن مى توانيد عمل كنيد و مرگى
را بر شما مـسـلـط سـاخـت كه شما را دعوت مى كند كه عمل خوب را بجاى عمل بد
برگزينيد زيرا پس از مرگ ,زنده شدن و پاداش است .
و هـو العزيز الغفور, عزيز غالبى است كه هركس بدى كند او را ناتوان نمى سازد وغفور
آمرزنده بدكارانى است كه خدا به آنها لطف مى كند.
سـبع سموات طباقا, از طابق النعل است هرگاه دو لنگ كفش روى هم قرار بگيرد [درآيه ]
يعنى طـبـقـه اى بالاى طبقه ديگر (واقع است ) و آن توصيف به مصدر است , ياداراى
طبقات است يا به صورت طبقاتى گوناگون طبقه بندى شده است .
مـن تفاوت , و من تفوت نيز قرائت شده و معناى هر دو يكى است مانند تظاهر وتظهر, و
تعاهد و تـعـهد, مقصود اين است كه هرچه گوناگونى و كجى و آشفتگى درآفرينش وجود دارد
همه اش اسـتـوار و بـرابـر اسـت و حـقـيـقت تفاوت متناسب نبودن آفريدگان با هم است
و گويى بعضى آفريدگان بعضى چيزها را ندارد و با آن سازگارنيست , نقيض متفاوت متناصف
است و اصل آيه : مـاتـرى فـيـهن من تفاوت بوده وبجاى ضميرهن اسم ظاهر نهاده شده تا
آفرينش آنها را بزرگ قـلـمـداد كـنـد وبـيـاگـاهـاند كه علت تفاوت نداشتن آنها اين
است كه آفريده خداوند رحمان هستند.
خطاب در ماترى به پيامبر(ص ) و هر مخاطب ديگرى است .
فارجع البصر, چشم خود را برگردان و آن را در آفريدگان خدا بگردان تا درستى آنچه را
به تو خبر داده اند آشكارا مشاهده كنى .
هـل تـرى من فطور, آيا رخنه و شكافى [در آسمانها] مى بينى فطور جمع فطر و به معناى
شكاف اسـت , هـل ترى به ادغام لام در تاء [هترى ] قرائت شده زيرالام نسبت به تاء
قريب المخرج است .
ثم ارجع البصر كرتين , يعنى سپس جستجوگرانه نگاهت را دوبار تكرار كن و بنگر آياعيبى
و خللى مى بينى .
ينقلب اليك البصر, يعنى اگر ديده ات را برگردانى و مكرر نگاه كنى ديده ات درجستجوى
نقصان و خـلل كامروا به تو برنمى گردد بلكه در حال بر مى گردد كه ازيافتن خواسته اش
محروم و دور بـاشـد و گويى از رسيدن به خواسته خود (وجودخلل ) با خوارى و عجز و
خستگى طرد شده چرا كه انديشيدن و ترديد او طول كشيده است .
كـرتين تثنيه آورده شده تا بر كثرت دلالت كند مانند گفته عرب : لبيك و سعديك ,كه
مقصود گـويـنـده پاسخهاى بسيار است كه بعضى در پى بعضى مى آيد و نظير آن است در مثل
, دهدرين سعد القين ,
((172))
يعنى : باطلى پس از باطلى , و لـقد زينا السماء الدنيا بمصابيح , آسمانى را كه
به مردم نزديكتر است آراستيم يعنى آسمانى كه به شـما نزديك است , آسمان دنيا را كه
در (زير) آن گرد آمده ايد باچراغهايى (ستارگان ) آراسته ايم كه با چراغهاى شما قابل
مقايسه نيست .
و جـعـلـناها رجوها للشياطين , ستارگان را وسيله راندن شياطين دشمن شما قرار داديم
كه در آسـمـانها استراق سمع مى كنند به اين صورت كه از نور ستارگان شهابهايى براى
راندن شياطين جدا مى شود همانند جرقه هايى كه از آتش به وجود مى آيد ولى خودآتش
باقى مى ماند.
رجوم جمع رجم و مصدرى است كه به نام آنچه با آن رجم مى شود ناميده شده است .
گفته شده اسـت .
گـفته شده معناى آيه اين است كه ستارگان را براى انسانهاى شيطان صفت كه منجمان
هستند وسيله گمان و حدس و سخنان بدون دليل قرارداديم .
واعـتـدنـا لهم عذاب السعير, پس از سوزاندن شياطين با شهابها در دنيا برايشان عذاب
آخرت نيز مهيا ساخته ايم , منظور از سعير آتش برافروخته و سوزان است .
و للذين كفروا, براى هركسى كه به خدا كافر شده است عذاب ذوزخ است .
اذاالقوافيها, يعنى هرگاه همانند هيزمى كه در آتش افكندهمى شود در دوزخ افكنده
شوند.
سـمـعـوالـهـا شهيقا, يعنى براى آتش صدايى مانند صداى شخص در حال احتضار ومرگ شنيده
مى شود, خداوند صداى ناخوشايند و زشت آتش رابه ناله شخص مختصر تشبيه كرده است .
وهـى تـفـور, يـعـنـى دوزخ از آتش آنها به جوش مى آيد همانند ديگ كه با اشياء داخلش
به جوش مى آيد.
تكاد تميز من الغيظ, يعنى (آتش ) از بسيارى خشم بر آنها, پاره پاره مى شود,خداوند
التهاب آتش را غيظ بر كافران قرارداده چون به وسيله آنها بسيار مى جوشدو ممكن است
مقصود خشم شعله آتش باشد.
كلما القى فيها فوج سالهم خزنتها الم ياتكم نذير, هرگاه گروهى در دوزخ افكنده شوند
نگهبانان دوزخ از آنـان مـى پـرسـند آيا از طرف خدا بيم دهنده اى برايتان نيامد؟و
اين سؤال توبيخى است برايشان تا عذابى علاوه بر عذاب دوزخ باشد, منظور ازخزنتها
ماموران و موكلان برآتشند.
قـالـوا بـلـى , گـفـتند آرى , و اين اعتراف آنها به عدالت خدا و برانگيختن او
پيامبران را واين كه پـيـامـبران به اختيار خود نه به اجبار, براى ملتها آمده اند,
ممكن است نذير به معناى انذار باشد يعنى الم ياتكم اهل نذير, آيا بيم و انذارى بر
شما نيامد.
ان انـتـم الا فى ضلال كبير, يعنى ما [كافران ] به پيامبران گفتيم شما كاملا از مرز
حق ودرستى خارج شده ايد, بعضى گفته اند: اين جمله گفته فرشتگان به كفار است وحكايت
گمراهى آنان در دنياست , يا مقصود فرشتگان از ضلال هلاكت است [يعنى شما در هلاكت
هستيد].
و قـالـوا لـو كنا نسمع او نعقل , كافران گفتند: اگر بيم دادن پيامبران را
همانندكسى كه خواهان حق است مى شنيديم يا همانند كسى كه با دقت و تامل مى نگرد عقل
خودرا به كار مى انداختيم .
گفته شده : خداوند ميان شنيدن و تعقل كردن جمع كرده است چون تكليف ,پيرامون اين دو
امر و دلايل عقلى و نقلى مى گردد.
فـاعـتـرفـوا بـذنـبـهم فسحقا لاصحاب السعير, به گناه خود در تگذيب پيامبران اعتراف
كردند, فـسـحـقـا بـه تـشـديـد [حـاء] و بـدون تشديد قرائت شده است يعنى دورى
[ازرحمت خدا] بر دروغـگويان , اعتراف كنند يا منكر شوند چون اقرار به گناه كه تكذيب
انبياست سودى به حالشان ندارد.