منامكم بالليل و النهار, عبارت اين آيه , از باب لف و نشر مرتب است و ترتيب آن
چنين است : و من آيـاتـه مـنامكم و ابتغاؤكم من فضله بالليل والنهار.
لكن دو قرين دومى ليل و نهار ميان دو قرين اولى منامكم و ابتغاؤكم فاصله شده است ,
به اين دليل كه هر دو از جنس زمانند و زمان و آنچه در زمـان واقع مى شود مثل شى ء
واحد است .
علاوه خود پهلوى هم قرار گرفتن ليل و نهار به اتحاد كـمـك مـى كـنـد.
و مـمكن است معنايش اين باشد كه منامكم فى الزمانين و ابتغاؤكم من فضله فـيهما يعنى
آسايش و خواب شما و همچنين طلب روزى از فضل خدا, هر دو, در دو زمان شب و روز مى
باشد.
ولى مفهوم اول ظاهرتر است , زيرا در قرآن تكرار شده است .
يـريكم البرق خوفا و طمعا, در فعل يريكم دو صورت محتمل است :يكى آن كه حرف ان در
تقدير گـرفـتـه شود.
ديگرى آن كه فعل به جاى مصدر قرار داده شود.
چنان كه فعل تسمع در مثال : تـسمع بالمعيدى خير من ان تراه : نام معيدى را از دور
بشنوى بهتر است كه او را ببينى ,نيز بر اين دو وجه تفسير شده است .
خوفا ترس از صاعقه يا ترس از اخلاف [يعنى ترس از اين كه ابرهابگذرند و باران
نبارد].
و طمعا اميد و طمع به بارش باران .
برخى از مفسران گويند ترس براى مسافر است و طمع براى غير مسافر.
دو كـلمه خوفا و طمعا منصوبند, يا به عنوان اين كه مفعول له باشند وگويا گفته شده
است كه برق را به شما ارائه مى دهيم به علت ترساندن و اميدوار كردن و يا در تقدير
چنين بوده است : ارادة خوف و ارادة طمع كه مضاف حذف شده است و مضاف اليه به جاى آن
آمده است .
و رواست كه حال باشند يعنى در حالى كه مى ترسيد و در حالى كه اميدواريد.
و مـن آيـاتـه ان تقوم السماء و الارض بامره , و از نشانه هاى قدرت او به پا داشتن
آسمانها و زمين و نگهداشتن آنها است بدون هيچ ستونى .
بامره , يعنى به خواست و اراده او زمين و آسمانها استوارند.
و مقصوداز به پا داشتن آنها اين است كه خداوند اراده كرده است كه آنها باكيفيت
كنونى باقى بمانند و نابود نشوند.
اذا دعـاكـم دعـوة من الارض , عبارت اذا دعاكم به منزله يريكم است از اين نظر كه در
معنا به جاى مفرد است و گويا چنين گفته شده است ,و من آياته قيام السموات والارض ثم
خروج الموتى من القبور اذادعاهم دعوة واحدة : يا اءهل القبور اءخرجوا, يكى ديگر از
آيات او به پاداشتن آسمانها و زمـيـن اسـت و سـپس بيرون شدن مردگان ازقبرهايشان
هنگامى كه آنها را يك مرتبه بخواند و بـگـويد اى اهل قبوربيرون آييد.
و مقصود سرعت آن است كه بدون درنگ انجام مى شود.
همچنان كه فرمانبر دعوت فرمانده خود را به سرعت پاسخ مى دهد.
[محل دعوت ممكن است جاى بلند باشد يا پايين ] چنان كه مى گويى : من زيد را دعوت
كردم كه مـمـكن است زيد بالاى كوه باشدو به طرف شما پايين بيايد و ممكن است كه
پايين كوه باشد و به طرف شما بالا بيايد.
حرف اذاى اولى حرف شرط و دومى حرف مفاجات است .
ترجمه : تمام كسانى كه در آسمانها و زمينند از آن اوست و همگى دربرابر او خاضع و
مطيعند (26) او خـدايـى اسـت كـه آفرينش را آغاز كردسپس آن را بازمى گرداند (روز
معاد) و اين كار براى او آسـانـتر است وبراى او مثل اءعلى و مظهر برتر در آسمان و
زمين است و تنها اوست قادر كامل و حـكـيم (27) خدا از خودتان براى شما مثالى زده ,
آيا هيچ يك از غلامان و كنيزان شما, در آنچه ما روزى شـمـا گـردانـيديم , با
شماشريك هستند؟ آن چنان كه بى هيچ مزيت با آنها مساوى باشيد وهمان اندازه بيمى را
كه از خودتان و شركاى آزاد داريد, از آنها هم داريد؟ ما اين چنين آيات خود را براى
كسانى كه تعقل مى كنند شرح مى دهيم (28) آرى ستمكاران از جهل و نادانى , هواى نفس
خود راپيروى كردند و چه كسى مى تواند آن را كه خدا گمراه كرده است هدايت كند؟ و
براى آنان هيچ يار و ياورى نخواهد بود.
(29) تفسير: واژه قـانتون به معناى اين است كه تمام موجودات از جهت تكوينى در برابر
اوخاضع و مطيعند, زيرا افعال تكوينى خداوند در وجود آنهاست .
[و خواه ناخواه همه تسليم قوانين او در عالم تكوينند].
و هـو اهـون عليه , چنان كه نزد شما مسلم است كه ساختن چيزى براى كسى كه چندمرتبه
انجام داده اسـت آسـانتر مى باشد از كسى كه بار اول بخواهد بسازد و چنين فردى را
ماهر گويند, يعنى آن كـار را چـنـدين بار پى درپى تكرار و تمرين كرده است .
ضمير در اين عبارت مذكر گفته شده است , زيرا مقصود آن يعيده ...
بوده است .
بـرخى از مفسران گويند: كلمه اهون به معناى هين است , يعنى آسان نه به معناى
آسانتر, [زيرا در برابر هر آسانترى دشوارترى است كه اين مفهوم نسبت به خداوندبى
معناست ].
هـمـچنان كه شاعر گفته است : لعمرك ما اءدرى و انى لا وجل , به جان تو قسم من نمى
دانم ولى مـى تـرسم ...
در اين مثال لفظ اوجل به معناى وجل است [يعنى من ترسان هستم نه اين كه بيشتر مى
ترسم ].
و له المثل الاعلى , مثل اعلى , يعنى صفت برترى كه جز خداوند, در آسمانها وزمين ,
كسى نيست كـه بـه آن صـفـت تـوصـيف شود و آن اين است كه تنها خداوند آن توانايى است
كه هيچ ناتوانى و عجزى در آفرينش ابتدايى و در اعاده آن براى اونيست .
و هو العزيز الحكيم , و اوست كه در تمام كارهايش توانا و مقتدر و حكيم است .
قـتـاده گفته است : مقصود از مثل اءعلى عبارت : لا اله الا اللّه , است كه خداوند
را به وحدانيت و يگانگى توصيف مى كند.
ضـرب لـكـم مثلا من انفسكم , خداوند از نزديكترين چيزها به خودتان كه نفس شماباشد
مثلى را انتزاع و اخذ كرده است .
حرف من در عبارت من اءنفسكم براى ابتداء غايت است .
هل لكم من ما ملكت ايمانكم من شركاء, آيا شما راضى هستيد از بردگان شما كه بشرى
مانند شما و بـنده اى مانند بندگان هستند, در آنچه ما از اموال و غيره به شمارروزى
داديم , شريك شوند و شما و آنها بدون هيچ تفاوتى در آن اموال برابر باشيد؟بنابراين
اگر چنين چيزى را درباره خودتان رضـايت نمى دهيد چگونه راضى مى شويد كه مخلوقى از
آفريده هاى خدايى را كه مالك همه است شريك او قراردهيد؟ كـذلـك نـفصل الايات لقوم
يعقلون , اين گونه ما با ذكر مثلها, آيات خود را توضيح مى دهيم , زيرا تـمـثـيـل ,
مـعـناهاى پنهانى را آشكار و روشن مى كند و مانند اين است كه آنها را شكل مى دهد و
مجسم مى كند.
بـل اتـبع الذين ظلموا, مقصود از ستمكاران همان مشركانند, به دليل اين آيه كه
فرموده است : ان الشرك لظلم عظيم , براستى كه شرك ستم بزرگى است (لقمان /13).
اهـوائهـم بغير علم , يعنى در حال جهل و نادانى تابع هواهاى نفسانى هستند, زيراشخص
دانشمند اگـر از هـواى نـفـس پـيروى كند ممكن است دانشش او را بازدارد,ولى فرد
نادان و جاهل مانند حيوانات ديوانه وار از هواى نفس پيروى مى كند وچيزى هم مانع او
نمى شود.
فمن يهدى من اضل اللّه , آن كسى را كه خداوند او را يارى و كمك نكند و چون مى داند
كه رحمت و مهربانى در حق او سودى ندارد, لطف و مهربانى به او نفرمايد,چنين فردى را
چه كسى مى تواند هدايت كند؟ و دليل بر اين كه مقصود از اضلال كمك و يارى نكردن است
, فراز ديگر آيه است كه مى فرمايد: و ما لهم من ناصرين .
تـرجمه : اى رسول ما روى خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن ,اين فطرتى است كه
خداوند انـسـانـها را بر آن آفريده ديگرگونى درآفرينش خدا نيست , اين است دين و
آيين استوار حق ولى بـيـشـتـرمـردم آگاه نيستند (30) و اين بايد در حالى باشد كه
شما به سوى خدابازگرديد و از او بـپرهيزيد و نماز را برپا داريد و از مشركان
نباشيد(31) و از كسانى نباشيد كه دين خود را پراكنده ساختند و به دسته ها وفرقه ها
تقسيم شدند و هر گروهى به آنچه دارند دلبسته و خوشحالند(32) هنگامى كه ضرر و
ناراحتى به مردم برسد پروردگار خود رامى خوانند و به سوى او بازمى گردند, امـا
هـنـگـامـى كـه خـدا رحمتش رابه آنها بچشاند باز گروهى از آنان نسبت به پروردگارشان
مشرك مى شوند (33) بگذار نعمتهايى را كه به آنها داده ايم كفران كنند, اى مشركان از
روى هوا و هـوس از دنـيا بهره گيريد اما بزودى كيفر خود راخواهيد دانست (34) آيا ما
دليل محكمى براى آنـها فرستاديم كه ازشرك آنها سخن گويد و حجت بر صحت آن باشد (35)
و هر گاه رحمتى به مـردم بـچـشانيم شاد مى شوند و هر گاه رنج و مصيبتى كه كيفر
كارهاى ايشان است به آنها رسد نـاگـهـان مايوس و نوميد مى شوند(36) آيا نديديد كه
خدا روزى هر كس را بخواهد گسترده يا تنگ مى سازد, در اين جريان نشانه هايى است براى
گروهى كه ايمان مى آورند.
(37) تفسير: فـاقـم وجـهـك للدين , روى خود را به سوى دين راست و مستقيم گردان بدون
اين كه به جانب راست يا چپ توجهى داشته باشى .
و اين تمثيل است براى ثبات وپايدارى در دين و اهتمام و توجه كـامل به مسايل آن ,
زيرا كسى كه به چيزى اهميت مى دهد با تمام وجود و با توجه كامل , به آن رو مى كند.
حنيفا اين كلمه حال است يا براى مامور يا براى كلمه الدين .
فـطـرة اللّه , اين عبارت در تقدير يا, الزموا و يا, عليكم فطرة اللّه بوده است كه
در هر دوصورت معنا اين است كه بر شما لازم است كه با فطرت خدا باشيد.
منيبين اليه , لفظ منيبين حال است براى ضمير الزموا و به همين سبب است كه به صورت
جمع , خـطـاب شـده اسـت .
و عـبـارتـهـاى واتقوه و اقيموا الصلوة ولاتكونوا همه به همين ضمير معطوفند.
فـطـرة اللّه , واژه فـطرت به معناى خلقت است , به دليل اين كه مى فرمايد لاتبديل
لخلق اللّه و مـقـصـود ايـن است كه خداوند سرشت شما را طورى آفريده است كه قابليت
آن را داريد كه دين اسـلام و يـگـانگى خدا را بپذيريد و از آن بازنگرديد ومنكر آن
نشويد حتى اگر شما را به حال خود بـگـذارنـد ديـنـى جـز دين اسلام اختيارنمى كنيد و
كسانى از شما كه گمراه مى شوند به وسيله شيطانهاى جن و انس گمراه مى شوند.
روايـتـى است كه خداوند مى فرمايد: من بندگانم را به دين خالص و استوار آفريدم واين
شيطانها هـسـتند كه آنها را فريب مى دهند و از دينشان برمى گردانند و آنها را
وادارمى كنند كه ديگرى را شريك من قرار دهند.
((8))
پيغمبر(ص ) فرمود: هر فرزندى بر فطرت يكتاپرستى متولد مى شود و اين پدر ومادر
است كه او را يهودى يا مسيحى مى كند.
((9))
لا تبديل لخلق اللّه , سزاوار نيست كه اين فطرت (پاك ) تغيير كند و بدل به چيز
ديگرشود.
در اين آيه قبل ابتدا به پيغمبر(ص ) خطاب شده است و به همين سبب فعل اقم مفرد گفته
شده و در آيه بعد فعل واتقوه جمع آمده است زيرا در حقيقت خطاب به پيغمبر(ص ) خطاب
به امت آن حضرت است .
من الذين فرقوا دينهم , عبارت من الذين بدل از من المشركين است .
فـارقـوا ديـنهم , از دين اسلام جدا شدند و فرقوا نيز خوانده شده و به معناى اين
است كه آنها به سبب اختلاف در هواهاى نفسانى , دين اسلام را به مذهبهاى مختلف , بخش
كردند.
و كانوا شيعا, فرقه هايى شدند و هر فرقه اى از پيشوايى كه آنها را گمراه كرده
بودپيروى مى كردند.
كل حزب بما لديهم فرحون , هر فرقه اى از مذهب و ملك خود شاد بود و از اين كه باطلى
را درست و حق گمان مى كرد خوشحال بود.
و رواسـت كـه عبارت من الذين از ما قبل خود جدا و در تقدير چنين باشد: من المفارقين
دينهم كـل حـزب فـرحـيـن بمالديهم , ولى كلمه فرحون , به عنوان اين كه صفت براى كل
باشد, به رفع خوانده شده است .
و اذا مـس الـنـاس ضـر, هـر گاه مردم گرفتار مرض , قحطى يا سختيهاى ديگرى شوند,به
خدا متوجه مى شوند و به سوى او بازمى گردند.
ثـم اذا اذاقـهم منه رحمة , و آنگاه كه رحمت خدا شامل آنها شود و از سختيها
ومصيبتها رها شوند اين نعمت را به كفران بدل مى كنند.
ليكفروا بما آتيناهم , حرف لام در ليكفروا مجازى است و مانند آن است اين آيه :ليكون
لهم عدوا و حزنا, تا سرانجام دشمن و مايه اندوهشان باشد.
(قصص /8).
فـتـمـتعوا, اين جمله مانند عبارت : اعملوا ما شئتم است , هر چه مى خواهيد انجام
دهيد (فصلت /40) فسوف تعلمون , بزوى كيفر اين تمتعهاى خودسرانه را كه برده ايد,
خواهيددانست .
سلطانا فهو يتكلم بما كانوا به يشركون , واژه سلطان به معناى حجت و دليل و است و
عبارت فهو يـتـكلم مجاز است مانند اين مورد كه گفته مى شود: كتابه ينطق بكذا ومعناى
آن دلالت است و گويا گفته است : آيا دليلى وجود دارد كه بر صحت شرك آنها شهادت و
گواهى بدهد.
حرف ما در كلمه بما مصدرى است , يعنى شرك آوردن آنها به خدا و ممكن است كه موصوله
باشد و ضمير به به آن برگردد و معنااين باشد كه : آيا آن دليل , گواهى به چيزى مى
دهد كه به سبب آن چيز آنها مشرك شدند؟ و اذا اذقـنـاهـم رحـمة , و هنگامى كه ما
نعمتى از قبيل باران , ثروت و سلامتى به آنهامى چشانيم خوشحال مى شوند.
و ان تـصـبـهـم سـيئة , و اگر به سبب نافرمانيهايشان بلايى از قبيل خشكسالى ,
فقر,بيچارگى و مرضها به آنها برسد از رحمت خدا نوميد مى شوند.
سـپـس خـداوند خطا و زشتى كارشان را گوشزد مى كند و مى فرمايد: اينها مى دانندتنها
خداوند است كه روزى آنها را فراخ يا تنگ مى كند, بنابراين چرا از رحمت خدامايوس و
نوميد مى شوند و به سـوى خـدا بـازنـمى گردند در حالى كه توبه كنند و ازگناهانى كه
به سبب آنها به سختى كيفر ديدند, پشيمان شوند تا نعمت خدا هم به آنهابازگردد.
تـرجـمـه : اى رسول ما حق خويشاوندان و مسكينان و ابن سبيل را اداكن , اين براى
آنان كه طالب رضاى خدايند بهترين كار است و چنين كسانى رستگارانند (38) آنچه را به
عنوان ربا مى پردازيد تا در اموال مردم فزونى يابد نزد خدا فزونى نخواهد يافت و
آنچه را كه به عنوان زكات , بدون ريا و تنها بـراى رضـاى خـدا, مى پردازيد فزونى مى
يابد وكسانى كه چنين مى كنند داراى پاداش مضاعفند (39) خداوند همان كسى است كه شما
را آفريد و روزى بخشيد و سپس مى ميراند و پس از آن زنده مى كند, آيا از آنانى كه
شريك خدا قرار داده ايد چيزى ازاين كارها را مى توانند انجام دهند؟ او منزه و برتر
است از آنچه شريك براى او قرار مى دهند.
(40) تفسير: فات ذاالقربى حقه , ابى سعيد خدرى گفته است : هنگامى كه اين آيه نازل
شدپيغمبر(ص ) فدك را به فاطمه بخشيد و در اختيار او گذاشت و همين مطلب از ائمه ما(ع
) روايت شده است .
هـنگامى كه خداوند بيان كرد كه سبب بلاهايى كه به مشركان مى رسد اعمال و گناهان
آنهاست , بـه دنـبـال آن , كـارهـايى را كه واجب است انجام شود و كارهايى را كه ترك
آن واجب است و حق خـويـشـاونـد كه صله رحم است و حق بيچارگان و در راه ماندگان و
سهمى را كه براى هر يك معين شده است بيان مى فرمايد.
يريدون وجه اللّه , اين كار را تنها و خالص به قصد تقرب به خدا انجام مى دهند و هيچ
جهت ديگرى را در نظر ندارند.
و مـا اتـيتم من ربا, برخى از مفسران گويند مقصود رباى حلال است و آن اين است كه
مالى را به عـنـوان هـديه يا عطيه اى بدهى تا در مقابل بيشتر از آن دريافت دارى ,
اين كار نه ثوابى دارد و نه گناهى و همين مطلب از حضرت باقر(ع ) روايت شده است .
و بـرخـى گويند اين مورد هم مانند اين آيه است : يمحق اللّه الربوا و يربى الصدقات
,خداوند ربا را نـابـود مـى كـنـد و بـر صدقات مى افزايد (بقره /276) بنابراين
مقصوداين است كه با اين كارتان مـى خـواهـيـد مـال بـيشترى را از اموال مردم دريافت
داريد,ولى پيش خدا نه بهره اى داريد و نه پسنديده است (تا در قبال آن ثوابى داشته
باشيد).
و ما آتيتم من زكوة , در اين كار تنها رضايت خدا را مى خواهيد نه پاداش و مكافات از
گيرندگان .
فـاولئك هم المضعفون , پس اين گروه كسانى هستند كه ثوابشان چند برابر مى شود.
ومانند واژه مضعف است كلمه مقوى و موسر در عبارت ذوى القوة و ذوى اليسار.
عـبـارت اتـيـتم من ربا اتيتم , بدون مد نيز خوانده شده كه در معنا تفاوتى ندارد و
معنابه حالت مدى برمى گردد.
همچنان كه مى گويند: اتيت الخطا و آتيت الصواب .
ولى در عبارت : و ما آتيتم من زكوة بدون اختلاف با مد خوانده شده است .
كـلـمـه لـيربوا لتربوا نيز خوانده شده يعنى شما مال آنها را زياد مى كنيد, يا اين
كه شمابه سبب زيادى كه از اموال مردم مى خواهيد و به طرف خود جلب مى كنيد, صاحب
زيادى مى شويد.
فـاولـئك هـم الـمضعفون , در اين آيه شريفه از خطاب به غيبت التفات شده كه اين گونه
التفات , الـتـفـات حـسن و در ادبيات عرب نوعى فصاحت است و گويا چنين گفته است :
فاءولئك الذين يريدون وجه اللّه بصدقاتهم هم المضعفون , كسانى كه باصدقاتشان تنها
رضايت خدا را مى خواهند, آنـان مضعفانند.
اين گونه مدح و ستايش بهتر است از اين كه بگويد: انتم المضعفون و ضميرى كه به كلمه
ما در عبارت ماآتيتم بايد برگردد حذف شده و در اصل : هم المضعفون به بوده است .
اللّه الـذى خـلـقـكـم , در ايـن عبارت , اللّه مبتداست و جمله اءلذى خلقكم خبر آن
است ,يعنى اين خـداونـد اسـت كه فاعل و به جا آورنده چنين كارهايى است كه به جزخودش
هيچ فردى قادر به انجام آن نيست .
هل من شركائكم , پس از بيان مطالب بالا خداوند مى فرمايد: آيا از كسانى كه شما
آنهارا شريك قرار داديد و به عنوان معبود قبول داريد, كسى هست كه بتواند چيزى ازاين
كارها را انجام دهد, تا آنچه را كه شما نسبت به آنها انجام مى دهيد (و معتقدهستيد)
صحيح و درست باشد؟ سبحانه و تعالى عما يشركون , سپس خداوند ذات خودش را از اين كه
ديگرى درعبادت با او شريك باشد, منزه و مبرا مى كند.
ترجمه : فساد و پريشانى در خشكى و دريا به خاطر كارهايى كه مردم انجام داده اند
آشكار شده , خدا مى خواهد كيفر بعضى از اعمالشان رابه آنها بچشاند شايد به سوى حق
بازگردند (41) (اى رسول مـا) به مردم بگو در زمين سير كنيد و عاقبت مردمان پيش از
خود را كه بيشترشان مشرك بودند, بنگريد كه چگونه بود (42) اى پيامبر روى خود را به
دين مستقيم و پايدار اسلام متوجه ساز, پيش از آن كـه روزى فرارسد كه هيچ كس قدرت
ندارد از خدا بازگردد در آن روزمردم به گروههايى تـقـسـيـم مى شوند (43) هر كس كافر
شود كفرش به زيان خود او است و آنها كه عمل نيك انجام دهند پاداش الهى را به سود
خودشان آماده مى سازند (44) اين براى آن است كه خداوندكسانى را كـه ايـمان آورده و
عمل صالح انجام داده اند از فضلش پاداش دهد, بى ترديد خدا كافران را دوست ندارد.
(45) تفسير: ظهر الفساد فى البر و البحر, مقصود از فساد در خشكى و دريا, قحطى و كم
حاصلى در كشاورزى و مزرعه ها, كم سودى در تجارت و معاملات و نبودن بركت در هرچيزى
است .
بـمـا كـسـبـت ايـدى الـنـاس , مـنـظور مشركان و كافران مكه هستند كه به سبب كفر
ونحسى گناهانشان باعث چنين بلاها و فسادهايى شده اند.
حسن [بصرى ] گفته است : مقصود از دريا, شهرها و قريه هاى ساحلى درياست .
وعكرمه گويد كه عرب شهرهاى آباد را دريا مى گويد.
و روا اسـت كه مقصود از فساد همان شرك و گناهانى باشد كه مردم آن سرزمين آن راشيوه
خود قرار داده اند ولى معنا و مقصود اولى مناسبتر است .
لـيـذيقهم بعض الذى عملوا, يعنى پيش از آن كه پاداش تمام كارهايشان را در آخرت
بدهيم , كيفر بعضى از آن كارها را در اين دنيا به آنها مى چشانيم .
لعلهم يرجعون , شايد آنها از اين حالتى كه دارند به سوى خدا بازگردند.
قل سيرو فى الارض , سپس خداى سبحان در تاكيد اين كه معصيتها و نافرمانيهاسبب
ناخشنودى و غضب خداوند مى شود, امر فرموده كه در زمين گردش ومسافرت كنيد و بنگريد
خداوند چگونه مردمانى را كه مشرك و گناهكار بودندهلاك و نابود كرده است .
فـاقـم وجـهـك لـلـدين القيم , واژه قيم به معناى مستقيم و نهايت استقامت و راستى
است كه هيچ گونه كجى و انحرافى در آن نيست .
لامـرد لـه من اللّه , عبارت من اللّه يا متعلق به ياتى است كه معنى چنين است : پيش
از آن كه از طـرف خـدا روزى بـيايد كه هيچ كس نتواند آن روز را برگرداند.
همچنان كه خداوند مى فرمايد: فـلايـستطيعون ردها, توانايى بر رد آن روز ندارند
(انبيا /40)و يا متعلق به مرد است كه چنين معنى مى شود: پيش از روزى كه پس از آمدنش
برگردانده نمى شود و ممكن نيست كه خداوند آن را بازگرداند.
يومئذ يصدعون , فعل يصدعون يتصدعون بوده و به معناى گروه گروه و فرقه فرقه شدن در
آن روز است كه گروهى در بهشت و گروهى در جهنمند.
من كفر فعليه كفره , كسى كه كافر شود كيفر و پاداش كفرش متوجه خود او است .
فلا نفسهم يمهدون , به وسيله كارهاى نيك منزل و جايگاهى براى خودشان آماده ومهيا مى
كنند, هـمـچنان كه خدمتكار يكى از شما فراشتان را بگستراند و هموار كند تاناهموارى
و چيزهاى ديگر در رختخواب باعث ناراحتى و ناگوارى خوابتان نشود.
و روا است كه از آيه چنين اراده شود: فعلى انفسهم يشفقون آنها بر نفسهاى خودشفقت و
مهربانى مـى كـنـند, چنان كه عرب در مهربانى مى گويد: اءم فرشت فاءنامت .
((10))
و تقديم ظرف در دو مورد براى اين است كه بفهماند ضرر كفر و بهره ايمان و كار
نيك تنها به كافر و مؤمن مى رسد و به ديگرى تعدى نمى كند.
ليجزى الذين , لفظ ليجزى متعلق به يمهدون است , زيرا علت آن را بيان مى كند.
من فضله , مقصود از فضل آن نيكيها و نعمتهايى است كه علاوه بر ثواب واجبات ,به آنها
بخشيده مى شود يا مراد عطايا و بخششهاى خداوند است كه همان ثواب وپاداشهاى دائمى
اوست .
بـه جـاى ضـمـير, اسم صريح الذين ذكر شده است , تا خداوند ثابت و مسلم كند كه پيش
او تنها رستگارى براى مؤمنان است و بس .
انـه لايـحـب الـكـافـريـن , ايـن عـبـارت تقرير پس از تقرير, بر طريقه قاعده ادبى
طرد وعكس است .
((11))
تـرجـمـه : و از آيـات قـدرت خـدا اين است كه بادها را بشارتگرانى مى فرستد تا
شما را از رحمتش بـهـره مـنـد و سـيراب كند, و كشتيها به فرمانش حركت كنند و از فضل
او بهره گيريد, شايد كه شـكـرگـزارى كـنـيـد (46) اى رسول , ما پيش از تو پيامبرانى
را به سوى قومشان فرستاديم آنها مـعـجـزه ها و دليلهاى روشن آوردند و هنگامى كه
اندرزها نتيجه نداد ما هم از كافران و تبهكاران انـتـقـام گرفتيم و همواره يارى و
نصرت مؤمنان بر ما حقى لازم است (47) اين خداوند است كه بادها را مى فرستد تا ابرها
را به حركت درآورند, سپس آنها را درپهنه آسمان , آن گونه كه بخواهد, مـى گـسـتـراند
و متراكم مى كند, در اين هنگام دانه هاى باران را مى بينى كه از درون آنها خارج مـى
شـود تا به هرقومى از بندگانش كه بخواهد, فروبارد و همان دم آنها شاد وخوشحال مى
شوند (48) هـر چند پيش از آن كه رحمت حق بر آنهاببارد مايوس بودند.
(49) به آثار رحمت خداوندى بنگر كه چگونه زمين را پس از مردنش زنده مى كند, بى
ترديد هموست كه زنده كننده مردگان در روز قـيامت است , و او بر همه چيز توانا است
(50) و اگربادى سوزان فرستيم و بر اثر آن زراعت و بـاغ خـود را زرد و پـژمـرده
بينند, راه كفران پيش گيرند (51) تو نمى توانى كه مردگان را شنوا كـنـى و نـه
دعـوتـت را بـه گوش اين كران , هنگامى كه روى مى گردانند,برسانى (52) و نيز تو
نـمـى تـوانى نابينايان كوردل را از گمراهيشان هدايت كنى , تو تنها مى توانى سخنت
را به گوش كسانى برسانى كه به آيات ما ايمان مى آورند و در برابر حق تسليمند.
(53) تفسير: خـداونـد سـبـحان از جمله هدفها و غرضهاى ارسال باد را رحمت مى شمارد و
آن اين است كه باد مـژده دهـنده باران و چشاندن رحمت است و منظور همان بارندگى است
كه پيامد آن فراوانى و بـهبود محصولات كشاورزى است و نيز لطافت هوا وفايده هاى
ديگرى است كه با وزيدن باد ايجاد مى شود.
و لتجرى الفلك بامره , و يكى ديگر از هدفها و فايده هاى باد اين است كه هنگام وزيدن
, كشتى ها را در دريـا بـه حـركـت مـى آورد.
و بـه سبب اين كه وزيدن باد هميشه موافق كشتى نيست عبارت باءمره زياد شده است
[مقصود اين است كه باد موافق ,به امر خدا مى وزد].
و لـتبتغوا من فضله , مراد اين است كه از فضل خدا در تجارت دريا, سود و بهره بجوييد
و روزى به دست آوريد.
و لعلكم تشكرون , و شايد شما اين نعمتهايى را كه در باد است , شكر كنيد.
درعبارت وليذيقكم دو صورت است : يكى آن كه متعلق به فعل محذوب باشد كه درتقدير چنين
است و ليذيقكم و ليكون كـذا و كـذا ارسـلـهـا.
ديـگـرى آن كه عطف برمبشرات باشد و گويا فرموده است : ليبشركم و ليذيقكم .
و كـان حـقا علينا نصر المؤمنين , اين فراز از آيه شريفه بيانگر عظمت مؤمنان و شان
ومقام والاى آنهاست , زيرا خداوند مؤمنان را شايسته آن دانسته است كه به آنها كمك و
يارى و از آنها پشتيبانى كند.
فيبسطه , خدا يك بار ابرها را در پهنه آسمان مى گستراند.
و يجعله كسفا, و بار ديگر آنها را متفرق و تكه تكه مى كند.
فـتـرى الـودق يـخرج من خلاله , و قطره هاى باران را مى نگرى كه از ميان ابرها, در
هردو حالت , خارج مى شود.
مقصود از واژه سماء جهت و طرف بالاست .
همچنان كه در اين آيه مى فرمايد:وفرعها فى السماء, شاخه آن در سمت بالاست (ابراهيم
/24).
فاذا اصابت به , مقصود از رسيدن باران به بندگان , رسيدن آن به سرزمينها و شهرهاى
آنهاست .
من قبله لمبلسين , تكرار كلمه من قبله براى تاكيد است .
همچنان كه در اين آيه مى فرمايد: فكان عـاقـبتهما اءنهما فى النار خالدين فيها, پس
شيطان و فردى كه او رااطاعت كرده هر دو در آتش دوزخ مخلدند (حشر /17) در اين آيه
ضمير در انهمابراى تاكيد تكرار شده است .
اثار رحمت اللّه , كلمه آثار به صورت اءثر و آثار هر دو خوانده شده است .
ان ذلـك لـمـحـى الـموتى , بى ترديد اين همان خداى توانايى است كه انسانها را پس
ازمرگ زنده مى كند.
فـراوه مـصـفـرا, ضـمـير در كلمه فراءوه به اثر باران و رحمت خداوند كه نبات و
گياهان است بـرمـى گـردد, يـعنى مردم گياهان را مى بينند كه زرد شده و كسى كه آثار
را به صورت جمع خـوانـده است ضمير راوه را به معناى آثار رحمت برگردانده و آن كلمه
نبات است , اين كلمه چـون مـصدر است به هر چه از زمين روييده شود گفته مى شود,
بنابراين هم براى كم و هم براى بسيار مى آيد.
لام در كـلـمه لئن مقدمه و زمينه اى است براى قسم و كلمه لظلوا به جاى دوجواب است ,
هم جواب قسم است و هم جزا و جواب شرط.
مصفرا پس از آن كه كشتزارها و گياهان آنها سرسبز و خرم بود, ببينند كه زرد شده است
.
خـداونـد سبحان كافران را سرزنش و مذمت مى كند كه هرگاه باران را از آنها بازداريم
,از رحمت خـدا مـايـوس و نوميد مى شوند و هر گاه براى آنها باران بفرستيم شاد
وخوشنود مى شوند و اگر بـادى بفرستيم كه گياهان و مزارع آنها را زرد و خشك كند به
نعمت خدا كافر مى شوند برخى از مـفـسران گويند: ضمير در فراوه به كلمه سحاب برمى
گردد, زيرا هر گاه كه ابرها زردرنگ شوند ديگر نمى بارند.
ترجمه : خدا است كه اول شما را ضعيف و ناتوان آفريد, سپس بعد ازاين ناتوانى نيرو و
قوت بخشيد و بـاز پـس از قـوت بـه ضعف و پيرى برگردانيد, او هر چه بخواهد مى آفريند
و او به هر چيز دانا و تـوانـاسـت (54) و روزى كـه قيامت برپا شود, تبهكاران سوگند
ياد كنند كه درعالم دنيا و برزخ ساعتى بيش درنگ نكردند, اين گونه از راستى وحقيقت
به دروغ مى پردازند (55) و آنان كه علم و ايمان به آنها داده شده مى گويند: شما به
فرمان خدا تا روز قيامت در برزخ درنگ كرديدو اكنون روز رستاخيز است , ولى شما آگاه
نبوديد (56) آن روز,عذرخواهى ستمكاران سودى ندارد و توبه آنان پذيرفته نمى شود.
(57) ما براى هدايت مردم در اين قرآن عظيم از هرگونه مثالى بيان كرديم و اگـر تو
معجزه اى براى آنها بياورى كافران , از روى عناد,مى گويند: اينها جادو است و شما
اهل بـاطـل هـسـتـيد (58) اين گونه خداوند بر دلهاى جاهلان و نادانان , مهر مى نهد
(59) اى رسول مـا,صـبر پيشه كن كه بى ترديد وعده خدا حق است و آنان كه ايمان
ندارندهرگز نبايد تو را سبك شمارند و خشمگين سازند.
(60) تفسير: مـن ضـعف , كلمه ضعف به فتح ضاد و ضم آن خوانده شده است و منظور اين
است كه براستى فـطـرت و سـاخـتمان بدن شما از ابتدا بر ضعف و ناتوانى بنا شده است و
آيه شريفه خلق الا نسان ضعيفا, انسان ضعيف آفريده شده است (نساء/28) هم اشاره به
همين است و مقصود اين است كه ما, در ابتداى امر شما راضعيف و ناتوان آفريديم و آن
زمان طفوليت است تا به زمان جوانى برسيد و آن دوران نـيـرو و تـوانـايـى انسان تا
زمان كهولت است پس از آن شما را به حال ضعف وناتوانى بـرمـى گـردانيم و آن زمان
شيخوخت و پيرى است .
اين فرايند و جريان سيرزندگى , روشنترين دليل بر وجود صانع دانا و تواناست .
مـا لـبـثـو غير ساعة , مقصود آنها از درنگ كردن , يا در دنيا و يا در قبر و عالم
برزخ و يازمان ميان نـابودى دنيا و روز قيامت است و اين كه آنها زمان توقف خود را,
در يكى از اين دورانها, يك ساعت گـفـته اند, يا به خاطر كوتاه بودن زمان است يا
زمان رافراموش كرده اند يا بطور تخمين و برآورد گفته اند.
كـذلك كانوا يوفكون , و مانند اين دروغ و خلاف حق , در دنيا از راستى و حقيقت ,برمى
گشتند, و كارهايشان را اين چنين برخلاف درستى و حق , بنا مى كردند.
و قال الذين اوتوا العلم , گويندگان اين آيه شريفه فرشتگان يا پيامبران و
يامؤمنانند.
فى كتاب اللّه , در علم خدا كه در لوح محفوظ است , يا در علم و قضاء خداوند كه به
حكمت خود آن را لازم كـرده اسـت .
دانـشمندان كه فرشتگان , انبيا و مؤمنان باشندآنچه را كه كافران گفتند رد كـردند و
به ضرر آنها قسم خوردند و سپس آنها را به سبب انكار روز قيامت با اين گفتارشان :
فهذ يـوم الـبـعـث و لـكـنـكم كنتم لاتعلمون ,ملامت و سرزنش كردند و گفتند چون آن
روز را حق نمى دانستيد اكنون ديگردانستن آن سودى ندارد.
فـيـومـئذ لايـنـفـع الـذيـن ظـلـمـوا مـعـذرتـهـم و لاهـم يـستعتبون , و امروز شما
نمى توانيد بـراى سـتـمـكـاريـهـايتان عذرى بياوريد و اگر هم عذر بياوريد قبول نمى
شود.
و از آنهاخواسته نـمـى شـود كـه بـه سـبـب توبه و برگشت به سوى خدا كارهاى زشت خود
را ازبين ببرند.
عرب مـى گـويـد: اسـتـعتبنى فلان فاعتبته , يعنى او از من طلب رضايت كرد ومن از او
راضى شدم و حـقـيـقت اين ماده زايل كردن ناراحتيهاست و مقصود اين است كه از آنها
خواسته نمى شود كه به سبب توبه و اطاعت , خدا را از خود راضى كنيد.
و لـقـد ضربنا, و براى آنها هر صفتى را كه گويا در شگفتى ضرب المثل است , توصيف
كرديم و هر داسـتـان عـجـيـبـى را بـراى آنها حكايت كرديم , مانند داستان مبعوثين
روزقيامت و آنچه را كه مـى گـويـند و آنچه به آنها گفته مى شود, همه را براى كافران
گفتيم ,ولى آنان به سبب عناد و تـيـره دلـى هرگاه آيه اى از آيه هاى قرآن را براى
آنها بياورى مى گويند اين آيه يا معجزه اى كه تو آوردى , باطل و دروغ است .
كذلك يطبع اللّه على قلوب الذين لايعلمون , مانند چنين مهرى كه بر دل كافران نهاده
است بر دل نـادانـان نـيـز نهاده مى شود و خداوند آنها را از الطاف و رحمتهاى خود
كه شفابخش سينه هاست بى بهره مى كند به طورى كه هر چيز حق و درستى را باطل ودروغ مى
نامند.
فـاصبر ان وعداللّه حق , اى پيامبر بر دشمنى كفار صبر كن , زيرا بدون ترديد وعده
خداوند بر يارى تو و بر پيروزى و برترى دادن دين تو بر تمام دينها حق و مسلم است .
و لايستخفنك الذين لايوقنون , كفر و عناد مردمى كه گمراهند و به آخرت يقين ندارند,
نبايد تو را سست كند و به جزع و ناشكيبايى وادار سازد.
سوره لقمان
اين سوره در مكه نازل شده است به جز چهار آيه , و داراى 34 آيه است .
پيش كوفيان الم يك آيه و پيش بصريان مخلصين له الدين يك آيه است .
[فضيلت قرائت اين سوره ] ابى بن كعب روايت كرده است كه : هر كس سوره لقمان را
بخواند, لقمان روز قيامت رفيق و دوست او اسـت و به عدد كسانى كه كار نيك انجام داده
اند و از كار بد نهى كرده اند, از حسنات ده تا ده تا به او داده مى شود.
((12))
امام محمد باقر(ع ) فرموده است : كسى كه سوره لقمان را در شب بخواند خـداوند سى
فرشته را بر او موكل مى كند تا او را آن شب تا صبح از شر شيطان و يارانش محافظت
كنند و اگر در روزبخواند آن فرشتگان او را تا شب از شيطان و يارانش حفظ مى كنند.
((13))
تـرجـمـه : الم (1) (تفسير و ترجمه آن گذشته است ) اين آيه هاى كتاب حكيم و
استوار است (2) مايه هدايت و رحمت براى نيكوكاران است (3) آنان كه نماز را به پا مى
دارند, زكات را ادا مى كنند و بـه آخـرت يـقـين دارند (4) آنان از طرف پروردگارشان
به راه راستند و آنهايندرستگاران (5) بـعـضـى از مـردمـان سـخنان بيهوده و باطل
خريدارى (تهيه ) مى كنند تا مردم را از روى نادانى گـمـراه سـازنـد و آيات الهى را
به استهزا و سخريه گيرند, براى آنها عذاب خواركننده است (6) هرگاه كه آيات ما بر او
خوانده مى شود با كبر و غرور روى برمى گرداند,گويى هيچ آن را نشنيده , پـندارى
گوشهايش كر است , او را به عذاب دردناك بشارت ده (7) ولى آنان كه ايمان آورده اند و
كـارهـاى نـيـك انـجـام داده اند, باغهاى پر نعمت بهشت از آن آنهاست (8) آنها
جاودانه در بهشت خـواهـنـد ماند, اين وعده مسلم الهى است و اوست مقتدر وآگاه (9)
آسمانها را بدون ستونى كه مـشـاهده كنيد آفريد و در زمين كوههاى بزرگى بنهاد تا شما
را به لرزه درنياورد و از هر حيوانى روى آن پـراكـنـده سـاخت و از آسمان آب (باران
) فرود آورديم و به وسيله آن در روى زمين انواع گـونـاگونى از جفتهاى گياهان پرارزش
رويانديم (10) اين همه آفرينش خداست , اكنون به من بگوييد معبودان غيرخدا چه چيز را
آفريده اند؟ ولى ستمكاران در گمراهى آشكارند.
(11) تفسير: هـدى و رحـمة , چون اين دو كلمه حال است براى آيات منصوبند و عامل آن
معنا ومفهوم اشاره اسـت كـه در لفظ تلك مى باشد.
و به رفع رحمة نيز خوانده شده است بنابراين كه يا خبر بعد از خبر است و يا خبر براى
مبتداى محذوف است .
لـلـمـحـسـنـين , عبارتهاى بعدى , كلمه محسنين را تفسير مى كنند و مقصود كسانى
هستند كه كـارهـاى نيك به جا مى آورند و آنان به اقامه نماز و اداى زكات و يقين به
آخرت توصيف شده اند و مـانـنـد ايـن مـورد, حـكايتى است از اصمعى كه از او معناى
اءلمعى پرسيده شد و او تنها اين شعر اوس بن حجر را خواند: الالمعى الذى يظن بك الظن
----- كاءن قدراءى وقد سمعا
((14))
(شاهد بر اين است كه لفظ (المعى ) با عبارتهاى بعدى تفسير شده است ) و يامقصود
از محسنين كسانى هستند كه تمام كارهاى نيك را انجام مى دهند, ولى اختصاص و تفسير
آنها به اين سه مورد به سبب فضيلت اين سه كار است .
و مـن الـنـاس مـن يـشـترى لهو الحديث , واژه لهو به معناى هر چيز باطلى است كه
انسان را از كـارهـاى خـيـر و نيك بازمى دارد و مفهوم لهو الحديث عبارت است :
ازبدگويى نسبت به حق , اسـتـهـزاء, گـفتن داستانهاى خرافى و مضحك , آواز خواندن
ورامشگرى كردن و اضافه لهو به الـحـديـث به تقدير من بيانيه است و در معناچنين بوده
است .
من يشترى اللهو من الحديث و اين گونه اضافه , اضافه شى ء است به آنچه از آن ساخته
شده است , مانند در چوبى , در آهنى , لباس خز.