سوره عنكبوت (از آيه 46)
تـرجـمـه : شـمـا اى مـسـلـمانان با اهل كتاب جز به نيكوترين شيوه بحث ومجادله
نكنيد, مگر با سـتمكاران از آنها و به آنها بگوييد ما به تمام آنچه ازجانب خدا به
ما و شما نازل شده ايمان داريم و خداى ما و شما يكى است و در برابر او تسليم هستيم
(46) همان گونه كه بر رسولان پيشين كتاب آسـمـانى فرستاديم به سوى تو نيز كتاب
آسمانى , يعنى قرآن را,فرستاديم پس آنان كه به آن كتب ايمان آوردند, به اين كتاب هم
ايمان مى آورند و از اين گروه , اهل مكه , هم بعضى ايمان مى آورند و آيـات مـا را
جـز كـافران انكار نمى كنند (47) تو پيش از اين نتوانستى كتابى بخوانى و نتوانستى
با دسـت خـود چـيـزى بـنـويـسـى تا مبادا منكران شك و ترديد كنند (48) بلكه اين
كتاب آسمانى مـجـمـوعـه اى از آيـات روشـن اسـت كـه در سـينه صاحبان دل و معرفت جاى
دارد و آيات ما را جزستمكاران انكار نمى كنند.
(49) تفسير: و لا تجادلوا اهل الكتاب , با يهود و نصارى مجادله نكنيد مگر به بهترين
شيوه , ومجادله احسن اين اسـت كه در برابر خشونت و تندى نرمش و ملاطفت كنيد.
همچنان كه مى فرمايد: ادفع بالتى هى اءحـسـن , بديهاى آنها را با آنچه نيكوتر است
دفع كن (مؤمنون /96) در اين آيه اشاره است به اين كه دعوت مردم به سوى خدابايد با
بهترين شيوه و با مهربانترين طريقه باشد.
الا الذين ظلموا منهم , مگر كسانى از آنها كه ستمكارند و در دشمنى و عناد افراطمى
كنند و رفق و مدارا به حال آنها فايده و اثرى ندارد.
و قولوا آمنا بالذى انزل الينا و انزل اليكم , اين عبارت از مجادله هاى احسن است .
و كذلك انزلنا اليك الكتاب , و ما همچنان كه كتابهاى پيشين آسمانى را فرستاديم ,اين
كتاب را به سوى تو فرستاديم كه ساير كتابهاى آسمانى ديگر را نيز تصديق مى كند.
فالذين اتيناهم الكتاب , مقصود از اهل كتاب عبداللّه بن سلام و كسانى است كه با
اوايمان آورده اند.
و من مولاء, از اهل مكه .
بـرخـى گـويـند: مقصود از الذين آتيناهم الكتاب كسانى از اهل كتاب هستند كه پيش از
زمان پيغمبر(ص ) بوده اند.
و من هؤلاء كسانى از آنها كه همزمان با پيامبرهستند.
و مـا يـجـحـد بـايـاتـنا, آيات ما را با آشكار بودنش انكار نمى كنند مگر كسانى كه
در كفرپافشارى مى كنند.
و ما كنت تتلوا من قبله من كتاب ...
, و تو پيش از نزول قرآن هرگز نوشته اى رانخواندى و با دست خود چيزى ننوشتى , زيرا
تو امى بودى و هيچ خطى رانمى دانستى .
اذا لارتاب المبطلون , زيرا اگر چيزى از خواندن و نوشتن مى دانستى , بى ترديد
افرادمبطل از اهل كـتـاب دربـاره ادعـاى تـو تـرديـد و شـك مـى كردند و علاوه بر آن
مى گفتند:آنچه را كه ما در كـتـابـهـايمان در توصيف پيامبر يافته ايم , اين است كه
او امى است نه مى نويسد و نه مى خواند, در حـالى كه اين پيغمبر آن كسى نيست كه در
كتابهاى ماتوصيف شده است [زيرا هم مى خواند و هم مـى نـويسد] و يا مقصود اين است كه
مشركان مكه ترديد مى كردند و مى گفتند: شايد قرآن را ياد گرفته است و يا با دست
خودش نوشته است .
بـل هـو آيات بينات فى صدور الذين اوتوالعلم , بلكه اين قرآن آيات روشن وآشكارى است
در سينه كـسـانـى كـه عـلـم به آنها عطا شده و آنها پيامبران , ائمه ودانشمندانى
هستند كه قرآن را حفظ مى كنند و در سينه هاى خود نگه مى دارند ومعناى آن را در
دلهاى خود نقش مى كنند و اين دو از خـصـوصيات قرآن است كه هم معجزه بودن آيات آن
روشن , و هم در سينه ها حفظ مى شود و هم بـيـشـتـر آن را حـفـظدارنـد و مـى خوانند.
به خلاف ساير كتابهاى آسمانى كه نه معجزه اند و نه خوانده مى شوند مگر از روى نوشته
ها.
و ما يجحد باياتنا الا الظالمون , و اين آيات روشن ما را انكار نمى كنند مگر كسانى
كه در ستم و ظلم فرو رفته اند و عناد مى ورزند.
تـرجـمـه : و كافران گفتند: چرا معجزه هايى از جانب خدايش بر او نازل نشده ؟ بگو
معجزه ها همه پـيـش خـداسـت مـن تنها بيم دهنده آشكارى هستم .
(50) آيا براى آنها كافى نيست كه اين كتاب آسـمانى را بر توفرستاديم كه پيوسته بر
آنها تلاوت مى شود؟ براستى در آن , رحمت وتذكرى است بـراى كـسانى كه ايمان مى
آورند.
(51) اى رسول ما بگو:همين بس كه خدا ميان من و شما گواه اسـت , آنـچـه را در
آسـمـان وزمـيـن اسـت مـى داند.
آنان كه به باطل گرويده اند و به خدا كافر شـده انـدزيـانكاران واقعى هستند (52)
آنها از تو مى خواهند كه فورا عذاب نازل شود و اگر وقت مـعـيـنـى تـعـيين نشده بود
عذاب به آنها مى رسيد وسرانجام عذاب بطور ناگهانى بر آنها نازل مـى شـود در حـالـى
كـه غـافل وبى خبرند.
(53) آنها از تو خواهان شتاب عذابند و البته جهنم به كـافـران احاطه دارد (54) به
ياد كافران بياور روزى را كه عذاب الهى آنها را ازبالاى سر و پايين پا فرو گيرد و
مى گويد بچشيد كيفر آنچه را كه (دردنيا) انجام داديد.
(55) تفسير: و قـالوا لولا انزل عليه آية , كلمه (آية ) آيات نيز خوانده شده و معنا
اين است كه كافران مى گفتند: چرا معجزاتى مانند ناقه صالح و مائده عيسى و مثل آنها,
بر او نازل نمى شود.
قل انما الايات عنداللّه , معجزات در اختيار خداست هر كدام را كه بخواهد مى فرستدو
اگر بخواهد معجزه دلخواه شما را بفرستد, مى فرستد.
و انـمـا انـا نـذير مبين , من تنها در خصوص آيات خداوند كه آورده ام شما رابيم
دهنده ام و اختيار معجزات خداى (عز اسمه ) در دست من نيست تا به دلخواه شما بياورم
.
با اين كه مى دانم غرض از معجزه اثبات نبوت است و در اين مورد تمام معجزه ها در حكم
واحدند.
او لـم يـكـفـهـم انا انزلنا عليك الكتاب , آيا براى آنها كافى نيست كه ما قرآن را
بر توفرستاديم كه مـعـجـزه آشـكـار و بى نياز كننده از ساير معجزه ها است و در هر
مكان وهر زمان براى آنها قرائت مى شود و معجزه اى است كه تا آخر دنيا ثابت و باقى
است .
ان فى ذلك , بى ترديد در اين قرآن نعمت بزرگ و رحمت بى مانندى است , و پند واندرز
است براى مردمى كه ايمان بياورند.
قـل كـفـى باللّه بينى و بينكم شهيدا, خداوند براى من گواه است كه رسالت خود را
ابلاغ كردم و براى شما نيز گواه است كه انكار و تكذيب كرديد و عناد ورزيديد.
يعلم ما فى السموات و الارض , خداوند به كارها و حقانيت من و به بطلان وبيهودگى
كارهاى شما مطلع و آگاه است .
و الـذيـن آمنوا بالباطل , كسانى از شما كه به باطل گرويدند يعنى چيزهايى غير از
خدارا پرستش مى كنند.
اولئك هم الخاسرون , آنان زيان كنندگان در معامله هستند, زيرا به عوض ايمان , كفررا
خريده اند.
و يستعجلونك بالعذاب , درخواست شتاب در عذاب , به عنوان استهزا و تكذيبى است از سوى
آنها.
و مـانند اين مورد است گفتار نضربن حرث كه به استهزا گفت :اءمطر علينا حجارة من
السماء, بر سرمان سنگ از آسمان ببار (انفال /32).
و لو لا اجل مسمى , اگر نبود زمان معينى كه خدا تعيين كرده است و وقتى كه
مقدرفرموده است و نـبود مدتى كه حكمتش تاخير عذاب را تا آن زمان لازم دانسته است بى
ترديد عذاب بر آنها نازل مـى شـد.
آن مـوعد معين زمان نابودى و هنگام اجل آنهااست و برخى گويند مقصود زمان آخرت است ,
زيرا خداوند به پيامبرش (صلى اللّه عليه و آله ) وعده داده است كه امتش را در اين
دنيا دچار عذاب و بيچارگى نكند وكيفر آنها را تا روز قيامت به تاخير اندازد.
و ان جهنم لمحيطة , البته جهنم كافران را احاطه كرده است و چون ناگزير سرنوشت همه
كافران به جهنم است گويا هم اكنون آنها را احاطه كرده است و يا بزودى احاطه خواهد
كرد.
((1))
چنان كه در آيه بعد فرموده است .
((2))
يـوم يغشيهم العذاب , روزى كه عذاب كافران را فراگيرد.
و بنابر تعبير اول (كه گويى هم اكنون جـهـنـم آنـهـا را احـاطـه كـرده است ) ظرف
يوم به وسيله فعل مقدر منصوب است .
(يعنى يوم يغشيهم ...
كانت جهنم محيطة بهم , خلاصه از كشاف ).
مـن فوقهم و من تحت ارجلهم , اين عبارت مانند آيه اى است كه مى فرمايد: لهم من جهنم
مهاد و من فوقهم غواش , براى كافران در دوزخ بسترها گسترده و سراپرده هاافراشته اند
(اعراف /41) و مانند ديگر آيه اى است كه مى فرمايد: لهم من فوقهم ظلل من النار و من
تحتهم ظلل , و براى آنها از بالا و زير, سايبانى از آتش دوزخ است (زمر /16).
و يـقول ذوقوا ما كنتم تعملون , لفظ (يقول ) هم با (ياء) خوانده شده و هم با نون
نقول و مقصود اين است كه كيفر كارهايى را كه انجام داده ايد, بچشيد.
تـرجمه : اى بندگان با ايمان من , زمين من وسيع است و هر جا باشيدتنها مرا پرستش
كنيد (56) هر انسانى شربت مرگ را مى چشد, سپس به سوى ما بازمى گرديد (57) آنان كه
ايمان آوردند و به كـارهـاى نـيـك پـرداخـتـنـد, آنها را در غرفه هايى از بهشت كه
در زير آن نهرها جارى است جاى مى دهيم و در آن زندگى ابدى كنند, چه خوب است پاداش
عمل كنندگان (58) آنان كه در راه خـدا شـكـيـبايى و به پروردگارشان توكل مى كنند
(59) چه بسيار جنبندگانى كه قدرت حمل روزى خـودرا ندارند, خداوند آنها را و شما را
روزى مى دهد و اوست شنوا و دانا(60) و اگر از آنها (كافران ) بپرسى كه آسمانها و
زمين را چه كسى آفريده است و خورشيد و ماه را مسخر كرده است ؟ مى گويند: اللّه ,پس
با اين حال چگونه منحرف مى شوند و به دروغ روى مى آورند؟(61) خداست كه روزى را به
هر يك از بندگانش كه بخواهد گسترده و يا محدود مى كند, بى گمان خداوند به همه چيز
داناست (62).
تفسير: يا عبادى الذين آمنوا, معناى آيه شريفه اين است كه هر گاه در شهرى هستيد كه
عبادت من آسان نباشد و امور دينى شما تمشيت نشود, از آن جا به شهر ديگربرويد.
حـضـرت صـادق (ع ) فـرمـود: اذا عـصـى اللّه فـى اءرض اءنت بها فاخرج منها الى
غيرها.
((3))
و از پـيامبر(ص ) نقل شده است كه فرمود: من فر بدينه من اءرض الى اءرض و ان كان
شبرا من الا رض استوجب الجنة و كان رفيق ابراهيم ومحمد(ص ).
((4))
فـايـاى فاعبدون , لفظ اياى در متكلم مانند اياه در اياه ضربته و اياك در اياك
ضربتك مى باشد و اصل عبارت فاياى فاعبدونى بوده است .
حرف فاء جواب شرطمحذوف است زيرا در تقدير چنين بوده است , ان ارضى واسعة فان لم
تخلصواالعبادة لى فى ارض .
فاخلصوها لى فى غيرها, براستى زمين من پهناور است , پس اگر در جايى نتوانستيدكه
خالص مرا عـبـادت كـنـيـد آن را در جاى ديگر براى من انجام دهيد.
در اين جا شرطحذف شده و در عوض مفعول مقدم شده است , و تقديم مفعول افاده معناى
اختصاص و اخلاص را نيز مى كند.
و چـون خـداوند بندگانش را به عبادت و اخلاص در آن تشويق كرد و حتى براى انجام آن
دستور داد كه مناسبترين شهر برگزيده شود, به دنبال آن فرمود: كل نفس ذائقة الموت ,
هر كه در هر جا باشد تلخى مرگ را درمى يابد.
لنبوئنهم من الجنة غرفا, آنها را در غرفه ها و بالاخانه هاى مرتفع بهشتى جاى مى
دهيم .
اين عبارت لنثوينهم كه از ماده ثواء است نيز خوانده شده است چنان كه عرب مى گويد:
ثوى فى الـمنزل , در منزل سكونت كرد.
و اثوى غيره : ديگرى را جاى داد.
وعلت اين كه به غرفا نيز متعدى شده يا اين است كه عبارت در اصل لنثوينهم فى غرف
بوده و حرف جر حذف شده است و يا علت ايـن اسـت كـه بـه جـاى فـعـل لننزلنهم قرار
داده شده (كه دو مفعولى است ) و يا ظرف موقت و محدود, به ظرف مبهم تشبيه شده است (و
از اين رو, نيازى به حرف جر ندارد).
الذين صبروا وعلى ربهم يتوكلون , كسانى كه به خاطر دين بر دورى از وطن و شدايدو
سختيهاى آن و بر اطاعت از خدا و ترك معصيت شكيبايى مى كنند و جز بر خدا برديگرى
توكل نمى كنند.
و چون خداوند دستور داد كه مسلمانان از شهر مكه هجرت كنند آنها از فقر وتنگدستى
ترسيدند و گـفـتند: ما چگونه به شهرى برويم كه وسيله زندگانى در آن شهر براى ما
آماده نيست سپس به آنها گفته شد: و كـايـن مـن دابـة لاتحمل رزقها, واژه دابه به
معناى هر ذى روحى است كه روى زمين حركت مـى كـنـد چـه عـاقـل باشد و چه نباشد.
و برخى از اين جنبنده ها به خاطرناتوانى و ضعيف بودن , نمى توانند روزى خود را حمل
كنند.
اللّه يرزقها و اياكم , اين خداست كه آنها را و شما را, روزى مى دهد, مقصود اين است
كه آن حيوانات ضـعـيـف كـه روزى خود را نمى توانند حمل كنند و همچنين شما را, بااين
كه مى توانيد روزى و سـرمايه كسب خود را حمل كنيد, تنها خداوند است كه روزى مى دهد
بنابراين هجرت را به خاطر اهتمام به روزى ترك نكنيد.
و هـو الـسـمـيـع العليم , و خداوند سخن شما را كه مى گوييد: از فقر مى ترسيم مى
شنودو به راز درون شما آگاه است .
و لئن سئلتهم من خلق السموات و الارض , و اگر از اين مشركان مكه بپرسى كه چه كسى
آسمان و زمـيـن را آفـريـده اسـت بـى گـمان مى گويند خداوند آنها را آفريده است ,و
خداوند است كه خورشيد و ماه و مسير آنها را مسخر و مشخص كرده است .
فانى يوفكون , پس چگونه از حق و توحيد خداوند برمى گردند و به دروغ روى مى آورند.
و يـقـدر لـه , قـدر الـرزق يا قتر الرزق يعنى روزى را محدود و تنگ كرد (ضد بسط
وگشايش ) و مـقـصـود از لـه لـمـن يشاء است يعنى روزى را بر هر كس كه بخواهدتنگ و
محدود مى كند, بنابراين ضمير در له به جاى من يشاء قرار داده شده است .
تـرجـمـه : اگـر از آنـها بپرسى چه كسى از آسمان باران مى فرستد و زمين را به وسيله
آن پس از مـردنـش , زنـده مى كند؟ به يقين مى گويند (اللّه ),بگو ستايش مخصوص خدا
است اما بيشتر آنها نـمى دانند (63) اين زندگى دنيا جز بازيچه چيزى نيست , و بى
ترديد زندگى واقعى سراى آخرت اسـت , اگـر آنـهـا مـى دانـسـتند (64) (اين مشركان )
چون سوار بركشتى شوند خدا را با اخلاص مـى خـوانـنـد و هـنگامى كه نجات يافتند وبه
خشكى رسيدند باز مشرك مى شوند (65) (بگذار) نـعمتهايى را كه به آنها داده ايم كفران
كنند و از لذات دنيا بهره گيرند, اما بزودى خواهند فهميد (66) آيـا (كافران مكه )
نديند كه ما حرم امنى براى آنهاقرار داديم در حالى كه از اطراف آنها مردم را (بـه
قـتـل و غارت )مى ربايند؟ آيا به باطل مى گروند و نعمت خدا را كفران مى كنند؟
(67)چه كسى ستمكارتر از آن كس است كه بر خدا دروغ بندد, يا حق راپس از آن كه براى
او آمد انكار كند, آيـا جـايـگـاه كـافـران در دوزخ نـيـسـت ؟ (68) و آنـان كـه در
راه مـا تـلاش كـنند به يقين كه هدايتشان خواهيم كرد و خدا هميشه با نيكوكاران است
(69) تفسير: قـل الحمدللّه , ستايش مخصوص خداست , به سبب آنچه از توحيد و نفى شريك
وهمانند از خود به من توفيق داده است .
بـل اكـثرهم لايعقلون , اما بيشتر آنها آنچه را كه مى گويند و اين كه اين اقرار
آنها دلالت بر بطلان شرك و صحت توحيد مى كند درك نمى كنند.
و ما هذه الحيوة الدنيا الا لهو و لعب , در اين فراز از آيه شريفه اشاره به تحقير و
پستى دنيا و امور آن اسـت , يـعـنى همان طور كه مدت بازى كودكان ساعتى بيش نيست وپس
از آن متفرق مى شوند, گـويـا دنـيـا هم بازيچه اى است كه ساعتى بيش طول نمى كشد و
با همان سرعت زوال مى يابد و بازى كنندگان كه اهل دنيا هستند متفرق ونابود مى شوند.
و ان الـدار الاخـرة لـهى الحيوان , در سراى آخرت تنها زندگانى دائمى است كه هيچ
ناگوارى و كدورتى همراه آن نيست , و گويا سرشت آن زندگى خالص است .
لفظ حيوان مصدر حيى است و اصل آن حييان بوده و حرف (ياء) دوم به واوتبديل شده است و
بدين سبب هر موجودى را كه داراى زندگانى است حيوان نامند.
لـو كـانـوا يـعـلـمـون , اگر آگاه بودند زندگى دنيا در آنها تاثيرى نمى كرد و از
راه حق منحرف نمى شدند.
فاذا ركبوا, اين عبارت به جمله محذوفى كه شرح حال كافران , بر آن دلالت دارد,متصل
شده است و مـقـصـود ايـن است كه كافران , با آن شرك و كفر و عنادى كه دارند,هر گاه
بر كشتى سوار و با خـطـر روبرو شوند خدا را مى خوانند مانند مؤمنانى كه دردين خدا
خالصند و جز به خدا به چيزى ديـگـرى توجهى ندارند و معبود ديگرى رابا او نمى خوانند
و تنها از او كمك مى خواهند, اما زمانى كه ما آنها را به ساحل نجات و خشكى آورديم و
نجات داديم و از خطر ايمن شدند دومرتبه به حالت اوليه شرك خود بازمى گردند.
ليكفروا بما آتيناهم و ليتمتعوا, عبارت ليكفروا و ليتمتعوا با كسر هر دو (لام
)خوانده شده است و در اين صورت دو احتمال است : يك احتمال آن كه لام در هردو, لام
(كى ) يعنى حرف نصب و علت است به معناى اين كه كافران , براى اين كه كفران نعمت
كنند و تنها از آن لذت و تمتع برند, به شريك خود بازگشتند.
احتمال ديگر اين است كه لام لام امر غايب و براى تهديد و توعيد باشد.
و قـرائت كـسـى كـه وليتمتعوا به سكون لام خوانده است , شاهد بر احتمال دوم است .
و مانند اين موردآيه ديگرى است كه مى فرمايد: اعملوا ما شئتم انه بما تعملون بصير,
هر چه مى خواهيد انجام دهيد كه خدا به آنچه انجام مى دهيد, بينا است (فصلت /40).
سـپس خداى سبحان نعمت امنيت از قتل و غارت را كه به آنها ارزانى داشته است تذكر مى
دهد و بـه يـاد آنـها مى آورد, در حالى كه عربهاى اطراف مكه يكديگر را قتل و غارت
مى كنند و با اين كه تعداد آنها از عربهاى مكه بيشترند, ساكنان مكه از نعمت امنيت و
آسايش برخوردارند و بدين سبب خـداونـد آنـهـا را سـرزنـش و تـوبيخ مى كندكه به باطل
و بتهايى كه در مقابل خدا قرار داده ايد گرويده ايد.
و اين نعمت آشكارا وديگر نعمتهاى خدا پيش شما كفران و ناسپاسى مى شود.
الـيس فى جهنم , اين عبارت استفهام تقريرى است كه قرار گرفتن آنها را در جهنم تاكيد
مى كند مانند اين كه شاعر گفته است : (آيا شما بهترين مردم نيستيد كه برچهارپايان
تندرو سوار مى شوند و به سبب زيادى بخشش , بخشنده ترين جهانيان نيستيد؟)
((5))
همزه استفهام انكارى است كه بر نـفـى داخـل شـده و به معناى تقريربرگشته است
[يعنى مسلما چنين است .
] در اين آيه دو وجه محتمل است : اول اين كه آيا با اين كه كافران چنين دروغى را به
خدا نسبت مى دهند و ادعا مى كنندكه او شريك دارد و ايـن چـنـيـن حـق را تكذيب و
انكار مى كنند؟ نبايد جاى آنها درجهنم باشد؟ و شايسته آن نيستند كه در آن جاى
گيرند؟ دوم اين است كه آيا به عقيده خود كافران و پيش آنها, صحيح نيست كه جايشان
درجهنم باشد كه جرات و جسارت چنين كارى را كرده اند؟ والذين جاهدوا فينا, آن
چيزهايى را كه واجب است در راه ما و به طرفدارى از ما باآنها جهاد كنند, نفس اماره
به سوء, و شيطان و دشمنان دين است .
لنهدينهم سبلنا, به يقين ما هدايت آنان را به راههايى كه به ثواب ما منتهى مى
شودزياد مى كنيم و هـمچنين توفيق آنها را در اطاعت بيشتر از ما كه موجب خشنودى مامى
شود افزون مى كنيم .
اين مـورد مـانـنـد ايـن آيـه است كه خدا مى فرمايد: والذين اهتدوا زادهم هدى , و
آنان كه هدايت را پذيرفتند خدا بر هدايتشان بيفزود(محمد/17) بـرخـى از مـفـسران
چنين گويند: هر كه در آنچه مى داند كوشش كند, ما او را به آنچه نمى داند راهنمايى
مى كنيم .
سوره روم
ايـن سـوره در مـكـه نازل شده به جز يك آيه و آن اين است فسبحان اللّه حين
تمسون اين سوره داراى 60 آيه است الم پيش كوفيان يك آيه و فى بضع سنين پيش
غيركوفيان يك آيه است .
[فضيلت قرائت اين سوره ] ابـى اين كعب از پيغمبر(ص ) روايت كرده است كه فرمود: هر
كه اين سوره راقرائت كند به شماره هـر فرشته اى كه ميان زمين و آسمان خدا را تسبيح
مى كند, ده حسنه به او عطا مى شود و آنچه را از ثواب در روز و شب از دست داده است
جبران خواهد شد.
((6))
تـرجمه : الف , لام , ميم .
(1) روميان مغلوب شدند (2) (اين شكست )در سرزمينى نزديك روى داد, اما آنها بعد از
مغلوب شدن بزودى غلبه خواهند كرد (3) (اين پيروزى روميان ) در اندسالى خواهد شـد,
هـمه امور جهان , چه قبل از اين و چه بعد از اين , از آن خداست و آن روزمؤمنان شاد
خواهند شـد (4) بـه يـارى پروردگار, خدا هر كه را بخواهدنصرت مى دهد و اوست توانا و
مهربان (5) اين وعـده پروردگار است و وعده خدا هرگز خلاف نمى شود, ولى اكثر مردم
نمى دانند.
(6) آنهاتنها ظـاهـرى از زندگى دنيا را مى دانند و از عالم آخرت بى خبرند (7)آيا
آنها پيش خود نينديشند كه خـداوند آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آنها است , جز
به حق و براى زمان معينى نيافريده , ولى بسيارى از مردم لقاى پروردگارشان را
منكرند.
(8) تفسير: مـقـصود از ارض سرزمين عربهاست [زيرا اين كلمه با الف و لام عهد ذهنى
آمده است ] و معهود پـيـش عـربـها همان زمينهاى خودشان است .
و مقصود از آيه شريفه اين است كه روميها در جايى كـه نـزديكترين محل به زمينهاى عرب
است , مغلوب شدند و آن جااطراف سرزمين شام است .
و بعضى گويند سرزمين جزيره است كه نزديكترين زمين روم به فا است .
فـى بـضـع سـنـيـن , واژه بـضـع بـه عددهايى ميان 3 تا 10 گفته مى شود [كه در فارسى
اند مى گويند.
].
گـويـنـد: رومـيها با فارسيها ميان سرزمين اذرعات و بصرى نبردكردند و فارسيها بر
روميها غـالـب شدند و آنها را شكست دادند.
اين خبر به مكه رسيد و بر پيامبر(ص ) و مسلمانان گران آمد زيـرا فـارسيهامجوس و
بدون كتاب و روميها عيسوى و اهل كتاب بودند.
و از طرفى مشركان شاد شـدنـد و گـفـتـند: شما و نصارى اهل كتابيد و ما و فارسيهااهل
كتاب نيستيم .
و همان طور كه برادران ما بر برادران شما پيروزشدند ما هم بر شما پيروز مى شويم .
پس از گفتار مشركان اين آيه نازل شد: و هم من بعد غلبهم سيغلبون , به يقين پس از آن
كه فارسيها بر روميهاغلبه كردند بزودى روميها بر فارسيها در اندسالى غلبه
خواهندكرد.
ايـن آيه شريفه از آيه هايى است كه بر درستى و صحت نبوت پيامبرما(ص ) گواه است و
همچنين گـواه اسـت كـه قرآن از جانب خداى سبحان است , زيرا قرآن از رويدادى كه
بزودى اتفاق خواهد افتاد خبرمى دهد و اين غيب است كه جز خداى عزوجل نمى داند.
ابـى سـعيد خدرى گفت : ما مسلمانان به همراه پيامبر(ص ) با مشركان عرب روبرو بوديم
و همان زمان روميها و فارسيها هم درگيرى داشتند.
خداوند ما را بر مشركان پيروزى داد و روميها را هم برمجوسيها پيروز گردانيد و ما به
خاطر پيروزى بر مشركان و پيروزى اهل كتاب بر مجوس شاد و خـوشـحـال شـديـم و آيه
شريفه و يومئذيفرح المؤمنون بنصراللّه اشاره به همين مورد است و اين پيروزى روزجنگ
بدر واقع شد.
مـن قـبل و من بعد, يعنى اول و آخر دو زمان , زمان مغلوب شدن وزمان پيروز شدن يعنى
مغلوب شدن آنها در ابتدا و غالب شدنشان درآخر نبود جز به امر و خواست خدا.
و يـومـئذ يفرح المؤمنون , روزى كه روميها بر فارسيها پيروز شدند,مؤمنان , به سبب
يارى و غلبه دادن خـداونـد اهـل كتاب را بر غيراهل كتاب , شاد مى شوند.
بعضى از مفسران گويند: مقصود از يـارى خـداايـن اسـت كه خداوند بعضى از ستمكاران و
كافران را بر بعض ديگرمسلط مى سازد, و تفرقه كلمه و اختلاف ميان آنها ايجاد مى كند,
كه اين خود باعث قدرت و قوت اسلام مى شود.
لـفـظ وعـد در عبارت وعداللّه مصدر تاكيدى است همچنان كه به ديگرى مى گويى : لك على
اءلـف درهـم اعترافا, اعتراف مى كنم كه هزاردرهم طلب تو بر ذمه من است , زيرا در
تقدير چنين اسـت : اعـتـرف لـك بـه اعـتـرافا و وعداللّه ذالك وعدا, چرا كه جمله
پيش در معنا و مفهوم وعد مى باشد.
سـپـس خـداونـد كافران را مذمت و سرزنش مى كند كه اينها به امور دنيابصيرت دارند و
منافع و مـضار آن را بخوبى درك مى كنند در صورتى كه از امور دين و آخرت بكلى بى خبر
و غافلند.
حسن [بصرى ] گفته است : آگاهى بعضى از آنها در امور دنيا و (كسب و تجارت ) آن
اندازه بود كه يك درهم را روى ناخنشان مـى گـذاشـتـنـد و وزن آن را مى فهميدند وخبر
مى دادند, ولى همين ها نمى توانستند بدرستى نمازبخوانند.
يـعـلـمون ظاهرا, عبارت يعلمون بدل از لايعلمون است .
و در اين بدل آوردن , اعلام و آگاهى اسـت بـر ايـن كه عدم علم كه جهل و نادانى است
, با علمى كه از امور دنيا تجاوز نمى كند يكسان است .
او لم يتفكروا فى انفسهم , در عبارت فى اءنفسهم دو احتمال است : يـك احتمال اين است
كه ظرف باشد, در اين صورت معنا اين است كه چرا در دلهايشان كه تهى از فـكـر اسـت ,
تـفـكر را ايجاد و احداث نمى كنند, بديهى است كه تفكر تنها در قلب است ولى براى
تـصـويرزيادترى از حال متفكرين به طور كنايه ذكر شده است , چنان كه گويند: اعتقد فى
قلبه با اين كه اعتقاد تنها در قلب است , باز هم قلب براى تاكيد گفته شده و مقصود
اين است كه چرا فكر نمى كنند و چنين سخنانى را مى گويند و يا چرا فكر نمى كنند تا
اين مطالب را بدانند ودرك كنند.
احتمال ديگر اين است كه صله براى تفكر باشد و معنا اين است كه چرا در نفس خود كه
نزديكترين مـخلوقات به آنهاست .
تفكر و تدبرنمى كنند تا بفهمند آنچه را كه خدا از بدايع حكمت در نهاد آنها بـه
وديـعـت گـذاشـتـه و آفريده است همه دلالت بر تدبير و حكمت مى كندو هيچ كدام مهمل و
بيهوده نيست .
الا بـالحق و اجل مسمى , خداوند هيچ مخلوقى را باطل و بيهوده وبدون هدف صحيحى
نيافريده اسـت , بلكه تمام آفريده ها همراه با حق [و هدف معين ] و حكمت است و با
فرض مدت معينى است كه ناگزير به آن مدت منتهى مى شود كه همان روز قيامت و زمان
پاداش وهنگام حساب است .
بـلـقـاء ربهم لكافرون , مقصود از لقاء خداوند همان اجل مسمى و روزقيامت است .
و حرف باء در كلمه بالحق مانند حرف باء در اين مثال است كه مى گويى : اشتريت الفرس
بسرجه و لجامه : اسب را بازين و افسار و دهنه , خريدم [حرف باء در هر دو مورد باى
مصاحبت و معيت است .
].
تـرجـمـه : آيا در زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه قبل از آنهابودند
چگونه شد؟ آنها از ايـنـان بـسيار تواناتر بودند و زمين را براى آبادانى ديگرگون
كردند, و بيشتر از اينها آباد و عمران كـردنـد, وپـيامبرانشان با معجزه ها و
دلالتهاى روشن براى هدايتشان آمدند, (وچون انكار كردند كيفر خود را ديدند) خداوند
هرگز به آنها ستم نكرد,بلكه آنها خود در حق خويش ستم كردند.
(9) سپس سرانجام آنان كه اعمال بد مرتكب شدند به جايى رسيد كه آيات خدا را انكار
كردند, وآن را به استهزاء و تمسخر گرفتند (10) خداوند است كه آفرينش راآغاز مى كند,
سپس آن را (پس از مرگ ) بـازمـى گـرداند, آن گاه به سوى او بازمى گرديد (11) و روزى
كه قيامت برپا شود تبهكاران در نوميدى و اندوه فرو مى روند (12) و هيچ شفاعت و كمكى
از معبودانشان براى آنها نخواهد بود و به آن چـيـزهـايـى كـه شـريك خدا قرار داده
بودندكافر مى شوند (13) و روزى كه قيامت برپا شود, (مـردم ) از هـم جـدامى شوند
(14) اما آنان كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند درباغى از بـهـشـت شـاد
و مـسرور خواهند بود (15) و اما آنان كه كافرشدند و آيات ما و لقاى آخرت را انكار
كردند در دوزخ , براى عذاب الهى , حاضرشان كنند.
(16) تفسير: اولـم يـسـيـروا فـى الارض , مفهوم اين آيه شريفه ثابت مى كند كه
كافران مكه در بلاد و شهرهاى امـتـهـاى گـذشـتـه مسافرت و سير كرده اند, و
آثارويرانى آنها را كه به سبب انكارشان نسبت به پـيـامـبـران بـوده اسـت ,نـگـريسته
اند.
سپس خداوند احوال امتهاى گذشته را توصيف مى كند ومـى فـرمـايـد: آنـها از اين
مشركان مكه بسيار نيرومندتر بودند و زمين رابراى آبادنى ديگرگون مى كردند.
واژه اثار يعنى شخم زدن و عرب به گاو ثور مى گويد چون زمين را شخم مى زند و آن را
ديگرگون مى كند,و بقر مى گويد چون آن را مى شكافد.
و عـمـروهـا اكـثـر مما عمروها, و آن گذشتگان بسيار بيشتر از اين كافران زمين را
آباد و عمران مى كردند [با اين وصف به سبب كفرشان نابودشدند].
فـما كان اللّه ليظلمهم , و خداوند كه آنها را هلاك كرد به آنها ستمى نكرده است ,
زيرا ذات خداوند مـنـزه از سـتـم كـردن است , بلكه آنان باكارهايى كه انجام دادند و
موجب هلاك آنها شد خود به خويشتن ستم كردند.
ثـم كان عاقبة الذين اساء السوى , لفظ عاقبة هم با نصب و هم با رفع عاقبة خوانده
شده است .
و واژه سـوآى اسـم تـفـضيل و مؤنث اسوءو به معناى زشت تر و ناپسنديده تر است مانند
حسنى كه مؤنث اءحسن است و مقصود اين است كه آن كافران در دنيا با هلاك شدن كيفرمى
بينند و سرانجام آنـها در آخرت هم از همه بدتر است .
لكن در آيه به جاى ضمير, اسم ظاهر قرار داده شده است .
اما كـسـى كـه عـاقبة رامنصوب خوانده است آن را خبر كان قرار داده است .
و منظور ازسواءى بدترين كيفر و عقوبتهاى روز قيامت است كه جهنم مى باشد.
ان كذبوا بايات اللّه , عبارت ان كذبوا به معناى : لا ن كذبوا است , يعنى به علت
تكذيب آنها.
ثـم الـيه ترجعون , سپس به ثواب يا عقاب خداوند بازمى گردند.
كلمه ترجعون هم با تاء و هم با ياء يرجعون خوانده شده است .
يبلس المجرمون , كلمه يبلس از ابلاس و به معناى فردى است كه درجايى با حالت ياس و
حيرت و سرگردانى توقف كرده باشد.
و لـم يـكن لهم من شركائهم شفعوء, مقصود از شركاى آنها, چيزهايى ,غير از خداست , كه
پرستش مى كردند.
و كـانوا بشركائهم كافرين , آن مشركان نسبت به معبودان خود كافرمى شوند و الوهيت
آنها را انكار مى كنند.
يـومـئذ يـتـفرقون , ضمير در يتفرقون به مسلمانان و كافران برمى گردد وعبارت بعدى
بر اين مـطـلب دلالت دارد و مقصود اين است كه آنها ازيكديگر جدا مى شوند و هرگز در
باغى از بهشت اجتماع نمى كنند.
فـى روضـة يـحبرون , كلمه روضة به خاطر بيان اهميت و عظمت آن ,نكره آمده است , يعنى
در بـاغـى و چـه بـاغـى ! و عـرب بـه هـر سـرزمـين پرآب و گياه و سبزه زارى روضه مى
گويد.
و ضرب المثلى است كه مى گويند: احسن من بيضة فى روضة : بهتر از تخم مرغى در سبزه
زارى است (كنايه از زيبايى نقطه پاك و سفيد در ميان فضايى سبزمى باشد).
واژه يـحبرون به معناى شادى و سرور است .
و برخى گويند آوازهاى طرب انگيز بهشتى و سماع در آن جا است .
فـاولـئك فـى الـعذاب محضرون , يعنى مشركان نمى توانند از عذاب الهى غايب شوند و
عذاب هم نسبت به آنها تخفيفى پيدا نمى كند.
تـرجمه : منزه است خداوند به هنگامى كه شام مى كنيد و صبح مى كنيد.
(17) و حمد و ستايش در آسـمـانـهـا و زمـين , مخصوص اوست وتسبيح و تنزيه براى اوست
, شامگاهان و هنگامى كه ظهر مـى كـنـيد(18) او زنده را از مرده و مرده را از زنده
بيرون مى آورد و زمين را پس از مرگ , حيات مـى بخشد و همين گونه شما در روز قيامت
برانگيخته مى شويد (19) و از نشانه هاى قدرت او اين اسـت كـه شـمـا را از خـاك
آفـريـد, سـپـس نـاگـهان انسانهايى شديد و در روى زمين پراكنده گـشتيد(20) و از
نشانه هاى حكمت او اين است كه از جنس خود شماهمسرانى براى شما آفريد تا در كنار
آنها آرامش يابيد و ميان شمادوستى و مهربانى قرار داد, در اين امر نيز نشانه هايى
است از حـكمت براى كسانى كه تفكر كنند (21) و از نشانه هاى قدرت او آفرينش آسمانها
و زمين و تفاوت زبـانها و رنگهاى شماست , در اين امور نيزنشانه هايى براى دانشمندان
جهان وجود دارد (22) و از نـشـانـه هـاى رحـمـت او خـواب شـمـا در شب و روز است و
تلاش شما براى بهره گيرى از فضل پـروردگار است در اين امور نشانه هايى است براى
كسانى كه گوش شنوا دارند (23) و از آيات او ايـن است كه برق و رعدرا به شما نشان مى
دهد كه هم باعث ترس و هم مايه اميد است و ازآسمان به رحمت بارانى مى فرستد كه زمين
را, پس از مردن , زنده مى كند.
در اين امور نشانه هاى قدرت و حـكـمـت خـدا بـراى خـردمـندان آشكار است (24) و از
نشانه هاى او اين است كه آسمان و زمين بـه فـرمـان او بـرپـاست , سپس هنگامى كه شما
را در قيامت از زمين فرامى خواند, ناگهان , براى حضور در محشر, همه خارج مى شويد.
(25) تفسير: سپس خداى سبحان به دنبال تذكر وعده ثواب و تهديد از كيفر,راههاى رسيدن
به ثواب و نجات از كيفر را بيان مى فرمايد.
مـقـصـود از تـسبيح معناى ظاهرى آن است كه منزه دانستن خداست ازپليديها و ذكر و ياد
او در زمانهاى مذكور.
برخى از مفسران گويندمقصود از تسبيح نماز است .
از ابن عباس پرسيده شد: آيا نمازهاى پنجگانه را در قرآن يافته اى ؟ گفت : آرى و اين
آيه شريفه را قرائت كرد.
مـنـظور از تمسون نماز مغرب و عشا و از تصبحون نماز صبح و ازعشيا نماز عصر و از حين
تـظـهـرون نـماز ظهر است .
از پيغمبر(ص )روايت شده كه فرمود: كسى كه بخواهد با پيمانه پر و لبريز براى اوكيل
كنند, بايد آيه فسبحان اللّه حين تمسون ...
را تا و كذلك تخرجون بخواند.
((7))
و كذلك تخرجون , و مانند اين زنده كردن شما را از قبر بيرون مى آوردو برمى
انگيزاند.
ان خلقكم من تراب , اصل و منشا آفرينش شما از خاك است .
اذا حـرف مـفـاجات و به معناى اتفاق ناگهانى است و در تقدير چنين است : سپس ناگهان
زمانى آمد كه شما انسان شديد و در روى زمين انتشار يافتيد.
اين مورد مانند اين آيه است كه مى فرمايد: و بث منهما رجالا كثيرا و نساء, و از آن
دو مردان و زنان بسيارى درروى زمين پراكنده كرد.
(نساء /1).
مـن انفسكم ازواجا, از همان شكل و جنس نهاد شما, و نه از جنس ديگرى , همسرانى
آفريديم تا به وسيله آنها آرامش يابيد و انس والفت به آنها پيدا كنيد.
و اين امر به سبب اين است كه ميان دو چيز ازيك جنس , مهربانى و آرامش برقرار است
ولى ميان دو چيز از دوجنس مختلف , جدايى و دورى وجود دارد.
و جـعل بينكم مودة و رحمة , ميان شما به وسيله ازدواج , دوستى ومهربانى ايجاد كرد
در صورتى كه پيش از آن هيچ سببى از قرابت و ياخويشاوندى در ميان شما نبود كه موجب
دوستى و مهربانى گردد.
و اختلاف السنتكم و الوانكم , مقصود از السنه يا همان واژه ها ولغتهاى هر زبان است
[مانند عربى - فـارسـى - تـركـى ...
] و يـا لـهـجه هاو شكل و آهنگ آنهاست [كه در اين صورت توجه داريم كه حتى لهجه دو
برادر هم يكسان نيست ].
خداوند ميان اين چيزها تفاوت واختلاف قرار داد به طورى كـه حـتـى دو سـخنگو, در هيچ
يك ازخصوصيات سخن و نحوه صدا, يكسان نيستند.
و همچنين ايـن اختلاف در صورت و خطوط آن و در رنگها و انواع آن موجود است .
و به سبب همين اختلاف و تفاوت است كه افراد شناخته مى شوند واگر چنين نبود و همه يك
شكل و يكسان بودند اشتباهها و مشكلهاى بزرگى روى مى داد.
ان فـى ذلـك لايـات لـلـعـالـمـيـن , در اين امور, بر كمال قدرت و حكمت صانع و
خداوند, براى دانشمندان نشانه ها و آيه هاى آشكارى است .
كـلـمـه لـلعالمين هم به كسر لام و هم به فتح آن للعالمين خوانده شده است , و گواه
براى كسره خواندن آن اين آيه است كه مى فرمايد:و ما يعقلها الا العالمون , و جز
دانشمندان آن را درك نمى كنند.
(عنكبوت /43)