ب) مقابله با
غلات؛
از آن جا كه جعل حديث در فضيلت خلفا به وسيله حكومت معاويه به حدى رسيد كه
در برخى موارد مقام آنها را حتى بالاتر از پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) و
ملائكه مى شمردند، لذا برخى از شيعيان و دوستداران اهل بيت (عليهم السلام) نيز در
مقابل آن مقام اهل بيت (عليهم السلام) را به حد خدايى رسانده و اطاعت از آنان را از
اين باب واجب و آنها را مورد پرستش قرار مى دادند.(907)
لذا امام حسن (عليه السلام) به مقابله با اين گروه پرداخته و آن ها را از اين امر
بازداشت. از حضرت نقل شده است كه:
واى بر شما، ما را در راه خدا دوست داشته باشيد، پس اگر اطاعت خدا را كرديم ما را
دوست بداريد و اگر معصيت خدا را كرديم به ما خشم بگيريد.(908)
ج) مقابله با عقيده مرجئه؛
از آن جا كه مرجئه بر اين عقيده بودند كه مؤمن عذاب نخواهد شد و ايمان از
عمل جدا بوده و گناهانشان بخشيده مى شود و زيانى به ايمان آن ها نخواهد زد، آن ها
مى پنداشتند اهل بيت نيز به خاطر قرابت با رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم)
به طور حتم مورد شفاعت پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) قرار خواهند گرفت، لذا
هر گناهى مى توانند مرتكب شوند.(909)
اما امام حسن (عليه السلام) به مقابله با اين عقيده برخاست. در اين زمينه از حضرت
نقل شده است كه:
واى بر شما، اگر تنها قرابت به رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) بدون اطاعت
خدا نافع بود، مطمئنا اين نفع به آن كسى از ما كه به او نزديك تر است مى رسيد! به
خدا قسم من مى ترسم از اين كه گناهكار ما را، دو برابر عذاب كنند، و اميدوارم اين
كه نيكوكار ما را نيز دو برابر ثواب و اجر دهند.(910)
امام (عليه السلام) در اين كلام خود، محور ثواب و عقاب و در نتيجه رستگارى را عمل
معرفى مى كند، و هيچ كس [حتى اهل بيت (عليهم السلام)] را بدون عمل و طاعت، ايمن از
عذاب الهى نمى داند.
3- اقدامات امام حسين (عليه السلام)
گفته شد كه در زمان حكومت معاويه، به نام دين برخى از مسائل اسلام را وارونه
جلوه داده و اهل بيت (عليهم السلام) شام و بسيارى از مسلمانان ديگر را آن چنان كه
مى خواستند به دور از اسلام پرورش داده بودند. آن ها مى كوشيدند تا آن جا كه ممكن
است مردم را از اهل بيت (عليهم السلام) دور سازند و شاءن و جاى گاه دينى آنان در
جامعه فراموش گردد؛ هم چنان كه گزارش شده است نافع بن ازرق از ابن عباس پرسيد:
براى ما خدايى را كه مى پرستى توصيف كن كه چگونه است؟ امام حسين (عليه السلام) كه
در گوشه اى نشسته بود به نافع گفت: بيا اين جا تا پاسخت را بگويم! اما نافع گفت: من
از تو نپرسيدم، بلكه از اين (ابن عباس) سؤ ال كردم. ابن عباس گفت: فرزند ازرق، او
از اهل بيت نبوت است كه وارثان علم اويند....(911)
اين گزارش نشان مى دهد كه در زمان امام حسين (عليه السلام) حكومت جور موفق شده بود
اهل بيت (عليهم السلام) را تا حدود زيادى منزوى كند و مردم شاءن آن ها را در دين
(احد الثقلين) به دست فراموشى سپرند. از طرف ديگر آن ها احاديثى بر جبرگرايى جعل
كرده و ترويج كردند تا به اين وسيله اعمال زشت خود را توجيه كرده و اطاعت بى چون و
چرا از حاكم ستم پيشه را مشروع جلوه دهند. و اين كه هر آن چه كه حاكم و خليفه مى
گويد، حكم خداست، حتى اگر بر خلاف كتاب خدا و سنت رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و
سلم) باشد. لذا اينگونه شد كه براى فرزندش يزيد كه فاسد و فاسق بود بيعت گرفت و او
را به خلافت رساند.(912)
لذا امام در مقابله با انحرافات پديد آمده دست به اقدامات مهمى زد كه مهم ترين آن
ها عبارت است از:
3- 1- احياى قرآن و اهل بيت (عليهم
السلام) در جامعه مسلمانان
امام حسين (عليه السلام) در چنين شرايطى به مبارزه با انحرافات پديد آمده در
اسلام برخاست. آن حضرت كه منشاء همه انحرافات را جدا شدن مردم از اهل بيت (عليهم
السلام) و عدم تمسك آنان به ثقلين مى دانست، با رد بيعت با يزيد، پرچم اصلاح در امت
اسلامى را برافراشت و با مبارزه و سپس شهادت خود و يارانش، سد محكمى بر سر راه
منحرفان شده، و سبب گشت تا مسلمانان بيدار شوند و از آن پس شورش هايى چون واقعه
حره، شورش مكه، جنبش توابين، و قيام مختار و... يكى پس از ديگرى شكل گرفت تا عاقبت
بنى اميه ساقط شدند.
علامه عسكرى در اين زمينه مى فرمايد:
آرى اين كژانديشى ها (اطاعت كردن از خليفه كه در مواردى بر كتاب خدا و سنت رسول
الله (صلّى الله عليه و آله و سلم) هم پيشى مى گرفت) در عالم اسلام بود كه امام را
وادار به قيام كرد تا با يزيد بيعت نكند و كشته شود؛ كشته شدنى ويژه و استثنايى، تا
مردم بيدار شوند و قداست خلافت شكسته شود و ديگر امامان اهل بيت (عليهم السلام)
فرصت بيان و تبيين اسلام و عقايد و احكام آن را بيابند و اسلام ناب محمدى (صلّى
الله عليه و آله و سلم) را به جامعه اسلامى باز گردانند.(913)
بنابراين، امام حسين (عليه السلام)، شناسايى اهل بيت (عليهم السلام) را به جامعه و
در نتيجه احياى قرآن و اصلاح مجدد مكتب را در جامعه، نه تنها در كلام خود بلكه با
شهادت خود و يارانش، به بهترين نحو به انجام رسانيد. علاوه بر اين، امام (عليه
السلام) در برابر اقدامات حكومت ستم در زمينه تفسير نيز موضع گرفته و با آن ها به
مبارزه برخاست، كه به برخى از اين اقدامات اشاره مى كنيم:
3- 2- مبارزه با منع نشر حديث و گسترش
تفسير
از آن جا كه منع نشر حديث از مهم ترين عوامل منزوى شدن اهل بيت (عليهم
السلام) در جامعه و فراموش شدن مقام و شاءن آن ها در دين، به عنوان مفسران واقعى
قرآن بود، امام حسين (عليه السلام) در اين باره بسيار كوشيد، تا احاديث رسول خدا
(صلّى الله عليه و آله و سلم) را در جامعه گسترش دهد.
آن حضرت در خطبه منا فرمود:
اما بعد، ديديد و شنيديد كه اين طغيان گر چه برخوردى با ما و پيروان ما كرد... به
سخنان من گوش فرا دهيد و آن ها را بنويسيد.... من بيم آن دارم كه اين امر حق از بين
برود.(914)
از امام حسين (عليه السلام) احاديث بسيارى رسيده است، كه برخى از آن ها، تفسير قرآن
كريم است. امام (عليه السلام) آيات قرآن را بر چهار وجه معرفى مى كند و مى فرمايد:
كتاب خدا بر چهار وجه است: عبارات، اشارات، لطائف و حقايق. كه عبارات آن در خور فهم
عوام است و اشارات آن در خور فهم خواص، و لطائف آن براى اوليا، و حقايق آن براى
پيامبران.(915)
برخى از تفاسير امام حسين (عليه
السلام)
معرفى شاءن والاى اهل بيت (عليهم السلام)
در بسيارى از تفاسير امام حسين (عليه السلام)، شناساندن اهل بيت (عليهم السلام) به
عنوان محور دين و مصداق كامل بسيارى از آيات قرآن، به خوبى به چشم مى خورد، كه
فزونى آن ها نمايان گر اين مطلب است كه براى مقابله با منزوى ساختن اهل بيت (عليهم
السلام) بيان شده است. به عنوان مثال امام در تفسير آيه شريفه:
وَ اءُولُوا الاءَرحامِ بَعضُهم اءَولى بِبَعض فى كِتابِ
اللهِ؛(916)
و خويشاوندان نسبت به يكديگر دراحكامى كه خدا مقرر داشته [از ديگران] سزاوارترند،
فرمود:
از رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) از تاءويل اين آيه پرسيدم كه چيست؟
فرمود: به خدا قسم مرادش غير شما نيست و شماييد اولوالارحام، پس زمانى كه وفات
يافتم پدر شما على سزاوارتر است به من و به مكان من، و زمانى كه پدر شما از دنيا
رفت برادرت حسين سزاوارتر است به او، و زمانى كه حسن از دنيا رفت، تو سزاوارتر هستى
به او.
گفتم: يا رسول الله! چه كسى بعد از من به من سزاوارتر است؟
فرمود: فرزند تو على سزاوارتر است به تو از بقيه، و بعد از او فرزندش محمد... و
بعد از او فرزندش جعفر... و بعد از او فرزندش موسى ... و بعد از او فرزندش على... و
بعد از او فرزندش محمد... و بعد از او فرزندش على... و بعد از او فرزندش حسن
سزاوارتر است به او از بقيه، پس زمانى كه حسن از دنيا رفت غيبت واقع مى گردد در
نهمين از فرزند تو، پس اين امامان از صلب تو هستند كه خداوند علم و فهم مرا به آن
ها عطا مى كند، و طينت آن ها از طينت من است كه سزاوار نيست كه كسى مرا بيازارد
درباره آن ها، و خداوند شفاعت مرا به آن ها نمى رساند.(917)
از امام حسين (عليه السلام) نقل شده است كه درباره آيه شريفه:
الَّذينَ اءنْ مَكَّناهُم فى الاءَرضَ اءَقاموا الصَّلاةَ؛(918)
كسانى كه اگر قدرت به آنان بدهيم نماز را اقامه مى كنند، فرمود:
((اين آيه در مورد ما اهل بيت نازل شده است)).(919)
و درباره آيه تَراهُم رُكَّعا سُجَّدا؛(920)
پيوسته آنان را در حال ركوع و سجود مى بينى، فرمود:
((اين آيه در باره على (عليه السلام) نازل شده است)).(921)
درباره آيه: قُل لا اءَساءَلُكم اءجرا الّا الموَدَةَّ فى
القُربى؛(922)
بگو من هيچ پاداش از شما بر رسالتم درخواست نمى كنم، جز دوست داشتن نزديكانم (اهل
بيتم)، امام فرمود:
((آن قرابتى كه خداوند امر كرده به مراقبت و حفظ آن و بزرگداشت حق آن ها و خير را
در آن قرار داد، قرابت و نزديكى ما اهل بيت است كه واجب ساخت حق ما را بر كل
مسلمانان)).(923)
درباره آيه: هَذانِ خَصمانِ اختصَمُوا فى ربِّهم؛(924)
اينان دو گروهند كه درباره پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختند، شخصى از اين آيه
سؤال كرد و امام حسين (عليه السلام) فرمود:
((ما و بنى اميه هستيم كه مخاصمه كرديم در خداوند- عز وجل- و ما گفتيم خداوند راست
گفت، و آن ها گفتند: خداوند دروغ گفت. پس ما با آن ها دشمنيم تا قيامت)).(925)
يا ايَّها الَّذينَ آمَنوا اءنْجاءَكم بِنَبَاء فَتبتئل؛(926)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد درباره آن تحقيق
كنيد، از امام حسين (عليه السلام) نقل شده است كه به وليد بن عقبه فرمود:
به خدا قسم تو را سرزنش نمى كنم از اين كه على را دشمن بدارى! در حالى كه او بر تو
هشتاد تازيانه نواخت، به خاطر خمس و پدرت را در روز بدر كشت. و اين كه تو چگونه او
را دشنام مى دهى، در حالى كه خداوند او را در ده آيه از قرآن مؤمن ناميده است و تو
را فاسق ناميده، و آن آيه : جاءَكُم فاسِق بِنَبَاء(927)
مى باشد.
البته برخى از بيانات مصاديق آيات به صورت تاءويل بوده است، مانند اين مورد:
- حارث بن عبدالله اعور مى گويد:
به حسين بن على (عليه السلام) عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! ما را خبر ده از قول
خداوند در كتاب مبينش: وَ الشَّمسِ وَ ضُحاها(928)
حضرت فرمود: واى بر تو اى حارث آن محمد رسول خداست. سپس گفتم:
وَ القَمرِ اءِذا تَلاها(929)
امام فرمود: آن اميرمؤمنان على بن ابى طالب (عليه السلام) است كه به دنبال محمد مى
آيد. گفتم وَ النَّهارِ اءِذا جَلّاها(930)
فرمود: آن قائم (عليه السلام) است از آل محمد (صلّى الله عليه و آله و سلم) كه پر
مى كند زمين را از عدل و قسط.(931)
و درباره آيه: وَ كلَّ شى ء اءَحصَيناهُ فى امام مُبين؛(932)
و همه چيز را در كتاب آشكاركننده اى برشمرده ايم. امام (عليه السلام) فرمود:
((زمانى كه اين آيه نازل شد، ابوبكر و عمر برخاستند و گفتند: اى رسول خدا! آيا آن
تورات است؟ پيامبر فرمود: خير. گفتند: پس انجيل است؟ حضرت فرمود: خير، گفتند:
پيامبر قرآن است؟ پيامبر پاسخ دادند: خير، و رو كردند به اميرمؤمنان على (عليه
السلام) و فرمود: او اين شخص است. اوست امامى كه جمع كرده است الله- تبارك و تعالى-
در او علم هر چيز را.))(933)
امام حسين (عليه السلام) ضمن اين كه اهل بيت (عليهم السلام) را به جامعه مى
شناساند، نقطه آغاز انحراف را نيز بيان مى كرد و پرده تزوير و فريب را از چهره جبهه
منحرف مى زدود. به عنوان مثال:
در مورد آيه: اءنّ السَّمع و البَصَرَ و الفُؤ ادَ كُلُّ
اولئِكَ عنهُ مسئُولا؛(934)
چرا كه گوش و چشم و دل؛ همه مسوولند، از امام حسين (عليه السلام) نقل شده است كه
فرمود:
((رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) فرمود: ابوبكر نسبت به من به منزله گوش، و
عمر نسبت به من به منزله چشم، و عثمان نسبت به من به منزله قلب است. فرداى آن روز
نزد رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) رفتم و اميرمؤمنان على (عليه السلام) و
ابوبكر و عمر و عثمان نزد آن حضرت بودند. پس به حضرتش گفتم: پدر شنيدم كه در مورد
اصحابت (ابوبكر و عمر و عثمان) اينگونه فرمودى؟ پس فرمود: بله و سپس اشاره كرد به
آن ها و گفت: اينها سمع و بصر و فؤ اد هستند، و مطمئنا سؤ ال خواهند شد از وصى من
اين (او اشاره كرد به على (عليه السلام)) و سپس فرمود: خداوند متعال مى گويد: همانا
از گوش و چشم و قلب از همه آن ها پرسيده خواهد شد و سپس فرمود: به عزت پروردگارم
قسم، همانا همه امت من متوقف خواهند شد روز قيامت، و سؤال مى شوند از ولايت او، و
آن است تفسير قول خداوند كه فرمود: وَقِفُوهم انَّهم مَسؤ
ولون؛(935)
آنها را نگه داريد براى بازجويى.))(936)
3- 3- مبارزه با پى آمدهاى ورود
اسرائيليات
همان گونه كه در بخش گذشته بيان گرديد تشبيه و تجسيم خداوند متعال يكى از
اثرات ورود اسرائيليات بود كه خلفا عامل آن بودند، و در زمان حكومت بنى اميه دامن
زده شد.امام حسين (عليه السلام) در نفى تشبيه و تجسيم بسيار كوشيد و با اين سياست
حكومت به مقابله برخواست. كه سخنان حضرت در اين زمينه فراوان است؛ از جمله فرمود:
اى مردم! مراقب منحرفان باشيد كه تشبيه مى كنند خدا را به خودشان، و گفتارشان مشابه
قول كسانى از اهل كتاب است كه كافر شدند. بلكه هيچ چيز شبيه خداوند نيست و او شنوا
و بيناست و چشم هاى مادى او را درك نمى كنند و او لطيف و خبير است.(937)
صدوق (قدس سره) نقل مى كند كه:
نافع بن ازرق از ابن عباس پرسيد: براى ما خدايت را كه مى پرستى توصيف كن كه چگونه
است؟ امام حسين (عليه السلام) كه در گوشه اى نشسته بود به نافع گفت: ((نزد من بيا
تا پاسخت را بگويم))! نافع گفت: من از تو نپرسيدم. ابن عباس گفت: فرزند ازرق! او از
اهل بيت نبوت است كه وارثان علم اويند. نافع رو به امام كرد و امام به او فرمود: اى
نافع! هر كس كه دينش را بر اساس قياس بنابراين نهاد همواره در شبهه است، و از صراط
منحرف، و راه كج را مى پيمايد، در حالى كه راه خدا را گم كرده است، و نا زيبا سخن
مى گويد.
اى پسر ازرق معبودم را آن گونه كه خود توصيف كرده است توصيف مى كنم، و او را آن
گونه مى شناسم كه خود را معرفى كرده است، كه درك نمى شود با حواس، و قياس نمى شود
به مردم، و او نزديك است نه به آن پيوسته و از او دور است نه جدا و گسسته، يكى است
غير قابل تقسيم، شناخته شده است به نشانه ها، و توصيف شده است با علامات، و نيست
خدايى جز او، بزرگ و بلندمرتبه.(938)
3- 4 مقابله با جبرگرايى
يكى از كارهايى كه حكومت جور به شدت به آن وابسته بود، ترويج جبرگرايى و حمل
آيات قضا و قدر الهى بر معناى جبر بود. آنها مى خواستند به اين وسيله چهره خود را
از اعمال قبيحى كه مرتكب مى شدند پاك كرده، و زمينه را براى اطاعت بى چون و چراى
مردم از حكومت، آماده نمايند، هر چند دستورهايشان بر خلاف سنت رسول خدا (صلّى الله
عليه و آله و سلم) و قرآن كريم باشد.(939)
بنابراين امام حسين (عليه السلام) به مقابله با اين سياست پرداخت. به عنوان مثال از
امام (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود:
رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) فرمود: هر كس سلطان جائرى را ببيند كه حرام
خدا را حلال مى شمرد و عهد خود را شكسته و با سنت رسول خدا مخالفت مى كند، و درباره
بندگان خدا با ستم و گناه رفتار مى كند، و عليه او با فعل يا قول بر نخيزد، بر
خداوند متعال رواست كه او را به عذاب گرفتار سازد.(940)
امام در آگاه سازى مردم و تابعين سرشناس كه در اثر جو حاكم در جامعه، دچار ترديد و
سرگردانى شده بودند بسيار كوشيد.
از امام (عليه السلام) در رد تكليف بما لا يطاق،، كه از نتايج و عوارض قول به جبر و
حمل قضا و قدر الهى بر معناى جبر است،(941)
اينگونه نقل شده است:
خداوند طاقت و توان كسى را نگرفت، مگر اين كه اطاعت را از او نخواست و قدرت كسى را
نگرفت، مگر اين كه تكليف را از او برداشت.(942)
3- 4 اقدامات امام سجاد (عليه السلام)
پس از نهضت امام حسين (عليه السلام)، حكومت جور مى پنداشت كار اهل بيت
(عليهم السلام) يك سره شده و ديگر اسلام در دست آن ها خواهد افتاد، لكن حماسه اى كه
امام سجاد، زين العابدين (عليه السلام) و زينب كبرى (سلام الله عليها) در كوفه و
شام بر پا ساختند، امر را بر حكومت واژگونه كرد، و دل هاى مردم را به سمت اهل بيت
(عليهم السلام) متمايل ساخت. به اين وسيله بود كه مردم متوجه دروغ و فريب حكومت در
ادعاى اسلام شدند و كم كم به اسلام راستين كه از اهل بيت (عليهم السلام) جدا نبود
روى آوردند.(943)
لكن حكومت كه از اين مسئله احساس خطر كرده بود و احياى فرهنگ اصيل قرآن و اسلام را
در سايه مكتب اهل بيت به زيان خود مى ديد، به مقابله با اين امر برخاست و امام سجاد
(عليه السلام) را به شدت زير نظر گرفت؛ به گونه اى كه امام عليه السلام در فعاليت
هاى روزانه خود نيز تحت نظر بود، و در چنين شرايطى بود كه دوست داران اهل بيت نيز
گاهى در شناخت امام (عليه السلام) دچار ترديد و سرگردانى مى شدند.
قاسم بن عوف، از ياران امام سجاد (عليه السلام)، اعتراف مى كند كه در ابتدا ميان
امامت على بن الحسين (عليهما السلام) و محمد حنفيه مردد بوده است
(944) و بعد از آن به امام (عليه السلام) پيوست. در تاييد سخن قاسم
مى توان گفت:
بعدها فرقه اى به نام كيسانيه به وجود آمده اند- بر فرض صحت اين گزارش - كه قايل
به امامت محمد بن حنفيه شدند، [و در امامت حضرت سجاد (عليه السلام) ترديد داشتند]
بدين سان جاى گاه اهل بيت (عليهم السلام) آن طور كه بايد شناخته شده نبود، زيرا
فعاليت هاى امام در زير ذره بين امويان قرار داشت و هر گونه اقدامى از ناحيه حضرت
ممكن بود عواقب خطرناك و وخيمى در بر داشته باشد، لذا در روايتى از حضرت نقل شده
است كه فرمود:
كسى كه امر به معروف و نهى از منكر را ترك گويد، همچون كسى است كه كتاب خدا را كنار
نهاده و بدان پشت كرده است، مگر آن كه در تقيه باشد. از امام سؤال شد تقيه چيست؟
فرمود: ترس از حاكم ستم گر كه دشمنى مى ورزد، ترس از اين كه بر او افراط يا طغيان
كند.(945)
شرايط سخت اقتضا مى كرد كه امام (عليه السلام) تقيه پيشه كند، تا اسلام ناب حفظ
گردد.
امام (عليه السلام) در طول مدت حيات خود شيعه را از نابودى حتمى رهانيد و زمينه را
براى فعاليت امامان بعدى به خوبى آماده ساخت. در اين جا به برخى از اقدامات آن حضرت
كه در زمينه قرآن و تفسير آن تأثير بيشترى داشت، اشاره مى كنيم:
4- 1- ادعيه امام سجاد (عليه السلام)
در ميان اقدامات امام چهارم در احياى قرآن در جامعه، دعاهاى ماثور از امام،
نقش ويژه اى را ايفا مى كنند. هنگامى كه جامعه دچار انحراف شده و روحيه رفاه طلبى و
دنيا زدگى بر آنان غلبه يافته بود، امام توانست از دعا براى بيان بخشى از عقايد
درست استفاده كند و بار ديگر توجه به عبادت و بندگى خداوند را در ميان مردم زنده
سازد.
گرچه مقصود اصلى در اين دعاها همه پرستش و عبادت بوده است، لكن چون آن حضرت معارف
والاى قرآنى و توحيدى را در قالب ادعيه بيان مى فرمود و در خلال آنها از تعابيرى
چون صلوات بر محمد و آل محمد و تعابيرى چون محمد و آله
الطيبين الطاهرين الاخيار الانجبين
(946) استفاده مى كرد، لذا جامعه را متوجه اين نكته مهم مى كرد كه
معارف والاى اسلام را تنها از طريق اين خاندان مى توان دريافت و تنها ايشان احد
الثقلين مى باشند كه در صورت تمسك به آنان گمراه نخواهند شد. حضرت با استفاده از
شيوه دعا بدون اين كه كسى متعرض شود، شاءن والاى اهل بيت (عليهم السلام) را به
جامعه معرفى و معارف والاى اهل بيت (عليهم السلام) را مى گستراند و مبارزه اى ريشه
اى را عليه انحرافات ريشه دارى كه در جامعه پديد آمده بود، سازمان مى داد و زمينه
را براى فعاليت بيشتر امامان پس از خود آماده مى كرد.
امام سجاد (عليه السلام) در دعاى زير اينگونه مى فرمايد:
پروردگارا! درود فرست بر بهترين آفريده ات، محمد و عترت برگزيده او از ميان بندگانت
و ما را همانگونه كه دستور داده اى مطيع آنان قرار ده . پروردگارا! مرا در شمار
موحدان و مؤمنان و باورمندان به پيامبر و امامان، كسانى كه اطاعتشان را واجب كرده
اى قرار ده.(947)
البته چنين دعاهايى در صحيفه سجاديه فراوان به چشم مى خورد،(948)
كه به خوبى نشان مى دهد امام (عليه السلام) در صدد گسترش مفهوم امامت و مقابله با
اقدامات حاكمان در جهت منزوى ساختن اهل بيت (عليهم السلام) در جامعه بود.
4- 2- مبارزه با اسرائيليات و قصه
سرايى و اثرات آن
امام (عليه السلام) در ضمن ادعيه، عقايد باطلى را كه از فرهنگ اهل كتاب وارد
شده بود مى زدود. به عنوان مثال: در زمينه نفى تشبيه و تجسيم خداوند- كه از پى
آمدهاى نفوذ اسرائيليات است بود- نقل شده است كه امام (عليه السلام) در مسجد رسول
خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) در مدينه نشسته بود، در اين هنگام متوجه شد گروهى
در بحث اعتقادى، خدا را به خلق او تشبيه مى كنند. امام (عليه السلام) از اين سخنان
بر آشفت و از جاى خود برخاست و كنار قبر رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) رفت
و دعاهايى را خواند كه مضمون آن، نفى عقيده تشبيه بود. از جمله آن دعا، اين فراز
است:
معبود من! قدرت تو آشكار است، لكن تو هرگز هويدا نخواهى شد. پس نشناختند تو را،
چرا كه تو را با مقاديرى كه لايق مقام تو نيست اندازه گيرى كردند و براى تو تشبيه
قرار دادند. و من اى معبودم بيزارم از كسى كه با تشبيه تو را مى جويد.(949)
امام (عليه السلام) با كسانى كه به سبك قصه خوانان عمل كرده و داستان ها و مواعظ
قرآنى را با اين سبك بيان ميكردند، مقابله مى كرد. ابن خلكان نقل مى كند كه حسن
بصرى بسيار قصه مى گرفت، حتى در حال عبادت و استدلالش اين بود كه مردم به ياد خدا
نياز دارند. او به محض اين كه به مراسم حج مى رفت، شروع به قصه گويى و پند و نصيحت
مى كرد. اتفاقا روزى على بن الحسين (عليه السلام) بر او مى گذشت و به وى گفت:
اى شيخ! آيا خودت را براى مرگ آماده كرده اى؟ پاسخ داد: خير. امام به او گفت: آيا
خداوند متعال معادى غير از اين خانه ندارد؟ او گفت: خير. امام فرمود: پس غير از اين
جا دار عمل كجاست؟ وى گفت: وجود ندارد. سپس امام فرمود: آيا عمل تو براى حساب
نيست؟ حسن گفت: نه. و در نهايت، امام سجاد (عليه السلام) به او فرمود: پس چرا مردم
را از طواف خانه خدا باز مى دارى؟ گفته اند كه حسن بعد از آن ديگر قصه نمى گفت.(950)
4- 3- مقابله با گروه هاى منحرف
الف) مقابله با غاليان
آن گونه كه در فصل بعدى بيان خواهيم كرد، عوامل گوناگونى سبب پيدايش جريان
سياسى غاليان گرديد، اين گروه به عقايد باطلى درباره ائمه اطهار (عليهم السلام)
معتقد شدند كه برخى از اين عقايد در تفاسير ايشان از آيات قرآن تاثيرگذار بوده است.
با نفوذ برخى عقايد غلات در ميان برخى شيعيان، امام (عليه السلام) عليه آنان موضع
گرفته و خطاب به گروهى از اهل عراق فرمود:
ما را به خاطر اسلام دوست بداريد و مقام ما را از حدى كه هستيم (بندگى) بالاتر
نبريد.(951)
همچنين نقل شده است كه حضرت سجاد (عليه السلام) فرمود:
دوست بداريد ما را به خاطر اسلام، نه مانند دوست داشتن بت ها، و محبت شما به ما به
گونه اى باشد كه موجب عيب بر ما نشود.(952)
و نيز نقل شده است كه فرمود:
كسانى از شيعيان ما، تا آن اندازه در دوستى ما افراط مى كنند، كه نظير سخنان يهود و
نصارا را درباره عزير و عيسى (عليهما السلام) درباره ما مى گويند. نه آن ها از
مايند و نه ما از آن ها.(953)