دو. تحكيم عقيده به عصمت انبيا؛
يكى ديگر از اثرات ورود اسرائيليات، تنقيص عصمت پيامبران (عليهم السلام) است كه
اميرمؤمنان براى زدودن اين اثر نيز كوشيد، به عنوان نمونه از ابن عباس نقل شده است
كه گفت:
از حضرت على (عليه السلام) درباره آيه: فَقالَ اءِنِّى
اءَحبَبتُ حبَّ عَن ذِكر رَبى؛(860)
گفت: من اين اسبان را به خاطر پروردگارم دوست دارم، پرسيدم و آن حضرت فرمود: اى ابن
عباس! تو درباره اين آيه چه شنيده اى؟ عرض كردم از كعب شنيده ام كه مى گفت: سليمان
سرگرم سان ديدن از اسبان شد، تا وقتى كه نمازش فوت شد. آن گاه گفت اسبان را براى من
بازگردانيد، آن روز چهارده اسب در آن جا بود كه دستور داد با شمشير ساق ها و گردن
هاى آن ها را قطع كنند و خداى متعال به جهت اين چهارده روز از سلطنت او را گرفت.
زيرا به اسبان ظلم كرد و آن ها را كشت. على (عليه السلام) فرمود: كعب دروغ گفته است
و حقيقت اين بوده است كه روزى سليمان از اسبان خود سان مى ديد، زيرا مى خواست با
دشمنان خدا جهاد كند. پس آفتاب غروب كرد، او به امر خداى- تعالى- به ملائكه موكل
آفتاب گفت آن را برگردانند و سليمان نماز عصر را در وقتش به جاى آورد. آرى پيامبران
هرگز ظلم نمى كنند و به ظلم نيز دستور نمى دهند، چرا كه معصومند.(861)
علامه طباطبايى (قدس سره) اين روايت را معتبر شمرده و گفته است:
بازگشت خورشيد نيز بلا اشكال است، زيرا وقتى ما معجزه را براى پيامبران بپذيريم،
ديگر فرقى ميان معجزات نيست، به ويژه اين كه از نظر روايات، آفتاب تنها براى سليمان
بر نگشته است، بلكه براى يوشع بن نون و على بن ابى طالب (عليه السلام) نيز بازگشته
است و روايات كاملا معتبر است.(862)
1- 5- پرورش شاگردان و سازماندهى
دوباره مكتب
در بخش گذشته بيان كرديم كه سيره خلفا بر منع كتابت و جلوگيرى از نشر احاديث
بود و براى دست يابى به اين منظور برخى از صحابه را مورد آزار و برخى ديگر را تحت
الحفظ نگه داشتند و برخى را نيز تبعيد كردند.
اما اميرمؤمنان على (عليه السلام) كه برجسته ترين آموزگار معارف قرآنى پس از
پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) است و تفسير قرآن را به طور كامل از پيامبر
(صلّى الله عليه و آله و سلم) فرا گرفته بود، تنها خود به نشر احاديث پرداخت، بلكه
شاگردان ويژه اى را نيز به بهترين شكل ممكن آموزش مى داد، تا اين احاديث را به
ديگران نيز منتقل كنند. در اين ميان افراد زيادى از صحابه و تابعين چون: ابن عباس،
ابن مسعود، كميل بن زياد، مالك اشتر، ميثم تمار، ابوالاسود دئلى، حجر بن عدى و
رُشَيد هَجَرى بودند كه علم تفسير خود را نزد اميرمؤمنان على (عليه السلام)، گاهى
به شكل خصوصى
(863) و گاهى به صورت عمومى، فرا گرفته اند.
بنابراين، اميرمؤمنان على (عليه السلام) را بايد نخستين پايه گذار مكتب تفسيرى
دانست؛ مكتب تفسيرى جامعى كه ديگر صحابه از بيانات گهربار ايشان براى تبيين آيات
قرآنى بهره مند گشته اند.
1- ابن مسعود
شيخ طوسى (قدس سره) از ابن مسعود نقل مى كند كه گفت:
تفسير هفتاد سوره از قرآن را كه از دهان مبارك پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم)
شنيده بودم نزد خود آن حضرت قرائت كردم و بقيه قرآن را نزد بهترين امت و داناترين
آن ها بعد از پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) يعنى- على بن ابى طالب (عليه
السلام)- فرا گرفتم.(864)
همچنين از ابن مسعود نقل شده است كه مى گفت:
اگر كسى داناتر از خود به كتاب خدا مى شناختم كه راهى به سوى او بود، چنين مى كردم
(نزد او مى رفتم). كسى از جمع به او گفت: على را چگونه مى بينى؟ گفت: بدو آغاز كردم
و نزد او دانش را فرا گرفتم.(865)
و نيز مى گفت:
تفسير نود سوره از قرآن را از پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) آموختم، ولى
قرآن را نزد بهترين مردم بعد از پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلم، به پايان بردم.
بدو گفته شد او كيست؟ گفت: على بن ابى طالب (عليه السلام).(866)
2- ابن عباس
او كه مشهورترين چهره تفسيرى در ميان صحابه است. ملازم و همراه هميشگى
خاندان نبوت بود. امام اميرمؤمنان (عليه السلام) او را پروراند و نيكو تربيت نمود؛
از اين رو يكى از فدائيان ميدان محبت و ولايت امام (عليه السلام) بود.(867)
از او با سندى صحيح روايت شده است كه گفت:
آن چه از دست مايه تفسيرى اندوخته ام از معدن فيض على (عليه السلام) بوده است.(868)
محمد بن عمر بن عبدالعزيز نقل كرده است:
هنگامى كه ابن عباس در بستر بيمارى افتاده بود و لحظه هاى آخر عمرش را سپرى مى كرد،
به عيادتش رفتيم، ولى بى هوش بود. او را به صحن منزل آوردند، به هوش آمد و واپسين
سخن خويش را اينگونه اظهار كرد: ((پيامبر خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) به من
خبر داد كه دو هجرت خواهم داشت: يكى با خودش و ديگرى با على (عليه السلام). مرا
فرمان داد تا از پنج گروه بيزارى جويم: ناكثين، قاسطين، خوارج، قدريه، مرجئه.
سپس ادامه داد: بار پروردگارا! گواه باش كه من زندگيم را بر شيوه زندگى على بن ابى
طالب (عليه السلام) قرار دادم و بر همان باور كه مرد من مى ميرم.)) و آن گاه چشم از
جهان فروبست.(869)
همچنين از او نقل شده است:
آن چه على (عليه السلام) بيان فرمود دريافتم و سپس به اين نتيجه رسيدم كه علم من در
مقايسه با دانش وى چون بركه آبى است در كنار دريا.(870)
1- 6- تاسيس علم نحو
همانگونه كه پيش از اين بيان شد يكى از عوامل اختلاف قرائت ها، خلق تئورى
سبعة احرف در مورد الفاظ قرآن كريم بود كه خليفه عمر آن را به پيامبر گرامى اسلام
(صلّى الله عليه و آله و سلم) نسبت داد و تساهل و تسامح خليفه در قرائت درست برخى
آيات، زمينه ساز لغزش مردم در امر قرائت گرديد. طبيعى است اختلاف قرائت كه در
مواردى منجر به اختلاف فتوا و حكم مى شد مى توانست ابزار مناسبى به دست دشمنان
اسلام دهد تا با سوء استفاده از آن و ايجاد تفرقه در ميان امت اسلامى، اساس و بنياد
اسلامى را ويران سازند.
در زمان اميرمؤمنان على (عليه السلام) لغزش مردم در قرائت ها بسيار گسترش يافته
بود. تازه مسلمانان كه با زبان عربى آشنايى چندانى نداشتند، بيشتر به اين مسئله
گرفتار بودند. لذا على (عليه السلام)، شاگرد خود را براى تاسيس قواعدى براى اعراب
قرآن فراخواند.(871)
علامه عسگرى داستان تاسيس علم نحو يا قانون اعراب گذارى در زبان عربى را از زبان
ابوالاسود دئلى اينگونه حكايت مى كند:
روزى بر حضرت اميرمؤمنان وارد شدم، ديدم آن حضرت در حال انديشه است. به من فرمود:
در شهر شما (كوفه) قرآن را غلط مى خوانند، مى خواهم كارى كنم تا لغت عرب از اين
آشفتگى بيرون آيد. گفتم: اميرمؤمنان اگر اين كار را انجام دهيد لغت عرب را زنده
كرده ايد.
بعد از چند روز خدمت آن حضرت رسيدم، نوشته اى به من داد كه در آن زير بناى علم نحو
را نوشته بود، و از تقسيم كلمه به اسم و فعل و حرف و تعريف آن ها شروع مى شد. بعد
حضرت به من فرمود:: انح نحوه (اينگونه پيش برو).
ابوالاسود مى گويد: آن را گرفته به منزل رفتم، و يك دوره قواعد نحو را طبق راهنمايى
و طرح آن حضرت نگاشتم و بعد آن را به وى نشان دادم و آن حضرت اشكالاتش را رفع كرد؛
مثلا در مورد اسماى مشبهة بالفعل فرمود: چرا كاءنّ را ننوشتى؟ گفتم: نمى دانستم از
آن هاست. فرمود: از جمله آن هاست.
بنابراين، ابوالاسود، علم نحو را كه از استاد خود اميرمؤمنان آموخته بود، به ديگران
نيز آموزش داد، كه از شاگردان او در علم نحو يحيى بن يعمر و نصر بن عاصم بودند.(872)
علامه زين الدين عاملى (قدس سره) مى گويد:
او (على (عليه السلام)) اولى كسى است كه علم نحو را وضع كرد.(873)
شيخ حر عاملى (قدس سره) مى گويد:
على (عليه السلام) اولى كسى است كه علم نحوم را تاسيس كرد و آن را به ابوالاسود
دئلى آموخت.(874)
علامه طباطبايى (قدس سره) مى فرمايد:
همانا على (عليه السلام) علم نحو را وضع كرد و كليات آن را بر ابوالاسود دئلى، كه
از اصحابش بود املا و او را به جمع نمودن جزئيات قواعد آن امر كرد.(875)
ابطحى مى گويد:
به خاطر اوضاع خطرناك كوفه، ابوالاسود دئلى، به بصره مهاجرت كرد. او كه علوم و فنون
نحو و ادب را نزد اميرمؤمنان على (عليه السلام) آموخته بود، در آن جا لواى ادب را
برافراشت. ديگران نيز از او پيروى كردند؛ به گونه اى كه گفته شده برخى از كوفيان
نيز به بصره مسافرت و در حلقه درس او شركت مى كردند.(876)
شكى نيست كه اگر اين خدمت اميرمؤمنان (عليه السلام) نبود، امروزه بسيارى از معارف و
حقايق تفسيرى قرآن قابل استخراج نبود.
يكى از نويسندگان معاصر در اين زمينه مى گويد:
علم نحو (ابزار) هدايتى است كه به وسيله آن فهم كتاب منزل خدا ميسر مى گردد... هم
چنين مفسر و محدث و فقيه و... بدان نياز دارد و آن چه كه ما ذكر كرديم نزد كسى كه
اندكى در اين زمينه تجربه و انديشه دارد، بسيار روشن مى باشد.(877)
هم چنين در طول تاريخ همواره معربينى چون: زجاج در معانى القرآن و نحاس در اعراب
القرآن و ابن خالويه در اعراب ثلاثين سوره من القرآن الكريم و از معاصران محمد صافى
در الجدول فى اعراب القرآن و صرفه و بيانه و محى الدين درويش در اعراب القرآن
الكريم و بيانه و... بودند كه در تجزيه و تركيب كلمات و آيات قرآن كريم كوشيده اند.
اين تلاش ها اهميت جاى گاه علم نحو را در تفسير قرآن كريم نشان مى دهد.
2- اقدامات امام حسن (عليه السلام)
پس از شهادت اميرمؤمنان على (عليه السلام)، امامت و ولايت امت، به حسن مجتبى
(عليه السلام) فرزند گرامى آن حضرت انتقال يافت. در اين زمان، معاويه كه حكومت شام
را در دست داشت، توانسته بود با دروغ و فريب به نام دين بر مردم حكومت كند. مردم هر
آن چه را كه او مى گفت جزء دين مى شمردند و پيروى مى كردند. تا آن جا كه او نماز
جمعه را روز چهار شنبه خواند و كسى به او اعتراض نكرد.(878)
لذا به واسطه سياست هاى معاويه- همچون سياست هاى خلفاى ثلاث- انحرافات فراوانى در
دين به وجود آمد، كه امام حسن (عليه السلام) عمر شريف خود را در راه مبارزه با اين
انحرافات گذراند. برخى از اين اقدامات كه در تفسير نقش داشته اند عبارتند از:
2- 1- حفظ و احياى مكتب اهل بيت
(عليهم السلام)
از آن جا كه سرچشمه همه انحرافات و سرگردانى هاى مردم در دينشان، همانا كنار
نهاده شدن اهل بيت (عليهم السلام) در جامعه بود و اين كه مردم جاى گاه واقعى اهل
بيت (عليهم السلام) را در اسلام به دست فراموشى سپرده بودند و آنان را همچون ساير
مسلمانان مى پنداشتند يا حداكثر آنان را به عنوان فرزند پيامبر (صلّى الله عليه و
آله و سلم) دوست داشتند، لذا امام حسن (عليه السلام) در اقدامات خود، به شناساندن
شاءن والاى اهل بيت (عليهم السلام) پرداخته و نقش محورى اهل بيت (عليهم السلام) و
جدا نبودن آنان از قرآن را به مردم گوش زد مى كرد، تا به اين وسيله دشمن را از
رسيدن به آرزوهاى فاسدش در نابودى دين و ديگر اقدامات ناروا ناكام گذارد.
به عنوان مثال: حضرت در اولين خطبه پس از شهادت اميرمؤمنان خطاب به مردم، اينگونه
فرمود:
هركس مرا شناخت كه شناخت و هر كس مرا نمى شناسد، منم فرزند محمد (صلّى الله عليه و
آله و سلم) و سپس اين آيه شريفه را تلاوت فرمود:
وَ اتَّبعتُ ملَّةَ آبَايى اءِبراهيمَ وَ اءِسحقَ وَ
يُعقوبَ؛(879)
من از آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب پيروى كردم.(880)
هم چنين فرمود:
ماييم حزب الله غالب و ماييم عترت نزديك رسول خدا و ماييم اهل بيت طيب او و ماييم
يكى از ثقلين كه جدم رسول خدا به يادگار گذاشت در امتش، و ماييم پيرو كتاب خدا كه
در آن تفصيل هر شى ء است و باطل از پيش رو و از پشت سر در آن راه ندارد، پس تفسير
آن بر عهده ما گذاشته شده، و در تاءويل آن گمانه زنى نمى كنيم، بلكه حقايق آن را به
صورت يقينى بيان مى كنيم. پس، از ما اطاعت كنيد، همانا اطاعت ما واجب شده است، چرا
كه با اطاعت خدا و اطاعت رسولش همراه است و خداوند بزرگ مرتبه مى فرمايد:
يا ايَّها الَّذينَ آمَنوا اءَطيعوا اللهَ و اءطِيعُوا
الرسولَ و اءُولِى الامرِ مِنكُم
(881).(882)
همچنين از آن حضرت نقل است كه:
قسم به خدا اگر امت دست به دامن ثقلين مى شدند، همانا آسمان بارانش را و زمين بركتش
را برايشان مى گشود، و هر آينه نعمت هاى فراوانش را از زمين و آسمان مى خوردند،
بدون اختلاف ميان آن ها تا قيامت.
خداوند متعال مى فرمايد:
وَلَوْ اءَنَّهُمْ اءَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالاِنجِيلَ
وَمَا اءُنزِلَ إِلَيهِم مِّن رَّبِّهِمْ لا كَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ
اءَرْجُلِهِم؛(883)
و اگر آنان، تورات و انجيل و آن چه را از سوى پروردگارشان بر آنها نازل شده (قرآن)
برپا دارند، از آسمان و زمين روزى خواهند خورد.(884)
2- 2- مبارزه با منع نشر حديث و گسترش
تفسير
امام حسن (عليه السلام) نه تنها خود دست به گسترش تفسير و ترويج احاديث به
يادگار مانده از پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) زد، بلكه ديگران را نيز به
اين امر دعوت كرد.
ابن سعد نقل كرده است كه:
حسن بن على پسران خود و پسران برادرش را خواست و فرمود: اى عزيزم! شما امروز كوچك
هستيد، چه بسا كه در آينده بزرگ ديگران شويد، بنابراين، اين علم (علم حديث) را
بياموزيد و هر كس كه نمى تواند آن را حفظ كند بنويسد و در منزل نگه دارى كند.(885)
امام حسن (عليه السلام) زمانى كه طالب علمى به او مى رسيد، مى فرمود:
آفرين بر وصيت رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) و سپس مى فرمود: هنگامى كه
طالب علم از منزلش خارج مى شود، پايش را روى هيچ تر و خشكى نمى گذارد، مگر اين كه
زمين تا طبقه هفتم بر او تسبيح مى گويد.(886)
علامه سيد شرف الدين، از ابن حجر در مقدمه فتح البارى نقل مى كند:
عمر بن خطاب و جماعتى ديگر كتابت حديث را ممنوع مى دانستند از ترس اين كه مبادا
قرآن با حديث مخلوط گردد، لكن على (عليه السلام) و فرزندش حسن مجتبى (عليه السلام)
و دسته اى ديگر از صحابه آن را روا مى دانستند.(887)
برخى تفاسير امام حسن مجتبى (عليه
السلام)
در تفاسير ماثور از امام حسن (عليه السلام)، شناساندن اهل بيت (عليهم
السلام) به وضوح ديده مى شود. آن حضرت در تفسير برخى از آيات، اهل بيت (عليهم
السلام) را مصداق اتم و اكمل آن آيات مى شناساند؛ به عنوان مثال در مورد آيه شريفه:
وَ قِفوهُم اءِنَّهم مَسؤُولونَ؛(888)
آن ها را نگه داريد كه بايد بازپرسى شوند.
امام حسن (عليه السلام) از رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) نقل مى كند كه در
مورد آيه شريفه فرمود:
بنده، هيچ قدمى بر نمى دارد مگر اين كه از چهار چيز پرسيده شود:
1- جوانى، كه در چه راهى مصرف كرده است؛
2- عمرش كه در چه راهى گذرانده است؛
3- از مالش كه از كجا آورده و در كجا خرج مى كند؛
4- و از محبت اهل بيت (عليهم السلام).(889)
امام حسن (عليه السلام) در تفسير آيه شريفه ذيل:
انَّما يَتَذكَّر اءُولوالاءَلبابِ؛(890)
تنها صاحبان انديشه متذكر مى شوند، فرمود:
((ايشان صاحبان خردند)).(891)
ايشان در تفسير آيه ذيل:
وَ مَن يَقتَرِف حسَنَة نَزِد لَه فِيها حُسنا؛(892)
و هر كس كار نيكى انجام دهد، بر نيكى اش مى افزاييم.
فرمود: ((اقتراف حسنه، مودت ما اهل بيت است)).(893)
امام حسن (عليه السلام) در تفسير آيات قرآن، علاوه بر معرفى اهل بيت (عليهم السلام)
به مردم و اين كه آن ها از قرآن جدا نبوده و يكى از دو ثقل مى باشند، حقايق ديگر
آيات را نيز به مردم مى شناساند. اين در حالى است كه حاكمان جور از نشر حديث و به
تبع آن از تفسير قرآن جلوگيرى مى كردند و به جاى آن، فرهنگ جاهلى عرب يعنى پرداختن
به شعر و شاعرى و يا فرهنگ خرافى اسرائيلى را در جامعه اسلامى رونق مى دادند.
از امام حسن از اميرمؤمنان (عليه السلام) از رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم)
نقل شده است كه در تفسير آيه شريفه: هل جَزاءَ الاحسانِ
اءِلَّا الاءِحسانُ؛(894)
آيا جزاء نيكى جز نيكى است؟! فرمود:
((آيا جزاى كسى كه بگويد لا اله الا الله، جز بهشت
است.))(895)
- امام حسن (عليه السلام) در تفسير آيه شريفه: وَ شاهِد وَ
مَشهُود؛(896)
و سوگند به شاهد و مشهود فرمود:
((شاهد روز جمعه است و مشهود روز عرفه)).(897)
در تفسير آيه شريفه: وَ اءَمَّا بِنعمَةِ رَبِّك فَحَدِّث؛(898)
و نعمت هاى پروردگارت را بازگو كن فرمود:
((مراد، عمل صالح است كه انسان انجام مى دهد و سپس با برادرانش درباره آن صحبت مى
كند تا آنان نيز مثل آن انجام دهند.))(899)
در تفسير آيه شريفه: وَ اءَلزمَهُم كَلِمَةَ التَّقوى؛(900)
و آن ها را به حقيقت تقوا ملزم ساخت فرمود:
(( لا اله الا الله، همان كلمه تقواست كه به واسطه
آن، كفه ميزان اعمال در قيامت سنگين مى شود.))(901)
در تفسير آيه شريفه: وَ فِى السَّماءِ رَرقُكُم وَ ما
تُوعَدون؛(902)
و روزى شما در آسمان است و آن چه به شما وعده داده مى شود فرمود:
((از آسمان چهارم به مقدار و اندازه معين نازل مى شود و به اندازه توزيع مى يابد.))(903)
2- 3- مقابله با گروه هاى منحرف
(904)
دوران امامت امام حسن (عليه السلام) مقارن بود با حضور جريان ها و مكاتب
سياسى مختلفى در جامعه اسلامى، چون: اهل حديث- كه در سايه حكومت بنى اميه به ترويج
جبرگرايى مى پرداختند- و مرجئه كه بر خلاف خوارج ايمان را از عمل جدا دانسته و حتى
قتل فرزندان پيغمبر را نيز موجب خروج از اسلام نمى دانستند و از همين رو مورد تاييد
دستگاه حاكم بودند و غلات كه در جهت عكس اقدامات خلفا مبنى بر منزوى نمودن اهل بيت
(عليهم السلام) و تنقيص جلالت شاءن آن ها، به غلو در شاءن اهل بيت (عليهم السلام)
پرداختند، امام (عليه السلام) به مقابله با اين مكاتب و جريان هاى سياسى نيز
پرداخت.
پاره اى از اين اقدام ها به قرار زير است:
الف) مبارزه با جبرگرايى؛
در زمان امام حسن (عليه السلام)، جبرگرايى توسط معاويه و دستگاه حكومتى او
رو به فزونى گذاشته بود؛(905)
به گونه اى كه اين مسئله برخى از تابعين بزرگ را نيز در حيرت و سرگردانى قرار داده
بود. به عنوان مثال حسن بصرى كه از بزرگان تابعين است طى نامه اى به امام (عليه
السلام)، پس از اعتراف به مقام والاى اهل بيت (عليهم السلام)، از حضرت درخواست مى
كند كه او و سايرين را كه در اين مسئله اختلاف دارند و در حيرت به سر مى برند، از
گمراهى نجات دهد و امام (عليه السلام) در پاسخ نامه او چنين مى فرمايد:
بسم الله الرحمن الرحيم، نامه تو به دستم رسيد و اگر در آن حيرت و سرگردانى خود و
سايرين قبل از خودت را ذكر نكرده بودى، جوابت را نمى دادم. اما بعد، پس كسى كه
ايمان نياورد به قَدَر (خير و شرش) اين كه خداوند به آن ها آگاه است، همانا كافر
شده است و كسى كه گناهان را به خداوند نسبت دهد همانا فاجر گشته است. به درستى كه
خداوند با اكراه اطاعت نمى شود، و با زور و غلبه معصيت نمى شود و خداوند امر بندگان
را مهمل نگذاشته است، لكن او مالك چيزهايى است كه خود به تمليك بندگان در آورده
است. و او قادر است بر آن قدرتى كه به بندگان عطا كرده است. پس اگر خواستند اطاعت
او كنند، آن ها را از آن باز نخواهند داشت و مانع آن نمى شود. و اگر خواستند گناه
كنند، در صورتى كه خداوند بخواهد بر آن ها منت گذاشته و مانع آن ها و عمل گناهانشان
گردد، مانع مى شود. و اگر مانع آن ها و معصيتشان نشود به معناى وادار كردن آن ها به
اجبار، و الزام آنان به اكراه بر معصيت نيست، بلكه به معناى تمكين آن هاست، بعد از
آن كه آنان را [از عواقب آن] آگاه و آن ها را از آن برحذر داشته و نهى كرده است. پس
اين طور نيست كه آن چه را كه به آن امر كرده، به صورت فطرى اطاعت كنند، همانند
ملائكه و آن چه را كه از آن نهى كرده، به صورت جبرى مرتكب شوند. بلكه خداوند حجتش
را بر همگان تمام كرده است. [بندگانش را توانا ساخته بر آن چه كه آن ها را به آن
امر كرده و آن چه كه از آن ها نهى فرموده است] پس اگر مى خواست همه شما را هدايت مى
كرد. و سلام بر كسى كه از هدايت تبعيت كند.(906)