بخش سوم:
بازتاب بعضى از تدابير پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) در برابر جريان هاى
سياسى در برخى تفاسير آن حضرت (صلّى الله عليه و آله و سلم)
مقدمه
همانطور كه در مباحث گذشته بيان كرديم، جريان هاى سياسى با در پيش گرفتن
سياست هاى خصمانه عليه پيامبر، اقدامات گسترده اى را براى منفعل كردن و تأثير
گذاشتن بر پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) و عقايد و فعاليت هاى او و در نتيجه
به سازش كشاندن آن حضرت، يا شكست و نابودى او انجام دادند. لكن از آن جا كه پيامبر
(صلّى الله عليه و آله و سلم) به اين سياست ها بى توجه نبود، با اتخاذ تدابير
حكيمانه، همواره سياست ها و اقدامات دشمنان را مقهور نموده و به شكست مى كشاند.
اين تدابير پيامبر در برخى از تفسيرهاى وى از آيات نمايان است. بنابراين، اقدامات و
سياست هاى جريان هاى سياسى از آن جهت بر تفسير آن حضرت نقش داشته است كه سبب شده
بازتاب تدابير پيامبر براى بى ثمر كردن فعاليت ها و سياست هاى آنان در تفسير پيامبر
نيز منعكس باشد. بديهى است كه اين، بدان معنا نيست كه تفاسير پيامبر از آيات تحت
تأثير فعاليت ها و اقدامات جريانهاى سياسى بوده است. ما، در اين بخش براى روشن تر
شدن موضوع برخى از اين تفاسير را بيان مى كنيم.(402)
الف) روى گردانى از منافقان
از موضع گيرى هاى پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) در برابر منافقان،
روى گردانى از آنان و ناديده گرفتن تخلفاتى است كه از آنان سر زده است؛ همچنان كه
قرآن كريم به آن تصريح مى كند:
اءُولَئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللّهُ مَا فِى قُلُوبِهِمْ
فَاءَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَّهُمْ فِى اءَنفُسِهِمْ قَوْلا بَلِيغًا؛(403)
آنها كسانى هستند كه خدا، آنچه را در دل دارند، مى داند. از [مجازاتِ] آنها صرف نظر
كن و آنها را اندرز بده و با بيانى رسا نتايج اعمالشان را به آنها گوشزد نما.
پيامبر گرامى اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم) حتى آن جا كه منافقان در صدد كشتن
او بر آمدند از كشتن آن ها خوددارى كرد.
اين عمل پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) مراد از اعراض را، كاملا تفسير كرده و
توضيح مى دهد. لذا در تاريخ اسلام هيچگونه جنگى عليه منافقان توسط پيامبر (صلّى
الله عليه و آله و سلم) گزارش نشده است، آن گونه كه عليه مشركان و يهوديان و روميان
مسيحى، جنگ به راه افتاد.
بنابراين، ممكن است اين مماشات پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) با منافقان اين
تصور را ايجاد كند كه پيامبر در اقدامى سياسى و تحت تأثير فشار منافقان مجبور به
مماشات با آنان شد، در حالى كه ماجرا كاملا بر عكس است و آن حضرت به اين وسيله
منافقان را در پنجه تدبير خود نگه داشته است؛ به گونه اى كه حتى در برابر پيشنهاد
بعضى از صحابه مبنى بر كشتن منافقان، پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) پاسخ
منفى داده و مى فرمايد:
آنها شهادت به وحدانيت خدا و نبوت مى دهند، لذا از كشتن آن ها خوددارى مى كنم، حتى
اگر بدانم كه به خاطر ترس، شهادتين را گفته باشند، زيرا من (پيامبر (صلّى الله عليه
و آله و سلم)) از كشتن كسانى كه شهادتين مى گويند منع شده ام.(404)
همچنين از آن حضرت نقل شده است كه:
دوست ندارم مردم بگويند وقتى محمد (صلّى الله عليه و آله و سلم) جنگ خود با مشركان
را پايان داد دستش را به خون ياران آلوده ساخته است.(405
)
شايد بتوان از اين سخنان پيامبر برداشت نمود كه:
1- منافقان شهادتين را بر زبان جارى مى كردند، لذا به همين اندازه از مصونيت
برخوردار مى شوند. در برخوردارى از حقوق اجتماعى حداقل پاى بندى كفايت مى كند.
2- رعايت چهره حكومت اسلامى نزد افكار عمومى؛ اگر پيامبر (صلّى الله عليه و آله و
سلم) منافقان را از ميان بر مى داشت دشمنان، پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم)
را به كشتن ياران، استفاده ابزارى از اصحاب و جنگ قدرت و... متهم مى كردند.
3- ممكن بود جنگ با منافقان به درگيرى داخلى منجر شود و همان طور كه منافقان مى
خواستند پايه حكومت تازه تاسيس اسلامى متزلزل شود، زيرا پيوند قومى، قبيله اى و
خويشاوندى بين منافقان و مسلمانان ممكن بود كار را براى مسلمانان نيز مشتبه سازد.
4- مداراى پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) با منافقان شايد به اين خاطر بود كه
مى دانست بعد از رحلتش، حكومت توسط عده اى غصب خواهد شد و اگر حضرت اقدام به كشتن
منافقان كند، آن ها نيز اين كار را مى كردند و هر مخالفى را به بهانه منافق بودن به
قتل مى رساندند. لذا مداراى پيامبر تا اين اندازه با منافقان، امرى است كه مى توان
آن را يكى از بهترين تفاسير عملى پيامبر در مورد آيه شريفه:
فَاءَعرِض عَنهُم... دانست، كه نه تنها تحت تأثير اقدامات منافقان نبوده
است، بلكه تدبيرى از سوى پيامبر گرامى اسلام در اين زمينه بوده است كه اقدامات
منافقان را تحت تأثير قرار داده است.
ب) شجره ملعونه
تفسير ديگرى كه ممكن است اين برداشت را پديد آورد كه شائبه سياسى بودن متأثر
از فشارهاى منافقان دارد، تفسير شجره ملعونه در قرآن است.
از آن جا كه منافقان پشت نقاب اسلام و فريب مسلمانان، طرح ها و نقشه هاى خود را پيش
مى بردند، پيامبر گرامى اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم) در مواضع گوناگونى با
تفسير آيات، پرده از چهره واقعى آنان بر مى داشت، تا مسلمانان در برخورد با اين
افراد با احتياط رفتار كنند و دور انديشى را از دست ندهند، به عنوان مثال:
وَ اءذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ اءَحَاطَ بِالنَّاسِ وَ
مَا جَعَلْنَا الرُّؤ يَا اَلَّتِى اءَرَيْنَاكَ إِلا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ
وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى القُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ
إِلا طُغْيَانًا كَبِيرًا؛(406)
به [ياد آور] زمانى را كه به تو گفتيم پروردگارت احاطه كامل به مردم دارد [و از
وضعشان كاملا آگاه است] و ما آن رؤ يايى را كه به تو نشان داديم فقط براى آزمايش
مردم بود، همچنين شجره ملعونه [درخت نفرين شده] را در قرآن ذكر كرده ايم، ما آنها
را تخويف [و انذار] مى كنيم، اما جز، بر طغيان شان افزوده نمى شود.
ابن جرير از سهل بن سعد روايت كرده است كه گفت:
رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) در خواب ديد كه بنى فلان و بنى اميه به
منبرش همچون ميمون ها جست و خيز مى كنند، بسيار ناراحت شد و تا زنده بود كسى او را
خندان نديد. خداى تعالى اين آيه را فرستاد: وَ مَا
جَعَلنَاكَ الرِّؤ يَا اَلَّتِى اءَرَينَاكَ الا فِتنَة لِلنّاسِ.
همچنين ابن ابى الحاتم از ابن عمر روايت كرده كه رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و
سلم) فرمود:
من فرزندان حكم بن ابى العاس را در خواب ديدم كه بر فراز منبرها بر آمده اند، ديدم
كه ريخت و قيافه ميمون ها بودند، و سپس خداى- تعالى- اين آيه را فرستاد:
وَ مَا جَعَلنَاكَ الرِّؤ يَا... كه منظور از آن،
شجره و دودمان حكم بن ابى العاص است.
ابن مردويه از حسين بن على (عليه السلام) روايت كرده كه:
رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) را روزى اندوهناك ديدند و از آن جناب سبب
اندوهش را پرسيدند؟ فرمود: از خواب به من نمايان شد كه گويا بنى اميه اين منبر مرا
دست به دست مى گردانند و گفته شد يا رسول الله (صلّى الله عليه و آله و سلم) غم
مخور، دنياست كه ايشان از آن برخوردار مى شوند.
ابن مردويه از عايشه روايت كرده كه:
روزى به مروان به حكم گفت: من خود از رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) شنيدم
كه به جدت و پدرت مى فرمود: شماييد از آن شجره ملعونه در قرآن.(407)
همانطور كه ملاحظه مى شود، پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) با تفسير اين آيه
به مردم مى گويد كه مراقب باشند تا در چنگ فتنه گرفتار نشوند و پس از او به كدام
خاندان و گروه چنگ زنند تا گمراه نشوند. بدين ترتيب روشن است كه اين تدبير در
شناساندن منافقان و پرده برداشتن از چهره آنان، نه تنها تحت تأثير اقدامات منافقان
نيست، بلكه اقدامات و سياست هاى آنان را نيز تحت تأثير قرار مى دهد، چرا كه منافقان
تا زمانى كه مى توانستند به فعاليت هاى خود ادامه دهند كه نقاب اسلام بر چهره داشته
باشند.
ج) آيه تطهير
تفسير ديگرى كه ممكن است در برخى، اين تصور را ايجاد كند كه تفسيرى سياسى در
برابر فشارهاى منافقان بوده است، تفسير پيامبر از آيه تطهير و معرفى اهل بيت (عليهم
السلام) است.
پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) هم زمان با آشكار ساختن چهره منافقان و اخطار
و هشدار لازم در مورد اين گروه به شناساندن خاندان ديگرى مى پردازد كه مردم با تمسك
به آن از خطر و آسيب فتنه ها در امان مى مانند و ميدان عمل و عرصه براى منافقان تنگ
شده، و ابتكار عمل از دست آنان خارج مى گردد و در موضع انفعال قرار مى گيرند.
بنابراين، نه تنها چنين تفسيرى متأثر از اقدامات منافقان نمى باشد، بلكه اقدامات
آنان را تحت تأثير قرار مى دهد و در صورتى كه مردم به آن عمل مى كردند، منافقان به
حاشيه رانده مى شدند. پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) در بيانات گوناگونى
مانند: حديث ثقلين و سفينه نوح و غدير خم و تفسير آيه تطهير و... اين عمل و وظيفه
را به نيكويى انجام داد و اهل بيت (عليهم السلام) را به مردم معرفى كرد. در اين
ميان تفسير پيامبر از آيه تطهير و تاكيدهاى مكرر او در تفسير و بيان مراد آيه، كه
آينده نگرى پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) را نشان مى دهد جاى تاءمل و دقت
بيشترى دارد.
در الميزان آمده است كه روايات كساء هفتاد طريق دارد كه چهل طريق آن را اهل سنت نقل
كرده اند.(408)
سيد هاشم بحرانى (قدس سره) در البرهان چهل و يك حديث از كتب اهل سنت در اين زمينه
آورده است.
آلوسى ضمن اعتراف به فراوانى و غير قابل شمارش بودن روايات، به چند نمونه از آن ها
اشاره مى كند.(409)
ابن كثير در تفسير خود هفده حديث را با طرق گوناگون نقل مى كند.(410)
سيوطى چهارده حديث در اين زمينه دارد.(411)
اكنون به ذكر برخى از اين روايات مى پردازيم:
ابوسعيد خدرى مى گويد:
پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اين آيه در مورد پنج نفر نازل شد: من،
على، فاطمه، حسن و حسين (عليهم السلام) كه فرمود: همانا خداوند اراده كرد كه هرگونه
پليدى را از شما خاندان نبوت بردارد و شما را پاك و منزه گرداند.(412)
ابن كثير مى گويد:
از اعمش از عطيه از ابوسعيد، رسيده كه رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم)
فرمود: آيه تطهير در مورد پنج نفر نازل شد: من، على، فاطمه، حسن و حسين (عليهم
السلام).(413)
در الدر المنثور آمده است: ابن جرير و ابن ابى حاتم و طبرانى با سند از ابوسعيد نقل
كرده اند كه رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
اين آيه درباره پنج نفر نازل شد: من، على، فاطمه، حسن و حسين (عليهم السلام).(414)
از ام سلمه نقل شده است:
پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) كسايى روى على، فاطمه، حسن و حسين (عليهم
السلام) انداخت و فرمود: خداوندا اينان اهل بيت من هستند، دور گردان از آنان هر
گونه بدى را، پاك و منزهشان گردان.
گفتم: و من نيز؟ فرمود: تو عاقبت به خيرى.(415)
ترمذى بعد از ذكر حديث مى نويسد:
اين حديث صحيح و حسن است و بهترين چيزى است كه در اين باب روايت شده است.(416)
اين حديث نمونه هاى فراوان ديگرى نيز در كتاب هاى تفسيرى دارد.
آن چه كه در اين روايات ديده مى شود آن است كه ماجرا در خانه ام سلمه اتفاق افتاده
است و اوست كه پس از اذن دخول گرفتن، با پاسخ منفى پيامبر (صلّى الله عليه و آله و
سلم) رو به رو مى شود. لكن در اين ميان روايات ديگرى نيز وجود دارد كه نشان مى دهد
ماجرا در خانه عايشه و در بعضى موارد در خانه زينب و يا خانه فاطمه (سلام الله
عليها) اتفاق افتاده است به عنوان نمونه:
صفيه دختر شيبه مى گويد: عايشه گفت: رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) صبح
گاهى از خانه خارج شد در حالى كه بر دوش آن حضرت يك حله سياه رنگ از جنس مو بود، كه
در آن نقش هاى جهاز شتر بود. پس حسن بن على (عليه السلام) آمد، پيامبر او را داخل
كرد [زير كساء] سپس حسين (عليه السلام) آمد و او نيز داخل شد، سپس فاطمه (سلام
الله عليها) آمد و او را نيز داخل نمود و بعد على (عليه السلام) آمد و او نيز داخل
شد، سپس فرمود: اءِنَّمَا يُريدُ اللهُ لِيُذهِبَ عنكُمُ
الرِّجسَ اءَهلَ البَيتِ و يُطَهِّرَكُم تَطهِيرا.(417)
در روايت ديگرى عبدالله بن جعفر مى گويد:
هنگامى كه رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) جبرئيل را ديد كه رحمت و فيض الهى
را از آسمان مى آورد، فرمود: چه كسى براى من فرا مى خواند؟ زينب گفت: من يا رسول
الله (صلّى الله عليه و آله و سلم) فرمود: بخوان براى من على و فاطمه و حسن و حسين
را، پس قرار داد حسن را در سمت راست و حسين را در سمت چپ خويش و على و فاطمه را در
مقابل سپس آن ها را با كسايى خيبرى پوشاند و فرمود: خدايا براى هر پيامبرى اهلى
است و اينان اهل من هستند. پس خداوند نازل فرمود: اءِنَّمَا
يُريدُ اللهُ لِيُذهِبَ... پس زينب گفت: آيا من نيز داخل شوم؟ پيامبر (صلّى
الله عليه و آله و سلم) فرمود: تو بر جاى خود باش، تو به خير هستى اءن شاء الله.(418)
چنين رواياتى و فزونى شان نشان از تكرار ماجراى كسا دارد؛ همچنان كه محب الدين طبرى
مى نويسد:
ظاهر اين است كه اين عمل پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) چندين بار در خانه ام
سلمه تكرار شده است، به دليل اين كه در هيئت اجتماع آن ها آن چه با آن پوشيده شدند،
و دعاى پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) و جواب ام سلمه، و وضع پيامبر (صلّى
الله عليه و آله و سلم) در احاديث اختلاف دارد.(419)
البته نكته قابل توجه در تكرار اين ماجرا آن است كه همواره در يكى از خانه هاى
همسران پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) ماجراى كسا تكرار مى شد. البته حكمت آن
بر هيچ پژوهش گر منصفى پنهان نيست.
شايد بتوان گفت: كه پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) با آگاهى از آينده اسلام،
پيش بينى مى كرد و روزى را مى ديدند كه دست سياست همسرانشان را در كنار اصحاب كسا
مصداق آيه معرفى خواهد كرد، لذا با تكرار چندين باره اين عمل در حضور يكى از زنان و
عدم اجازه ورود به او، براى روشن ساختن تنها مصاديق اين آيه براى مردم، مى كوشيد.
گذشته از تفاسير قولى پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) درباره اين آيه شريفه،
تفاسير عملى آن حضرت در اين باره، خود جاى بسى تاءمل دارد. روايات فراوانى در دست
است كه پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) مدت هاى درازى هر روز هنگام نماز بر در
خانه فاطمه (عليه السلام) مى رفت و با صداى بلند ندا مى داد:
الصَّلاة يَا اءَهلَ البيت اءِنَّمَا يُريدُ الله لِيُذهِبَ... و از آن جا
كه خانه فاطمه (سلام الله عليها) تنها خانه اى بود كه به مسجد باز مى شد طبعا افراد
زيادى اين نداى پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) را مى شنيدند؛ چنان كه گروه
زيادى اين ماجرا را نقل كرده اند. به عنوان نمونه ابوداوود از ابوالحمراء نقل مى
كند كه:
نه ماه در مدينه اقامت گزيدم الا يك روز و در هر وقت نماز صبح، پيامبر (صلّى الله
عليه و آله و سلم) بر در حجره فاطمه (سلام الله عليها) مى آمد و مى فرمود:
الصَّلاة وَ رَحَِكُمُ اللَّه اءِنَّمَا يُريدُ الله...(420)
پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) در مدت نه ماه طبق روايت ابن عباس، 1350 بار
اين كار را انجام داد، تا بفهماند آيه فقط در مورد افراد اين خانه است.(421)
افرادى كه اين ماجرا را ذكر كرده اند بسيارند، لكن هر كدام مدت زمانى را كه خود
شاهد ماجرا بودند بيان كرده اند. لذا در مدت تكرار اين عمل در روايات اختلاف وجود
دارد، كه عمده آن ها نه ماه و شش ماه را بيان مى كند، آن چه مسلم است، تكرار اين
ماجراست كه در كتاب هاى فريقين ذكر شده است.(422)
استاد آصفى مى گويد:
بدون شك چنين اهتمام ويژه و اهميتى خاص از رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم)
در ابلاغ اين امر مهم و محدود ساختن كادر اهل بيت (عليهم السلام) در پنج تن، حكايت
از مسووليتى بزرگ و رسالتى خطير دارد و عمق و محتواى سرشار آيه شريفه را مى رساند
كه آثار و ابعاد ريشه دار و بسيار گسترده اى در تاريخ حيات دينى و دنيوى مسلمانان،
پس از رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) دارد....(423)
استاد مهدوى راد مى گويد:
آن تاءكيدها و تنبيه ها از رسول الله (صلّى الله عليه و آله و سلم) ظاهرا براى آن
بوده است كه آن بزرگوار در آينه زمان، فردا و فرداها را مى ديد و فضيلت ستيزى
امويان و سياست بازان را در مى يافت.(424)
بنابراين، پيامبر گرامى اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم) با قول و عمل خود و با
آينده نگرى تمام، مصاديق آيه شريفه را بيان مى كنند؛ به گونه اى كه ديگر جاى ترديد
و شبهه اى براى منصفان جوياى حقيقت، باقى نمى گذارد، تا به اين وسيله كليه سياست ها
و اقدامات دشمنان اسلام را پس از خود بى ثمر ساخته و محكوم به شكست كند. لكن با
هزاران تاسف بايد گفت مردم به اين تدابير و تفاسير پيامبر تمسك نكردند، لذا ميدان
براى دشمنان اسلام باز شد و بر سر اسلام و مسلمانان آمد آن چه كه آمد.
د) تفسير عملى از آيه مباهله
همانگونه كه بيان كرديم پيامبر گرامى اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم)
براى دور ساختن مردم از گرداب منافقان، در تفسير خود چهره آنان را برملا ساخت. و در
برابر آنان خاندانى را شناساند كه مردم با تمسك به آنان از گمراهى نجات مى يابند و
عرصه براى فعاليت منافقان تنگ خواهد شد. لذا آن حضرت با تفسير عملى از آيه مباهله
به بهترين نحو مراد از آيه را بيان فرمود، كه بيان آن در بحث اقدامات نصارا گذشت،
لكن پيامبر به اشكال ديگرى نيز مراد از انفسنا در آيه
را تفسير كرد، به عنوان مثال:
پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) پس از اين كه آيات برائت نازل شد- حدود ده آيه
نخستين سوره توبه-به ابوبكر ماموريت داد آن ها را در روز حج اكبر (عيد قربان) در
ملاء عام (ميان مؤمنان و مشركان) به عنوان اعلاميه عمومى قرائت كند. فرشته وحى بعد
از اعزام ابوبكر نازل شد و اعلام كرد:
لَن يُؤ دِى عَنكَ اءلّا اءنتَ اءَو رَجُل مِنكَ؛(425)
رسالت اعلان را كسى جز تو يا مردى از تو، ادا نخواهد كرد.
لذا رسول گرامى اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم) على (عليه السلام) را مسئول كرد
تا به دنبال ابوبكر رفته وماموريت را از او تحويل بگيرد و خود آن را به انجام
رساند.(426)
اين مقدار از ماجرا ميان فريقين متيقن است.
رجل منكَ دليل بر قرابت ميان على (عليه السلام) و
پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) است و اين كه نفس على (عليه السلام) از نفس
پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) است.
استاد تقى پور در اين باره مى فرمايد:
حال با اين مقدار متيقن از ماجراى اين پرسش مطرح مى شود كه چرا بلافاصله در حين
اعزام ابوبكر پيك وحى نازل نشد و چرا قدرى با تاخير اعلان شد؟ توجه به موارد مشابه
و مكرر در تقابل با خليفه اول و دوم به روشنى گوياى معروفيت شخصيت على (عليه
السلام) در مقايسه با رقباى آينده مى باشد، كه علاوه بر آن قرابت ميان على (عليه
السلام) و پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) را به عموم اعلام مى دارد... [استاد
هم چنين اضافه مى كند كه] ((تعبير رجل منى))- كه در برخى از روايات در اين باب
آمده- نوعى سنخيت و مشابهت وجودى را افاده مى كند.(427)
روايات گوناگونى نيز اين نكته را تاييد مى كند، به عنوان نمونه: پيامبر (صلّى الله
عليه و آله و سلم) به ام سلمه فرمود:
على گوشتش از گوشت من و خونش از خون من است و او نسبت به من همانند هارون است نسبت
به موسى.(428)
همچنين پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) فرمود: على از من و من نيز از او هستم.(429)
ابن ماجه در مورد سند حديث آورده كه:
سند اين روايت صحيح و راويان آن همگى ثقه هستند.(430)
در عيون به سند خود از ابان بن صلت از حضرت رضا (عليه السلام) روايت كرده است كه:
در گفت و گويى با ماءمون و علما در فرق بين عترت و امت و فضيلت عترت بر امت آمده:
علماى حاضر در جلسه پرسيدند: آيا خداى تعالى- كلمه- اصطفاء
را در كتاب خود تفسير كرده است؟ فرمود: ظاهر اين كلمه را در دوازده جا تفسير كرده،
غير باطن آن:... اما سوم در آن جاست كه طاهرين از خلق خود را از ديگران متمايز
ساخته و رسول خود را دستور مى دهد كه با عترتش به درگاه خدا ابتهال نموده، با نصارا
مباهله نمايد و فرموده:
فَمَن حَاجَّكَ فيهِ مِن بعدِ ما جاءَكَ مِنَ العِلمِ فَقُل
تَعالَوا نَدعُ اءَبنَاءَنا و اءَبنَاءَكُم و نِسَاءَنا و نِسَاءَكُم و اءَنفُسَنا
وَ اءَنفُسَكُم علماى حاضر گفتند: منظور از كلمه
انفسنا خود آن جناب است، فرمود: اشتباه كرده ايد، منظورش على بن ابى طالب
(عليه السلام) است، يكى از دلايل اين معنا، كلام رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و
سلم) است كه درباره قبيله بنى وليعه فرمود: بنى وليعه دست از خلاف كاريش بردارد
وگرنه مردى را به سركوبيشان مى فرستم كه چون نفس من است و منظورش على بن ابى طالب
(عليه السلام) بود و منظور از كلمه ابناءنا، حسن و
حسين (عليهما السلام) و منظور از نساءنا فاطمه (سلام
الله عليها) است و اين، امتيازى است كه احدى از امت مقدم بر ايشان نيست و فضيلتى
است كه احدى از بشر در اين فضيلت و شرف به ايشان نميرسد و احدى از خلق از ايشان در
آن فضيلت سبقت نمى گيرند، براى اين كه در اين كلام خود، على (عليه السلام) را نفس
خود خوانده است.(431)
همانطور كه ملاحظه مى شود، پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) مراد از
انفسنا در آيه شريفه مباهله را به طرق گوناگون تفسير
فرموده است، كه در هيچ يك از موارد متأثر از اقدامات منافقان نبوده، بلكه كاملا بر
عكس، سياست منافقان مقهور تدبير حضرت بوده است.
ه) معرفى خوارج
احمد بن ابى امامه از رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) آورده است كه
پيامبر در تفسير آيه شريفه:
... فَاءَمَّا الذينَ فِى قُلوبِهِم زَيغ فَيَتَّبَعونَ مَا
تَشابَهَ مِنهُ...؛(432)
((اما آن ها كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهات اند...)) پيامبر ((صلّى
الله عليه و آله و سلم)) فرمود: اينان خوارجند.(433)
درباره آيه شريفه:
يَومَ تَبيَضُّ وُجُوه وَ تَسوَدُّ وُجُوه؛
((روزى كه بعضى چهره ها سفيد و برخى ديگر سياه مى گردد)) فرمود: سياه رويان
خوارجند.(434)
روشن است كه اين تفاسير در زمانى صورت گرفته است كه هنوز خوارج پديد نيامده بودند؛
آن ها در زمان حكومت حضرت على (عليه السلام) رسما موجوديت يافتند.
بنابراين، چگونه مى توان تصور كرد كه اين تفاسير تحت تأثير جريان خوارج بوده است.
گفتنى است آن چه كه به عنوان نمونه هاى تفسيرى ذكر شد، جداى از دقت در صحت و سقم
سند و متن آنهاست. هدف ما گردآورى آنان از منابع اهل سنت و اهل تشيع بوده است.