قرآن و اسرار آفرينش
(تفسیر سوره رعد)

آية الله جعفر سبحانى

- ۹ -


روزى‏هاى وسيع و محدود

26. «اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَ يَقْدِرُ(1) وَ فَرِحُوا بِالْحَيوةِ الدُّنْيَا وَ مَا الْحَيوةُ الدُّنْيَا فِى الْأَخِرَةِ إِلّا مَتَاعٌ؛

خداوند روزى هر كس را بخواهد گسترده مى‏كند و (براى هر كس كه بخواهد) تنگ و ضيق مى‏سازد. (كافران) به زندگى اين جهان خوشحال شدند؛ در حالى كه زندگى دنيا در برابر (زندگى) آخرت، كالاى ناچيزى بيش نيست.

27. «وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَولا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِى إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ؛

افراد كافر مى‏گويند: چرا براى او (پيامبر) نشانه‏اى (معجزه) از طرف خداى خود نازل نمى‏گردد؟بگو: خدا هر كس را بخواهد، گمراه مى‏كند و آن كس را كه به سوى او توجه كند، هدايت مى‏نمايد».

هر فردى در تماس خود با طبقات مختلف مردم، با يك حقيقت مسلم كه پيوسته بر جامعه‏هاى بشرى حكومت دارد روبه رو مى‏گردد و آن، اختلاف مردم از نظر معيشت و وسايل زندگى است و اين اختلاف در زندگى مردم به گونه‏اى است كه هيچ‏گاه بشر نتوانسته است خود را از چنگال آن رها سازد و همه مردم را از نظر سطح زندگى و توليد درآمدها يك‏سان و برابر نمايد؛ بلكه مى‏توان گفت انديشه برابرى بشر، از نظر در آمد و سطح زندگى، يكى از آرزوهاى خام بشرى است كه هيچ‏گاه جامه عمل به خود نخواهد پوشيد؛ حتى كشورهايى كه مدعى هستند در اين راه گام بر مى‏دارند و در اين مسير قرار گرفته‏اند، فقط توانسته‏اند به قسمتى از خواسته‏هاى خود برسند و همواره اختلاف طبقاتى از نظر وضع زندگى و وسايل آسايش، در ميان آنان به صورت ديگرى جلوه‏گرى مى‏كند.

علت اين كه اين شيوه از زندگى، هيچ‏گاه رنگ وجود به خود نمى‏بيند اين است كه، چنين مساواتى برخلاف فطرت انسانى است و هر طرحى كه اساس آن را مخالفت با فطرت انسانى تشكيل دهد به سان شنا برخلاف مسير آب است كه به نتيجه‏اى نمى‏رسد و جز خستگى و فرسودگى و بازگشت به مسير نخستين ثمره‏اى ندارد.

در نهاد و آفرينش بشر و در زندگى اجتماعى انسان، عواملى وجود دارد كه اختلاف‏ها را مى‏سازد و چون وجود اين عوامل، قطعى و ضرورى و اجتناب‏ناپذير است حتى وجود اين عوامل در رشد و پيشبرد جامعه انسانى تأثير به سزايى دارند، طبعاً اختلاف، كه مولود و زاييده اين عوامل است، قطعى و حتمى خواهد بود.

به اجمال، عوامل پديد آرنده اختلاف وضع زندگى، عبارتند از: اختلاف انسان‏ها از نظر نيروى فكرى و قواى عقلى و قدرت بدنى و جسمى. اين اختلاف براى بشر در هر دوره‏اى مشهود و روشن است و در هيچ دوره‏اى افراد جامعه انسانى، از نظر قدرت دماغى و بدنى برابر و يك سان نبوده‏اند و فعلاً در صدد بيان ريشه اين نوع اختلاف‏ها نيستيم، ولى به يقين افراد يك جامعه، در هيچ زمانى از نظر هوش و كاردانى و فعاليت يك سان نبوده‏اند و در نتيجه ممكن نيست وضع زندگى آنها برابر باشد؛ افراد هوشمند و كاردان، كوشا و فعال، از زندگى مرفه‏تر برخوردار مى‏گردند و اين دو گروه از لحاظ در آمد با دو گروه ديگر، كه در قطب مخالف آن قرار گرفته‏اند، متفاوت خواهند بود.

افراد هوشمند و با درايت، بر اثر بلندى فكر بر افق‏هاى تازه‏اى در زندگى دست مى‏يابند و در پيكار زندگى قله‏هاى بيشترى را تسخير مى‏كنند و بر اثر قدرت فكرى و استعداد طبيعى براى زندگى بهتر خود، نقشه‏اى صحيح و مفيد مى‏كشند و با سر انگشت فكر، بر مشكلات غلبه مى‏يابند و طبيعت سر كش را مهار مى‏كنند و از نيروى انسانى و ذخاير زمينى و دريايى به گونه‏اى خاص بهره‏مند مى‏شوند.

هرگاه نيروى بدنى و جسمى با اراده آهنين و خستگى ناپذيرى، توأم گردد به طورى كه دارنده آن رنج كار را احساس نكند و يا زحمت آن را به آسانى تحمل نمايد، مسلماً پيشرفت وضع زندگى را به بار مى‏آورد.

عوامل سازنده اختلاف به آن‏چه گفته شد منحصر نيست، بلكه تربيت‏هاى دوران كودكى، يا رشد اجتماعى يك ملت، نظام حكومت‏ها، وضع جغرافيايى يك منطقه، وضع خاص خانوادگى و...، از عوامل پديد آرنده اختلاف از نظر سطح زندگى و به اصطلاح قرآن موجب گسترش روزى و يا تنگى آن است و چون اين عوامل، از عناصر ثابت و اجتناب‏ناپذير در زندگى بشرى‏اند طبعاً شاخص رشد افراد و جامعه‏هاى انسانى در حال اختلاف و نوسان است و اين قانونى طبيعى مى‏باشد.

البته اين مطلب بدين معنا نيست كه خداوند بدون ملاك و جهت، عرصه زندگى را بر گروهى تنگ و بر گروه ديگر آسان مى‏سازد، بلكه مقصود اين‏است خداوند با در نظر گرفتن عوامل ياد شده، كه به اختصار گفته شد،معيشت و روزى مردم را به گونه‏هاى مختلفى تقدير و اندازه‏گيرى مى‏نمايد و قسمتى از اين عوامل، اگر از حدود اختيار انسان خارج باشد، قسمتى ديگر كاملاً در اختيار جامعه و فرد دارد و اگر فردى يا جامعه‏اى نتوانست زندگى‏آبرومندى براى خود درست كند، مقصر خود او و يا اجتماع اوست. به همين دليل اميرمؤمنان(ع) مى‏فرمايد: «گروهى كه با داشتن سرزمين‏هاى آماده و آب‏هاى كافى دست گدايى به سوى اين و آن دراز مى‏كنند از رحمت وسيع و گسترده خداوند دورند».(2) يعنى اين دورى از رحمت حق، زاييده كردار خود آنهاست.

امام صادق(ع) مى‏فرمايد:

«دعاى چند گروه به هدف اجابت نمى‏رسد از آن جمله: كسى كه در خانه بنشيند و از خداوند روزى بطلبد؛ زيرا به او گفته مى‏شود مگر خداوند راه تحصيل روزى به تو نشان نداده است؟».(3)

هنگامى كه اين آيه: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَّهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِبُ...؛(4) هر كس از نافرمانى خدا بپرهيزد خداوند راهى براى زندگى او باز مى‏كند و او را از جايى كه فكر نمى‏كرد روزى مى‏دهد» نازل شد. بعضى از ياران پيامبر درها را به روى خود بستند و از كسب و كار دست كشيدند و به عبادت پرداختند و گفتند خداوند متكفل روزى ما شده است. خبر به پيامبر رسيد. شخصى سراغ آنان فرستاد و گفت: انگيزه شما بر اين كار چيست؟ گفتند: به حكم آيه، خداوند متكفل زندگى ما گرديده است، بنابر اين به عبادت پرداخته‏ايم. پيامبر فرمود: دعا و عبادت چنين افرادى پذيرفته نمى‏شود و بايد به دنبال كار و كوشش بروند. حضرت بدين وسيله آنهارا از اشتباه بيرون آوردند.(5)

سيره و روش پيشوايان ما در زندگى نيز همين بوده است و آنان متذكر بودند كه تقسيم روزى، غالباً بر ملاك كار و فعاليت و شايستگى‏هاى فكرى و بدنى استوار است.

نظام‏هاى ظالمانه

اشتباه نشود ما با اين طرز تفكر از نظام‏هاى ظالمانه استعمارى، كه گرسنگى‏هاى مصنوعى را به وجود مى‏آورند و هر روز در جهان به توسعه و گسترش آن دامن مى‏زنند، طرفدارى نمى‏كنيم. ما هرگز نبايد گرسنگى‏هاى ساختگى قاره هند و آفريقا و... را به حساب خواست و مشيت الهى بگذاريم و با آيه مورد بحث اين عمل را توجيه كنيم و بگوييم وسعت وضيق‏معيشت آنها در دست خداست؛ زيرا به خوبى پيداست اين جنايات‏فجيع، ساخته افكار شيطانى غول‏هاى اقتصاد غرب است كه اموال ملت‏ها را به عناوين گوناگون غارت مى‏نمايند و مردم را از حقوق حقه خود محروم مى‏سازند.

چه بسا آنان براى حفظ سيادت اقتصادى خود ميليون‏ها تن مواد غذايى را تلف مى‏كنند و در نتيجه ميليون‏ها انسان از بين مى‏روند تا وضع اقتصادى آنان ثابت بماند، مثلاً در آمارهاى مربوط به سال‏هاى پيش چنين مى‏خوانيم:

«در سال 1960، صدو بيست ميليون تن نان در انبارهاى آمريكا از بين رفت و همين رقم كافى بود يك سال تمام بيش از پانصد ميليون جمعيت هندى را سير نگاه دارد»(6).

در برابر اين سياست‏هاى ضد انسانى، در هند ده ميليون نفر جان مى‏سپارند و 250 هزار كودك، تنها در برزيل بر اثر كمبود غذا مى‏ميرند(7).

در پايان تذكر يك نكته لازم است كه، مضمون آيه در آيات فراوان ديگرى‏(8) وارد شده است و در همه موارد مقصود از روزى، همان روزى دنيوى است و طبعاً در آيه مورد بحث نيز مقصود از گسترش روزى، همان نيازمندى‏هاى زندگى بشر در اين جهان خواهد بود و اگر در برخى از تفاسير(9) اين آيه به روزى‏هاى اخروى و مقامات بهشتيان و دركات دوزخيان تطبيق شده است، تا حدى از مفهوم آيه دور است.

در ذيل آيه، حيات مادى و دنيوى را در برابر زندگى اخروى ناچيز مى‏شمارد و بدين وسيله مى‏خواهد به جامعه انسانى بفهماند از گسترش روزى و ثروت جهان بايد به عنوان وسيله استفاده نمود و آن را منزلى از منازل زندگى شمرد، نه اقامتگاه دايمى، و براى آن نبايد به ظلم و جنايت پرداخت.

بحث‏هايى كه درباره آيه هفتم از اين سوره انجام گرفت، ما را از بحث در مورد آيه 27 بى‏نياز مى‏سازد؛ زيرا در هر دو آيه موضوع سخن اين است كه افراد مشرك اعتراض مى‏كنند: چرا براى پيامبر معجزه‏اى نازل نمى‏گردد؟

ما در آن بحث به روشنى ثابت كرديم معجزات ممنوع، آن معجزاتى بودند كه هدف درخواست كنندگان آن، هدايت و راهنمايى نبوده است و موافقت با چنين درخواستى عقلاً لازم نيست و پيامبر فقط راهنماست و اختيار جهان در دست او نيست.

ولى در ذيل آيه 27 پاسخى غير آن چه در آيه هفتم بيان گرديده، داده است و آن اين كه هدايت و راهنمايى مشركان در گرو آوردن معجزات مورددلخواه شما نيست، بلكه هدايت و ضلالت افراد به مشيت و خواست الهى مربوط است.

مشيت و خواست خداوند نيز بى‏ملاك و بى‏جهت نيست و هدايت او تنها شامل حال افرادى مى‏شود كه به فكر حقيقت‏جويى باشند و به سوى او توجه كنند و لجاج و عناد را كنار بگذارند كه در اين موقع شايسته هدايت الهى خواهندبود.

قرآن مجيد به اين حقيقت و اين كه ملاك هدايت و ضلالت چيست با جمله «وَيَهْدِى إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ» اشاره مى‏كند و با اين جمله مى‏توان بسيارى از آيات مربوط به هدايت و ضلالت را تفسير نمود و خود را از چنگال اوهام «جبريگرى» رها ساخت.

ريشه نگرانى‏ها

28. «الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِاللَّهِ أَلابِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛

كسانى كه ايمان آورده‏اند و دل‏هاى آنها با ياد خداوند آرام است، آگاه باش تنها با ياد خدا، دل‏ها آرامش پيدا مى‏كند».

29. «الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ و حُسْنُ مَآبٍ؛

كسانى كه ايمان آورده‏اند و كارهاى نيك انجام مى‏دهند زندگى گوارا و حسن عاقبت از آن آنهاست».

30. «كَذلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِى أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَيْهِمُ الَّذِى أُوحَيْنَا إِلَيْكَ‏وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّى لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ؛

هم‏چنين تو را به ميان امتى فرستاديم كه پيش از آنان امت‏هايى آمده‏اند و رفته‏اند، تا براى آنان آن چه را بر تو وحى كرده‏ايم بخوانى. آنان به رحمان كفر مى‏ورزند. بگو: پروردگارم اوست، جز او خدايى نيست، به او توكل كرده‏ام و بازگشت به سوى اوست».

يكى از مشكلات زندگى عصرما مشكلات روانى است. امروز سراسر زندگى جوامع ماشينى را اضطراب و دلهره فرا گرفته و آرامش روحى جاى خود را به تشنج روانى و سرانجام به انتحار و خودكشى داده است و اين حقيقتى است كه اكثر روان‏پزشكان را نگران ساخته است.

بشر در سايه دانش نيرومند خود بر بسيارى از مشكلات زندگى پيروز گرديده و به قسمتى از بيچارگى‏ها و ناتوانى‏هاى خود پايان داده است؛ مثلا با شناختن دشمن شماره يك و نامريى خود، «ميكرب» و راه مبارزه با آن، خود را از بيمارى‏هاى عفونى، به صورت قابل ملاحظه‏اى، رها ساخته است و يا با استخراج منابع زيرزمينى و نيروهاى مختلف طبيعت، بسيارى از موانع را از پيش پاى خود برداشته و وسايل استراحت مادى خود را به نحو دل‏پذيرى فراهم نموده است.

او در پرتو قدرت صنعت و تكنيك، درهاى فضا را به روى خود گشوده و انسان‏هايى را به ماه فرستاده و باز گردانيده است و از قلب و كليه مصنوعى، استفاده نموده است و....

ولى در برابر اين پيروزى چشمگير علمى، به آرامش روانى، كه زيربناى‏زندگى سعادتمندانه است، نه تنها دست نيافته، بلكه به موازات‏پيشرفت صنعت و تكنيك و دانش‏هاى مادى و افزايش وسايل استراحت جسمى، مشكلات روانى و تشويش‏هاى فكرى او روز افزون گرديده و لحظه به لحظه به سير صعودى خود ادامه مى‏دهد. تو گويى تشنج‏هاى روحى و دلهره‏هاى روانى بشر، با ترقيات مادى و تمدن ماشينى همراهند و به موازات‏هم، در حال پيشرفتند. گواه آن آمارهايى است كه مطبوعات صنعتى‏ترين كشورهاى جهان در اين باره منتشر ساخته‏اند؛ مثلاً نيمى از آمريكايى‏هاى بالغ، لااقل يك بار براى رفع نگرانى و تشويش تحت معالجه قرار مى‏گيرند.(10) تنها در آمريكا يك ميليون و هشتصد هزار تخت در بيمارستان‏ها و مراكز خصوصى، براى معالجه و درمان بيماران روحى اختصاص داده شده است و بيشتر تعجب‏آور خواهد بود اگر اضافه كنيم كه اين رقم نمودار مبتلايان به امراض روحى است كه احتياج به مراقبت پزشكى و دارويى دارند. چه‏بسا افرادى هستند كه خارج از كادر رسمى و به اصطلاح سرپايى به مداوا مشغولند(11).

در آمريكا پزشكان گزارش داده‏اند از هر هشت نفر يك نفر قسمتى از عمرش را در بيمارستان امراض روحى خواهد گذراند. درجنگ جهانى دوم از هر شش نفر سرباز آمريكايى، كه به جنگ اعزام مى‏گرديد، يك نفر به علت نقايص فكرى و روحى از خدمت معاف مى‏شد.

علت جنون و ديوانگى، هر چند به درستى روشن نيست ولى در بسيارى از موارد، ترس نگرانى، عامل مؤثرى در ايجاد جنون است‏(12).

اگر ساير كشورهاى صنعتى آمارهاى خود را در اين زمينه منتشر مى‏كردند، معلوم مى‏گرديد عصر كنونى، عصر فزونى اضطراب و تشويش، نگرانى و دلهره، ديوانگى و جنون است و به قول آلكسيس كارل: «تو گويى صفت عقل و ديوانگى غرامتى است كه ما بايد در برابر تمدن صنعتى و تغييراتى كه در طرز زندگى ما داده است، ادا كنيم»(13).

در آيه مورد بحث، ايمان به خدا مايه آرامش روح و روان و ياد او موجب تسكين دل‏ها ذكر شده است و اين قسمت، يكى از نقاط حساس بحث‏هاى قرآنى است كه هم اكنون دانش پرده از روى آن برداشته از اين نظر بسيار شايسته است در علل و موجبات اضطراب‏ها و دلهره‏ها به صورت كوتاه و فشرده سخن گفته، آن‏گاه به تحليل مفاد آيه - كه ياد خدا را سبب امنيت قلوب و آرامش روان‏ها دانسته است - بپردازيم.

عوامل اضطراب

1. معماى هستى

بشر در پرتو حس كنجكاوى خواهان درك راز هستى و معماى خلقت است، او همواره مى‏خواهد بفهمد سر آغاز هستى و سر انجام آن كجاست و خود او از كجا آمده و راز آفرينش او چيست. و بسيارى از افراد بشر، در فصل مخصوصى از عمر خود مى‏پرسند كه، «از كجا آمده‏ام آمدنم بهر چه بود؟»

گروهى در پرتو داشتن سرمايه علمى كافى و رهبرى‏هاى صحيح موفق به درك راز خلقت و سرآغاز و سرانجام آن مى‏گردند؛ ولى برخى بر اثر ناهموارى محيط، در درياى حيرت و بهت فرو مى‏روند. در اين ميان آن گروه كه حساسيت خاصى در اين مسائل دارند، اگر حس كاوش آنان به طرز صحيحى رهبرى نشود و يا خود آنها نيز مايه كافى براى حل اين معما نداشته باشند، چه بسا دچار افكار ماليخوليايى و تشويش فكرى مى‏گردند و تحت فشار روانى خاصى، كه سرانجام بسيار بدى دارد، قرار مى‏گيرند.

2. ماديگرى بى‏حد و حساب

از طرفى حرص و آز بشر، مرزنشناس است و از طرف ديگر، امكانات او بسيار محدود، و در عصر كنونى، كه در كشورهاى ماشينى معنويات به دست فراموشى سپرده شده و محاسبه‏اى جز ماديگرى و سودجويى نيست، هر فردى براى زندگى بهتر و ارضاى غرايز و اشباع خواسته‏هاى درونى خود پيوسته تلاش مى‏كند و در عين حال هم، به آن چه مى‏خواهد نمى‏رسد. نتيجه چنين دنياخواهى و تجمل پرستى، چيزى جز تشويش و اضطراب و سلب آرامش فكرى نيست و كوشش‏هاى كم حاصل، كه فرد با آن همه تلاش به آرزوها و آمال خود نمى‏رسد، رنج آور است. فردى كه خلأ فكرى دارد و فضاى روان او را دنياطلبى و ماديگرى پر كرده و هدفى جز ثروت‏اندوزى و بهره‏گيرى مادى و التذاذ جسمى ندارد از آن جا كه قسمت اعظم آن چه را مى‏خواهد، به دست نمى‏آورد، دچار ناراحتى‏هاى فكرى و تشويق روانى مى‏شود و اگر وسوسه آينده تاريك، به آن افزوده شود، در اين صورت اين افكار چون خوره، اعصاب و روان او را مى‏خورد.

3. شدايد و مصايب

جهان ماده پر از مشكلات است. هر فردى در طول زندگى خود با يك سلسله از محروميت‏ها، شكست‏ها، فقدان عزيزان، حوادث ناگوار و فرساينده اجتماعى، بلاى زمينى و آسمانى و ده‏ها گرفتارى ديگر رو به رو مى‏گردد و به قول هنرى‏آدامس: «اين جهان صورتى از غم و رنج و مرگ و يا طوفان و قحطى و بيرحمى و انحراف و بى‏ثباتى و نادانى و خوشبختى بدون عقل و خودخواهى بدون كسب و تلاش و بدبختى بى‏جهت و ترس‏هاى نامعلوم مى‏باشد»(14).

هر كدام از آنها عامل مهمى براى اضطراب و دلهره و غم و اندوه به شمار مى‏روند. در چنين جهان طوفانيى، كه كشتى زندگى بر اثر تصادم با كوه‏هاى مخفى درياى پر طوفان اجتماع ما به شدت مى‏شكند، عاملى لازم است كه به روح و روان ما سكينه و آرامش بخشد، تا در پرتو آرامش روحى، كشتى شكسته خود را به ساحل نجات رهبرى كنيم.

4. انديشه فنا

هر فردى به قطع و يقين مى‏داند رشته عمر وى پس از اندى قطع خواهد گرديد و از آن چه به قيمت عمر خود گرد آورده است دست خواهد شست. انديشه مرگ، كه به صورت هيولاى مخوفى در برابر هر انسانى مجسم مى‏گردد، براى كسانى كه مرگ را آخرين سير زندگى مى‏دانند، بسيار جانكاه و مرارت بار است و زندگى را در قسمت اخير عمر كاملا تلخ مى‏سازد و هر نوع نشاط زندگى را مى‏ستاند و گاهى در اين مرحله، فشار روانى به حدى مى‏رسد كه انسان را به مرگ زودرس، دچار مى‏سازد زيرا بشر مرفه وقتى خود را با چنين اعتقادى (مرگ دروازه فناست و پس از مرگ خبرى نيست) در آستانه فنا ديد، يأس و نوميدى مطلق محيط روح او را سخت تيره و تار مى‏كند و زندگى را به كام او تلخ مى‏سازد.

روى اين عوامل و مشابه آنهاست كه زندگى مادى در محيطهاى دور از معنويت بارنج و فشار روحى توأم است و بشر مادى در فكر پناهگاهى است كه به روح متزلزل او ثبات و آرامش بخشد و خود را از اين اضطراب و دلهره برهاند.

گروهى به مشروبات الكلى، برخى به مواد مخدر، مانند هروئين و كوكائين و ال - اس - دى، پناه برده و عده‏اى خود را به قمار مشغول مى‏سازند، تا در سايه اين عوامل تباه كننده عقل و احساس، مدتى در جهان بى‏خبرى به سر برند و به طور موقت روح و روان خود را به دست فراموشى سپرده و از فشارهاى محيط ماديگرى بى‏خبر گردند.

دسته ديگرى براى كاستن فشار محيط و عوامل نامبرده، به جشن‏هاى آن‏چنانى، تئاترها، سينماها، صفحات و آهنگ‏هاى تند و خسته‏كننده پناه برده و تصور مى‏كنند آن جلوه‏هاى ظاهرى و در عين حال مخدر و مسكن، مى‏تواند به روح لرزان و فكر مضطرب او ثبات و آرامش بخشد، زهى تصور باطل و زهى خيال محال!

ولى پس از مدتى نوعى وازدگى از تمام اين عوامل پيدا مى‏كنند و فشار جانكاه دورى از معنويات به حدى مى‏رسد كه خودكشى مى‏كنند و يا در يكى از بيمارستان‏ها بسترى مى‏گردند و يا اين‏كه عمر خود را با تلخى و ناشادمانى سپرى مى‏سازند.اكنون ببينيم دارويى كه در اين باره قرآن پيشنهاد مى‏كند چيست.

ايمان به خدا و عوامل اضطراب

زندگى آرام و گوارا و بدون دلهره و تشويش، آرمان هر انسان خردمندى است كه براى تحصيل آن شبانه روز مى‏كوشد. تو گويى او با همه كوشش يك چنين زندگى، بزرگ‏ترين گمشده اوست، كه به گونه‏اى خاص در طريق آن مى‏كوشد. با داشتن همه نوع وسايل بهزيستى، آرامشى در خود نمى‏يابد و روز به روز خود را از اين مقصد دورتر احساس مى‏كند.

اكنون بايد ديد نقص اين زندگى صنعتى، كه با بودن همه نوع وسايل آرامش، آرامش وجود ندارد، كجاست. به عقيده محققان و دانشمندان بشر دوست اشكال كار اين جاست كه زير بناى زندگى بشر كنونى را در بسيارى از جامعه‏هاى صنعتى، امور مادى و لذايد نفسانى و شاخص خوشبختى و بدبختى را ثروت و خوشى‏هاى مادى و جلوه فريبنده آن تشكيل مى‏دهد. ناگفته پيداست دورنماى زندگى مادى بسيار زيبا و فريبنده است، اما هرگز سعادت آفرين و آرامش بخش نيست؛ زيرا انسان مادى دل به چيزى بسته است كه در آستانه فنا و نابودى است و هرگز پايدار و جاودانى نيست؛ از اين رو چنين فردى، خود را خوشبخت و سعادتمند نخواهد ديد و زندگى را جز اتلاف عمر و سپرى ساختن دقايق آن، چيزى ديگر تلقى نخواهد نمود و ناچار بايد سعادت را در كوى و برزن ديگرى جستجو نمايد كه ابديت دارد و لرزان و فناپذير نيست.

به عبارت ديگر، انسان براى آرامش خود و رها ساختن خويش از دست عوامل اضطراب تكيه‏گاهى لازم دارد كه، جاويدان و فناناپذير، عالم و دانا، قادر و توانا باشد و چنين تكيه‏گاهى، جز خدا و ايمان به او و علاقه به كمالات روحى و معنوى و اعتقاد عميق به زندگى جاودانى در سراى ديگر، چيز ديگرى نيست و جهان ماده با تمام زيبايى‏هاى زود گذر خود، از آن جهت كه لرزان و بى‏قرار و رو به فنا و نابودى است، نمى‏تواند به زندگى پرتلاطم وى سكونت و آرامش ببخشد. چنين تكيه‏گاهى با تمام خصوصياتى كه دارد به سان لانه عنكبوتى است‏(15) كه در مسير باد و آب و آتش قرار گيرد. لانه عنكبوت از نظر فن معمارى و اصول مهندسى و رموز خانه سازى، در جهان آفرينش بسيار بى‏نظير است. فواصل تارها آن چنان منظم و يك نواخت است كه حيرت هر بيننده را برمى‏انگيزد ولى اين شاهكار خلقت در برابر قطره آبى، نسيم كوتاهى، شعله آتشى، كوچك‏ترين مقاومتى ندارد.

در گذشته عوامل اضطراب و نگرانى، به گونه‏اى كوتاه و فشرده بيان گرديد حال ببينيم كه چگونه ايمان به خدا تمام عوامل اضطراب و دلهره را ريشه‏كن مى‏سازد و در تخفيف آلام و ناراحتى‏هاى روحى چه نقشى را برعهده دارد اكنون نقش‏هاى آن را برمى‏شمريم:

1. مذهب در پرتو اعتقاد به خدا، كه او را سرچشمه هستى و مبدأ خلقت مى‏داند، معماى هستى را، كه نخستين عامل اضطراب است، به طرز صحيحى حل نموده و به حيرت و سرگردانى فكرى بشر، در موضوع معماى آفرينش خاتمه بخشيده است و از راه نظام حيرت‏انگيز كه بر هر يك از ذرات جهان حكومت مى‏كند نتيجه گرفته اين جهان طراح و سازنده‏اى دارد و چنين نظم شگفت‏انگيزى نمى‏تواند اثر تصادف اتم‏هاى بى‏شمار و يا انفجار كره آتشينى باشد و از اين راه، نخستين عامل اضطراب را برطرف ساخته است.

2. مذهب با مقررات اخلاقى و تعاليم حيات‏بخش خود، غريزه حرص و آز و جاه‏طلبى و ثروت اندوزى انسان را، كه دومين عامل اضطراب روحى است، به صورت صحيحى تعديل مى‏كند و او را به عزت نفس و مناعت طبع و نيكو كارى و پرهيزكارى فرا مى‏خواند و در اين راه به سخنرانى‏هاى خشك و سمينارهاى بى‏روح اكتفا نمى‏ورزد، بلكه از راه تعيين پاداش‏هاى بزرگ و كيفرهاى سخت، از حرص و آز نامشروع و غير قانونى و آزارانگيز او مى‏كاهد و بدين وسيله از هر نوع تجمل‏پرستى و گرايش بى‏حد و حساب به دنيا كه آرامش و ثبات را از انسان مى‏ستاند جلوگيرى مى‏نمايد و دگرگونى خاصى كه شايسته مقام انسانى است در روان او به وجود مى‏آورد و اثر نامطلوب عامل دوم اضطراب را خنثى مى‏سازد.

3. انسان در سايه اعتقاد به خداى حكيم على الاطلاق، خداى رؤوف و مهربان، خدايى كه به مصالح و مفاسد بندگان خود، از خود آنها آشناتر است، مى‏تواند اثرات نامطلوب مصايب و شدايد و بلاها و روى‏دادهاى بد را خنثى سازد؛ زيرا مى‏داند آن چه بر او مى‏گذرد تقدير خداى حكيم و دانا و تواناست و همه كارهاى او بر اساس مصلحت استوار است به ويژه كه متوجه باشد هر نوع صبر و بردبارى در برابر مصايب پاداش‏هاى بزرگ دارد و به قول هنرى آدامس: «اگر رنج‏هاى اين جهان، بى‏پاداش آن جهان بماند زندگى را چگونه مى‏توانيم تحمل كنيم. شما حتى درسى را كه ولتر داده است ياد نگرفته‏ايد: اگر به فرض محال خدايى نباشد بايد آن را بسازيم»(16).

يونگ، روانكاو معروف و معاصر در كتاب انسان معاصر در طلب روح مى‏نويسد: در مورد بيماران روحى كه از 35 سال به بالا داشتند؛ حتى يك نفر هم يافت نمى‏شد كه مشكل روانى او در آخرين مرحله تحليل، به ايمان مذهبى مربوط نگردد. بهتر است بگوييم كه هر فرد از آنان به علت فقدان آن چه دين زنده به اشخاص مى‏دهد، بيمار شده‏اند و هيچ كس از آنها كه نظر دينى و مذهبى خويش را باز نيافتند واقعاً درمان نشده‏اند(17).

البته اعتقاد به تقدير خداوند بزرگ بدين معنا نيست كه در برابر هر نوع فشار و سختى‏هاى اجتماعى، كه مخلوق جامعه‏هاى فاسد است، دست روى دست بگذاريم و انواع بيدادگرى‏ها را به عنوان صبر و شكيبايى در برابر تقدير تحمل نماييم؛ زيرا هدف مذاهب از اعتقاد به تقدير و قضا، درباره آن گونه مصايب و شدايدى است كه از قدرت انسان بيرون بوده و از قلمرو انديشه و خيال و فعاليت او خارج مى‏باشد؛ مانند مرگ عزيزان و ديگر حوادث بد كه قابل پيش‏بينى نيست. ولى آن دسته از بدبختى‏ها و بيچارگى‏ها، كه معلول وضع غلط اجتماع انسانى است، هرگز مربوط به تقدير الهى و قضاى خداوندى نيست؛ بلكه ريشه آن را بايد در دل اجتماع فلاكت بار خودجستجو نمود و تغيير اين تقدير و دگرگون ساختن اين قضا به دست خود ماست و از اين طريق، سومين مشكل بشر، حل شده و مى‏تواند در برابر حوادث تلخ روزگار، سنگين و بردبار و ثابت و باوقار باشد.

4. مذهب در سايه اعتقاد به معاد، رشته زندگى را به دوران پس از مرگ مى‏كشاند و مرگ را، دروازه ابديت قلمداد مى‏كند و فرشته‏اى را كه مأمور گرفتن جان‏هاست پاسدار آن دروازه مى‏داند و از اين طريق، به زندگى مادى بشر رونق و طراوت خاصى مى‏بخشد و زندگى را در كام پيران و سالخوردگان و گروه‏هاى بازنشسته و محرومان، شيرين مى‏نمايد و بر اثر نويدهاى جهان ديگر، غبار غم فنا و نيستى را از چهره آنان پاك مى‏سازد.

ديدگاه‏هاى دانشمندان

آن‏چه گفته شد حقيقتى است كه بسيارى از دانشمندان و روانكاوان به آن تصريح كرده‏اند. ويليام جيمز، كه لقب پدر روان‏شناسى به خود گرفته، مى‏گويد: كسى كه به حقايق بزرگ و معنوى متكى است از تغييرات و تطورات مختصر و فراز و نشيب‏هاى دايمى و جارى زندگى دستخوش نگرانى و تشويش نخواهد شد از اين روست كه شخص با ايمان مذهبى از هر اضطراب و تشويش مصون مى‏ماند(18).

ديل كارنگى مى‏گويد: در آمريكا به‏طور متوسط هر 35 دقيقه يك نفر انتحار مى‏كند و هر دو دقيقه يك نفر ديوانه مى‏شود. اگر مردم دنبال آن آرامش، كه در مذهب و دعاهاى مذهبى پنهان است مى‏رفتند بيشتر اين خودكشى‏ها و ديوانگى‏ها منتفى مى‏شد.

دكتر گيلورد هاوزر در كتاب گذرنامه براى يك زندگانى نوين مى‏نويسد: ما در زندگى به ايمان و اعتدال احتياج داريم و من با ژوشوالوت ليمان، فيلسوف بزرگ عصر حاضر، هم‏عقيده هستم آن‏جا كه مى‏گويد: دين و مذهب در زندگى به انسان اطمينان و تكيه گاه روحى مى‏بخشد.

ويليام جيمز مى‏گويد: ايمان نيروى ما را فوق‏العاده بزرگ مى‏كند و بالا مى‏برد و حتى دردمان را درمان مى‏بخشد و بيمارى را از بدن زايل مى‏سازد(19).

داورى و راهنمايى قرآن

قرآن با صراحت هر چه كامل‏تر آرامش و ثبات خاطر را از آن كسانى مى‏داند كه ايمان دارند و در پرتو ايمان به خدا از هر نوع ظلم و تعدى مصون‏هستند آن جا كه مى‏فرمايد:

«اَلَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيْمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ...؛(20)

فقط براى آن دسته امنيت و آرامش خاطر است كه داراى‏ايمانند و آن را با ظلم و ستم نپوشانيده‏اند».

در جاى ديگر به كسانى كه اوليا و دوستان خدا هستند نويد مى‏دهد كه ترس و غم در آنها راه ندارد:

«أَلاإِنَّ أَولِيَاءَ اللَّهِ لا خَوفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ؛(21)

آگاه باش براى دوستان خدا، ترس و اندوهى نيست».

در آيه مورد بحث اطمينان و آرامش فكرى را اثر مستقيم ياد خداى بزرگ مى‏داند:

«أَلابِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛(22)

آگاه باش به ياد خدا قلوب و دل‏ها آرام‏مى‏گردد».

قرآن از اين آرامش خاطر در بسيارى از آيات به لفظ «سكينه»، كه مرادف با آرامش است تعبير كرده است چنان‏كه مى‏فرمايد:

«هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤمِنينَ لِيَزْدَادُوا إِيْمَاناً؛(23)

اوست كه آرامش را در قلوب افراد با ايمان فرود مى‏آورد تا بر ايمان خود بيفزايند».

آيا ايمان دو نشانه متضاد دارد؟

در آيه مورد بحث آرامش روحى از نتايج ياد خدا و ايمان شمرده شده است در عين حال در برخى از آيات، خوف و ترس را، كه نقطه مقابل آرامش است، از آثار ياد خدا نيز قلمداد گرديده است؛ چنان كه مى‏فرمايد:

«إِنَّمَا الْمُؤمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ...؛(24)

مردان با ايمان كسانى هستند كه ياد خدا سبب مى‏شود ترس و لرز بر قلوب آنان مسلط گردد».

در سوره حج آيه 35 نيز اين مضمون وارد شده است ولى با توجه به آيه ديگرى كه هر دو صفت را يك جا از آثار ايمان به خدا مى‏شمارد مشكل حل مى‏شود اكنون آيه:

«اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِىَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُم إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ...؛(25)

خداوند بهترين گفتار را به صورت كتاب كه آيات آن شبيه يكديگر است فرستاده است و پوست و اندام كسانى كه از خداى خود مى‏ترسند (از شنيدن آيات آن) به لرزه در آمده يك نوع آرامش بر قلوب و اندام آنها مستولى مى‏گردد».

همين‏طور كه ملاحظه مى‏فرماييد در اين آيه هر دو صفت (ترس و آرامش) از نتايج مستقيم ايمان به خدا شمرده شده است؛ چون وقتى انسان به ياد خداى بزرگ مى‏افتد كوتاهى‏ها و سركشى‏هاى خويش را به ياد مى‏آورد، حالت ترس و لرزه به او دست مى‏دهد؛ ولى پس از توجه به صفات خداى بخشاينده و مهربان و تصميم بر جبران كوتاهى‏ها، دل آرام مى‏گيرد و ثبات و اطمينان بر او مستولى مى‏شود.

پى‏نوشتها:‌


1. «قدر» در لغت عرب به معناى ايجاد ضيق و سخت‏گيرى است، چنان‏كه در آيه زير در همين معنا به كار رفته است: «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ؛ (يونس) تصور كرد كه ما زندگى را بر او تنگ نخواهيم كرد»- انبياء (21) آيه 87.

2. «و من وجد ماءاً و تراباً ثم افتقر فأبعده اللّه» - بحار الانوار، ج 23، ص 19.

3. اثناعشريه، ص 107.

4. طلاق (65) آيه 2 و 3.

5. نور الثقلين، ج 5، ص 355، ذيل تفسير آيه 2 سوره طلاق.

6. روشنفكر، شماره 719 .

7. سالنامه نسل جوان، سال 1350، ص 205.

8. مضمون اين آيه در اين سوره‏ها آمده است: بقره (2) آيه 245 ؛ اسراء (17) آيه 30؛ قصص (28) آيه 82 ؛ عنكبوت (29) آيه 62 ؛ روم (30) آيه 37؛ سبأ (34) آيه 36 ؛ زمر (39) آيه 52 ؛ شورى (42) آيه 12. به قرينه اين آيات، بايد آيه مورد بحث را نيز تفسير نمود.

9. الميزان، ج 11، ص 383.

10. مجله دانشمند، سال چهارم، ش 4 .

11. بلاهاى اجتماعى قرن ما، ص 63.

12. چگونه تشويش و نگرانى را از خود دور كنيم، ص 61.

13. انسان موجود ناشناخته، ص 150.

14. لذات فلسفه، ص 469.

15. ر.ك: عنكبوت(29) آيه 41. خداوند در اين آيه تكيه گاه‏هاى غيرالهى را به سان لانه عنكبوت مى‏داند.

16. لذات فلسفه، ص 470.

17. جهان ماديات، ص 41.

18. چگونه تشويش و نگرانى را از خود دور سازيم، ص 231.

19. مبانى فلسفه، ص 517.

20. انعام (6) آيه 82.

21. يونس (10) آيه 62.

22. رعد (13) آيه 28.

23. فتح (48) آيه 4.

24. انفال (8) آيه 2.

25. زمر (39) آيه 23.