روزىهاى وسيع و محدود
26. «اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَ يَقْدِرُ(1)
وَ فَرِحُوا بِالْحَيوةِ الدُّنْيَا وَ مَا الْحَيوةُ الدُّنْيَا فِى الْأَخِرَةِ
إِلّا مَتَاعٌ؛
خداوند روزى هر كس را بخواهد گسترده مىكند و (براى هر كس كه بخواهد) تنگ و ضيق
مىسازد. (كافران) به زندگى اين جهان خوشحال شدند؛ در حالى كه زندگى دنيا در برابر
(زندگى) آخرت، كالاى ناچيزى بيش نيست.
27. «وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَولا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ
قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِى إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ؛
افراد كافر مىگويند: چرا براى او (پيامبر) نشانهاى (معجزه) از طرف خداى خود
نازل نمىگردد؟بگو: خدا هر كس را بخواهد، گمراه مىكند و آن كس را كه به سوى او
توجه كند، هدايت مىنمايد».
هر فردى در تماس خود با طبقات مختلف مردم، با يك حقيقت مسلم كه پيوسته بر
جامعههاى بشرى حكومت دارد روبه رو مىگردد و آن، اختلاف مردم از نظر معيشت و وسايل
زندگى است و اين اختلاف در زندگى مردم به گونهاى است كه هيچگاه بشر نتوانسته است
خود را از چنگال آن رها سازد و همه مردم را از نظر سطح زندگى و توليد درآمدها
يكسان و برابر نمايد؛ بلكه مىتوان گفت انديشه برابرى بشر، از نظر در آمد و سطح
زندگى، يكى از آرزوهاى خام بشرى است كه هيچگاه جامه عمل به خود نخواهد پوشيد؛ حتى
كشورهايى كه مدعى هستند در اين راه گام بر مىدارند و در اين مسير قرار گرفتهاند،
فقط توانستهاند به قسمتى از خواستههاى خود برسند و همواره اختلاف طبقاتى از نظر
وضع زندگى و وسايل آسايش، در ميان آنان به صورت ديگرى جلوهگرى مىكند.
علت اين كه اين شيوه از زندگى، هيچگاه رنگ وجود به خود نمىبيند اين است كه،
چنين مساواتى برخلاف فطرت انسانى است و هر طرحى كه اساس آن را مخالفت با فطرت
انسانى تشكيل دهد به سان شنا برخلاف مسير آب است كه به نتيجهاى نمىرسد و جز خستگى
و فرسودگى و بازگشت به مسير نخستين ثمرهاى ندارد.
در نهاد و آفرينش بشر و در زندگى اجتماعى انسان، عواملى وجود دارد كه اختلافها
را مىسازد و چون وجود اين عوامل، قطعى و ضرورى و اجتنابناپذير است حتى وجود اين
عوامل در رشد و پيشبرد جامعه انسانى تأثير به سزايى دارند، طبعاً اختلاف، كه مولود
و زاييده اين عوامل است، قطعى و حتمى خواهد بود.
به اجمال، عوامل پديد آرنده اختلاف وضع زندگى، عبارتند از: اختلاف انسانها از
نظر نيروى فكرى و قواى عقلى و قدرت بدنى و جسمى. اين اختلاف براى بشر در هر دورهاى
مشهود و روشن است و در هيچ دورهاى افراد جامعه انسانى، از نظر قدرت دماغى و بدنى
برابر و يك سان نبودهاند و فعلاً در صدد بيان ريشه اين نوع اختلافها نيستيم، ولى
به يقين افراد يك جامعه، در هيچ زمانى از نظر هوش و كاردانى و فعاليت يك سان
نبودهاند و در نتيجه ممكن نيست وضع زندگى آنها برابر باشد؛ افراد هوشمند و كاردان،
كوشا و فعال، از زندگى مرفهتر برخوردار مىگردند و اين دو گروه از لحاظ در آمد با
دو گروه ديگر، كه در قطب مخالف آن قرار گرفتهاند، متفاوت خواهند بود.
افراد هوشمند و با درايت، بر اثر بلندى فكر بر افقهاى تازهاى در زندگى دست
مىيابند و در پيكار زندگى قلههاى بيشترى را تسخير مىكنند و بر اثر قدرت فكرى و
استعداد طبيعى براى زندگى بهتر خود، نقشهاى صحيح و مفيد مىكشند و با سر انگشت
فكر، بر مشكلات غلبه مىيابند و طبيعت سر كش را مهار مىكنند و از نيروى انسانى و
ذخاير زمينى و دريايى به گونهاى خاص بهرهمند مىشوند.
هرگاه نيروى بدنى و جسمى با اراده آهنين و خستگى ناپذيرى، توأم گردد به طورى كه
دارنده آن رنج كار را احساس نكند و يا زحمت آن را به آسانى تحمل نمايد، مسلماً
پيشرفت وضع زندگى را به بار مىآورد.
عوامل سازنده اختلاف به آنچه گفته شد منحصر نيست، بلكه تربيتهاى دوران كودكى،
يا رشد اجتماعى يك ملت، نظام حكومتها، وضع جغرافيايى يك منطقه، وضع خاص خانوادگى
و...، از عوامل پديد آرنده اختلاف از نظر سطح زندگى و به اصطلاح قرآن موجب گسترش
روزى و يا تنگى آن است و چون اين عوامل، از عناصر ثابت و اجتنابناپذير در زندگى
بشرىاند طبعاً شاخص رشد افراد و جامعههاى انسانى در حال اختلاف و نوسان است و اين
قانونى طبيعى مىباشد.
البته اين مطلب بدين معنا نيست كه خداوند بدون ملاك و جهت، عرصه زندگى را بر
گروهى تنگ و بر گروه ديگر آسان مىسازد، بلكه مقصود ايناست خداوند با در نظر گرفتن
عوامل ياد شده، كه به اختصار گفته شد،معيشت و روزى مردم را به گونههاى مختلفى
تقدير و اندازهگيرى مىنمايد و قسمتى از اين عوامل، اگر از حدود اختيار انسان خارج
باشد، قسمتى ديگر كاملاً در اختيار جامعه و فرد دارد و اگر فردى يا جامعهاى
نتوانست زندگىآبرومندى براى خود درست كند، مقصر خود او و يا اجتماع اوست. به همين
دليل اميرمؤمنان(ع) مىفرمايد: «گروهى كه با داشتن سرزمينهاى آماده و آبهاى كافى
دست گدايى به سوى اين و آن دراز مىكنند از رحمت وسيع و گسترده خداوند دورند».(2)
يعنى اين دورى از رحمت حق، زاييده كردار خود آنهاست.
امام صادق(ع) مىفرمايد:
«دعاى چند گروه به هدف اجابت نمىرسد از آن جمله: كسى كه در خانه بنشيند و از
خداوند روزى بطلبد؛ زيرا به او گفته مىشود مگر خداوند راه تحصيل روزى به تو نشان
نداده است؟».(3)
هنگامى كه اين آيه: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَّهُ مَخْرَجاً وَ
يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِبُ...؛(4)
هر كس از نافرمانى خدا بپرهيزد خداوند راهى براى زندگى او باز مىكند و او را از
جايى كه فكر نمىكرد روزى مىدهد» نازل شد. بعضى از ياران پيامبر درها را به روى
خود بستند و از كسب و كار دست كشيدند و به عبادت پرداختند و گفتند خداوند متكفل
روزى ما شده است. خبر به پيامبر رسيد. شخصى سراغ آنان فرستاد و گفت: انگيزه شما بر
اين كار چيست؟ گفتند: به حكم آيه، خداوند متكفل زندگى ما گرديده است، بنابر اين به
عبادت پرداختهايم. پيامبر فرمود: دعا و عبادت چنين افرادى پذيرفته نمىشود و بايد
به دنبال كار و كوشش بروند. حضرت بدين وسيله آنهارا از اشتباه بيرون آوردند.(5)
سيره و روش پيشوايان ما در زندگى نيز همين بوده است و آنان متذكر بودند كه تقسيم
روزى، غالباً بر ملاك كار و فعاليت و شايستگىهاى فكرى و بدنى استوار است.
نظامهاى ظالمانه
اشتباه نشود ما با اين طرز تفكر از نظامهاى ظالمانه استعمارى، كه گرسنگىهاى
مصنوعى را به وجود مىآورند و هر روز در جهان به توسعه و گسترش آن دامن مىزنند،
طرفدارى نمىكنيم. ما هرگز نبايد گرسنگىهاى ساختگى قاره هند و آفريقا و... را به
حساب خواست و مشيت الهى بگذاريم و با آيه مورد بحث اين عمل را توجيه كنيم و بگوييم
وسعت وضيقمعيشت آنها در دست خداست؛ زيرا به خوبى پيداست اين جناياتفجيع، ساخته
افكار شيطانى غولهاى اقتصاد غرب است كه اموال ملتها را به عناوين گوناگون غارت
مىنمايند و مردم را از حقوق حقه خود محروم مىسازند.
چه بسا آنان براى حفظ سيادت اقتصادى خود ميليونها تن مواد غذايى را تلف مىكنند
و در نتيجه ميليونها انسان از بين مىروند تا وضع اقتصادى آنان ثابت بماند، مثلاً
در آمارهاى مربوط به سالهاى پيش چنين مىخوانيم:
«در سال 1960، صدو بيست ميليون تن نان در انبارهاى آمريكا از بين رفت و همين رقم
كافى بود يك سال تمام بيش از پانصد ميليون جمعيت هندى را سير نگاه دارد»(6).
در برابر اين سياستهاى ضد انسانى، در هند ده ميليون نفر جان مىسپارند و 250
هزار كودك، تنها در برزيل بر اثر كمبود غذا مىميرند(7).
در پايان تذكر يك نكته لازم است كه، مضمون آيه در آيات فراوان ديگرى(8)
وارد شده است و در همه موارد مقصود از روزى، همان روزى دنيوى است و طبعاً در آيه
مورد بحث نيز مقصود از گسترش روزى، همان نيازمندىهاى زندگى بشر در اين جهان خواهد
بود و اگر در برخى از تفاسير(9)
اين آيه به روزىهاى اخروى و مقامات بهشتيان و دركات دوزخيان تطبيق شده است، تا حدى
از مفهوم آيه دور است.
در ذيل آيه، حيات مادى و دنيوى را در برابر زندگى اخروى ناچيز مىشمارد و بدين
وسيله مىخواهد به جامعه انسانى بفهماند از گسترش روزى و ثروت جهان بايد به عنوان
وسيله استفاده نمود و آن را منزلى از منازل زندگى شمرد، نه اقامتگاه دايمى، و براى
آن نبايد به ظلم و جنايت پرداخت.
بحثهايى كه درباره آيه هفتم از اين سوره انجام گرفت، ما را از بحث در مورد آيه
27 بىنياز مىسازد؛ زيرا در هر دو آيه موضوع سخن اين است كه افراد مشرك اعتراض
مىكنند: چرا براى پيامبر معجزهاى نازل نمىگردد؟
ما در آن بحث به روشنى ثابت كرديم معجزات ممنوع، آن معجزاتى بودند كه هدف
درخواست كنندگان آن، هدايت و راهنمايى نبوده است و موافقت با چنين درخواستى عقلاً
لازم نيست و پيامبر فقط راهنماست و اختيار جهان در دست او نيست.
ولى در ذيل آيه 27 پاسخى غير آن چه در آيه هفتم بيان گرديده، داده است و آن اين
كه هدايت و راهنمايى مشركان در گرو آوردن معجزات مورددلخواه شما نيست، بلكه هدايت و
ضلالت افراد به مشيت و خواست الهى مربوط است.
مشيت و خواست خداوند نيز بىملاك و بىجهت نيست و هدايت او تنها شامل حال افرادى
مىشود كه به فكر حقيقتجويى باشند و به سوى او توجه كنند و لجاج و عناد را كنار
بگذارند كه در اين موقع شايسته هدايت الهى خواهندبود.
قرآن مجيد به اين حقيقت و اين كه ملاك هدايت و ضلالت چيست با جمله «وَيَهْدِى
إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ» اشاره مىكند و با اين جمله مىتوان بسيارى از آيات مربوط
به هدايت و ضلالت را تفسير نمود و خود را از چنگال اوهام «جبريگرى» رها ساخت.
ريشه نگرانىها
28. «الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِاللَّهِ
أَلابِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛
كسانى كه ايمان آوردهاند و دلهاى آنها با ياد خداوند آرام است، آگاه باش تنها
با ياد خدا، دلها آرامش پيدا مىكند».
29. «الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ و حُسْنُ
مَآبٍ؛
كسانى كه ايمان آوردهاند و كارهاى نيك انجام مىدهند زندگى گوارا و حسن عاقبت
از آن آنهاست».
30. «كَذلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِى أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ
لِتَتْلُوَا عَلَيْهِمُ الَّذِى أُوحَيْنَا إِلَيْكَوَهُمْ يَكْفُرُونَ
بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّى لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ
وَإِلَيْهِ مَتَابِ؛
همچنين تو را به ميان امتى فرستاديم كه پيش از آنان امتهايى آمدهاند و
رفتهاند، تا براى آنان آن چه را بر تو وحى كردهايم بخوانى. آنان به رحمان كفر
مىورزند. بگو: پروردگارم اوست، جز او خدايى نيست، به او توكل كردهام و بازگشت به
سوى اوست».
يكى از مشكلات زندگى عصرما مشكلات روانى است. امروز سراسر زندگى جوامع ماشينى را
اضطراب و دلهره فرا گرفته و آرامش روحى جاى خود را به تشنج روانى و سرانجام به
انتحار و خودكشى داده است و اين حقيقتى است كه اكثر روانپزشكان را نگران ساخته
است.
بشر در سايه دانش نيرومند خود بر بسيارى از مشكلات زندگى پيروز گرديده و به
قسمتى از بيچارگىها و ناتوانىهاى خود پايان داده است؛ مثلا با شناختن دشمن شماره
يك و نامريى خود، «ميكرب» و راه مبارزه با آن، خود را از بيمارىهاى عفونى، به صورت
قابل ملاحظهاى، رها ساخته است و يا با استخراج منابع زيرزمينى و نيروهاى مختلف
طبيعت، بسيارى از موانع را از پيش پاى خود برداشته و وسايل استراحت مادى خود را به
نحو دلپذيرى فراهم نموده است.
او در پرتو قدرت صنعت و تكنيك، درهاى فضا را به روى خود گشوده و انسانهايى را
به ماه فرستاده و باز گردانيده است و از قلب و كليه مصنوعى، استفاده نموده است
و....
ولى در برابر اين پيروزى چشمگير علمى، به آرامش روانى، كه زيربناىزندگى
سعادتمندانه است، نه تنها دست نيافته، بلكه به موازاتپيشرفت صنعت و تكنيك و
دانشهاى مادى و افزايش وسايل استراحت جسمى، مشكلات روانى و تشويشهاى فكرى او روز
افزون گرديده و لحظه به لحظه به سير صعودى خود ادامه مىدهد. تو گويى تشنجهاى روحى
و دلهرههاى روانى بشر، با ترقيات مادى و تمدن ماشينى همراهند و به موازاتهم، در
حال پيشرفتند. گواه آن آمارهايى است كه مطبوعات صنعتىترين كشورهاى جهان در اين
باره منتشر ساختهاند؛ مثلاً نيمى از آمريكايىهاى بالغ، لااقل يك بار براى رفع
نگرانى و تشويش تحت معالجه قرار مىگيرند.(10)
تنها در آمريكا يك ميليون و هشتصد هزار تخت در بيمارستانها و مراكز خصوصى، براى
معالجه و درمان بيماران روحى اختصاص داده شده است و بيشتر تعجبآور خواهد بود اگر
اضافه كنيم كه اين رقم نمودار مبتلايان به امراض روحى است كه احتياج به مراقبت
پزشكى و دارويى دارند. چهبسا افرادى هستند كه خارج از كادر رسمى و به اصطلاح
سرپايى به مداوا مشغولند(11).
در آمريكا پزشكان گزارش دادهاند از هر هشت نفر يك نفر قسمتى از عمرش را در
بيمارستان امراض روحى خواهد گذراند. درجنگ جهانى دوم از هر شش نفر سرباز آمريكايى،
كه به جنگ اعزام مىگرديد، يك نفر به علت نقايص فكرى و روحى از خدمت معاف مىشد.
علت جنون و ديوانگى، هر چند به درستى روشن نيست ولى در بسيارى از موارد، ترس
نگرانى، عامل مؤثرى در ايجاد جنون است(12).
اگر ساير كشورهاى صنعتى آمارهاى خود را در اين زمينه منتشر مىكردند، معلوم
مىگرديد عصر كنونى، عصر فزونى اضطراب و تشويش، نگرانى و دلهره، ديوانگى و جنون است
و به قول آلكسيس كارل: «تو گويى صفت عقل و ديوانگى غرامتى است كه ما بايد در برابر
تمدن صنعتى و تغييراتى كه در طرز زندگى ما داده است، ادا كنيم»(13).
در آيه مورد بحث، ايمان به خدا مايه آرامش روح و روان و ياد او موجب تسكين دلها
ذكر شده است و اين قسمت، يكى از نقاط حساس بحثهاى قرآنى است كه هم اكنون دانش پرده
از روى آن برداشته از اين نظر بسيار شايسته است در علل و موجبات اضطرابها و
دلهرهها به صورت كوتاه و فشرده سخن گفته، آنگاه به تحليل مفاد آيه - كه ياد خدا
را سبب امنيت قلوب و آرامش روانها دانسته است - بپردازيم.
عوامل اضطراب
1. معماى هستى
بشر در پرتو حس كنجكاوى خواهان درك راز هستى و معماى خلقت است، او همواره
مىخواهد بفهمد سر آغاز هستى و سر انجام آن كجاست و خود او از كجا آمده و راز
آفرينش او چيست. و بسيارى از افراد بشر، در فصل مخصوصى از عمر خود مىپرسند كه، «از
كجا آمدهام آمدنم بهر چه بود؟»
گروهى در پرتو داشتن سرمايه علمى كافى و رهبرىهاى صحيح موفق به درك راز خلقت و
سرآغاز و سرانجام آن مىگردند؛ ولى برخى بر اثر ناهموارى محيط، در درياى حيرت و بهت
فرو مىروند. در اين ميان آن گروه كه حساسيت خاصى در اين مسائل دارند، اگر حس كاوش
آنان به طرز صحيحى رهبرى نشود و يا خود آنها نيز مايه كافى براى حل اين معما نداشته
باشند، چه بسا دچار افكار ماليخوليايى و تشويش فكرى مىگردند و تحت فشار روانى
خاصى، كه سرانجام بسيار بدى دارد، قرار مىگيرند.
2. ماديگرى بىحد و حساب
از طرفى حرص و آز بشر، مرزنشناس است و از طرف ديگر، امكانات او بسيار محدود، و
در عصر كنونى، كه در كشورهاى ماشينى معنويات به دست فراموشى سپرده شده و محاسبهاى
جز ماديگرى و سودجويى نيست، هر فردى براى زندگى بهتر و ارضاى غرايز و اشباع
خواستههاى درونى خود پيوسته تلاش مىكند و در عين حال هم، به آن چه مىخواهد
نمىرسد. نتيجه چنين دنياخواهى و تجمل پرستى، چيزى جز تشويش و اضطراب و سلب آرامش
فكرى نيست و كوششهاى كم حاصل، كه فرد با آن همه تلاش به آرزوها و آمال خود
نمىرسد، رنج آور است. فردى كه خلأ فكرى دارد و فضاى روان او را دنياطلبى و ماديگرى
پر كرده و هدفى جز ثروتاندوزى و بهرهگيرى مادى و التذاذ جسمى ندارد از آن جا كه
قسمت اعظم آن چه را مىخواهد، به دست نمىآورد، دچار ناراحتىهاى فكرى و تشويق
روانى مىشود و اگر وسوسه آينده تاريك، به آن افزوده شود، در اين صورت اين افكار
چون خوره، اعصاب و روان او را مىخورد.
3. شدايد و مصايب
جهان ماده پر از مشكلات است. هر فردى در طول زندگى خود با يك سلسله از
محروميتها، شكستها، فقدان عزيزان، حوادث ناگوار و فرساينده اجتماعى، بلاى زمينى و
آسمانى و دهها گرفتارى ديگر رو به رو مىگردد و به قول هنرىآدامس: «اين جهان
صورتى از غم و رنج و مرگ و يا طوفان و قحطى و بيرحمى و انحراف و بىثباتى و نادانى
و خوشبختى بدون عقل و خودخواهى بدون كسب و تلاش و بدبختى بىجهت و ترسهاى نامعلوم
مىباشد»(14).
هر كدام از آنها عامل مهمى براى اضطراب و دلهره و غم و اندوه به شمار مىروند.
در چنين جهان طوفانيى، كه كشتى زندگى بر اثر تصادم با كوههاى مخفى درياى پر طوفان
اجتماع ما به شدت مىشكند، عاملى لازم است كه به روح و روان ما سكينه و آرامش بخشد،
تا در پرتو آرامش روحى، كشتى شكسته خود را به ساحل نجات رهبرى كنيم.
4. انديشه فنا
هر فردى به قطع و يقين مىداند رشته عمر وى پس از اندى قطع خواهد گرديد و از آن
چه به قيمت عمر خود گرد آورده است دست خواهد شست. انديشه مرگ، كه به صورت هيولاى
مخوفى در برابر هر انسانى مجسم مىگردد، براى كسانى كه مرگ را آخرين سير زندگى
مىدانند، بسيار جانكاه و مرارت بار است و زندگى را در قسمت اخير عمر كاملا تلخ
مىسازد و هر نوع نشاط زندگى را مىستاند و گاهى در اين مرحله، فشار روانى به حدى
مىرسد كه انسان را به مرگ زودرس، دچار مىسازد زيرا بشر مرفه وقتى خود را با چنين
اعتقادى (مرگ دروازه فناست و پس از مرگ خبرى نيست) در آستانه فنا ديد، يأس و نوميدى
مطلق محيط روح او را سخت تيره و تار مىكند و زندگى را به كام او تلخ مىسازد.
روى اين عوامل و مشابه آنهاست كه زندگى مادى در محيطهاى دور از معنويت بارنج و
فشار روحى توأم است و بشر مادى در فكر پناهگاهى است كه به روح متزلزل او ثبات و
آرامش بخشد و خود را از اين اضطراب و دلهره برهاند.
گروهى به مشروبات الكلى، برخى به مواد مخدر، مانند هروئين و كوكائين و ال - اس -
دى، پناه برده و عدهاى خود را به قمار مشغول مىسازند، تا در سايه اين عوامل تباه
كننده عقل و احساس، مدتى در جهان بىخبرى به سر برند و به طور موقت روح و روان خود
را به دست فراموشى سپرده و از فشارهاى محيط ماديگرى بىخبر گردند.
دسته ديگرى براى كاستن فشار محيط و عوامل نامبرده، به جشنهاى آنچنانى،
تئاترها، سينماها، صفحات و آهنگهاى تند و خستهكننده پناه برده و تصور مىكنند آن
جلوههاى ظاهرى و در عين حال مخدر و مسكن، مىتواند به روح لرزان و فكر مضطرب او
ثبات و آرامش بخشد، زهى تصور باطل و زهى خيال محال!
ولى پس از مدتى نوعى وازدگى از تمام اين عوامل پيدا مىكنند و فشار جانكاه دورى
از معنويات به حدى مىرسد كه خودكشى مىكنند و يا در يكى از بيمارستانها بسترى
مىگردند و يا اينكه عمر خود را با تلخى و ناشادمانى سپرى مىسازند.اكنون ببينيم
دارويى كه در اين باره قرآن پيشنهاد مىكند چيست.
ايمان به خدا و عوامل اضطراب
زندگى آرام و گوارا و بدون دلهره و تشويش، آرمان هر انسان خردمندى است كه براى
تحصيل آن شبانه روز مىكوشد. تو گويى او با همه كوشش يك چنين زندگى، بزرگترين
گمشده اوست، كه به گونهاى خاص در طريق آن مىكوشد. با داشتن همه نوع وسايل
بهزيستى، آرامشى در خود نمىيابد و روز به روز خود را از اين مقصد دورتر احساس
مىكند.
اكنون بايد ديد نقص اين زندگى صنعتى، كه با بودن همه نوع وسايل آرامش، آرامش
وجود ندارد، كجاست. به عقيده محققان و دانشمندان بشر دوست اشكال كار اين جاست كه
زير بناى زندگى بشر كنونى را در بسيارى از جامعههاى صنعتى، امور مادى و لذايد
نفسانى و شاخص خوشبختى و بدبختى را ثروت و خوشىهاى مادى و جلوه فريبنده آن تشكيل
مىدهد. ناگفته پيداست دورنماى زندگى مادى بسيار زيبا و فريبنده است، اما هرگز
سعادت آفرين و آرامش بخش نيست؛ زيرا انسان مادى دل به چيزى بسته است كه در آستانه
فنا و نابودى است و هرگز پايدار و جاودانى نيست؛ از اين رو چنين فردى، خود را
خوشبخت و سعادتمند نخواهد ديد و زندگى را جز اتلاف عمر و سپرى ساختن دقايق آن، چيزى
ديگر تلقى نخواهد نمود و ناچار بايد سعادت را در كوى و برزن ديگرى جستجو نمايد كه
ابديت دارد و لرزان و فناپذير نيست.
به عبارت ديگر، انسان براى آرامش خود و رها ساختن خويش از دست عوامل اضطراب
تكيهگاهى لازم دارد كه، جاويدان و فناناپذير، عالم و دانا، قادر و توانا باشد و
چنين تكيهگاهى، جز خدا و ايمان به او و علاقه به كمالات روحى و معنوى و اعتقاد
عميق به زندگى جاودانى در سراى ديگر، چيز ديگرى نيست و جهان ماده با تمام
زيبايىهاى زود گذر خود، از آن جهت كه لرزان و بىقرار و رو به فنا و نابودى است،
نمىتواند به زندگى پرتلاطم وى سكونت و آرامش ببخشد. چنين تكيهگاهى با تمام
خصوصياتى كه دارد به سان لانه عنكبوتى است(15)
كه در مسير باد و آب و آتش قرار گيرد. لانه عنكبوت از نظر فن معمارى و اصول مهندسى
و رموز خانه سازى، در جهان آفرينش بسيار بىنظير است. فواصل تارها آن چنان منظم و
يك نواخت است كه حيرت هر بيننده را برمىانگيزد ولى اين شاهكار خلقت در برابر قطره
آبى، نسيم كوتاهى، شعله آتشى، كوچكترين مقاومتى ندارد.
در گذشته عوامل اضطراب و نگرانى، به گونهاى كوتاه و فشرده بيان گرديد حال
ببينيم كه چگونه ايمان به خدا تمام عوامل اضطراب و دلهره را ريشهكن مىسازد و در
تخفيف آلام و ناراحتىهاى روحى چه نقشى را برعهده دارد اكنون نقشهاى آن را
برمىشمريم:
1. مذهب در پرتو اعتقاد به خدا، كه او را سرچشمه هستى و مبدأ خلقت مىداند،
معماى هستى را، كه نخستين عامل اضطراب است، به طرز صحيحى حل نموده و به حيرت و
سرگردانى فكرى بشر، در موضوع معماى آفرينش خاتمه بخشيده است و از راه نظام
حيرتانگيز كه بر هر يك از ذرات جهان حكومت مىكند نتيجه گرفته اين جهان طراح و
سازندهاى دارد و چنين نظم شگفتانگيزى نمىتواند اثر تصادف اتمهاى بىشمار و يا
انفجار كره آتشينى باشد و از اين راه، نخستين عامل اضطراب را برطرف ساخته است.
2. مذهب با مقررات اخلاقى و تعاليم حياتبخش خود، غريزه حرص و آز و جاهطلبى و
ثروت اندوزى انسان را، كه دومين عامل اضطراب روحى است، به صورت صحيحى تعديل مىكند
و او را به عزت نفس و مناعت طبع و نيكو كارى و پرهيزكارى فرا مىخواند و در اين راه
به سخنرانىهاى خشك و سمينارهاى بىروح اكتفا نمىورزد، بلكه از راه تعيين
پاداشهاى بزرگ و كيفرهاى سخت، از حرص و آز نامشروع و غير قانونى و آزارانگيز او
مىكاهد و بدين وسيله از هر نوع تجملپرستى و گرايش بىحد و حساب به دنيا كه آرامش
و ثبات را از انسان مىستاند جلوگيرى مىنمايد و دگرگونى خاصى كه شايسته مقام
انسانى است در روان او به وجود مىآورد و اثر نامطلوب عامل دوم اضطراب را خنثى
مىسازد.
3. انسان در سايه اعتقاد به خداى حكيم على الاطلاق، خداى رؤوف و مهربان، خدايى
كه به مصالح و مفاسد بندگان خود، از خود آنها آشناتر است، مىتواند اثرات نامطلوب
مصايب و شدايد و بلاها و روىدادهاى بد را خنثى سازد؛ زيرا مىداند آن چه بر او
مىگذرد تقدير خداى حكيم و دانا و تواناست و همه كارهاى او بر اساس مصلحت استوار
است به ويژه كه متوجه باشد هر نوع صبر و بردبارى در برابر مصايب پاداشهاى بزرگ
دارد و به قول هنرى آدامس: «اگر رنجهاى اين جهان، بىپاداش آن جهان بماند زندگى را
چگونه مىتوانيم تحمل كنيم. شما حتى درسى را كه ولتر داده است ياد نگرفتهايد: اگر
به فرض محال خدايى نباشد بايد آن را بسازيم»(16).
يونگ، روانكاو معروف و معاصر در كتاب انسان معاصر در طلب روح مىنويسد: در مورد
بيماران روحى كه از 35 سال به بالا داشتند؛ حتى يك نفر هم يافت نمىشد كه مشكل
روانى او در آخرين مرحله تحليل، به ايمان مذهبى مربوط نگردد. بهتر است بگوييم كه هر
فرد از آنان به علت فقدان آن چه دين زنده به اشخاص مىدهد، بيمار شدهاند و هيچ كس
از آنها كه نظر دينى و مذهبى خويش را باز نيافتند واقعاً درمان نشدهاند(17).
البته اعتقاد به تقدير خداوند بزرگ بدين معنا نيست كه در برابر هر نوع فشار و
سختىهاى اجتماعى، كه مخلوق جامعههاى فاسد است، دست روى دست بگذاريم و انواع
بيدادگرىها را به عنوان صبر و شكيبايى در برابر تقدير تحمل نماييم؛ زيرا هدف مذاهب
از اعتقاد به تقدير و قضا، درباره آن گونه مصايب و شدايدى است كه از قدرت انسان
بيرون بوده و از قلمرو انديشه و خيال و فعاليت او خارج مىباشد؛ مانند مرگ عزيزان و
ديگر حوادث بد كه قابل پيشبينى نيست. ولى آن دسته از بدبختىها و بيچارگىها، كه
معلول وضع غلط اجتماع انسانى است، هرگز مربوط به تقدير الهى و قضاى خداوندى نيست؛
بلكه ريشه آن را بايد در دل اجتماع فلاكت بار خودجستجو نمود و تغيير اين تقدير و
دگرگون ساختن اين قضا به دست خود ماست و از اين طريق، سومين مشكل بشر، حل شده و
مىتواند در برابر حوادث تلخ روزگار، سنگين و بردبار و ثابت و باوقار باشد.
4. مذهب در سايه اعتقاد به معاد، رشته زندگى را به دوران پس از مرگ مىكشاند و
مرگ را، دروازه ابديت قلمداد مىكند و فرشتهاى را كه مأمور گرفتن جانهاست پاسدار
آن دروازه مىداند و از اين طريق، به زندگى مادى بشر رونق و طراوت خاصى مىبخشد و
زندگى را در كام پيران و سالخوردگان و گروههاى بازنشسته و محرومان، شيرين مىنمايد
و بر اثر نويدهاى جهان ديگر، غبار غم فنا و نيستى را از چهره آنان پاك مىسازد.
ديدگاههاى دانشمندان
آنچه گفته شد حقيقتى است كه بسيارى از دانشمندان و روانكاوان به آن تصريح
كردهاند. ويليام جيمز، كه لقب پدر روانشناسى به خود گرفته، مىگويد: كسى كه به
حقايق بزرگ و معنوى متكى است از تغييرات و تطورات مختصر و فراز و نشيبهاى دايمى و
جارى زندگى دستخوش نگرانى و تشويش نخواهد شد از اين روست كه شخص با ايمان مذهبى از
هر اضطراب و تشويش مصون مىماند(18).
ديل كارنگى مىگويد: در آمريكا بهطور متوسط هر 35 دقيقه يك نفر انتحار مىكند و
هر دو دقيقه يك نفر ديوانه مىشود. اگر مردم دنبال آن آرامش، كه در مذهب و دعاهاى
مذهبى پنهان است مىرفتند بيشتر اين خودكشىها و ديوانگىها منتفى مىشد.
دكتر گيلورد هاوزر در كتاب گذرنامه براى يك زندگانى نوين مىنويسد: ما در زندگى
به ايمان و اعتدال احتياج داريم و من با ژوشوالوت ليمان، فيلسوف بزرگ عصر حاضر،
همعقيده هستم آنجا كه مىگويد: دين و مذهب در زندگى به انسان اطمينان و تكيه گاه
روحى مىبخشد.
ويليام جيمز مىگويد: ايمان نيروى ما را فوقالعاده بزرگ مىكند و بالا مىبرد و
حتى دردمان را درمان مىبخشد و بيمارى را از بدن زايل مىسازد(19).
داورى و راهنمايى قرآن
قرآن با صراحت هر چه كاملتر آرامش و ثبات خاطر را از آن كسانى مىداند كه ايمان
دارند و در پرتو ايمان به خدا از هر نوع ظلم و تعدى مصونهستند آن جا كه مىفرمايد:
«اَلَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيْمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ
الأَمْنُ...؛(20)
فقط براى آن دسته امنيت و آرامش خاطر است كه داراىايمانند و آن را با ظلم و ستم
نپوشانيدهاند».
در جاى ديگر به كسانى كه اوليا و دوستان خدا هستند نويد مىدهد كه ترس و غم در
آنها راه ندارد:
«أَلاإِنَّ أَولِيَاءَ اللَّهِ لا خَوفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ؛(21)
آگاه باش براى دوستان خدا، ترس و اندوهى نيست».
در آيه مورد بحث اطمينان و آرامش فكرى را اثر مستقيم ياد خداى بزرگ مىداند:
«أَلابِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛(22)
آگاه باش به ياد خدا قلوب و دلها آراممىگردد».
قرآن از اين آرامش خاطر در بسيارى از آيات به لفظ «سكينه»، كه مرادف با آرامش
است تعبير كرده است چنانكه مىفرمايد:
«هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤمِنينَ لِيَزْدَادُوا
إِيْمَاناً؛(23)
اوست كه آرامش را در قلوب افراد با ايمان فرود مىآورد تا بر ايمان خود
بيفزايند».
آيا ايمان دو نشانه متضاد دارد؟
در آيه مورد بحث آرامش روحى از نتايج ياد خدا و ايمان شمرده شده است در عين حال
در برخى از آيات، خوف و ترس را، كه نقطه مقابل آرامش است، از آثار ياد خدا نيز
قلمداد گرديده است؛ چنان كه مىفرمايد:
«إِنَّمَا الْمُؤمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ
قُلُوبُهُمْ...؛(24)
مردان با ايمان كسانى هستند كه ياد خدا سبب مىشود ترس و لرز بر قلوب آنان مسلط
گردد».
در سوره حج آيه 35 نيز اين مضمون وارد شده است ولى با توجه به آيه ديگرى كه هر
دو صفت را يك جا از آثار ايمان به خدا مىشمارد مشكل حل مىشود اكنون آيه:
«اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِىَ
تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ
جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُم إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ...؛(25)
خداوند بهترين گفتار را به صورت كتاب كه آيات آن شبيه يكديگر است فرستاده است و
پوست و اندام كسانى كه از خداى خود مىترسند (از شنيدن آيات آن) به لرزه در آمده يك
نوع آرامش بر قلوب و اندام آنها مستولى مىگردد».
همينطور كه ملاحظه مىفرماييد در اين آيه هر دو صفت (ترس و آرامش) از نتايج
مستقيم ايمان به خدا شمرده شده است؛ چون وقتى انسان به ياد خداى بزرگ مىافتد
كوتاهىها و سركشىهاى خويش را به ياد مىآورد، حالت ترس و لرزه به او دست مىدهد؛
ولى پس از توجه به صفات خداى بخشاينده و مهربان و تصميم بر جبران كوتاهىها، دل
آرام مىگيرد و ثبات و اطمينان بر او مستولى مىشود.
پىنوشتها:
1. «قدر» در لغت عرب به معناى ايجاد ضيق و سختگيرى است، چنانكه در آيه زير در
همين معنا به كار رفته است: «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ؛ (يونس) تصور كرد
كه ما زندگى را بر او تنگ نخواهيم كرد»- انبياء (21) آيه 87.
2. «و من وجد ماءاً و تراباً ثم افتقر فأبعده اللّه» - بحار الانوار، ج 23، ص
19.
3. اثناعشريه، ص 107.
4. طلاق (65) آيه 2 و 3.
5. نور الثقلين، ج 5، ص 355، ذيل تفسير آيه 2 سوره طلاق.
6. روشنفكر، شماره 719 .
7. سالنامه نسل جوان، سال 1350، ص 205.
8. مضمون اين آيه در اين سورهها آمده است: بقره (2) آيه 245 ؛ اسراء (17) آيه
30؛ قصص (28) آيه 82 ؛ عنكبوت (29) آيه 62 ؛ روم (30) آيه 37؛ سبأ (34) آيه 36 ؛
زمر (39) آيه 52 ؛ شورى (42) آيه 12. به قرينه اين آيات، بايد آيه مورد بحث را نيز
تفسير نمود.
9. الميزان، ج 11، ص 383.
10. مجله دانشمند، سال چهارم، ش 4 .
11. بلاهاى اجتماعى قرن ما، ص 63.
12. چگونه تشويش و نگرانى را از خود دور كنيم، ص 61.
13. انسان موجود ناشناخته، ص 150.
14. لذات فلسفه، ص 469.
15. ر.ك: عنكبوت(29) آيه 41. خداوند در اين آيه تكيه گاههاى غيرالهى را به سان
لانه عنكبوت مىداند.
16. لذات فلسفه، ص 470.
17. جهان ماديات، ص 41.
18. چگونه تشويش و نگرانى را از خود دور سازيم، ص 231.
19. مبانى فلسفه، ص 517.
20. انعام (6) آيه 82.
21. يونس (10) آيه 62.
22. رعد (13) آيه 28.
23. فتح (48) آيه 4.
24. انفال (8) آيه 2.
25. زمر (39) آيه 23.