نسيم ايمان
تفسير سوره مومنون

آيه الله سيد مرتضى حسينى نجومى‏

- ۵ -


(انكار رسالت انبيا)

38 ان هو الا رجل أفترى على الله كذباً و ما نحن له بمؤمنين

او نيست جز مردى كه دروغى را به خدا افترا زده و ما هرگز به او ايمان نخواهيم آورد.

بعد از اين همه افتراها و كارشكنى‏ها، آخرين بار هم نسبت كذب و افترا نسبت به پيامبر خدا زدند كه او مردى دروغ‏گوست كه بر خداوند افترا بسته و خداوند هم او را نفرستاده است؛ زيرا گاه ادعاى توحيد مى‏كند كه براى شما خدايى جز خداى واحد يگانه خالق آسمان‏ها و زمين نيست و گاه مى‏گويد: انكم اذا متم و كنتم تراباً و عظاماً انكم مخرجون؛ به درستى كه شما چون مرديد و خاك و استخوان پوسيده گشتيد دوباره از قبرها خارج خواهيد شد. و اين رسول دروغ مى‏گويد كه گاه ادعاى توحيد و يگانگى خداوند مى‏كند و گاه هم وعده بعثت و رستاخيز مى‏دهد.

و ما نحن له بمؤمنين خودشان را كه از بزرگان و اشراف مى‏دانستند، همراه با عوام مردمشان ذكر كردند و همه را شركت دادند تا همه يك صدا بوده و خود تنها نباشند و عامه مردم نيز آنان را متهم به تك‏روى و خودرايى نكنند.

(استمداد از خدا در مقابل منكران)

39 قال رب أنصرنى بما كذبون؛

آن رسول گفت: پروردگارا، مرا بر اين قوم در برابر تكذيب‏هاى آنان يارى فرما.

آن رسول گرامى و فرستاده حق، درازى با قوم كافر و بت پرست خود زحمت‏ها كشيد، شايد آنان هدايت يافته، براى توحيد و عبادت و تقواى الهى، شايستگى بيابند، اما آن همه زحمت‏ها روز به روز بر كفر و عناد و كار شكنى آنان افزود. هرچه توانستند گفتند و هر تهمتى خواستند زدند. اين هنگام آن رسول گرامى روزنه‏ها براى هدايت آنان بسته ديد، عرض كرد: بارالها، تو مرا در مقابل تكذيب‏ها و تهمت‏هاى اينان يارى فرما.

(وعده الهى براى عذاب دشمنان)

40 قال عما قليل ليصبحن نادمين)؛

خداوند فرمود: آن‏ها به زودى از كار خود سخت پشيمان خواهند شد.

در استجابت دعاى آن رسول، خداوند متعال فرمود:

سوگند كه اينان به همين زودى و با گذشت زمان كمى سخت پشيمان خواهند شد. لام در ليصبحن جواب سوگند مقدر و نون تأكيد ثقيله هر دو تأكيدى سخت است كه سوگند اينان حتماً و قطعاً به زودى با فرا رسيدن عذاب سر تا پاى آنان را پشيمانى ندامت دنيا و آخرت فرا خواهند گرفت.

(عذاب خداوند)

41 فأخذتهم الصيحة بالحق فجعلناهم غثاء فبعداً للقوم الظالمين؛

و سپس سرانجام صحيه عذاب، آنان را به حق فرا گرفت و ما آنها را همچون خاشاك بيابان‏ها قرار داديم و قوم ستمگر از رحمت خداوندى دور باشند.

گاه عذاب و انتقام الهى فرا رسيد و آنان صيحه‏اى كه به راستى شايسته آنان و مستحق آن بودند فرا گرفت؛ آن چنان صيحه و عذابى كه آنان را به گونه اى سوخت و سياه كرد كه گويى خاك و خاشاك‏هايى بى‏قيمت و بى‏ارزش با كف‏هاى آب‏ها به نيستى و نابودى رفتند و به راستى دورى و نابودى باد بر گروه ستم‏كاران: فبعداً للقوم الظالمين. وعده عذاب آنان كه خداوند به پيامبرش داده بود به انجام رسيد و آنان به فنا و هلاك رفتند و خداوند فرمود: دورى و نابودى بر آنان باد.

غثاء خاشاك و خاك و شاهدى است كه شدت عذاب الهى بر قوم هود (عليه السلام) چنان بود كه همه جا را كوبيده و ويران كرد و اجساد بى‏جان آنان را به خاك و خاشاك تبديل كرد كه نه قيمتى دارد و نه بقايى.

به باور عده‏اى، چون صيحه عذاب قوم ثمود، امت صالح پيغمبر بود، مراد از اين رسول، صالح (عليه السلام) بوده است.

به مقتضات آيات شريفه قرآنى به ويژه در سوره هود (عليه السلام) رسول بعد از نوح، هود بود كه قوم او عاد بود و آنان هم به تقاضاى هود عذاب آنان با صيحه عذابى محو و نابود شدند. به شهادت قرآن كريم، عذاب هر دو قوم به صيحه بوده و خداوند متعال در آيه سيزدهم سوره فصلت مى‏فرمايد:

فان أعرضوا فقل أنذرتكم صاعقة مثل صاعقة عاد و ثمود؛

اى رسول گرامى، اينان روى گرداندند آنان را بگو كه: شما را مى‏ترسانم از صاعقه و عذابى مثل صاعقه عاد و ثمود.

صاعقه هر عذاب وحشتناكى است كه با صداى مهيبى حادث شود و مايه هلاكت و ويرانى شديد گردد، چه صاعقه آتشين آسمانى و چه عذابى دردناك از طوفان‏هاى شديدى كه درخت تناور و تنومند را از ريشه و بن بركنده، انسان‏ها را به شدت از زمين برداشته و به زمين بكوبد. شاهد بر آن كه مراد از صاعقه، بلاها و عذاب‏هاى وحشتناك بوده كه گاه از آتش و جرقه و الكتريسته و گاه از بادهاى بنيان كن و ويران‏گر به وجود آمده، آيه شريفه پانزدهم و شانزدهم از سوره فصلت است كه مى‏فرمايد:

فاما عاد فأستكبروا فى الارض بغير الحق و قالوا من اشد منا قوة او لم يروا ان الله الذى خلقهم هو اشهد منهم قوة و كانوا بآياتنا يجحدون فأرسلنا عليهم ريحاً صرصراً فى ايام نحسات لنذيقهم عذاب الخزى فى الحياة الدنيا و لعذاب الاخرة أخزى و هم لا ينصرون؛

و اما قوم عاد در زمين به ناحق استكبار ورزيدند و گفتند: چه كسى از ما نيرومندتر است. آيا آن‏ها نمى‏ديدند و نمى‏دانستند خداوندى كه آن‏ها را آفريده از آنان قوى‏تر است و آن‏ها به سبب همين پندار، پيوسته آيات ما را انكار مى‏كردند. سرانجام تند بادى شديد و هول‏انگيز سخت و سرد در روزهايى نحس و شوم بر آنها فرستاديم تا عذاب خوار كننده را در اين زندگى دنيا به آن‏ها بچشانيم و يقيناً عذاب آخرت از آن هم خوار كننده‏تر و از هيچ كس و هيچ سويى يارى نمى‏يابند. صريح دو آيه فوق آن است كه قوم عاد نيز مثل قوم ثمود به صاعقه و عذاب الهى نابود گشته‏اند و مراد از آن صاعقه، باد مرمرى بوده كه در روزهاى شوم و نحس بر آنان وزيد و آنان را نابود كرد.

(سقوط و ظهور جوامع)

42 ثم أنشأنا من بعدهم قرناً آخرين؛

سپس اقوام ديگرى را بعد از آنان پديد آورديم.

باز هم داستان اقوام و پيامبران ديگر و باز هم همان قلت مؤمنان و كثرت كافران و ستم‏گران و سختى‏ها و خون دل خوردن پيامبران معصوم و مظلوم خداوندى و استهزا و اهانت و پافشارى كافران در كفر و عناد و استهزا و عذاب الهى و اجل همراه با تهديد و تحديد هر كدام از آن اقوام گوناگون. اقوام پيامبران بعد از هود و صالح چون قوم ابراهيم و لوط و شعيب و فرعونيان در وقت مقرر از جانب خداوندى آنان را دريافت، نه لحظه‏اى پيش از استحقاق و نه مدتى بعد از استحقاق و اين قانون الهى است كه:

(زندگى و مرگ يك جامعه)

43 ما تسبق من امة اجلها و ما يستأخرون؛

اجل و مهلت هيچ قومى نه بر استحقاق آنان پيشى مى‏گيرد و نه از آنان به تأخير مى‏افتد.

عذاب و هلاكت و موعد و ميعاد مرگ و هلاك هيچ گروهى نه قبل از موعد طغيان در كفر و عناد آنان تحقق مى‏پذيرد و نه بعد از استحقاق آنان به عذاب سخت الهى تأخير مى‏افتد. با لبريز شدن كفر و عناد آنان، ديگر اميدى به هدايت آنان نيست و بقاى آنان هم جز عناد و كفر چيزى در پى نمى‏آورد.

(عبرت از عذاب الهى)

44 ثم ارسلنا رسلنا تترا كلما جاء امة رسولها كذبوه فأتبعنا بعضهم بعضاً و جعلناهم أحاديث فبعداً لقوم لا يؤمنون؛

سپس پيامبران خود را يكى بعد از يكى پى در پى فرستاديم و هر زمان رسولى براى هدايت قومى مى‏آمد تكذيبش مى‏كردند، ولى ما امت‏هاى سركش و لجوج را يكى پس از ديگرى هلاك كرده به سرنوشت پيشينيان آنان دچار ساختيم و آن‏ها را قصه‏ها و حكايت‏ها در زبان آيندگان قرار داديم. چنان محو و نابود شدند كه جز نام و قصه هايى از آنان باقى نماند، به راستى دور باد از رحمت خداوند قومى كه ايمان به او نمى‏آورند.

تترا چون تقوى پى‏درپى بودن و يكى پس از ديگرى است. به اشتياق اين كلمه بعداً اشاره مى‏گردد. سنت خداوندى چنين بوده كه همواره امتى را بعد از امت ديگر انشا و خلق كرده به سوى حق و فضيلت‏هاى والاى الهى از توحيد و يكتاپرستى هدايتشان كند و بدين منظور هم به تواتر و پى‏درپى رسولان الهى بيايند و خلق را هدايت كنند و البته در اين راه نيز سنت امتحان و ابتلا براى مردمان هست و شگفتا گويى سنت اين امت‏ها و مردم هم‏چنان بوده است كه پيامبران الهى را يكى پس از ديگرى تكذيب كنند.

سنت دوم خداوندى هم در پى تكذيب آنان مجازات و به هلاكت رساندن كافران و تكذيب كنندگان است و به همين سنت هم خداوند متعال اشاره مى‏فرمايد كه: بعد از امت‏هايى كه به غرق و صيحه و باد صرصر هلاك شدند، ما باز هم امت‏هاى ديگرى را آفريديم و پيامبران خود را يكى پس از ديگرى به سوى‏شان مى‏فرستاديم و آنان هيچ‏گاه بدون رسول نبوده‏اند.

اگر رسولى مى‏رفت، ديگرى جانشين او مى‏گرفت و اين تواتر و توالى را خداوند متعال با كلمه ثم كه مفيد ترتيب و بعديت است، بيان فرمود كه: ثم ارسلنا رسلنا تترا؛ همين‏طور پيامبران ما چون ابراهيم، لوط، اسماعيل، اسحاق، يعقوب، يوسف و شعيب به سوى آنان مى‏آمدند و آنان هم مرتب آن پيامبران را تكذيب مى‏كردند و خداوند آنان را يكى پس از ديگرى به عذاب خود هلاك فرمود. آن چنان عذاب و هلاكتى كه گويى از آنان هيچ اثرى و نشانى جز حكايتى بر سر زبان‏ها نماند.

و جعلناهم أحاديث بليغ‏ترين و رساترين بيان در قهر و عذاب الهى كه آن چنان رفتند و عذاب الهى آنان را گرفت كه عينى از ايشان باقى ماند و نه اثرى؛ نه نامى و نه نشانى. تنها داستان و حكايتى تا مايه عبرت ديگران شود. فبعداً لقوم لا يؤمنون پس دورى و نابودى باد هر آن قومى را كه به خداوند يگانه و پيامبرانش ايمان نمى‏آورند. آنان شايستگى بقا ندارند، نه خودشان و نه اثرشان و در آخرت نيز دور از رحمت پروردگار و در عذابى سخت‏ترند.

كلمه تترا در آيه شريفه از ماده وتر به معناى پى‏درپى و يكى بعد از ديگرى است، مانند تواتر اخبار. خبرهايى كه يكى بعد از ديگرى در مورد چيزى بيايد، تا آن جا كه موجب يقين آدمى و سكون او بر مضمون آن گردد.

تترى چون تقو بر وزن فعلى از مواتره و وتر گرفته شده وتاء آن بدل از و او است، مثل خود كلمه تقوى كه اصل آن و قوى از ماده وقايع است و مثل تراث كه اصل آن وارث از ماده ورث و مثل تجاه كه اصل آن وجاه از ماده وجه است.

البته اين ابدال حرف عله گاه قياسى است، مثل باب افتعال كه حرف عله فاءالفعل در اين باب قلب به تاء شده و در تاء باب افتعال ادغام مى‏شود، مثل اتقا كه اصلش اوتقاء بوده و مثل اتساع كه اصلش اوتساع بوده است. گفته‏اند كه ابدال حرف عله در تقوى و تترى سماعى است، نه قياسى و حق آن است كه حرف عله هرگاه فاءالفعل باشد او نيز در مشستقات مبدل به تاء مى‏گردد، چون تقوى و تترى و ابدال سماعى چون صراط و ماء است كه اصل آن‏ها سراط و ماه بوده است.

(آيات روشن)

45 ثم ارسلنا موسى و أخاه هرون باياتنا و سلطان مبين؛

سپس موسى و برادرش را با آيات و نشانه‏هاى ما و قدرت روشن فرستاديم.

بعد از پيامبران گذشته و امت‏هايشان ما موسى و برادرش هارون را به رسالت همراه با آيات و معجزات باهره و برهان و منطق روشن و نيرومند آنان در مقابل فرعونيان گسيل داشتيم.

آيات موسى (عليه السلام) از ابتداى انعقاد نطفه‏اش تا زمان رسالتش متواتر و متعالى بود. چون انعقاد نطفه او در اتاق مخصوص فرعونى كه فرزندان پسر بنى اسرائيل را مى‏كشت - كه مباد آن پيامبرى كه نابودى فرعون به دست اوست به دنيا آيد. آيات بعدى چون ناپيدايى حمل او در مادر و در تنور گذاشتنش و با آتش بازى كردنش و به وحى الهى در صندوق گذاشتن و در نيل رها كردن و بازگشتن دوباره به دامن پر مهر مادر، تا آيات و معجزات زمان نبوتش، چون عذاب‏هاى الهى بر فرعونيان مثل طوفان و ملخ و شپش و قورباغه و خوك‏ها كه آيات زيادى بوده‏اند: فأرسلنا عليهم الطوفان والجراد والقمل والضفادع والدم آيات مفصلات‏(58).

به موسى وعده دادند كه اگر عذاب از ما برداشته شود، ايمان مى‏آوريم، دست از بنى اسرائيل برداشته به آن‏ها اجازه خروج داده همراه تو مى‏فرستيم. اما پس از برطرف شدن عذاب باز هم ايمان نياوردند: و لما وقع عليهم الرجز قالوا يا موسى ادع لنا ربك بما عهد عندك لئن كشفت عنا الرجز لنؤمنن لك و لنرسلن معك بنى اسرائيل فلما كشفنا عنهم الرجز الى اجل هم بالغوه اذا هم ينكثون‏(59) اين‏ها آيات موسى بود و سلطان مبين هم سلطان و تسلط او بر استدلال و برهان و تثبيت مقام نبوت و رسالت خود بدون آن كه براى كافران و فرعونيان قيمتى و قدرى قائل باشد.

(سركشى مستكبران)

46 الى فرعون و ملأه فاستكبروا و كانوا قوماً عالين؛

به سوى فرعون و اشراف او فرستاديم و آنان سركشى و استكبار كردند و آنان گروهى سركش و متكبر بودند.

دور رسالت الهى به موسى و برادرش هارون رسيد. ما گسيل داشتيم اين دو رسول را به سوى فرعون و اشراف گرد او و آنان‏

به سبب خلق و خوى برتربينى خود باز هم استكبار و سرپيچى كردند. ملأ، يعنى اشراف قوم.

آنان خود را اختيار دار همه مردم و صاحب نظر و رأى و ديگران را تابع و پيرو خود مى‏دانستند؛ تا آن جا كه ديگران را بنده و فرمان‏بر خود مى‏پنداشتند، حتى بنى‏اسرائيل را هم عبد و برده خود كرده بودند. خود برتربينى آنان، طغيان بر مردم و به اطاعت آوردن آنان بود. مايه فساد و تباهى هر اجتماع همين همين خواص مستكبر و سركش و سردمداران و دست‏اندركاران اجتماع‏اند و هيچ اجتماعى اصلاح نشود مگر با اصلاح سردمداران.

فرعون و ملأ و اشرافش به حكم همان سنت عصيان و سركشى در مقابل موسى و هارون نيز استكبار ورزيدند. اصولاً آنان: كانوا قوماً عالين و خلق و خوى استكبار و برتربينى بافت و ساخت فكر و روحشان شده بود و هميشه چنين اقوامى بى‏شمار در قرن‏ها آمدند و به استكبار و علو خود به هلاكت ابدى و دمار هميشگى رفتند و از آنان هم حكايتى و قصه‏اى نماند تا آيندگان باز گويند.

(كوچك شمردن بزرگان!)

47 فقالوا أنؤمن لبشرين مثلنا و قومهما لنا عابدون؛

پس گفتند: آيا ايمان آوريم به دو انسانى كه مثل خود ما هستند، حال آن كه قوم اين دو نفر بردگان مايند و ما را پرستش مى‏كنند (پس اينان نيز بايد چنين باشند.)

باز هم بهانه پيشينيان كه آيا به دو انسانى مثل خود آوريم. اين عبارت، استفهامى انكارى و تعجبى است. اينان دو بشر مثل ما هستند. قوم و دودمان اين دو نفر بردگان بلكه پرستندگان مايند. مگر اين دو نفر نيز از آنان نيستند، پس اينان هم بايد برده ما باشند، نه پيامبر و رسول بر ما. فرعونيان گذشته از بردگى مردم، توقع پرستش از آنان داشتند. همين‏طور از بنى اسرائيل. مگر فرعون خود به موسى (عليه السلام) نگفت: لئن اتخذت الهاً غيرى لا جعلنك من المسجونين‏(60)؛ اگر معبودى غير از من بگزينى تو را از زندانيان قرار خواهم داد. فرعون توقع عبادت و پرستش از موسى دارد، چه رسد به غير او. آنان خود بت پرست و گوساله پرست بودند و ديگران را عابد و پرستش كننده خود مى‏خواستند، زهى جهالت گفتند: موسى و هارون دو بشر و انسان مثل مايند. اين نهايت كلام منكران است، حال پيامبران و اوليا را قياس بر حال خود مى‏كنند، غافل و جاهل از آن كه انبيا و اوليا در اين قواى بدنى و ظاهرى مثل ديگران و با آنان مشاركت دارند، اما ارزش انسان‏ها به ادراكات و صفاى نفس و فيوضات قلبى آنان است.

چه بسا انسان‏هايى كه جاهلان و گمراهانى‏اند كه هدايت دو قدم جلو پاى خود را در نمى‏يابند و چه انسان‏ها كه ادراكات و فيوضاتى بر قلب‏هاى آنان جاى گرفته كه ديگران را خبرى نبوده، منكر آن معارف و الطافند، باور برترى اينان را بر خود ندارند و به همين سبب به انكار و استهزا روى مى‏آورند.

(سزاى تكذيب كنندگان)

48 فكذبوهما فكانوا من المهلكين؛

پس آن دو (موسى و هارون) را تكذيب كردند و سرانجام هم به هلاكت و نيستى رفتند.

باز هم به همان سنت انكار و تكذيب قوم موسى و هارون هم آن دو راد تكذيب كرده به دروغ‏گويى متهمشان ساختند و باز هم به حكم سنت جزا و پاداش خداوندى آن قوم نيز به نابودى و هلاكت ابدى رفتند.

(كتاب آسمانى، راهنماى بشر)

49 و لقد آتينا موسى الكتاب لعلهم يهتدون؛

و به تحقيق ما به موسى كتاب آسمانى داديم، شايد آنان هدايت يابند.

ما قوم موسى را بدون هدايت و كتاب هلاك نكرديم و حاشا كه چنين باشيم، بلكه كتاب خود را به موسى عنايت كرديم، آن قوم هدايت يابند. لعل (شايد) براى ترديد نيست، بلكه امر است كه بايد هدايت يابند.

اما آنان با لجاجت و استكبار بر گمراهى خود تا مرز هلاكت و نابودى پاى فشردند و نابود شدند:

كتاب خداوند به موسى، همان الواح تورات بود كه در آن از هر چيزى ثبت شده بود؛ چنان كه خداوند متعال فرمود:

ثم آتينا موسى الكتاب تماماً على الذى أحسن و تفضيلاً لكل شى‏ء و هدى و رحمة لعلهم بلقاء ربهم يؤمنون‏(61).

هم چنين فرمود: و كتبنا له فى الألواح من كل شى‏ء موعظة و تفضيلاً لكل شى‏ء(62).

در آيات پيشين سخن از موسى و هارون با هم و ضميرها به صورت تثنيه به هر دو باز مى‏گشت، اما در اين آيه موسى (عليه السلام) را به كتاب اختصاص داد كه ما به موسى كتاب عنايت كرديم، زيرا كتاب بر موسى نازل شد و او پيامبر اولوالعظم صاحب كتاب و شريعت جديد بود و هارون تابع و پيرو او.

(عيسى و مريم (عليهم السلام)، آيات بزرگ خدا)

50 و جعلنا أبن مريم و امة آية و آويناهما الى ربوة ذات قرار و معين؛

و ما پسر مريم و مادرش را نشانه‏اى بزرگ قرار داديم و آن دو را جايگاهى بلند و هموار با آرامش و امنيت و چشمه‏سار خوش‏گوار جاى داديم‏

فرزند مريم از پيامبران عزيز و عظيم خداوندى بود كه پيدايش ابتدايى او آيه و نشانه‏اى بزرگ براى خود او و مادرش مريم بود؛ آيه و نشانه‏اى بس لطيف كه قائم به هردو بود.

از اين رو، خداوند متعال فرمود: ما عيسى و مريم، مادرش را نشانه‏اى بزرگ از اعجاز الهى و قدرت خداوندى قرار داديم. تعبير از عيسى (عليه السلام) به ابن مريم براى نشان شدت مهر و عطوفت اين مادر و فرزند بود كه در آفرينش فرزند هر دو با هم در اين اعجاز آيه و نشانه عظمت الهى بودند. ولادت عيسى از مريم عذرا و بكر، بدون دخالت پدرى به فرمان پروردگار، كرامتى بزرگ و اعجازى بس شگفت‏انگيز بود. اين نشانه و آيه قائم و وابسته به مسيح و مادرش مريم عذرا (عليها السلام) بود از اين جهت، هردو را يك آيه و نشانه شمرد. خود اين خلقت، اعجاز و كرامتى الهى بود، نه آنكه معجزه و نشانه نهاده شده در دست آنان باشد تا از آنها آشكار و پديدار گردد. گرچه آيات معجزات عيسى (عليه السلام) بعد از خلقتش بسيار ظاهر و هويدا گشت.

ما فرزند مريم (عيسى) و خودش (مريم) را آيه و نشانه قرار داده و آن دو را در مكانى بلند مرتبه و تخت و هموار (ربوده) با چشمه سار آب خوش‏گوار (معين) قرار داديم. آوينا از مصدر ايواء باب افعال به معناى بازگشتن و سكنا گزيدن، به ويژه بازگشت و سكنا گرفتن انسان در خانه و مسكن است. و مأوا - اسم مكان - از همين ماده و به معناى جاى‏گاه سكونت . با امن و امان است. معين يا از ماده معن - بر وزن شأن - به معناى جريان آب و معين - بر وزن فعيل - صفت مشبه است و يا از ماده عين به معناى چشمه‏اى است كه آب جوشان بوده و با چشم ديده شود. طبق اين معنا ميم زايد و كلمه بر وزن مبيع اسم مفعول است. آيه مباركه دلالت مى‏كند كه به واسطه رفتار ناشايست يهوديان و آزار آنان به اين مادر و فرزند، مريم و عيسى سال‏ها در جاى امن و امان. خوش آب و هوا در جاى الهى قرار گرفتند و هيچ گزند و زيانى به آنان نرسيد. سخن‏ها در باره اين مكان بسيار است، اما سعد اسكاف از امام باقر (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود:ربوه كوفه و قرارگاه مسجد و معين فرات بوده است، هم‏چنين در روايت سليمان بن نهيك از امام صادق (عليه السلام) در تفسير آيه شريفه چنين آمده است‏(63).

(خوراك پاك براى انسان‏هاى پاك)

51 يا ايها الرسل كلوا من الطيبات و أعملوا صالحاً انى بما تعملون عليم؛

اى پيامبران، از طيبات و پاكيزه‏ها بخوريد و عمل صالح انجام دهيد كه من به هرچه مى‏كنيد آگاهم.

رزق و روزى و جاى‏گاه امن و امان عيسى و مادرش را خداوند متعال آماده كرد، اما اين لطف و عنايت تنها به آنان نبود، بلكه همه پيامبران در دنيا از آلودگى‏ها پاك و منزه بوده‏اند؛ غذاها و طعام‏هاى آنان نيز طاهر و طيب از ناپاكى‏ها بوده است. گرچه آيه شريفه به صورت امر و طلب جدى آمده، اما امرى ارشادى به اين مطلب است.

خطابى از خداوند متعال به همه پيامبران كه در زمان‏هاى متمادى و پى‏درپى آمده‏اند. خطاب به همه آنان و در مقام منت نهادن بر آنان است كه شأن شما آلودگى به پليدى‏ها نيست. اى پيمبران، راه‏هاى به دست آوردن مال‏هاى حرام و استفاده از غذاها و طعام‏هاى ناپاك، اهل عذاب و كافران و گناه‏كاران را به ورطه‏هاى هلاك، كفر و افكار كشاند و شما از اين لغزش‏ها بدوريد. بنابراين، از اموال و غذاها و طعم‏هاى پاك بهره بگيريد كه از ناپاكى‏ها به دور است.

ارتزاق و تصرف در امور مورد پسند خداوند را اختيار كنيد و اعملوا صالحا در مقابل اين منت و لطف خداوندى عمل صالح و شايسته انجام دهيد. اشاره به رابطه مستقيم مال حلال با عمل صالح و در مقابل اين نعمت و منت خداوندى حضور و شهود و علم حضرت بارى را (رعايت كنيد) كه او با آنچه مى‏كنيد از تمام زواياى اعمال و رفتار شما آگاه است و اين خطاب و سنت را خداوند متعال نه تنها به پيامبرانش، بلكه به همه مؤمنان متوجه مى‏كند كه: يا ايها الذين آمنوا كلوا من طيبات ما رزقناكم و اشكروا لله ان كنتم اياه تعبدون‏(64). اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، از طيباتى كه شما را روزى داده‏ايم بخوريد و خداوند را سپاس بگزاريد، اگر به راستى او را عبادت مى‏كنيد. در آيه ديگر نيز مى‏فرمايد: و لقد كرمنا بنى آدم و حملناهم فى البر و البحر ورزقناهم من الطيبات و فضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلاً(65)؛ به تحقيق ما گرامى و بزرگ داشتيم فرزندان آدم را و آن را در خشكى و دريا بر مركب‏ها حمل كرديم و روزى داديم آنان از روزى‏هاى پاكيزه به آنان داديم و بر بسيارى از مخلوقات خود برترى. بخشيديم. از همين جا به دست مى‏آيد كه اگر خداوند متعال پيامبران گرامى خويش را امر مى‏فرمايد كه از طيبات بخوريد و عمل صالح انجام دهيد و بدانيد كه خداوند به آنچه عمل مى‏كنيد آگاه است، پس وظيفه مؤمنان، اقتداى حتمى به پيامبران است كه از حلال بخورند و دنبال حرام نباشند و پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: ان الله طيب لايقبل الا طيباً به درستى كه خداوند طيب است و جز طيب را نمى‏پذيرد(66).

البته نياز انسان‏ها به منبع درآمد و تناول غذاها و آشاميدنى‏ها مشهود همگان است، اما شايسته است آدمى همين نياز را از راه حلال برآورده كند و كسب و كار حلال و طيب را برگزيند و از غذاها و طعام‏هاى حلال برآورده كند و كسب و كار حلال و طيب را برگزيند و از غذاها در روحيات انسان‏ها تأثيرى قطعى دارد. بلكه غذاهاى مختلف آثار اخلاقى متفاوتى دارد. از همين جهت، خداوند متعال به رسولان گرامى خود امر مى‏كند كه: كلوا من الطيبات و اعملوا صالحاً اشاره به آن كه عمل صالح از راه‏هاى حرام و غذاهاى ناپاك فراهم نمى‏آيد. در روايات و احاديث، آثار طعام و غذا در دعا ذكر شده است:

قال رجل يا رسول الله! احب ان يستجاب دعائى، فقال (صلى الله عليه و آله و سلم) طهر مأكلئك و لاتدخل بطنك الحرام‏(67)؛

مردى خدمت رسول خدا عرض كرد: دوست دارم دعايم مستجاب شود، فرمود: غذاى خود را تطهير كن و حرام در شكم خود وارد مكن.

از امام صادق (عليه السلام) نيز نقل شده كه:

من سره أن يستجاب دعوته فليطيب مكسبه؛

كسى كه دوست دارد دعايش مستجاب شود كسب و كارش را از حرام را از حرام پاك كند.

در الجواهر السينة آمده است: از جمله احاديث اسرائيليات خطاب به حضرت نبوى (صلى الله عليه و آله و سلم) : يا احمد، ان العبادة عشرة أجزاء تسعة منها طلب الحلال، فاذا طيبت مطعمك و مشربك فانت فى حفظى و كنفى فرمود: اى احمد: به درستى كه عبادت ده جزء است، نه جزء آن طلب حلال است، وقتى خوردنى و آشاميدنى تو حلال شد پس تو در حفظ و حمايت من هستى.

(وحدت كلمه)

52 و ان هذه امتكم واحدة و أنا ربكم فاتقون؛

اين مردم، همه، داراى يك دين است و همه شما واحدى هستيد و من پروردگار شمايم از مخالفت من بپرهيزيد.

در آيات پيشين از پيامبران گذشته و امت‏هاى آنان نام و يادى بيان آمد. ذكر داستان‏ها و اشاره به لزوم اطاعت از همه پيامبران در هر زمان اشاره‏اى است كه اين لزوم اطاعت از همه پيامبران در هر زمانى اشاره‏اى است كه اين لزوم اطاعت لازمه همه اديان الهى است و همه آنها در لزوم اعتقاديه توحيد بيارى و نفى هرگونه شرك ذاتى و صفاتى و عبادى مشتركند. دعوت همه انبيا به اين است كه بشر بداند براى او خداوند يكتا و يگانه‏اى است كه خالق آسمان‏ها و زمين است و مقتضاى ربوبيت او بايد او را به يگانگى، آن هم نه از راه سليقه‏هاى شخصى و كج‏فهمى‏هاى جاهلان و نادان، بلكه از راه آموزه‏هاى انبياى الهى و اجابت دعوت‏هاى آنان پرستش كرد. آفرينش انسان‏ها و دعوت آن‏ها به تكاليف الهى، مستلزم آن است كه روز حسابى باشد و خلق آماده پاسخ‏گويى آن روز باشند و اين، دين توحيدى همه پيامبران است و همه افراد چون امت واحده مشترك در اجابت اين دعوت مى‏باشند: و أنا ربكم؛ من پروردگار شمايم. همه انسان تحت تربيت و ربوبيت حضرت حق‏اند. و مقصد و منتهاى واحدى دارند كه آن رستگارى در دنيا و آخرت آنان در سايه يكتاپرستى و نفى هرگونه شرك بوده و اطاعت محض از دستورهاى خداوند است. ربوبيت و الوهيت خداوند متعال حقيقت محض و امرى تكوينى است كه جز او رب، مدبر، خالق و معبودى نيست. نه امرى دلخواه، قراردادى و اعتبارى تا گروهى چنين باشد و گروهى چنان؛ گروهى اين رب و معبود را بپرستند و گروهى معبودهاى خودپرداخته ديگر را.

بنابراين همه اديان الهى مقصدى واحد و مقصودى فارد دارند و آن، توحيد خالص و يگانه‏پرستى محض است. البته اديان الهى هركدام به مقتضات دوران‏هاى بشرى، تكاليف فرعى گوناگونى داشتند، بدون آن كه اصل مشترك همه آن‏ها كه همان توحيد محض و نفى هرگونه شركى است تغيير كند. پس همه اجتماع بشرى و امت‏هاى مختلف چون امتى واحدند كه در پرتوى ربوبيت حضرت حق‏اند و به همين مناسبات، در آخر آيه شريفه فرمود:

و أنا ربكم فاتقون؛ و من پروردگار يگانه همه شمايم پس از من پروا كنيد و بترسيد.

لكن مردم، اين دين واحد را قطعه قطعه كردند و هركدام خدايى به جاى خداوند يگانه رب‏العباد گرفتند و اديانى غير از دين الهى تراشيدند؛ همان طور كه خداوند متعال مى‏فرمايد:

(گزينش سليقه‏اى دين)

53 فتقطعوا امرهم بينهم زبراً كل حزب بما لديهم فرحون؛

اما اين مردم دين ما را در ميان خود پراكنده و قطعه قطعه كردند و هر گروهى به آنچه خود داشته و پسنديده بودند، دل خوش گشتند.

طبيعى است اگر دين واحد خداوندى ميان گروه‏ها و اجتماعات بشرى پاره پاره گردد، هر گروهى براى خود دينى و مكتبى و حتى معبودى و بتى مى‏گيرد و مى‏تراشد و هر گروهى هم به آنچه نزد او باشد دل خوش است.

زبر به ضم زاء و باء جمع زبور به معناى كتاب و صحيفه است. گويى هركدام براى خود كتابى، صحيفه‏اى و دستورى تراشيدند و بدان پاى بستند. بعضى گفته‏اند زبر جمع زبره بر وزن طعمه به معناى پاره پاره‏ها و قطعه‏هاست. معناى اول، مصداقى از معناى دوم است؛ زبر به معناى كتاب‏ها و صحيفه‏ها مصداقى از معناى قطعه قطعه‏ها و تكه تكه‏هاست.

(منكران، رها در جهل شان)

54 فذرهم فى غمرتهم حتى حين؛

پس (اى رسول ما) آنان را در جهل و غفلتشان رها ساز تا هنگامى معين.

اين آيه، دلدارى به رسول گرامى خداوند است كه اى رسول گرامى ما، اين گروه‏ها كه اكنون زير بار حقيقت توحيد و دين حق الهى نمى‏روند، فرو رفتگان در گودال‏هاى جهالت خويش‏اند. غمره آب زيادى كه بستر و قعر آن معلوم نباشد (گرداب) كنايه از فرو رفتن و غرق شدن در باطل، حيرت، جهالت و غفلت. چنان فرو رفته‏اند كه درآمدنى نيستند. پس اى رسول گرامى، آنان را در جهل و غفلتشان واگذار تا هنگامى (حين). هنگام و زمان و وقت را معين نفرمود تا اشاره‏اى باشد كه عذاب موعد آنان ناگهان و بى‏خبر مى‏رسد.

(ثروت و قدرت، وسيله امتحان)

55 أيحسبون انما نمدهم به من مال و بنين؛

56 نسارع لهم فى الخيرات بل لا يشعرون؛

آيا آنان گمان مى‏برند ما آن‏ها را به مال و فرزندان امداد و كمك كرده‏ايم اينان خيال مى‏كنند در رساندن خيرات به آنان شتاب كرده‏ايم، خير، بلكه نمى‏فهمند.

ملأ و اشراف طبقات اجتماع كه گرفتار قيد و بند خودخواهى و استكبار و ثروت و مال اين جهانى‏اند، چنين مى‏پندارند كه اين ثروت و فرزندان و عشيره بر آنان لطفى است كه درباره آنان شده است. همان‏ها كه: كفروا و كذبوا بلقاء الاخرة و اترفناهم فى الحياة الدنيا.

مال و ثروت زياد به دست آورده بودند و مال و قوم و فرزندان، آنان را به شورش و عصيان و كفر كشانده بود.

اينان گمان نكنند اين توسعه در مال و اولاد، خيرى و لطفى است كه زودتر به آنان رسانده‏ايم. اگر اين امور خير و صلاح بود توان‏گران و مترفان به عذاب خداوندى دچار نمى‏شدند، بلكه اين ثروت و فرزندان وبال و مصيبتى براى آنان است كه عذابشان بيشتر شود. اينان پيامبران ما را تا قبل از ادعاى رسالت به عقول، شعور، فهم، متانت و رزانت عقل و اخلاق شناختند، اما به مجرد ادعاى رسالت از طرف آن پيامبران، به واسطه دل‏بستگى به مال و منال و اولاد مخالفت و عناد ورزيدند. آيا مى‏توانند بگويند: رسول را نشناختيم و كلام او را نفهميديم، يا بگويند: رسول، ناتوانى فكرى داشت: به جنة و كلماتش همه مختل و پرسشان بود. يا از ما توقع مال و هزينه زندگى مى‏داشت؟ خير. هيچ‏كدام از اين‏ها نبود، بلكه كفر، عناد لجاج و اتراف آنها مانع ايمان آنها بود و عذاب الهى هم آن‏ها را گرفت و چه قدر و نظير اينان در همه زمان‏هاهست. امداد به مال و فرزندان و كمك به رفاه و اتراف در دنيا موجب گرفتارى و عذاب آنان است، نه آنكه خيال كنند ما خيرات و نعمت‏ها را زودتر به آن‏ها رسانده‏ايم و آنان نزد ما احترام و قيمتى داشته خيرشان را زودتر به آنها رسانده و ايشان را گرامى داشته‏ايم: فأما الانسان اذا ما أبتلاه ربه فاكرمه و نعمه فيقول ربى أكرمن‏(68)

مسارعت در خيرات خداوندى توفيق توبه و انابه و اعمال صالح است كه مايه نجات و درجات اخروى انسان‏ها باشد، نه انباشتن مال دنيا و دورى از پيروى از پيامبران.

سكونى (رحمه الله) از امام صادق (عليه السلام) و پدران گرامى‏اش (عليهم السلام) نقل مى‏كند كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: به درستى كه خداوند متعال مى‏فرمايد: هرگاه دنياى بنده مؤمن را بر او تنگ گيرم، او محزون و غمگين مى‏شود، حال آن كه يك امر، بيشتر مايه تقرب و نزديكى او به من است و اگر دنيا بر او گشايش دهم خوش حال مى‏گردد، در حالى اين، مايه دورى او از من است. آن گاه حضرت اين آيه را خواند: أيحسبون انما نمدهم به من مال و بنين نسارع لهم فى الخيرات بل لا يشعرون.

امير مؤمنان (عليه السلام) مى‏فرمايد:

يابن ادم اذا رايت ربك سبحانه يتابع عليك نعمه و انت تصعيه فاحذره؛

فرزند آدم، اگر ديدى پروردگار تو پى‏درپى نعمت‏هاى خودش را بر تو ارزانى مى‏دارد و تو را نافرمانى مى‏كنى، پس از خداوند بر حذر باش.