مربى نمونه
تفسير سوره لقمان

آيت الله العظمی جعفر سبحانى

- ۷ -


اسلام و ارزش مبارزه با فساد

ارزش هر عمل، بستگى به نتيجه‏اى دارد كه از آن عمل گرفته مى‏شود. ارزش عمل جراحى كه بيمار مبتلا به بيمارى آپانديسيت را نجات مى‏دهد، به مراتب بالاتر از ارزش استاد كارى است كه در برابر شعله‏هاى آتش، آهنى را جوش مى‏دهد و يا در و پنجره‏اى مى‏سازد، در صورتى كه رنج بدنى دومى و مقدار وقتى كه كار دوم لازم دارد، قابل قياس بارنجى كه جراح در اطلاق عمل در هواى معتدل متحمل مى‏شود نيست؛ خلاصه ارزش عمل جراح كجا و ارزش كار يك استاد كار كجا و نكته اين تفاوت در بزرگى و كوچكى نتيجه‏اى است كه عايد طرف مى‏گردد. جراح نيم ساعت وقت صرف مى‏نمايد و رنج مى‏كشد، در آخر كار در و پنجره و يا چكشى را مى‏سازد؛ از اين نظر، ارزش كار آنها با هم فرق روشن پيدا مى‏كند.

عين اين تفاوت در امر به معروف و نهى از منكر و به اصطلاح مبارزه با فساد و نظارت ملى با ساير كارهاى شرعى و عرفى موجود است.

به طور مسلم، هيچ عملى از نظر ارزش معنوى به پايه امر به معروف نخواهد رسيد، چون هر كار مشروعى، به جز امر به معروف، نتيجه آن، جزئى و عايد خود انسان است، زيرا افضل اعمال به حكم عقل و نقل، همان ايمان به خداوند و پرستش (نماز) اوست، ولى نتيجه ايمان، فقط و فقط، مربوط به خود شخص ايمان آورنده است و شخص مومن در پرتو ايمان، سعادتمند و اصلاح مى‏شوند؛ در حقيقت، ايمان و ساير اعمال بدنى، مانند نماز و حج، موجى در اجتماع از نظر اصلاح ايجاد مى‏نمايد، اما موجى بسيار كوچك كه از حدود يك فرد تجاوز نمى‏نمايد، از اين نظر بايد گفت: ايمان به خداوند از نظر اعمال فردى با فضيلت‏ترين عمل است نه از نظرهاى ديگر، ولى امر به معروف و مبارزه با گناه و فداكارى در طريق اصلاح جامعه موجى بسيار بزرگتر از ايمان در اجتماع به وجود مى‏آورد، گاهى يك جامعه را از لب پرتگاه سقوط نجات مى‏بخشد، گاهى در سايه نطارت ملى يك فرد، جمعيتهاى بزرگى از خطرهاى مادى و ضررهاى معنوى مستخلص مى‏شوند.

گاهى يك رهبرى سياسى، يك راهنماى مذهبى، يك دلسوزى نوع دوست، با نظارتهاى پى گير، مبارزه‏هاى ريشه دار و دعوتها و راهنماييهاى سودمند، يك ملت چند ميليونى را از ناكاميها و محروميتها، از سيه روزى و تيره بختى، نجات مى‏دهد.

شاهد گفتار ما آزاديهايى است كه از ملل استعمار زده و زجرديده افريقا، پاكستان و هندوستان در سايه فداكارى يك اقليت ناچيز به دست آورده‏اند.

روى اين مبنا مى‏توان به عظمت گفتار اميرمومنان در ارزش امر به معروف و نهى از منكر پى برد، امام مى‏فرمايد:

و ما اعمال البر كلها و اجهاد فى سبيل الله عند الامر بالمعروف والنهى عن المنكر الا كنفثه فى بحر لجى؛ (102)

كليه كارهاى خير و نيك و جهاد در راه خدا در مقايسه با امر به معروف و نهى از منكر چيزى نيست جز قطره‏اى در برابر درياى عميق.

هرگز قطره آب يا دم انسانى در برابر قطره‏هاى بى پايان آبهاى دريا قابل سنجش نيست.

روزى كه امير مومنان اين جمله را بيان نموده، مسائل جامعه‏شناسى مطرح نبود، لذا دانشمندانى كه كلمات آن حضرت را شرح كرده‏اند، در توضيح اين جمله، حق مطلب را ادا نكرده و شايد با يك نظر تعجب‏آميز گذشته‏اند، ولى امروز علم جامعه‏شناسى و جريانهاى زندگى ملل از پا در آمده كه بار ديگر در سايه راهنمايى يك اقليت، دو مرتبه قد علم كرده‏اند، اين مطالب را آفتابى نموده است.

امر به معروف، ضامن اجراى كليه قوانين است‏

كليه قوانين عرفى و شرعى تا ضامن اجراى محكمى پشت آن نباشد، هرگز اجرا نخواهد شد. در حقيقت در سايه امر به معروف و نظارت ملى، تمام قوانين اجتماعى و اقتصادى اجرا مى‏شود و اگر دستگاه نظارت و بازرسى از كار افتد، تمام دستورات به حالت تعطيل، در آمده و كوچكترين سودى عايد مردم نمى‏گردد.

امام باقر (عليه السلام) اين مطلب را در جمله كوتاهى بيان كره است:

ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر سبيل الانبياء، ومنهاج الصلحاء، فرضيه عظيمه بها نقام الفرائض، وتامن المذاهب، و تحل المكاسب، و ترد الظالم، وتعمر الارض وينتصف من الاعداء، ويستقيم الامر؛ (103)

يعنى با نظارت مردم، فرايض و تكاليف انجام مى‏گيرد و مردم ملزم مى‏شوند از حرام بپرهيزند و از طرق مشروع و كسب حلال ارتزاق كنند و در سايه دستگاههاى مبارزه با فساد، تمام راههاى كشور امن مى‏گردد و امنيت بر اثر اجراى حدود و كيفر دادن جنايتكاران در سر تا سر كشود سايه مى‏افكند.

اگر اين قدرت، يعنى قدرت امر به معروف با تمام مراحل گوناگونى كه دارد، از راهنمايى زبانى گرفته تا برسد به اجراى حدود و قوانين جزايى، از اجتماع گرفته شود، هرج و مرج، بى نظمى، وحشت و اضطراب در تمام شوون مردم رخنه كرده و لذت زندگى را از بين مى‏برد.

آيا مبارزه با فساد، با آزادى بشر منافات دارد؟

در اجتماعى كه من و شما در آن زندگى مى‏كنيم، حساب من و شما از حساب جامعه جدا نيست. اگر ضرر و ضربه‏اى ولو بر اثر نادانى يك اقليت به جامعه وارد آيد، همه آن جامعه متضرر مى‏شوند، حتى آنها كه نقش تماشاگرى داشته و عامل فساد و ضرر نبودند، زيرا اجتماع بسان يك پيكر و افراد به طور كلى اعضاى آن پيكرند، به هر نقطه‏اى از اعضاى بدن صدمه‏اى وارد آيد، همه اعضا در آتش مى‏سوزند.

ضربه‏هاى اقتصادى، اخلاقى و فرهنگى بر اثر جهالت يك اقليت وارد مى‏شود، دود آن به چشم همه رفته، گنهكار و غير گنهكار در برابر آن يكسانند.

سقوط اخلاقى در قسمتى از اجتماع، بسان بيمارى سرايت كننده است كه دامنگير همه مى‏شود. ضررهاى مالى و اقتصادى و فلج شدن كشاورزى در يك منطقه، هر فرد را به سهم خود بدبخت و تيره روز مى‏سازد و هرگز نمى‏توان حساب فرد را از حساب اجتماع جدا ساخت؛ بنابراين سكوت در برابر مفاسد، غلط و گناه است. اين حقيقت را قرآن در ضمن يك آيه كوتاه بيان كرده است:

واتقوا فتنه لاتصيبن الذين ظلموا منكم خاصه؛ (104)

يعنى اى مردم از بلاهايى بترسيد كه هنگامى كه وارد مى‏شود، تنها دامنگير گنهكاران نمى‏شود، بلكه گنهكار و بى گناه در آتش آن مى‏سوزند.

بنابراين مبارزه با فساد، راهنمايى و دعوت به كارهاى نيك و جلوگيرى از انحراف، هرگز با آزادى فردى منافات ندارد، زيرا آزادى در صورتى محترم است كه سلب آزادى از ديگرى نكند، منافع ديگرى را در خطر نيفكند. در حقيقت، فرد مبارز از حقوق خود و دوستان خود كه در سايه افراط و انحراف چند فرد مفسد در خطر مى‏افتد، دفاع مى‏كند.

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) پاسخ اين پرسش را در ضمن يك مثل روشن فرموده است، او در پاسخ سوال كننده‏اى چنين گفت: اجتماع ما بسان يك كشتى است، سرنشينان كشتى تا آن جا آزادند كه موجبات هلاك ديگران را فراهم نكنند، هرگاه مسافرى از اين آزادى سوء استفاده بنمايد و بخواهد با ميخ يا تيشه، بدنه كشتى را سوراخ كند، كليه مسافران روى غريزه دفاعى كه دارند، به شدت هر چه تمامتر با او مبارزه مى‏نمايند و عمل او را يك نحوه سوء استفاده از آزادى تلقى مى‏كنند.

جامعه نيز بسان كشتى است، افراد جامعه سرنشينان اين كشتى هستند، آنها در ضرر و نفع يكسانند و نمى‏توان حساب ضرر يك فرد را از اجتماع جدا نمود.

لقمان و استقامت‏

2 - 17. واصبر على ما اصابك ان ذلك من عزم الامور؛

در برابر سختيها و مصايب بردبار باش! اينها از سفارشهاى موكد و لازم است.

آخرين اندرز لقمان در اين آيه، مساله صبر و استقامت است كه يكى از اساسى‏ترين مسائل اخلاقى و اجتماعى و در حقيقت، پايه و اساس تمام صفات نيك و فضايل اخلاقى به شمار مى‏رود كه اگر موضوع صبر و استقامت از ميان برود، تحصيل همه گونه كمال و فضايل اخلاقى با بن بست عجيبى رو به رو مى‏گردد.

استقامت، رمز ترقى و پايه تكامل است‏

هركسى در اين جهان براى خود آرزو و آمالى دارد و مى‏كوشد كه به مقصد و مرام نهايى خود برسد: يكى عاشق علم و دانش، ديگرى خواهان ما و ثروت، سومى دلباخته مقام و منصب است و... نيل به اين مقاصد معنوى و مادى در گرو صبر و شكيبايى و بهره‏گيرى از نيروى استقامت و بردبارى است. تا دانشجو شب و روز، رنج تحصيل را بر خود هموار نكند، و با نيروى استقامت، مشكلات فرا گرفتن علم و دانش را حل ننمايد، هرگز به آرزوى خود نخواهد رسيد. مى‏گويند اديسون به قدرى در تحصيل علم و گشودن رازهاى جهان طبيعت، استقامت داشت كه گاهى غذا خوردن را فراموش مى‏كرد. دانشمندان بزرگ جهان، پايه گذاران علوم از اسلامى و غير اسلامى در سايه استقامت و بردبارى به مقامات بلندى از علم و دانش رسيده‏اند و گرنه با خيابان گردى، شب نشينى، هرگز به مقام بلندى از علم و دانش نمى‏توان رسيد.

بازرگان ثروت اندوز براى يك هدف بزرگ، براى بالابردن سطح زندگى، تارنج سفر را بر خود هموار نكند و مسافرتهاى دريايى و هوايى را ناچيزى نشمرد، هرگز به آرمان خود نخواهد رسيد.

يك فرد با ايمان كه راستى خواهان رضاى خدا و تحصيل خشنودى اوست، بدون نيروى استقامت، هيچ معصيتى را نمى‏تواند ترك كند و مشقت هيچ طاعت و عبادتى را مانند نماز و روزه و... نمى‏تواند متحمل شود.

از اين رو صبر و استقامت، پايه و اساس هر كمال و شالوده هر آرمان و آرزويى است كه انسان در مغز خود مى‏پروراند.

سخنى از اميرمومنان على (عليه السلام)

روى اين بيان، عظمت گفتار اميرمومنان كه در خصوص صبر و استقامت ايراد فرموده‏اند روشن مى‏گردد، وى مى‏فرمايد: يكى از صفات برجسته انسانى، صبر و استقامت است. ايمان بى صبر و استقامت بسان تن بى سر است كه به صورت يك لاشه غير مفيد در مى‏آيد. اينك عين جمله‏اى را كه آن حضرت بيان كرده است:

وعليكم بالصبر فان الصبر من الايمان كالراس من الجسد ولا خى فى جسد لاراس معه، ولا فى ايمان لا صبر معه؛ (105)

راستى صبر و استقامت، رمز موفقيت و اساس ترقى و تكامل و شالوده نيل به هدف است، مثلا سرباز بى استقامت در جبهه جنگ، خود را تسليم دشمن مى‏كند و سلاح و سنگر را در اختيار دشمن مى‏گذارد.

هر فرد با ايمانى مى‏تواند در سايه شكيبايى واستقامت، فرايض الهى را كه بى رنج و مشقت نيست، انجام دهد و از معاصى و گناهان چشم بپوشد. عظمت و عزت و ترقى و تعالى از آن مخترع و مهندسى است كه با نيروى استقامت پنجه جهل و نادانى را بشكند. فتح و پيروزى براى آن ارتشى است كه به نيروى استقامت مجهز باشد و هكذا... .

قرآن مى‏گويد: بيست سرباز با صبر و استقامت بر دويست تن غالب و پيروز مى‏گردد ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مائتين؛ (106)

قرآن مجيد مى‏فرمايد: درجات روز باز پسين در سايه صبر، نصيب افراد مى‏گردد:

سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار؛ (107)

يعنى سلام بر شما اى بهشتيان كه بر اثر صبر و كوشش و بردبارى و استقامت در اقامه واجبات و ترك محرمات به اين مقدمات نايل شده‏ايد.

مرزبانى و حفظ مرزهاى اسلام كه يكى از وظايف بزرگ ارتش اسلام است، بدون صبر و استقامت امكان‏پذير نيست؛ از اين نظر در قرآن، صبر و مرزبانى در يك جا ذكر شده است:

يا ايها الذين آمنوا اصبروا وصابروا ورابطوا؛ (108)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، صبر كنيد و ايستادگى ورزيد و مرزها را نگهبانى كنيد.

در قرآن، صبر و استقامت، متجاوز از صد مرتبه وارد شده و آثار مخصوصى براى آن بيان شده است. هدف بيشتر آيه‏ها اين است كه در سايه صبر و استقامت، مردان و زنان مى‏توانند مشكلات را از هم بگشايند؛ از اين جهت، لقمان به فرزند خود گفت:

واصبر على ما اصابك ان ذلك من عزم الامور؛

در برابر سختى‏ها بردبار باش، اين كار از سفارشهاى موكد است.

تحريف حقايق‏

در طول تاريخ، گروهى هوسباز براى فريب دادن عوام، حقايق مسلم تاريخى و اخلاقى را تحريف نموده و از اين مجرا بهره‏هايى برده‏اند؛ اينك از باب نمونه:

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) درباره عمار گفته بود كه قاتل عمار در آتش است.(109) عمار در نبرد صفين در ركاب على (عليه السلام) به وسيله سربازان معاويه كشته شد. معاويه براى پوشيدن اعمال قبيح خود و خاموش ساختن غوغايى كه در سپاه شام پس از كشته شدن عمار به وجود آمد، سخن پيامبر را چنين تفسير كرد و گفت: قاتل عمار ما نيستيم، بلكه على است. اگر على عمار را براى نبرد با شاميان روانه نكرده بود، هرگز كشته نمى‏شد. چون مردم شام بى سواد و چشم و گوش بسته بودند، تسليم راى معاويه شدند.

كلمه صبر نيز اين تحريف، جان به سلامت نبرده كمونيستها براى بدبين ساختن توده مردم نسبت به آيين اسلام، موضوع صبر را عنوان كرده و چنين مى‏گفتند: آيين اسلام، زاييده افكار سرمايه داران است و به وسيله آن، طبقه كارگر و كشاورز استمثار مى‏شود، زيرا اسلام، طبقه ستمديده را به صبر (دقت فرماييد) يعنى تحمل زور و دست روى دست گذاران و به انتظار خشم خدايى نشستن، دعوت كرده است و اين روش، هميشه طبقه كارگر و زارع را از هر نوع مبارزه با عوامل ستم باز مى‏دارد و همه كارها را به دست يك مبدا غيبى مى‏سپارد.

اشتباه و غلط اندازى بزرگ‏

اين گونه اشتباه و يا غلط اندازى از اين قبيل افراد بعيد نيست، زيرا منظور آنها جستجوى حقيقت نيست، بلكه مقصود، پيشبرد زيرا منظور آنها جستجوى حقيقت نيست، بلكه مقصود، پيشبرد هدف است، ولو به وسيله صدها تهمت و افترا باشد، بنابراين بين صبر به معناى استقامت در طريق هدف و كار كوشش و مبارزه با عوامل فساد، كه اسلام به آن دعوت كرده است و صبر به معناى تحمل زور و ستم كشى و دست روى دست گذاران، كه اسلام شديداً از آن جلوگيرى فرموده است، تفاوت بسيار هست.

اسلام صريحاً دستور مى‏دهد كه مسلمانان با طبقه ستمگر نبرد كنند، چنان كه مى‏فرمايد:

فقاتلو التى تبغى حتى تفى‏ء الى امرالله؛ (110)

يعنى با طبقه ستمگر، نبرد كنيد تا گردن به فرمان حق بگذارند.

اميرمومنان مى‏فرمايد: از پيامبر مكرر مى‏شنيديم كه مى‏فرمود:

هر ملتى كه حق ضعيفان را از زورمندان با صراحت نگيرد، روى سعادت نخواهد ديد، چنان كه فرموده است: لن تقدس امه لايوخذ للضعيف فيها حقه من القوى غير متتعنع. آيا با اين وصف، دور از شرافت و وجدان انسانى نيست كه اسلام را طرفدار طبقه بورژواها بدانيم و تصور كنيم كه اسلام طبقه محروم و بيچاره را به صبر در برابر ستمها و تحمل در برابر زور گوييها دعوت نموده است؟

لقمان و ميانه روى در رفتار و گفتار

18. ولاتصعر خدك للناس ولاتمش فى الارض مرحاً ان الله لايحب كل مختال فخور؛

هرگز (با تكبر و غرور) از مردم رو بر مگردان و با غرور و بى خبرى راه مرو! خداوند متكبران خودپسند را دوست نمى‏دارد.

19. واقصد فى مشيك واغضض من صوتك ان انكر الا صوات لصوت الحمير؛

در راه رفتن ميانه رو باش و صداى خويش را ملايم كن كه نامطبوعترين صداها صورت خران است.

خضوع يكى از ستوده‏ترين فضايل اخلاقى است، ولى با اين همه اگر از حد خود تجاوز كند، به صورت بدترين صفات به نام تملق و چاپلوسى در مى‏آيد، همچنين وقار كه يكى از فضايل اخلاقى است، اگر به رنگ بى اعتنايى و گردنكشى و رخ تابى از مردم و ناچيز شمردن حقوق ديگران در آيد، به صورت يكى از بدترين و زشت‏ترين صفات به نام تكبر و خودپسندى جلوه مى‏كند. گاهى فروتنى به چاپلوسى و متانت به كبر و خودخواهى مشتبه مى‏شود؛ از اين نظر چاپلوسان اجتماع براى توجيه اعمال خود به فروتنى و تواضع پناه مى‏برند، همچنين خودپسندان و متكبران، اعمال زشت و گردنكشى و بى اعتنايى خود را با متانت و وقار توجيه مى‏نمايند، در صورتى كه هر كدام در رتبه و درجه‏اى هستند كه هرگز آميخته به ديگرى نمى‏شوند.

تواضع و فروتنى‏

فروتنى يعنى تسليم در برابر حق، احترام به همنوعان، اعتراف و شناسايى مقام واقعى خود و حقوق ديگران - كه همگى از ثبات روحى و آرامش روانى سرچشمه مى‏گيرد - حاكلى از يك شخصيت تام و تمامى است كه ديگر در تكميل آن، احتياج بر ابراز تفوق و گردنكشى نيست.

چاپلوسى‏

هرگاه ستايش كسى از حد شايستگى وى تجاوز كرد، چاپلوسى و تملق است. خضوع و تذلل در برابر شخصيتى براى رسيدن به منافع مادى و دنيوى از مصاديق تملق به شمار مى‏رود.

على (عليه السلام) مى‏فرمايد:

الثناء باكثر من الاستحقاق ملق والتقصير عن الاستحقاق عى او حسد؛ (111)

يعنى ثنا بيش از استحقاق، تملق گويى و چاپلوسى است و مدح به كمتر از آنچه در خور آن است، نشانه ناتوانى در بيان و يا حسد است.

معمولا افراد چاپلوس كسانى هستند كه بى شخصيت و بى اراده بار آمده‏اند و حاضرند براى حاضر منافع جزئى و مادى بر اراده و شخصيت خود قلم قرمز كشند و استقلال خود را از بين ببرند.

وقار و متانت‏

هرگاه يك فرد براى رسيدن به مقاصد خود، اصول اخلاقى را مراعات كند و اهداف خود را بدون شتابزدگى و حرص و ولع و دست پاچگى تعقيب نمايد، اعمال چنين فرد توام با وقار و متانت خواهد بود.

كبر و خودپسندى‏

يك بيمارى روانى است كه مبدا آن، احساس حقارت و كوچكى است كه بر اثر گذشت زمان به عقده حقارت تبديل مى‏شود. معمولا فرد متكبر در خود احساس حقارت و تقصير مى‏كند و مى‏خواهد اين قسمت را با خود فروشى و گردن كسى و با غرور و طغيان جبران نمايد و معمولا اين گونه اوصاف در افرادى پيدا مى‏شود كه در محيطهاى پست و خانواده‏هاى كم ارزش رشد و نمو نموده و ذاتاً فاقد شخصيت ذاتى مى‏باشند.

اگر شخصيت فردى در نظر خودش تكميل باشد و در خود، احساس حقارت و كمبود شخصيت ننمايد، هرگز علت ندارد حالت عصيان و طغيان به خود بگيرد؛ اين ناراحتى و بى ثباتى و بى قرارى روحى، نتيجه يك ناراحتى است كه پيوسته شخص را وا مى‏دارد كه به وسيله كبرفروشى و تقدم خواهى و بى اعتنايى و گرنكشى، آلام خود را تسكين دهد.

آنچه گفته شد، آخرين تحقيقى است كه دانشمندان روان شناس در اين باره به آن دست يافته‏اند، ولى امام صادق (عليه السلام) هزار واندى پيش با يك جمله كوتاه در عين حال، پر معنا و سودمند، پرده از روى اين حقيقت علمى كه روان كاوان امروز پس از ساليان درازى به آن رسيده‏اند برداشته است، زيرا آن حضرت چنين فرموده:

ما من رجل تكبر او تجبر الا لذله يجدها فى نفسه؛ (112)

يعنى كبر متكبران و ستم ظالمان به دليل ذلت و حقارتى است كه در نفس خود احساس مى‏كنند و مى‏خواهند با اعمال خود، آن را جبران نمايند.

از آثار خانمان برانداز كبر اين است كه روح، يك حالت عصيان زدگى پيدا مى‏كند كه آرامش و قرار روانى را از دست مى‏دهد و در سايه حب ذات، رهبرى نشده و در برابر حق و حقيقت تسليم نمى‏شود، حقوق ديگران را محترم نمى‏شرد و در پايمال كردن حقوق شخصيت افراد بى پرواست.

از امام صادق (عليه السلام) سوال كردند: نخستين پايه الحاد (انكار حقايق) چيست؟ در جواب فرمود: كبر است.(113) و نيز جمله جامعترى در اين باره فرموده:

الكبر ان تغمض الناس وتسفه الحق؛ (114)

يعنى خودپسندى اين است كه مردم و حقوق آنان را ناديده بگيرى.

زندگانى پيامبران و پيشوايان اسلام، مخصوصاً زندگى عالى قدر پيامبر اسلام و جانشين بالافصل وى اميرمومنان، بهترين سرمشق زندگى است. در لابه لاى تاريخ، نمونه‏هاى كامل از تواضع و فروتنى و احترام به حقوق همنوعان زياد به چشم مى‏خورد. اميرمومنان پيشاپيش سپاه بزرگى براى بر انداختن حكومتى كه فرزند ابوسفيان به وجود آورده حركت مى‏كرد. در نيمه راه به يكى از شهرهاى عراق به نام انبار رسيد كه در قلمرو حكومت على بود. مدتها اين شهر زير نظر ساسانيان اداره مى‏شد و رسم و رسوم آن زمان كه سجده در برابر زمامداران بود، هنوز از ميان آن مردم، رخت بر نبسته بود.

خبر عبور ارتش خليفه اسلام از ميان اين شهر در بين مردم منتشر گرديد. همه به استقبال على شتافتند و در برابر على، زير آفتاب داغ و سوزان به سجده افتادند، به گمان اين كه به اين وسيله مى‏توانند مراتب رضايت على را به دست آوردند.

اميرمومنان از اسب پياده گرديد و چنين فرمود: در اين سجده به خدا شرك مى‏ورزيد و ساعتها زير آفتاب گرم و سوزان به سر مى‏بريد و خود را ناتوان و بيچاره قلمداد مى‏كنيد، در صورتى كه من و شما هر دو بنده ضعيف خداونديم و من هم مثل شما اسير بستر بيمارى مى‏گردم، دچار چنگال مرگ مى‏شوم. من و شما بايد براى خدايى سجده كنيم كه بيمار نمى‏شود و نمى‏ميرد. من از اين كه پيشواى شما هستم، هيچ مزمتى بر شما ندارم. فقط بار مسووليت من سنگينتر است.

حالت طغيان زدگى در عده‏اى از جوانان‏

امروزه به سبب عللى كه منشأ همه آنها كبر و خودپسندى است، يك حالت عصيان زدگى، بى اعتنايى به حقوق، ناديده گرفتن زحمات ديگران و قضاوت كردن در همه چيز و ابراز نظر در مسائل مختلف، بدون كسب اطلاع كافى درباره آنها، در گروهى از جوانان و گروهى از مربيان و استادان به وجود آمده است. گاهى فردى كه رشته تخصص او شناختن بيماريهاى دامهاست، در پيچيده‏ترين مسائل فلسفى و كلامى و مذهبى قضاوت كره و كتاب منتشر مى‏سازد.

همان طورى كه امام ششم فرمود: نخستين پايه انكار حقايق، همان كبر است؛ امروز بعضى از درس خوانده‏ها با فرا گرفتن چند فرمول رياضى و فيزيكى به خود حق مى‏دهند كه در تمام مسائل جهانى ابراز نظر كنند، هنگامى كه سخن از خدا و روح و از موجودات ماوراء الطبيعه پيش مى‏آيد با يك قياقه مخصوص، كه نشانه تخصص و غرور بسيار در اين مسائل است، همه را به ياد مسخره مى‏گيرند، در صورتى كه عمر خود را فقط در حل معادلات جبرى صرف كرده و لحظه‏اى در اين قسمت به دقت و تحقيق نپرداخته‏اند.

راستى اين بيمارى واگيرى است كه امروز دامنگير نسل كنونى شده است. هرگز از خاطرم نمى‏رود كه در يكى از روزنامه‏هاى تهران، موضوع تعدد زوجات كه از پيچيده‏ترين مسائل اجتماعى و در عين حال، فقهى و مذهبى است مطرح شد و طراح موضوع از تمام طبقات، راى و نظر خواست، ولى در اين مساله به جاى اين كه دانشمندان، استادان حقوق، جامعه شناسان راى دهند، عطاران و قصابان تيغ زن به جواب دادن برخاستند و مساله را از دريچه نظر خود تحليل كردند.

هدف لقمان از نصايح چهارگانه خود، يك چيز بيش نيست و آن اين كه در زندگى از تملق و چاپلوسى و يا تكبر و ابراز برترى دورى بجوييم و درگفتار و كردار خود ميانه رو باشيم، چنان كه مى‏فرمايد:

1. ولا تصعر خدك للناس؛ با تكبر روى از مردم بر مگردان؛

2. ولاتمش فى الارض مرحاً؛ با غرور و بى خبرى راه مرو. چرا؟

زيرا خداوند، متكبران خودپسند را دوست نمى‏دارد، چنان كه مى‏فرمايد: ان الله لايحب كل مختال فخور زيرا كبر و خودپسندى آفت فضايل انسانى و سجاياى اخلاقى است؛

3. واقصد فى مشيك؛ در راه رفتن ميانه رو باش؛

4. واغضض من صوتك؛ از صداى خودبكاه. چرا؟ زيرا خروج از اقتصاد و ميانه روى نشانه شتابزدگى و عدم توازن روحى است؛ گذشته از اين، صداى نامطبوع، موجب ناراحتى مردم مى‏شود.

پاسخ يك سوال‏

ممكن است سوال شود كه چرا لقمان، روى يك كار جزئى به نام راه رفتن تكيه مى‏كند و به پسر دستور مى‏هد كه در راه رفتن ميانه رو باش؟ نه تنها لقمان، بلكه خود قرآن مجيد در سوره فرقان روى اين موضوع تكيه كرده و مى‏فرمايد:

و عبادالرحمان الذين يمشون على الارض هوناً؛ (115)

بندگان خدا كسانى هستند كه به تواضع راه مى‏روند.

پاسخ

صفات و روحيات بد و نيك انسان، غالباً از خلال كارهاى جزئى او آشكار مى‏شود. چه بسا نحوه سيگار كشيدن شخصى، كيفيت امضاى فردى، نمايانگر روحيات او مى‏باشد؛ از اين جهت، قرآن مجيد مى‏خواهد با روحيات بد، با بروز نخستين جوانه آن مبارزه كند و هرگز نبايد نسبت به اين نوع كارهاى جزئى با ديده بى اعتنايى بنگريم؛ زيرا چه بسا كار جزئى و كوچك، نشان دهنده كانون فساد در درون مى‏باشد كه به اين شكل جوانه مى‏زند.

جوشها و يا دملهاى كوچكى كه در اطراف بدن نمايان مى‏گردند، هر چند جزئى و كوچكند، اما همينها از نطر يك پزشك، نشان دهنده چركهاى عظيم درونى است كه در ميان خون لانه گزيده‏اند و خود را از اين طريق نشان مى‏دهند.

نعمتهاى آشكار و پنهان خداوند

20. الم تروا ان الله سخرلكم ما فى السموات وما فى الارض واسبغ عليكم نعمه ظاهره و باطنه ومن الناس من يجادل فى الله بغير علم ولا هدى و لاكتاب منير؛

آيا نمى‏بينيد كه خداوند آنچه را در آسمانها و زمين است، براى شما مسخر كرده است و نعمتهاى ظاهرى و باطنى خود را ردباره شما كامل گردانيده، ولى گروهى از مردم (با اين نشانه‏هاى بارز توحيد) ندانسته و بى دليل و بدون كتاب روشنگر، درباره خدا سخن مى‏گويند.

21. واذا قيل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما وجدنا عليه آباءنا اولو كان الشيطان يدعوهم الى عذاب السعير؛

وقتى به آنان گفته مى‏شود از آنچه (آيينى كه) خداوند فرستاده است، پيروى نماييد! مى‏گويند: بلكه آنچه كه (روشى كه) نياكان خود را بر آن يافته‏ايم پيروى مى‏كنيم. آيا (صحيح است) هرچند شيطان آنان را به سوى عذاب سوزان دعوت كند.

22. ومن يسلم وجهه الى الله وهو محسن فقد استمسك بالعروه الوثقى والى الله عاقبه الامور؛

هركس خود را - در حالى كه نيكوكار باشد - تسليم خدا كند، قطعاً در ريسمان استوارترى چنگ در زده و فرجام كارها به سوى خداست.

23. ومن كفر فلا يحزنك كفره الينا مرجعهم فنلئهم بما عملوا ان الله عليم بذات الصدور؛

و هركس كفر ورزد، نبايد كفر او تو را غمگين سازد. بازگشت آنان به سوى ماست. آنان را (از نتايج) كارهاى خود آگاه مى‏سازيم.

خداوند از آنچه در دلهاست آگاه است.

24. نمتعهم قليلاً ثم نضطرهم الى عذاب غليظ؛

آنان را از زندگى كوتاه بهره‏مند مى‏نماييم، سپس دچار عذاب سخت مى‏سازيم.

مطالعه و بررسى هربرگى از برگهاى بى شمار كتاب آفرينش، اين نكته را روشن و ثابت مى‏كند كه هر موجودى در جهان خلقت براى هدفى كه مايه تكامل اوست آفريده شده است و هر موجودى با شتاب و حركت خاصى، گاه در جهت تكامل خود بر مى‏دارد.

داشتن هدف در گرو اين نيست كه موجود متحرك، داراى شعور و اراده و احساس لذت و توجه به هدف و استكمال داشته باشد، بلكه با سبر و تقسيم دقيقى مى‏توان ثابت نمود كه علم و شعور يا احساس لذت در داشتن هدف دخالت ندارد. تنها انسان است كه از اين طريق، هدف خود را تعيين مى‏كند و با علم و اراده و احساس لذت و توجه به هدف به سوى هدف گام بر مى‏دارد.

آنچه در داشتن هدف، دخالت اساسى دارد، اين است كه موجودى، خواه از طريق اراده و احساس و خواه از طريق نيروى طبيعى، متوجه هدفى گردد كه براى او كمال محسوب شود و اين شرط در سراسر موجودات جهان حتى در جمادات و نباتات و... وجود دارد؛ به عبارت روشنتر، مناط هدف‏گيرى و هدف خواهى اين است كه موجود متحول و متكامل در جهت معينى كه براى آن كمال است گام بردارد و تمام فعاليت‏هاى طبيعى و ارادى او مقدمه رسيدن به كمال شمرده شود و هدف به اين معنا در سراسر جهان، اعم از جماد و گياه و جاندار وجود دارد و اين جاست كه مى‏گوييم:

تكامل هر موجودى هدف آفرينش است. قرآن مجيد بر وجود هدف در سراسر جهان آفرينش تصريح كرده و مى‏فرمايد:

الذين... ويتفكرين فى خلق السماوات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا؛ (116)

و كسانى كه در آفرينش آسمانها و زمين به تفكر پرداخته و مى‏گويند:

پروردگارا! كاخ عظيم خلقت را بى هدف نيافريده‏اى.

هدف نهايى‏

در يك كارخانه عظيم ريسندگى و يا بافندگى و يا موسسه پتروشيمى و پالايشگاههاى نفت، دستگاههاى مختلفى كار مى‏كنند. هر ماشينى براى خود كار ويژه‏اى انجام مى‏دهد، ولى هنگامى كه محصول كارخانه را براى فروش به بازار عرضه مى‏دارند، معلوم مى‏شود كه فعاليتهاى دهها ماشين و آلات و دستگاههاى مختلف، مقدمه توليد محصول خاص بوده است.

هر چند هر دستگاه و ماشينى در ظاهر براى خود وظيفه خاصى را تعقيب مى‏كرد، اما مجموع اين كارها و هدفهاى جزئى، مقدمه پيدايش هدف على و بالاتر بوده است.

با توجه به اين مثال، وضع جهان خلقت به روشنى معلوم مى‏گردد، زيرا هر يك از موجودات آسمانى و زمينى، از نبات و جاندار، از ستاره و ماه براى خويش هدفى دارند، اما مجموع اين هدفهاى جزئى، مقدمه يك هدف كلى و آن استقرار حيات در روى زمين و پيدايش انسان كامل است.

اين انديشه، مولود تكبر و خودخواهى انسان نيست كه خود را مدار جهان و عالم خلقت را مقدمه هستى خويش بداند، بلكه حقيقى است كه انسان آن را با بررسيهاى خاصى لمس مى‏كند.