نكات آيات
1. در آيه دوم از آيات مورد بحث مىفرمايد:
الكتاب الحكيم.
همگى مىدانيم كه حكيم يكى از اسما و صفات
خداست. قرآن مجيد به طور مكرر خدا را به اين صفت توصيف نموده است. حكيم به كسى
مىگويند كه هركارى را تحت ضابطهاى و براى هدفى انجام دهد(14)
و از كارهاى و بيهوده بپرهيزد.
ولى در اين آيه، خود قرآن با اين صفت توصيف شده
است و هدف از آن، بالا بردن مقام قرآن است كه آن چنان سخنان او حكيمانه و سراسر
حكمت است كه گويا خود حكيم است و سخن مىگويد.
2. در آيات مورد بحث، نيكوكاران با سه صفت زير
معرفى شدهاند:
الف) يقيمون الصلوه:
نماز مىگزارند و نماز مايه رابطه انسان با خداست.
ب) ويوتون الزكوه:
زكات مىدهند كه عامل ارتباط انسان با اجتماع است.
ت) بالاخره هم يوقنون:
به سراى ديگر مومن باشند و ايمان به روز بازپسين، زير بناى تربيت دينى و ضامن اجراى
تمام قوانين آسمانى است.
صفات گروه نيكوكار، منحصر به اين سه صفت نيست،
ولى از ميان آنها اين سه صفت را كه از برجستهترين صفات آنهاست اختيار نموده و
يادآور شده است و در هر كس اين سه صفت باشد، ديگر صفات نيكوكارى در او جمع مىگردد.
و در آيه پنجم چنين نتيجهگيرى مىكند: گروهى
كه واجد صفات ياد شده هستند، هدايت يافتگان واقعى و رستگاران حقيقى مىباشند؛ چنان
كه مىفرمايد:
اولئك على هدى من ربهم
واولئك هم المفلحون؛
(15)
آنان از جانب خداوند هدايت
يافتهاند و آنان رستگارانند.
سرگرميهاى
ناسالم
6. و من الناس من يشترى
لهو الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم ويتخذها هزوا اولئك لهم عذاب مهين؛
برخى از مردم داستانهاى
باطل را مىخرند (انتخاب مىكنند) تا مردم را نداشته از راه خدا (قرآن) باز دارند،
و آيات قرآن را استهزا كنند؛ براى آنان است عذاب خوار كننده.
تاريخ اسلام گواهى مىدهد كه مخالفان پيامبر
گرامى از راههاى گوناگونى وارد مبارزه شده و مخالفت و كارشكنى خود را آغاز نمودند و
فهرست برخى از پيكارهاى ناجوانمردانه آنان به قرار زير است:
1. حربه
تهمت
آنان با تهمتهاى ناروا از قبيل شاعر، كاهن،
مجنون و ساحر خواستند كه از نفوذ سخن او بكاهند، ولى پيشرفت چشمگير اسلام در ميان
طبقات گوناگون، ثابت نمود كه وى بالاتر از آن است كه اين تهمتها به او بچسبد.
2. آزار
پيروان
آزار و زجر و شكنجه و كشتن پيروان پيامبر، يكى
ديگر از نقشههاى شوم آنان بود كه به اين وسيله مىخواستند از كسترش نفوذ سخن او
بكاهند، ولى مقاومت پيروان وى در برابر هر نوع شكنجه و تهديد، سران قريش را مدهوش
ساخت و همگى از رادت و اخلاص علاقهمندان محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) انگشت
تعجب به دندان گرفتند، تا آن جا كه ابوسفيان مىگفت: من قيصر و كسرى را ديدهام،
ولى هيچ كس را در ميان پيروانش به عظمت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) نيافتم كه
در راه اعتلا و هدف او اين قدر جانباز و فداكار باشند.
3. دعوت از
داستانسراى بزرگ عرب
آنان در جذبه روحى قرآن سخت در شگفت و تعجب
بودند و تصور مىكردند كه علت سرودست شكستن مردم براى شنيدن آيات آن، همان داستانها
و سرگذشت اقوام پيشين است؛ از اين جهت نضربن حارث،
داستانسراى بزرگ عرب حاضر شد كه در مواقع خاصى در كوچه و بازار به نقل داستانهاى
قهرمانان ايران بپردازد و از اين طريق افراد را از
گرايش به رسول خدا باز دارد. اين نقشه به قدرى احمقانه بود كه خود قريش از شنيدن
داستانهاى او خسته و از دور او پراكنده شدند.
شيوه مبارزه آنان با پيامبر، منحصر به آنچه كه
گفته شد نبود، بلكه براى خاموش ساختن چراغ توحيد از طرق و راههاى ديگرى وارد
شدهاند كه ما مشروح آنها را در كتاب فروغ ابديت آوردهايم.
آيه مورد بحث به جهت انتقاد از عمل نضربن حارث
نازل شده است.
نضر بازرگانى بود
كه گاه گاهى به ايران مسافرت مىكرد و با داستانسرايان معروف ايران انس و الفتى
داشت و در ضمن، داستنهاى مربوط به رستم و اسفنديار را ياد مىگرفت و يك مشت كتابهاى
رمان و داستان خريدارى مىكرد.
وى موقع باز گشت به مكه به خاطر سرگرم كردن و
باز داشتن مردم از شنيدن قرآن، معركههايى برپا مىكرد و شروع بن نقالى مىنمود و
مىگفت: اگر محمد، سرگذشت عاد و ثمود مىگويد، من نيز داستان و جريان قهرمانىهاى
رستم و اسفنديار را مىگويم.
نكات آيه
1. نضر براى هدفهاى پليدى اين داستانها را تهيه
و كتابهاى مربوط به اين رشته را خريدارى مىكرد؛ چنان كه مىفرمايد:
و من الناس من يشترى لهو
الحديث ليضل عن سبيل الله؛
برخى از مردم هستند كه
داستانهاى باطل را مىخرند تا مردم را از راه خدا گمراه سازند.
2. او نه تنها خود گمراه بود، بلكه گروهى را
نيز ناخودآگاه از حق باز مىداشت، قلب و روح آنان با سخنان باطل مملو مىشد، ديگر
مجال براى شنيدن آيات الهى پيدا نمىكردند؛ چنان كه مىفرمايد:
ليضل عن سبيل الله لغير
علم؛
تا مردم نا آگاه را از راه
خدا (قرآن) گمراه سازد و باز دارد.
3. وى با گفتار خود: اگر
محمد از دعا و ثمود خبر مىدهد، من نيز داستان رستم و اسفنديار مىگويم،
قرآن را به باد سخريه و استهزا گرفته و كتاب سراسر حكمت را با كتابهاى رمان و
داستان يكسان حساب مىكرد؛ چنان كه مىفرمايد: ويتخذها هزوا؛
آيات قرآن را به سخريه و
استهزا گرفته است.
لهو الحديث در عصر ما
قرآن مجيد در اين آيه، روى كلمه
لهو الحديث تكيه كرده و سخن مىگويد. چه بهتر معناى اين
كلمه را به خوبى فراگيريم.
لهو در لغت عرب به معناى
باز داشتن و مشغول كردن است.
هر نوع سخن و كلامى و يا كار و كردارى كه انسان
را از حق و حقيقت باز دارد، به آن لهو مىگويند. چيزى كه هست، باز دارنده، گاهى
مضمون كلام است، و سخن، به آن لهو الحديث مىگويند و گاهى چيز ديگر است، مانند جمع
ثروت و افراط در شهوت كه به آنها لهو مىگويند، كه ما
را از حق باز مىدارد.
قرآن مجيد مىفرمايد:
الهكم التكاثر؛
(16)
گردآورى ثروت شما را از
گرايش به حقيقت باز داشت.
بنابراين هر نوع سرگرمى كه مانع از توجه به حق
و حقيقت گردد، در لغت قرآن به آن لهو مىگويند. هرگاه
يك چنين سرگرمى و بازدارنده، كلام و داستان باشد، لفظ حديث
به آخر آن ضميمه مىگردد، مىگويند: لهو الحديث و در
غير اين صورت بدون ضميمه به كار مىبرند و مىگويند: لهو.
رمانهاى عشقى و جنايى
رمانهاى عشقى و افسانههاى جنايى كه رموز بى
عفتى و آدمكشى را تعليم جوانان و دختران ما مىدهد، مصداق واقعى
لهو الحديث است. اگر نضربن حارث افسانههاى ايرانى را
براى جلوگيرى از ايمان آوردن افراد مىگفت، نويسندگان و ناشران رمانهاى عشقى و
جنايى به منظور منحرف نمودن جوانان و تشديد نشر فحشا، دست به اين كارها مىزنند و
اگر چنين قصدى نيز نداشته باشند، ناخودآگاه نسل جوان را آلوده مىسازند.
زيانهاى بى حد و حصرى كه از اين ناحيه بر پيكر
اجتماع وارد مىگردد، به مراتب بالاتر از ضررهاى افسانههاى ايرانى نضر بن حارث
بود، كه زاييده خيال بود و از تحريكات جنسى و تعليمات جنايى، دور و پيراسته بود.
فيلمهاى گمراه كننده، پردههاى شهوتانگيز،
صحنههاى بى عفتى كه در سينما و تلويزيون نشان داده مىشود، حكم
لهو الحديث دارد، بالاخص هنگامى كه گوينده در پشت پرده،
رموز و اسرار فيلم را تشريح كند.
دانشمندان روان شناس معتقدند كه فيلمهاى جنايى
و جنسى در گسترش فحشا و افزايش حجم جنايات، كاملا موثرند، و بسيارى از مجرمها در
برابر هياتهاى داورى صريحا اعتراف مىكنند كه كارهاى زشت و ناپسند آنها عكس العمل
تماشاى فيلمهاى سينماهاست كه درس جنايت و خيانت در آنها تعليم مىدهد. اسلام هرگز
با فيلمهاى علمى و اخلاقى و بهداشتى مخالف نيست. امروز فيلم يكى از وسايل بزرگ
آموزش و پرورش است و در جامعههاى متمدن از آن به طرز صحيح استفاده مىكنند و يك
مادر مىتواند طرز تغذيه و تربيت فرزندان خود را با ديدن يك يا دو فيلم بياموزد،
ولى متاسفانه چنين سينمايى وجود خارجى ندارد و اگر به ندرت بخواهند يك فيلم علمى و
اخلاقى نشان بدهند، به قدرى به آن پيرايه مىبندند كه حتماً با يك رشته كارهاى خلاف
و نامشروع توام مىگردد.
(17)
گسترش لهو در زندگى ماشينى
درست است كه قرآن مجيد در آيه مورد بحث، يك قسم
از لهو را كه همان لهو الحديث است تحريم نموده و
مرتكبان را با عذاب خوار كننده تهديد كرده است، ولى بايد توجه نمود كه داستانهاى
باطل و سرگرم كننده و باز دارنده از شنيدن سخنان خدا و پيمودن راه حق، از آن جهت
حرام است كه لهو و سرگرم كننده است، نه از اين نظر حرام
است كه داستان مىباشد، زيرا به گواه اين كه شنيدن داستانهاى آموزنده و سازنده نه
تنها حرام نيست، بلكه يكى از وسايل و طرق تربيت مىباشد.
و به عبارت ديگر، در موضوع بحث ما چيزى كه مايه
تحريم لهو الحديث است، همان جنبه
لهو بودن و باز دارندگى آن از شنيدن حقايق است، نه جنبه داستان و قصه گويى
آن، بلكه داستان، محل و ظرف لهو مىباشد؛ بنابراين هرگاه لهوى در غير مورد داستان
محقق گرديد، حتما حرام خواهد بود.
از اين جهت، دانشمندان اسلامى با آيه مورد بحث
بر تحريم غنا استدلال نموده و مىگويند: هر نوع آهنگ و
آوازى كه مناسب مجالس عياشى و آواز خوانى باشد، به حكم اين كه لهوى است كه انسان را
از حق و حقيقت باز مىدارد، حرام است.
اگر فرض كنيم قرآن و يا حديث و يا شعر بس
آموزندهاى را با اين آهنگ بخواند، باز حرام خواهد بود. درست است قرآن و يا شعر
آموزندهاى كه با آهنگ غنا خوانده مىشود، از قبيل لهو الحديث
نيست، يعنى خود سخن و مضمون كلام لهو و باز دارنده نيست، زيرا با قرآن است و يا شعر
آموزنده، ولى كيفيت و نحوه سخن گفتن لهوى است كه مايه بازداشتن انسان از حق و حقيقت
مىباشد.
هرگاه تصنيف مبتذل عشقى كه احساسات خفته جنسى
را به شدت بيدار مىسازد، با چنين آهنگ خوانده شود، در اين صورت علاوه بر اين كه
مضمون كلام لهو و سر گرم كننده و بازدارنده است، كيفيت كلام نيز كه به صورت غناست،
لهو خواهد بود.
نواختن دستگاههاى موسيقى هر چند توام با تصنيف
و آواز نباشد، اگر چه لهو الحديث نيست، اما روشنترين مصداق براى لهو است، زيرا
نواختن و استماع اين آهنگها آن چنان مايه سرگرمى است كه انسان را از شنيدن آيات
الهى و توجه به مبدأ و معاد و ديگر وظايف انسانى باز مىدارد.
موسيقى بلاى عصر
يكى از بلاهاى عصر ما گسترش موسيقى است كه به
صورتهاى مختلفى در هر خانه و لانه وارد شده است. چون بسيارى از خوانندگان عزيز،
علاقه دارند كه از مضرات آن گاه گردند، به گوشهاى از مضرات آن اشاره مىنماييم:
گرچه رواج فوق العاده انواع موسيقى مانع از آن
است كه بسيارى از افراد در اين باره درست فكر كنند و بينديشند و مطابق طرز تفكر
نادرستى كه متداول شدن هر چيز را دليل بر بى عيب بودن آن مىگيرند، حاضر به مطالعه
در اطراف آثار شوم و زيانبار موسيقى نيستند.
ولى افراد واقع بين هيچ گاه به اين مقدار قناعت
نخواهد كرد و براى پى بردن به واقعيتها، على رغم شيوع و عدم شيوع آنها، همواره
مىكوشند و مطالعه مىكنند.
موسيقى از چند نظر قابل مطالعه است:
1.از نظر زيانهاى جسمى و آثار شومى كه روى
دستگاه اعصاب انسان مىگذارد.
آقاى دكتر ولف آدلر، پروفسور دانشگاه كلمبيا
مىگويد:
بهترين و دلكشترين نواهاى موسيقى، شومترين
آثار را روى سلسله اعصاب انسان مىگذارد، مخصوصاً وقتى كه هوا گرم باشد، آثار
نامطلوب آن شديدتر مىگردد.
دكتر الكسيس كارل، فيزولوژيست و زيست شناس
معروف فرانسه مىنويسد:
ارضاى وحشيانه شهوات ممكن است جلب نوعى اهميت
كند، ولى هيچ چيز غير منطقى تر از يك زندگى كه به تفريح بگذرد نيست.
كاهش عمومى هوش و نيروى عقل از تاثير الكل،
بالاخره از بى نظمى در عادت ناشى مىگردد و بدون ترديد سينما و راديو در اين بحران
فكرى سهيمند.
به طور كلى بايد موسيقى را در رديف مواد مخدر
شناخت، زيرا آثار تخدير آن به هيچ وجه قابل انكار نيست، و تخدير، انواع و اقسامى
دارد، و بشر مىتواند از طريق مختلف، اعصاب خود را تخدير كند.
گاهى تخدير به وسيله خوردن است. نوشابههاى
الكلى تخدير شديدى در اعصاب به وجود مىآورد و انسان را از مطالب ديگر بى خبر
مىسازد.
و گاهى تخدير به وسيله استنشاق از بينى، در بدن
ايجاد مىشود، مانند گرد هروئين كه از طريق بينى در بدن وارد مىشود، اعصاب را براى
مدتى تخدير مىكند؛ و براى بسيارى از بيمارانى كه احتياج به تخدير دارند، از طريق
تزريق مواد مخدر در رگ انجام مىگيرد.
و گاهى همين تخدير از مجراى گوش صورت مىپذيرد
و استماع موسيقى و كنسرت، در اعصاب شنونده اثر تخديرى
ايجاد مىكند و گاهى آن چنان شديد مىشود كه انسان را مانند افراد بهت زده، از حالت
طبيعى بيرون مىآورد و توجه او را از يك سلسله امور مادى و معنوى سلب مىكند.
با توجه به اين نكته، تصديق خواهيد نمود كه
موسيقى مخدرى بيش نيست و تمام و يا بسيارى از عيوب و مضرات تخدير را داراست.
اصولا لذت فوق العادهاى كه افراد از آن
مىبرند، به سبب همين اثر تخديرى آن است. گاهى اين اثر تخديرى به قدرى قوى است كه
انسان عقل و هوش خود را آن چنان از دست مىدهد كه به حركات غير عادى مىزند.
مثلا وقتى تخدير موسيقى قوى گرديد، قدرت قضاوت
صحيح از انسان سلب مىگردد، ديگر نمىتواند خوب و بد را در حد واقعى خود درك كند،
چه بسا در مواقعى بسيارى از اعمال ناشايست كه در حالت عادى از او سر نمىزند و آن
را شايسته شان و انسانيت خود مىداند، وقتى تحت تاثير عوامل مرموز كششهاى صوتى قرار
گرفت و عقل و انديشه و قوه مميزه او اسير جذبه و آهنگهاى تند موسيقى گرديد، بى
پرواز او سرزده و كوچكترين انديشهاى درباره عواقب و مضرات آن نمىكند.
تصور نمىكنيم اين قسمت از گفتار ما احتياج به
ذكر مثال و بيان نمونه داشته باشد، زيرا هر فرد بيدارى توجه دارد كه رقصهاى دسته
جمعى و شب نشينيهايى كه مردان بيگانه با زنان بيگانه به پايكوبى و دست افشانى مشغول
مىگردند، همواره توام با آهنگهاى تند موسيقى بوده و ارتعاش اصوات موسيقى، آن چنان
سرپوشى بر روى عقل و ادراك افراد مىگذارد كه انجام دادن هر گونه عمل دور از مقام
انسانى، براى آنها سهل و آسان مىگردد.
چه تخديرى بالاتر از اين؟ وقتى انسان تحت نفوذ
زير و بم آهنگ موسيقى قرار گرفت، يك نوع رخوت و سستى براعصاب مستولى شده و از
مفاهيم انسانى، جز شهوترانى، خوانندگى، عشقبازى و جمالپرستى چيزى در برابر ديدگان
بى فروغ و عقل وى مجسم نمىگردد و آن چنان سرپوش روى ادراك و نيروى خرد گذارده
مىشود كه مفاهيم مقدسى به نام رحم، مروت، عفت، حيا، امانت، مساوات، بردارى، مجد و
عظمت، كوشش و فعاليت و استقامت در راه هدف، به دست فراموشى سپرده مىشود؟
جاى گفتگو نيست كه از روز نخست، الكل و موسيقى
بزرگترين وسيله هوسرانى براى مردان و زنان شهوتران بوده و در مواقع خاصى براى تخدير
اعصاب به آن پناه مىبردند. درست است كه اسلام هرگز انسان را از لذايذ طبيعى باز
نمىدارد، ولى از آن لذايذ زود گذر كه از طريق تخدير اعصاب و تحريك غرايز شهوانى
پيدا مىشود و انسان را از حالت طبيعى بيرون مىبرد جلوگيرى مىنمايد.
ضررهاى اخلاقى موسيقى
آيا جاى گفتگوست كه يكى از عوامل انحطاط
اخلاقى، همين صفحات و تصنيفهاست و آيا نواهاى فريبنده و تحريكآميز موسيقى به شيوع
فساد و اعمال دور از عفت دامن نمىزند، و آواز گرم زنان و دختران توام با آهنگهاى
شهوتانگيز موسيقى روح عشقبازى را در جوانان ايجاد نمىكند؟
وانگهى، آيا قلبى كه مملو از نغمههاى
شهوتانگيز و تصنيفهاى عاشقانه گرديد، در آن جايگاهى براى ياد خدا باقى مىماند؟
آيا دلى كه در آوازهاى عاشقانه و ارتعاش امواج موسيقى غرق گرديد، مىتواند به فكر
بى نوايان و درماندگان باشد؟
اصولا بايد ديد كه لوازم و مناسبات مجالس
موسيقى چيست و زير و بمهاى موسيقى و ارتعاشات مختلف آن چه تقاضايى دارد؟
جز اين است كه دانش و رقص و اختلاط زنان و
مردان و دختران و پسران شراب و الكل را به دنبال دارد؟
چيزى كه آفريننده اين عوامل سوء اخلاقى باشد،
مىتواند در يك شريعت آسمانى حلال گردد؟
نتيجه اين كه آهنگهاى موسيقى، هم آثار زيان بخش
تخدير اعصاب را دارد، و هم از نظر اخلاقى يك سلسله شهوت را در انسان زنده مىكند.
اين بود گوشهاى از فلسفه حرمت موسيقى.
انحراف در دستگاه رهبرى
7. واذاتتلى عليه آياتنا
ولى مستكبراً كان لم يسمعها كان فى اذنيه و فرافبشره بعذاب اليم؛
هنگامى كه آيات الهى براى
او خوانده شود، با تكبر از آن روى مىگردانند، گويى آن را نشنيده است، گويى در
گوشهاى آنها سنگينى است؛
آنها را به عذاب دردناك بشارت ده!
8. ان الذين آمنوا و
عملوا الصالحات لهم جنات النعيم؛
افرادى كه ايمان آوردهاند
و كارهاى نيك انجام دادهاند، براى آنها بغهايى است سراسر نعمت.
9. خالدين فيها و عدالله
حقا و هوالعزيز الحكيم؛
در آن باغها جاودانه هستند
(اين پاداش) وعده قطعى و استوار الهى است، اوست قادر، گرامى و حكيم.
از مسائل مهم اجتماعى، موضوع تقسيم كار است،
زيرا افراد بشر با مواهب و استعدادهاى گوناگونى آفريده شدهاند و هر فردى براى كارى
آمادگى دارد، چه بهتر براى كارى گمارده شود كه ذوق آن را در سر دارد. در جامعههاى
مترقى، استعداد افراد از همان دوران كودكى و نوجوانى، مشخص مىگردد، و از بررسى
پروندههاى تحصيلى و آزمايشهاى مربرط به تشخيص روحيات و ذوقيات، نقطه تمايل عقربه
استعداد افراد، مشخص مىگردد، ديگر جوان به كارى كه ذوق و شايستگى آن را ندارد
گمارده نمىشود.
در آفرينش انسان تقسيم كار به صورت روشنى انجام
گرفته و هر كارى به دست عضوى و يا نيرويى كه صلاحيت اداره و تنظيم آن را دارد،
سپرده شده است.
بدن ما نيازمنديهاى مختلفى دارد، و همه اين
نيازمنديها به وسيله اعضاى مختلف و نيروهاى گوناگون بدن برطرف شده است. بدن ما به
هضم غذا، تصفيه خون، رسانيدن غذا به تمام سلولهاى بدن، سرباز مدافع، گيرنده و
فرستنده، و دهها كار ديگر نياز دارد، كه همگى به نحو احسن انجام گرفته و در تمام
بدن، سلول و عضو بيكارى پيدا نمىشود و اگر كار گوش به چشم و يا كار معده به قلب،
محول گردد، زندگى انسان تباه مىشود.
نه تنها دستگاههاى مادى و جهاز ظاهرى بدن، روى
اصل تقسيم كار انجام وظيفه مىكند، بلكه براى روحيات و
ادراكات او نيز نظام خاصى هست كه هر قوهاى از قواى روحى براى كارى آفريده شدهاند.
اساس و پايه نظام روحى انسان، دو نيروى عظيمى
است كه زندگى معنوى انسان كاملا به آن دو بستگى دارد:
1. قواى نفسانى و غرايز انسانى كه هر كدام براى
خود هدف خاص و مشخصى دارد. اگر انسانى با اين غرايز، مجهز نبود، زندگى براى انسان
امكان نداشت. اگر انسان روزى فاقد غضب و شهوت و يا ميل به ثروت و مقام، علاقه به
همسر و فرزند و... شد، زندگى در نظر او پوچ گشته و گامى براى حيات خود بر نمىدارد.
2. قواى عقلى و فكرى كه تعديل كننده اين غرايز
و راهماى انسان در بهره بردارى از اين قواى روحى است.
غيرايز انسان بسان موتور ماشين، به او قدرت و
نيرو، و حركت و جنبش مىدهند، در حالى كه قواى عقلى و فكرى انسان، بسان ترمز ماشين
از تحركهاى بى جا جلوگيرى نموده و حافظ سلامت جان و ضامن بقاى اوست.
عقل و خردبسان چراغهاى ماشين، مسير را براى
انسان روشن مىكند، و راه و چاه را مشخص مىسازد.
در نظام روحى، عقل مقام بس ممتاز دارد، و بايد
از عواملى كه مايه دگرگونى دستگاه عقلى، و فساد نظام فكرى و ضعف شنوايى و بينايى
خرد است، جلوگيرى نمود، زيرا حيات معنوى و مادى، بدون رهبرى صحيح عقل ممكن نيست.
اسلام براى حفظ مقام و موقعيت خرد، از عواملى
كه مايه فساد عقل و انحراف دستگاه رهبرى انسان مىگردد، به شدت جلوگيرى كرده، شراب
و انواع مخدر را تحريم كرده است و نه تنها از عوامل فاسد كننده دستگاه رهبرى،
جلوگيرى نموده، بلكه در تربيت و پرورش عقل فطرى كوشيده، تا انسان عقل فطرى را با
عقل مكتسب همراه سازد.
علم و دانش، مطالعه و بررسى آثار دانشمندان،
غور در قوانين آفرينش، مايه شكفتگى عقل و خرد مىگردد، چنان كه ممارست با گناه و
همنشينى با بدكاران، ديدن مناظر معصيت، مايه ضعيف شنوايى و بينايى خرد گرديده و
زشتى بسيارى از كارها را از ميان مىبرد.
بدترين انحراف براى يك انسان، انحراف فكرى است،
انحرافى كه سبب مىگردد كه وى خوب و بد را درست از هم تشخيص ندهد، بلكه بالاتر،
مثلا باطل در نظر او به صورت حق جلوه كند.
پيامبر گرامى روزى ياران خود را نصيحت مىكرد،
چنين گفت: روزگارى فرا مىرسد كه زنان و جوانان شما فاسد مىشوند و امر به معروف و
نهى از منكر متروك مىگردد.
يك نفر از ياران او برخاست، با كمال تعجب گفت:
آيا چنين چيزى ممكن است؟
پيامبر فرمود: بدتر از اين هم انجام مىگيرد.
روزگارى فرا مىرسد كه شما را به بديها امر كرده و از خوبيها باز مىدارد.
به حضرتش عرض شد: آيا چنين كارى امكانپذير
هست؟
پيامبر فرمود: برتر از اين هم رخ مىدهد و آن
اين است كه خوبيها در نظر مردم بد جلوه كرده و بديها لباس خوب مىپوشند.(18)
جمله اخير پيامبر گرامى، ناظر به اين است كه
تشخيص مردم دگرگون خواهد شد، خوبيها و بديها را از هم تميز نخواهند داد، بلكه رذايل
اخلاقى و هرزه درايى جاى فضايل انسانى را خواهد گرفت.
تاثير فيلم در طرز تفكر انسانها
شكى نيست كه صنعت فيلم، يكى از صنايع عظيم عصر
ماست و انسان از طريق ديدن مناظر علمى و نظامى و طبيعى به بسيارى از نكات آگاه
گرديده و امورى را مىآموزد.
آيين اسلام، يگانه آيينى است كه بشر را به علم
و صنعت، به تفكر و تدبر دعوت نموده و خواهان پيشرفتهاى معنوى انسانهاست.
ولى هزار نكته باريكتر زمو اين جاست؛ هر فيلمى
نه ارزش نشان دادن دارد و نه هر فيلمى جالب و آموزنده است، زيرا فيلمهاى عشقى و
جنايى درباره كودكان و جوانان كه شخصيت آنان تكميل نگشته و دستگاه تفكر و داورى
آنان در حال رشد و نمو است، به اندازهاى سوء تاثير دارد كه اين كتاب گنجايش بيان
يك صدم آن را ندارد.
انسان از طريق چشم و گوش با آنچه كه بيگانه است
آشنا مىشود. به همين جهت بناى تعليمات امروز دنيا بر اساس آموزش سمعى و بصرى
گذاشته شده، بيش از آنكه روش پرورش و آموزش بر اين اصل جديد برقرار گردد.
بابا طاهر عريان گفته است:
ز دست ديده و دل هر دو فرياد
|
|
كه هر چه ديده بيند دل كند ياد
|
بسازم خنجرى نيشش ز پولاد
|
|
زنم بر ديده تا دل گردد آزاد
|
اما متاسفانه از يك اصول صحيح، نتيجه معكوس گرفته مىشود؛ آنچه را
كه امروز نسل جوان از راه ديدن و شنيدن ياد مىگيرند، گمراه كننده است. اكثر
فيلمهايى كه در سينماها نمايش مىدهند، از ماجراهاى عشقى و كانگستر بازى مايه گرفته
و دتران و پسران را به وادى ضلالت سوق مىدهد. براى اين كه به تاثير سينما و اين
نوع فيلمها و اثر آن در فكر انسان پى ببريم، كافى است روحيات كودكانى كه چند بار به
تماشاى فيلمهاى به اصطلاح بزن، بزن رفتهاند، مورد
مطالعه قرار دهيم.
غالب اين كودكان در وقت بيكارى به تقليد از آرتيستهاى سينما در
كوچه و خيابان و خانه و دبستان، به جان هم مىافتند و با مشت، سر و صورت يكديگر را
خونين مىكنند و در هنگام زد و خورد، اسم آرتيستهاى سينما را روى خود مىگذارند،
بعضى اوقات كار به جاهاى بالاترى مىكشد.
سال گذشته چند كودك از خانههاى خود فرار كرده و به جنگلهاى شمال
رفته بودند، تا تارزان وطنى باشند. مدير يكى از مدارس
تعريف مىكرد كه يكى از شاگردان مدرسه او كه فيلم يتيم
را ديده بود، به تقليد از آن، چند نفر از همشاگرديهاى خود را فريب داده و يك باند
دزدى در دبستان تشكيل داده بود كه طبق نقشه، اثاثيه
شاگردان را مىدزديدند. اين كودكان تقصيرى ندارند، زيرا فيلم يك عامل تبليغاتى و
تربيتى بسيار موثرى است.
دستگاه آفرينش، مقام فرماندهى را به دست عقل سپرده است، او بايد
بسنجد و تصميم بگيرد و به ديگر قواى روحى، فرمان اجرا صادر كند.
شهوت و تمايلات جنسى كه براى حفظ نسل و بقاى نوع انسانى آفريده شده
است، بايد به فرمان عقل كار كند و اگر به دست شهوت بيفتد، نظام زندگى به هم خواهد
خورد و فضايل و ارزشهاى اخلاقى از ميان خواهد رفت.
يكى از مواهب الهى، غضب و خشم است. آفرينش در نهاد انسان اين نيرو
را نهاده كه در مقام دفاع از جان و مال و شرف و ناموس، قواى درونى بدن را بر ضد
دشمن بسيج كند؛ از اين جهت از اين نيرو بايد به مقدار ضرورت و يا تجويز و راهنمايى
عقل استفاده نمود، و اگر زمانى زندگى فرد يا جمعيتى به دست غضب و خشم افتد،
نتيجهاى جز ويرانگى نخواهد داد.
زندگى سالم و سودمند، آن زندگى است كه بر نظام خلقت استوار باشد و
عقل و خرد بر تمام روحيات و احساسات ما حكومت كند، و در غير اين صورت، دستگاه
ادراكى و بينايى فكرى، ضعيف و ناتوان شده و حقايق در نظر انسان اوهام و پندار جلوه
مىكند و از شنيدن سخنان حكيمانه و نصايح بزرگان چهره برمىتابد.
هيچ بلايى براى انسان بالاتر از بلاى ناتوانى بينايى درونى و
دگرگون گشتن حص تشخيص نيتس. ديگر براى چنين فردى شانس هدايت و بازگشت به راه حق
باقى نمىماند. قرآن مجيد در آيه مورد بحث به اين حقيقت اشاره مىكند، مىفرمايد:
واذا تتلى عليه آياتنا ولى مستكبراً كان لم
يسمعها كان فى اذنيه وفراً؛
هنگامى كه آيات خدا براى او تلاوت شود، با
تكبير از آن روى مىگرداند، گويى نشنيده است، گويى در گوشهاى او سنگينى است.
جوان غرق در شهوات و تمايلات جنسى، غرق در تجملات، بينايى عقلى او
آن چنان ناتوان مىشود كه هر چيزى كه در نقطه مقابل اهداف پست او قرار گيرد، بى
ارزش و غير قابل استماع خواهد دانست و چيزى كه به تحريك عواطف جنسى و تمايلات مادى
او كمك نمايد، رنگ قداست و لباس حقيقت خواهد پوشيد.
قرآن مجيد به اين حقيقت در آيه زير اشاره مىكند و مىفرمايد:
قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالاً * الذين ضل
سعيهم فى الحياه الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعاً؛
(19)
آيا از زيانكارترين افراد به شما خبر دهم؟
كسانى هستند كه كوششهاى آنان در زندگى دنيوى بى فايده است و آنان تصور مىكنند كه
كار خوبى انجام مىدهند (و كارهاى بد آنان در نظرشان خوب جلوه مىكند).
روزنامه كيهان در شماره 7320 مىنويسد:
پسر بچه چهارده سالهاى كه در فرانسه كودكى را بعد از ربودن به قتل
رسانده است، اعتراف كرد كه اين جنايت را بعد از تماشاى يك فيلم جنايى تلويزيونى
انجام داده است.
وى به ماموران گفت: چند شب پيش از قتل، من برنامه فيلم در روان و
وجدان شما را از تلويزيون پاريس تماشا مىكردم؛ در اين فيلم قاتل، يك جوان 21 ساله
بود كه به جهت مجازات، آدم مىكشت. من هم هوس كردم ببينم اعدام شدن چه مزهاى
مىدهد.
روى اين فكر به سراغ امانوئل كوچولو
رفتم و او را به عنوان بازى كردن، با خودم به خارج شهر بردم.
امانوئل خيلى خوشحال بود و من از
خوشحالى او رنج مىبردم و حتى تا آخرين لحظه هم به خيالش من با او بازى مىكنم و
مىخنديد و خوشحالى مىكرد.
قرار است اين قاتل خردسال، سه ماه تحت درمان روانى قرار بگيرد.
- باز هم بگوييد ديدن فيلمهاى جنايى مضر نيست و خاصيت ندارد!
در واقع تاثير سينما در اكثر تماشا كنندگان تقريبا به اندازه همان
كودك است. يك جوان كارگر يا يك مردم كاسبكار وقتى مىبيند قهرمان فيلم با يك مشت،
رقيب خود را از پا مىاندازد، يا با دست خالى جلو رگبار مسلسل سينه سپر مىكند،
چنان مجذوب اين منظره مىشود كه قدرت تعقل خود را از دست مىدهد و باور مىكند كه
اين كارها شدنى است، زيرا فيلم سينما از سه جانب روح او را تسخير كرده: يكى از راه
گوش، دوم از راه چشم، سوم از راه احساسات، زيرا آن چيزى را كه به او نشان مىدهند
حقيقت مىپندارد و ايده آل خود قرار مىدهد.
اين تنها براى جوانان، ايده آل نيست، بلكه به صورتهاى گوناگون براى
كليه تماشاگران از هر طبقه تحقق پيدا مىكند؛ براى دختران و پسران جوان، زيباييهاى
خيره كننده و عشقهاى آتشين موهوم، براى زنان و مردان جوان، عشقبازيهاى شهوتانگيز،
براى مدپرستان، لباسهاى فاخر و مدهاى جالب و براى كسانى كه غريزه تبهكارى دارند،
عامل تحريك است.(20)
بدترين انحرافها انحراف فكرى است. خسارتهاى
اقتصادى چندان كمرشكن و غير قابل جبران نيست، ولى ضررهايى كه از ناحيه انحراف فكرى
و فرهنگى متوجه ملتى مىگردد، قابل جبران نيست، زيرا در اين موقع، خوبيها و ارزشهاى
اخلاقى، تحت عنوان ارتجاع و بازگشت به سنتهاى ديرينه، محكوم شده و به دست فراموشى
سپرده مىشود، بر عكس هرزه درايى وژاژخايى و آزادى جنسى ولاقيدى اخلاقى و نوخواهى،
جاى آنها را مىگيرد.
يك اعجاز
علمى قرآن
10. خلق السموات بغير عمد
ترونها والقى فى الارض رواسى ان تميدبكم وبث فيها من كل دابه و انزلنا من السماء
ماء فانبتنا فيها من كل زوج كريم؛
آسمانها را بدون ستونى كه
ببينيد آفريد، و در زمين كوههايى ايجاد كرد تا (بر اثر حركات ناموزون آن) شما را
مضطرب نكند، و در آن از تمام انواع جنبندنگان منتشر ساخت، و از آسمان آبى نازل
كرديم و از هر نوع گياه زيبايى رويانيديم.
در آيه، عاليترين و جالبترين درسهاى توحيدى
بيان شده است. آنچه قرآن پيرامون آفرينش آسمانها و حكمت و رمز پيدايش كوهها بيان
كرده است، با آخرين تحقيقات علمى دانشمندان موافق است.
پيامبر درس نخوانده و مكتب نديده، در آن محيط
چگونه بر اين حقايق پيچيده علمى دست يافته، حقايقى را كه بشر امروز به كمك فكر
هزاران دانمشند و ابزار و وسايل علمى به آنها رسيده است، بيان كرده است. ما در
برابر اين سوال پاسخى نداريم، جز اين كه بگوييم: راهنماى او در اين موارد،
وحى الهى و آسمانى بوده است.
آيا اين گونه معجزات علمى دليل بارز و روشن بر
نبوت و ارتباط او با جهان ديگر نيست؟
آسمان نيلگون يا نقطهاى كه هميشه مورد توجه
بشر بوده است.
آسمان كه به صورت قبله نيلگون و طاق بر
افراشته، خودنمايى مىكند، پيوسته با اجرام شفاف و درخشنده خود مورد توجه انسان
بوده است، و در هر دورهاى به گونهاى رموز و مشكلات آفرينش او تفسير مىشده است.
روزگارى هيئت ذيمقراطيس،
دورانى هيئت فيثاورث و زمانى هيئت
مصريها در جوامع علمى تدريس مىشد، ولى عمر همه اينها كوتاه بود، و يا رواج
كامل نداشت. يگانه فرضيهاى كه از طول عمر و رواج كامل برخوردار گرديد، فرضيه
بطلميوس است.