مربى نمونه
تفسير سوره لقمان

آيت الله العظمی جعفر سبحانى

- ۲ -


نكات آيات‏

1. در آيه دوم از آيات مورد بحث مى‏فرمايد: الكتاب الحكيم.

همگى مى‏دانيم كه حكيم يكى از اسما و صفات خداست. قرآن مجيد به طور مكرر خدا را به اين صفت توصيف نموده است. حكيم به كسى مى‏گويند كه هركارى را تحت ضابطه‏اى و براى هدفى انجام دهد(14) و از كارهاى و بيهوده بپرهيزد.

ولى در اين آيه، خود قرآن با اين صفت توصيف شده است و هدف از آن، بالا بردن مقام قرآن است كه آن چنان سخنان او حكيمانه و سراسر حكمت است كه گويا خود حكيم است و سخن مى‏گويد.

2. در آيات مورد بحث، نيكوكاران با سه صفت زير معرفى شده‏اند:

الف) يقيمون الصلوه: نماز مى‏گزارند و نماز مايه رابطه انسان با خداست.

ب) ويوتون الزكوه: زكات مى‏دهند كه عامل ارتباط انسان با اجتماع است.

ت) بالاخره هم يوقنون: به سراى ديگر مومن باشند و ايمان به روز بازپسين، زير بناى تربيت دينى و ضامن اجراى تمام قوانين آسمانى است.

صفات گروه نيكوكار، منحصر به اين سه صفت نيست، ولى از ميان آنها اين سه صفت را كه از برجسته‏ترين صفات آنهاست اختيار نموده و يادآور شده است و در هر كس اين سه صفت باشد، ديگر صفات نيكوكارى در او جمع مى‏گردد.

و در آيه پنجم چنين نتيجه‏گيرى مى‏كند: گروهى كه واجد صفات ياد شده هستند، هدايت يافتگان واقعى و رستگاران حقيقى مى‏باشند؛ چنان كه مى‏فرمايد:

اولئك على هدى من ربهم واولئك هم المفلحون؛ (15)

آنان از جانب خداوند هدايت يافته‏اند و آنان رستگارانند.

سرگرميهاى ناسالم‏

6. و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم ويتخذها هزوا اولئك لهم عذاب مهين؛

برخى از مردم داستانهاى باطل را مى‏خرند (انتخاب مى‏كنند) تا مردم را نداشته از راه خدا (قرآن) باز دارند، و آيات قرآن را استهزا كنند؛ براى آنان است عذاب خوار كننده.

تاريخ اسلام گواهى مى‏دهد كه مخالفان پيامبر گرامى از راههاى گوناگونى وارد مبارزه شده و مخالفت و كارشكنى خود را آغاز نمودند و فهرست برخى از پيكارهاى ناجوانمردانه آنان به قرار زير است:

1. حربه تهمت‏

آنان با تهمتهاى ناروا از قبيل شاعر، كاهن، مجنون و ساحر خواستند كه از نفوذ سخن او بكاهند، ولى پيشرفت چشمگير اسلام در ميان طبقات گوناگون، ثابت نمود كه وى بالاتر از آن است كه اين تهمتها به او بچسبد.

2. آزار پيروان‏

آزار و زجر و شكنجه و كشتن پيروان پيامبر، يكى ديگر از نقشه‏هاى شوم آنان بود كه به اين وسيله مى‏خواستند از كسترش نفوذ سخن او بكاهند، ولى مقاومت پيروان وى در برابر هر نوع شكنجه و تهديد، سران قريش را مدهوش ساخت و همگى از رادت و اخلاص علاقه‏مندان محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) انگشت تعجب به دندان گرفتند، تا آن جا كه ابوسفيان مى‏گفت: من قيصر و كسرى را ديده‏ام، ولى هيچ كس را در ميان پيروانش به عظمت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) نيافتم كه در راه اعتلا و هدف او اين قدر جانباز و فداكار باشند.

3. دعوت از داستانسراى بزرگ عرب‏

آنان در جذبه روحى قرآن سخت در شگفت و تعجب بودند و تصور مى‏كردند كه علت سرودست شكستن مردم براى شنيدن آيات آن، همان داستانها و سرگذشت اقوام پيشين است؛ از اين جهت نضربن حارث، داستانسراى بزرگ عرب حاضر شد كه در مواقع خاصى در كوچه و بازار به نقل داستانهاى قهرمانان ايران بپردازد و از اين طريق افراد را از گرايش به رسول خدا باز دارد. اين نقشه به قدرى احمقانه بود كه خود قريش از شنيدن داستانهاى او خسته و از دور او پراكنده شدند.

شيوه مبارزه آنان با پيامبر، منحصر به آنچه كه گفته شد نبود، بلكه براى خاموش ساختن چراغ توحيد از طرق و راههاى ديگرى وارد شده‏اند كه ما مشروح آنها را در كتاب فروغ ابديت آورده‏ايم.

آيه مورد بحث به جهت انتقاد از عمل نضربن حارث نازل شده است.

نضر بازرگانى بود كه گاه گاهى به ايران مسافرت مى‏كرد و با داستانسرايان معروف ايران انس و الفتى داشت و در ضمن، داستنهاى مربوط به رستم و اسفنديار را ياد مى‏گرفت و يك مشت كتابهاى رمان و داستان خريدارى مى‏كرد.

وى موقع باز گشت به مكه به خاطر سرگرم كردن و باز داشتن مردم از شنيدن قرآن، معركه‏هايى برپا مى‏كرد و شروع بن نقالى مى‏نمود و مى‏گفت: اگر محمد، سرگذشت عاد و ثمود مى‏گويد، من نيز داستان و جريان قهرمانى‏هاى رستم و اسفنديار را مى‏گويم.

نكات آيه‏

1. نضر براى هدفهاى پليدى اين داستانها را تهيه و كتابهاى مربوط به اين رشته را خريدارى مى‏كرد؛ چنان كه مى‏فرمايد:

و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل الله؛

برخى از مردم هستند كه داستانهاى باطل را مى‏خرند تا مردم را از راه خدا گمراه سازند.

2. او نه تنها خود گمراه بود، بلكه گروهى را نيز ناخودآگاه از حق باز مى‏داشت، قلب و روح آنان با سخنان باطل مملو مى‏شد، ديگر مجال براى شنيدن آيات الهى پيدا نمى‏كردند؛ چنان كه مى‏فرمايد:

ليضل عن سبيل الله لغير علم؛

تا مردم نا آگاه را از راه خدا (قرآن) گمراه سازد و باز دارد.

3. وى با گفتار خود: اگر محمد از دعا و ثمود خبر مى‏دهد، من نيز داستان رستم و اسفنديار مى‏گويم، قرآن را به باد سخريه و استهزا گرفته و كتاب سراسر حكمت را با كتابهاى رمان و داستان يكسان حساب مى‏كرد؛ چنان كه مى‏فرمايد: ويتخذها هزوا؛

آيات قرآن را به سخريه و استهزا گرفته است.

لهو الحديث در عصر ما

قرآن مجيد در اين آيه، روى كلمه لهو الحديث تكيه كرده و سخن مى‏گويد. چه بهتر معناى اين كلمه را به خوبى فراگيريم.

لهو در لغت عرب به معناى باز داشتن و مشغول كردن است.

هر نوع سخن و كلامى و يا كار و كردارى كه انسان را از حق و حقيقت باز دارد، به آن لهو مى‏گويند. چيزى كه هست، باز دارنده، گاهى مضمون كلام است، و سخن، به آن لهو الحديث مى‏گويند و گاهى چيز ديگر است، مانند جمع ثروت و افراط در شهوت كه به آنها لهو مى‏گويند، كه ما را از حق باز مى‏دارد.

قرآن مجيد مى‏فرمايد: الهكم التكاثر؛ (16)

گردآورى ثروت شما را از گرايش به حقيقت باز داشت.

بنابراين هر نوع سرگرمى كه مانع از توجه به حق و حقيقت گردد، در لغت قرآن به آن لهو مى‏گويند. هرگاه يك چنين سرگرمى و بازدارنده، كلام و داستان باشد، لفظ حديث به آخر آن ضميمه مى‏گردد، مى‏گويند: لهو الحديث و در غير اين صورت بدون ضميمه به كار مى‏برند و مى‏گويند: لهو.

رمانهاى عشقى و جنايى‏

رمانهاى عشقى و افسانه‏هاى جنايى كه رموز بى عفتى و آدمكشى را تعليم جوانان و دختران ما مى‏دهد، مصداق واقعى لهو الحديث است. اگر نضربن حارث افسانه‏هاى ايرانى را براى جلوگيرى از ايمان آوردن افراد مى‏گفت، نويسندگان و ناشران رمانهاى عشقى و جنايى به منظور منحرف نمودن جوانان و تشديد نشر فحشا، دست به اين كارها مى‏زنند و اگر چنين قصدى نيز نداشته باشند، ناخودآگاه نسل جوان را آلوده مى‏سازند.

زيانهاى بى حد و حصرى كه از اين ناحيه بر پيكر اجتماع وارد مى‏گردد، به مراتب بالاتر از ضررهاى افسانه‏هاى ايرانى نضر بن حارث بود، كه زاييده خيال بود و از تحريكات جنسى و تعليمات جنايى، دور و پيراسته بود.

فيلمهاى گمراه كننده، پرده‏هاى شهوت‏انگيز، صحنه‏هاى بى عفتى كه در سينما و تلويزيون نشان داده مى‏شود، حكم لهو الحديث دارد، بالاخص هنگامى كه گوينده در پشت پرده، رموز و اسرار فيلم را تشريح كند.

دانشمندان روان شناس معتقدند كه فيلمهاى جنايى و جنسى در گسترش فحشا و افزايش حجم جنايات، كاملا موثرند، و بسيارى از مجرمها در برابر هياتهاى داورى صريحا اعتراف مى‏كنند كه كارهاى زشت و ناپسند آنها عكس العمل تماشاى فيلمهاى سينماهاست كه درس جنايت و خيانت در آنها تعليم مى‏دهد. اسلام هرگز با فيلمهاى علمى و اخلاقى و بهداشتى مخالف نيست. امروز فيلم يكى از وسايل بزرگ آموزش و پرورش است و در جامعه‏هاى متمدن از آن به طرز صحيح استفاده مى‏كنند و يك مادر مى‏تواند طرز تغذيه و تربيت فرزندان خود را با ديدن يك يا دو فيلم بياموزد، ولى متاسفانه چنين سينمايى وجود خارجى ندارد و اگر به ندرت بخواهند يك فيلم علمى و اخلاقى نشان بدهند، به قدرى به آن پيرايه مى‏بندند كه حتماً با يك رشته كارهاى خلاف و نامشروع توام مى‏گردد. (17)

گسترش لهو در زندگى ماشينى‏

درست است كه قرآن مجيد در آيه مورد بحث، يك قسم از لهو را كه همان لهو الحديث است تحريم نموده و مرتكبان را با عذاب خوار كننده تهديد كرده است، ولى بايد توجه نمود كه داستانهاى باطل و سرگرم كننده و باز دارنده از شنيدن سخنان خدا و پيمودن راه حق، از آن جهت حرام است كه لهو و سرگرم كننده است، نه از اين نظر حرام است كه داستان مى‏باشد، زيرا به گواه اين كه شنيدن داستانهاى آموزنده و سازنده نه تنها حرام نيست، بلكه يكى از وسايل و طرق تربيت مى‏باشد.

و به عبارت ديگر، در موضوع بحث ما چيزى كه مايه تحريم لهو الحديث است، همان جنبه لهو بودن و باز دارندگى آن از شنيدن حقايق است، نه جنبه داستان و قصه گويى آن، بلكه داستان، محل و ظرف لهو مى‏باشد؛ بنابراين هرگاه لهوى در غير مورد داستان محقق گرديد، حتما حرام خواهد بود.

از اين جهت، دانشمندان اسلامى با آيه مورد بحث بر تحريم غنا استدلال نموده و مى‏گويند: هر نوع آهنگ و آوازى كه مناسب مجالس عياشى و آواز خوانى باشد، به حكم اين كه لهوى است كه انسان را از حق و حقيقت باز مى‏دارد، حرام است.

اگر فرض كنيم قرآن و يا حديث و يا شعر بس آموزنده‏اى را با اين آهنگ بخواند، باز حرام خواهد بود. درست است قرآن و يا شعر آموزنده‏اى كه با آهنگ غنا خوانده مى‏شود، از قبيل لهو الحديث نيست، يعنى خود سخن و مضمون كلام لهو و باز دارنده نيست، زيرا با قرآن است و يا شعر آموزنده، ولى كيفيت و نحوه سخن گفتن لهوى است كه مايه بازداشتن انسان از حق و حقيقت مى‏باشد.

هرگاه تصنيف مبتذل عشقى كه احساسات خفته جنسى را به شدت بيدار مى‏سازد، با چنين آهنگ خوانده شود، در اين صورت علاوه بر اين كه مضمون كلام لهو و سر گرم كننده و بازدارنده است، كيفيت كلام نيز كه به صورت غناست، لهو خواهد بود.

نواختن دستگاههاى موسيقى هر چند توام با تصنيف و آواز نباشد، اگر چه لهو الحديث نيست، اما روشنترين مصداق براى لهو است، زيرا نواختن و استماع اين آهنگها آن چنان مايه سرگرمى است كه انسان را از شنيدن آيات الهى و توجه به مبدأ و معاد و ديگر وظايف انسانى باز مى‏دارد.

موسيقى بلاى عصر

يكى از بلاهاى عصر ما گسترش موسيقى است كه به صورتهاى مختلفى در هر خانه و لانه وارد شده است. چون بسيارى از خوانندگان عزيز، علاقه دارند كه از مضرات آن گاه گردند، به گوشه‏اى از مضرات آن اشاره مى‏نماييم:

گرچه رواج فوق العاده انواع موسيقى مانع از آن است كه بسيارى از افراد در اين باره درست فكر كنند و بينديشند و مطابق طرز تفكر نادرستى كه متداول شدن هر چيز را دليل بر بى عيب بودن آن مى‏گيرند، حاضر به مطالعه در اطراف آثار شوم و زيانبار موسيقى نيستند.

ولى افراد واقع بين هيچ گاه به اين مقدار قناعت نخواهد كرد و براى پى بردن به واقعيتها، على رغم شيوع و عدم شيوع آنها، همواره مى‏كوشند و مطالعه مى‏كنند.

موسيقى از چند نظر قابل مطالعه است:

1.از نظر زيانهاى جسمى و آثار شومى كه روى دستگاه اعصاب انسان مى‏گذارد.

آقاى دكتر ولف آدلر، پروفسور دانشگاه كلمبيا مى‏گويد:

بهترين و دلكش‏ترين نواهاى موسيقى، شومترين آثار را روى سلسله اعصاب انسان مى‏گذارد، مخصوصاً وقتى كه هوا گرم باشد، آثار نامطلوب آن شديدتر مى‏گردد.

دكتر الكسيس كارل، فيزولوژيست و زيست شناس معروف فرانسه مى‏نويسد:

ارضاى وحشيانه شهوات ممكن است جلب نوعى اهميت كند، ولى هيچ چيز غير منطقى تر از يك زندگى كه به تفريح بگذرد نيست.

كاهش عمومى هوش و نيروى عقل از تاثير الكل، بالاخره از بى نظمى در عادت ناشى مى‏گردد و بدون ترديد سينما و راديو در اين بحران فكرى سهيمند.

به طور كلى بايد موسيقى را در رديف مواد مخدر شناخت، زيرا آثار تخدير آن به هيچ وجه قابل انكار نيست، و تخدير، انواع و اقسامى دارد، و بشر مى‏تواند از طريق مختلف، اعصاب خود را تخدير كند.

گاهى تخدير به وسيله خوردن است. نوشابه‏هاى الكلى تخدير شديدى در اعصاب به وجود مى‏آورد و انسان را از مطالب ديگر بى خبر مى‏سازد.

و گاهى تخدير به وسيله استنشاق از بينى، در بدن ايجاد مى‏شود، مانند گرد هروئين كه از طريق بينى در بدن وارد مى‏شود، اعصاب را براى مدتى تخدير مى‏كند؛ و براى بسيارى از بيمارانى كه احتياج به تخدير دارند، از طريق تزريق مواد مخدر در رگ انجام مى‏گيرد.

و گاهى همين تخدير از مجراى گوش صورت مى‏پذيرد و استماع موسيقى و كنسرت، در اعصاب شنونده اثر تخديرى ايجاد مى‏كند و گاهى آن چنان شديد مى‏شود كه انسان را مانند افراد بهت زده، از حالت طبيعى بيرون مى‏آورد و توجه او را از يك سلسله امور مادى و معنوى سلب مى‏كند.

با توجه به اين نكته، تصديق خواهيد نمود كه موسيقى مخدرى بيش نيست و تمام و يا بسيارى از عيوب و مضرات تخدير را داراست.

اصولا لذت فوق العاده‏اى كه افراد از آن مى‏برند، به سبب همين اثر تخديرى آن است. گاهى اين اثر تخديرى به قدرى قوى است كه انسان عقل و هوش خود را آن چنان از دست مى‏دهد كه به حركات غير عادى مى‏زند.

مثلا وقتى تخدير موسيقى قوى گرديد، قدرت قضاوت صحيح از انسان سلب مى‏گردد، ديگر نمى‏تواند خوب و بد را در حد واقعى خود درك كند، چه بسا در مواقعى بسيارى از اعمال ناشايست كه در حالت عادى از او سر نمى‏زند و آن را شايسته شان و انسانيت خود مى‏داند، وقتى تحت تاثير عوامل مرموز كششهاى صوتى قرار گرفت و عقل و انديشه و قوه مميزه او اسير جذبه و آهنگهاى تند موسيقى گرديد، بى پرواز او سرزده و كوچكترين انديشه‏اى درباره عواقب و مضرات آن نمى‏كند.

تصور نمى‏كنيم اين قسمت از گفتار ما احتياج به ذكر مثال و بيان نمونه داشته باشد، زيرا هر فرد بيدارى توجه دارد كه رقصهاى دسته جمعى و شب نشينيهايى كه مردان بيگانه با زنان بيگانه به پايكوبى و دست افشانى مشغول مى‏گردند، همواره توام با آهنگهاى تند موسيقى بوده و ارتعاش اصوات موسيقى، آن چنان سرپوشى بر روى عقل و ادراك افراد مى‏گذارد كه انجام دادن هر گونه عمل دور از مقام انسانى، براى آنها سهل و آسان مى‏گردد.

چه تخديرى بالاتر از اين؟ وقتى انسان تحت نفوذ زير و بم آهنگ موسيقى قرار گرفت، يك نوع رخوت و سستى براعصاب مستولى شده و از مفاهيم انسانى، جز شهوترانى، خوانندگى، عشقبازى و جمالپرستى چيزى در برابر ديدگان بى فروغ و عقل وى مجسم نمى‏گردد و آن چنان سرپوش روى ادراك و نيروى خرد گذارده مى‏شود كه مفاهيم مقدسى به نام رحم، مروت، عفت، حيا، امانت، مساوات، بردارى، مجد و عظمت، كوشش و فعاليت و استقامت در راه هدف، به دست فراموشى سپرده مى‏شود؟

جاى گفتگو نيست كه از روز نخست، الكل و موسيقى بزرگترين وسيله هوسرانى براى مردان و زنان شهوتران بوده و در مواقع خاصى براى تخدير اعصاب به آن پناه مى‏بردند. درست است كه اسلام هرگز انسان را از لذايذ طبيعى باز نمى‏دارد، ولى از آن لذايذ زود گذر كه از طريق تخدير اعصاب و تحريك غرايز شهوانى پيدا مى‏شود و انسان را از حالت طبيعى بيرون مى‏برد جلوگيرى مى‏نمايد.

ضررهاى اخلاقى موسيقى‏

آيا جاى گفتگوست كه يكى از عوامل انحطاط اخلاقى، همين صفحات و تصنيفهاست و آيا نواهاى فريبنده و تحريك‏آميز موسيقى به شيوع فساد و اعمال دور از عفت دامن نمى‏زند، و آواز گرم زنان و دختران توام با آهنگهاى شهوت‏انگيز موسيقى روح عشقبازى را در جوانان ايجاد نمى‏كند؟

وانگهى، آيا قلبى كه مملو از نغمه‏هاى شهوت‏انگيز و تصنيفهاى عاشقانه گرديد، در آن جايگاهى براى ياد خدا باقى مى‏ماند؟ آيا دلى كه در آوازهاى عاشقانه و ارتعاش امواج موسيقى غرق گرديد، مى‏تواند به فكر بى نوايان و درماندگان باشد؟

اصولا بايد ديد كه لوازم و مناسبات مجالس موسيقى چيست و زير و بم‏هاى موسيقى و ارتعاشات مختلف آن چه تقاضايى دارد؟

جز اين است كه دانش و رقص و اختلاط زنان و مردان و دختران و پسران شراب و الكل را به دنبال دارد؟

چيزى كه آفريننده اين عوامل سوء اخلاقى باشد، مى‏تواند در يك شريعت آسمانى حلال گردد؟

نتيجه اين كه آهنگهاى موسيقى، هم آثار زيان بخش تخدير اعصاب را دارد، و هم از نظر اخلاقى يك سلسله شهوت را در انسان زنده مى‏كند. اين بود گوشه‏اى از فلسفه حرمت موسيقى.

انحراف در دستگاه رهبرى‏

7. واذاتتلى عليه آياتنا ولى مستكبراً كان لم يسمعها كان فى اذنيه و فرافبشره بعذاب اليم؛

هنگامى كه آيات الهى براى او خوانده شود، با تكبر از آن روى مى‏گردانند، گويى آن را نشنيده است، گويى در گوشهاى آنها سنگينى است؛

آنها را به عذاب دردناك بشارت ده!

8. ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات لهم جنات النعيم؛

افرادى كه ايمان آورده‏اند و كارهاى نيك انجام داده‏اند، براى آنها بغهايى است سراسر نعمت.

9. خالدين فيها و عدالله حقا و هوالعزيز الحكيم؛

در آن باغها جاودانه هستند (اين پاداش) وعده قطعى و استوار الهى است، اوست قادر، گرامى و حكيم.

از مسائل مهم اجتماعى، موضوع تقسيم كار است، زيرا افراد بشر با مواهب و استعدادهاى گوناگونى آفريده شده‏اند و هر فردى براى كارى آمادگى دارد، چه بهتر براى كارى گمارده شود كه ذوق آن را در سر دارد. در جامعه‏هاى مترقى، استعداد افراد از همان دوران كودكى و نوجوانى، مشخص مى‏گردد، و از بررسى پرونده‏هاى تحصيلى و آزمايشهاى مربرط به تشخيص روحيات و ذوقيات، نقطه تمايل عقربه استعداد افراد، مشخص مى‏گردد، ديگر جوان به كارى كه ذوق و شايستگى آن را ندارد گمارده نمى‏شود.

در آفرينش انسان تقسيم كار به صورت روشنى انجام گرفته و هر كارى به دست عضوى و يا نيرويى كه صلاحيت اداره و تنظيم آن را دارد، سپرده شده است.

بدن ما نيازمنديهاى مختلفى دارد، و همه اين نيازمنديها به وسيله اعضاى مختلف و نيروهاى گوناگون بدن برطرف شده است. بدن ما به هضم غذا، تصفيه خون، رسانيدن غذا به تمام سلولهاى بدن، سرباز مدافع، گيرنده و فرستنده، و دهها كار ديگر نياز دارد، كه همگى به نحو احسن انجام گرفته و در تمام بدن، سلول و عضو بيكارى پيدا نمى‏شود و اگر كار گوش به چشم و يا كار معده به قلب، محول گردد، زندگى انسان تباه مى‏شود.

نه تنها دستگاههاى مادى و جهاز ظاهرى بدن، روى اصل تقسيم كار انجام وظيفه مى‏كند، بلكه براى روحيات و ادراكات او نيز نظام خاصى هست كه هر قوه‏اى از قواى روحى براى كارى آفريده شده‏اند.

اساس و پايه نظام روحى انسان، دو نيروى عظيمى است كه زندگى معنوى انسان كاملا به آن دو بستگى دارد:

1. قواى نفسانى و غرايز انسانى كه هر كدام براى خود هدف خاص و مشخصى دارد. اگر انسانى با اين غرايز، مجهز نبود، زندگى براى انسان امكان نداشت. اگر انسان روزى فاقد غضب و شهوت و يا ميل به ثروت و مقام، علاقه به همسر و فرزند و... شد، زندگى در نظر او پوچ گشته و گامى براى حيات خود بر نمى‏دارد.

2. قواى عقلى و فكرى كه تعديل كننده اين غرايز و راهماى انسان در بهره بردارى از اين قواى روحى است.

غيرايز انسان بسان موتور ماشين، به او قدرت و نيرو، و حركت و جنبش مى‏دهند، در حالى كه قواى عقلى و فكرى انسان، بسان ترمز ماشين از تحركهاى بى جا جلوگيرى نموده و حافظ سلامت جان و ضامن بقاى اوست.

عقل و خردبسان چراغهاى ماشين، مسير را براى انسان روشن مى‏كند، و راه و چاه را مشخص مى‏سازد.

در نظام روحى، عقل مقام بس ممتاز دارد، و بايد از عواملى كه مايه دگرگونى دستگاه عقلى، و فساد نظام فكرى و ضعف شنوايى و بينايى خرد است، جلوگيرى نمود، زيرا حيات معنوى و مادى، بدون رهبرى صحيح عقل ممكن نيست.

اسلام براى حفظ مقام و موقعيت خرد، از عواملى كه مايه فساد عقل و انحراف دستگاه رهبرى انسان مى‏گردد، به شدت جلوگيرى كرده، شراب و انواع مخدر را تحريم كرده است و نه تنها از عوامل فاسد كننده دستگاه رهبرى، جلوگيرى نموده، بلكه در تربيت و پرورش عقل فطرى كوشيده، تا انسان عقل فطرى را با عقل مكتسب همراه سازد.

علم و دانش، مطالعه و بررسى آثار دانشمندان، غور در قوانين آفرينش، مايه شكفتگى عقل و خرد مى‏گردد، چنان كه ممارست با گناه و همنشينى با بدكاران، ديدن مناظر معصيت، مايه ضعيف شنوايى و بينايى خرد گرديده و زشتى بسيارى از كارها را از ميان مى‏برد.

بدترين انحراف براى يك انسان، انحراف فكرى است، انحرافى كه سبب مى‏گردد كه وى خوب و بد را درست از هم تشخيص ندهد، بلكه بالاتر، مثلا باطل در نظر او به صورت حق جلوه كند.

پيامبر گرامى روزى ياران خود را نصيحت مى‏كرد، چنين گفت: روزگارى فرا مى‏رسد كه زنان و جوانان شما فاسد مى‏شوند و امر به معروف و نهى از منكر متروك مى‏گردد.

يك نفر از ياران او برخاست، با كمال تعجب گفت: آيا چنين چيزى ممكن است؟

پيامبر فرمود: بدتر از اين هم انجام مى‏گيرد. روزگارى فرا مى‏رسد كه شما را به بديها امر كرده و از خوبيها باز مى‏دارد.

به حضرتش عرض شد: آيا چنين كارى امكان‏پذير هست؟

پيامبر فرمود: برتر از اين هم رخ مى‏دهد و آن اين است كه خوبيها در نظر مردم بد جلوه كرده و بديها لباس خوب مى‏پوشند.(18)

جمله اخير پيامبر گرامى، ناظر به اين است كه تشخيص مردم دگرگون خواهد شد، خوبيها و بديها را از هم تميز نخواهند داد، بلكه رذايل اخلاقى و هرزه درايى جاى فضايل انسانى را خواهد گرفت.

تاثير فيلم در طرز تفكر انسانها

شكى نيست كه صنعت فيلم، يكى از صنايع عظيم عصر ماست و انسان از طريق ديدن مناظر علمى و نظامى و طبيعى به بسيارى از نكات آگاه گرديده و امورى را مى‏آموزد.

آيين اسلام، يگانه آيينى است كه بشر را به علم و صنعت، به تفكر و تدبر دعوت نموده و خواهان پيشرفتهاى معنوى انسانهاست.

ولى هزار نكته باريكتر زمو اين جاست؛ هر فيلمى نه ارزش نشان دادن دارد و نه هر فيلمى جالب و آموزنده است، زيرا فيلمهاى عشقى و جنايى درباره كودكان و جوانان كه شخصيت آنان تكميل نگشته و دستگاه تفكر و داورى آنان در حال رشد و نمو است، به اندازه‏اى سوء تاثير دارد كه اين كتاب گنجايش بيان يك صدم آن را ندارد.

انسان از طريق چشم و گوش با آنچه كه بيگانه است آشنا مى‏شود. به همين جهت بناى تعليمات امروز دنيا بر اساس آموزش سمعى و بصرى گذاشته شده، بيش از آنكه روش پرورش و آموزش بر اين اصل جديد برقرار گردد.

بابا طاهر عريان گفته است:

ز دست ديده و دل هر دو فرياد   كه هر چه ديده بيند دل كند ياد
بسازم خنجرى نيشش ز پولاد   زنم بر ديده تا دل گردد آزاد

اما متاسفانه از يك اصول صحيح، نتيجه معكوس گرفته مى‏شود؛ آنچه را كه امروز نسل جوان از راه ديدن و شنيدن ياد مى‏گيرند، گمراه كننده است. اكثر فيلمهايى كه در سينماها نمايش مى‏دهند، از ماجراهاى عشقى و كانگستر بازى مايه گرفته و دتران و پسران را به وادى ضلالت سوق مى‏دهد. براى اين كه به تاثير سينما و اين نوع فيلمها و اثر آن در فكر انسان پى ببريم، كافى است روحيات كودكانى كه چند بار به تماشاى فيلمهاى به اصطلاح بزن، بزن رفته‏اند، مورد مطالعه قرار دهيم.

غالب اين كودكان در وقت بيكارى به تقليد از آرتيستهاى سينما در كوچه و خيابان و خانه و دبستان، به جان هم مى‏افتند و با مشت، سر و صورت يكديگر را خونين مى‏كنند و در هنگام زد و خورد، اسم آرتيستهاى سينما را روى خود مى‏گذارند، بعضى اوقات كار به جاهاى بالاترى مى‏كشد.

سال گذشته چند كودك از خانه‏هاى خود فرار كرده و به جنگلهاى شمال رفته بودند، تا تارزان وطنى باشند. مدير يكى از مدارس تعريف مى‏كرد كه يكى از شاگردان مدرسه او كه فيلم يتيم را ديده بود، به تقليد از آن، چند نفر از همشاگرديهاى خود را فريب داده و يك باند دزدى در دبستان تشكيل داده بود كه طبق نقشه، اثاثيه شاگردان را مى‏دزديدند. اين كودكان تقصيرى ندارند، زيرا فيلم يك عامل تبليغاتى و تربيتى بسيار موثرى است.

دستگاه آفرينش، مقام فرماندهى را به دست عقل سپرده است، او بايد بسنجد و تصميم بگيرد و به ديگر قواى روحى، فرمان اجرا صادر كند.

شهوت و تمايلات جنسى كه براى حفظ نسل و بقاى نوع انسانى آفريده شده است، بايد به فرمان عقل كار كند و اگر به دست شهوت بيفتد، نظام زندگى به هم خواهد خورد و فضايل و ارزشهاى اخلاقى از ميان خواهد رفت.

يكى از مواهب الهى، غضب و خشم است. آفرينش در نهاد انسان اين نيرو را نهاده كه در مقام دفاع از جان و مال و شرف و ناموس، قواى درونى بدن را بر ضد دشمن بسيج كند؛ از اين جهت از اين نيرو بايد به مقدار ضرورت و يا تجويز و راهنمايى عقل استفاده نمود، و اگر زمانى زندگى فرد يا جمعيتى به دست غضب و خشم افتد، نتيجه‏اى جز ويرانگى نخواهد داد.

زندگى سالم و سودمند، آن زندگى است كه بر نظام خلقت استوار باشد و عقل و خرد بر تمام روحيات و احساسات ما حكومت كند، و در غير اين صورت، دستگاه ادراكى و بينايى فكرى، ضعيف و ناتوان شده و حقايق در نظر انسان اوهام و پندار جلوه مى‏كند و از شنيدن سخنان حكيمانه و نصايح بزرگان چهره برمى‏تابد.

هيچ بلايى براى انسان بالاتر از بلاى ناتوانى بينايى درونى و دگرگون گشتن حص تشخيص نيتس. ديگر براى چنين فردى شانس هدايت و بازگشت به راه حق باقى نمى‏ماند. قرآن مجيد در آيه مورد بحث به اين حقيقت اشاره مى‏كند، مى‏فرمايد:

واذا تتلى عليه آياتنا ولى مستكبراً كان لم يسمعها كان فى اذنيه وفراً؛

هنگامى كه آيات خدا براى او تلاوت شود، با تكبير از آن روى مى‏گرداند، گويى نشنيده است، گويى در گوشهاى او سنگينى است.

جوان غرق در شهوات و تمايلات جنسى، غرق در تجملات، بينايى عقلى او آن چنان ناتوان مى‏شود كه هر چيزى كه در نقطه مقابل اهداف پست او قرار گيرد، بى ارزش و غير قابل استماع خواهد دانست و چيزى كه به تحريك عواطف جنسى و تمايلات مادى او كمك نمايد، رنگ قداست و لباس حقيقت خواهد پوشيد.

قرآن مجيد به اين حقيقت در آيه زير اشاره مى‏كند و مى‏فرمايد:

قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالاً * الذين ضل سعيهم فى الحياه الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعاً؛ (19)

آيا از زيانكارترين افراد به شما خبر دهم؟ كسانى هستند كه كوششهاى آنان در زندگى دنيوى بى فايده است و آنان تصور مى‏كنند كه كار خوبى انجام مى‏دهند (و كارهاى بد آنان در نظرشان خوب جلوه مى‏كند).

روزنامه كيهان در شماره 7320 مى‏نويسد:

پسر بچه چهارده ساله‏اى كه در فرانسه كودكى را بعد از ربودن به قتل رسانده است، اعتراف كرد كه اين جنايت را بعد از تماشاى يك فيلم جنايى تلويزيونى انجام داده است.

وى به ماموران گفت: چند شب پيش از قتل، من برنامه فيلم در روان و وجدان شما را از تلويزيون پاريس تماشا مى‏كردم؛ در اين فيلم قاتل، يك جوان 21 ساله بود كه به جهت مجازات، آدم مى‏كشت. من هم هوس كردم ببينم اعدام شدن چه مزه‏اى مى‏دهد.

روى اين فكر به سراغ امانوئل كوچولو رفتم و او را به عنوان بازى كردن، با خودم به خارج شهر بردم.

امانوئل خيلى خوشحال بود و من از خوشحالى او رنج مى‏بردم و حتى تا آخرين لحظه هم به خيالش من با او بازى مى‏كنم و مى‏خنديد و خوشحالى مى‏كرد.

قرار است اين قاتل خردسال، سه ماه تحت درمان روانى قرار بگيرد.

- باز هم بگوييد ديدن فيلمهاى جنايى مضر نيست و خاصيت ندارد!

در واقع تاثير سينما در اكثر تماشا كنندگان تقريبا به اندازه همان كودك است. يك جوان كارگر يا يك مردم كاسبكار وقتى مى‏بيند قهرمان فيلم با يك مشت، رقيب خود را از پا مى‏اندازد، يا با دست خالى جلو رگبار مسلسل سينه سپر مى‏كند، چنان مجذوب اين منظره مى‏شود كه قدرت تعقل خود را از دست مى‏دهد و باور مى‏كند كه اين كارها شدنى است، زيرا فيلم سينما از سه جانب روح او را تسخير كرده: يكى از راه گوش، دوم از راه چشم، سوم از راه احساسات، زيرا آن چيزى را كه به او نشان مى‏دهند حقيقت مى‏پندارد و ايده آل خود قرار مى‏دهد.

اين تنها براى جوانان، ايده آل نيست، بلكه به صورتهاى گوناگون براى كليه تماشاگران از هر طبقه تحقق پيدا مى‏كند؛ براى دختران و پسران جوان، زيباييهاى خيره كننده و عشقهاى آتشين موهوم، براى زنان و مردان جوان، عشقبازيهاى شهوت‏انگيز، براى مدپرستان، لباسهاى فاخر و مدهاى جالب و براى كسانى كه غريزه تبهكارى دارند، عامل تحريك است.(20)

بدترين انحرافها انحراف فكرى است. خسارتهاى اقتصادى چندان كمرشكن و غير قابل جبران نيست، ولى ضررهايى كه از ناحيه انحراف فكرى و فرهنگى متوجه ملتى مى‏گردد، قابل جبران نيست، زيرا در اين موقع، خوبيها و ارزشهاى اخلاقى، تحت عنوان ارتجاع و بازگشت به سنتهاى ديرينه، محكوم شده و به دست فراموشى سپرده مى‏شود، بر عكس هرزه درايى وژاژخايى و آزادى جنسى ولاقيدى اخلاقى و نوخواهى، جاى آنها را مى‏گيرد.

يك اعجاز علمى قرآن‏

10. خلق السموات بغير عمد ترونها والقى فى الارض رواسى ان تميدبكم وبث فيها من كل دابه و انزلنا من السماء ماء فانبتنا فيها من كل زوج كريم؛

آسمانها را بدون ستونى كه ببينيد آفريد، و در زمين كوههايى ايجاد كرد تا (بر اثر حركات ناموزون آن) شما را مضطرب نكند، و در آن از تمام انواع جنبندنگان منتشر ساخت، و از آسمان آبى نازل كرديم و از هر نوع گياه زيبايى رويانيديم.

در آيه، عاليترين و جالبترين درسهاى توحيدى بيان شده است. آنچه قرآن پيرامون آفرينش آسمانها و حكمت و رمز پيدايش كوهها بيان كرده است، با آخرين تحقيقات علمى دانشمندان موافق است.

پيامبر درس نخوانده و مكتب نديده، در آن محيط چگونه بر اين حقايق پيچيده علمى دست يافته، حقايقى را كه بشر امروز به كمك فكر هزاران دانمشند و ابزار و وسايل علمى به آنها رسيده است، بيان كرده است. ما در برابر اين سوال پاسخى نداريم، جز اين كه بگوييم: راهنماى او در اين موارد، وحى الهى و آسمانى بوده است.

آيا اين گونه معجزات علمى دليل بارز و روشن بر نبوت و ارتباط او با جهان ديگر نيست؟

آسمان نيلگون يا نقطه‏اى كه هميشه مورد توجه بشر بوده است.

آسمان كه به صورت قبله نيلگون و طاق بر افراشته، خودنمايى مى‏كند، پيوسته با اجرام شفاف و درخشنده خود مورد توجه انسان بوده است، و در هر دوره‏اى به گونه‏اى رموز و مشكلات آفرينش او تفسير مى‏شده است.

روزگارى هيئت ذيمقراطيس، دورانى هيئت فيثاورث و زمانى هيئت مصريها در جوامع علمى تدريس مى‏شد، ولى عمر همه اينها كوتاه بود، و يا رواج كامل نداشت. يگانه فرضيه‏اى كه از طول عمر و رواج كامل برخوردار گرديد، فرضيه بطلميوس است.