مقدمه چاپ
پنجم
تربيت چيست؟
تربيت در لغت به
معناى رشد و افزايش است و مربى فردى است كه اسباب رشد و افزايش مورد تربيت را فراهم
مىسازد، و كارى صورت مىدهد كه پديده، كمالات بالقوه خود را به حالت فعليت در
آورد؛ به تعبير ديگر: هر كمالى كه در پديده است مربوط به خود اوست نه مربى و اگر به
مربى نسبت داده مىشود به خاطر اين است كه او شرايط رشد را فراهم ساخته تا پديده،
چهره واقعى خود را نشان دهد، و ما اين حقيقت را با مثالى روشن مىسازيم.
باغبان پديد آورنده كمال در درخت نيست بلكه
هموار كننده شرايطى است كه خود درخت، كمالات خود را نشان دهد؛ زيرا شاخ و برگ و
ميوههاى رنگارنگ در دل نهان، به صورت بالقوه نهفته است، اما درهر شرايطى امكان
عرضه كمال نيست، بلكه تا زمين هموار نباشد و ريشهها فعاليت نكند و درخت از انرژى
خورشيد بهره نگيرد و آب به ريشه نرسد امكان اظهار كمال براى آن نيست.
با اين مثال مىتوان موقعيت پيامبران و مصلحان
و مربيان را ارزيابى نمود.
اميرمومنان (عليه السلام) در يكى از سخنان خود
به اين واقعيت چنين اشاره مىكند:
خدا پيامبران را فرستاد تا ميثاقى را كه با
انسان از طريق فطرت بسته است بازخواهى كنند، و آنان را به نعمتهاى فراموش شده
متذكر سازند، و از طريق تبليغ، بر آنان احتجاج كنند، و انديشههاى نهفته در خلقت را
شكوفا سازند.
(1)
يكى از مربيان نمونه كه قرآن سخنان حكيمانه او
را به عنوان اصول تربيتى مطرح مىكند، لقمان حكيم است. سخنان او در سورهاى كه به
نام خود اوست وارد شده و پيوسته مورد نظر عالمان و دانشمندان بوده است.
اين كتاب شرحى است گويا از سخنان و اندرزهاى
حكيمانه او به ضميه تفسير ساير آيات اين سوره. در گذشته اين كتاب به زيور طبع
آراسته شده بود و هم اكنون با ويراستارى خاصى تقديم علاقهمندان مسايل تربيتى
مىشود.
پيش گفتار
مهندسى انسانها
1. تربيت چيست؟
2. كارباغبان ما را با حقيقت تربيت آشنا
مىسازد.
3. تربيت كودك بيش از هر چيز به شناخت او
نيازمند است.
4. خطرناكترين تكاملها، تكاملهاى
يك بعدى است.
5. تربيت منهاى معنويت، عقيم و بى ثمر است.
6. ناتوانى يك دولت بزرگ از اجراى يك اصل
اصلاحى.
7. نمونه زندهاى از تربيتهاى دينى.
هر كودك و نوزادى با استعداد و شايستگى خاصى
ديده به جهان مىگشايد و دست آفرينش او را در مسير تكامل و خوشبختى قرار دهد. سعادت
و نيك فرجامى از آن كودكى است كه پس از شناخت قابليت و شايستگى ويژه او، به پرورش
استعداد وى همت گمارده شود.
حقيقت تربيت، جز شناخت ويژگىهاى كودك و فعليت
بخشيدن به استعداد و شايستگىهاى پنهانى او، چيز ديگرى نيست؛ به عبارت روشنتر،
واقعيت تربيت پس از شناخت شايستگىها، فراهم ساختن زمينه براى تكامل و پيشرفت همه
جانبه موجودى است كه قابليت رشد و نمو را دارد، تا هر نوع كمالى كه به طور قوه
نامريى در آن هست، به مرحله بروز برسد.
آگاهى از عمل و كار باغبان، ما را به حقيقت
تربيت كاملا آشنا مىسازد.
كار يك باغبان چسيت؟ او هرگز در نهان و درخت،
ايجاد قابليت و شايستگى نمىكند و نهال خشكيدهاى كه فاقد استعداد و لياقت باشد، از
حوزه كار باغبان خارج است، بلكه كار باغبان، جز فراهم ساختن زمينههاى گوناگون براى
رشد و نمو درخت، چيز ديگرى نيست؛ كار باغبان را مىتوان در امور زير خلاصه نمود:
1. آگاهى كامل از خصوصيات نهال يا بذرى كه در
دل زمين افشانده شده است. بدون آگاهى صحيح از خصوصيات موجود در حال رشد، فعاليتهاى
او بىثمر خواهد بود، زيرا هر نهالى در شرايط ويژهاى رشد و نمو مىكند و
شايستگىهاى خود را نشان مىدهد؛ چه بسا شرايطى براى نهالى و بذرى مفيد و براى نوع
ديگر مضر و زيان بخش است.
2. فراهم آوردن زمينههاى رشد و نمو، تا نهال و
بذر، لياقت و شايستگى خود را نشان دهد و اين كار غالباً با برداشتن موانع رشد، صورت
مىپذيرد و لذا باغبان به شخم زدن زمين و نرم كردن محل ريشههاى نهال و برچيدن سنگ
و كلوخ مىپردازد، باغچه را براى رشد و فعاليت بذر و نهال آماده مىسازد و گاهى
براى رسيدن به اين هدف، شاخههاى كج و معوج را مىزند، تا درخت رشد و نمو كند.
3. رسانيدن كمكهاى لازم براى رشد و نمو: پرورش
يك واحد نبات، علاوه بر قدرت و نيروى داخلى، به كمكهاى
خارجى نيز نياز دارد، تا واحد نبات در پرتو استعداد از اشعه حيات بخش خورشيد و مواد
قندى زمين و آبهاى شيرين و ديگر مواد لازم، بهرهمند شود و به كمال مطلوب خود برسد
و استعداد و لياقت خود را از طريق برگ و گل و ميوه نشان دهد. در اين مورد چه بسا
باغبان ناچار مىشود تغييراتى در واحد نباتى پديد آورد و جهت او را بازدن پيوندهاى
مناسب تغيير دهد.
4. مراقبتهاى پى گير از واحد نباتى، مادامى كه
در حال رشد و توسعه است. هيچ واحد نباتى كه براى رشد آن، جهت خاصى در نظر گرفته شده
ايت از اين شرط بى نياز نيست، چه بسا غفلت مربى سبب مىشود موجود نباتى از مسير و
جهت خاص خود بيرون رود و به كمال مطلوب برسد.
از تصوير كوچكى است كه از وضع كارهاى يك مربى
ساده در مورد واحدى نباتى كه هرگز از نظر لطافت و ظرافت و لزوم به كار بستن
شيوههاى مختلف تربيت، به پايه هزارم واحد انسانى نمىرسد.
هرگاه تربيت و پرورش يك نهال، از يك چنين
برنامه گسترده و اهميت و موقعيت شايان توجهى برخوردار است، بايد مربيان واحدهاى
انسانى از عظمت مسووليتى كه درباره آنان دارند آگاه شوند و به اصطلاح از اين مجمل،
حديث مفصلى بخوانند.
عين همان تصوير را كه درباره پرورش يك واحد
نباتى يادآور شديم، بايد در مقياس بسيار وسيعترى درباره پرورش انسان كه به صورت
نهايى گام در اجتماع مىنهد، پياده كنيم.
آگاهى از
خصوصيات جسمى و روحى كودك
نخستين مرحله پرورش، آگاهى از خصوصيات جسمى و
روحى و شرايط مفيد و زمينههاى مضر كودك است، ولى متاسفانه نوع مربيان، مخصوصاً
پدران و مادران، فاقد اين شرط اساسى تربيت هستند و با اين كه به هيچ وجه كودك را
نمىشناسد از او انتظارات عجيبى دارند.
شگفتانگيز است كه امروز به مهندسى انسانى
(انسانى كه آفريننده و رهبر ماشين است) كمتر از ماشين (ماشينى كه مصنوع فكر انسان
است) توجه مىشود. براى شناختن كار يك ماشين ساده، يا يك ماشين تحرير و يا رانندگى
اتومبيل، بايد چندين ماه، وقت صرف درسهاى نظرى و تمرينهاى عملى نمود، لكن انسانها
هنگامى كه به عنوان مادر يا پدر مىخواهند كودكى را بپرورانند، هيچ گونه آموزشى
نمىينند؛ نوع پدر و مادرها تقصير را متوجه كودكان مىكنند و كمتر از خود مىپرسند
كه شايد تربيت آنان بوده است.
امروز اطلاع بر مقدسات مهندسى انسانى، بر هر
كسى كه با انسانى در همكارى و يا رهبرى او - چه در خانه و چه در مدرسه - سروكار
دارد، اجتنابناپذير است.
انسانهاداراى قوانين و يا مكانيسم و فعل و
انفعالهاى اختصاصى هستند؛ اگر بخواهيم با آنها كار كنيم، بايد مكانيسم و قوانين
حاكم بر رفتار آنها را بشناسيم. انسانها مانند صندوق رمزند؛ گشودن كتاب روح و قلب
آنان و همكارى با آنها پيش از هر چيز آگاهى و ظرافت مىخواهد، نه زور. قوانين رفتار
انسانى را بايد مانند قوانين فيزيك و شيمى و فيزيولوژى كشف كرد و نه وضع. وضع
پارهاى از مقررات براى رهبرى انسانى اگر با قوانين اصل فطرت و خواستههاى آفرينش
منطبق نباشد، در خور استقبال و هضم نيست، و گرنه با هيچ قدرت و زورى نمىتوان
قوانين را بر خلاف سنت معمول، برانسان تحميل كرد.
(2)
هرگاه عمل نخست درباره پرورش انسان انجام گرفت؛
يعنى مربى خصوصيات كودك و مكانيسم آفرينش او را درك كرد و معلوم شد كه درباره جهات
فردى كودك، مانند رشد تن، پرورش مغز، نمو شخصيت و پيدايش اعتماد به نفس، چه شيوه و
برنامهاى ضرورت دارد و درباره پرورش جهات اجتماعى او چه كارهايى بايد انجام داد تا
عضو موثر و مفيد براى جامعه شود، در اين موقع، نوبت سه گام ديگر - كه در تربيت واحد
نباتى ياد آور شديم - فرا مىرسد.
اين بيان، ما را به حقيقت تربيت و حد و مرز آن
آگاه مىسازد و روشن مىكند پرورش يك واحد نهال و يا يك واحد انسان، عملى است
آگاهانه كه از جانب فردى قدرتمند و نافذ و مسلط، روى فردى ديگر انجام مىگيرد؛ در
حالى كه عمل داراى ايده و هدف است و هدف، فعليت بخشيدن به تمام لياقتها و شايستگى
هاست و اين نتيجه بدون مراقبت پى گير، جامه عمل نمىپوشد.
(3)
تكامل يك بعدى
تكامل صحيح، آن است كه در تمام شوون فرد مورد
تربيت صورت گيرد؛ زيرا تكامل در يك جهت و عقب ماندگى در جهات ديگر، مايه نابودى فرد
است؛ مثلا هرگاه در تكامل جسمى و مادى كودك، تنها قلب او رشد كند، ولى اعضاى ديگر
او اصلا رشد نكنند و يا رشد آنها متناسب با رشد قلب كودك نباشد، چنين تكامل يك
بعدى، مايه مرگ مىشود.
عين همين مطلب در مجموع شوون انسان نيز حكم
فرماست. هرگاه فشار رشد و نمو، روى جنبههاى مادى و غيرايز نفسانى قرار گيرد و جهات
ديگر زندگى او مورد غفلت واقع شود، نام اين تكامل، تكامل يك بعدى و تكامل غير صحيح
خواهد بود و تنها آن تكامل، صحيح و ضامن بقاست كه در تمام جوانب و جهات موجود در
حال رشد صورتپذيرد و همه جهات با نظام خاصى رو به جلو گام نهند.
نقطه ضعف مكتب اخلاقى غرب اين است كه تنها به
يك بعد از ابعاد روح انسان تكيه مىكند و ابعاد ديگر روح انسان را ناديده مىگيرد؛
مثلا هر نوع مكتب تربيتى كه بر اساس روانشناسى فرويد
استوار شود، شخصيت انسان را از طريق غرايز، تجزيه و تحليل كرده و از ميان غرايز، بر
شهوت و تمايلات جنسى تكيه مىكند و در نتيجه، شخصيت و منش واقعى انسان در شهوت و
امور جنسى خلاصه مىشود و ديگر ابعاد روح انسان - كه روانشناسى روز بر آنها دست
يافته - مورد غفلت قرار مىگيرد.
اين گروه از علماى روانشناسى و متخصصان امور
تربيتى، انسان را از ديده شهوت و عينك تمايلات جنسى بررسى مىكنند و بر اثر محدوديت
شيوه بحث، از ديگر كرانههاى وجود او غافل و بى خبرند و ضرر اين گروه از كارشناسان
امور تربيتى، بسيار و هولناك است.
برخى ديگر از كارشناسان امور تربيتى - كه
تمايلات ماترياليستى و ماديگرى دارند و زيربناى افكار آنان را اصالت ماده و انكار
ماوراى آن تشكيل مىدهد - در روش بحث خود غالباً به پرورش تن اهميت مىدهند، نه روح
و روان به جاى تعديل غرايز و رهبرى آن، به ارضا و اشباع هر چه بيشتر آن مىپردازند
اصلاح آن؛ با سوادانى مىپروردانند كه زمين و فضا و دريا را جولانگاه خود قرار
مىدهند و با روشن كردن جرقهاى، جهان را به آتش مىكشند، نه انسانهاى كاملى كه به
فضايل انسانى آراسته شوند و نوع پرورى و تفاهم را پيشه خود سازند.
در اين نظامهاى اخلاقى - خواه از كشورهايى بر
خيزد كه رسماً به ماديگرى و ماده پرستى و انكار ماوراى طبيعت معروف هستند و يا از
كشورهايى كه هنوز حفظ صليب و خدايان سه گانه، مايه افتخار و مباهات آنهاست - خلا
روحى انسان تنها با دانش، حرص تسلط بر منابع طبيعى و انرژىهاى جهان، گسترش و توسعه
قدرت و اشباع غرايز پر مىشود و ديگر در فضاى روح انسان، جايگاهى براى ملكات انسانى
و فضايل اخلاقى - كه شرق و شرقى به آن مىنازد - باقى نمىماند.
مسابقه دولتهاى بزرگ جهان - كه براى علوم
تربيتى و انسانى، دهها دانشكده و صدها متفكر و استاد دارند - در ساختن سلاحهاى
مخرب و ويرانگر، در گسترش پايگاههاى نظامى، در استخدام مغزهاى علمى براى تحصيل
نيروى رزمى بيشتر، گواه زنده بر گفتار ماست؛ زيرا با وجود گسترش علوم انسانى و
تربيتى و با وجود پيدايش رشتهها و شاخههاى فراوان براى علوم انسانى، غالباً
كوششهاى دانشمندان اين علوم در رهبرى اجتماع به سوى يك سعادت واقعى، عقيم و بى
نتيجه مانده است و علت بزرگ عقيم ماندن تلاشها اين است كه نظام تربيتى براساس
ماديگرى و ماده پرستى و انقطاع از خدا و ماوراى طبيعت است؛ روشهايى است بر اساس
فيزيك و غفلت از متافيزيك و چون تربيت در چنين نظامهايى، يك بعدى است، نمىتواند به
نتيجه مطلوب برسد.
بنابراين، براى رسيدن به هدف عالى، چارهاى جز
اين نيست كه دگرگونى عظيم در سيستمهاى تربيتى و نظامهاى پرورشى پديد آيد و متدهاى
تربيتى براساس متافيزيك و اعتقاد به خداى برزگ استوار
شود؛ خدايى كه بشر را با مسووليتهاى بزرگ آفريده است و در سراى ديگر - كه آغاز
زندگى نو است - به تمام اين مسووليتها دقيقاً رسيدگى خواهد شد و هر فردى متناسب
كردار و رفتار خود، كيفر و پاداش خواهد داشت. زمانى كه اعتقاد به خدا و مذهب و توجه
به سراى ديگر، اساس نظامهاى تربيتى انسانها را تشكيل ندهد، كليه كوششهاى بين المللى
و منطقهاى براى اصلاح جوامع، عقيم و بى ثمر خواهد ماند.
گواه زنده
اكنون در اين جا تلاش يك ملت بزرگ صنعتى را كه
سنتهاى اصيل دينى را به دست فراموشى سپردهاند و دين و مذهب، جز لعابى شيرين، روى
ما ديگرى تلخ آنان نيست، براى اجراى يك برنامه اصلاحى، يادآور مىشويم تا روشن شود
كه چرا آن تلاش بزرگ و همه جانبه، عقيم و بى نتيجه ماند و چرا با آن همه تبليغات از
طريق كليه وسايل ارتباط جمعى نتوانستند به اصلاح گوشهاى از اجتماع خود موفق گردند
و جامعه خود را از يك كردار زشت و نوشيدن يك مايع مسموم و ويرانگر باز دارند. اين
پرسش، يك پاسخ بيش ندارد و آن اين كه آنان در تلاش و كوشش خود، روى اصول ماديگرى
تكيه كرده و از نيروى مذهب و اعتقاد به مسووليتهاى درونى، كمك نگرفتند.
توضيح اين كه دولت آمريكا پيش از جنگ جهانى دوم
تصميم گرفت با نوشابههاى الكلى به شدت مبارزه كند و ملت آمريكا را از چنگال اين سم
كشنده برهاند.
دولت آمريكا براى مبارزه با مشروب خوارى به
كليه وسايل از قبيل مجلات و جرايد و سخنرانيها و فيلمها متوسل شد و براى تبليغ بر
ضد استعمال مشروبات الكلى، بيش از شصت ميليون دلار صرف كرد و بالغ بر ده ميليون
صفحه كتاب و مجله و نشريه براى اين منظور منتشر ساخت و در ظرف چهارده سال مبارزه،
مبلغى در حدود 250 ميليون ليره براى اجراى قانون تحريم نوشابههاى الكلى صرف كرد و
سيصد نفر را در اين جريان اعدام كرد و 532335 نفر را به زندان افكند و در حدود
شانزده ميليون ليره بابت جريمه قاچاق مشروبات الكى گرفت و معادل 404 ميليون ليره
املاك مصادره كرد، ولى كليه اين مبارزات جز عشق و شيفتگى به صرف الكل سودى به بار
نياورد، تا سرانجام در سال 1933 م. ناگزير آن قانون را نقض كرد و مشروبات الكلى را
به كلى آزاد ساخت.
(4)
چرا دولت بزرگى مانند آمريكا از اجراى يك قانون
عاجز و ناتوان ماند و هر نوع كوشش و شدت عمل با بنبست كامل روبه رو گرديد؟ اين
كار، يك علت بيش ندارد و آن اين كه زيربناى مسائل تربيتى را در انسانهاى بزرگ،
اعتقادات مذهبى و علائق معنوى تشكيل مىدهد، و چون چنين زير بنايى در غرب، بسيار
ضعيف و ناتوان است، از اين جهت كوشش نيرومندترين دولتهاى جهان عقيم ماند.
در برابر اين تلاش بى ثمر، به گزارش گزارشگر
تهران درباره روز بيست و يكم ماه رمضان گوش فرا دهيد:
تهران ديروز آرام و بى حادثه بود، پزشك قانونى
بى كار مانده بود و در كلانتريها از پرونده و متهم خبرى نبود. ديروز آرامترين روز
سال بود و تقريبا هيچ حادثهاى رخ نداد و اداره پزشك قانونى تهران، ديروز حتى يك
جسد براى معاينه نداشت. پزشك كشيك گفت: تمام روز حتى يك جسد به اداره پزشكى قانونى
نياوردند، در 24 ساعت گذشته هيچ حادثهاى كه منجر به مرگ كسى بشود، در شهر تهران
اتفاق نيفتاد و به قول معروف: آب از آب تكان نخورد. در كلانتريها و پاسگاههاى
ژاندارمرى نيز اين وضع حكمفرما بود. ماموران كلانتريها مىگفتند: اكثر مردها ديروز
در خانه هايشان بودند و اگر اختلافى بين آنها و همسرانشان اتفاق مىافتاد، به
احترام شهادت مولاى متقيان، على بن ابى طالب (عليه السلام) از ادامه آن صرف نظر
مىكردند و به همين دليل، پروندهاى درباره اختلافات زناشويى تشكيل نشد.
اين نوع آرامش و انضباط، مخصوص روز بيست و يكم
ماه رمضان نيست، در تمام ايام سوگوارى، مخصوصاً در تمام ماه رمضان به نسبت خاصى
حكمفرماست و ما را به قدرت و اهميت مذهب در حفظ نظام و اجراى قانون، رهبرى نموده و
مىرساند كه شرق و شرقى چه گنجينه پنهانى در اختيار دارند و گروهى كه بدون آگاهى از
اهميت مذهب، در تضعيف قدرت مذهب مىكوشند، چه لطمههاى بزرگ و غير قابل جبرانى بر
اين گنجينه خود وارد مىسازند.
كتابى كه هم اكنون به خوانندگان گرامى تقديم
مىگردد، حاوى يك رشته اصول اخلاقى و اجتماعى است كه پدرى دلسوز و مربى نمونه،
فرزند خود را با آنها آشنا كرده است و نام اين مربى نمونه
لقمان حكيم است كه با بينش كاملا صحيح و واقع بينانه، چنين اصولى را در
اختيار ما نهاده است و از نظر اهميت به پايهاى رسيده است كه خداوند بزرگ آنها را
در كتاب آسمانى ما نقل كرده است.
تشريح سخنان اين حكم الهى كه در سوره لقمان
وارد شده است، ما را بر آن داشت كه مجموع سوره را تفسير نموده و آن را به استادان
تربيت و مربيان دلسوز كه مىخواهند از اصول تربيت دينى آگاه كردند، تقديم مىداريم.
محتويات اين كتاب قبلا در مجله وزين درسهايى از
مكتب اسلام طى سالهاى ششم و هفتم مجله منتشر گرديده و هم اكنون به صورت كاملترى در
اختيار خوانندگان گرامى قرار مىگيرد.
آشنايى با
خصوصيات سوره لقمان
آيات اين
سوره مكى است
سوره لقمان، سى و يكمين سوره از سورههاى صد و
چهارده گانه قرآن است كه شماره آيات آن از 34 آيه تجاوز نمىكند.
مفسران اسلامى اتفاق نظر دارند كه مجموع
آيههاى اين سوره در مكه نازل گرديده است، لذا مىگويند: سوره لقمان از سورههاى
مكى است، جز آيههاى 27 و 28 و 29 كه در مدينه نازل گرديده است و به دستور پيامبر
در اين سوره قرار گرفتهاند.
ولى هرگز دليل قطعى نداريم كه اين سه آيه در
مدينه نازل شده است، بلكه با توجه به مفاد آنها كه مانند بيشتر آيات مكى، درباره
مبدأ و معاد بحث مىكنند، مىتوان گفت كه اين سه آيه نيز در مكه نازل گرديده است؛
از اين جهت مىتوان گفت: مجموع آيات اين سوره مكى است.
اهداف سوره
همگى مىدانيم كه هر سورهاى از سورههاى قرآن،
با اين كه از آيات مختلفى كه هر كدام براى خود مفاد خاصى دارند، تشكيل شده است؛ مع
الوصف؛ مجموع آيات هر سوره، هدف يا اهدافى را تعقيب مىكند كه با در نظر گرفتن آيات
يك سوره، هدف آن، روشن و آشكار مىگردد.
هدف اساسى از 34 آيه سوره لقمان، مبارزه با شرك
و دوگانه پرستى و ايجاد توجه به خدا و سراى ديگر است و با بررسى مجموع آيههاى اين
سوره، خواهيم ديد كه غرض نهايى از تشريح اسرار آفرينش و طرح مواعظ بزرگ دانشمند
جامعه بنى اسرائيل لقمان، همان توجه به خداى يگانه و
محو آثار شرك و بت پرستى است.
دستورهاى اخلاقى و اجتماعى لقمان، آن چنان مهم
و سازنده است كه آفريدگار جهان سخنان و انديشههاى عالى او را در اين سوره به عنوان
عاليترين نسخه سعادت و برنامه زندگى براى ما فرو فرستاده است و چون پارهاى از آيات
سوره مورد بحث را سخنان حكيمانه او تشكيل مىدهد، از اين جهت نام آن حكيم روى اين
سوره نهاده شده و مىگويند: سوره لقمان يعنى سورهاى كه
در لا به لاى آيات آن، سخنان و اندرزهاى لقمان حكيم وارد شده است. اكنون وقت آن
رسيده است كه به تفسير آيات بپردازيم.
پژوهشى
درباره حروف مقطعه قرآن
بسم الله الرحمن الرحيم
1. الم؛
الف لام ميم.
اين سوره، بسان 28 سوره ديگر با حروفى آغاز شده
است كه در اصطلاح مفسران، آنها را فواتح السور و يا
حروف مقطعه مىنامند و مجموع حروفى كه در آغاز 29 سوره
وارد شدهاند، چهارده تاست و آنها عبارتند از: الف، لام، ميم، صاد، راء، كاف،هاء،
يا، عين، طاء، سين، حاء، قاف و نون، و همه اين حروف در جمله زير جمع شدهاند:
صراط على حق نمسكه؛ راه على حق است، ما به آن چنگ
مىزنيم.
مفسران در تفسير اين حروف به بحث و گفتگو
پرداخته و اقوال و آراى زيادى در تفسير اين حروف بيان نمودهاند و ما از ميان آنها
يك نظر را كه با دلايل محكم و استوار همراه بوده و از ناحيه پيشوايان معصوم نيز
تاييد شده است، تشريح مىكنيم.
قرآن از اين
حروف تشكيل يافته است
اين حروف به عنوان نمونه هايى از حروف تهجى در
آغاز برخى از سورهها آمدهاند و هدف از آوردن آنها اين است كه قرآن مجيد از اين
حروف، تركيب يافته، و اين سورهها و آيات كه همه بشر در مقابله با آن عاجز و ناتوان
ماندهاند، از اين مواد و عناصر تشكيل يافته و در حقيقت خمير
مايه قرآن، همين حروف و مانند آنهاست. اگر فكر مىكنيد كه قرآن ساخته و
پرداخته فكر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بوده و
او با فكر بشرى خود، از اين حروف قرآن را ساخته است، شما نى بر خيزيد از همين مواد
كه در اختيار همگى است، به كمك يكديگر سورهاى مانند سورههاى آن بسازيد و حجت و
دليل او را ابطال نماييد و اگر با داشتن چنين امكانات در مقام مبارزه، با شكست رو
به رو شديد، بايد اذعان كنيد كه قرآن ساخته فكر بشر نيست، بلكه وحى الهى است كه بر
او نازل گرديده است.
اصولاً تفاوت اعجاز
و صنعت در اين است كه پيامبران پيوسته براى وصول به هدف
و مطلوب، از وسايل بسيار سادهاى استفاده مىكردند و امر بسيط و سادهاى را پايه
براى وصول به هدف خارق العاده قرار مىدادند، بر خلاف صنعتگران كه از وسايل پيچيده
علمى و دقيق كه حقيقت آن براى نوع مردم معلوم نيست، براى نيل به هدف استفاده
مىكنند.
وسيله موسى براى اعجاز، همان عصاى خشك و بى روح
و ساده او بود كه آن را در همه موارد، حتى در بردن گوسفندان خود به كار مىبرد، و
در مقام اعجاز همان وسيله را نيز به كار مىبرد كه همگان با ديدگان ديده بودند كه
چوب خشكى است كه به صورت حيوان درندهاى مىآمد و در حالى كه جادوگران مصر از ابزار
پيچيده و ريسمانهاى مملو از جيوه استفاده مىكردند، كه نوع مردم از حقيقت آن آگاه
نبودند.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) با
سادهترين وسيله به سوى آسمانها پرواز كرد، در حالى كه
فضانوردان شرق و غرب به وسيله آپولوها به سوى
فضا مىروند و يا گام درماه مىنهند؛ وسيلهاى كه براى ساختن يك واحد آن از سيصد
هزار مغز انسانى و صدها دستگاه الكترونى كمك مىگيرند و
هزاران مهندس و تكنسين و دانشمندان فيزيكدان و شيميدان و... در تركيب قطعات و ساختن
اجزاى آن تشريك مساعى كرده و سفينه را با دستگاههاى متعددى به پرواز در مىآورند.
قرآن نيز كه معجزه جاويدان پيامبر خاتم است، از
اين راه وارد شده و از سادهترين ابزار حروف الفبايى به
عاليترين هدف (كتابى كه بشر پس از گذشت چهارده قرن نتوانسته است مانند آن را
بياورد) دست يافته است و از سادهترين ابزار كه در اختيار همگانى قرار داشت، كتابى
ساخته است كه كلمات آن موزون و معانى بزرگى در بر دارد؛ جملههاى آن مرتب و كلمات آن
در بلندترين پايه از فصاحت قرار دارند، و معانى بلند و ژرف را در قالب زيباترين
الفاظ مىريزد كه تا كنون نظيرى بر آن ديده نشده است.
هدف از آوردن اين حروف در آغاز 29 سوره، اشاره
به اين است كهاى مردم! اساس و ريشه اين قرآن را همين حروف تشكيل مىدهد و ابزارى
كه در اختيار من است در دسترس شما نيز قرار دارد؛ هرگاه تصور مىكنيد كه اين كتاب،
مصنوع فكر من و ساخته انديشه بشر است، برخيزيد از اين ابزار و اسباب سورهاى بسان
يكى از سورههاى قرآن بسازيد.
اين نظر، گذشته از اين كه مويد قرآنى دارد،
چنان كه خواهيم گفت: مورد تاييد رواياتى است كه از پيشوايان معصوم وارد شده است.
شيخ صدوق از امام عسكرى (عليه السلام) نقل
مىكند: قريش و يهود به قرآن تهمت زدند و آن را جادو تصور كردند، در حالى كه خدا
مىگويد: الم ذلك الكتاب يعنى اى محمد! اين كتابى كه
برايت فرستادهام از همان حروف الف،
لام و ميم تركيب و تشكيل
يافته است و اين كتاب كه به زبان شما نازل شده، از حروفى مركب شده است كه با آن سخن
مىگوييد، هرگاه در اين نسبت راستگو هستيد، برخيزيد و كمك يكديگر بشتابيد و نظير آن
را بياوريد.
(5)
پيشواى هشتم در حديثى كه درباره قرآن، نه حرف
مقطعه سخن مىگويد، جملهاى دارد كه تا حدى مويد اين است، آن جا كه فرمايد:
خداوند بزرگ، قرآن را با حروفى نازل كرد كه
تمام عرب با آن سخن مىگفتند. سپس فرمود: هرگاه انس و جن دور هم گرد آيند و نظير
اين قرآن را بياورند، نخواهند توانست، هر چند يكديگر را پشتيبانى نمايند.(6)
مويد اين نظر، اين است كه در سورههاى بيست و
نه گانه كه با اين حروف آغاز شدهاند، جز در سورههاى مريم، عنكبوت، روم و قلم، در
همگى پس از ذكر اين حروف سخن از قرآن و كتاب به ميان آمده است: مثلا در سوره بقره
مىفرمايد:
الم ذلك الكتاب لاريب فيه؛
اين است كتابى كه در آن شك
و ترديدى نيست.
و در سوره آل عمران مىفرمايد:
الم * الله لا اله الا
هوالحى القيوم * نزل عليك الكتاب؛
خداوندى كه جز او نيست،
اوست زنده و بى نياز * كتاب را بر تو نازل كرده است.
و همچنين بسيارى از سورههاى ديگر كه اين حروف
در آغاز آنها وارد شده است.
نشانههاى
نيكوكاران
2. تلك آيات الكتاب
الحكيم؛
اين است آيههاى كتاب
سراسر حكمت.
3. هدى و رحمه للمحسنين؛
براى نيكوكاران هدايت و
رحمت است.
4. الذين يقيمون الصلوه
ويوتون الزكوه و هم بالاخره هم يوقنون؛
كسانى كه نماز مىگزارند و
زكات مىدهند و به جهان ديگر ايمان دارند.
5. اولئك على هدى من ربهم
واولئك هم المفلحون؛
آنها از جانب خداوند هدايت
يافتهاند، و آنان رستگارانند.
بررسى آيات قرآن به روشنى، اين مطلب را ثابت
مىكند كه آيين پيامبر اسلام، آيين جهانى و دين او خاتم اديان و شخص وى خاتم
پيامبران است، و در اين باره آيات متعددى در قرآن وارد شده است كه فقط به نقل دو
آيه اكتفا مىكنيم:
1. يا ايها الناس انى
رسول الله اليكم جميعاً؛
(7)
اى مردم! من فرستاده خدا
به سوى همه شما هستم.
اين آيه به روشنى گواه بر اين است كه آيين
اسلام، آيين جهانى است و به منطقهاى اختصاص ندارد.
2. ما كان محمد ابا احد
من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النبيين و كان الله بكل شىء عليماً(8)
محمد، پدر هيچ يك از مردان
شما نيست، بلكه فرستاده خدا و خاتم پيامبران است و خداوند از هر چيز آگاه است.
خداوند براى تثبيت عمومى بودن رسالت وى، هنگامى
كه درباره كتاب او (قرآن) سخن مىگويد، آن را راهنمايى جهانيان معرفى مىكند:
شهر رمضان الذى انزل فيه
القرآن هدى للناس وبينات من الهدى والفرقان؛
(9)
ماه رمضان، ماهى است كه در
آن، قرآن فرو فرستاده شده است؛ قرآنى كه براى هدايت عموم مردم نازل شده و در آن
دلايلى است كه موجب هدايت و جدا كننده حق از باطل است.
اين آيات و مانند آنها مىرساند كه نبوت پيامبر
اسلام، جهانى است، حتى فيض معنوى قرآن كه همان هدايت و راهنمايى است، به گروه معينى
اختصاص ندارد.
ولى در سومين آيه مورد بحث، صريحاً مىفرمايد
كه تنها آن گروه از قرآن بهرهمند مىگردند كه نيكوكار باشند؛ چنان كه مىفرمايد:
هدى ورحمه للمحسنين؛
براى نيكوكاران مايه هدايت
و رحمت است.
اكنون اين سوال پيش مىآيد كه هرگاه فيض معنوى
قرآن در شعاع وسيع و همگانى است، پس چرا در آيه مورد بحث بهرهگيرى از آن را به
نيكوكاران اختصاص داده است.
پاسخ اين سوال روشن است و آن اين كه: قرآن كه
نسخه سعادت است كه براى هدايت همگان فرو فرستاده شده است و هدف از بعثت پيامبر خاتم
نيز همين است و بس، اما تنها آن گروه از آن بهرهمند مىگردند كه خود را در مسير
هدايت قرار داده و آماده بهرهگيرى باشند و تافردى آماده هدايت و بهره مندى نباشد،
هرگز قرآن به حال او سودى نمىبخشد.
مثلا باران رحمت الهى بردشت و دمن مىريزد و
سراسر صحرا را فرا مىگيرد، تنها آن گروه از كشاورزان بهرهمند مىشوند كه زمين را
براى كشت آماده كرده و دانه در آن پاشيده باشند.
بنابراين، هم صحيح است بگوييم كه قرآن براى
هدايت همه مردم فرو فرستاده شده است، زيرا انگيزه از نزول قرآن هدايت همه جهانيان
است؛ و هم صحيح است كه بگوييم: تنها آن گروه از آن بهرهمند مىشوند كه نيكوكار
باشند.
خلاصه، هدف از نزول قرآن، هدايت همگان است، هر
چند نتيجهاش از آن گروهى است كه آماده بهرهبردارى باشند.
روى اين بيان روشن مىشود كه چرا قرآن را تنها
شفا و رحمت براى افراد با ايمان مىداند، مىفرمايد:
وننزل من القرآن ما هو
شفاء ورحمه للمومنين؛
(10)
آياتى از قرآن مىفرستم كه
مايه شفا و وسيله رحمت براى گروه با ايمان است.
قرآن در عين اين كه نجات دهنده انسانها از
بيماريهاى فردى و اجتماعى، و مايه رحمت براى همه جهانيان است، ولى تنها آن گروه از
اين خوان گسترده بهرهمند مىشوند كه آماده بهرهمندى باشند.
گروه ديگرى كه در آنها آمادگى وجود ندارد، نه
تنها بهرهاى نمىبرند، بلكه با شنيدن آياتى از قرآن از حق روى گردان شده و گامى به
عقب مىنهند؛ چنان كه مىفرمايد:
ولقد صرفنا فى هذا القرآن
ليذكروا و ما يزديهم الانفوراً؛
(11)
ما در اين قرآن به طور تفصيل درباره موضوعاتى
سخن گفتيم، ولى نسبت به مشركان جز دورى از حق نتيجهاى نمىبخشد.
از اين جهت، قرآن پس از آنكه خود را شفا دهنده
و مايه رحمت براى گروه با ايمان مىداند، صريحاً اعلام مىدارد كه گروه ظالم و
ستمگر از اين قرآن جز زيان بهرهاى نمىبرند.
زيرا قرآن با دلايل روشن، حجت را بر گروههاى
منحرف تمام كرده، و زبان آنان را در روز رستاخيز مىبندد؛ ديگر نمىتوانند بگويند:
پروردگارا ما را معذور بدار و ما به وظايف و تكاليف خود جاهل و نادان بوديم، بلكه
به آنان خطاب مىشود:
قال كذلك اتتك اياتنا
فنسيتها و كذلك اليوم تنسى.(12)
خداوند به آنان مىگويد: آيات و پيامبران ما به
سوى تو آمدند، ولى تو آنها را به دست فراموشى سپردى و امروز نيز تو فراموش مىشوى.
خود قرآن بار ديگر اين حقيقت را به روشنترين
وجه، ضمن آيهاى بيان مىكند و مىفرمايد:
يضل به كثيراً ويهدى به
كثيراً و ما يضل به الاالفاسقين؛
(13)
(با مثلهاى) قرآن گروهى
گمراه و گروه زيادى هدايت مىشوند و جز بدكاران كسى گمراه نمىگردد.
مولوى اين حقيقت را در ضمن مثلى مجسم مىكند و
مىگويد مثل قرآن مانند طناب چاه است كه گروهى به وسيله آن از چاه بيرون مىآيند و
برخى به وسيله آن در درون آن وارد مىشوند، اين تقصير طناب نيست، بلكه تقصير آن كسى
است كه از آن به طور معكوس استفاده مىكند؛ چنان كه مىگويد:
از خدا مىخواه تازين نكتهها
|
|
در نلغزى ورسى در انتها |
زآن كه از قرآن بسى گمره شدند
|
|
زين رسن قومى درون چه شدند |
مررسن را نيست جرمى اى عنود
|
|
چون تو را سوداى سربالا نبود |