/ سوره مائده / آيه هاى 100 - 94
94 . يا اَيُّهَا اَلَّذينَ آمَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بَشَىْ ءٍ مِنَ
الصَّيْدِ تَنالُهُ اَيْديكُمْ وَ رِماحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَخافُهُ
بِالْغَيْبِ فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ اَليمٌ.
95 . يا اَيُّهَا اَلَّذينَ آمَنُوا لاتَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ اَنْتُمْ حُرُمٌ
وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ
يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ اَوْ كَفَّارَةٌ
طَعامُ مَساكينَ اَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِيامَاً لِيَذُوقَ وَبالَ اَمْرِهِ
عَفَااللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ
عَزيزٌ ذُو انْتِقامٍ.
96 . اُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَكُمْ وَ
لِلسَّيَّارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ مادُمْتُمْ حُرُمَاً وَ
اتَّقُوا اللَّهَ الَّذى اِلَيْهِ تُحْشَرُونَ.
97 . جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ وَ
الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْىَ وَ الْقَلائِدَ ذلِكَ لِتَعْلَمُوا اَنَّ اللَّهَ
يَعْلَمُ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْاَرْضِ وَ اَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ
عَليمٌ.
98 . اِعْلَمُوا اَنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ وَ اَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ
رَحيمٌ.
99 . ما عَلَى الرَّسُولِ اِلاَّ الْبَلاغُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ماتُبْدُونَ وَ
ماتَكْتُمُونَ.
100 . قُلْ لايَسْتَوِى الْخَبيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ اَعْجَبَكَ كَثْرَةُ
الْخَبيثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ يا اُولِى الْاَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.
ترجمه
94 - هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بى ترديد خدا شمايان را به چيزى از
شكار كه [گاه ] در تيررس شما و نيزه هايتان قرار مى گيرد، خواهد آزمود. تا خدا
معلوم دارد كه چه كسى [از شما] در نهان از او مى ترسد [و پروا پيشه مى سازد]؛ و هر
كس از اين پس از مرز [مقررات الهى ]درگذرد، براى او عذابى دردناك خواهد بود.
95 - هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! در حالى كه جامه احرام پوشيده ايد، شكار
را [هدف نگيريد و] نكشيد، و هر كس از شما آن را به عمد بكشد بر اوست كه كفّاره اى
بسان آنچه كشته است از چهارپايان بدهد، [بدان شرط ]كه دو تن عادل از ميان شما
[همانند بودن آن را] گواهى كنند و بعنوان قربانى به حريم كعبه برسد؛ [و ]به جاى [آن
]بينوايان را خوراك بدهد [و] يا برابر آن روزه بگيرد، تا [بدينوسيله طعم تلخ ] كيفر
و عملكرد خويشتن را بچشد. خدا از آنچه پيش از اين روى داده درگذشته است؛ امّا هر كس
تكرار نمايد، خدا از او انتقام مى گيرد؛ و خدا توانا و صاحب انتقام است.
96 - صيدِ دريا و خوراك آن كه براى شما و براى كاروانيان بهره اى است، بر شما
روا شناخته شده است، امّا شكار صحرا - تا آنگاه كه جامه احرام بر تن داريد - بر شما
حرام گرديده است. و از [نافرمانى مقررات ] آن خدايى كه به سوى او [برانگيخته و ]كوچ
داده مى شويد پروا كنيد.
97 - خدا [طواف خالصانه و آگاهانه بر گرد] «كعبه» آن خانه پرشكوه [و پرمعنويت ]،
و ماه حرمت يافته و قربانيهاى بى نشان و قربانيهاى نشاندار را وسيله اى براى برپايى
مردم [و سامان بخشيدن به كار آنان ] قرار داده است. اين [مقررات حكيمانه ]براى آن
است تا بدانيد كه خداوند آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است [همه را] مى داند و
خدا به هر چيزى داناست.
98 - بدانيد كه خدا [با همه مهر و رحمتش ] سخت كيفر است، و خدا بسيار آمرزنده و
مهربان است.
99 - پيامبر [خدا] جز رساندن [روشن ] پيام [او] وظيفه اى ندارد [و مسؤول عملكرد
شايسته يا ناشايسته شما نيست ]و خدا آنچه را آشكار [مى سازيد] و آنچه را پوشيده مى
داريد، مى داند.
100 - [اى پيامبر!] بگو: [هرگز] پليد و پاك يكسان نيستند، گرچه بسيارى ناپاكيها
تو را به شگفت آورد؛ پس اى خردمندان! پرواى خدا پيشه سازيد، باشد كه رستگار گرديد.
نگرشى بر واژه ها
«بلاء»: آزمون و آزمايشى كه به منظور آشكار شدن باطن و ويژگيهاى فرد يا جامعه و
يا پديده اى انجام مى گيرد.
«غيب»: آنچه از برابر حواسّ چندگانه انسان نهان است.
«حُرُم»: اين واژه، جمع حرام است، و دو واژه حرام و محرم به يك معنا مى باشند،
درست بسان دو واژه «حلال» و «محل».
«احرام»: اين واژه، به مفهوم ورود به ماه حرام، داخل شدن در حرم وپوشيدن لباس
احرام براى انجام حج و عمره آمده است. و در اصل به معناى منع و هشدار و بازداشتن
است.
«مثل»: نظير، بسان و مانند را مى گويند.
«نعم»: اين واژه در مورد، شتر، گاو و گوسفند - آنگاه كه بخواهيم همه را با هم
بگوييم - بكار مى رود، و به گاو و گوسفند به تنهايى به كار نمى رود.
«عدل»: به مفهوم معادل و برابر مى باشد خواه از يك جنس باشند يا نباشند، امّا
برخى گفته اند به مفهوم معادل از يك چيز است.
«وبال»: گرانى و سنگينى؛ امّا در اينجا منظور، كيفر دردناك عملكرد زشت است.
«بحر»: در فرهنگ عرب اين واژه به مفهوم «نهر»، «دريا» و هر آبى آمده است و بيشتر
در مورد آبهاى شور بكار مى رود، امّا اگر بدون قيد آمد در برابر خشكى است؛ بسان اين
آيه شريفه كه: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِى البَرِّ وَ الْبَحْرِ...»(19)
«سيّاره»: كاروانيان و مسافران.
«كعبه»: خانه خدا در مكّه، و بدان دليل به آن خانه پرمعنويت كعبه گفته مى شود كه
به شكل چهارگوشه است. و يا بدان جهت كه از هر ساختمان و بنايى جداست.
«البيت الحرام»: خانه پرشكوه و حرمت يافته، و بدان دليل با اين عناوين خوانده
اند كه بخاطر گراميداشت آن، شكار حيوانات و پرندگان و بريدن درختان و گياهان آن
تحريم شده است.
در روايت آمده است كه: هان اى بندگان من! منم خداى يكتا و بى همتا، منم خداوندى
كه «مكّه» را آفريدم و به آن حرمت و شكوه بخشيدم...
هر كس بخاطر خشنودى من به زيارت خالصانه اين خانه بيايد و حقّ و حرمت آن را
بشناسد و پاس دارد و به يكتايى آفريدگارش ايمان داشته باشد، جسد او را بر آتش حرام
مى سازم.
«علم»: دانش، معرفت، شناخت و حالتى است كه به انسان آرامش و اطمينان مى بخشد و
انسان در پرتو آن از روى اعتماد و اطمينان به درستى و يا نادرستى چيزى اطمينان مى
يابد.
واژه «رؤيت» نيز به همين معنا آمده است. با اين فرق كه «علم» از همه ابعاد
روشنگرى مى كند و همه جوانب موضوع را با علم به آن دريافت مى داريم، امّا «رؤيت» از
يك جهت و يك بعد مشخّص مى سازد.
«عقاب»: كيفر و زيانى است كه بر اساس استحقاق و همراه با خوارى دامنگير گناهكار
مى گردد. و بدان دليل «عقاب» گفته شده است كه از پى گناه خواهد آمد.
«مغفرة»: پوشاندن گناه و زدودن آن.
«رسول»: فرستاده و پيامبر.
«بلاغ»: رسيدن و به معناى كفايت نيز آمده است.
«يستوى»: يكسان، برابر و همانند. اين واژه از «استواء» برگرفته شده و برابرى و
تساوى بر چهار نوع است: در مقدار، مكان، رفتن، و در انفاق.
اين واژه به مفهوم «استيلا» نيز آمده است.
«خبيث»: پليد، پست و ناپاك.
«اعجاب»: شادمان شدن از پديده اى شگفت انگيز و بهت آور. و «عُجْب» كه به مفهوم
خودخواهى است، نيز از اين ريشه گرفته شده است.
تفسير
هشدار از شكار در حال احرام در آغاز اين سوره مباركه، بطور سربسته و
كوتاه، حكم حرمت شكار براى كسانى كه جامه احرام پوشيده اند، بيان گرديد؛ اينك در
اين آيه به بيان روشن تر آن پرداخته و مى فرمايد:
يا اَيُّهَا اَلَّذينَ آمَنُوا
هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد!
با اينكه كفرگرايان نيز موظّف به رعايت مقررات و انجام تكاليف دينى هستند، با
اين وصف آفريدگار پرمهر روى سخن را به توحيدگرايان و مردم باايمان متوجّه ساخته
است؛ چرا كه تنها اينان هستند كه از پيام خدا بهره ور مى گردند و نه آنان.
و پاره اى نيز بر آنند كه با اين وصف كه همه انسانها مسؤول انجام وظيفه اند،
آفريدگار هستى با اين شيوه، توحيدگرايان را مورد لطف و مهر قرار داده و به
كفرگرايان بى اعتنايى نموده است.
لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بَشَىْ ءٍ مِنَ الصَّيْدِ
خدا فرمانبردارى و ايمان شما را از راههاى گوناگون، از جمله: از راه تحريم برخى
از شكارها مى آزمايد.
«كلبى» در اين مورد مى گويد:
خداى فرزانه، بندگان خود را بوسيله فرمانها و هشدارهاى حكيمانه خود مى آزمايد تا
آنچه نزد او روشن است، آن را در ميدان عمل نيز آشكار سازند و آنگاه شرايط پاداش و
كيفر تحقّق يابد.
برخى گفته اند: خدا، امّت پيامبر را با تحريم شكار صحرا و حرم آزمود و امّت موسى
را با تحريم شكار دريا.
تَنالُهُ اَيْديكُمْ وَ رِماحُكُمْ
در تفسير اين فراز سه نظر ارائه شده است:
1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس»، منظور اين است كه شكار صحرا تحريم شده
است. و از امام صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود: منظور از شكارهايى كه در
دسترس شما هستند عبارتند از: جوجه هاى پرندگان، تخم پرندگان و بچه هاى حيوانات
وحشى. و منظور از شكارهايى كه در تيررس شما هستند و با نيزه شكار مى شوند، عبارتند
از: خود پرندگان و خود حيوانات وحشى.
2 - و به باور «ابوعلى»، منظور آيه شريفه آن شكارى است كه در حرم در دسترس و يا
در تيررس شماست و با نيزه آن را شكار مى كنيد؛ چرا كه حيوانات حرم از مردم نمى
گريزند.
و اين نيز از نشانه هاى قدرت خداست كه حيوانات وحشى آن سرزمين گويى با انسانها
انس و الفت دارند.
3 - پاره اى نيز بر آنند كه: منظور، شكار دور و نزديك است.
لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَخافُهُ بِالْغَيْبِ
خدا با شما به گونه اى رفتار مى كند كه گويى از باطن شما بى خبر است و مى خواهد
آگاهى يابد؛ يا مى خواهد آنچه براى او معلوم است، كه عبارت از ترس و فرمانبردارى
شما از اوست، آشكار گردد و در ميدان عمل پديدار شود و شما پرواى او را پيشه سازيد.
پاره اى گفته اند: منظور اين است كه شما را مى آزمايد تا به وجود ترس در ژرفاى
جان شما آگاهى يابد؛ چرا كه با هشدار خدا در مورد حرمت شكار، اين ترس و ايمان پديد
مى آيد و اين ترس است كه متعلّق علم خدا قرار مى گيرد.
روشن است كه خدا همه چيزها را مى داند و از جمله مى داند كه اين ترس با صدور
هشدار پديد مى آيد؛ بنابراين، آنچه پديد مى آيد «ترس» است و نه «علم خدا»، تا اشكال
شود كه مگر خدا نمى داند؟
منظور از واژه «بالغيب»، به باور برخى، خلوت و نهانى است و به باور برخى ديگر،
ترس از كيفر خدا در آن شرايطى است كه كسى او را نمى بيند.
«بلخى» در اين مورد مى گويد: درست است كه خدا به كردار و انديشه هاى مردم آگاه
است، امّا زيبنده و حكيمانه نيست كه تنها در پرتو دانش و آگاهى خويش به آنان پاداش
و كيفر دهد، بلكه شايسته است ميدان آزمونى باشد تا عملكردها و باطن ها آشكار گردد.
و بر اين اساس است كه آزمايش و تكليف لازم است.
فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ اَليمٌ.
و هر كسى پس از اين، از مرز مقررات خدا تجاوز كند و در قلمرو حرم و در جامه
احرام شكار كند، گرفتار عذابى دردناك خواهد شد.
كيفر شكار در جامه احرام در اين آيه شريفه به كيفر تجاوزى كه در آيه گذشته از آن
هشدار داده شد پرداخته و احكام صيد در جامه احرام را اين گونه بيان مى كند:
يا اَيُّهَا اَلَّذينَ آمَنُوا لاتَقْتُلُوا الصَّيْدَ
هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! در حالى كه در جامه احرام هستيد، شكار را
نكشيد.
در مورد اين نكته كه منظور از «صيد» چيست، دو نظر است:
1 - به باور دانشوران عراق، منظور، هر حيوان وحشى است، خواه گوشت آن خوردنى باشد
يا نه؛ آنان در اين مورد به شعرى استدلال كرده اند كه از اميرمؤمنان آورده اند كه
فرمود:
صيد الملوك ارانب و ثعالب
فاذا ركبت فصيدى الابطال
شكار شاهها خرگوشها و روباهها است؛ امّا من هنگامى كه بر مركب سوار گردم، شكارم
دلاوران حق ستيزند.
به باور ما، اين ديدگاه درست است و ياران و همفكران نيز همين را پذيرفته اند.
2 - امّا «شافعى» بر آن است كه منظور از «صيد»، شكارى است كه گوشت آن حلال باشد.
وَ اَنْتُمْ حُرُمٌ
به باور برخى، منظور اين است كه: هنگامى كه در قلمرو حرم هستيد...، امّا به باور
برخى ديگر، در حالى كه براى حجّ يا عمره احرام بسته ايد.
«جبايى» بر آن است كه هر دو ديدگاه درست است؛ چرا كه آيه، به هر دو دلالت دارد.
و به باور ما اين نكته درست است؛ امّا «على بن عيسى» مى گويد: ديدگاه دوّم درست
است.
وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً
در تفسير اين فراز نيز دو نظر است:
1 - به باور گروهى، از جمله «مجاهد» و «حسن» و «ابن زيد» و...، منظور اين است كه
اگر انسان فراموش نموده باشد كه جامه احرام بر تن دارد و به عمد حيوانى را بكشد.
امّا اگر داشتن جامه احرام بر تن را به ياد داشته باشد و آگاهانه دست به اين كار
بزند، كفّاره اى ندارد؛ چرا كه گناه او سهمگين تر از آن است كه با پرداختن كفّاره
جبران گردد.
2 - امّا به باور گروهى ديگر، از جمله «ابن عبّاس»، منظور اين است كه اگر
آگاهانه و با توجّه به احرام خويش دست به شكار زده و حيوانى را كشته باشد؛ و ديدگاه
بيشتر فقها نيز همين است.
و اگر از روى خطا و فراموشى نيز دست به شكار زند و حيوانى را بكشد، بايد كفّاره
دهد. و اين ديدگاه نيز مورد نظر همه مفسّران و دانشمندان است.
از امامان راستين اهل بيت نيز ديدگاه دوّم روايت شده است.
«زهرى» نيز مى گويد: آيه قرآن در مورد شكار آگاهانه و عمدى فرود آمده، امّا در
مورد شكار خطا نيز سنّت بر پرداخت كفّاره جارى شده است.
فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ
و هر كسى از شما به عمد آن را بكشد، بايد نظير آنچه كشته است، از چهارپايان
كفّاره اى بدهد.
«زجاج» در مورد اين فراز از آيه مى گويد:
ممكن است معناى آيه اين باشد كه كيفر اين كار، بسان همان شكارى است كه آن را
كشته است.
با اين بيان، واژه «جزاء» مبتداء، و واژه «مثل» خبر آن است.
معادل و همانند بودن
در مورد اين همانند و معادل بودنِ كفّاره اى كه بايد بدهد، بحث و گفتگو است. آيا
منظور همانندى در بها و قيمت است يا از نظر آفرينش و خلقت؟
در اين مورد، دو نظر است:
1 - به باور بيشتر دانشمندان، منظور، همانند بودن در آفرينش است. بر اين اساس،
در برابر شكار «شترمرغ»، نظير آن، «شتر» مى باشد، و در برابر «خر وحشى» و همانند
آن، گاو، و در برابر كشتن روباه و خرگوش، گوسفند است.
از امامان اهل بيت نيز همين ديدگاه رسيده است؛ و انبوهى از دانشوران از جمله،
«ابن عبّاس»، مجاهد، حسن، عطا، و ديگران نيز همين ديدگاه را برگزيده اند.
2 - امّا به باور ابراهيم نخعى، منظور برابرى در بها و ارزش است و بايد شكار را
قيمت كرد و با قيمت عادلانه آن، شتر و گاو و يا گوسفندى خريد و كفّاره داد.
3 - و به باور ما، ديدگاه نخست درست است و نه ديدگاه دوّم.
يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ
«ابن عبّاس» مى گويد: منظور اين است كه دو تن از شايستگان شما كه دانا و عادل
باشند، بنگرند كه كداميك از گاو، شتر و يا گوسفند، بيشتر به شكارى كه كشته شده است
نزديكتر است و همانند آن مى باشد، و آنگاه در مورد آن حكم كنند.
هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ
به باور «ابن عباس» منظور اين است كه، چنين فردى هنگامى كه به مكّه رسيد، حيوان
معادل را قربانى نموده و گوشت آن را انفاق مى كند؛ امّا به باور اصحاب ما، اگر فرد
مورد بحث براى عمره جامه احرام پوشيده و شكار كرده است، آن حيوان را در «مكّه» و در
برابر «كعبه» قربانى مى كند، امّا اگر براى انجام حجّ احرام بسته است، آن را بايد
در «منى » قربانى كند.
اَوْ كَفَّارَةٌ طَعامُ مَساكينَ
به باور «عطا» منظور اين است كه: آن حيوانى كه بايد قربانى شود آن را قيمت مى
كنند و قيمت آن را به خوراك تبديل نموده و به بينوايان انفاق مى نمايند. اين ديدگاه
درست است؛ امّا به باور «قتاده»، منظور اين است كه آن شكار را زنده تصوّر مى كنند و
پس از به قيمت درآوردن آن، بهايش را به غذا تبديل مى كنند و به بينوايان انفاق مى
نمايند.
اَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِيامَاً
يا معادل آن، روزه بدارد.
در تفسير اين فراز نيز دو نظر آمده است:
1 - به باور برخى منظور اين است كه در برابر هر يك «مُد» از غذايى كه بايد انفاق
نمايد، بايد يك روز روزه بدارد. و «شافعى» نيز همين ديدگاه را پذيرفته است.
2 - امّا به باور برخى ديگر، منظور اين است كه در برابر هر دو «مُد» غذايى كه
بايد به عنوان كفاره انفاق نمايد، يك روز روزه بايد گرفت.
از امامان اهل بيت نيز ديدگاه دوّم روايت شده؛ و «ابوحنيفه» نيز اين را برگزيده
است.
كداميك؟
در پرداخت كفّاره بايد بر اساس ترتيب عمل كرد يا تخيير؟ در اين مورد دو نظر است:
1 - به باور برخى، بايد بر اساس ترتيب عمل كرد. بر اين باور بايد نخست معادل
شكار را قربانى كند و اگر نشد، بينوايان را به كفّاره آن غذا دهد، و در مرحله سوّم
روزه بدارد. و به بيان گروهى از جمله «ابن عباس»، «اَوْ» در آيه شريفه روشن مى سازد
كه كفاره به ترتيب يكى از اين سه خواهد بود و از اين سه خارج نيست.
2 - امّا به باور برخى از دانشمندان از جمله «ابن عباس در روايتى ديگر» و...، مى
توان بر اساس تخيير عمل كرد و هر كدام را خواستيم به عنوان كفّاره درنظر بگيريم و
به انجام رسانيم.
ديدگاه «ابوحنيفه» و «شافعى» نيز همين است؛ امّا از اصحاب ما هر دو ديدگاه روايت
شده است.
لِيَذُوقَ وَبالَ اَمْرِهِ
براى اينكه اگر توبه نكرد كيفر كردار خويش را در آخرت بچشد.
پاره اى نيز بر آنند كه: منظور اين است كه دشوارى كيفر عملكرد زشت خود را بوسيله
كفّاره اى كه مى دهد بچشد.
چرا؟
بى ترديد دادن كفّاره اى كه از آن سخن رفت عبادت است و مى دانيم كه عبادت، نعمت
و داراى مصلحت است؛ بنابراين چرا از آن به «وبال» تعبير شده است؟
پاسخ
خداى فرزانه پس از نافرمانى انسان، گاه وظيفه را دشوار مى كند؛ و اين دشوارى با
اينكه لبريز از مصلحت است، بر مردم گران مى نمايد. همانگونه كه در برابر تجاوز و
نافرمانى بنى اسرائيل در روز «شنبه» برخى از نعمتها را بر آنان تحريم كرد و اين
تحريم با اينكه به سود آنان و بر اساس حكمت و مصلحت بود، باز هم بر آنان گران آمد.
با اين بيان درست است كه كفّاره، عبادت است و آكنده از مصلحت، امّا بخاطر دشوار
شدن تكليف بر اثر نافرمانى، بر مردم گران مى آيد و به همين جهت از آن به «وبال»
تعبير شده است.
عَفَااللَّهُ عَمَّا سَلَفَ
خدا از آنچه پيش از اين روى داده، گذشته است.
منظور اين است كه خدا از كارهايى كه در جاهليت در اين مورد از شما سر زده،
درگذشته است.
و به باور برخى، خدا از آنچه شما مردم مسلمان، پيش از فرود اين آيه شريفه انجام
داده ايد، درگذشته است.
وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ
و هر كسى كه بازگردد و در جامه احرام كشتن شكار را تكرار كند، خدا، كيفر عملش را
خواهد داد.
در مورد كفّاره تكرار شكار بحث و گفتگو است:
1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس» تكرار شكار كفّاره اى ندارد.
از روايات رسيده نيز همين ديدگاه دريافت مى گردد.
2 - امّا به باور برخى از جمله «سعيد بن جبير»، كفّاره دارد.
برخى از اصحاب ما نيز اين ديدگاه را پذيرفته اند.
وَ اللَّهُ عَزيزٌ ذُو انْتِقامٍ.
خدا، توانا و شكست ناپذير است و از كسانى كه نافرمانى نمايند، انتقام مى گيرد.
شكار حلال و حرام در سوّمين آيه مورد بحث آفريدگار هستى به بيان شكار روا و
نافرمانى پرداخته و مى فرمايد:
اُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ
شكار دريا براى شما حلال شناخته شد و در حال احرام مى توانيد از آنها بهره
گيريد.
به باور گروهى از جمله «ابن عباس» و...، با فرود اين آيه شريفه، شكارهاى تازه و
جديدى روا شناخته شد و در مورد شكارهايى كه پيش از اين حلال شده بود، سخنى به ميان
نيامده است.
وَ طَعامُهُ
و نيز خوراكيهاى دريا بر شما حلال شد.
در اين مورد ديدگاهها يكسان نيست.
1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس» منظور، حيوانات آبزى مرده اى است كه از
روى آب گرفته مى شود. اين ديدگاه با مذهب ما مناسب نيست، چرا كه خوردن مردار نه در
حال احرام رواست و نه در حال ديگر.
2 - و به باور گروهى ديگر از جمله «مجاهد» و «سعيد بن جبير»، منظور حيواناتى است
كه پيشتر شكار شده اند و با پاشيدن نمك از آنها نگهدارى مى شود.
3 - و برخى نيز بر آنند كه منظور، ميوه ها و گياهان دريايى است.
مَتاعاً لَكُمْ وَ لِلسَّيَّارَةِ
به باور برخى منظور اين است كه اينها بهره اى است براى مسافر و حاضر؛ و به باور
برخى ديگر، براى شهرنشينان و روستاييان بهره است، خواه در جامه احرام باشند يا جامه
عادى خود.
وَ حُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ مادُمْتُمْ حُرُمَاً
از اين فراز چنين دريافت مى گردد كه شكار خشكى، براى انسان در جامه احرام، و نيز
بهره ورى از شكارى كه ديگرى زده است، تحريم شده است. و اين ديدگاه از انبوهى از
جمله: اميرمؤمنان، ابن عباس، و سعيد بن جبير روايت شده است. امّا گروهى از جمله،
عمرو، عثمان و حسن بصرى بر آنند كه گوشت حيوانى كه ديگرى شكار كرده براى كسى كه در
جامه احرام مى باشد حلال است.
لازم به يادآورى است كه واژه «صيد»، گاهى مصدر و به مفهوم «شكار كردن» است و گاه
به مفهوم «شكار»، آمده است؛ بنابراين بايد هر دو معنا را در آيه شريفه در نظر گرفت
و حرمت شكار كردن و حرمت شكار را از آن دريافت.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذى اِلَيْهِ تُحْشَرُونَ.
و اين نيز هشدارى است از سوى خدا كه از همه گناهان و نافرمانيها و كارهاى ناروا
دورى گزينيد؛ چرا كه شما روزى كه هيچ كس توان تأمين ذرّه اى از سود و زيان خويش را
ندارد، به سوى او كوچ داده خواهيد شد، آن روزى كه روز رستاخيز است و جزاى نيك و بد
عملكرد خود را خواهيد چشيد.
شكوه و عظمت «كعبه» در آيات پيشين در مورد شكوه و حرمت «حرم» سخن رفت؛ اينك قرآن
در اين آيه مباركه در مورد «كعبه» و ماههاى حرام مى فرمايد:
جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ
خداى فرزانه طواف آگاهانه و خالصانه بر گرد «كعبه» و يا خود آن را مايه برپايى
زندگى و معيشت مردم قرار داد.
واژه «قيام» مصدر است؛ و بنظر مى رسد منظور اين است كه مردم باايمان با بنياد و
نصب كعبه به فرمان خدا، امور دنيوى و دينى شان به بركت آن سامان مى يابد، چرا كه در
زيارت آن خانه پرمعنويّت، هم بُعد تجارى و اقتصادى جهان اسلام را مى توان سامان
بخشيد و هم مى توان جامعه را از انواع بركات و بهره هاى مادى و معنوى و فكرى و
اخلاقى و انسانى و عبادى، برخوردار ساخت.
«سعيد بن جبير» مى گويد: هر كس به زيارت اين خانه آيد و خير دنيا و آخرت را
بخواهد بدان نايل خواهد شد.
و از حضرت صادق نيز همين پيام روايت شده است.
«ابن عباس» مى گويد: منظور اين است كه خدا، كعبه را وسيله امنيّت و رفاه مردم
قرار داده است، و اگر اين خانه پرشكوه نبود مردم نابود مى شدند.
در جاهليت نيز اين خانه مورد احترام و جايگاهى امن و امان بود؛ به گونه اى كه
اگر كسى قاتل پدر و يا فرزند خود را در حرم مى يافت، به او دست نمى گشود.
«عطا» بر آن است كه: منظور اين است كه اگر مردم حجّ را ترك كنند ممكن است نابود
گردند و قوام و دوام آنان به طواف بر گرد كعبه است.
از امامان نور آورده اند كه:
«ما دامت الكعبة يحج النّاس اليها لم يهلكوا فاذا هدمت و تركوا الحجّ هلكوا»(20)
تا هنگامى كه كعبه برپا و مورد احترام مردم است و براى طواف آن مى روند، نابود
نخواهند شد؛ امّا هنگامى كه بر اثر غفلت و سركشى آنان، كعبه رو به ويرانى نهاد و
مردم براى طواف بر گرد آن كوچ نكردند، آن روز است كه روز نابودى مردم است.
وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ
و نيز ماه حرام را وسيله اى براى استوارى و سامان بخشيدن به كارهاى مردم قرار
داد.
ماههاى حرام، چهار ماه مى باشند كه يكى از آنها ماه رجب است و سه ماه ديگر،
عبارتند از: ذيقعده، ذيحجّه و محرّم، كه پياپى مى باشند.
و بدان دليل در آيه شريفه به ماه حرام، و نه ماههاى حرام تعبير فرموده است كه
«شهر الحرام» «جنس» است و همه را در بر مى گيرد و از نظر ادبى نيز به مفعول نخست
عطف شده است.
وَ الْهَدْىَ وَ الْقَلائِدَ
و نيز قربانيهاى بى نشان و نشاندار.(21)
قرآن بدان جهت قربانيهاى نشاندار و بى نشان را نيز در رديف كعبه و ماههاى حرام،
وسيله استوارى و سامان يافتن زندگى مردم تعبير مى كند كه اينها نيز برخى از شئون
حجّ هستند و به خانه خدا وابسته اند.
مردم روزگاران جاهليت، در ماههاى حرام دست به پيكار نمى زدند و با دور افكندن
سلاح، با آرامش خاطر به تأمين وسايل زندگى و سامان بخشيدن به كارهاى خويش كمر مى
بستند. و اگر كسى خود و يا ديگرى را بوسيله شاخه و برگى از درختان حرم - كه بصورت
قلاده به گردن مى افكندند - نشاندار مى ساخت، از تجاوز و تعدّى در امان بود. جامعه
جاهلى اين راه و رسم انسانى را از نياكان خويش و آنان نيز از حضرت اسماعيل به ارث
برده بودند و اين شيوه همچنان تا ظهور اسلام بصورت عاملى ستم ستيز و امنيت بخش
ادامه داشت.
«ابوبكر انبارى» مى گويد: در آيه شريفه دو پيام است:
1 - نخست اينكه، خدا بر مردم توحيدگرا منّت مى گذارد كه كعبه را مايه سامان
بخشيدن به شئون دين و دنياى آنان و وسيله استوارى زندگى شان قرار داده است.
2 - و نيز موقعيت كعبه در روزگاران جاهليت را ترسيم مى كند تا آيندگان درس گيرند
و شايسته عمل كنند.
ذلِكَ لِتَعْلَمُوا اَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى
الْاَرْضِ وَ اَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَليمٌ.
اينها براى آن است كه بدانيد خدا آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است، همه
را مى داند؛ و خداست كه بر هر چيزى داناست و از همه چيز آگاه است.
ارتباط اين فراز از آيه
اين فراز از آيه شريفه چه ربطى به آغاز آن دارد؟ و ميان آغاز و فرجام چه ارتباطى
است؟
پاسخ
در پاسخ اين پرسش بايد به اين نكات ژرف و دقيق انديشيد:
1 - آفريدگار هستى در ماههاى حرام و سرزمين حرمت يافته و باشكوه مكّه نشانه ها و
شگفتيها قرار داده است. و اين نشانه ها نشانگر آنند كه چيزى در كران تا كران هستى
بر او پوشيده نيست. چرا كه اوست كه قلمرو حرم را قلمرو امنيّت قرار داد؛ به گونه اى
كه هر پديده و جاندارى مى تواند در آنجا امنيّت يابد.
در آن سرزمين آهوان صحرا با درندگان خو مى گيرند و تا هنگامى كه در قلمرو حرم
هستند خطرى آنها را تهديد نمى كند، امّا به مجرد خروج از آنجا، تحت تعقيب قرار مى
گيرند و آموخته اند كه دگرباره به آنجا بازگردند و امان يابند.
در آن سرزمين شگفت انگيز، پرندگان حرم نيزبا انسان خو مى گيرند؛ اما پس از خروج
از قلمرو حرم، از انسان مى گريزند. به هر حال در مورد «حرم» شگفتيهاى بسيارى شهرت
دارد كه ما به برخى در گذشته اشاره كرديم.(22)
2 - خداى دانا مى دانسته كه عرب پيكارجو و پيكارگر در كنار كعبه زندگى مى كند.
به همين جهت به هنگام آفرينش آسمانها و زمين كعبه را جايگاه امن و امان قرار داد و
احترام آن را در گستره دلها بزرگ داشت كه تا هنوز هم باقى است، و اگر خدا پيش از
آفرينش اين را نمى دانست، از روى مصلحت اين تدبير را نمى انديشيد.
3 - خدا در همين سوره، پرتوى از سرگذشت درس آموز موسى، عيسى، تورات، انجيل و
مقررات آنها را ترسيم فرمود. اينها چيزهايى است كه پيامبر اسلام و مردم روزگارِ او،
نه اينها را ديده بودند و نه مى دانستند. آرى، بر اين اساس است كه قرآن با ترسيم
همه اين نكات و نكات بسيار ديگر مى فرمايد: تا بدانيد كه خدا به آنچه در آسمانها و
آنچه در زمين است، داناست؛ چرا كه اگر از آنها بى خبر بود، چگونه شما را آگاهى مى
بخشيد؟
و با اين بيان و اين نكات، «ذلك» اشاره به خبرهاى «غيبى» است.
نويد و هشدار خدا در آياتى كه گذشت خدا پرتوى از مقررات دين و آيين موردنظر خود
را ترسيم فرمود؛ اينك به مردم نويد و هشدار مى دهد تا بدانها عمل كنند و آنها را
رعايت نمايند.
اِعْلَمُوا اَنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ وَ اَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ.
بدانيد كه خدا نسبت به گناهكاران سخت كيفر است؛ و نسبت به فرمانبرداران و شايسته
كرداران آمرزنده و مهربان است.
در اين آيه شريفه، هر دو واژه «غفور» و «رحيم» - كه نشانگر آمرزندگى و مهر خداست
- پرتوافكن است و اين نشاندهنده اين واقعيت است كه خداى پرمهر و فرزانه از فرد و
جامعه وظيفه شناس و آگاه و شايسته كردار، تنها كيفر خود را برنمى دارد كه در پرتو
مهر و رحمت خود به آنان نعمت هاى گران نيز ارزانى مى دارد.
انتخاب با مردم است در آيه پيش سخن از نويد و هشدار بود، به همين دليل در اين
آيه مى فرمايد:
ما عَلَى الرَّسُولِ اِلاَّ الْبَلاغُ
رسالت و مسؤليت پيامبر خدا، تنها رساندن روشن پيام و بيان مقررات اوست؛ و از آن
پس اين مردم هستند كه راه هدايت و نجات را برمى گزينند و فرمانبردارى خدا را پيشه
مى سازند يا راه گمراهى و سركشى را، اين ديگر با مردم است و نه پيامبر خدا.
وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ماتُبْدُونَ وَ ماتَكْتُمُونَ.
و خدا آنچه را آشكار ساخته و يا پوشيده مى داريد، همه را مى داند؛ و چيزى از
آشكار و نهان شما بر او پوشيده نمى ماند.
و اين فراز نيز هشدارى بسيار رساست كه شايستگان را تشويق و زشتكاران را سخت
هشدار مى دهد.
رهنمود آيه
آيه شريفه «اعلموا...» نشانگر اين نكته است كه شناخت پاداش و كيفر خدا لازم است؛
و اين پاداش و كيفر بر كارها نيز نتيجه فضل و فزونبخشى و برخاسته از مهر و لطف
خداست.
شايستگان و زشتكاران يكسان نيستند در آيات پيش آفريدگار هستى پرتوى از مقررات
انسانساز و حلال و حرام خويش را ترسيم فرمود، اينك در اين آيه شريفه اين گونه
روشنگرى مى كند:
قُلْ لايَسْتَوِى الْخَبيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ اَعْجَبَكَ كَثْرَةُ
الْخَبيثِ
بگو: ناپاك و پاك برابر نيستند؛ هر چند فراوانى ناپاك تو را به اعجاب افكند.
به باور برخى منظور اين است كه: هان اى پيامبر! بگو: اى بندگان خدا بهوش باشيد
كه حلال و حرام يكسان نيستند. امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه توحيدگرا و
كفرگرا با هم برابر نيستند، گرچه بسيارى ناپاكيها و يا كارهاى حرام، شما را به شگفت
آورد. چرا كه در حرام و كار حرام اگرچه بسيار هم باشد، بركتى نيست در حالى كه در
حلال، خير و بركت نهفته است اگرچه در شمار اندك باشد.
پاره اى بر آنند كه روى سخن به ظاهر با پيامبر اسلام است و در حقيقت با امّت
اسلام.
فَاتَّقُوا اللَّهَ يا اُولِى الْاَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.
هان اى خردمندان! پرواى خدا پيشه سازيد و از كارهاى ناروا، از جمله شراب، قمار،
پرستشهاى ذلت بار و برد و باخت با تيرهاى قرعه و صيد در حالت احرام و ديگر گناهان و
زشتيها بپرهيزيد، باشد كه رستگار گرديد و به پاداش پرشكوه خدا و نعمت جاودانه
برسيد.
پرتوى از آيات سه درس سرنوشت ساز براى جامعه ها و تمدّنها 1 - در آخرين آيه مورد
بحث، سخن از تحريم شراب و قمار و پرستش هاى ذلّت بار و زشتى ها و زشت كرداريها بود
كه سرانجام اين اصل اساسى و دگرگونساز را ترسيم فرموده و اين پيام جاودانه را مى
دهد كه هان اى انسانها! اى عصرها و اى نسلها! بدانيد كه پاك و ناپاك يكسان نيست؛
خواه در قلمرو غذاها، ميوه ها، آبها و يا انديشه ها، افكار، نيت ها و غذاهاى فكرى و
روحى و روانى، و يا انسانهاى پاك و ناپاك و يا عملكرد پاك و پاكيزه و يا پليد و
ظالمانه! آرى، اين دو با هم يكسان نخواهند بود. و فزونى و شمار بسيار كارها و پديده
ها و چهره ها، هرگز نمى تواند ملاك پاكى و معيار پاكيزگى و درستى و عدالت و برترى
باشد. و يا اينكه آنرا معيار درستى راه و رسم آنان بشناسيم.
اين آيه مباركه با اين پيام اساسى و دگرگونسازش روشن مى سازد كه:
انسان توحيدگرا و هدفدار نبايد تحت تأثير جوسازيها قرار گيرد...،
نبايد مرعوب شانتاژ و ارعاب گردد...،
نبايد مغلوب محيط آلوده شود...،
نبايد در برابر فزونى شمار پليدان و آلودگان خود را ببازد؛
و آنگاه با بهانه ساختن جوّ غالب و يا اكثريت گمراه، اين اصل اساسى قرآن را - كه
پاكيها و پليديها يكسان نيستند - از ياد ببرد. آرى، اين رازى از رازهاى صعود و سقوط
جامعه هاست.
2 - اهميّت اين درس انسانساز هنگامى روشن مى شود كه به گرايشهاى ذهنى وفكرى و
عملى بسيارى بنگريم كه چگونه با روى آوردن اكثريت به قمار و شراب و زشتى و ولنگارى
و مدپرستى و بى بند و بارى و بت سازى و چاپلوسى و استبداد و اختناق آن را ملاك
گرايش مى گيرند و به زشتى و پليدى اين گرايشها نمى انديشند.
چگونه هنگامى كه بلاى هستى سوز چاپلوسى اركان و گستره جامعه را گرفت، آن را
پسنديده و براى زندگى لازم مى نگرند و ديگر آن را آفت شخصيّت و سلامت جامعه و مرگ
مديريت ها و نوعى شرك اعلان نمى كنند.
چگونه زير فشار بمباران تبليغاتى و جوسازى و شانتاژ، دم فرو مى بندند و حق را
نمى گويند و حقايق را تحريف و كتمان مى كنند.
چگونه گاه به گونه اى مرعوب هياهو مى گردند و تحت تأثير فزونى شمارها قرار مى
گيرند كه اكثريت گمراه و زورپرست و دنباله رو به هر راهى روى آورند، آنان نيز مى
روند و آن را سند درستى و ملاك شايستگى آن كار و آن راه و يا آن شخصِ خودكامه مى
پندارند!
چگونه نمى انديشند كه براى شناخت ناپاك از پاك و شايسته كردار از زشت كار و
توحيدگرا از عوام زده و عوام زاده و بازيگر، بايد به اكثريت كيفى و فكرى و علمى و
اخلاقى و انسانى و ايمانى تكيه كرد، و به انديشه هاى والا و پرتوان و پاك و پويا
انديشيد و نه به بيان اميرمؤمنان عليه السلام، به احمقهاى بى سر و پا و دنباله رو.
و همج رعاع اتباع كل ناعق يميلون مع كلّ ريح...(23)
نمى انديشند كه نبايد تمايلات و خواسته هاى اكثريت را مقياس حقّ و عدالت پنداشت
و حقيقت را همان چيزى تصوّر كرد كه اكثريت مى پسندند. و متأسّفانه راز نگونسارى
بسيارى، در همه قرون و اعصار همين پندار بى اساس بوده و هست.
3 - آرى، اين آيه شريفه اين درس و اين پيام را نيز مى دهد كه اكثريت تنها در
صورتى مى تواند معيار و ملاك و ميزانى براى سنجش درست از نادرست، و عدالت از ظلم، و
داد از بيداد، و حقيقت از سراب باشد، و آن زمانى ممكن است بدان اعتماد نمود، كه از
اين اصول و نعمتها براستى بهره ور باشند:
1 - دستگاه رهبرى و ادارى خداپسندانه و الهى و آزاد منشانه و مردمى؛
2 - تعاليم و فرهنگ الهى و انسانى؛
3 - بينش و آگاهى ژرف و ملّى و همگانى؛
4 - و ديگر عملكرد مسؤولانه و عادلانه و براساس رعايت حقوق و آزادى و حرمت
انسانها در ميدان هاى گوناگون زندگى و بس.(24)