/ سوره مائده / آيه هاى 105 - 101
101 . يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتَسْئَلُوا عَنْ اَشياءَ اِنْ
تُبْدَلَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَ اِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ
تُبْدَلَكُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَليمٌ.
102 . قَدْ سَاَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ ثُمَّ اَصْبَحُوا بِها كافِرينَ.
103 . ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحيرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصيلَةٍ وَ لا
حامٍ وَلكِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ
اَكْثَرُهُمْ لايَعْقِلُونَ.
104 . وَ اِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْاْ اِلى ما اَنْزَلَ اللَّهُ وَ اِلَى
الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا اَوَلَوْ كانَ آباؤُهُمْ
لايَعْلَمُونَ شَيْئَاً وَ لايَهْتَدُونَ.
105 . يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ اَنْفُسَكُمْ لايَضُرُّكُمْ مَنْ
ضَلَّ اِذَا اهْتَدَيْتُمْ اِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ
بِما كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ.
ترجمه
101 - هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از چيزهايى كه اگر [حقيقت آنها
]برايتان آشكار گردد، شما را [اندوهگين و ]ناراحت مى سازد، [از پيامبرتان ]مپرسيد.
و اگر هنگامى كه [آيات ] قرآن فرود مى آيد [به اصرار] از آن چيزها [و حقيقت آنها
]بپرسيد، برايتان روشن خواهد شد. خدا [پرسشهاى بيهوده را ناديده گرفت و] از آنها
گذشت؛ و خدا آمرزنده و بردبار است.
102 - پيش از شما [نيز] گروهى از اين [گونه ]پرسشها[ى بى پايه و بى اساس
]نمودند، آنگاه بر اثر [نپذيرفتن پاسخ ]آنها [به كفر گراييدند] و كافر شدند.
103 - خدا [در احكام و مقررات خود] نه «بحيره» و نه «سائبه»اى قرار داده است و
نه «وصيله» و نه «حام» ى (25)، [اين پندارها، خرافه هاى جاهلى است كه در مورد چهار
نوع از حيوانات اهلى ساخته و پرداخته اند] امّا كسانى كه كفر ورزيده اند بر خدا
دروغ مى بندند و بيشترشان خرد خويشتن را به كار نمى گيرند.
104 - و هنگامى كه به آنان گفته شود: به سوى آنچه خدا فرو فرستاده است، و [نيز
]به سوى پيامبر [او] بياييد، مى گويند: آنچه پدران خويش را بر آن يافته ايم براى ما
بسنده است؛ آيا هر چند پدرانشان چيزى [از زندگى انسانى و ارزشهاى معنوى ]نمى
دانستند و راه نمى يافتند، [باز هم از آنان پيروى مى نمايند]؟
105 - هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خويشتن را دريابيد! هنگامى كه شما راه
يافته باشيد، آن كس كه گمراه گردد، به شما زيانى نمى رساند؛ بازگشت همه شما تنها به
سوى خداست، آنگاه شما را از آنچه انجام مى داديد آگاه خواهد ساخت.
نگرشى بر واژه ها
«ابداء»: اين واژه به مفهوم آشكار ساختن است و واژه «بُدّو» كه
از اين ريشه مى باشد، به معناى ظهور آمده است. در آيه شريفه مى خوانيم كه: «وَ
بَدالَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا...»(26)
و بديها و زشتيهايى كه مى كردند براى آنان آشكار و پديدار گرديد...
«بحر»: اين واژه به مفهوم شكافتن آمده است و هنگامى كه مى گوييم «بحرت اذن
الناقه» معنايش اين است كه: گوش شتر را شكافتم.
و واژه «بحيره» به شترى گفته مى شود كه گوش آن را شكافته اند. و عرب در عصر
جاهليت گوشت چنين شترى را حرام مى پنداشت.
«سائبه»: به حيوانى مى گفتند كه آن را رها مى ساختند به گونه اى كه نه از آن
بهره اى مى بردند و نه از گوشت آن استفاده مى شد.
«وصيله»: در فرهنگ واژه شناسان به مفهوم «موصوله»، يعنى چيزى كه به چيز ديگر
پيوند خورده و به هم پيوسته است.
و نيز به مفهوم «واصله» آمده، كه منظور زنى است كه موهاى زنى را به موهاى زن
ديگرى پيوند مى دهد، و پيامبر چنين كسى را لعنت كرد چرا كه بدينوسيله زن سالخورده و
زشتى را به جاى زن زيبا و جوانى قالب مى نمايد. امّا اين واژه در جاهليّت در مورد
گوسفندى به كار مى رفت كه هفت بار فرزند مى آورد و يا دوقلو مى زاييد.
«حامٍ»: اين واژه اسم فاعل از مادّه «حمايت» و به معناى حمايت كننده است، امّا
در جاهليت به حيوان نرى گفته مى شد كه از وجود آن براى تلقيح حيوان ماده بهره مى
گرفتند.(27)
شأن نزول
در شأن نزول و داستان فرود نخستين آيه مورد بحث، روايات گوناگونى رسيده
است:
1 - برخى از جمله «زهرى» آورده اند كه: روزى مردم پرسشهاى بسيار و گاه بيهوده و
بيجايى از پيامبر نمودند، به گونه اى كه خشمگين گرديد. و پس از پاسخ به آنها
بپاخاست و فرمود:
«سلونى فواللَّه لاتسألونى عن شَىْ ءٍ اِلَّا بينتهُ لكم.»(28)
هان اى مردم! هر چه مى خواهيد، از من بپرسيد. به خداى سوگند هر چه بپرسيد، پاسخ
مى دهم و حقيقت آن را برايتان بروشنى بيان مى كنم.
در اين هنگام مردى به نام «عبداللّه بن حذافه»، كه در مورد نسب او گفتگو بود،
بپاخاست و گفت:
اى پيامبر خدا! پدر من كيست؟
فرمود: «حذافه» است.
ديگرى بپاخاست و گفت اى پيامبر خدا! پدر من اكنون در كجاست؟
فرمود: اينك در شعله هاى آتش دوزخ است.
«عمر» برخاست و پاى آن حضرت را بوسه زد و گفت: اى پيامبر خدا! ما شرك زدگان
ديروزيم و تازه از جاهليت و تيرگيهاى آن رسته ايم، پس از لغزشهاى ما درگذر، تا خدا
از شما درگذرد.
پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم خشم خود را فرو برد و فرمود: به خدايى كه جانم
در كف قدرت اوست، هم اكنون بهشت و دوزخ در اينجا بر من نمايان گرديد، و در زندگى ام
روزى بسان امروز نديده بودم!... و آنگاه بود كه اين آيه شريفه فرود آمد كه: يا
ايّها الّذين آمنوا لا تسئلوا...(29)
2 - «ابن عباس» در داستان فرود آيه آورده است كه:
برخى از مردم فرومايه، گاه به انگيزه تمسخر و ريشخند، از پيامبر گرامى پرسشهاى
درست و نادرست مى كردند؛ و برخى از مردم بى غرض نيز به انگيزه آزمون آن حضرت و يا
از روى حسّ كنجكاوى از هر چه كه به نظرشان مى آمد مى پرسيدند و از حقيقت هر پديده و
رويدادى پاسخ مى خواستند.
يكى مى پرسيد: پدر من كيست؟
ديگرى مى گفت: پدرم كجاست؟
سوّمى شتر گمشده خود را مى جست؛
و اينجا بود كه اين آيه شريفه فرود آمد و آنان را از اين پرسشهاى بيجا هشدار
داد.
3 - از اميرمؤمنان و برخى ديگر از صحابه آورده اند كه: روزى پيامبر خدا براى
مردم سخن مى گفت كه ضمن سخنرانى فرمود: خدا حجّ را بر شما واجب ساخته است. يكى از
شنوندگان بپاخاست و گفت: اى پيامبر خدا! حجّ در هر سال واجب است يا تنها يك بار در
عمر؟
پيامبر پرسش او را بى پاسخ نهاد، امّا او پرسش خويشتن را چندين بار طرح كرد؛
پيامبر فرمود: واى بر تو چه جاى اصرار است؟ اگر بگويم آرى، هر سال واجب است، چه
خواهى كرد؟
آيا جز اين است كه اگر واجب گردد، شما توان انجام هر ساله آن را نخواهيد داشت؛ و
اگر آن را واگذاريد و انجام ندهيد از دين بيرون خواهيد رفت. بنابراين همانگونه كه
من شما را آزاد نهاده ام، شما نيز در طرح پرسشهاى بيجا و بيهوده اصرار نورزيد!
مردمِ پيش از شما بر اثر پرسش بسيار و بيهوده از پيامبران نابود شدند؛ از اين رو هر
گاه دستورى رسيد و شما را به آن رهنمون شدم، تا سرحدّ توان انجام دهيد و هر گاه از
چيزى هشدار داده شديد، هشدارپذير باشيد و دورى جوييد...
و آنگاه بود كه آيه شريفه بر قلب پاك پيامبر فرود آمد...
4 - و نيز «مجاهد» آورده است كه: اين آيه شريفه هنگامى فرود آمد كه مردم از
پيامبر گرامى در مورد «بحيره»، «سائبه»، «وصيله»، و «حام» پرسيدند.
تفسير
هشدار از پرسشهاى بيهوده در اين آيه شريفه آفريدگار هستى به مردم باايمان خطاب
نموده و مى فرمايد:
يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتَسْئَلُوا عَنْ اَشياءَ اِنْ تُبْدَلَكُمْ
تَسُؤْكُمْ
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از چيزهايى پرسش نكنيد كه اگر حقيقت آنها برايتان
آشكار گرديد، شما را اندوه زده و ناراحت مى سازد!
در اين فراز، روى سخن با مردم باايمان است و به آنان هشدار داده مى شود كه
پرسشهاى بيهوده نكنند و از امورى كه مورد نيازشان نيست نپرسند؛ چرا كه چه بسا اين
كارها اگر آشكار شود و حقيقت آنها پديدار گردد، باعث ناراحتى و پريشانيشان گردد؛
همانگونه كه در شأن نزول آيه اشاره رفت، آن بنده خدا از موقعيت و مكان پدر خويش پس
از مرگ پرسيده و پيامبر بناگزير پاسخ فرمود كه پدرت اينك در آتش است؛ او هم براى
پدر اندوهگين گرديد و هم سرافكنده شد.
پاره اى از دانشمندان در تفسير آيه مى گويند:
منظور اين است كه: از چيزهايى كه خدا از آنها گذشته و در مورد آنها سخن نگفته
است، نپرسيد كه اگر بپرسيد و برايتان آشكار گردد، ناراحت و اندوهگين مى گرديد.
با اين بيان، «عفا اللّه عنها...»، وصف براى «اشياء» است و منظورِ آيه اين است
كه: خدا، از بيان آنها خوددارى نمود و در مورد آنها حكمى نفرمود و تكليفى براى شما
مقرر نكرد.
«زجاج» نيز در اين مورد مى گويد: خدا، در اين آيه هشدار مى دهد كه نبايد از اين
پرسشهاى بيجا و بيهوده طرح گردد، چرا كه اگر پاسخ آنها فرا رسد و حقيقت آنها پديدار
شود، باعث رنج و ناراحتى شما مى گردد. بويژه هنگامى كه اين پرسش در محضر پيامبر طرح
گردد و آن بزرگوار ناگزير از پاسخ در ميان انبوه مردم شود، چه بسا براى پرسشگر رنج
و سرافكندگى ببار آورد.
به هر حال، خدا از چنين پرسشهاى بيهوده اى هشدار داده و روشن مى سازد كه شما از
چيزهايى كه خدا از طرح آنها گذشته و برايتان آسان گرفته است، چه مى خواهيد؟ و چه مى
گوييد؟
اميرمؤمنان عليه السلام نيز ضمن بيان اين نكته مى فرمايد:
«انّ اللّه افترض عليكم فرائض فلا تضيعوها وحدّ لكم حدوداً فلا تعتدوها و نهاكم
عن اشياءَ فلا تنتهكوها و سكت لكم عن اشياءَ و لم يدعها نسياناً فلا تتكلفوها.»(30)
خداى فرزانه مقرراتى را براى شما مقرّر فرمود، پس آنها را تباه نسازيد و برايتان
حدود و مرزهايى قرار داد، بياد داشته باشيد كه از مرزهاى حدود و مقررات خدا نگذريد،
و از چيزهايى هشدارتان داد، در برابر آنها پرده درى نكنيد و از امورى نيز درگذشت و
چيزى نفرمود و مصلحت را در ناديده گرفتن آنها ديد و نه اينكه آنها را فراموش ساخت،
پس بياييد و در برابر اين امور و پديده ها، به طرح پرسشهاى بى مورد و بيهوده دست
نزنيد كه كار براى خود درست مى كنيد.
و «مجاهد» آورده است كه: هر گاه از «ابن عباس» در مورد اين امور مى پرسيدند كه
دستور نرسيده بود، مى گفت: از چيزهايى كه مورد عفو قرار گرفته و خدا در مورد آنها
چيزى نفرموده است، نپرسيد؛ و آنگاه به تلاوت آيه مورد بحث مى پرداخت.
وَ اِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَلَكُمْ
و اگر به هنگام فرود آيات قرآن در پرسش خود پافشارى كنيد و بپرسيد، پاسخ آن براى
شما پديدار خواهد شد، مشروط بر اينكه حسن نيت داشته باشيد و به انگيزه تمسخر و يا
اذيّت پيامبر چيزى نپرسيد.
به باور برخى منظور اين است كه: اگر به هنگام فرود آيات قرآن از چيزهايى بپرسيد
كه در قلمرو دين و زندگى مورد نياز شماست، حقيقت آنها براى شما آشكار شده و پاسخ
آنها مى رسد.
يادآورى مى گردد كه اين «اشياء»، غير از «اشياء» نخست است كه از طرح آنها هشدار
داده شد.
برخى بر آنند كه ضمير به همان «اشياء» نخست برمى گردد و منظور اين است كه: اگر
به هنگام فرود فرشته وحى، از آن پرسشها طرح كنيد و از آن چيزها بپرسيد، پاسخ آنها
برايتان روشن خواهد شد؛ بنابراين بهتر است نپرسيد.
عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَليمٌ.
خدا از پرسشهاى بيهوده شما كه خاطر خطير پيامبرش را آزرده است، درگذشت؛ و خدا
آمرزنده و بردبار است.
با اين بيان كه: «عفا اللّه عنها...» وصف براى «اشياء» باشد، مفهوم آيه اين گونه
مى شود: ... از چيزهايى كه خدا از بيان آنها خوددارى نمود، نپرسيد؛ چرا كه شما به
آنها نيازى نداريد و اگر برايتان آشكار گردد اندوه زده و پريشان خاطر خواهيد شد.
به باور پاره اى اين آيه شريفه، در مورد موضوعاتى فرود آمده است كه امتهاى پيشين
از پيامبران خود مى پرسيدند. و آيه پس از آن نيز اين ديدگاه را تأييد مى كند.
نظم و پيوند آيه
در مورد نظم و پيوند آيه شريفه با آياتى كه پس از آن خواهد آمد، نظرهايى آمده
است:
1 - به باور برخى اين آيه، به «تفلحون» در آخر آيه 100 پيوند مى خورد، چرا كه
شرط رستگارى و فلاح، دورى گزيدنِ از پرسشهاى بيجا و بيهوده است.
2 - امّا به باور برخى ديگر اين آيه، به آيه 99 «ما على الرسول ...» پيوند مى
خورد؛ چرا كه پيامبر خدا آنچه مورد نياز است و مصلحت مردم در آن است، بيان مى كند،
بنابراين پرسشهاى بيهوده چرا؟
3 - و پاره اى بر آنند كه اين آيه، به آخر آيه 99 پيوند مى خورد و هشدار مى دهد
كه از پيامبر پرسشهاى بيهوده نكنيد كه ناگزير از پاسخ است و آنگاه اسرار شما فاش مى
گردد...
فرجام سياه بهانه جويى و بيهوده گويى در اين آيه شريفه از فرجام گروهى پرده برمى
دارد كه بر اثر پرسشهاى بيهوده و بيجا و دريافت پاسخ آنها، كارشان به كفرگرايى
كشيد.
قَدْ سَاَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ ثُمَّ اَصْبَحُوا بِها كافِرينَ.
پيش از شما نيز مردمى بودند كه پرسشهايى اين چنين طرح كردند؛ و سپس بر اثر آن،
كافر شدند.
در اين مورد ديدگاهها يكسان نيست:
1 - به باور برخى منظور قوم «مسيح» است؛ چرا كه آنان از آن حضرت خواستند تا از
خدا بريشان «مائده» آسمانى بخواهد... و سرانجام هم راه ناسپاسى و كفر در پيش
گرفتند.
2 - و به باور برخى ديگر منظور قوم «صالح» است كه از آن حضرت خواستند تا به
عنوان اعجاز، ماده شترى با آن ويژگيهايى كه مى خواستند، بياورد و پس از آن هم آن
شتر را پى كردند و كشتند و به كفر گراييدند.
3 - پاره اى بر آنند كه منظور قريش مى باشند كه از پيامبر گرامى خواستند تا كوه
بلند «صفا» را با دعاى خويش تبديل به «طلا» سازد...
4 - و پاره اى مى گويند منظور كسانى هستند كه از پدر و مادر خويش و سرنوشت آنان
پس از مرگ مى پرسيدند و هنگامى كه پاسخ به دلخواه آنان نبود ناراحت مى شدند و نمى
پذيرفتند و كارشان گاه به تكذيب پيامبر و كفرگرايى مى كشيد.
از چه چيزهايى مى توان پرسيد؟ از چه چيزهايى مى توان از پيامبر گرامى پرسيد و
پاسخ گرفت و پرسشهاى ممنوع كه مورد هشدار قرآن است، كدامند؟
پاسخ
كليه امورى كه به دين و يا زندگى دنيوى انسان به نوعى بستگى دارد و دريافت پاسخ
صحيح بر آنها گرهى از مشكلات زندگى فردى و اجتماعى و عقيدتى انسان را مى گشايد، مى
توان طرح كرد و پاسخ آنها را از پيامبر خواست، امّا چيزهايى بسان ولادت و مرگ، پدر
واقعى يا حلال زاده بودن يا نبودن اين و يا آن فرد، و ديگر پرسشهاى بى خردانه و
بيهوده كه گرهى از گرههاى كور زندگى را نمى گشايد و گاه بر درد و رنجها و فتنه ها
خواهد افزود، پرسش از اينها بيجا و بى مورد است؛ بنابراين نبايد كسى از پيامبر
بپرسد كه پدر واقعى من كيست؟ چرا كه از ديدگاه حكيمانه و مصلحت انديشانه اسلام، پدر
هر كس همان فردى است كه همسر رسمى مادر اوست، اگر چه از نطفه او نيز آفريده نشده
باشد. و كنجكاوى و وسواس و پرسش از اين، بيجا و بى خردانه است.
در ادامه سخن در اين مورد به يكى از پرسشهاى بى مورد مردم آن روزگار پرداخته؛ و
پس از بيان پرتوى از مقررات حلال و حرام خدا، پندار مردم جاهليت را كه چيزهايى را
روا و چيزهايى را تحريم مى كردند، به باد نكوهش مى گيرد و مى فرمايد:
ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحيرَةٍ
خداوند درباره «بحيره»، حكمى نكرده است
منظور اين است كه خدا «بحيره» را تحريم نكرد و اين مردم عصر جاهليت بودند كه
خودسرانه آن را تحريم كردند.
به باور «زجاج»، «بحيره» شترى است كه پنج بار بچه آورده و آخرين بچه آن «نر»
باشد. عرب جاهليت گوش چنين شترى را مى شكافت و رها مى ساخت و ديگر ازسوارى گرفتن از
آن، و نيز از گوشت آن بهره نمى گرفت.
امّا به باور «ابن عباس» هر گاه شترى پنج بار بچه مى آورد و بچه آخر آن نر بود،
او را مى كشتند و گوشت آن را مى خوردند، و اگر ماده بود، گوش آن را مى شكافتند و
رهايش مى ساختند. با چنين شترى نه باركشى مى كردند و نه سوارش مى شدند، و نه به
هنگام كشتن اش نام خدا را بر آن مى بردند، شير و ديگر منافع آن نيز بر زنان حرام
بود، امّا بر مردان حلال شمرده مى شد، و اگر مى مرد، زن و مرد از گوشت آن مى
خوردند.
«محمد بن اسحاق» مى گويد: «بحيره» ماده شترى است كه مادرش «سائبه» باشد.
وَ لا سائِبَةٍ
درباره «سائبه» نيز ديدگاهها يكسان نيست:
1 - به باور «زجاج» و «علقمه»، «سائبه» شترى بود كه آن را رها مى ساختند و از
منافع آن چشم مى پوشيدند. هر گاه كسى مى خواست نذر كند تا سفرش بى خطر انجام گيرد،
و يا از بيمارى جان سالم بدر برد، مى گفت: شترم از اين پس «سائبه» است.
و آنگاه ديگر نه آن را از چراگاه و آبشخورى باز مى داشتند و نه از منافع آن بهره
ور مى شدند، بلكه رهايش مى ساختند و از منافع آن مى گذشتند.
2 - امّا به باور «ابن عباس» و «ابن مسعود»، «سائبه» شترى است كه براى «بتها»
آزادش مى كردند. عرب جاهليت برخى از اموال خويش را نذر بتها مى كرد و آزاد مى ساخت
و آن را در اختيار خدمتگزاران بتها مى نهاد و آنان نيز از منافع و گوشت آنها به
مسافران مى دادند.
3 - و «محمد بن اسحاق» مى گويد: «سائبه» به شترى گفته مى شد كه ده بار بچه ماده
آورده باشد.
عرب جاهليت از سوار شدن بر اين شتر، و خوردن شير و چيدن پشم آن چشم مى پوشيد و
منافع آن را جز براى مهمان روا نمى شناخت. و هر گاه براى يازدهمين بار بچه مى آورد
و ماده بود، گوش بچه اش را مى شكافتند و به همراه مادرش آن دو را رها مى ساختند و
اين بچه شتر را «بحيره» مى ناميدند.
وَ لا وَصيلَةٍ
به باور «زجاج» منظور از «وصيله» اين بود كه، هرگاه گوسفندى، برّه اى ماده مى
آورد، آن را، از آن خود قرار مى دادند و هرگاه بچه اش نر بود، از آنِ خدايان خود مى
پنداشتند. و هرگاه گوسفندى دوقلو مى زاييد كه يكى ماده و برّه ديگرش نر بود، برّه
ماده را براى خود برمى داشتند و برّه نر را نيز ديگر براى خدايان قربانى نمى كردند
و مى گفتند: برّه ماده، برادر خويش را حراست مى كند.
به باور «ابن مسعود»، هرگاه گوسفندى هفت بار برّه مى آورد، در صورتى كه برّه
آخرى نر بود، آن را براى خدايان خود قربانى مى كردند و گوشت آن را به مردان مى
دادند و براى زنان روا نمى دانستند. امّا اگر برّه آخرى ماده بود، آن را براى خود
برمى داشتند. و اگر دو قلو مى آورد كه يكى از آنها نر و ديگرى ماده بود، هر دو را
براى خود حرام مى پنداشتند و منافع و شير آنها تنها براى مرد روا بود و نه زن، و مى
گفتند: اين برّه ماده، برادر خود را نيز براى ما تحريم نمود.
«محمد بن اسحاق» مى گويد:
هر گاه گوسفندى در پنج شكم، ده برّه مى آورد، آن را «وصيله» مى ناميدند و بچه
هايى كه پس از آن مى آورد تنها براى مردان روا بود تا از منافع آنها بهره برند و نه
زنان.
وَ لا حامٍ
واژه «حامى» به شتر نرى گفته مى شود كه از طريق آن، ده شكم بچه شتر پديد آمده
باشد. پس از آن، ديگر نه آن حيوان را از چراگاه و آبشخورى بازمى داشتند و نه از آن
باركشى و سوارى مى گرفتند. بهرحال آفريدگار هستى هشدار مى دهد كه همه اين خرافات
ساخته و پرداخته ذهن عليل و ناتوان خود شماست و خدا هيچ يك از اينها را، نه
نامگذارى نموده و نه تحريم كرده است.
«ابن عباس» از پيامبر آورده است كه: نخستين فردى كه در «مكّه» دين اسماعيل را
تحريف و دگرگون ساخت، و بت پرستى را پديد آورد، و گوش شترى را به عنوان «بحيره»
شكافت و شترى را به عنوان «سائبه» رها ساخت و «وصيله» را رواج داد و «حامى» را
اختراع نمود، «عمرو بن لحى» يكى از پادشاهان مكّه بود و من او را در آتش دوزخ ديدم
كه مردم از بوى عفن او در عذاب بودند.
وَلكِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ
اَكْثَرُهُمْ لايَعْقِلُونَ.
ولى كافران بر خدا دروغ مى بندند و بيشترينشان بى خردند.
در اين فراز، خداى جهان آفرين از حال كافران خبر مى دهد كه آنان با اين بافته
هاى خرافى به خدا دروغ مى بندند و بيشترشان خرد خويش را به كار نمى گيرند. و در نمى
يابند كه اين خرافات ساخته و پرداخته دهانهاى عليل و ناتوان است.
و «جبايى» مى گويد: منظور اين است كه بيشتر آنان نمى دانند كه چه چيز بر آنان
حلال و چه چيز حرام و نارواست، و شمارى از آنان بدانديش و حق ستيزند.
رهنمود آيه شريفه
آيه شريفه نشانگر سستى پندار جبرگرايان است، چرا كه با بيان روشن اين واقعيت كه
خدا نه «بحيره» و «سائبه اى» قرار داده است و نه «وصيله» و «حامى»، اين نكته روشن
مى گردد كه همه اين انحرافات و بدعتها و تحريف حقايق ساخته و پرداخته و كار خود
انسانهاى گمراه و گمراهگر است و نه كار خدا و آفرينش پروردگار كه جبرگرايان چنين مى
پندارند.
و آنگاه خدا مردمى را كه اين خرافات را به دورغ به خدا بسته اند، كفرگرا و دروغ
پرداز مى شمارد، چرا كه آنان چيزهايى را به خدا نسبت مى دهند كه از كارهاى او نيست.
و اين فراز از آيه نيز پوچى پندار جبرگرايان را نشان مى دهد.
آفت ويرانگر دنباله روى و واپسگرايى در اين آيه شريفه خداى جهان آفرين به منطق
پوچ و پوسيده خرافه سازان و بدعتگذارانى پرداخته است كه يافته هاى خويش را در جامعه
رواج داده و آنها را به دروغ به خدا مى بندند. در اين مورد مى فرمايد:
وَ اِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْاْ اِلى ما اَنْزَلَ اللَّهُ وَ اِلَى الرَّسُولِ
قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا
و هنگامى كه به آنان گفته شود : «به سوى آنچه خدا فرو فرستاده، و به سوى پيامبر
بياييد و از مقررات و مفاهيم انسانساز قرآن و پيامبرش بهره ور شويد»، در پاسخ مى
گويند: «آنچه از پدران خود يافته ايم، همين آداب و رسوم نياكان ما را بسنده، و
برايمان بهتر است».
اَوَلَوْ كانَ آباؤُهُمْ لايَعْلَمُونَ شَيْئَاً وَ لايَهْتَدُونَ.
و آنگاه در پاسخگويى روشنگرانه به منطق پوسيده آنان مى فرمايد:
1 - آيا اگر پدران شرك گرا و بت پرست آنان چيزى ندانسته و راه نيافته باشند،
بازهم اينان از آن نا آگاهانِ گمراه پيروى مى كنند؟
در تفسير واژه «لايهتدون» دو نظر مطرح است:
1 - بباور برخى منظور نكوهش آنان به خاطر گمراهى و نادانى شان مى باشد.
2 - امّا بباور برخى ديگر، منظور اين است كه آنان كوركورانه راه زندگى را مى
پيمايند و راه نيك بختى و سعادت را نمى شناسند.
دو رهنمود آيه شريفه
1 - آيه مباركه به اين واقعيت انسانساز رهنمون است كه دنباله روى از ديگران كارى
ناپسند و احمقانه است و كسى نمى تواند در امور دينى بدون دليل و برهان، كارى انجام
دهد.
2 - رهنمود ديگر آيه اين است كه فراگرفتن دانش و كسب بينش و شناخت واجب است، چرا
كه خداى فرزانه آنان را بخاطر نشناختن دعوت پيامبر و پيروى كوركورانه از نياكانشان
بباد نكوهش مى گيرد و از آنان مى خواهد كه بينديشند و خرد خود را به كار گيرند، حق
را بشناسند و از ديگران بدون دليل پيروى نكنند.
و بدان دليل پدران آنان را فاقد دو نعمت گرانبهاى دانش و هدايت معرّفى مى كند كه
اين دو نعمت گرانبهاى معنوى و انسانى دو چيزند و نه يك چيز؛ چرا كه هدايت و راه
يافتن به راه سعادت و نجات، ثمره دلنشين انديشه درست و ميوه شيرين تحقق حق طلبى
است، امّا برخى از علوم و دانستنيها ممكن است از اصول و پايه هاى دانش و آگاهى
باشند، بسان آگاهى به اين مطلب كه: «كلّ از جزء بزرگتر است».
خويشتن را دريابيد! در آيه پيش، آفريدگار هستى كفرگرايان و تقليد آنان از
نياكانشان را به باد نكوهش گرفت؛ و اينك در اين آيه شريفه مردم با ايمان را به
فرمانبردارى از خدا و پيامبر فرا مى خواند و روشنگرى مى كند كه فرد توحيدگرا و
وظيفه شناس و فرمانبردار حق، بخاطر گناه ديگران بازخواست نخواهد شد.
در اين مورد مى فرمايد:
يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ اَنْفُسَكُمْ
هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خويشتن را دريابيد!
به باور برخى از جمله «فرّاء» منظور اين است كه: هان اى مردم توحيدگرا خويشتن را
از نافرمانى خدا و اصرار و پافشارى بر گناه پاس داريد!
امّا بباور «زجاج» منظور اين است كه: شما به خودتان بپردازيد كه هركسى مسئول
عملكرد خويش است و «ابن عباس» مى گويد: منظور اين است كه: فرمان مرا اطاعت كنيد و
سفارشهاى مرا به كار بنديد.
لايَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ اِذَا اهْتَدَيْتُمْ
هرگاه شما راه يافته باشيد و در راه نجات و فلاح خود گام سپاريد، گمراهى ديگران
- خواه از نزديكان شما باشند و يا از بيگانگان - در سراى آخرت براى شما زيانبار
نخواهد بود و زيانى به شما نمى رساند.
يك پرسش و پاسخ آن
برخى بر اين پندارند كه پيام اين آيه شريفه، با پيام آيات امر به معروف و نهى از
منكر ناسازگار است و اين آيه را دليل بر وانهادن دعوت بر ارزشها و هشدار از ضد
ارزشها پنداشته اند، آيا براستى اين گونه است؟
پاسخ:
در پاسخ اين پندار بايد به اين نكات ظريف و دقيق بينديشيم كه از سوى دانشوران
ارائه شده است:
1 - برخلاف پندار فوق، آيه شريفه دلالت بر درستى وانهادن امر به معروف و نهى از
منكر ندارد، بلكه بيانگر اين اصل اساسى است كه هر كسى مسئول عملكرد خويش است و فرد
فرمانبردار و وظيفه شناس بخاطر زشتكارى ديگران بازخواست نخواهد شد.
2 - افزون بر آن، ممكن است از آيه اين نكته دريافت گردد كه جايز است كه انسان
حقجو به هدايت و نجات خويش بسنده كند و كارى به كار ديگران نداشته باشد و در سپر
دفاعى «تقيه» قرار گيرد، و يا در شرايطى باشد كه امر و نهى او بى اثر و فاقد كارآيى
باشد. و يا فراتر از آن، نه تنها اثر نداشته باشد كه فسادى از پى آن پديدار گردد...
روشن است كه در اين سه حالت بر انسان آگاه و فرزانه، خردمندانه و رواست كه امر به
معروف و نهى از منكر را وانهد، چرا كه تكليف ندارد و از آيه بيشتر از اين دريافت
نمى شود.
در روايت است كه «ابوثعلبه» از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله وسلم در مورد
تفسير آيه مورد بحث پرسيد؛ و آن حضرت فرمود:
«ائتمروا بالمعروف و تناهوا عن المنكر حتّى اذا رأيت دنياً مؤثرة و شحّاً مطاعاً
و هوى متبعاً و اعجاب كلّ ذى رأىٍ برأيه فعليك بخويصة نفسك و ذر النّاس و
عوامهم».(31)
امر به معروف و نهى از منكر كنيد و مردم را ضمن دعوت به ارزشها، از ضدارزشها
هشدار دهيد؛ امّا هنگامى كه ديديد، مردم دنيا ارزشهاى مادى آن را برارزشهاى معنوى و
انسانى مقدم داشته و آفت بخل و هواپرستى و خود كامگى بر آنان حكومت مى كند و هر كس
تنها خود را مى بيند و ديدگاه و خواسته هاى خويش را مى پسندد و به ديدگاه ديگران
بها نمى دهد، در آن شرايط خويشتن را دريابيد و مردم نادان را رهاكنيد.
3 - سومين نكته اين است كه اين آيه شريفه بر وجوب و لزوم دعوت به ارزشها و نهى و
هشدار از ضدارزشها تاكيد مى كند، چرا كه آفريدگارهستى به بندگانش مى فرمايد: «عليكم
انفسكم...» «همدينان و همنوعان خويش را دريابيد...». ونيز مى فرمايد: «...
لاتَقْتُلُوا اَنْفُسَكُمْ...(32)» و خودتان را مكشيد! چرا كه خدا هماره با شما
مهربان است. و از پى اين سفارش مى فرمايد:
«لايضرّكم من ضلّ اذا اهتديتم...»
در تفسير اين فراز از آيه شريفه «ابن عباس» گفته است: منظور اين است كه: اگر شما
مردم توحيد گرا و مسلمان خود راه يافته باشيد، گمراهى كفر گرايان به شما زيانى نمى
رساند...
و مى افزايد: منظور آيه شريفه اين است كه يكديگر را پند و اندرز دهيد و از زشتى
و گناه باز داريد و چيزهايى را كه شما را به خدا نزديك و از شيطان دور مى سازد، به
يكديگر بياموزيد و بدانيد كه گمراهى شرك گرايان و منافقان و اهل كتاب، به شما زيان
نمى رساند.
اِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.
باز گشت همه شما به سوى خداست؛ پس او شما را از آنچه انجام مى داديد، آگاه ساخته
و پاداش و كيفر مى دهد. و بدينسان آيه شريفه با سخت ترين و جدّى ترين شيوه، مردم را
از گناه و زشتى هشدار مى دهد.
رهنمود آيه