/ سوره مائده / آيه هاى 43 - 35
35 . يَا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا اِلَيْهِ
الْوَسيلَةَ وَ جاهِدُوا فى سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُوْنَ.
36 . ِانَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ اَنَّ لَهُمْ ما فى الْاَرْضِ جَميعاً وَ
مِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ يَوْمِ الْقِيامَةِ مَا تُقُبِّلَ
مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ.
37 . يُريدُونَ اَنْ يَخْرُجُوا مِنَ النّارِ وَ ما هُمْ بِخارِجينَ مِنْهَا وَ
لَهُمْ عَذابٌ مُقيمٌ.
38 . وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا اَيْدِيَهُمَا جَزاءً بِمَا
كَسَبَا نَكالاً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ.
39 . فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ اَصْلَحَ فَاِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ
عَلَيْهِ ِانَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ.
40 . اَلَمْ تَعْلَمْ اَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ
يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ
قَديرٌ.
41 . يَا اَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذينَ يُسارِعُونَ فىِ الْكُفْرِ
مِنَ الَّذينَ قالُوا آمَنّا بِاَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وِ مِنَ
الَّذينَ هادُوا سَمّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرينَ لَمْ
يَاْتُوْكَ يُحَرَّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ يَقُوْلُوْنَ اِنْ
اُوتيتُمْ هَذاَ فَخُذُوهُ وَ اِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَ مَنْ يُرِدِ
اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً اُوْلئِكَ الَّذينَ
لَمْ يُرِدِ اللَّهُ اَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِى الدُّنْيَا خِزْىٌ وَ
لَهُمْ فِى الْاخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ.
42 . سَمّاعُونَ لِلْكَذِبِ اَكّالُونَ لِلسُّحْتِ فَاِنْ جاءُوكَ فَاحْكُمْ
بَيْنَهُمْ اَوْ اَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ اِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ يَضُرُّوكَ
شَيْئاً وَ اِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ اِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ
الْمُقْسِطينَ.
43 . وَ كَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فيهَا حُكْمُ اللَّهِ
ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ مَا اُوْلئِكَ بِالْمُؤْمِنينَ.
ترجمه
35 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! پرواى خدا پيشه سازيد و [براى تقرّب و نزديكى
معنوى ] به سوى او، وسيله [اى خداپسندانه و شايسته ]بجوييد؛ و در راه او جهاد [و
فداكارى خالصانه ] كنيد؛ باشد كه رستگار گرديد.
36 - بى ترديد كسانى كه كفر ورزيدند، اگر هر آنچه در زمين است از آنِ آنان باشد
و همانندش را نيز با آن [داشته باشند و بكوشند] تا به وسيله آن خويشتن را از عذاب
[سهمگين ] روز رستاخيز برهانند، از آنان پذيرفته نخواهد شد، و عذابى دردناك خواهند
داشت.
37 - مى خواهند از آتش [شعله ور و پرشراره ] دوزخ درآيند، در حالى كه هرگز از آن
بيرون آمدنى نخواهند بود، و برايشان عذابى پايدار خواهد بود.
38 - و هر مرد و زن دزد را به كيفر آنچه كرده اند، دست آنان را به عنوان [درس
عبرت و] كيفرى از سوى خدا ببريد، و خدا پيروزمند و فرزانه است.
39 - امّا هر آن كس كه پس از ستم كردنش توبه نمايد، و كار خويشتن را به صلاح
آورد، به يقين خدا توبه او را مى پذيرد، چراكه خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
40 - [هان!] آيا ندانسته اى خداست كه فرمانروايى آسمانها و زمين تنها از آن
اوست؟ هر كس را بخواهد[و شايسته بنگرد] عذاب مى كند، و هر كس را بخواهد و [شايسته
بداند] مى آمرزد و خدا بر هر چيزى تواناست.
41 - اى پيامبر! آنان كه [در پيمايش راه ] كفر شتاب مى ورزند، تو را اندوهگين
نسازند، [چه ] از كسانى [باشند] كه با دهان هايشان گفتند: ايمان آورديم، امّا دل
هايشان ايمان نياورده است، و [چه ]از كسانى كه يهودى هستند؛ [اينان به سخنان تو]
گوش مى سپارند [تا دستاويزى ] براى تكذيب [آيات خدا بيابند] و براى گروهى ديگر كه
خودشان نزد تو نيامده اند، خبرچينى [و جاسوسى ]مى كنند. [اينان آيات و ]كلمات [خدا
و مقررات او را] پس از جايگزين شدن در جايگاه هايش، تحريف مى كنند؛ [و ]مى گويند:
اگر اين [امتياز] به شما داده شد [و پيامبر به سود شما داورى نمود]، آن را بپذيريد
و اگر اين [امتياز] داده نشد، دورى گزينيد. و هر كس را خدا [به خاطر حق ستيزى اش
]گمراهى اش را بخواهد، هرگز در برابر خدا براى او از دست تو كارى ساخته نيست. اينان
همان كسانى هستند كه خدا نخواسته است دل هايشان را پاك سازد؛ و براى آنان در اين
جهان رسوايى و در آن جهان عذابى سهمگين خواهد بود.
42 - آنان [جاسوس ] و شنواى دروغ هستند، [و] بسيار مال حرام مى خورند؛ پس اگر
[براى داورى ] نزد تو آمدند، [يا] ميانشان [بر اساس حق و عدالت ]داورى كن، [و يا]
از آنان روى بگردان؛ و اگر از آنان روى بگردانى، هرگز زيانى به تو نخواهند رسانيد؛
و اگر داورى نمودى، در ميانشان به عدالت داورى كن چرا كه خدا دادگران را دوست مى
دارد.
نگرشى بر واژه ها
«اتّقوا»: اين واژه از باب «افتعال» و مصدرش «اتّقاء» است و در اصل به مفهوم
ايجاد مانع ميان دو چيز است. با اين بيان، معناى آن اين است كه ميان خود و كيفر خدا
مانع و سپرى پديد آوريد.
«وسيله»: واسطه و وسيله تقرب و نزديك شدن را مى گويند.
«سمّاعون للكذب»: پذيرندگان و شنوايان دروغ. نيز «سمّاع» به مفهوم جاسوس هم آمده
است.
«فتنه»: اين واژه در اصل به مفهوم خالص ساختن است، امّا در اين جا به معناى
آزمون و آزمايش آمده است.
«سُحت»: اين واژه در اصل به مفهوم واماندگى و استيصال است، اما در آيه شريفه به
مال حرام گفته شده است.
«حكم»: داورى، بريدن و جدا كردن كارى از راه فرزانگى و درايت است. اين كار گاهى
تنها با بيان حكم پايان مى پذيرد و گاه با وادار كردن ديگران به پذيرش حكم.
«تولّى»: اين واژه مى تواند مفاهيم گوناگونى داشته باشد، براى نمونه:
1 - «تولّى» از حق، به مفهوم رها ساختن و ترك حق آمده است.
2 - امّا «تَولّى» به سوى حق، روى آوردن به آن است.
3 - و «تولى» براى حق، به مفهوم يارى آمده است.
شأن نزول
در شأن نزول و داستان فرود هفتمين آيه مورد بحث، از پنجمين امام نور حضرت باقر،
و نيز گروهى از مفسّران، داستانى آورده اند كه اين گونه است:
زنى سرشناس از يهوديان «خيبر» با مردى از اشراف آنان، به بى عفتى دست يازيدند؛ و
چون از ديدگاه تورات كيفر آنان سنگسار بود، و يهوديان برايشان اين كار خوشايند
نبود، به هم مسلكان خويش در مدينه نوشتند كه اين موضوع را از پيامبر گرامى بپرسند و
بكوشند تا شايد آن بزرگوار، كيفر سخت آن دو را تغيير دهد.
از اين رو گروهى از سران يهود مدينه به سركردگى «كعب بن اشرف» به محضر آن حضرت
شرفياب شدند و از آن بزرگوار خواستند تا كيفر «زناى» زن و مرد همسردار را بيان كند.
پيامبر گرامى فرمود: آيا به بيان و داورى من در اين مورد، خشنود خواهيد شد؟
پاسخ دادند: آرى اى پيامبر خدا!
پيامبر گرامى سكوت برگزيد كه فرشته وحى فرود آمد و حكم سنگسار را بيان كرد. آن
حضرت حكم خدا را براى آنان بيان فرمود؛ امّا آنان بر خلاف تعهّد خويش از پذيرش آن
سرباز زدند.
فرشته وحى به پيامبر گفت: در ميان يهود «خيبر» مردى سفيدرو و يك چشم و بى مو هست
كه به «ابن صوريا» شهرت دارد و دانشور دينى و مورد اعتماد يهود است؛ او را ميان خود
و اينان به داورى برگزين.
پيامبر به آنان فرمود: آيا «ابن صوريا» رامى شناسيد؟
گفتند: آرى! چرا نه؟
پرسيد: او در ميان شما چگونه مردى است؟
گفتند: دانشمندترين مرد روى زمين، و به دستورات دينى ما بسيار آگاه است.
فرمود: او را بياوريد تا ميان من و شما حق ناپذيران داورى كند...
او را آوردند و پيامبر گرامى به او فرمود: «ابن صوريا»! تو را به پروردگارى
سوگند باد كه «تورات» را بر پيامبرتان موسى فرو فرستاد، و دريا را براى شما شكافت و
نجاتتان داد، و فرعونيان را به امواج هلاكت سپرد، و سايه ابر رحمت را بر شما
گسترانيد، و ترنجبين و بلدرچين، يا مائده آسمانى برايتان فرود آورد؛ تو را به همه
اينها سوگند، آيا در كتاب آسمانى شما حكم زناى «محصنه» سنگسار شدن هست يا نه؟
او پاسخ داد: آرى اى پيامبر خدا! آرى! به خدايى كه مرا به ياد او افكندى و
سوگندم دادى، اگر نمى ترسيدم كه خداى «تورات» مرا بسوزاند، يا حقيقت را پنهان مى
داشتم و نمى گفتم، و يا آن را دستخوش تحريف و تغيير مى كردم، امّا اينك بگو كه اين
گناه سهمگين از ديدگاه قرآن چه كيفرى دارد؟ و چگونه است؟
پيامبر فرمود: عمل زشت و نفرت انگيز بى عفتى و آلوده دامنى در نگرش قرآنى، سخت
نفرت انگيز شناخته شده به همين دليل هنگامى كه چهار گواه عادل بر انجام اين خيانت
گواهى دهند و جريان را به گونه اى ديده باشند و گواهى كنند كه ترديدى در ارتكاب آن
نماند، و بگويند: خود با چشم، عضو جنسى مرد را - بسان ميل در سرمه دان - در درون
عضو جنسى زن ديده اند - آن گاه است كه كيفر آنان سنگسار خواهد بود.
«ابن صوريا» گفت: خدا در تورات نيز همين حكم را مقرّر داشته است.
پيامبر فرمود: پس چگونه شما در جامعه خويش قانون خدا را ناديده گرفتيد؟ و اين
قانون شكنى چگونه و از كجا آغاز گرديد؟
پاسخ داد: اين قانون شكنى زمانى در جامعه ما پديدار شد كه هرگاه زورمند و زردار
و نام آورى به اين كار زشت دست يازيد، ما خيانت او را ناديده گرفتيم و قانون را در
مورد او زير پا نهاديم؛ امّا هنگامى كه ناتوان و بينوايى زنا كرد، او را سنگسار
كرديم. ثمره شوم اين نابرابرى در برابر قانون آن شد كه فحشا در ميان اشراف گسترش
يافت و كار به جايى رسيد كه پسر زمامدارمان نيز كه بايد نمونه پاكى و درستى باشد،
دامان به بى عفتى آلود و ما از او به آسانى گذشتيم و در نتيجه هنگامى كه پس از او،
ديگرى به فحشا دست يازيد و خواستيم او را كيفر كنيم، تيره و تبار او گفتند تنها در
صورتى به اين كار رضايت خواهند داد كه نخست پسر زمامدار كيفر گردد، و ما در بن بست
سختى گرفتار آمديم.
با اين رويداد تلخ سران ما گرد آمدند و به انديشه تدوين و وضع قانونى آسان براى
كيفر «زنا» نشستند و مقرّر ساختند كه از اين پس قانون تورات را به كنارى گذاريم و
زناكاران را، هركه باشند - خواه از اشراف يا مردم عادى - با چهل تازيانه، سياه كردن
چهره، و وارونه سوار نمودن آنان بر الاغ و گردانيدنشان در شهر، كيفر نماييم.
با بيان گوشه اى از حقيقت به وسيله «ابن صوريا»، يهود برآشفتند و به او گفتند:
تو را نمى رسد كه در مورد جامعه و دين ما اين گونه اظهار نظر كنى؛ و ما بدان جهت از
تو ستايش كرديم كه در نشست ما با پيامبر حضور نداشتى و خواستيم از تو غيبت نشود.
او گفت: اگر پيامبر مرا به تورات سوگند نداده بود، اين حقايق را بر زبان نمى
راندم، امّا او مرا سوگند داد و من هم ناگزير حقيقت را گفتم.
پيامبر گرامى پس از روشن شدن حقيقت براى همگان، به كيفر آن اشراف زناكار فرمان
داد، و نيايشگرانه رو به بارگاه خدا نمود و گفت: پروردگارا، من نخستين كسى هستم كه
قانون تو را - پس از كنار نهادن يهود - زنده ساختم؛ و اين جا بود كه اين آيه شريفه
فرود آمد كه: «يا اهل الكتاب قد جاءكم رسولنا يبيّن لكم كثيرا ممّا كنتم تخفون من
الكتاب و يعفوا عن كثير...».(14)
با تلاوت اين آيه شريفه، دانشمند يهود به پاخاست و دست بر دو زانوى پيامبر نهاد
و گفت: اينك به تو و خداى تو پناه آورده ام، و تقاضا مى كنم حقايقى را هم كه بيان
نفرموده اى، بيان فرمايى. و آن گاه از چگونگى خواب پيامبر پرسيد: آن حضرت فرمود:
خوابم اين گونه است كه ديدگانم به خواب مى رود، امّا در همان حال دلم بيدار و
هوشيار است.
«ابن صوريا» گفت: درست فرمودى، اينك بگو كه كودك انسان تنها از آنِ پدر است و
شباهت به او را به ارث مى برد يا شباهت به مادر را.
پيامبر فرمود: كودك از آنِ پدر و مادر است امّا نطفه هر كدام بر ديگرى پيشى جست
و چيره گرديد، كودك شباهت به او را به ارث مى برد.
او گفت: درست مى گويى... و آن گاه اسلام آورد.
پس از اعلان اسلام و اظهار ايمان، از پيامبر گرامى پرسيد: اين آيات را كدام يك
از فرشتگان خدا برايت فرود مى آورد؟
پيامبر پاسخ داد: جبرئيل.
گفت: او را برايم وصف كن.
پيامبر، فرشته وحى را براى او وصف نمود و او شگفت زده فرياد برآورد كه: گواهى مى
دهم كه «جبرئيل» در تورات نيز همان گونه است كه شما وصف مى كنى، و اينك در اوج يقين
هستم كه تو پيامبر خدايى.
پس از گرايش بزرگ ترين دانشمند و پارساى يهود به اسلام، آنان بر ضدّ او زبان به
ناروا گشودند و به جاى حق پذيرى، همچنان بر حق ستيزى خويش پاى فشردند.
هنگامى كه نمايندگان يهودِ مدينه خواستند از حضور پيامبر بيرون روند، در ميان
خودشان كشمكش ديگرى پديد آمد و نمايندگان يهودِ «بنى قريظه» به تيره «بنى نضير»
پرخاش نمودند و گفتند: اى پيامبر خدا! گروه «بنى نضير» همدين و همنوع و برادران ما
هستند؛ از نظر ريشه و تبار و دين و پيامبر، يكسان و برابريم، امّا آنان برابرى
قانونى و حقوقى را نمى پذيرند و هماره با تبعيض خواهى و برترى جويى خويش، به ما ستم
مى كنند، اينك شما ميان ما و آنان در اين مورد داورى كن!
پيامبر فرمود: چگونه با شما بر اساس تبعيض و ستم رفتار مى كنند؟
پاسخ دادند: ستم حقوقى و قانونى و زورمدارى آنان اين گونه است كه:
1 - هرگاه آنان يكى از افراد ما را بكشند به قانون قصاص تن نمى دهند، و هفتاد
بارِ شتر از خرما به عنوان خونبها مى پردازند، امّا اگر يكى از افراد آنان به دست
افراد ما كشته شود، هم قصاص مى كنند و هم يكصد و چهل بار شتر خرما از ما مى گيرند.
2 - اگر زنى از تيره و تبار آنان كشته شود، در برابر، مردى از قبيله ما را مى
كشند و اگر مردى از آنان كشته شود، دو مرد را مى كشند.
3 - هرگاه برده اى از آنان كشته شد، در برابر آن، فرد آزادى از ما را مى كشند.
4 - و در ديه زخم ها و جراحات نيز برابرى را رعايت نمى كنند و از ما دو برابر مى
ستانند.
اينك از شما تقاضا داريم كه ميان ما و اينان در اين مورد داورى فرمايى.
پيامبر گرامى به تفكر و انديشه فرو رفت كه فرشته وحى فرود آمد و آيه قصاص و
سنگسار را آورد.(15)
تفسير
وسيله نجات
در آيات گذشته مقررات الهى در مورد آدمكشى و تبهكارى و فتنه انگيزى و ستيزه جويى
ترسيم گرديد؛ اينك قرآن مجيد در اين آيه شريفه به پند و اندرز پرداخته و مردم را به
پرواپيشگى فرامى خواند و مى فرمايد:
يَا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ
هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! پرواى خدا پيشه سازيد و از گناه و نافرمانى او
دورى جوييد!
وَ ابْتَغُوا اِلَيْهِ الْوَسيلَةَ
در تفسير اين فراز از آيه شريفه ديدگاه ها متفاوت است:
1 - گروهى از جمله «مجاهد» بر آنند كه منظور اين است كه به وسيله اطاعت خدا و
فرمانبردارى از او، به بارگاهش تقرّب جوييد و كارى كنيد كه خشنودى او را فراهم
آورده، و نزديكى به او را به وسيله اطاعت از مقررات او بخواهيد و بيابيد.
2 - امّا برخى بر اين باورند كه منظور از «وسيله» كه در آيه شريفه آمده،
پرفرازترين و والاترين درجات بهشتِ پرطراوت و پرمعنويت خداست.
از پيامبر گرامى روايت كرده اند كه فرمود: از خدا براى من «وسيله» را كه درجه اى
است در بهشت، بخواهيد كه تنها يكى از بندگان خاصّ خدا به آن جا پر مى كشد؛ و من
اميدوارم كه آن بنده برگزيده باشم.
«سلوا اللّه لى الوسيلة فانّها درجة لا ينالها الاّ عبد واحد و ارجوا ان اكون
انا هو.»(16)
از امير مؤمنان در اين مورد آورده اند كه فرمود: در بهشتِ پرطراوت و زيباى خدا،
دو لؤلؤ در زير عرش است كه يكى زرد رنگ و ديگرى سپيد مى نمايد، و در هر يك از آنها
هفتادهزار غرفه مى باشد كه درها و ظروف آن از يك ماده و حقيقت اند. آن لؤلؤ سپيد
همان «وسيله» است كه از آنِ پيامبر گرامى اسلام و خاندان پاك و پاكيزه اوست، و
ديگرى از آنِ ابراهيم و خاندانش مى باشد.
وَ جاهِدُوا فى سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
و در راه دين خدا با دشمنانش كارزار كنيد، باشد كه رستگار گرديد.
آيه شريفه بيانگر آن است كه جهاد در راه خدا و دين و آيين او نيز وسيله اى براى
رسيدن به پاداش پرشكوه خداست؛ چراكه نشان و راهنماى هر چيزى، وسيله آگاهى يافتن به
آن است، و انجام هر كارى و يا دست زدن به هر چيزى، وسيله رسيدن به آن چيز است و مهر
و لطف خدا نسبت به انسان، راهى براى فرمانبردارى از اوست و فرمانبردارى از او نيز
راهى براى نجات و كاميابى كه جهاد از جمله آنهاست.
و جهاد ممكن است به دست يا زبان انجام گيرد، كه انسان با توجه به مقررات خدا،
حقايق را بگويد و بنويسد؛ و ممكن است با دست و به وسيله شمشير ستم سوز، و يا با
انكار ستم و بيداد و گناه به وسيله قلب و دل، انجام گيرد. و بايد همه كارهاى شايسته
با انگيزه فرمانبردارى از خدا و به اميد نجات و رستگارى انجام شود.
پاره اى از دانشمندان بر آنند كه دو واژه «لعلّ» و «رجا»، از سوى خدا نشانگر
لزوم و تحقّق است، و با اين بيان، مفهوم آخرين فراز از آيه شريفه اين است كه:
كارهاى شايسته انجام دهيد تا رستگار گرديد.
فرجام شوم حق ستيزى
در اين آيه شريفه قرآن از فرجام شوم كفر و حق ستيزى و كفرگرايان پرده بر مى دارد
و مى فرمايد:
انَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ اَنَّ لَهُمْ ما فى الْاَرْضِ جَميعاً وَ مِثْلَهُ
مَعَهُ لِيَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ يَوْمِ الْقِيامَةِ مَا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ
وَ لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ
بى گمان كسانى كه كفر ورزيدند، اگر هر كدامشان هرآنچه در زمين است از آنِ آنان،
و هر يك فرمانروايى و ثروت زمين و زمان را داشته باشند، و ثروت و قدرتى به گستردگى
و بسيارى آن را نيز بر آن بيفزايند و بخواهند همه آنها را بدهند تا خويشتن را از
عذاب روز رستاخيز برهانند، از آنان پذيرفته نمى شود، و به خاطر كفر و بيداد و
گمراهى و گناهانشان، كيفر و عذابى دردناك خواهند داشت.
در ادامه سخن در همين مورد مى افزايد:
يُريدُونَ اَنْ يَخْرُجُوا مِنَ النّارِ وَ ما هُمْ بِخارِجينَ مِنْهَا
به باور «ابو على» منظور اين است كه آنان آرزو مى كنند كه از درون آتش به
درآيند، در حالى كه بيرون آمدنى نخواهند بود؛ امّا به باور «حسن»، واژه «اراده» در
آيه شريفه به مفهوم خواستن است و منظور اين است كه هرچه شعله هاى سركش آتش آنان را
مى سوزاند، آنان مى خواهند از آن به در آيند و خود را برهانند... نظير اين آيه
شريفه و پيام آن، آيه ديگرى است كه مى فرمايد: «كلّما ارادوا ان يخرجوا منها من غم
اعيدوا فيها...»(17)
هرگاه و هربار كه بخواهند از شدّت غم و اندوه، از آن به درآيند و خويشتن را
برهانند، در آن بازگردانيده مى شوند...
و پاره اى نيز برآنند كه منظور اين است كه هنگامى كه آتش آنان را مى سوزاند،
نزديك است كه از آن بيرون آيند، امّا بيرون آمدنى نخواهند بود. و اين معنا بسان اين
آيه است كه مى فرمايد:
«...فوجدا فيها جدارا يريد ان ينقضّ فاقامه...»(18)
پس در آن جا ديوارى يافتند كه نزديك بود فرو ريزد، و آن بنده درست انديش ما، آن
را استوار ساخت...
چگونه؟
اينك جاى اين پرسش است كه دوزخيان نگون بخت و تبهكار با آگاهى از ناتوانى خويش
بر اين كار، و بيهوده بودن تلاششان، چگونه در آن روز مى خواهند از شعله هاى آتش
دوزخ به در آيند و جان خويش را نجات دهند؟
پاسخ
پاسخ اين است كه خواست انسان به چيزى كه مورد نياز اوست قرار مى گيرد، و از پى
آن حركت مى كند؛ و آگاهى به اين واقعيت كه اين كار نشدنى و ناممكن است، انسان
گرفتار را گاه از تلاش و خواست خويش باز نمى دارد.
وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقيمٌ
آرى، آنان از دوزخ بيرون نخواهند آمد و برايشان عذابى پايدار و پايان ناپذير
خواهد بود.
كيفر دزدى هاى نهان
در دو آيه پيش مقررات كيفرى راهزنى و دزدى آشكار ترسيم گرديد؛ اينك در اين آيه
شريفه، به بيان كيفر سرقت ها و دزدى هاى نهان مى پردازد و مى فرمايد:
وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ
در آيه شريفه «الف و لام» براى بيان جنسِ مرد و زن است. با اين بيان، معناى آيه
اين است كه: «و هر مرد و زن دزد را به سزاى آنچه كرده اند...
و بدان جهت اين جا مرد را پيش از زن آورده است كه دزدى ها بيشتر به وسيله مردان
جامعه صورت مى گيرد؛ همان گونه كه در آيه بيانگر كيفر فحشا، زنان را پيشتر آورده،
چراكه اين زنان بى بند و بار هستند كه بيشتر امكان انجام اين عمل زشت را براى مردان
هرزه پديد مى آورند.
فَاقْطَعُوا اَيْدِيَهُمَا
به باور گروهى از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه دست راستشان را ببريد.
«ابو على» مى گويد: دليل اين نكته كه مردم مسلمان پس از بريدن دست راست، پاى چپ
را مى برند و نه دست چپ دزد را، اين است كه منظور از «فاقطعوا ايديهما»، دست چپ
نيست، چراكه اگر دست چپ بود، دستور صريح قرآن را رها نمى كردند؛ و جمع آمدن واژه
«ايدى» در آيه شريفه، بسان جمع آمدن واژه «قلب» در اين آيه مباركه است كه مى
فرمايد: «ان تتوبا الى اللّه فقد صغت قلوبكما...»(19) اگر شما دو زن به بارگاه خدا
روى توبه آوريد، بهتر است، چرا كه دل هايتان انحراف يافته است.
ذكر اين نكته لازم است كه به بيان دانشمندان، اين آيه شريفه كه بيانگر بريدن دست
سارق است، سربسته است، و چگونگى آن را بايد از سنّت پيامبر دريافت.
در برابر چه مبلغ و ميزانى؟
در اين مورد كه چه مبلغ از سرقت سبب بريدن دست دزد مى گردد، ديدگاه ها يكسان
نيست:
1 - دانشمندان ما برآنند كه سرقت مال ديگرى به بهاى 14 دينار و فراتر از آن؛ و
گروهى از دانشمندان اهل سنت، از جمله «شافعى» نيز بر همين عقيده اند.
«عايشه» از پيامبر گرامى آورده است كه دست دزد را بايد به خاطر سرقت ربع دينار و
يا فراتر از آن بريد.
2 - امّا گروهى از جمله «ابو حنيفه»، ده درهم و فراتر از آن را گفته اند. دليل
اين ديدگاه روايتى است از «ابن عباس» كه مى گويد: كمترين چيزى كه دست تجاوزكار را
به خاطر آن مى برند، يك «سپر» است. و بهاى يك «سپر» در زمان فرود آيه، ده درهم بوده
است.
3 - به باور «مالك» اين ميزان سه درهم و يا فراتر از آن است. و از پيامبر آورده
اند كه دست دزدى را به خاطر سرقت سپرى كه سه درهم قيمت آن بود، بريد.
4 - و به باور پاره اى در برابر سرقت پنج درهم و فراتر از آن مى توان دست دزد را
بريد.
5 - و پاره اى نيز بر اين باورند كه ملاك در اين مورد ثبوت سرقت است و اندازه آن
مهم نيست. اگر كسى دست تجاوز و تعدّى به عنوان سرقت به مال كسى گشود و سارق شناخته
شد، ميزان و اندازه سرقت ملاك نيست و مى توان دست او را بريد، خواه مال مسروقه كم
باشد و يا زياد. خوارج نيز اين ديدگاه را پذيرفته اند. و دليل اينان، خود آيه شريفه
و اين روايت است كه از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود: خدا دزد را از رحمت خود
دور سازد كه به خاطر سرقت تخم مرغ و يا ريسمانى، دست خويش را از دست مى دهد.
ذكر اين نكته لازم است كه به باور حديث شناسان، اين روايت از نظر سند سست است و
از نظر دلالت نيز قابل بحث است؛ چراكه دو واژه «بيضه» و «حبل»، نه به مفهوم «تخم
مرغ» و «ريسمان»، بلكه به مفهوم سپيدى سپر و بند مخصوص كشتى است.
اندازه بريدن دست دزد
در اندازه و چگونگى بريدن دست دزد نيز ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور بيشتر فقهاى اهل سنّت، دست دزد از مچ بريده مى شود.
براى نمونه، «شافعى» بر اين باور است كه براى يك بار سرقت دست راست، و براى بار
دوّم پاى چپ، و براى بار سوّم دست چپ، و براى بار چهارم پاى راست دزد بريده مى شود؛
و براى بار پنجم او را به زندان مى افكنند.
«ابو حنيفه» بر آن است كه در مرتبه سوم دست را نمى برند.
2 - امّا به باور دانشمندان شيعه، در مرتبه نخست بايد چهار انگشت دزد را بريد و
كف دست و انگشت ابهام را وانهاد. در مرتبه دوّم پاى چپ از اصل ساق بريده مى شود و
پاشنه پا رها مى شود. در مرتبه سوّم براى هميشه به زندان افكنده مى شود.
اين ديدگاه در ميان دانشمندان ما شهرت دارد و بر آن اجماع نموده و آن را از امير
مؤمنان آورده اند.
افزون بر اجماع در اين مورد، به اين آيه نيز استدلال نموده اند كه مى توان گفت:
منظور از دست و بريدن آن، انگشتان است، چراكه قرآن مى فرمايد:
«فويل للّذين يكتبون الكتاب بايديهم...»(20)
پس واى بر كسانى كه كتابِ ساخته و پرداخته اى را با دست هاى خويش مى نويسند و آن
گاه با دروغ و گستاخى مى گويند: اين از جانب خداست.
روشن است كه كتاب به وسيله انگشتان نوشته مى شود؛ به همين جهت اگر انگشتان كسى
بريده شود، چنان است كه گويى دست او بريده شده است.
شرايط كيفر دزد
به باور همه دانشمندان، دست دزد هنگامى بريده مى شود كه از جاى محفوظى كه مال و
ثروت در آن نگهدارى مى گردد، دست به سرقت زند؛ تنها از «داوُد» آورده اند كه مى
گويد: بريدن دست دزد لازم است، خواه مال كسى را از جايگاه محفوظ آن برده باشد و يا
از جاى ديگر؛ و جاى محفوظ يا «حرز»، به تناسب تفاوت آداب و رسوم جامعه ها و تمدّن
ها نسبت به چيزهاى گوناگون متفاوت است. به باور ما «حرز» جايى است كه تنها صاحب مال
و ثروت مى تواند بدون اجازه وارد شود و از آن جا خارج گردد، و ديگران بايد با اجازه
به آن جا گام نهند و يا در آن جا تصرّف نمايند.
كيفر عمل تجاوزكارانه
در ادامه آيه شريفه، بريده شدن دست دزد را كيفر كار ظالمانه و تجاوزكارانه او
عنوان مى سازد و مى فرمايد:
جَزاءً بِمَا كَسَبَا نَكالاً مِنَ اللَّهِ
اين كيفرى است در برابر دست تجاوز گشودن به حقوق ديگران و مجازاتى است از سوى
خدا.
واژه «نكال» در فرهنگ عرب به مفهوم كيفر كردار ظالمانه است، كه در نثر و شعر
آمده است.
وَاللَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ
و خدا پيروزمند و شكست ناپذير و فرزانه است.
منظور اين است كه او در كارهايش شكست ناپذير و مقرراتش همه از روى حكمت و
فرزانگى است.
راه نجات گشوده است
در اين آيه شريفه آفريدگار پرمهر راه بازگشت و نجات را بر روى تجاوزكاران نيز
مسدود نمى سازد بلكه مى فرمايد:
فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ اَصْلَحَ فَاِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ
و هر كس پس از سرقت، راه توبه در پيش گيرد و بعد از ستم و تجاوز به مال مردم
توبه كند و به شايستگى و درستى روى آورد و كار خويش را سامان بخشد، خداى پرمهر توبه
او را پذيرفته و كيفر كارى را كه از آن دست كشيده و توبه واقعى كرده است، مى بخشد.
خدا در آيه شريفه خود را با وصف توبه پذير، وصف مى كند و ثمره اين وصف با اين
ويژگى آن است كه گناهكاران به توبه روى مى آورند و از ادامه راه بيداد و تباهى
پشيمان مى گردند.
يادآورى مى گردد كه واژه «توّاب» در قرآن شريف هم در مورد آفريدگار هستى بكار
رفته و هم در مورد بندگان او، كه در باره خدا به مفهوم توبه پذير، و در مورد بندگان
به معناى بازگشت كننده بسوى خداست و در هر دو مورد، مدح و ستايش است.
فَاِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ
و خدا آمرزنده و مهربان است.
و اين فراز از آيه نيز به اين نكته ظريف اشاره دارد كه پذيرش توبه بندگان
گناهكار از سوى خدا، از مهر و لطف و فزون بخشى او سرچشمه مى گيرد.
در ششمين آيه مورد بحث مى افزايد:
اَلَمْ تَعْلَمْ اَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ
بباور گروهى روى سخن در آغاز آيه شريفه با پيامبر گرامى است، امّا منظور، پيام
به امّت است؛ درست بسان اين آيه كه مى فرمايد: «يا ايّها النّبى اذا طلّقتم
النّساء...»(21) هان اى پيامبر! هنگامى كه زنان را طلاق داديد...
امّا به باور برخى روى سخن با مردم با ايمان است و بيانگر اين واقعيت است كه همه
مقررات و وعده ها و هشدارهاى قرآن درست است. پس بهوش باشيد! مگر نمى دانيد كه
فرمانروايى آسمانها و زمين تنها از آنِ خداست، و اوست كه در قلمرو قدرتش هرگونه
بخواهد عمل مى كند، و مانع و مزاحمى براى او نشايد.
يَعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَىْ
ءٍ قَديرٌ
او هر كسى از بندگان گناهكارش را كه بخواهد و شايسته بداند، كيفر مى كند و هر
كسى را كه توبه كند و او بخواهد توبه اش را مى پذيرد و گناهش را مى آمرزد، چراكه
خود وعده فرموده است كه توبه واقعى را بپذيرد، و خدا بر هر كار و هر چيزى تواناست.
خصلت هاى نكوهيده يهود
در آيات پيش، سخن پيرامون يهود و نصارا بود؛ اينك در اين آيه شريفه به منظور
آرامش خاطر بخشيدن به پيامبر از نيرنگ و فريب آنان مى فرمايد:
يَا اَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذينَ يُسارِعُونَ فى الْكُفْرِ مِنَ
الَّذينَ قالُوا آمَنّا بِاَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ
الَّذينَ هادُوا
هان اى پيامبر! كسانى كه در كفر و بيداد شتاب مى ورزند، تو را اندوهگين نسازند؛
چه آن كسانى كه به ظاهر و زبان اعلان ايمان مى كنند و مى گويند ايمان آورديم، در
حالى كه در دل ايمان نياورده اند، و چه از كسانى كه يهودى هستند و با اين وصف به
كفر و ستم شتاب مى ورزند.
سَمّاعُوْنَ لِلْكَذِبِ
آنان كه به سخنان تو خوب گوش مى سپارند تا بهانه و دستاويزى براى حق ستيزى و
دروغ انگاشتن پيام خدا و پيامبرش بيابند، و بر آنند كه از زبان تو دروغ بسازند و
پخش كنند.
به باو برخى، منظور از اين گروه، يهود و منافقان هستند، امّا برخى بر آنند كه
منظور، تنها گروه يهود مى باشند.
سَمّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرينَ لَمْ يَاْتُوْكَ
آنان جاسوس گروه ديگرى هستند كه خودشان نزد تو نيامده اند؛ و اينان برآنند كه
سخنان تو را به آنان برسانند.
در مورد اين گروه، ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور گروهى از جمله «ابو على» منظور فرستادگان و نمايندگان يهود «خيبر»
مى باشند كه نزد پيامبر آمده بودند تا ديدگاه قرآن و آن حضرت را در مورد كيفر زناى
زن و مرد همسردار جويا شوند و پاسخ را به دار و دسته خويش گزارش كنند.
2 - امّا به باور گروهى ديگر از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه گروه مورد
اشاره، خود دروغ هايى مى بافند و به گوش كسانى كه نيامده اند مى رسانند و آن را به
پيامبر نسبت مى دهند.
روشن است كه داستان، همان موضوع كيفر زناست كه در شأن نزول آمد. يادآورى مى گردد
كه يهود «خيبر» به نمايندگان خويش توصيه نموده بودند كه اگر پيامبر در كيفر آن زن و
مرد زناكار به تازيانه داورى كرد، بپذيرند و فراتر از آن را نپذيرند؛ چراكه در
تورات، حكم زناى «محصنه» سنگسار بود و آنان با تحريف تورات، آن را برداشته بودند.
3 - «قتاده» مى گويد: اينان آمده بودند تا در مورد كسى كه كشته شده بود بپرسند،
و پيش از آمدن، به آنان سفارش شده بود كه اگر پيامبر به پرداخت خونبها داورى كرد،
بپذيرند و اگر به قصاص حكم نمود نپذيرند.
4 - و «ابو جعفر» بر آن است كه اين موضوع در مورد درگيرى حقوقى دو گروه «بنى
قريظه» و «بنى نضير» بود كه در شأن نزول ترسيم شد.
يُحَرِّفُوْنَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ
آنان سخنان را از جاها و مفاهيم حقيقى خود جابه جا و تحريف مى كنند، و آيات خدا
را پس از آن كه در جايگاه خود قرار داده و رواها و نارواها و حلال و حرام را به
روشنى بيان نموده است، به دلخواه خويش دگرگون مى سازند.
در تفسير اين فراز نيز ديدگاه ها يكسان نيست:
1 - به باور گروهى از مفسّران، منظور قرآن، تحريف تورات به وسيله يهود و جايگزين
ساختن تازيانه به جاى سنگسار در كيفر زناى محصنه است.
2 - امّا به باور برخى، منظور، تغيير خودخواهانه كيفر آدمكشى از قصاص به
خونبهاست.
3 - برخى مى گويند: منظور اين است كه آنان كتاب آسمانى خويش را تحريف نمودند و
حلال خدا را حرام، و حرام او را حلال شمردند.
4 - و برخى از جمله «ابو على» برآنند كه منظور اين است كه آنان ديدگاه پيامبر را
پس از دريافت، تحريف مى كردند و از زبان آن حضرت دروغ هايى مى بافتند و براى يهود
«خيبر» گزارش مى كردند.
به هرحال قرآن در آرامش بخشيدن به قلب پاك پيامبر از شرارت و فتنه انگيزى اين
جاسوسان دروغ پرداز و يهود «خيبر» كه سر ناسازگارى با پيامبر داشتند مى فرمايد:
يَقُوْلُوْنَ اِنْ اُوْتيتُمْ هَذاَ فَخُذُوهُ وَ اِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ
فَاحْذَرُوا
آنان چگونه به رسالت و پيام و داورى تو ايمان مى آورند، در حال كه تورات را كه
كلام خدا بود تحريف نموده، و سخنان تو را نيز تغيير مى دهند و به هم مسلكان خود در
«مدينه» پيام مى دهند و مى گويند: اگر پيامبر اسلام در مورد زناى «محصنه» حكم
دلخواه شما را كه تازيانه است، بيان كرد، آن را بپذيريد، و اگر بجز آن داورى كرد
حكم و داورى او را نپذيريد.
برخى نيز مى گويند: منظور اين است كه در مورد كيفر قتل و قاتل، اگر به خونبها
داورى كرد قبول كنيد و اگر به قصاص دستور داد، نپذيريد.
وَ مَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً
و كسى را كه به خاطر حق ستيزى و بيدادگرى اش خدا بخواهد كيفرش كند، در برابر خدا
هرگز براى نجات او كارى از تو ساخته نيست، و نمى توانى از او دفاع كنى و او را از
عذاب و خفّت دنيا و آخرت برهانى.
در تفسير واژه «فتنه» و آغاز جمله، ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور گروهى از جمله «ابو مسلم»، منظور اين است كه كسى را كه خدا بخواهد
به خاطر گناهانش كيفر كند... چراكه به باور اين گروه واژه «فتنه» به مفهوم عذاب است
و در قرآن نظير و نمونه دارد، از جمله در آيه اى مى فرمايد: «يوم هم على النّار
يفتنون»؛(22) همان روز كه آنان بر آتش كيفر گردند.
و نيز در آيه ديگرى مى فرمايد:
«ذوقوا فتنتكم هذا الّذى كنتم به تستعجلون».(23)
عذاب خود را بچشيد، اين است همان كيفر و بلايى كه با شتاب آن را مى خواستيد.
2 - و به باور برخى منظور اين است كه: هر كس را كه خدا بخواهد به كيفر گناهانش
رسوا سازد...
3 - و برخى برآنند كه: هر كس را خدا در كوره آزمون قرار دهد و امتحان كند...
كه به باور ما ديدگاه نخست بهتر به نظر مى رسد.
اُوْلئِكَ الَّذينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ اَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ
اين يهود حق ستيز كسانى هستند كه خدا نخواسته است دل هايشان را از زنگارهاى كفر
و بيداد و اثرات شوم آن پاك سازد، و به خاطر رفتار ناشايسته و حق ناپذيريشان به دل
هايشان مهر خورده و براى پذيرش حق گشوده نيست، امّا خدا دل هاى مردم با ايمان و حق
پذير را پاك ساخته و خطوط زرين و نورانى ايمان بر آنها نقش بسته و سينه هايشان را
براى پذيرش اسلام گشايش و گسترش و آمادگى بخشيده است.
به باور برخى منظور اين است كه خدا نخواسته است كه دل هاى آنان را از كفر پاك
سازد و فرمان دهد كه دل هايشان از كفر بيزار و به ايمان روى آورند.
يكى از دانشمندان مى گويد: آيه شريفه بر آن نيست كه خدا ايمان آنان را نمى
خواهد، چراكه اين نه منطقى است و نه با آيات ديگر سازگار است؛ بلكه آيه نشانگر آن
است كه خدا به اجبار، پاكى و طهارت دل هاى آنان را از شرك و كفر پاك نكرده است، و
در مورد علت آن ساكت است. شايد منظور اين باشد كه خدا اراده پاكسازى دل هاى آنان را
نكرده، چراكه گستره دل هاى آنان را زنگارهاى گناه و اندوه و خوارىِ برخاسته از كفر
و بيداد، پوشانده است و به همين دليل هم در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:
لَهُمْ فىِ الدُّنْيَا خِزْىٌ وَ لَهُمْ فىِ الْاخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ
در اين جهان براى آنان رسوايى بزرگى است و در سراى آخرت نيز عذابى سهمگين خواهند
داشت.
پندار سست جبرگرايان
اگر پندار جبرگرايان درست بود و گزينش راه زندگى از عهده انسان خارج مى بود،
قرآن در اين آيه نمى بايست يهود را به خاطر آلودگى دل هايشان نكوهش مى كرد و براى
اين آلودگى و پليدى، كيفر دنيا و آخرت را برايشان مقرّر مى فرمود. اين نكوهش و اين
وعده عذاب نشانگر پندار سست جبرگرايان و آزادى انسان در گزينش راه زندگى است.
يادآورى مى گردد كه منظور از خوارى آنان در اين جهان، آشكار شدن دورغ پردازى و
تحريف گرى آنان در موضوع سنگسار، و بيرون رانده شدن تجاوزكاران «بنى نضير» از
مدينه، و پرداخت جزيه از سوى گروهى ديگر است؛ و خفّت و خوارى منافقان نيز، آگاهى
پيامبر از كفر درونى آنان مى باشد.
در اين آيه شريفه نيز در ترسيم ديگر خصلت هاى زشت آنان مى فرمايد:
سَمّاعُونَ لِلْكَذِبِ
آنان جاسوس ديگران، و پذيراى دروغ و شنواى باطل اند.
بدين سان، بار ديگر آفريدگار هستى آنان را به خاطر دروغ پردازى و دروغ پذيرى
نكوهش مى كند تا آن گونه كه در خور آن تبهكاران است آنان را به باد نكوهش گرفته
باشد.
اَكّالُوْنَ لِلسُّحْتِ
و بسيار مال حرام مى خورند و در اين حرامخوارگى پافشارى و زياده روى مى كنند.
از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود: «ان السّحت هى الرّشوة فى الحكم».(24)
«سُحت» همان رشوه گيرى و رشوه خوارى در برابر داورى است.
از گروهى از ياران پيامبر از جمله «ابن مسعود» نيز همين گونه روايت شده است.
از امير مؤمنان آورده اند كه فرمود: «سُحت» عبارت است از رشوه، مهريه زن آلوده،
اجرت گرفتن براى حجامت، پول گرفتن در برابر جفت گيرى حيوانات، قيمت سگ، شراب، پول
در برابر مردار، اجرت كاهن، و جايزه اى است كه براى كارى گناه آلود و ظالمانه قرار
داده مى شود.
از پنجمين امام نور آورده اند كه فرمود: «انّ السّحت انواع كثيرة، و امّا الرّشى
فى الحكم فهو الكفر باللّه...»(25)
«سحت» و حرامخوارگى گوناگون است؛ امّا رشوه كه يكى از آنهاست، بسان كفر به
خداست.
واژه «سحت»
در مورد اين واژه و نامگذارى حرامخوارگى به اين عنوان سه ديدگاه آمده است:
1 - به باور برخى، مال حرام و حرامخوارگى را بدان دليل عنوان «سحت» داده اند كه
از پى آن عذابى ويرانگر و نابودكننده خواهد بود.
2 - و به باور برخى ديگر، مال حرام را بدان جهت «سحت» گفته اند كه در حقيقت بدون
محتوا و بركت است و به نابودى كشانده مى شود.
3 - برخى نيز مى گويند: بدان دليل كه كارى است زشت و ننگين و جوانمردى و شخصيت و
شكوه و معنويت انسان را تباه مى كند.
داورى تنها بر اساس عدالت
فَاِنْ جاءُوكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ اَوْ اَعْرِضُ عَنْهُمْ
پس اگر نزد تو آمدند، يا ميان آنان و در مورد كشمكش هايشان داورى كن و يا از
آنان روى برتاب.
به باور گروهى از جمله «ابن عباس»، منظور يهوديانى هستند كه براى دريافت حكم
كيفر زناى «محصنه» نزد آن حضرت رفتند. امّا به باور گروهى ديگر از جمله «مجاهد»،
منظور يهود «بنى قريظه» و «بنى نضير» هستند كه به خاطر كشمكش حقوقى از آن حضرت
تقاضاى داورى نمودند، و خدا پيامبر را در پذيرش داورى و يا نپذيرفتن آن در مورد
آنان آزاد مى گذارد.
از روايات ما چنين دريافت مى گردد كه امامان راستين و قضات عادل و حاكمان شرع
نيز در اين كار آزادند و مى توانند ميان آنان داورى كنند و يا نپذيرند. امّا گروهى
برآنند كه اين حكم با فرود اين آيه شريفه كه به پيامبر فرمان داورى ميان آنان را مى
دهد، نسخ شده است: «و ان احكم بينهم بما انزل اللّه...»(26)
وَ اِنْ تُعْرِضُ عَنْهُمْ فَلَنْ يَضُرُّوْكَ شَيْئاً
و اگر از داورى ميان آنان روى گردانى، آنان نمى توانند هيچ گونه زيانى به دين و
يا دنياى تو وارد آورند؛ بنا بر اين اگر نخواستى ميانشان داورى نكن.
وَ اِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ اِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ
الْمُقْسِطينَ
و اگر ميان آنان داورى نمودى، يا خواستى داورى كنى، پس در ميانشان بر اساس عدالت
و دادگرى و بر اساس قرآن و شريعت اسلام داورى كن، چراكه خدا دادگران را دوست مى
دارد.
و در آخرين آيه مورد بحث مى افزايد:
وَ كَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فيهَا حُكْمُ اللَّهِ ثُمَّ
يَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ
و اينان چگونه به داورى تو خشنود شده و تو را داور مى گيرند، در حالى كه نزد
آنان كتاب آسمانى تورات است كه بر موسى فرو فرستاديم و به اعتراف خودشان اين كتاب
از جانب خداى آنهاست و مقررات آن بر اساس حقّ و عدالت است و با همه اين ادّعاها باز
هم به مقررات آن پشت پا مى زنند.
در تفسير اين فراز از آيه شريفه سه نظر آمده است:
1 - به باور «ابو على» منظور اين است كه در تورات كه در دست آنان است احكام و
مقرراتى است كه نسخ نشده است.
2 - و به باور «حسن» منظور حكم زناى «محصنه» در تورات است كه «سنگسار» مى باشد.
3 - و برخى نيز مى گويند: اشاره به مقررات كيفرى قصاص در تورات است.
ثم يتولّون من بعد ذلك.
آن گاه پس از تقاضاى داورى از تو، و پس از آن كه بر اساس عدل و داد و برابر
مقررات آسمانى داورى نمودى، با گستاخى بسيار از آن روى برمى تابند.
آيه شريفه نشانگر شكوه شگفت انگيز پيامبر و نكوهش از رفتار نادرست يهود است و
اين نكته را خاطرنشان مى سازد كه: چگونه شما يهوديان به حكم و داورى پيامبر ما گوش
جان مى سپاريد با اين كه رسالت او را نمى پذيريد و دعوت آسمانى او را دروغ مى
انگاريد و مقررات آسمانى را كه به فرود آمدن آن به پيامبرتان اعتراف داريد، زير پا
مى گذاريد؟
يادآورى مى گردد كه واژه «ذلك» در آيه شريفه اشاره به حكم خدا در تورات مى كند.
برخى نيز بر آنند كه به حكم پيامبر اشاره دارد و منظور اين است كه: اينان پس از
تقاضاى داورى از تو، يا پس از داورى تو به سنگسار نمودن در زناى محصنه، از آن روى
بر مى تابند؛ چراكه به آن اعتمادى ندارند و مى خواهند راه گريزى از مقررات خدابراى
خويشتن دست و پا نمايند.
وَ مَا اُوْلئِكَ بِالْمُؤْمِنينَ
و راستى كه آنان به تورات نيز ايمان ندارند.
به باور پاره اى منظور اين است كه آنان ايمان ندارند كه داورى تو بر اساس مقررات
خدا و از جانب اوست، چراكه به رسالت تو ايمان ندارند. و به باور برخى ديگر منظور
اين است كه آنان به رسالت و داورى و حكم تو ايمان نخواهند آورد؛ و بدين سان از
آينده سياه آنان خبر مى دهد.
پرتوى از آيات
افزون بر آنچه در تفسير آيات مورد بحث خوانديم، از اين آيات درس ها و پيام هاى
انسانساز ديگرى نيز دريافت مى گردد كه به برخى اشاره مى شود:
1 - در انديشه وسايل نجات
نخستين آيه مورد بحث، اين درس انسانساز را مى دهد كه فلاح و رستگارى اين جهان و
نيكبختى و نجات از آتش دوزخ و پر كشيدن به بهشت زيبا و پرطراوت خدا در گرو اين گام
هاى بلند و بنيادى است:
الف: نخست بايد آگاهانه و عاشقانه ايمان به خدا آورد و با همه وجود كوشيد تا در
شمار ايمان آوردگان و در صف آنان جاى گرفت.
ب: در گام دوّم، بايد پرواى خدا را به راستى پيشه ساخت و با دورى گزيدن از گناه
و زشتى و نادرستى، با همه وجود، كران تا كرانِ گستره جان و دل را پاك و پاكيزه ساخت
و از نقاط منفى و ميكرب آلودگى به ضد ارزش ها پيراست و پاكسازى كرد.
ج: بايد در انديشه وسيله و يا وسايل مطمئن و مورد اعتماد و شايسته اى براى تقرّب
به بارگاه خدا بود و در پرتو آن وسايل به اوج كمال پركشيد و از آفت هاى دنيا و آخرت
رست.
اين وسايل دو دسته اند: نخست مقررات خدا و پاى بندى آگاهانه به آنها و رعايت
حلال و حرام و روا و نارواى او، و آراستگى به ارزش هاى والاى اسلامى و انسانى، و
دورى از ضد ارزش هاو رعايت حقوق و حرمت بندگان خدا ...
و ديگر، مهر و محبّت و عشق به پيشوايان راستين و معصوم و الگو و سرمشق و نمونه و
سمبل قرار دادن آنان در زندگى و گام سپردن در راه پرافتخار آنان و تقاضاى نجات از
بارگاه خدا به حرمت آنان...
امير مؤمنان در اين مورد مى فرمايد:
«انّ افضل ما توسّل به المتوسّلون الى اللّه سبحانه، الايمان به و برسوله، و
الجهاد فى سبيله فانّه ذورة الاسلام، و كلمة الاخلاص فانها الفطرة، و اقام الصّلوة
فانّها الملّة، و ايتاء الزكوة فانّها فريضة واجبة، و صوم شهر رمضان، فانّه جنّة من
العقاب...»(27)
بهترين وسيله و چيزى كه مى توان به يارى آن به بارگاه خدا تقرب يافت و نزديك شد
ايمان به خدا و پيامبر اوست. و ديگر تلاش و جهاد در راه دين و آيين خداست كه اين
كار اوج گرفتن به پرفرازترين قلّه كوهسار اسلام است. و نيز اخلاص به بارگاه او كه
الهام گرفتن و پيروى از فطرت توحيدى است.
و برپا داشتن نماز و ياد خدا كه سمبل آيين اسلام است،
و پرداخت حقوق مالى و اقتصادى كه از مقررات بايسته خداست؛
و روزه دارى در ماه رمضان كه سپرى است در برابر آتش دوزخ و كيفر خدا؛
و طواف بر گرد كعبه و به جا آوردن «عمره» كه افزون بر زدودن گرد و غبار محروميت
و پريشانى، گناهان را نيز مى شويد و مى زدايد؛
و پيوند با نزديكان و بستگان كه ثروت و امكانات را زياد و عمر را طولانى مى كند؛
و بخشش و انفاق نهان و آشكار كه كار نخست، گناهان را مى پوشاند و مى زدايد و كار
دوّم مرگ هاى ناگوار و ناخوشايند را از انسان دور مى سازد؛
و ديگر انجام كارهاى شايسته كه باعث نجات انسان از انحطاط و سقوط به دوزخ دنيا و
آخرت مى شود...
و در مورد توسّل به پيامبر و امامان راستين، كه آنان نجات و رستگارى او را از
بارگاه خدا بخواهند، قرآن مى فرمايد:
«... و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاءوك فاستغفروا اللّه و استغفر لهم الرّسول
لوجدوا اللّه توّابا رحيما».(28)
و اگر آنان هنگامى كه به خويشتن ستم كرده بودند، نزد تو اى پيامبر مى آمدند و از
خدا آمرزش مى خواستند و تو نيز براى آنان از بارگاه خدا آمرزش مى خواستى، به يقين
خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند.
2 - همه سونگرى در اسلام
در چهارمين آيه مورد بحث، از كنار كيفر سختى كه قرآن براى دزدان و تجاوزكاران به
حقوق بندگان خدا در نظر گرفته است، گذشتيم. ممكن است اين دستور كيفرى اسلام براى
برخى كه از ويژگى هاى همه سونگر اسلام آگاهى در خور نداشته باشند، گران آيد و اين
پرسش را طرح كنند كه چگونه مى توان به جاى مبارزه با ريشه و منشأ اين تبهكارى
اجتماعى، به قطع شاخ و برگ آن دست يازيد؟ و چگونه مى توان به جاى مبارزه اساسى با
آفت فقر و بلاى اجتماعى محروميت، پيكار با فاصله هاى دهشتناك طبقاتى در بعد اقتصادى
و سياسى....
تلاش براى زدودن فقر فكرى و فرهنگى و اخلاقى و معنوى....
جهاد علمى براى بارورى انديشه ها و تربيت صحيح و شايسته نسل ها،
پى افكندن عدالت اجتماعى به مفهوم حقيقى آن و گسترش عدالت اقتصادى و سياسى...
و تأمين نيازهاى اساسى و ضرورى توده ها در ابعاد گوناگون، به اين دستور كيفرى
چسبيد و دست بريد؟
پاسخ به اين پندار
در راه زدودن اين پندار و پاسخ اين پرسش، تعمّق به اين نكات چندگانه ضرورى است:
1 - نخست بايد اين نكته اساسى و كليدى را هماره در نظر داشت كه اسلام يك سيستم و
يك مجموعه كامل و همه جانبه فكرى، عقيدتى، فرهنگى، اخلاقى، عبادى، اجتماعى، سياسى،
اقتصادى، تربيتى و حقوقى است و بسان زنجيره اى است كه هر بند و حلقه كوچك و يا بزرگ
آن را بايد با ديگر حلقه ها و زنجيره كامل نگريست و نه بريده از اين مجموعه، تا اين
حكم كيفرى سهمگين به نظر آيد.
2 - به باور ما، در ميدان عمل نيز بايد اين نكته را هماره به خاطر داشت كه
قوانين كيفرى اسلام تنها در كنار تحقّق ديگر ابعاد عقيدتى و اخلاقى و حقوقى و
اجتماعى آن كارساز و كارا و معجزه آسا خواهد بود، نه به صورت بريده بريده و
جداگانه. نمى توان يك آيه را گرفت و آيات ديگر را رها كرد. براى نمونه، قرآن كه
كيفر دزد را اين گونه اعلام مى كند، روح و جان و هدف بعثت ها را نيز عدالت اجتماعى
و اقتصادى و توزيع عادلانه امكانات و ثروت ها و قدرت ها و توانايى هاى گوناگون
اعلان مى كند و به راستى از ثروت هاو قدرت هاى باد آورده و انحصارى سخت جلوگيرى مى
نمايد. حكومت و جامعه را موظّف به تربيت انسان ها و رشد فكرى و اخلاقى توده ها با
بهترين و شايسته ترين روش ها و ارائه الگوهاى راستين مى نمايد. همه را به تأمين
نيازهاى اساسى محرومان و فقرزدايى در همه ابعاد زندگى موظّف مى سازد. اصل پارسايى و
ساده زيستى را نيز به ويژه براى صاحبان قدرت و شهرت لازم مى شمارد...
3 - نكته ديگر اين كه در نظرگاه اسلام واقعى و آيين دادرسى آن، راه اثبات جرم و
جنايت، آن قدر ظريف و دقيق و انسانى و خداپسندانه است كه اگر اين را نيز به خاطر
داشته باشيم درخواهيم يافت كه آن پندار و آن داورى شتاب زده است.
4 - و ديگر اين كه پياده نمودن اين دستور، شرايط تفكّربرانگيز و درس آموزى مى
طلبد، و به همين سادگى نيست.
براى نمونه از جمله شرايط اينهاست:
الف: كالا يا پول سرقت شده، حدّاقل 14 دينار، كه تقريباً 34 مثقال معمولى طلاى
مسكوك است ارزش داشته باشد.
ب: آن را از جاى محفوظ، مانند مغازه، خانه، كيف و جيب هاى داخلى سرقت كند.
ج: سارق، عاقل و بالغ باشد و آگاهانه و آزادانه دست به اين كار زند.
د: اين كار در هنگام قحطى و گرسنگى مردم انجام نگرفته باشد.
ه: سرقت از ميوه هاى درختان باغ نباشد.
و: سرقت پدر از فرزند و شريك از مال مشترك نباشد.
ز: احتمال اشتباهى نباشد كه سارق مال ديگرى را با مال خود به اشتباه برده باشد.
با در نظر گرفتن اين نكات چهارگانه درخواهيم يافت كه در يك سيستم عادلانه اسلامى
و انسانى، جز كسانى كه در خور سخت ترين كيفرها هستند، با اين كيفر روبه رو نخواهند
شد.(29)