/ سوره مائده / آيه هاى 50 - 44
44 - اِنّا اَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فيهَا هُدىً وَ نُوْرٌ يَحْكُمُ بِهَا
النَّبِيُّونَ الَّذينَ اَسْلَمُوْا لِلَّذينَ هَادُوا وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ
الْاَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ
فَلاتَخْشَوُا النّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتى ثَمَناً قَليلاً وَ
مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا اَنْزَلَ اللَّهُ فَاُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ.
45 - وَ كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فيهَا اَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ
بِالْعَيْنِ وَ الْاَنْفَ بِالْاَنْفِ وَ الْاُذُنَ بِالْاُذُنِ وَ السِّنَّ
بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفّارَةٌ لَهُ وَ
مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا اَنْزَلَ اللَّهُ فَاُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ
46 - وَ قَفَّيْنَا عَلى آثارِهِمْ بِعيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقاً لِمَا
بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَيْنَاهُ الْاِنْجيلَ فيهِ هُدىً وَ نُورٌ
وَ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةً
لِلْمُتَّقينَ
47 - وَلْيَحْكُمْ اَهْلُ الْاِنْجيلِ بِمَا اَنْزَلُ اللَّهُ فيهِ وَ مَنْ لَمْ
يَحْكُمْ بِمَا اَنْزَلَ اللَّهُ فَاُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ
48 - وَ اَنْزَلْنَا اِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ
يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا
اَنْزَلَ اللَّهُ وَ لاتَتَّبِعْ اَهْواءَهُمْ عَمّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ
جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَو شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ
اُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فى ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ
اِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فيهِ
تَخْتَلِفُوْنَ
49 - وَ اَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا اَنْزَلَ اللَّهُ وَ لاتَتَّبِعْ
اَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ اَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما اَنْزَلَ اللَّهُ
اِلَيْكَ فَاِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ اَنَّمَا يُريدُ اللَّهُ اَنْ يُصيبَهُمْ
بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ اِنَّ كَثيراً مِنَ النّاسِ لَفاسِقُونَ
50 - اَفَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ
حُكْماً لِقَوْمٍ يُوْقِنُوْنَ
ترجمه
44 - بى ترديد ما تورات را فرو فرستاديم كه در آن رهنمود و روشنايى است؛ پيام
آورانى كه در برابر فرمان خدا گردن نهاده بودند، به وسيله آن [كتاب آسمانى ]براى
آنان كه به راستى يهودى شدند داورى مى نمودند؛ و توحيدگرايان و دانشوران يهود
[نيز]، از آن روى كه نگاهبانى از كتاب خدا از آنان خواسته شده بود، و بر آن گواه
بودند، [بر اساس آن داورى مى كردند]. بنابراين [شما اى دانشمندان يهود] از مردم
نهراسيد و از من بترسيد، و آيات [و مقررات ] مرا به بهايى ناچيز مفروشيد، و هر كس
به آنچه خدا فرو فرستاده است داورى نكند، چنين كسانى همان كفرگرايانند.
45 - و در آن [كتاب ] بر آنان نوشتيم كه [از اين پس ]، جان در برابر جان، چشم در
برابر چشم، بينى در برابر بينى، گوش در برابر گوش، دندان در برابر دندان است، و
براى زخم ها [نيز به همان گونه ] قصاص [عادلانه ]خواهد بود؛ و هر كس [از قصاص
درگذرد و] آن را ببخشد، اين [بزرگمنشى ] كفّاره اى براى [گناهان ] اوست؛ و هر كس به
آنچه خدا فرو فرستاده است داورى نكند، چنين كسانى همان بيدادگرانند.
46 - و از پى [آن پيامبران ]، عيسى پسر مريم را بر راه و رسم آنان فرستاديم در
حالى كه تورات را كه پيش [از رسالت او فرود آمده ] بود تصديق مى كرد؛ و به او انجيل
را ارزانى داشتيم كه در آن، رهنمود و روشنايى است؛ و تورات را كه پيش از آن [فرود
آمده ] بود تصديق نموده و هدايت و اندرزى براى پرواپيشگان است.
47 - و اهل انجيل [نيز]، بايد به آنچه خدا در آن [كتاب آسمانى ]فرو فرستاده است
داورى كنند؛ و هر كس به آنچه خدا فرو فرستاده است داورى نكند، چنين كسانى همان
[فاسقان و ]نافرمانانند.
48 - و اين كتاب را به حق به سوى تو فرو فرستاديم در حالى كه گواهى كننده كتاب
هاى [آسمانى ] پيش از خود و نگاهبان آنهاست؛ از اين رو بر اساس آنچه خدا فرو
فرستاده است در ميان آنان داورى كن و [با روى گردانيدن ] از آن حقيقتى كه به سوى تو
آمده است، از هواهاى آنان پيروى مكن. براى هر كدام از شما [جامعه ها ]آيين و روش
روشنى قرار داديم؛ و اگر خدا مى خواست [همه ]شما را امّتى يگانه مى گردانيد، امّا
[چنين نخواست ] تا شما را در آنچه ارزانيتان داشته است بيازمايد. از اين رو در
كارهاى نيك [و شايسته ] بر يكديگر سبقت جوييد. بازگشت همه شما تنها به سوى خداست،
آن گاه از آنچه بر سرش كشمكش مى نموديد به شما خبر خواهد داد.
49 - و [به تو اى پيامبر! وحى كرديم كه ] در ميان آنان بر اساس آنچه خدا فرو
فرستاده است داورى كن و از هواهاى آنان پيروى مكن، و از آنان بر حذر [و بيمناك ]باش
كه مبادا تو را از بخشى از آنچه خدا به سوى تو فرو فرستاده است منحرف سازند [و به
فتنه درافكنند]. پس اگر [به داورى تو ]پشت كردند، بدان كه خدا مى خواهد آنان را به
[كيفر] برخى از گناهانشان گرفتار سازد [و آنان را هدف كيفرش قرار دهد]؛ و به راستى
كه بسيارى از مردم نافرمانند.
50 - آيا باز هم داورى جاهليت را مى جويند؟ و براى گروهى كه يقين مى آورند،
داورى چه كسى از [داورى ] خدا بهتر است؟
نگرشى بر واژه ها
«ربانيّون»: دانشمندان مذهبى و كسانى كه به تدبير امور مردم و پاسخگويى به پرسش
هاى آنان آگاه بودند و به علم خود عمل مى كردند.
«احبار»: اين واژه جمع «حبر» است و به مفهوم دانشمند و دانشمندان آمده است. واژه
«تحبير» از همين ريشه و به معناى تحسين مى باشد و به دانشمند دينى نيز بدان دليل كه
خوبى ها را تشويق و تحسين و بدى ها و زشتى ها را ناروا مى شمارد، «حبر» گفته شده
است.
«قفينا»: اين واژه از ريشه «قفا، يقفو» برگرفته شده و به باب تفعيل رفته كه به
مفهوم: از پى آن درآورديم و از پى آنان گسيل داشتيم، آمده است.
«آثار»: جمع «اثر» به مفهوم نشانه آشكار، و آثار قوم، به معناى بازمانده آنان
است. «مأثره» شكوه و بزرگى و يا نشانى پسنديده و ناپسند است كه انسان به ارث مى
برد. و «اثير» به معناى بزرگ قوم و مورد احترام آنان، و «ايثار» مقدم داشتن ديگرى و
فداكارى نمودن در راه ديگران است.
«انجيل»: كتاب آسمانى كه بر عيسى عليه السلام فرود آمد.
«وعظ و موعظه»: پند و اندرز و وادار ساختن ديگرى به كارهاى شايسته و هشدار دادن
از كارهاى ناپسند.
«مهيمناً»: حاكم، نگاهبان، حافظ، گواه، امانتدار و مراقب. اين واژه اسم فاعل از
«هيمن يهيمن مهيمنةً» برگرفته شده است. برخى از دانشمندان نيز بر آنند كه از
«ايمن»، «يُؤيمنُ» بر گرفته شده است كه در باب افعال همزه آن در فعل مضارع باقى
مانده، آن گاه قلب به «هاء» شده است.
«شرعة»: شريعت، راه، روش، شيوه، سبك و راهى كه انسان را به آب - كه مايه حيات
است - مى رساند. و «دين» را بدان دليل «شريعت» مى گويند كه راهگشاى انسان به حيات و
نعمت جاودانه معنوى است. و در آيه منظور مقررات و مفاهيمى است كه به وسيله آنها
انسان به پرستش خدا نايل مى گردد. ذكر اين نكته لازم است كه اين واژه در اصل به
مفهوم آغاز نمودنِ كار آمده است.
«منهاج»: راه روشن و ماندگار. پاره اى بر آنند كه «شرعه» به مفهوم آغاز راه، و
«منهاج» به معناى راه راست است.
«استباق»: مسابقه ميان يك يا چند نفر، كه در آيات ديگر قرآن نظير دارد.
تفسير
كتاب هاى پرشكوه آسمانى
پس از ترسيم رويگردانى يهود از «تورات» و مقررات آن، اينك قرآن شريف به وصف آن
كتاب آسمانى و مقررات و مفاهيمى كه در آن فرود آمده است مى پردازد و مى فرمايد:
اِنّا اَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فيهَا هُدىً وَ نُوْرٌ
ما تورات را فرو فرستاديم كه در آن رهنمود و فروغى است كه هر چيز تاريك و مورد
ترديد را با روشنگرى خود مشخّص مى سازد.
به باور «زجاج» منظور اين است كه تورات را كه ما فرستاديم رهنمود است و حكم و
قانونى را بيان مى كند كه آنان، آن را از پيامبر اسلام پرسيدند؛ و نورى است كه
درستى رسالت و دعوت محمّد صلى الله عليه وآله را نشان مى دهد.
يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّوْنَ الَّذينَ اَسْلَمُوْا
كتابى است كه پيامبرانى كه در برابر فرمان خدا تسليم بودند، به وسيله آن و بر
اساس مقرّرات آن براى يهود و در جامعه آنان حكم مى كردند، و آخرين پيامبر نيز از
همان فرستادگان خداست و آسمانى بودن آن را گواهى مى كند؛ و شما هستيد كه آن را
دستخوش آشفتگى و تحريف ظاهرى و معنوى ساختيد.
بيشتر مفسّران مى گويند: پيامبر گرامى نيز مورد نظر است، چراكه بر حكم «سنگسار»
و قصاص داورى كرد كه نخستين بار در تورات آمده بود، امّا اين به آن معنا نيست كه
آخرين پيامبر خدا پيرو شريعت موسى مى باشد، چراكه اين داورى و حكم به وسيله وحى بر
او فرود آمد و از آفريدگار هستى آموخت و فرمان يافت و نه از تورات. با اين بيان،
كيفر زناى «محصنه» يكى از مقررات كيفرى اسلام است، گرچه با مقررات موسى و تورات او
هماهنگى دارد.
اين داورى يكى از معجزات علمى پيامبر و نشانگر درستى دعوت و رسالت اوست، چراكه
آن حضرت بدون مطالعه تورات و بدون آموزش مقررات و مفاهيم آن از دانشوران يهود، اين
مقررات پيچيده را كه دست تحريف و خيانت، آن را بر بسيارى از يهود هم پوشانده بود،
براى آنان بيان فرمود؛ به گونه اى كه بزرگ ترين عالم و عابد و پارساى آنان درستى
گفتار پيامبر راگواهى نمود و به اسلام گراييد.
«ابن عباس» مى گويد: منظور از پيامبران، در آيه مباركه، پيام آورانى هستند كه پس
از موسى فرمان بعثت يافتند. آنان هزاران نفر بودند كه خدا براى روشنگرى مقررات
شريعت موسى و بيان حلال و حرام و رساندن پيام موسى به مردم، گروه گروه آنان را گسيل
داشته است. با اين بيان، منظور آيه شريفه، همه پيامبران پس از موسى تا روزگار مسيح
را شامل مى گردد، و اينان همه بر اساس مقررات تورات داورى و حكم مى كردند.
در آيه شريفه، همه اين پيامبران اسلام گرا وصف شده اند و اين نيز بدان دليل است
كه اسلام دين خداست و بر اين باور هر پيامبرى مسلمان است، امّا هر مسلمانى پيامبر
نيست.
لِلَّذينَ هَادُوا
به باور «ابن عباس» منظور كسانى هستند كه از كفر و حق ناپذيرى توبه و راه هدايت
را برگزيدند. امّا به باور برخى ديگر، منظور يهود هستند. و آيه بيانگر آن است كه
پيامبران براى راه يافتگان و يا يهود بر اساس مقررات تورات داورى مى كردند.
برخى مى گويند ممكن است در آيه شريفه در حقيقت تقديم و تأخير تصور كرد كه اين
گونه باشد:
«انّا انزلنا التوراة فيها هدىً و نورٌ للّذين هادوا يحكم بها النّبيون...»
ما تورات را كه در آن رهنمود و روشنايى براى يهود است، فرو فرستاديم و پيامبران
بر اساس مقررات آن داورى و حكم مى كردند.
وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْاَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ
«ربّانيون» به باور برخى، كسانى هستند كه از موقعيت علمى بالايى برخوردار باشند.
امّا به باور برخى ديگر به كسانى گفته مى شود كه افزون بر مقام علمى از مقام عمل
نيز بهره ور باشند و به علم خود عمل مى كنند.
«احبار» نيز در مورد دانشوران برگزيده به كار مى رود. برخى نيز برآنند كه منظور
اين است كه «ربّانيون» و «احبار» نيز بر اساس كتاب و مقررات آن كه به عنوان امانت
به آنان سپرده شده بود، داورى مى كردند.
و به باور «جبايى» اين دو گروه فرمان داشتند كه كتاب و مقرّرات آن را مراقبت و
نگاهبانى نموده و با همه وجود از تحريف و نابودى آن جلوگيرى و خود بدان عمل نمايند.
وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ
در اين فراز دو نظر است:
1 - به باور «ابن عباس» منظور اين است كه آنان گواه بودند كه داورى پيامبر در
مورد زناى «محصنه» و يا كيفر قاتل، در تورات نيز آمده است.
2 - امّا به باور «عطا» منظور اين است كه آنان گواه بودند كه تورات از سوى
آفريدگار انسان فرود آمده است.
فَلاتَخْشَوُا النّاسَ وَ اخْشَوْنِ
به باور گروهى از مفسّران روى سخن به دانشوران يهود است كه هان اى دانشوران
يهود! در بيان ويژگى ها و نشانه هاى آخرين پيام و آخرين پيامبر ما، و بيان مقررات
مربوط به كيفر زنا و آدمكشى، از مردم بدانديش نترسيد بلكه اگر حقايق را پوشيده
داشتيد از من و كيفر و عادلانه ام بترسيد! اما برخى بر آنند كه روى سخن با پيامبر
گرامى و امّتِ اسلام است كه: شما هرگز از بيان حقايق و كيفر تبهكاران ترسى به دل
راه ندهيد، بلكه از من بترسيد و مقررات مرا وانگذاريد و بدانيد كه سود و زيان،
پيروزى و شكست و مرگ و زندگى همه در دست من است.
وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتى ثَمَناً قَليلاً
هان اى دانشوران دينى يهود! در برابر تحريف مقررات تورات و زير پا نهادن احكام
آن به هيچ چيزى رضايت ندهيد و آيات را به بهايى ناچيز نفروشيد. و بدين سان خدا آنان
را از تحريف و تغيير احكام تورات و گرفتن امتياز و خوردن حرام بر حذر مى دارد.
وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا اَنْزَلَ اللَّهُ فَاُوْلئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ
و كسى كه به آنچه خدا فرو فرستاده است حكم نموده و مقررات او را در مورد زناكار
و آدمكش پوشيده دارد، و اين كار را درست و روا شمارد كافر است.
در تفسير اين آيه نيز ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور گروهى، منظور اين است كه هر كس به ظاهر اين تورات تحريف شده حكم
كند... كافر است.
2 - اما به باور «ابن عباس» منظور اين است كه هر كس به مقررات فرود آمده از سوى
خدا ايمان نداشته باشد و بر اساس آن داورى نكند... كافر است.
3 - ابوعلى مى گويد آيه در مورد يهود است.
و پاره اى نيز با پذيرش ديدگاه نخست مى گويند: منظور اين است كه هر كس به غير از
مقررات خدا داورى و حكم كند و اين كار خويش را درست بشمارد، كافر است.
«براء بن عازب» از پيامبر آورده است كه: «و من لم يحكم بما انزل اللّه» و دو آيه
پس از آن، تا «هم الفاسقون» ويژه كفرگرايان است.
و گروهى نيز اين روايت را پذيرفته و «مسلم» نيز آن را در «صحيح» خود آورده است.
كيفر آدمكشى و جنايت
اينك در اين آيه شريفه به بيان حكم تورات در مورد كيفر آدمكشى و جنايت پرداخته و
مى فرمايد:
وَ كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فيهَا اَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ
ما در تورات بر يهوديانى كه داستانشان در آيات پيش گذشت مقرّر داشتيم كه از اين
پس هرگاه فرد عاقل و با شعورى، ديگرى را به عمد كشت، و قاتل و مقتول از نظر اسلام و
كفر و برده يا آزاد بودن، با هم برابر بودند، جان در برابر جان خواهد بود و كشنده،
كشته خواهد شد. اما اگر كشنده، مسلمان آزاد باشد و كشته شده، كفرگرا و يا برده، در
اين صورت در بايسته بودن قصاص ديدگاه ها يكسان نيست و در اين مورد بحث است. به باور
ما و ديگر فقها در اين صورت قصاص واجب نيست و «شافعى» نيز همين را برگزيده است، اما
برخى اين را نپذيرفته اند.
«ضحّاك» از آيه شريفه چنين دريافت مى كند كه در تورات، حكم «ديه» يا «خونبها» و
زخم ها نيامده و تنها قصاص و يا عفو آمده است.
وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْاَنْفَ بِالْاَنْفِ وَ الْاُذُنَ بِالْاُذُنِ وَ
السِّنَّ بِالسِّنِ
به باور دانشمندان، هر دو نفرى كه قصاص در مورد آنان اجرا مى گردد، قصاص چشم،
بينى، گوش و دندان نيز در موردشان پياده مى شود، و در اين اعضا برابرى از نظر سلامت
لازم است. با اين بيان هرگاه قصاص در مورد كسى اجرا نگردد، اينها نيز اجرا نمى
گردد، بسان اين موضوع كه مسلمانى گوش كافرى را ببرد كه كيفر مى شود اما نه به صورت
قصاص و گوش در برابر گوش.
وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ
اين فراز عموميت دارد و هرآنچه را كه قابل قصاص باشد، از دو لب گرفته تا آلت
تناسلى، بيضه ها، دست ها، پاها و.... كيفر زخم ها را خواه آشكار و زياد باشند و به
استخوان برسند، و يا اندك باشند، و نيز چه خراش پوست باشد و يا شكستن استخوان، همه
را مى گيرد. تنها آن زخم هايى كه به درون سازمان وجود انسان و يا مغز او سرايت مى
كند، از اين عموم خارج مى گردد، چراكه اين گونه زخم ها، در صورت قصاص قابل كنترل و
اندازه گيرى دقيق فنّى نيست و ممكن است به مرگ و يا صدمات جبران ناپذيرى سربرآورد.
آرى اين گونه زخم ها همچون كوبيده شدن گوشت، جدا شدن استخوان و يا زخمى كه خطر مرگ
در پى دارد، قصاص پذير نبوده و بايد ديه اى عادلانه پرداخت شود.
فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفّارَةٌ لَهُ
در مورد اين فراز ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور گروهى منظور اين است كه: و كسى كه از حقّ قصاص خويش چشم پوشى نموده
و آن را ببخشد، در بارگاه خدا كفّاره گناهانش شمرده خواهد شد.
و اين گذشت و چشم پوشى نيز از سوى فرد زخم خورده و صدمه ديده و يا صاحب اختيار
خون ممكن است و نه ديگرى.
2 - و به باور گروهى ديگر از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه كسى كه از حقّ
قصاص چشم پوشد، از آمرزش خدا و پاداش پرشكوه او بهره ور خواهد شد.
از حضرت باقر عليه السلام آورده اند كه خدا به اندازه گذشت او، از گناهانش مى
گذرد. «يكفر عنه من ذنوبه بقدر ما عفا من جراح او غيره.»(30)
و از پيامبر گرامى آورده اند كه: كسى كه پاره اى از پيكر خويش را به صورت چشم
پوشى از قصاص آن صدقه دهد، خدا به همان اندازه از گناه او مى گذرد. «من تصدّق من
جسده بشى ء كفر اللّه عنه بقدره من ذنوبه.»(31)
3 - و گروهى از جمله «سعيد بن جبير» مى گويند: منظور آيه شريفه اين است كه گذشت
از قصاص، كفّاره گناه جنايتكار و تجاوزگراست، چه كه با گذشت فرد صدمه ديده و يا
صاحبان خون، خدا نيز از او مى گذرد و كيفرى نخواهد كرد. اما بباور ما ديدگاه نخست
بهتر و روشن تر است، چراكه ضمير طبق ديدگاه نخست به «مَن»، كه در آيه است بازمى
گردد؛ اما در ديدگاه سوم به كسى كه مورد عفو قرار گرفته است. به عبارت ديگر، در
ديدگاه نخست، پاداش براى درگذرنده است؛ اما در ديدگاه سوم به صدمه زننده اى كه
بخشوده شده است.
وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا اَنْزَلَ اللَّهُ فَاُولئِكَ هُمُ الظّالِمُوْنَ
به باور برخى از مفسران، اولين جمله در مورد يهوديانى است كه برابر مقررات خدا
در تورات داورى نمى كردند، اما به باور بيشتر محقّقان، منظور هر كسى است كه برابر
مقررات عادلانه خدا داورى و حكومت نكند؛ چنين كسى بيدادگر خواهد بود و سخت در خور
كيفر پروردگار.
و آن گاه مسيح را فرمان بعثت داديم
در آيات پيش سخن از يهود بود، و اينك از مسيح و مسيحيان سخن مى گويد و مى
فرمايد:
وَ قَفَّيْنَا عَلى آثارِهِمْ بِعيسَى ابْنِ مَرْيَمَ
به باور بيشتر مفسران، منظور اين است كه: پس از پيام آوران پيشين كه همه اسلام
گرا بودند مسيح را فرمان بعثت داديم؛ اما برخى برآنند كه منظور آيه شريفه اين است
كه: ما عيسى را از پى كسانى فرمان بعثت داديم كه مقررات گذشته را بر آنان واجب كرده
بوديم.
به باور ما، ديدگاه نخست با آيه شريفه بهتر و سازگارتر است.
مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ
در حالى كه او به تورات موسى و آسمانى بودن آن ايمان داشت و آن را كه پيش از
بعثت مسيح فرود آمده بود، تصديق مى كرد. ذكر اين نكته لازم است كه قرآن از تورات با
عنوان «بين يديه» وصف مى كند، چراكه در فرهنگ عرب يا قرآن، آنچه پيش از فرد مورد
نظر آمده باشد اين گونه وصف مى شود و آنچه پس از آمده باشد، باعنوان پشت سر او وصف
مى گردد.
وَ آتَيْنَاهُ الْاِنْجيلَ فيهِ هُدىً وَ نُوْرٌ وَ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ
يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ
و بر او كتاب آسمانى «انجيل» را ارزانى داشتيم كه در آن رهنمود و دليل هاى روشن
و روشنگرى براى بيان مقررات است، و نيز در آن نور و فروغى است كه وسيله راهيابى
مردم از حيرت و سرگردانى است. و نيز اين كتاب، تورات را كه پيش از آن بر موسى فرود
آمده است، گواهى مى كند، چراكه به بيان برخى در آن نوشته شده بود كه تورات حق است.
و به بيان برخى ديگر، انجيل به اين حقيقت رهنمون بود كه بايد به مقررات تورات عمل
كرد، چراكه مقررات آن نسخ نشده است.
پاره اى نيز برآنند كه منظور اين است كه «انجيل» همان گونه است كه پيش از آمدنش
در تورات وصف شده و شما وصف آن را خوانده ايد.
وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقينَ
و براى پرواپيشگان رهنمود و اندرزى است، چراكه آنان را از نافرمانى خدا باز مى
دارد و به انجام مقررات آن تشويق مى كند.
با اين واقعيت كه «انجيل» براى همه مردم مايه هدايت و اندرز است، آن را هدايت و
اندرز براى مردم تقواپيشه اعلان مى كند، چراكه تنها اين گروهِ از مردم هستند كه از
رهنمود و اندرز آن، توشه زندگى برمى گيرند و مشعلِ فراراه برمى افروزند و از آن
بهره ور مى گردند و به سوى تكامل و تعالى پر مى كشند.
در چهارمين آيه مورد بحث مى افزايد:
وَلْيَحْكُمْ اَهْلُ الْاِنْجيلِ بِمَا اَنَزَلُ اللَّهُ فيهِ
و پيروان انجيل نيز بايد به آنچه خدا در آن كتاب آسمانى فرو فرستاده است عمل
كنند و بر اساس مقررات آن داورى نمايند.
در اين آيه شريفه روى سخن با مسيحيان است و به آنان فرمان مى دهد كه به انجيل
عمل كنند، و در مورد آن دو نظر آمده است:
1 - به باور برخى، منظور اين است كه: ما گفتيم كه اهل انجيل بايد بر اساس آنچه
در آن كتاب آمده است حكم و داورى نمايند و به همه مفاهيم و مقررات آن پاى بند
باشند. با اين بيان، خبر از چيزى است كه بر آنان واجب شده است؛ و دليل حذف فعل نيز
اين است كه با قرينه آغاز آيه پيش و «قفّينا» روشن است، و در قرآن هم نمونه دارد؛
از جمله اين آيه شريفه:
«...و الملائكة يدخلون عليهم من كلّ باب [يقولون ] سلام عليكم...»(32)
و فرشتگان از هر درى بر آنان وارد مى گردند و به آنان مى گويند درود بر شما...
2 - و به باور برخى ديگر، منظور خبر از گذشته و ادامه سخن از آيه پيش نيست، بلكه
به نكته جديدى پرداخته و مى فرمايد: اهل انجيل بايد به آنچه خدا فرو فرستاده و
فرمان داده است عمل كنند؛ و اين بدان دليل است كه هنگام فرود آيه شريفه هنوز انجيل
نسخ نشده بود و احكام و مقررات آن با مقررات قرآن هماهنگ بود و پس از آن، رسالت
جهانى پيامبر اسلام از سوى خدا اعلان شد. اما به باور ما ديدگاه نخست بهتر به نظر
مى رسد.
وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا اَنْزَلَ اللَّهُ فَاُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُوْنَ
در تفسير اين فراز نيز دو نظر آمده است:
1 - به باور برخى، «مَنْ» در آيه شريفه «موصوله» است و اشاره به يهوديان دارد.
2 - اما به باور برخى ديگر، «شرطيه» است و منظور اين است كه: هر كس برابر آنچه
خدا فرو فرستاده است داورى و حكم نكند فاسق و نافرمان است؛ چراكه از ظاهر عبارت
چنين دريافت مى گردد كه منظور كسانى هستند كه مصلحت را در مخالفت مقررات خدا بنگرند
و بپندارند. آرى چنين كسانى را در آيات پيش كفرگرا و بيدادپيشه خواند و در اين آيه،
فاسق و نافرمان مى خواند، چراكه از دين بيرون رفته اند. با اين بيان هر سه عنوان
براى يك فرد يا يك گروه است؛ گرچه برخى مى گويند وصف كافر در مورد كسى است كه هم بر
خلاف مقررات خدا داورى و حكومت مى كند و هم در دل و فكر مقررات او را انكار مى كند،
اما دو وصف بيدادگر و فاسق در مورد كسى است كه عقيده قلبى دارد ولى در ميدان عمل،
مقررات را ترك مى كند.
و آن گاه طلوع خورشيد رسالت
در آيات گذشته سخن پيرامون رسالت موسى و مسيح بود و قرآن در اين مورد روشنگرى
فرمود؛ اينك در اين آيه روى سخن با پيامبر گرامى است، اما هدف آن است كه براى
يهوديان و مسيحيان در پرتو دلايل و براهين روشن سازد كه دعوت و رسالت محمد آسمانى
است و راه و رسم او نيز برخاسته از وحى، و سرچشمه گرفته از سوى آفريدگار هستى است و
راه آن حضرت نيز، از نظر وحى و اعجاز همان راه موسى و مسيح و همه پيام آوران خداست.
در اين مورد مى فرمايد:
وَ اَنْزَلْنَا اِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ
مِنَ الْكِتابِ
ما قرآن را به حق و بر اساس عدالت بر تو فرو فرستاديم، در حالى كه مفاهيم آسمانى
تورات و انجيل را پيرامون توحيد و توحيدگرايى، عدل خدا، رسالت پيامبر و مقررات درست
و دست نخورده آن دو، همچون كيفر زناكار و آدمكش، گواهى مى كند.
«ابو مسلم» مى گويد: منظور از كتاب در آيه شريفه، مكتوب و نوشته شده است كه قرآن
باشد، و قرآن، كتاب هاى پيشين آسمانى را تصديق مى كند.
وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ
در تفسير اين جمله نظراتى آمده است:
1 - به باور گروهى، منظور اين است كه قرآن شريف نسبت به تورات و انجيل امين است
و به آسمانى بودن آنها گواهى مى كند.
2 - و به باور گروهى ديگر از جمله «سعيد بن جبير» منظور اين است كه قرآن
امانتدار كتاب هاى آسمانى است و اين به آن معناست كه مفاهيم و مطالب آن كتاب ها را
تا آن جايى كه هماهنگ با قرآن است بايد پذيرفت و دريافت كه دست خيانت و تحريف به
آنها نرسيده است؛ و آن جايى كه ناسازگار بود بايد كنار گذاشت و دريافت كه آنها
تحريف و دستكارى شده است.
3 - و برخى نيز مى گويند: منظور اين است كه قرآن، حافظ و نگاهبان كتاب هاى
آسمانى است، چرا كه بر آنها اشراف دارد و از آنها مراقبت مى كند.
با اين بيان آيه شريفه به باور برخى نشانگر اين است كه آنچه در تورات واجب شده
بايد بدانها عمل گردد، چراكه قرآن گواه و تصديق كننده آن مفاهيم و مطالب است.
فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا اَنْزَلَ اللَّهُ
بنابراين، در ميان يهود و در مورد آنچه براى داورى نزدت آورده اند، برابر آنچه
خدا فرو فرستاده است داورى كن.
«ابن عباس» پس از تفسير بالا براى اين جمله،مى افزايد: هرگاه اهل كتاب به قضات
مسلمان رجوع كنند، بايد در ميان آنان بر اساس اسلام داورى گردد، چراكه از آيه شريفه
وجوب دريافت مى گردد، و امر دلالت بر لزوم دارد.
گروهى از جمله «حسن» و «مسروق» نيز ديدگاه فوق را تأييد مى كنند. و «ابوعلى» مى
افزايد: اين آيه مباركه، آيه 24 از همين سوره را نسخ مى كند، چراكه در آن آيه
پيامبر گرامى فرمان يافته بود كه در صورت تمايل ميان آنان داورى كند و اگر نخواست،
آنان را به حال خود رها كند، اما در اين آيه به او فرمان مى رسد كه ميان آنان برابر
مقررات قرآن داورى نمايد.
وَ لاتَتَّبِعْ اَهْواءَهُمْ عَمّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِ
به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: از هواى دل آنان نسبت به تغيير و تحريف
حكم زناى محصنه و كيفر كسانى كه به آن دست خيانت يازيده اند، پيروى مكن، و از حقّى
كه به سوى تو آمده است انحراف مجوى.
واژه «عن» در «عمّا» ممكن است متعلق به فعلِ «لا تتبع» باشد كه در آن صورت مفهوم
انحراف دريافت مى گردد و ترجمه آيه اين گونه خواهد شد: و به سبب پيروى از هواى دل
آنان، از حقّى كه به سوى تو آمده است، انحراف مجوى.
چگونه؟
با اين كه پيامبر گرامى از مقام والاى عصمت برخوردار است، چگونه ممكن است از
هواهاى آنان پيروى كند؟!
پاسخ
در اين مورد دو پاسخ آمده است:
1 - نخست بايد توجه داشت كه مى توان پيامبر را از كارى كه انجام نخواهد داد،
هشدار داد و آن را به او يادآورى كرد كه براى ديگران درس آموز است.
2 - افزون بر اين، از كجا كه روى سخن در حقيقت با داوران و قاضيان و حاكمان
مسلمان نباشد؟ ممكن است به ظاهر روى سخن با پيامبر است اما در حقيقت با ديگران، كه
نظيرش در آيات بسيار است.
لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً
روى سخن در اين فراز نه امّت يك پيامبر و پيروان يك دين و آيين، بلكه سه امّت
يهود، نصارا و مسلمان است، چرا كه اگر در آيات 44 تا 47 دقت شود روشن مى گردد كه
نخست از يهود، و آن گاه از نصارا و اينك از امت مسلمان سخن به ميان آمد، و پس از
بيان مطالبى در هر مورد، اينك مى فرمايد: ما براى هر يك از يهود و نصارا و امت
مسلمان، راه و رسمى قرار داديم.
يادآورى مى گردد كه به باور گروهى از مفسّرين، واژه «شِرعة» به مفهوم شريعت و
راه و رسم است. با اين بيان هر كدام از تورات، انجيل و قرآن شريف براى خود راه و
رسمى دارند، گرچه در اصول و مفاهيم و مقررات اساسى همانند باشند.
اين آيه شريفه نشانگر نسخ ديگر شريعت ها و راه و رسم ها، با فرود قرآن شريف، به
عنوان آخرين پيام و آخرين آيين آسمانى است، و بيانگر اين نكته است كه پيامبر اسلام
تنها پيرو شريعت خويش است و امّت او نيز به پيروى از قرآن فرمان يافته اند.
«مجاهد» در اين مورد مى گويد: روى سخن تنها با امت اسلام است نه با پيامبر
اسلام. اما ديدگاه نخست بهتر به نظر مى رسد؛ چراكه خداى پرمهر روشنگرى مى كند كه هر
پيامبر راه و رسم و دين و آيينى دارد. ادامه آيه نيز نكته مورد بحث را تأييد مى كند
كه مى فرمايد:
وَ لَو شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ اُمَّةً واحِدَةً
اگر خدا مى خواست راه و رسم همه پيامبران را يك راه مى ساخت، و همه شما را پيرو
يك دين و آيين مى گردانيد و آن را هرگز نسخ نمى كرد. نظير اين آيه در قرآن هست، از
جمله اين آيه شريفه كه مى فرمايد: «و لو شئنا لآتينا كلّ نفس هداها...»(33)
و اگر مى خواستيم، به هر كسى از روى اجبار راه هدايت اش را نشان مى داديم و او
را راه مى نموديم....
وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فى ما آتاكُمْ
اما او بر اساس حكمت خويش شما را به پيروى از شريعت ها و راه و رسم هاى گوناگون
قرار داد تا شما را در آنچه واجب ساخته و مقرر فرموده است بيازمايد.
پاره اى نيز مى گويند: چنين كرد تا شما را در راه سنت ها و كتاب هاى آسمانى
بيازمايد.
يكى از دانشمندان مى گويد منظور اين است كه: اگر خدا مى خواست، پيام و پيامبرى
به سوى شما نمى فرستاد، تا شما خدا را بر اساس خرد و فطرت خويش بشناسيد و بپرستيد،
اما براى اين كه شما را از نظر عبادت هايى كه برايتان مقرر فرموده است بيازمايد،
پيامبرانى فرستاد و راه و رسم هاى گوناگونى قرار داد، و اين كارها را در حالى انجام
داد كه از فرجام كار شما آگاه بود.
فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ
پس دركارهاى نيك و در آراستگى به ارزش ها بر يكديگر سبقت گيريد و نگذاريد فرصت
ها از دست برود و كارهاى شايسته انجام نشود. آرى، به بيان «ابو على» منظور اين است
كه: پيش از آن كه مرگ گريبان شما را بگيرد، به سوى شايستگى ها سبقت جوييد و فرمان
خدا را پيروى كنيد؛ چراكه مقررات او به سود و صلاح شماست.
و «كلبى» مى گويد منظور اين است كه: شما امت مسلمان بايد در فرمانبردارى خدا و
انجام كارهاى خداپسندانه بر امت هاى پيشين سبقت گيريد.
آيه شريفه بيانگر اين درس است كه شتافتن به سوى كارهاى شايسته واجب است؛ و روشن
است كه در صدر همه كارهاى شايسته انجام واجبات است، و از پى آن ديگر كارها... پاره
اى نيز بر آنند كه آيه شريفه، همه خوبى ها و كارهاى خداپسندانه واجب و مستحب را
ترغيب مى نمايد.
اِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فيهِ
تَخْتَلِفُونَ
بازگشت همه شما به سوى خداست؛ آن گاه او در باره آنچه در آن كشمكش مى نموديد،
شما را آگاه خواهد ساخت، و به هر كس در خور كارهاى شايسته و ناشايسته اش پاداش و
كيفر خواهد داد.
داورى تنها بر اساس حق
در اين آيه شريفه دگرباره قرآن روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و او را موظف
مى سازد كه در ميان اهل كتاب برابر كتاب خدا و مقررات عادلانه و انسانى او حكومت و
داورى كند و هرگز از هواى دل آنان پيروى نكند.
وَ اَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا اَنْزَلَ اللَّهُ وَ لاتَتَّبِعْ اَهْواءَهُمْ
و ميان آنان بر اساس آنچه خدا فرو فرستاده است داورى نما و از هواهاى دل آنان
پيروى مكن.
چرا تكرار؟
در پاسخ اين سؤال دو نكته آمده است:
1 - به باور گروهى از مفسّرين، اين دوبار سفارش به داورى بر اساس حقّ و عدالت در
ميان آنان، بدان دليل است كه آنان در دو مورد جداگانه نزد پيامبر آمدند و در دو
موضوع داورى خواستند؛ يك بار در مورد كيفرِ زناى «محصنه»، و بار ديگر در مورد كيفر
آدمكشى، و خداى پرمهر نيز در هر بار به پيامبرش دستور داد كه در ميان آنان برابر
مقررات آسمانى داورى نمايد.
اين ديدگاه از امام باقر عليه السلام نيز روايت شده است.
2 - اما به باور برخى، اين تكرار بدان جهت است كه امر نخست مطلق بود و امر دوم
به چند مورد خاص فرمان مى دهد.
وَ احْذَرْهُمْ اَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما اَنْزَلَ اللَّهُ اِلَيْكَ
در تفسير اين فراز از آيه شريفه دو نظر آمده است:
1 - به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: اى پيامبر! از اينان بر حذر باش كه
مبادا با اميدوار ساختن به گرايش به اسلام و ايمان به خدا و پذيرش حق، تو را از راه
و رسم قرآن و مقررات آن به بيراهه برند و به سوى بافته هاى هواپرستانه خويش
بكشانند.
2 - اما به باور «ابن زيد» منظور اين است كه: از آنان بر حذر باش كه مبادا تو را
با ساخته ها و بافته هاى هواپرستانه خويش كه آنها را به نام دين و تورات جا مى
زنند، از راه قرآن و مقررات الهى به در برند؛ چراكه حكم تورات نه اين است كه آنان
مى گويند، بلكه همان است كه ما از راه وحى و رسالت بر تو فرو فرستاديم.
پيام آيه شريفه
در آيه شريفه اين درس و اين هشدار را مى دهد كه بايد از گمراهان و بدعتگذاران بر
حذر بود و از همراهى و همگامى و دوستى با آنان خوددارى كرد، چراكه در غير اين صورت
در گناه آنان سهيم خواهيم بود.
فَاِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ اَنَّمَا يُريدُ اللَّهُ اَنْ يُصيبَهُمْ بِبَعْضٍ
ذُنُوبِهِمْ
در تفسير اين فراز نيز ديدگاه ها يكسان نيست:
1 - به باور «جبايى» منظور اين است كه: اگر آنان از حقّ و عدالت و داورى عادلانه
تو روى برتافتند، بدان كه خدا مى خواهد آنان را به كيفر پاره اى از جنايت هايشان
عذاب كند.
آيه به برخى از گناهان و كيفر پاره اى از آنها اشاره دارد، نه همه گناهانشان، و
اين در گفتار و سخن، شيوه اى عادى است كه گاهى نام يك مجموعه را مى برند، در حالى
كه منظور جزيى از آن مجموعه است.
2 - و به باور برخى ديگر، منظور اين است كه اگر آنان از داورى تو در مورد «زناى
محصنه» و كيفر آن سر برتافتند، اين نشانه آن است كه گناهانشان دامانگيرشان شده است
و خدا مى خواهد به خاطر پاره اى از آنها كيفرشان كند.
و تصريح به پاره اى ازگناهان، نشانگر شدّت كيفر آنهاست و براى نابودى آنان كيفر
برخى از ستمكارى هاى آنان نيز كافى است.
3 - و برخى مى گويند: منظور اين است كه بدان دليل كه آنان از فرمانبردارى خدا
سرباز زده اند، خدا مى خواهد بخشى از كيفر كردارشان را در همين جهان به آنان
بچشاند، چراكه كيفر اين جهان نه در برابر همه گناهان، كه در برابر برخى است، و كيفر
و پاداش كامل در سراى جاودانه آخرت خواهد بود.
در مورد اين كيفر نيز دو نظر است:
به باور برخى، اين كيفر همان بيرون رانده شدن يهوديان «بنى نضير» از مدينه به
جرم كفرگرايى، پيمان شكنى، خيانت و كتمانِ حقيقت است. اما به باور برخى ديگر منظور،
كيفر يهوديان «بنى قريظه» به جرم عهدشكنى در جنگ خندق و خيانت و حق ستيزى است كه به
مرگ محكوم شدند.
وَ اِنَّ كَثيراً مِنَ النّاسِ لَفاسِقُونَ
در اين جمله خدا پيامبرش را به آرامش دل فرا مى خواند كه از حق ستيزى آنان و
كتمان واقعيات به وسيله آنان ناراحت نشود، چراكه ايمان آوردگان واقعى، اندك و
فاسقان و تبهكاران بسيارند، بنابراين نبايد رفتار ناهنجار و نادرست آنان بر آن حضرت
گران آيد و آزرده خاطر گردد.
آيا شيوه جاهليّت را مى جويند؟
در ادامه سخن و در ردّ پندار و كردار گمراهانه آنان مى فرمايد:
اَفَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُوْنَ
در تفسير اين فراز از آيه شريفه دو نظر است:
1 - به باور گروهى، روى سخن با پيامبر خداست، اما هدف، نكوهشِ يهوديان است؛
چراكه به بيان «ابوعلى» روش اجتماعى و سياسى و اخلاقى و داورى آنان بسان روش جاهليت
بود. آنان با داشتن كتاب آسمانى، باز هم بسان بت پرستان، هرگاه ناتوانى گناه مى
كرد، او را به شدّت زير شلاّق كيفر و سرزنش مى گرفتند اما هرگاه زورمندى جنايت مى
كرد، قانون در برابر او كوتاه مى آمد. به همين دليل قرآن آنان را به باد نكوهش مى
گيرد كه آيا شما يهوديان با داشتن كتاب آسمانى هنوز روش و شيوه بيدادگرانه جاهليت
را مى جوييد؟
2 - و به باور گروهى ديگر، درست است كه در نكوهش آنان فرود آمده، امّا منظور هر
فرد و گروهى است كه مقررات عادلانه خدا را رها كند و از پى بافته ها و يافته هاى
خود يا ديگران برود، چراكه چنين كسانى با اين كار خويش، شيوه جاهليّت را خواسته و
در پى آن رفته اند...
وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ
و براى مردمى كه به خدا و روز رستاخيز و قرآن و پيامبر يقين دارند، داورى چه كسى
از داورى خدا و مقررات او بهتر است؟
به باور «جبايى» «لام»، در واژه «لهم» به مفهوم «عند» است، كه به باور ما ضرورتى
ندارد، و در صورتى كه اشتباهى در ميان نباشد، به همين صورت بهتر است.
پرتوى از آيات
در آياتى كه گذشت افزون بر آنچه ترسيم گرديد، اين نكات نيز در خور تعمّق و تفكر
بسيار است:
1 - آفت هاى دين و دين باورى
دين به مفهوم حقيقى آن يك سلسله مبانى و مفاهيم و رهنمودها و هشدارهاى حكيمانه و
مقررات انسانساز و جامعه پردازى است كه از جانب آفريدگار دانا و فرزانه هستى براى
زندگى شايسته و در خور شأن انسان و تكامل و رشد همه جانبه آنان و تقرّب به خدا، به
پيامبران وحى گرديده، و آنان موظّف به رسانيدن آن به بندگان خدا شده اند.
هنر بزرگ پيامبران در اين است كه دين را آن گونه كه هست و دريافت داشته اند، بى
كم و كاست و بدون آلوده ساختن به منافع و انگيزه هاى فردى، گروهى، صنفى، و به دور
از سليقه ها يا ابراز سلطه و فريب ساختن آن، سالم و دست نخورده، به بندگان خدا
رسانده و خود به عنوان الگوى عمل و سمبل راستين دين و برنامه هاى آسمانى خويش در
چشم انداز انسان ها جلوه گر شده و بدين وسيله مردم را به اوج سعادت و سلامت و
آزادگى و كمال و تقرّب به خدا رهنمون گرديده اند.
دين باوران و دينداران راستين و هوشمند بايد بدانند كه دين توحيدى و آسمانى تا
زمانى معجزه آسا و سعادت آفرين خواهد بود كه همان گونه كه فرود آمده است، مورد
شناخت و تفسير و عمل قرار گيرد و از آلوده شدن به سليقه هاى شخصى و منافع گروهى و
صنفى و انگيزه هاى جاه طلبانه و سلطه جويانه به دور باشد، و هرگز تبديل به وسيله
تخدير و ابزار سلطه و تحميل و سركوب و خشونت و حق كشى و آزادى ستيزى نگردد، چرا كه
اگر چنين شد از هر زهرى تلخ تر و از هر عامل انحطاط و اسارتى انحطاطآفرين تر خواهد
شد. آيات مورد بحث از جمله همين درس رامى دهد كه هان اى دين باوران، و اى دانشوران
و دانشمندان دين!
از مردم نهراسيد و احكام و مقررات خدا را پوشيده و پنهان مداريد يا با بافته ها
و ساخته هاى گوناگون آلوده مسازيد تا دل عوام را به دست آوريد، نه، بلكه از مخالفت
خدا بترسيد، كه اگر دين را جز آنچه هست تفسير و بيان كنيد، كيفر خواهيد شد؛ و ديگر
اين كه آيات خدا را به بهايى اندك مفروشيد...
«...فلا تخشوهم و اخشون و لا تشتروا بآياتى ثمنا قليلا و من لم يحكم بما انزل
اللّه...».
با اين بيان بايد از دو آفت دين پروا كنيد:
1 - عوام زدگى و وسيله فريب عوام ساختن دين خدا.
2 - و ديگر ابراز سلطه و تخدير و جلب منفعت ساختن آن و خدمت به بارگاه ستم و
استبداد.
2 - در راه حق حيات بشر
قرآن در تأمين حقّ حيات انسان و تضمين اين طبيعى ترين حقّ بشرى، از راه هاى
گوناگونى وارد عمل مى گردد كه از آن جمله، از راه قانون عادلانه و انسانى است.
در فرهنگ بيدادگران رسم ظالمانه بر اين است كه اگر ناتوانى حتى به هنگام مورد
تهاجم و تجاوز قرار گرفتن و در راه دفاع كشته شود، خون و جان او بى ارزش است و
ستمكار بازخواست و كيفر عادلانه و برابر نمى شود، امّا اگر ستمكارى گرچه در حال
تجاوز و ستم، به دست ناتوانى كشته شود، ديگر جان و مال و هستى مدافع در امان نخواهد
بود و چه بسيار كه بستگان او نيز به انتقام، قتل عام شوند.
اسلام براى پايان بخشيدن به اين بلاى بزرگ اجتماعى عصرها و نسل ها، قانون انسانى
و عادلانه قصاص را كه به همه پيام آوران وحى شده بود، به رسميت شناخت و فرمود:
و بر آنان مقرر داشتيم كه جان در برابر جان، چشم در برابر چشم، بينى در برابر
بينى، دندان در برابر دندان و هر زخمى را قصاصى همانند است...(و كتبنا عليهم فيها
انّ النّفس بالنّفس...).(34)
و بدين سان عدالت را برقرار ساخت... كه جان در برابر جان، نه افراطكارى و قتل
عام و خشونت و درنده خويى به وسيله ظالمان و زورمندان، و روشن ساخت كه همه در برابر
قانون برابرند...
و آن گاه روشن ساخت كه اين حكم، قطعى و اجتناب ناپذير نيست؛ بلكه اين حقّ مظلوم
و خاندان مقتول است و مى توانند عادلانه و انسانى مصالحه نمايند و ببخشند، و يا
ظالم و قاتل را كيفر كنند... (فمن تصدّق به فهو كفّارة له...).(35)
با اين بيان، اسلام در اين انديشه است كه جانيان و آدمكشان و تجاوزكاران را با
اصل قصاص مهار كند و جان و هستى توده هاى آسيب پذير و يا مبارزان راه عدالت و آزادى
و حمايت كنندگان از حقوق انسان ها را حراست كند، نه اين كه اين قانون ابزار سركوب
در دست ظالمان باشد. به همين دليل مردم را تشويق به عفو و گذشتِ بجا مى كند و مى
فرمايد: در صورتى كه بجا و شايسته ببخشيد تا آن جايى كه ممكن است جلوى شستن خون به
وسيله خون را بگيريد، خدا به همان اندازه از گناهانِ شما خواهد بخشيد...