تفسير مجمع البيان جلد ۵

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۱ -


/ سوره نساء / آيه هاى 91 - 84

84 . فَقاتِلْ فى سَبيلِ اللَّهِ لاتُكَلَّفُ اِلّا نَفْسَكَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنينَ عَسَى اللَّهُ اَنْ يَكُفَّ بَاْسَ الَّذينَ كَفَرُواْ وَ اللَّهُ اَشَدُّ بَاْساً وَاَشَدُّ تَنْكيلاً.

85 . مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً يَكُن لَهُ نَصيبٌ مِنْها وَ مَن يَشْفَعْ شَفاعَةً سَيِّئَةً يَكُن لَهُ كِفْلٌ مِنْها وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَىْ ءٍ مُقيتاً.

86 . وَ اِذا حُيِّيتُم بِتَحيَّةٍ فَحَيُّوا بِاَحْسَنَ مِنْها اَوْ رُدُّوها اِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَىْ ءٍ حَسيباً.

87 . اللَّهُ لا اِلهَ اِلّا هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لارَيْبَ فيهِ وَ مَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَديثاً.

88 . فَما لَكُمْ فِى الْمُنافِقينَ فِئَتَيْنِ وَاللَّهُ اَرْكَسَهُم بِما كَسَبُواْ اَتُريدُونَ اَنْ تَهْدُواْ مَنْ اَضَلَّ اللَّهُ وَمَن يُضْللِ اللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبيلاً.

89 . وَدُّواْ لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُواْ فَتَكوُنُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ اَوْلياءَ حَتىَّ يُهاجِرُواْ فى سَبيلِ اللَّهِ فَاِن تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدتُمُوهُمْ وَلاتَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ وَليًّا وَلانَصيراً.

90 . اِلاَّ الَّذينَ يَصِلُونَ اِلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ اَوْ جاءُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ اَن يُقاتِلوُكُمْ اَوْ يُقاتِلُواْ قَوْمَهُمْ وَلَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقاتَلُوكُمْ فَاِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَاَلْقَوْاْ اِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبيلاً.

91 . سَتَجِدُونَ آخَرينَ يُريدُونَ اَن يَاْمَنُوكُمْ وَيَاْمَنُواْ قَوْمَهُمْ كُلَّ ما رُدُّواْ اِلَى الْفِتْنَةِ اُرْكِسُواْ فيها فَاِن لَمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَيُلْقُواْ اِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَيَكُفُّواْ اَيْديَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَاُوْلئِكُمْ جَعَلْنا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطانًا مُبينًا.

ترجمه

84 - از اين رو [اى پيامبر ]در راه خدا كارزار نما! كه تو تنها مسئول عملكرد خويش هستى؛ و ايمان آوردگان را [به پيكار با بيدادگران ] برانگيز؛ اميد كه خدا [شرارت كفرگرايان را از آنان ]باز دارد؛ و خدا توانمندتر و سخت كيفرتر است!

85 - هر كس شفاعت نيكى كند [و ديگران را به كارهاى شايسته تشويق نمايد]، بهره اى از آن خواهد داشت؛ و هر كس شفاعت [نادرست و] بدى نمايد [و به كارهاى ناروا تشويق كند ] او [نيز ]از [آثار زيانبار ] آن بهره اى خواهد داشت؛ و خدا هماره بر هر چيزى نگهبان است.

86 - و هر گاه به شما درودى نثار شد، شما به نيكوتر از آن درود نثار كنيد [و ] يا همانند آن [را ]پاسخ دهيد؛ بى ترديد خدا به شمار آورنده هر چيزى است [و همه چيز را به حساب خواهد آورد].

87 - خداى يكتا كه خدايى جز او نيست بى ترديد شما را به روز رستاخيز كه در آن [هيچ ]ترديدى نيست گرد خواهد آورد؛ و چه كسى به گفتار از خدا راستگوتر است؟

88 - پس شما را چه شده است كه در مورد نفاق گرايان دو گروه شده ايد با اين كه خدا آنان را به خاطر دستاوردشان [در كفر و فريبكارى ] سرنگون ساخته است؟ آيا مى خواهيد كسى را كه خدا [به كيفر عملكرد ناهنجارش ]گمراه ساخته است، راه نماييد؟ و هر كس را خدا [با وا نهادنش به حال خود]گمراه سازد هرگز راهى براى [نجات ]او نخواهى يافت .

89 - [نفاق پيشگان ]آرزو دارند كه اى كاش! همان گونه كه خود كفر ورزيده اند، شما نيز كفر مى ورزيديد و با هم همانند مى گشتيد؛ پس از آنان دوستانى نگيريد تا در راه خدا دست به هجرت زنند؛ پس اگر [به حق ]پشت كردند، در هر جا به آنان دست يافتيد، [بى درنگ ]دستگيرشان سازيد و [به كيفر حق ستيزى شان ]آنان را بكشيد و از آنان هيچ يار و ياورى برنگيريد...

90 - مگر آن كسانى كه به گروهى بپيوندند كه ميان شما و آنان پيمانى [براى ادامه آشتى ]برقرار است؛ يا در حالى نزدتان باز آيند كه سينه هايشان از كارزار با شما، يا پيكار با قوم خود به تنگ آمده باشد؛ اگر خدا مى خواست آنان را بر شما چيره مى ساخت و با شما كارزار مى كردند. بنابراين اگر از شما كناره گرفتند و به پيكار با شما برنخاستند و پيشنهاد آشتى به شما دادند، [بپذيريد، چرا كه در اين صورت ]خدا، هيچ راهى به زيان آنان براى شما قرار نداده است.

91 - به زودى گروه ديگرى [از آنان ]را خواهيد يافت كه مى خواهند [با ايمان دروغين ]از [ سوى ] شما در امان باشند و [با اظهار كفر ]از قوم خود در امنيت بمانند؛ [اما]هر بار كه به سوى فتنه [فرا خوانده و ]باز گردانده شوند، در آن واژگون مى گردند. پس اگر از شما كناره گيرى نكردند و به شما پيشنهاد آشتى ندادند و دست از شما بر نداشتند، هر جا كه آنان را يافتيد، دستگيرشان سازيد و [به كيفر آتش افروزى و تجاوزشان ] آنان را بكشيد؛ و اينانند كه راه آشكارى به زيانشان براى شما قرار داده ايم .

نگرشى بر واژه ها

«نكول»: خوددارى از كارى به خاطر ترس از انجام آن، و «نكال» چيزى كه براى ديگران درس آموز و عبرت انگيز باشد، و «تنكيل» به مفهوم كيفر است.

«شفاعت»: اين واژه از ريشه «شفيع » كه به مفهوم «جفت »است گرفته شده و بدان دليل كه شفيع به هنگام درست كردن كار ديگرى و شفاعت در مورد او، در حقيقت خود را رفيق اوقرار مى دهد به او «شفيع»، و به كارش شفاعت گفته اند. و نيز به كسى كه ملك ديگرى را جزو ملك خود سازد «شفيع» گفته مى شود.

به صراحتِ آيات قرآن و انبوه روايات، اصل شفاعت به اذن خدا، يك موضوع ترديد ناپذير است، اما در مورد ابعاد و قلمرو آن ديدگاه ها يكسان نيست:

گروهى بر آنند كه پيامبر گرامى اهل بهشت را شفاعت مى كند و به بركت شفاعت آن حضرت به درجات والاترى اوج مى گيرند. اما ديگران مى گويند: پيامبر آن گروه ازگناهكاران امّت را كه از دين و آيين آنان خشنود است، و در كنار انديشه و عقيده شايسته و توحيدى و خداپسندانه خود دستخوش لغزش هايى نيز شده اند، شفاعت خواهد كرد، تا به بركت آن از كيفر خدا در امان بمانند و خدا آنان را بيامرزد.

«كفل»: به مفهوم بهره و نصيب آمده است. پاره اى نيز آن را به معناى وزر و وبال گرفته اند.

«تحيت»: به درود و سلام گفته مى شود.

«حسيب»: به مفهوم نگهدارنده هر چيزى است، به گونه اى كه چيزى از آن دستخوش فراموشى و غفلت نگردد. در مورد آفريدگار هستى به اين معناست كه خدا به هر چيزى دانا و آگاه است، و پاداش و كيفر او بر اساس عدل و به اندازه حساب خواهد بود. اين واژه از «حساب» به مفهوم شمردن است، و پاره اى از «حسبى كذا» گرفته اند كه به مفهوم كافى و بسنده بودن است.

«اركاس»: به مفهوم سرنگون ساختن، وارونه كردن، و نيز به مفهوم باز گردانيدن آمده است.

«حصر»: به تنگنا افتادن در كارى و ناتوان شدن از انجام آن، به كار مى رود.

«اعتزال»: كناره گيرى نمودن .

شأن نزول

1 - در مورد داستان فرود پنجمين آيه مورد بحث، گروهى آورده اند كه اين آيه شريفه در مورد جمعى فرود آمد كه از مكّه به مدينه و به حضور پيامبر شرفياب شدند و به ظاهر ايمان آوردند و آن گاه پس از بازگشت به مكه به خاطر دشوراى هاى موجود در آغاز تشكيل جامعه نوين اسلامى، اظهار شرك كردند. پس از مدّتى همين گروه به همراه شرك گرايان به «يمامه» رفتند، و ميان مردم مسلمان در مورد پيكار با اينان اختلاف پديد آمد.

گروهى به باور اين كه آنان اسلام آورده اند، پيكار با آنان را روا نمى شمردند و گروهى ديگر، آنان را شرك گرا مى نگريستند و كارزار با آنها را روا مى دانستند؛ اين جا بود كه اين آيه شريفه فرود آمد تا كشمكش را برطرف سازد.

و نيز در مورد همين آيه، «زيد بن ثابت» آورده است كه آيه شريفه درباره كسانى فرود آمد كه از شركت در جنگ «اُحُد» سرباز زدند و گفتند: «اگر كارزار مى دانستيم از شما پيروى نموده و در جنگ شركت مى كرديم(107). پس از آن ياران پيامبر در مورد آنان دستخوش اختلاف شدند؛ پاره اى پيكار با آنان را روا، و پاره اى ديگر ناروا شمردند كه اين آيه فرود آمد: فما لكم فى المنافقين...(108)

2 - در مورد داستان آخرين آيه مورد بحث آورده اند كه اين آيه شريفه در مورد كسانى فرود آمد كه نزد پيامبر آمدند و به ظاهر ايمان آوردند و آن گاه پس از بازگشت به سوى قريش در برابر بت ها سرتعظيم فرود آوردند و به پندار خويش مى خواستند هر دو گروه توحيدگرا و شرك گرا را داشته باشند كه خدا رفتار ناشايسته آنان را نكوهش فرمود: ستجدون آخرين...(109)

و نيز آورده اند كه آيه شريفه درباره «نعيم بن مسعود» كه ميان پيامبر و سران شرك رفت و آمد داشت و پيام ها را مى رسانيد، فرود آمده است.

و از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه آيه شريفه درباره يكى از سردمداران شرك و نفاق فرود آمد كه پيامبر گرامى او را عنصر كم خردى خواند كه در ميان قوم گمراهش فرمانروا و مورد احترام است. وى «عيينه فزارى» نام داشت و پس از گرفتارشدن در قحطى و خشكسالى به حضور پيامبر شرفياب شد و اجازه خواست تا در يكى از نخلستان ها بساط زندگى بگستراند و در پناه آن حضرت در امان باشد.

تفسير

اصل مسئوليت و پاسخگويى

در اين آيه شريفه آفريدگار هستى دگرباره به موضوع جهاد پرداخته و مى فرمايد:

فَقاتِلْ فى سَبيلِ اللَّهِ

از اين رو اى پيامبر در راه خدا كارزار نما!

درمورد «فاء» در آغاز آيه دو نظر است:

1 - به باور برخى، اين «فاء» جواب از آيه 74 است كه مى فرمايد: «...و من يقاتل فى سبيل اللّه...» و مفهوم آيه اين گونه است: «اگر به راستى پاداش پرشكوهى مى خواهى، در راه خدا جهاد كن ...»

2 - و به باور برخى ديگر، با آيه 75 پيوند دارد كه مى فرمايد: «و ما لكم لا تقاتلون فى سبيل اللّه...»، كه در اين صورت مفهوم آيه اين گونه است: «در ترك جهاد براى تو اى پيامبر بهره اى نخواهد بود؛ پس در راه خدا كارزار كن...» و با اين بيان روى سخن با پيامبر گرامى است.

لاتُكَلِّفُ اِلّا نَفْسَكَ

تو در برابر عملكرد خويش مسئول خواهى بود و از كار ديگران در سراى آخرت زيانى به تو نخواهد رسيد و زيان تخلّف منافقان از پيكار در راه حق و بازيگرى شان، دامنگير خودشان خواهد شد.

وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنينَ عَسَى اللَّهُ اَنْ يَكُفَّ بَاْسَ الَّذينَ كَفَرُواْ

و ايمان آوردگان را به كارزار برانگيز؛ باشد كه خدا زيان و آسيب كسانى را كه كفر ورزيده اند از ايمان آوردگان باز دارد.

از ديدگاه برخى، واژه «عسى» در سخن خدا و وعده او لزوم و وجوب است؛ چرا كه وقتى بزرگى به مردم نويدى مى دهد، در حقيقت حساب شده نويد مى دهد. با اين بيان، نويد خدا به مفهوم تقويت يك سوى دو احتمال است و نه به مفهوم برابر بودن هر دو طرف. براى نمونه در اين جمله كه مى گويد: «اطع ربّك فى كلّ ما امرك به و نهاك عسى ان تفلح بطاعتك.» از دستورات و هشدارهاى خدا پيروى نما، اميد كه رستگار گردى. روشن است كه «عسى» به مفهوم شايد نيست؛ بلكه به معناى «يقين و لزوم» است.

وَ اللَّهُ اَشَدُّ بَاْساً وَاَشَدُّ تَنْكيلاً

و خداست كه قدرت و توانش افزون تر و كيفرش سخت تر است.

در مورد واژه «تنكيل» ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور گروهى، اين واژه به مفهوم رسوايى است.

2 - و به باور گروهى ديگر، به معناى كارهايى چون كشتن، انهدام خانه ها، به اسارت گرفتن و كيفر تبهكاران به دست توحيد گرايان است.

3 - و پاره اى برآنند كه به مفهوم انتقام و هلاكت است.

يكى از مفسّران آورده است كه پس از پيكار اُحُد، «ابوسفيان» ندا داد كه هان اى محمد صلى الله عليه وآله! وعده ما با شما در موسم گشايش بازار فصلى «ذيقعده»، در نزديكى «بدر صغرى» باشد؛ و اين در حقيقت نوعى تهديد بود. هنگامى كه روز موعود نزديك شد، پيامبر گرامى به منظور صيانت از اُبهّت و شكوه اسلام در برابر شرك، فرمان آماده باش داد، اما گروهى سستى ورزيدند و آن حضرت با شهامت و شجاعت بسيار به همراه هفتاد سوار به منطقه مورد نظر آمد و خداى پرمهر با افكندن رعب و وحشت در دل ابوسفيان از شرارت آنان جلوگيرى كرد و پيامبر و همراهانش پيروز و شادمان با سرافرازى به مدينه بازگشتند.

شفاعت

در اين آيه شريفه مى فرمايد:

مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً يَكُن لَهُ نَصيبٌ مِنْها وَ مَن يَشْفَعْ شَفاعَةً سَيِّئَةً يَكُن لَهُ كِفْلٌ مِنْها

هر كس شفاعت پسنديده و تشويق خدا پسندانه اى كند، از آن كار بهره اى خواهد داشت؛ و هر كس شفاعت ناپسند و تشويق به كار بدى كند، براى او نيز از آن گناه و زشتى ، بهره اى خواهد بود.

ديدگاه ها در مورد واژه شفاعت

در مورد شفاعت ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور برخى، از جمله «ابن عباس» منظور از شفاعت در آيه شريفه، اصلاح و ايجاد سازش ميان دو نفر است كه فرد اصلاحگر نيز پاداشى خواهد داشت؛ همان گونه كه اگر كسى با آتش افروزى و سخن چينى بذر كينه و دشمنى افشاند، گناهكار خواهد بود.

2 - به باور برخى ديگر شفاعت پسنديده به مفهوم ميانجيگرى هايى است كه در ميان مردم رواج دارد. با اين بيان اگر ميانجى گرى، در راه شايستگى و عدالت و انصاف بود، پسنديده است، و اگر در راه ستم و انحراف انجام شد ناپسند است. به همين دليل است كه ميانجيگرى به مفهوم نخست مورد تشويق است و به مفهوم دوم ناپسند و حرام.

در روايت است كه: «اشفعوا تؤجروا» ميانجيگرى شايسته نماييد تا پاداش دريافت داريد .

و نيز آمده است كه: «من حالت شفاعته دون حدٍّ من حدود اللّه فقد ضادّ اللّه فى ملكه؛ و من اعان على خصومةٍ بغير علمٍ كان فى سخط اللّه حتّى ينزع».(110)

كسى كه با شفاعت و ميانجيگرى مانع اجراى عادلانه يكى از مقررات خدا گردد، در حقيقت با خدا در قلمرو قدرتش به مخالفت برخاسته است و كسى كه بدون آگاهى بر كشمكش، يكى از دو طرف را يارى رساند، در خشم خداست تا آن گاه كه از روش ظالمانه اش دست كشد.

3 - «جبايى» بر آن است كه شفاعت پسنديده، دعاى خير درباره مردم، و شفاعت ناپسند، دعاى زيانبار در مورد آنان است .

4 - پاره اى نيز مى گويند: شفاعت در اين جا به مفهوم يارى و پشتيبانى از برادر عقيدتى و دينى در جهاد با تجاوزكاران است كه بهره دنيوى غنايم و پاداش آخرت آن بهشت خداست، و اگر در گناه و تجاوزى با همدين و همنوع رفاقت كند، بهره دنياى او سرزنش و نكوهش، و نصيب جهان ديگرش كيفر خواهد بود.

وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَىْ ءٍ مُّقيتاً

و خدا همواره بر هر چيزى تواناست.

واژه «مقيت»

در مورد مفهوم اين واژه نيز نظراتى آمده است:

1 - به باور برخى اين واژه به مفهوم توانا و پراقتدار آمده است.

2 - و به باور برخى ديگر، به مفهوم كسى است كه هر چيزى را از روى حساب ارزانى دارد و شمار و حساب آن را داشته باشد.

3 - پاره اى به مفهوم گواه معنا كرده اند.

4 - و پاره اى ديگر به معناى حسابگر و حساب كننده.

5 - و «جبايى» مى گويد: واژه «مقيت» به معناى كيفر كننده است؛ چرا كه خدا پاداش هر كار نيك و كيفر هر گناهى را خواهد داد.

نظم و پيوند آيه شريفه

در چگونگى پيوند آيه شريفه با آيه پيش دو نظر آمده است:

1 - گروهى از مفسران برآنند كه خدا در آيه پيش به پيامبر فرمود: تو مسئول كار خويش هستى و نه ديگران؛ اينك مى افزايد: و با اين وصف تو به خاطر دعوت مردم به سوى حق و عدالت و هشدار از بيداد و ضد ارزش ها و نيز ايجاد صلح و سازش در ميان بندگان ما بهره ور خواهى بود چرا كه هر كس شفاعت و ميانجيگرى شايسته و يا كار ناشايسته اى كند، از آن بهره اى خواهد داشت. بدين سان روشن مى سازد كه انسان به هنگام انجام وظيفه، از زشت كردارى ديگران در روز رستاخيز زيانى دامنگيرش نمى گردد؛ اما از شايسته كردارى ديگران به خاطر دعوت آنان، بهره ور مى شود.

2 - و گروهى نيز در اين مورد مى گويند: پيوند آيه، به آيه پيش بدين صورت است كه هر گاه كسى براى ديگران نيكى بخواهد و به آنان برسد، بهره اى نيز براى او خواهد بود؛ و تو اى پيامبر! به خاطر فراخوان مردم با ايمان به توحيد و تقوا و جهاد در راه حق و عدالت و تشويق آنان در كسب ارزش ها، بهره ور خواهى شد.

مهر و احترام متقابل

در اين آيه شريفه آفريدگار پرمهر به بندگان رهنمون مى شود كه مهر و احترام به ديگران و سمبل آن، درود و سلام را بهتر از آن پاسخ دهند، يا به همان شيوه اى كه به آنان نثار شده است باز گردانند.

وَ اِذا حُيِّيتُم بِتَحيَّةٍ فَحَيُّوا بِاَحْسَنَ مِنْها اَوْ رُدُّوها

و هنگامى كه درودى به شما نثار شد، شما به نيكوتر و پرمهرتر از آن درود نثار كنيد و يا همانند آن را برگردانيد.

با اين بيان، اگر مسلمانى به انسان «سلام »گفت، در پاسخ او بايد «عليكم السلام » گفته شود؛ و اگر به اين صورت درود گفته است، بايد «و رحمةالله » نيز بر آن افزوده گردد... اما به باور «ابن عباس» در مورد غير مسلمان، مهر و احترام متقابل بسنده است و فراتر و بهتر لازم نيست.

«على بن ابراهيم» در تفسير خويش از دو امام راستين حضرت باقر و صادق - كه درود خداى بر آنان باد - آورده است كه منظور از «تحيت» در آيه شريفه، نثار درود و سلام و هرگونه نيكى است.

و «حسن» در اين مورد آورده است كه مردى بر پيامبر گرامى وارد شد و گفت: «درود بر شما»! پيامبر گرامى پاسخ داد:« درود و مهر و بركات خدا بر شما باد!» مرد ديگرى آمد و گفت: «درود و مهر خدا نثارتان باد» پيامبر فرمود: «درود و مهر و بركات خدا بر شما!» مرد ديگرى آمد و گفت : «درود و مهر و بركات خدا بر شما!» پيامبر همانند خود او پاسخ داد. برخى گفتند: اى پيامبر! چرا همانند او پاسخ فرموديد؟ در جواب گفت: او ديگر چيزى فروگذار نكرد تا من در پاسخ او بيفزايم.

و نيز «واحدى» آورده است كه پيامبر فرمود: «من قال: السّلام عليكم، كتب له عشر حسنات، و من قال: السّلام عليكم و رحمة اللّه، كتب له عشرون حسنة، و من قال: السّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته، كتب له ثلاثون حسنة».

كسى كه به انگيزه احترام به همدين و همنوع خويش بگويد: درود بر شما!» ده پاداش نيكو در پرونده عمل او نوشته مى شود؛ و كسى كه بگويد: درود و مهر خدا بر شما! بيست پاداش نيكو، و كسى كه بگويد: درود و مهر و بركات خدا بر شما باد! سى پاداش نيكو برايش نوشته خواهد شد.

اِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَىْ ءٍ حَسيباً

در مورد اين فراز از آيه پيش سه نظر آمده است:

1 - به باور برخى، منظور اين است كه خدا هماره بر هر چيزى نگهبان است.

2 - و به باور برخى ديگر، خدا بر هر چيزى بسنده است.

3 - و پاره اى نيز مى گويند: خدا پاداش و كيفر دهنده به هر كار و چيزى است.

پيام آيه

آيه شريفه اين پيام را مى دهد كه پاسخ به مهر و احترام ديگران كه در «سلام » جلوه پيدا مى كند، لازم است؛ چرا كه «امر» نشانگر وجوب و لزوم است و در آيه شريفه خدا با فعل «امر»، اين مطلب را بيان فرموده است.

گروهى از مفسران در اين مورد گفته اند: سلام، خود كار پسنديده اى است، اما پاسخ آن واجب است و اين وجوب گاهى كفايى است و گاهى عينى. در صورتى كه سلام بر گروهى نثار شود و يكى پاسخ گويد بسنده است و نيازى به پاسخگويى ديگران نيست، اما اگر روى سخن بافرد مشخصى باشد و يا ديگرى پاسخ نگويد، جواب سلام لازم است.

نظم و پيوند آيه

پيوند اين آيه با آيه پيش يه اين گونه است كه منظور از درود و سلام، اعلان همزيستى و زندگى مسالمت آميز و دورى (111) از درگيرى و جنگ است، و از آن جايى كه در آيه پيش فرمان پيكار بر ضد شرك گرايان بود، اينك از پى آن مى فرمايد: اگر كسى به صلح و آشتى روى آورد و زندگى مسالمت آميز را پذيرفت و آن را اعلان كرد، بايد از او بپذيريد و مهر و احترام متقابل را از ياد نبريد!

دو اصل سرنوشت ساز

در اين آيه شريفه از يكتايى خدا و گرد آوردن انسان ها براى پاداش و كيفر در روز رستاخيز سخن به ميان آمده است .

اللَّهُ لا اِلهَ اِلّا هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ اِلى يَوْمِ الْقيامَةِ لارَيْبَ فيهِ

خداى يكتا كه خدايى جز او نيست، شما را در روز رستاخيز كه در آن هيچ ترديدى نيست، گرد خواهد آورد.

به باور مفسران منظور اين است كه خدا شما را پس از مرگ،دگرباره با فرارسيدن رستاخيز زنده ساخته و در آن روز و آن وعده گاه ميان شايستگان و ناشايستگان داورى مى گردد. اما پاره اى بر آنند كه منظور اين است كه شما را در مرگ و در قبرهايتان گرد خواهد آورد.

و بدان دليل روز رستاخيز را قرآن شريف، روز «قيامت» مى نامد كه در آن روز به فرمان خدا همه مردگان از دل خاك سربر مى آورند و براى حساب به پا مى خيزند. در اين مورد قرآن مى فرمايد: «يوم يقوم الناس لرب العالمين.».(112) روزى كه مردم در پيشگاه پروردگار جهانيان مى ايستند.

وَ مَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَديثاً

و كيست كه از خدا در گفتار و تحقق بخشيدن به نويدها و هشدارهايش راستگوتر باشد؟

و پاره اى ديگر برآنند كه منظور آيه اين است كه هيچ كس در خبر و وعده خويش از خدا راستگوتر نخواهد بود.

نظم و پيوند آيه

بدان دليل كه در آيات پيش سخن از مقررات خدا و هشدارهاى او بود، اينك در اين آيه روشن مى سازد كه تنها او شايسته پرستش و فرمانبردارى است و مسئوليت شما اطاعت از اوست، و بهوش باشيد كه در برابر كارهاى شايسته و يا ناشايسته خود، پاداش و كيفر خواهيد داشت و هنگام دريافت آنها روز رستاخيز است.

پاره اى نيز برآنند كه اين آيه به واژه «حسيب» در آيه پيش پيوند مى خورد، و منظور اين است كه خداى دادگر شما را در روز رستاخيز گرد مى آورد و از همه گفتارها و كردارها محاسبه مى شود و آن گاه پاداش ها و كيفرها را خواهد داد.

دودستگى چرا؟

در اين آيه شريفه دگرباره به موضوع «نفاق و منافقان» پرداخته و مى فرمايد:

فَما لَكُمْ فِى الْمُنافِقينَ فِئَتَيْنِ

شما را چه شده است كه درباره منافقان دو دسته شده ايد؟

گروهى آنان را تكفير مى كنيد و در خور سخت ترين نكوهش ها مى نگريد و گروهى جز اين مى انديشيد و پيكار با آنان را ناروا مى شماريد؟

وَاللَّهُ اَرْكَسَهُم بِما كَسَبُواْ

و اين در حالى است كه خدا آنان را به خاطر عملكرد نادرست و افكار نابجايشان وارونه ساخته است.

در مورد اين جمله ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور برخى منظور اين است كه خدا آنان را به خاطر اظهار شرك و اعلان كفرشان به حكم كفرگرايان بازگردانده است.

2 - به باور برخى ديگر، خدا آنان را به خاطر گرايش دگرباره به كفر، به هلاكت محكوم ساخته است.

3 - پاره اى مى گويند كه خدا آنان را رسوا ساخت و بخاطر عملكرد ناروايشان چنان كرد كه در كفر باقى بمانند.

و بدين سان ترديدهارا برطرف مى سازد و روشنگرى مى كند كه خدا آنان را رسوا ساخته و به كفرشان واژگون كرده است .

اَتُريدُونَ اَنْ تَهْدُواْ مَنْ اَضَلَّ اللَّهُ

آيا شما مى خواهيد كسانى را كه خدا بر اثر عملكرد زشت خودشان گمراه ساخته است، راه نماييد؟

در اين مورد نيز نظراتى آمده است:

1 - به باور برخى منظور اين است كه آيا شما مى خواهيد به هدايت كسانى حكم كنيد كه خدا آنان را گمراه ساخته و گمراه ناميده است؟

2 - به باور برخى ديگر، آيا مى خواهيد كسانى را هدايت كنيد كه خدا به خاطر كفر و بيدادشان آنان را خوار ساخته و بسان مردم توحيد گرا و پر اخلاص، به آنان توفيق ايمان و راهيابى ارزانى نداشته است؟

3 - «جبايى» مى گويد: آيا برآنيد تا كسانى را به راه بهشت خدا راه نماييد كه خدا آنان را به خاطر رفتار بيدادگرانه و نادرست شان به حال خود گذارده و گمراه ساخته و از پاداش پرشكوه خود محروم فرموده است؟ و آن گاه به نقد ديدگاه نخست پرداخته و مى گويد: اگر منظور قرآن، حكم به كفر و نامگذارى آنان به كفر بود بايد مى فرمود: «من ضلل اللّه»، به كسى كه خدا نسبت گمراهى داده است، و نه «من اضلّ اللّه» كسى كه خدا او را گمراه ساخته است. اما اين نقد وارد نيست؛ چرا كه عرب «اكفرته» و «كفرته»، هر دو را به كار مى برد و از هر دو يك معنا برداشت مى كند؛ و با اين بيان، هم «ضلل» درست است و هم «اضلّ».

نكته ديگر اين كه در آيه شريفه، خدا مردم با ايمان را هدايت يافته وصف مى كند، چرا كه داراى ايمان هستند و همين واقعيت كه در آغاز آيه، خدا اين گروه را با عنوان منافق مى خواند، نشانگر گمراهى آنان است و ديگر دليلى براى كشمكش در مورد آنان نيست .

وَمَن يُضْللِ اللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبيلاً

و هر كس را خدا با وا نهادن در گمراهى اش، او را گمراه سازد، هرگز براى هدايت و نجات او راهى نخواهى يافت.

و برخى برآنند كه: كسى كه خدا نسبت گمراهى به او بدهد، حكم به هدايت او از سوى هر كس ديگر، سودش نخواهد داد. و اين نظير آن است كه بگوييم: كسى كه قاضى عادل به او نسبت بى عدالتى دهد، عادل خواندن ديگران سودش نخواهد بخشيد.

و برخى ديگر مى گويند: كسى كه خدا او را به حكم خويش گمراه كرده است، براى نجات او از گمراهى راهى نمى يابى. و مى افزايد: دليل اين واقعيت كه منافقان خود اين نگونسارى را براى خويش كسب كرده اند و خدا آنان را مجبور به اين بدبختى نساخته، اين است كه در آيه بعد مى فرمايد: آنان آرزو مى كنند كه شما نيز بسان آنها كفر بورزيد.

و بدين سان با نسبت دادن كفرگرايى به خودشان، عامل گمراهى آنان را نيز خودشان عنوان مى سازد.

آروزى گمراهگرانه و ابليسى

خدا در اين جا به بيان برخى از خصلت هاى زشت منافقان پرداخته و مى فرمايد:

وَدُّواْ لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُواْ فَتَكوُنُونَ سَواءً

آنان آرزو مى كنند كه شما نيز بسان آنان به خدا و پيام آورش كفر ورزيد، تا با هم يكسان باشيد.

آن گاه در ادامه آيه، مردم با ايمان را از دوستى با آنان هشدار مى دهد كه:

فَلا تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ اَوْلِياءَ حَتى يُهاجِرُواْ فى سَبيلِ اللَّهِ

بر اين باور از آنان دوستانى نگيريد مگر اين كه به بارگاه خدا توبه كنند و در راه او دست به هجرت زنند.

منظور آيه شريفه اين است كه وقتى آنان در آرزوى كفرگرايى شما هستند، نه از آنان دوست و يار و ياورى بگيريد، و نه با آنان مشورت كنيد، تا زمانى كه از قلمرو شرك خارج گردند و با هجرت از مركز شرك و بيداد و روى آوردن به دين و ايمان، با شما در عقيده يكسان گردند؛در آن صورت است كه با شما حقوق برابر خواهند داشت.

در آيه مباركه دين خدا را «راه خدا» ناميده است، و اين بدان دليل است كه هر كسى بر راه خدا و دين او گام سپارد، سر انجام به رحمت و نعمت و بهشت او خواهد رسيد.

فَاِن تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَلاتَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ وَليًّا وَلانَصيراً

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه اگر از هجرت سرباز زدند، و به شرارت خود ادامه دادند، هر كجا آنان را يافتيد - چه در حرم و يا خارج از آن - دستگيرشان كنيد، و در صورت ادامه شرارت آنان را بكشيد.

وَلاتَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ وَليًّا وَلانَصيراً

و از ميان آنان دوست و يار و ياورى - كه شما را در برابر دشمن يارى نمايد - بر نگيريد.

رعايت پيمان ها

در آيه پيش خداى فرزانه به مردم با ايمان دستور داد كه با منافقانى كه از قلمرو شرك و بيداد هجرت نمى كنند و به تجاوز بر ضد شما ادامه مى دهند پيكار كنيد و با آنان طرح دوستى نريزيد؛ اينك در اين آيه دو گروه را استثنا مى كند و مى فرمايد:

اِلاَّ الَّذينَ يَصِلُونَ اِلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ

مگر كسانى كه با هم پيمانان شما پيمان دوستى امضا كنند، كه در آن صورت بسان كسانى كه با شما پيمان عدم تعرض دارند، در امنيت هستند و خونشان محترم است.

در مورد گروهى كه در آيه شريفه هم پيمان مسلمانان شناخته شده اند دو نظر است:

1 - از حضرت باقر عليه السلام آورده اند كه منظور از اين گروه، «هلال بن عويمر» است كه با پيامبر گرامى پيمان بسته بود كه نه آنان نسبت به مسلمانان و هواداران آنان دست به تجاوز زنند، و نه مسلمانان نسبت به او و قبيله و دوستان او تعرض نمايند. به همين دليل خدا دستور مى دهد كه به پيمان هاى خويش وفادار باشيد، و به كسانى كه با هم پيمان هاى شما دوست باشند و در امان آنان درآيند، تعرض نكنيد.

2 - اما به باور برخى منظور سردمدار قبيله «بنى مدلج »، «سراقة بن مالك» است؛ چرا كه او پس از پيكار «اُحُد» به حضور پيامبر آمد و آن حضرت را به خدا و نعمت هاى بى شمار او سوگند داد كه با او و قبيله اش به كارزار نپردازد و در اين مورد پيمان عدم تعرض امضا شد؛ و بدان دليل كه اينان هم پيمان قريش بودند، مقرر گرديد كه اگر قريش به اسلام ايمان آوردند، اينان نيز بايد ايمان بياورند، از اين رو خدا در مورد آنان همان دستورى را مى دهد كه در پيمان آمده است .

در ادامه آيه شريفه گروه ديگرى را استثنا مى كند و مى فرمايد:

اَوْ جاءُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ اَن يُقاتِلوُكُمْ اَوْ يُقاتِلُواْ قَوْمَهُمْ

يا آنان كه نزد شما بيايند و از پيكار با شما يا پيكار با قوم خود ناتوان شده و در اين انديشه اند كه نه با شما سرجنگ داشته باشند و نه با كسان خويش ؛ اينان را نيز امان دهيد و از تعرض به آنها خوددارى كنيد.

على بن ابراهيم در تفسير خويش در اين مورد مى گويد: منظور از اين گروه قبيله «شجع» بود كه در شمار، به هفتصد نفر مى رسيد. آنان به سركردگى بزرگ قبيله خويش «مسعود بن دخيله» به مدينه آمدند و پيامبر گرامى از پيشنهاد صلح و آشتى آنان استقبال كرد و برايشان خرماى بسيارى هديه داد و ميهمانشان كرد و فرمود: «نعم الشى ء الهدية امام الحاجة». بهترين هديه، آن هديه اى است كه به هنگام نياز به آن به انسان اهدا گردد.

آن گاه از دليل آمدنشان پرسيد، كه گفتند: منطقه زندگى ما به شما نزديك است و نمى خواستيم با شما و قبيله «بنى ضمره» كه با شما پيمان دارند پيكار كنيم؛ از اين رو آمده ايم تا با شما پيمان عدم تعرض امضا كنيم و در امان باشيم.

پيامبر گرامى پذيرفت و پس از بسته شدن پيمان مورد نظر به شهر و ديار خويش بازگشتند. به همين دليل آيه شريفه نيز امنيت آنان را تضمين مى كند.

وَلَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقاتَلُوكُمْ

اگر خدا بخواهد، آنان را برشما چيره مى سازد، بدين صورت كه به آنان قوّت قلب و جسارت اقدام به جنگ مى دهد و آن گاه آنان را بر شما مسلّط مى سازد.

به باور برخى، خدا در اين فراز از آيه، از قدرت وصف ناپذير خويش خبر مى دهد و مى فرمايد: اگر خدا بخواهد، اين كار براى او آسان است، اما او فرزانه و عادل است و نه تنها به آنان قدرت و جسارت چنين كارى را نمى دهد، بلكه به گونه اى دل هايشان را آكنده از ترس و دلهره مى سازد كه به پيامبر شما پناه مى آورند و از او تقاضاى زندگى مسالمت آميز و امضاى پيمان عدم تعرض مى نمايند. و برخى نيز با شما مسلمانان در گوشه و كنار پيمان مى بندند تا در امان باشند.

فَاِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَاَلْقَوْاْ اِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبيلاً.

پس اگر كسانى كه با شما پيمان بسته اند و يا پيشنهاد آشتى و عدم تعرض داده اند، از شما كناره گيرى نموده و با شما به كارزار نپرداختند و پيشنهاد صلح و آشتى دادند، ديگر خدا براى تعرض به آنان براى شما راهى قرار نداده است .

به باور «حسن» و «عكرمه» اين آيه شريفه و آيه پس از آن، و دو آيه 8 و 9 از سوره 60، آيات چهارگانه اى هستند كه حكم آنها به وسيله اين آيه شريفه نسخ شده است كه مى فرمايد:

«فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم...».(113)

پس هنگامى كه ماههاى حرام پايان يافت، شرك گرايان تجاوز كار را هر كجا يافتيد، بكشيد.

كيفر بازيگران

اينك به بيان حال گروه ديگرى از منافقان بازيگر پرداخته و مى فرمايد:

سَتَجِدُونَ آخَرينَ يُريدُونَ اَن يَاْمَنُوكُمْ وَيَاْمَنُواْ قَوْمَهُمْ كُلَّ ما رُدُّواْ اِلَى الْفِتْنَةِ اُرْكِسُواْ فيها

به زودى گروه ديگرى جز آنچه وصف شد خواهيد يافت كه مى خواهند هم از سوى شما در امان باشند و هم از سوى دار و دسته خودشان؛ از اين رو نزد شما مى آيند و با بازيگرى، از ايمان و توحيد سخن مى گويند و به ظاهر ايمان مى آورند؛ اما هر زمان آنان را به سوى شرك و فتنه باز گردانند، با سر در آن واژگون مى گردند.

«زجاج » مى گويد: «أُركسوا فيها»، يعنى به پيمان خويش باز مى گردند؛ و منظور اين است كه هرگاه در معرض آزمون قرار گيرند و به شرك و كفر دعوت شوند وميدان و امكان يابند، به قهقرا بر مى گردند.

فَاِن لَّمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَيُلْقُواْ اِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَيَكُفُّواْ اَيْديَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ

پس اگر اينان از پيكار با شما كناره گيرى نكردند و پيشنهاد آشتى و زندگى مسالمت آميز ندادند و دست از شما بر نداشتند، آنان را بگيريد و هر كجا به چنگ آورديد بكشيد.

وَاُوْلئِكُمْ جَعَلْنا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطانًا مُبينًا

آنان هستند كه ما براى شما بر ضد آنان برهان و تسلّط آشكارى قرار داده ايم. به باور برخى: براى شما در پيكار بر ضد چنين بازيگرانى مانعى قرار نداده ايم.

يادآورى مى گردد كه بدان جهت در آيه شريفه در مورد دليل و برهان، واژه «سلطان» به كار رفته است كه انسان به وسيله آن بر دشمن خويش چيره مى گردد؛ درست همان گونه كه با اقتدار و توانايى .

پرتوى از آيات

آياتى كه گذشت افزون بر نكات ارزشمند تفسيرى، پيام ها و درس هاى ديگرى نيز دارد كه به يكى از آنها اشاره مى شود:

ادب انسانى و اسلامى

ادب و رفتار انسانى از ويژگى هاى انسان هاى تربيت يافته و از ارزش هاى اخلاقى مردم خردمند و متمدن است .

آنان مى كوشند تا در برخورد با ديگران و در رفتار و گفتار و نوشتار و رويارويى با همنوعان و همدينان خويش ، در هر شرايطى، ادب انسانى و نزاكت اخلاقى را رعايت نموده و با زبان بهداشتى و پاكيزه سخن گويند و از هر آنچه و هر آن كه زشت و ناروا و از مظاهر بى ادبى به شمار مى رود، خويشتن را پيراسته و پاك و به دور دارند.

اسلام براستى دين ادب و اخلاق انسانى است، و قرآن كتاب آن، و پيامبر و پيشوايان راستين اسلام سمبل و سرچشمه و الگوى خلق و خوى پسنديده و كمال و زيبايى رفتار و گفتار و عملكردند؛ به همين جهت قرآن شريف در كران تا كران آيات خويش نه تنها به ادب انسانى راهگشاست و از بى ادبى و رفتار و گفتار و نوشتار و اشاره و كنايه و حركات غير مؤدبانه و غير بهداشتى نهى مى كند، كه از همگان مى خواهد در هر حال، خواه در خوشى ها و خواه ناخوشى ها، فرازها و يا نشيب ها، جنگ ها و يا صلح ها، با آشنا و بيگانه، يا دوست و يا دشمن، در جامعه كوچك خانه و خانواده و يا در خانواده بزرگ بشرى، و دهكده جهانى به ارزش هاى اخلاقى و ادب قرآن آراسته باشند و ازمظاهر زشت و نفرانگيز بى ادبى و رفتار بدمنشانه، و بى فرهنگ همچون: برخورد با بدگمانى و سوء ظن، جاسوسى و كنكاش از درون زندگى ديگران، عيب جويى و پرده درى، پخش اسرار و نقاط ضعف ديگران، غيبت و بدگويى و بدجويى، تكبّر و خود پسندى و خودكامگى، تمسخر ديگران با گفتار و نوشتار و اشاره چشم و ابرو، مارك تراشيدن و لقب نهادن بر ديگران، خشونت و تندى و آزار بندگان خدا، و ديگر شيوه هاى زشت و غير انسانى و ناسازگار با ادب پرجاذبه انسانى - پيراسته و پاك و پاكيزه باشند.

براى نمونه

1 - ادب در قلمرو خانه و خانواده

قرآن جامعه كوچك خانه و خانواده را كه سنگ بنا و پايه اصل جامعه بزرگ انسانى است به ادب و روابط انسانى سفارش مى كند و مى فرمايد:

«... فاذا دخلتم بيوتا فسلّموا على انفسكم...».(114)

پس هنگامى كه به خانه ها و ديگر مكان هاى مسكونى وارد شديد، به يكديگر درود فرستيد و با ادب انسانى وارد شويد.

و مى فرمايد:

«يا ايّها الّذين آمنوا لا تدخلوا بيوتا غير بيوتكم حتّى تستأنسوا و تسلّموا على اهلها...».(115)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به خانه هايى كه از شما نيست، وارد نگرديد مگر اين كه بر صاحبان آنان مؤدبانه سلام گوييد و اجازه بگيريد؛ اين براى شما بهتر است، اميد كه پند پذيريد.

2 - در برخورد با ديگران

قرآن اين درس رامى دهد كه در برخورد با ديگر انسان ها و در كوچه و بازار و هر جاى ديگر، اصل ادب را به ياد داشته باشيم و بدان آراسته گرديم و همان گونه كه انتظار داريم با ما درست رفتار شود، بهتر از آن با ديگران رفتار كنيم: «و اذا حيّيتم بتحية فحيّوا باحسن منها او ردّوها...»(116)

و هنگامى كه به شما درودى نثار شد، شما به بهتر از آن درود نثار كنيد و يا همان را در پاسخ برگردانيد...

3 - در مجالس و محافل

قرآن ادب را زينت و زيور انسان ها مى شناسد و رعايت آن را در نشست ها و محافل و مجالس نيز سفارش مى كند و مى فرمايد:

«يا ايّها الّذين آمنوا اذا قيل لكم تفسّحوا فى المجالس فافسحوا يفسح اللّه لكم...».(117)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه به شما گفته شد: در مجلس ها به احترام ديگران درست بنشينيد و جا باز كنيد، چنين رفتار كنيد تا خدا براى شما گشايش پيش آورد ...

4 - رعايت ادب انسانى با ديگر ملت ها

و رعايت ادب و ارزش هاى اخلاقى و انسانى را حتى در برخورد با دشمنان دين و شرك گرايان نيز توصيه مى كند و مى فرمايد:

«و لا تسبّوا الّذين يدعون من دون اللّه فيسبّوا اللّه عدوا بغير علم...».(118)

و آنهايى را كه بيگانگان جز خدا مى خوانند و مى پرستند ، دشنام ندهيد، كه آنان از روى دشمنى و نادانى خداى يكتا را دشنام مى دهند، اين گونه براى هر امّتى كردارشان را آراستيم ...(119)