/ سوره نساء / آيه هاى 83 - 78
78 . اَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فى بُرُوجٍ
مُشَيَّدَةٍ وَ اِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ
اِنْ تُصِْبهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عَنْدِكَ قُلْ كُلٌ مِنْ عِنْدِ
اللَّهِ فَمالِ هؤُلاءِ الْقَومِ لايَكادُونَ يَفْقَهُونَ حَديثاً.
79 . ما اَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما اَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ
فَمِنْ نَفْسِكَ وَ اَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً.
80 . مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما
اَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً.
81 . وَ يَقُولُونَ طاعَةٌ فَاِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ بَيَّتَ طائِفَةٌ
مَنْهُمْ غَيْرَ الَّذى تَقُولُ وَ اللَّهُ يَكْتُبُ ما يُبيِّتُونَ فَاعْرِضْ
عَنْهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكيلاً.
82 . اَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرآنَ وَلَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ
لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً.
83 . وَ اِذا جاءَهُمْ اَمْرٌ مِنَ الْاَمْنِ اَوْ الْخَوْفِ اَذاعُوا بِهِ وَ
لَوْ رُدُّوهُ اِلَى الرَّسُولِ وَ اِلى اُولِى الْاَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ
الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ
رَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ اِلّا قَليلاً.
ترجمه
78 - هر كجا باشيد، گرچه در [دژها و] برج هاى استوار[ پناه گرفته ]باشيد،[ باز
هم ] مرگ شما را در خواهد يافت؛ و [مردم نفاق پيشه اين گونه اند كه ] اگر [پيروزى و
]خيرى به آنان برسد مى گويند: اين از نزد خداست، و اگر [رويداد ناگوار و] بدى به
آنان برسد، مى گويند: اين از نزد توست. اى پيامبر! بگو: همه [اينها] از نزد خداست؛
پس اين گروه را چه شده است كه نمى خواهند سخنى را[آن گونه كه شايسته و بايسته است
]در يابند؟
79 - هر آنچه از [نيكى و ]خوبى به تو برسد از [جانب ] خداست و هر آنچه بدى [و
ناراحتى ] به تو برسد از [جانب ] خود توست؛ و ما تو را به عنوان پيامبر براى مردم
فرستاديم؛ و همين بس كه خدا گواه [برهمه كارها] است.
80 - هر كس از پيامبر فرمانبردارى كند، بى ترديد از خدا فرمان برده است؛ و هر كس
[از پيام ما] روى برتابد [و سرباز زند، تو اندوه به دل راه مده؛ چرا كه ] ما تو را
بر آنان به عنوان نگهبان نفرستاده ايم.
81 - و [آنان در برابر ديدگان تو ]مى گويند: [ما] فرمانبرداريم؛ اما آن گاه كه
از نزد تو بيرون مى روند، گروهى از آنان شبانه جز آنچه تو مى گويى [در سر مى پرورند
و]به چاره انديشى مى نشينند؛ و خدا آنچه را كه شبانه [در جهت مخالفت تو ] در سر مى
پرورند [در پرونده عملكردشان ] مى نويسد. پس [تو اى پيامبر! ]از آنان روى بگردان و
بر خدا توكل كن، و كارسازى خدا [تو را ]بسنده است.
82 - پس چرا در [آيات ] قرآن نمى انديشند؟! با اين كه اگر[ اين كتاب پرشكوه ] از
نزد غير خدا بود، بى گمان ناهماهنگى بسيارى در [كران تا كران ]آن مى يافتند.
83 - و هنگامى كه گزارشى از امنيت و يا ترس [و وحشت ]به آنان رسد، [بدون بررسى
درست،] آن را پخش مى كنند؛ در حالى كه اگر آن را به پيامبر و به صاحبان امر - كه از
آنان هستند - باز مى گرداندند،آنان كه [به راستى ] در انديشه روشن شدنِ [واقعيت ]آن
هستند، آن [واقعيت ] را در مى يافتند. و اگر فزون بخشى خدا برشما و رحمت او نبود،
جز شمارى اندك، همه از شيطان پيروى مى نموديد.
نگرشى بر واژه ها
«بروج»: اين واژه جمع «برج» به مفهوم آشكارشدن است؛ و اگر به زن گفته مى شود:
«تبرجت المرئة»، منظور اين است كه آن زن زيبايى هاى خود را آشكار و جلوه گر ساخت. و
به همين تناسب به معناى «برج و بارو» كه از ديگر ساختمان ها بلندتر و آشكارتر است
به كار مى رود.
«مشيّده»: به ساختمانى كه با گچ برى آراسته شده است گفته مى شود. و واژه «شيد»
به مفهوم «گچ» آمده است.
«فقه»: به مفهوم فهم و درك و دريافت؛ و فقيه نيز به معناى داناى به فقه و حقوق و
مقررات اسلامى است.
«تبييت»: تدبير و نقشه نهانى كشيدن در شب.
«تدبر»: نگرش دقيق به فرجام كارها؛ و «تدابر» به مفهوم دشمنى و گسستن پيوندهاست.
«اختلاف»: ناسازگارى كامل دو پديده با هم، بسان شب و روز و سياهى و سفيدى.
«اذاعوا»: از ريشه «اذاعه» برگرفته شده كه به مفهوم پخش و گسترش بخشيدن آمده
است.
«استنباط»: به مفهوم استخراج است.
تفسير
در آيات پيش سخن از تخلف ورزان از جهاد و دفاع بود، در اين آيه شريفه نيز روى
سخن با آنان است كه مى فرمايد:
اَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فى بُرُوجٍ
مُشَّيدَةٍ
شما در هر كجا باشيد و هر كجا پناه بريد، گرچه به پندار خودتان در دژهاى تسخير
ناپذير و استوار هم پناه گيريد، باز هم مرگ شما را در خواهد يافت.
واژه «بروج»
در مورد معناى اين واژه، ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور گروهى از جمله «مجاهد» منظور از «برج ها»، كاخ هاى سر به آسمان
ساييده اند.
2 - اما به باور گروهى ديگر، منظور برج هايى است كه در آسمان ها پديد آمده اند.
3 - پاره اى مى گويند: منظور برج هاى آسمانى است كه خورشيد در آنها قرار مى
گيرد.
4 - و پاره اى مى گويند: منظور خانه هايى است كه از هر سو در دژهايى استوار قرار
دارند.
5 - و «ابن عباس» نيز بر اين عقيده است كه منظور دژها و قلعه هاست.
در مورد واژه «مُشَيَّده» نيز ديدگاه ها يكسان نيست:
1 - پاره اى آن را به مفهوم «ساختمانى كه گچ كارى شده است» معنا كرده اند.
2 - و پاره اى به مفهوم «آراسته شده به وسيله گچ برى».
3 - و برخى نيز گفته اند: منظور از آن، ساختمان هاى بلند و چند طبقه است.
وَ اِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اِنْ
تُصِْبهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عَنْدِكَ
و اگر پيروزى يا رويداد خوشايندى به آنان رسد، مى گويند: اين پيشامد از سوى
خداست؛ اما اگر رويداد بد و يا شكستى گريبانگيرشان گرديد، مى گويند: از جانب توست.
منطق عناصر زبون و فريبكار
در مورد گويندگان اين سخن و ماهيت آنان ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور برخى، اين سخن از يهود است و آنان با اشاره به پيامبر مى گفتند: از
روزى كه اين مرد به شهر و ديار ما گام نهاد، مزرعه ها و درختان و ميوه هاى ما دچار
نوعى كاهش گرديد.
با اين بيان، منظور آيه شريفه اين است كه اگر آنان به فراوانى نعمت برسند، مى
گويند: اين نعمت هاى بسيار از سوى خداست و نه هيچ كس ديگر؛ اما اگر دچار خشكسالى و
قحطى گردند، ناجوانمردانه مى گويند اين از شومى وجود پيامبر است؛ و اين شگرد اين
تبهكاران، سابقه اى ديرين دارد؛ چرا كه در مورد پيامبرشان موسى عليه السلام نيز
همين پندار بى اساس را مى بافتند: «... و ان تصبهم سيّئة يطيّروا بموسى و من
معه...».(101)
2 - و به باور برخى ديگر از جمله «ابن عباس» گوينده اين سخن بى اساس، «عبدالله
بن ابىّ» و يارانش بودند كه در پيكار «احد» تخلّف ورزيدند و براى فريب خود و ديگران
مى گفتند: اگر آنان كه كشته شدند، نزد ما مى ماندند، نمى مردند و كشته نمى
شدند(102). با اين بيان منظور آيه شريفه اين است كه: اگر به آنان پيروزى و بهره اى
از غنايم برسد، با شادمانى مى گويند: اين از جانب خداست؛ اما اگر بر اثر عملكرد
نادرست آنان شكست و ناكامى گريبانشان را گرفت، مى گويند: اين، از نادرستى تدبير
پيامبر است.
3 - پاره اى برآنند كه آيه شريفه شامل هر دو گروه مى گردد؛ چرا كه هم يهود به
پيامبر خويش چنين اهانتى مى نمودند و هم نفاق پيشگان به پيامبر اسلام؛ و به باور ما
اين ديدگاه درست است.
4 - و پاره اى نيز براين عقيذه اند كه اين سخن بيانگر وصف كسانى است كه در آيه
پيشين از آنان سخن رفت؛ همانان كه مى گفتند: «پروردگارا، چرا پيكار را بر ما مقرر
داشتى...؟»(103)
دو واژه «حسنه» و «سيّئه»، به باور مفسّران، به مفهوم هر رويدادى است كه در
آشكار و نهان براى انسان پيش آيد و در آنها آسايش و سختى و نعمت و مصيبت و فراوانى
و قحطى باشد. برخى نيز برآنند كه منظور از واژه نخست پيروزى و غنيمت است و منظور از
واژه دوم شكست و كشته شدن.
قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَمالِ هؤُلاءِ الْقَومِ لايَكادُونَ
يَفْقَهُونَ حَديثاً
هان اى پيامبر! به آنان بگو: مرگ و زندگى، و فراوانى و قحطى، و شكست و پيروزى،
همه از جانب خداست و براساس تدبير و تقدير آفريدگار هستى خواهد آمد و كسى توان
جلوگيرى ندارد. او با اين فراز و نشيب ها، و رخدادهاى خوشايند و ناخوشايند، هم به
كسانى كه سپاس نعمت هايش را مى گزارند پاداش مى دهد و هم به كسانى كه در برابر
رويدادهاى ناگوار و مصيبت ها شكيبايى مى ورزند. بنابراين چرا اين گروه نفاقگرا حاضر
نيستند مفاهيم بلند و انسانساز قرآن را آن گونه كه شايسته است دريابند، و بخاطر روى
برتافتن از حق و آيات خدا از كتاب او دور شده اند؟
و به باور برخى چرا اينان حقيقت پيام خدا را - كه همه چيز از جانب اوست - در نمى
يابند.
سرچشمه خوبى ها و پيروزى ها
در ادامه سخن در همين مورد، قرآن به سرچشمه نيكى ها و سرفرازى ها و پيروزى ها
اشاره مى كند و مى فرمايد:
ما اَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ
هر آنچه از نيكى ها و پيروزى ها به تو رسد، از جانب خداست؛ اما هر آنچه از شكست
ها و بدى ها دامنگيرت گردد، از سوى خودت به تو رسيده است.
به باور برخى در آيه شريفه روى سخن با پيامبر گرامى است اما منظور از محتواى آن،
امّت آن حضرت است؛ اما به باور گروهى روى سخن با انسان است، و منظور از واژه «حسنة»
نيز نعمت گرانبهاى دين و ديگر نعمت هاى خداست.
وَ ما اَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ
در مورد دو واژه «حسنه» و سيّئه » كه در آيه شريفه آمده، ديدگاه ها يكسان نيست.
1 - «ابن عباس» بر آن است كه منظور از واژه نخست، غنايمِ پيكار «بدر»، و منظور
از واژه دوم شكست و ناراحتى روز «اُحُد» است.
2 - اما «ابومسلم» بر اين عقيده است كه منظور آيه شريفه و پيام آن اين است كه:
مردم مسلمان در پيكار « بدر»، با ايمان و اخلاص تلاش كردند و فرمان خدا و پيامبر را
به جان خريدند و خدا نيز پيروزى را به آنان هديه كرد، اما در پيكار «اُحُد» خدا و
پيام آورش را نافرمانى نمودند و در نتيجه دستخوش پراكندگى و شكست شدند.
3 - به باور برخى منظور از واژه «حسنه»، اطاعت و فرمانبردارى است، و منظور از
«سيئه» نافرمانى خدا و پيامبر.
4 - اما به باور برخى ديگر اين آيه شريفه بسان آن آيه است كه مى فرمايد: «و جزاء
سيّئة سيّئة مثلها...».(104) كيفر بدى و گناه، بسان آن، بدى و كيفر خواهد بود...
5 - و گروهى نيز مى گويند: منظور از واژه نخست، نعمت و پيروزى و آسايش است، و
منظور از واژه دوم، خشكسالى و قحطى و گرفتارى هايى است كه به خاطر نافرمانى خدا و
بيدادگرى دامانگير انسان ها مى گردد؛ گرچه برخى از بلاها و مشكلات نيز از لطف و
حكمت خداست تا انسان آزمون گردد و پاداش سپاسگزاران و شكيبايان را بگيرد، و هميشه
جنبه كيفرى ندارد.
و بلاها را بدان دليل «سيئه» ناميده است كه انسان به طور طبيعى از آنها گريزان
است و گرنه آنها پسنديده هستند و زشتى ندارند. با اين بيان تفسير آيه شريفه اين مى
شود كه: همه سلامتى ها، نعمت ها، رزق و روزى ها، و ارزش هاى مادى و معنوى كه نصيب
شما مى گردد، از جانب خداست، اما رنج ها و فشارها و گرفتارى ها و مشكلاتى كه بر اثر
نافرمانى خدا گريبانگير شما مى گردد، ثمره عملكرد نادرست خود شماست.
نظير اين هشدار در آيه ديگرى نيز آمده است كه مى فرمايد: «و ما اصابكم من مصيبة
فبما كسبت ايديكم...».(105) و هر مصيبتى به شما برسد به خاطر كارهايى است كه انجام
داده ايد.
به باور «بلخى» تفسير اين آيه اين گونه است: هر رنج و مصيبتى كه به انسان برسد،
كفّاره گناهان صغيره و يا كيفر گناهان كبيره و يا هشدارى است كه به خاطر كوتاهى در
انجام وظايف دامنگيرش شده است.
پيامبر گرامى مى فرمايد:
«ما من خدشٍ بعودٍ و لا اختلاج عرق و لا عثرة قدم إلاّ بذنب و ما يعفو اللّه عنه
اكثر».
هر خراشى كه در بدن شما به وسيله خارى پديد مى آيد، يا رگى از رگ ها پاره مى
گردد، و يا هر لغزش پايى پيش مى آيد، همه آنها بر اثر گناه و نافرمانى خداست؛ و
تازه آنچه خدا در پرتو مهرش ناديده مى گيرد و مى بخشد بيشتر است.
«على بن عيسى» مى گويد: آيه شريفه نشانگر آن است كه آفريدگار پرمهر و فرزانه هيچ
رنج و گرفتارى براى انسان پيش نمى آورد، جز اين كه به يكى از دو دليل است: يا به
خاطر مهر اوست تا انسان به خود آيد و به پاداش سپاس و شكيبايى برسد، و يا به خاطر
كيفر اشتباهاتى است كه از او سرزده است، چرا كه رنج ها و گرفتارى ها، هر گاه بر اثر
گناه گريبان انسان را بگيرد، يا كيفر گناه است و يا جنبه هشدار و تأديب دارد.
وَ اَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً
و ما تو را براى مردم به عنوان پيام آورى فرستاديم؛ و اين كار ما، خود بزرگ ترين
نعمت و نيكى است و مخالفت با پيام تو، گناه و زشتكارى و بيدادگرى است.
در مورد چگونگى پيوند اين فراز از آيه به فرازهاى پيشين گفته اند: منظور اين است
كه هر چه به آنان برسد از شومى گناهان آنهاست و تو پيام آورى هستى كه فرمانبردارى
از تو، بسان فرمانبردارى از خدا، و نافرمانى ات بسان نافرمانى اوست. با اين بيان تو
سرچشمه خوبى ها هستى و نبايد شومى گناهانشان را به تو نسبت دهند.
وَ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً
و گواهى خدا بر رسالت و صداقت تو بسنده است. و به باور برخى خدا براى گواهى بر
نيك و بد بندگان و عملكرد آنان كافى است. با اين بيان هدف اين فراز از آيه اين است
كه مردم را به نيكى ها تشويق و از بدى ها هشدار دهد.
حقيقت فرمانبردارى از پيامبر
در اين آيه شريفه خدا مردم را به فرمانبردارى از پيامبر فرا مى خواند و روشن مى
سازد كه فرمانبردارى از او در حقيقت فرمانبردارى از آفريدگار هستى است.
مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطاعَ اللَّهَ
و هر كس از پيامبر فرمان برد، در حقيقت از خدا فرمان برده است، چرا كه آن حضرت
چيزى از خود نمى گويد و آنچه بگويد و بخواهد و دستور دهد، مقررات خدا و خواست او را
بيان فرموده است.
وَ مَنْ تَوَلَّى فَما اَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً
و هر كس از پيام ما سرباز زند و روى برتابد، تو در برابر عملكرد ناهنجار آنان
مسئول نخواهى بود، چرا كه تو را به سوى جامعه و مردم نفرستاده ايم كه از رويگردانى
آنان جلوگيرى نموده و آنان را به پذيرش حق و عدالت مجبور سازى .
پاره اى برآنند كه اين آيه شريفه مربوط به آغاز بعثت و پيش از فرود حكم جهاد است
كه به پيامبرگرامى پيام آمد كه: «...اِنْ عَلَيكَ اِلاّ الْبَلاغ...» وظيفه تو تنها
رساندن پيام خداست. اما به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه تو را فرستاديم كه
نگهبان آنان باشى و آنها را از گناه و نافرمانى خدا باز دارى.
گفتنى است كه آيه شريفه، از سويى خاطر خطير پيامبر را از رويگردانى حق ستيزان
آرامش مى بخشد، و از دگرسو، مقام والاى او را به تابلو مى برد تا همگان دريابند كه
فرمانبردارى از او، فرمانبردارى از خداست و سيره وسنّت واقعى او بسان وحى است.
مهم ترين خصلت هاى دورويان
در ادامه سخن، اين نكته را روشن مى سازد كه دورويان مردمى هستند كه در زبان و به
ظاهر فرمانبردار خدا و پيامبرند، اما در درون و در نهان نافرمانى مى كنند.
وَ يَقُولُونَ طاعَةٌ
در مورد گويندگان اين سخن، دو نظر است:
1 - به باور گروهى دورويان مى گويند: اى پيامبر، شيوه و روش ما فرمانبردارى از
خدا و پيام آور اوست.
2 - اما به باور گروهى ديگر: گوينده اين سخن همان مسلمانانى هستند كه در چند آيه
پيش از آنان سخن رفت و يادآورى گرديد كه آنان از شرك گرايان، بيشتر از خدا مى
ترسند.
فَاِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ بَيَّتَ طائِفَةٌ مَنْهُمْ غَيْرَ الَّذى تَقُولُ
در مورد اين فراز نيز ديدگاه ها يكسان نيست:
1 - به باور برخى از مفسّران، منظور اين است كه آنان هنگامى كه از حضور تو بيرون
مى روند، ضمن دروغ انگاشتن رسالت و دعوتت در نشست هاى شبانه،چيزى جز آنچه شما مى
گويى در سر مى پرورند و بر ضدّ تو و راه رسم آسمانى و بشر دوستانه ات نقشه مى كشند.
2 - اما به باور گروهى ديگر، منظور اين است كه آنچه را شما از جانب خدا برايشان
خوانده اى، پس از بيرون رفتن، در نشست هاى شبانه همه را تغيير مى دهند؛ چرا كه آنان
در انديشه سرپيچى از انجام مقررات خدا و ناديده گرفتن هشدارهاى اويند.
3 - و پاره اى برآنند كه منظور آيه اين است كه آنان شبانگاهان در نشست هاى سرّى
خود خلاف آنچه روزها اظهار و اعلان مى كنند بر زبان مى رانند و در سر مى پرورند.
وَ اللَّهُ يَكْتُبُ ما يُبَيِّتُونَ
و خدا تدبيرهاى خيانت بار آنان را در لوح محفوظ به ثبت مى رساند تا كيفرشان دهد.
پاره اى نيز بر آنند كه انديشه هاى شرربار آنان را مى نويسد تا به تو خبر دهد.
فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكيلاً
و سرانجام خدا به پيامبرش فرمان مى دهد كه از آنان روى بگردان و اكنون كارى به
كارشان نداشته باش و نقشه هايشان را ناديده بگير تا توحيد و توحيدگرايى در دل ها و
جان ها و جامعه استقرار يابد، و برخدا اعتماد بنما! و خدا براى حفظ تدابيرى كه به
او وا گذارى، تو را بسنده است.
سند جاودانه رسالت پيامبر
قرآن پس از نكوهش دورويان و آرامش خاطر بخشيدن به پيامبر اينك مى فرمايد:
اَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرآنَ
آيا يهود و نفاق پيشگان درباره قرآن نمى انديشند؟
در تفسير اين آيه شريفه ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور برخى منظور اين است كه آيا درباره قرآن نمى انديشند تا بدانند كه از
آوردن كتابى همانند آن ناتوانند، و آن گاه به آسمانى بودن آن ايمان آورند؟
2 - اما به باور برخى ديگر منظور اين است كه آيا درباره آن نمى انديشند تا
دريابند كه مفاهيم آن منظم، مقررات آن موزون و متناسب، و آيات و واژه هاى آن دلنشين
و هماهنگ و كران تا كران آن گواه درستى و سنجيده بودن ظاهر و باطن آن است؟
3 - پاره اى مى گويند: منظور اين است كه آيا اينان درباره قرآن نمى انديشند تا
بدانند كه چگونه تمامى حكمت ها را فرا گرفته و به نيكى ها و شايستگى ها فرمان مى
دهد و از ضد ارزش ها باز مى دارد؟ و آن گاه دريابند كه قرآن، خبر و پيامى است كه
آورنده آن پيام آورى راستگوست و بندگان خدا را به ارزش هاى اخلاقى فرا مى خواند و
بر شايستگى و پارسايى تشويق مى كند؛ و ايمان آورند كه واژه هاى آن، رسا و نظام آن
شگفت انگيز و دل پسند و مفاهيم آن بلند و گران قدر است، و با اين بيان و ويژگى ها
نمى تواند ساخته و پرداخته دست بشر باشد.
4 - و به باور ما همه اين مفاهيم و معانى و ديدگاه ها را مى توان يك جا گرد آورد
و گفت: آيا به همه اين امتيازات و شگفتى هاى قرآن نمى انديشند تا همه اين مفاهيم
بلند و جان بخش را دريابند؟
وَلَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً
در مورد اين فراز نيز نظراتى آمده است:
1 - به باور برخى، از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه اگر از نزد غير خدا بود،
در سراسر آن تناقض و ناهماهنگى در واژه ها و مفاهيم، بسيار مى يافتند.
2 - اما به باور برخى ديگر منظور اين است كه در خبرهاى قرآن كه از رازهاى درونى
مردم خبر مى دهد ناسازگارى و ناهماهنگى بسيارى مى ديدند.
3 - «ابوعلى» مى گويد: منظور اين است كه اگر از نزد غير خدا بود، زيبايى قالب و
مفاهيم آن يكسان نبود، بلكه برخى از آيات و سوره ها در اوج زيبايى واژه ها و محتوا
بود، و برخى متوسط و برخى ديگر فروتر از آن.
4 - و «ابن عباس» مى گويد: اگر از نزد غير خدا بود، در آن تناقض بسيار مى
يافتند؛ چرا كه سخن انسان به ويژه هنگامى كه طولانى شود و بخواهد مفاهيم گوناگون
عقيدتى، اخلاقى، حقوقى و انسانى را در مراحل گوناگون باز گويد، از تناقض و
ناهماهنگى تهى نخواهد بود؛ و از آن جايى كه قرآن در بُعد واژه ها و مفاهيم، پاك
وبلند و از هر عيب و ناهماهنگى منزّه است، نشانگر آسمانى بودن آن است. لا يأتيه
الباطل من بين يديه و لا من خلفه...(106)
پيام آيه شريفه
پيام ها و درس هاى گوناگونى از آيه شريفه دريافت مى گردد كه به پاره اى از آنها
مى نگريم.
1 - آيه مباركه بيانگر اين واقعيت است كه تقليد در اصول دين پذيرفته نيست، چرا
كه قرآن با صراحتى وصف ناپذير مردم را به تفكر و تدبر فرا مى خواند.
2 - و نيز بيانگر آن است كه مى توان با مراجعه آگاهانه و عادلانه به سوى قرآن،
پيام و محتواى آن را دريافت و عمل كرد و اين پندار كه بدون حضور پيامبر و تفسير آن
حضرت نمى توان تفسير قرآن را دريافت، پندارى بى اساس است؛ چرا كه قرآن مردم را به
تفكر و تدبر در آيات خويش فرا مى خواند.
3 - و نيز بيانگر اين واقعيت است كه هماهنگى كران تا كران واژه ها، آيات و
مفاهيم قرآن، بزرگ ترين و زنده ترين سند آسمانى بودن قرآن است؛ چرا كه اگر از جانب
غير خدا بود نمى توانست از تناقض و تضاد و اشتباه تهى باشد.
4 - و نيز نشانگر آن است كه گفتار ناهماهنگ و متناقض از كارهاى خدا نيست، چرا كه
او از هر ناتوانى و ناهماهنگى و ضعف و عيبى پاك و منزّه است.
انواع ناهماهنگى ها در سخن
اختلاف و ناسازگارى در گفتار بر سه بخش ا ست:
1 - اختلاف به صورت تناقض در سخن و معنا؛
2 - اختلاف به صورت تفاوت و ناهماهنگى در واژه ها و مفاهيم؛
3 - و ديگر، اختلاف درتلاوت .
در كران تاكران قرآن شريف، اختلاف به مفهوم اول و دوم وجود ندارد؛ چرا كه هر
سخنور فرزانه و توانايى، گفتار خويش را حساب شده و سنجيده و حكيمانه بيان مى كند و
از زشتى و نادرستى و تناقض به دور نگاه مى دارد؛ تا چه رسد به آفريدگار توانا و
دانا و فرزانه هستى كه از هر عيب و نقض و ضعف و خطايى پاك و منزه است؛ اما اختلاف
در تلاوت و قرائت، نظير اختلافى كه در وجوه قرآن، يا شمار آيات و سوره هاست و يا
اختلافى كه در احكام و مقررات، از نظر ناسخ و منسوخ بودن است، در قرآن شريف وجود
دارد و اينها عيب و نقص نيست كه همه حق و درست و براساس حكمت است.
به هر حال، در قرآن شريف تناقضى وجود ندارد و به باور برخى، همين عدم وجود
تناقض، دليل آسمانى بودن قرآن است؛ چرا كه اگر چنين نبود خدا در آيه مورد بحث به آن
استدلال نمى نمود، و اگر استدلال نشده بود چه بسا كسى مى گفت كه: چه مانعى دارد كه
گوينده توانا و فرزانه اى گفتار خويش را از نظر قالب و مفاهيم به گونه اى مورد دقت
قرار دهد كه از تناقض و تضاد مصون باشد؟ اما روشن است كه طبق اين بيان هنگامى مى
توانيم عدم تناقض را از جمله اعجاز قرآن به حساب آوريم كه در درجه نخست يقين داشته
باشيم كه قرآن پيام خداست و آورنده آن در رسالت خويش راستگوست.
پخش شايعه ممنوع
خداوند پس از بيان پرتوى از شكوه و عظمت قرآن مجيد، دگرباره به بيان كردار
نادرست نفاقگرايان و مسلمانان ساخته نشده باز مى گردد و مى فرمايد:
وَ اِذا جاءَهُمْ اَمْرٌ مِنَ الْاَمْنِ اَوْ الْخَوْفِ اَذاعُوا بِهِ
هنگامى كه گزارشى از پيروزى يا شكست كه حكايت از يورش دشمن تجاوز كار به مدينه و
يا عقب نشينى آنان و برقرارى نظم و امنيت دارد به آنان برسد، اين گزارش را بدون
تحقيق پخش مى كنند...
آيه شريفه بيانگر اين نكته است كه خدا پخش اين گونه گزارش هاى بدون بررسى و
تحقيق و شايعات بى اساس را ناخوش مى دارد؛ چرا كه هم پخش كنندگان اين گونه شايعه
ها، به ناگزير آلوده به دروغگويى مى گردند و هم با پخش اخبار ناگوار و وحشت آور،
زنان و كودكان و مردم ناتوان را دچار وحشت و ناامنى مى سازند.
در ادامه آيه مى فرمايد:
وَ لَوْ رُدُّوهُ اِلَى الرَّسُولِ وَ اِلى اُولِى الْاَمْرِ مِنْهُمْ
لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مَنْهُمْ
و اگر آنان اين گزارش ها را به پيامبر و پيشوايان راستين و معصوم باز مى
گرداندند و يا بجا و بمورد سكوت بر مى گزيدند، هم خود از ريشه هاى مسائل و حقيقت
رويدادها آگاه مى شدند و هم ديگران.
يادآورى مى گردد كه واژه «اولى الامر» را حضرت صادق عليه السلام به امامان نور
تفسير فرموده اند و نه به ديگران؛ اما برخى آن را به دانشمندان و فقيهان همراه
پيامبر معنا كرده اند؛ چرا كه به باور آنان اين گروه، از حقيقتِ رويدادهاى وحشت آور
جنگ و روند اوضاع آگاه بودند و همه چيز را از پيامبر مى پرسيدند. برخى نيز اين واژه
را به مفهوم «زمامداران» جامعه گرفته اند.
و گروهى نيز برآنند كه اين واژه در اين آيه شريفه در مورد فرماندهان گردان ها و
لشكرهايى به كار رفته است كه به هنگام حركت به سوى جهاد، پيامبر گرامى به همراه
آنان نبود و فرماندهى و تدبير امور را به آنان واگذار مى كرد.
«لعلمه الّذين يستنبطونه»
در مورد اين فراز ديدگاه ها يكسان نيست:
1 - به باور پاره اى، منظور كسانى هستند كه درستى و نادرستى گزارش ها را مى
فهمند و در مقامِ ارزيابى اخبار درست از نادرست هستند.
2 - اما به باور برخى ديگر، منظور كسانى هستند كه در پى كسب اخبار و گزارش هاى
جنگ مى باشند.
3 - پاره اى مى گويند: منظور گزارشگران اخبارند.
4 - و پاره اى ديگر برآنند كه منظور كسانى هستند كه حقيقت رويدادها و روند اوضاع
را از پيامبر مى پرسند و حقايق را در مى يابند.
5 - به باور ما همه اين مفاهيم و ديدگاه ها به هم نزديك و با هم سازگارند. نكته
ديگر اين كه ضمير «منهم» به باور برخى به منافقان يا مسلمانان ساخته نشده باز مى
گردد؛ و به باور برخى ديگر، همان گونه كه ظاهر آيه نشانگر است، به «اُولى الامر» مى
خورد.
وَ لَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ
اِلّا قَليلاً
و اگر فزون بخشى و مهر خدا برشما نبود جز شمارى اندك، همه از شيطان پيروى مى
كرديد.
در مورد فضل و رحمت خدا كه در آيه آمده است، ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور «ابن عباس » منظور از فضل خدا، اسلام است و منظور از رحمت او قرآن.
2 - اما به باور گروهى منظور از فضل خدا و رحمت او، پيامبر و قرآن است.
3 - و از دو امام راستين حضرت باقر و صادق - كه درود خداى بر آنان باد - آورده
اند كه منظور، پيامبر و اميرمؤمنان هستند.
لاتّبعتم الشّيطان الاّ قليلا.
در مورد اين فراز از آيه شريفه نيز ديدگاه ها يكسان نيست:
1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس» در آيه شريفه تقديم و تأخيرى صورت گرفته و
در حقيقت اين جمله از «اذاعوا» استثنا شده و اين گونه است: ...اذاعوا به الاّ
قليلاً... با اين بيان، معناى آيه اين است كه اگر فزون بخشى و مهر خدا بر شما نبود،
جز شمارى اندك، همه گزارش هاى جنگ را ناسنجيده و نادرست پخش مى كردند.
2 - و به باور برخى ديگر از «لعلمه الّذين ...» استثنا شده و مفهوم آيه در حقيقت
اين گونه است كه اگر فزون بخشى و رحمت خدا بر شما نبود، جز شمارى اندك، ديگران
گزارش پيكار و جهاد را به صورت نادرست پخش مى نمودند.
3 - گروهى برآنند كه بايد آيه شريفه را همان گونه كه هست بدون تقديم و يا تأخير
ترجمه كرد. و به باور اينان، منظور اين است كه اگر فضل و رحمت خدا با رسالت پيامبر
و فرود قرآن مجيد بر آن حضرت و دعوت مردم به توحيد و تقوا نبود، جز شمارى اندك، همه
از شيطان پيروى مى كردند؛ همان گونه كه پيش از فرود وحى و طلوع محمّد صلى الله عليه
وآله چنين بود.
4 - و گروهى مى گويند: منظور اين است كه اگر فزون بخشى و مهر خدا بر شما نبود، و
پيروزى ها يكى پس از ديگرى به لطف او شامل حال شما نمى گرديد، بر اثر وسوسه شيطان و
انديشه هاى سست و پندارهاى ناصواب، كار به سستى اراده و ناآگاهى و سطحى نگرى مى
كشيد و آن گاه جز شمارى از شايستگان و ياران راستين پيامبر، ديگران از مهر و لطف
خدا نوميد مى شدند و در وعده او دسخوش ترديد مى گشتند...
نظم و پيوند آيه
در مورد پيوند آيه 82 كه مى فرمايد: «افلا يتدبرون القرآن...» دو نظرآمده است:
1 - به باور برخى اين آيه به آيه پيش پيوند مى خورد كه مى فرمايد: و يقولون
طاعةٌ...
چرا كه خدا بدان جهت كه «داناى نهان هاست»، از اسرار درونى منافقان آگاه است و
مى داند كه ادعاى آنان بر فرمانبردارى از خدا و پيامبر بى اساس است.
2 - اما به باور گروهى ديگر اين آيه شريفه به آيه 79 پيوند مى خورد كه مى
فرمايد: و ارسلناك للناس رسولا و كفى باللّه شهيداً؛ چرا كه در آن آيه روشن مى سازد
كه پيامبر فرستاده خداست، و در اين آيه به سند رسالت او كه قرآن است پرداخته و مردم
را به تدبر و تفكر در آيات آن فرا مى خواند.