تفسير مجمع البيان جلد ۵

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۹ -


/ سوره نساء / آيه هاى 77 - 71

71 . يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ اَوِ انْفِرُوا جَميعاً.

72 . وَ اِنَّ مِنْكُمْ لَمَنْ لَيُبَطِّئَنَّ فَاِنْ اَصابَتْكُمْ مُّصيبَةٌ قالَ قَدْ اَنْعَمَ اللَّهُ عَلَىَّ اِذْ لَمْ اَكُنْ مَعَهُمْ شَهيداً.

73 . وَ لَئِنْ اَصابَكُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ لَيَقُولَنَّ كَاَن لَمْ تَكُنْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُ مَوَدَّةٌ يالَيْتَنى كُنْتُ مَعَهُمْ فَاَفُوزَ فَوْزاً عَظيماً.

74 . فَلْيُقاتِلْ فى سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ وَ مَنْ يُقاتِلْ فى سَبيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ اَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتيهِ اَجْراً عَظيماً.

75 . وَ ما لَكُمْ لاتُقاتِلُونَ فى سَبيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا اَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ اَهْلُها وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَّنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيراً.

76 . اَلَّذينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ فى سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ فى سَبيلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا اَوْلِياءَ الشَّيْطانِ اِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفاً.

77 . اَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذينَ قيلَ لَهُمْ كُفُّوا اَيْدِيَكُمْ وَ اَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ اِذا فَريقٌ مِنْهُمْ يَخْشَونَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ اَوْ اَشَدُّ خَشْيَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَولَا اَخَّرْتَنا اِلى اَجَلٍ قَريبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لاتُظْلَمُونَ فَتيلاً.

ترجمه

71 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد![به هنگام احساس خطر از سوى دشمن ]ساز وبرگ خويش را بر گيريد و گروه گروه يا همه با هم [به سوى ميدان كارزار] روان گرديد.

72 - و به يقين از ميان شما كسى هست كه [در حركت به سوى ميدان جهاد ]بسيار كندى مى ورزد؛ و اگر[آسيب و] بلايى بر شما رسيد [و دستخوش شكست شديد]، مى گويد: راستى كه خدا به من نعمت ارزانى داشت كه [در آن روز پرخطر ]به همراه آنان نبودم.

73 - و اگر از [جانب ] خدا[غنيمت و]بخششى به شما رسيد [و پيروزى به دست آمد]،چنان كه گويى ميان شما و او هيچ گونه [پيوند دينى و انسانى و آشنايى و ]دوستى نبوده است، مى گويد: كاش به همراه آنان مى بودم و به كاميابى پرشكوهى دست مى يافتم.

74 - بنابراين آنان كه زندگى [زودگذر]اين جهان را به بهاى آخرت سودا مى كنند، بايد در راه خدا كارزار نمايند؛ و هر كس در راه خدا كارزار كند، و آن گاه كشته شود يا[بردشمنى خيره سر]چيره گردد، بزودى پاداشى پرشكوه به او ارزانى خواهيم داشت.

75 - و شما را چه شده است كه در راه خدا و [در راه نجات ]آن مردان و زنان و كودكانى كه [به دست بيدادگران ]به ناتوانى كشيده شده اند، كارزار نمى كنيد؟! همانان كه مى گويند: پروردگارا! ما را از اين سرزمينى كه مردمش بيدادگرند [نجات بخش و]بيرون آور، و براى ما از نزد خود سررشته دارى برگزين و برايمان از جانب خود[يار و ]ياورى قرار ده.

76 - آنان كه ايمان آورده اند، در راه خدا [و عدالت و آزادى ]كارزار مى كنند و آنان كه كفر ورزيده اند، در راه طاغوت پيكار مى نمايند؛ از اين رو با ياران [و دوستداران ]شيطان كارزار كنيد كه نيرنگ شيطان همواره سست [و بى اساس ]است.

77 - [هان اى پيامبر!]آيا به كسانى ننگريستى كه [پيش از فرود فرمان جهاد، خواهان برخورد باشرك گرايان بودند و]به آنان گفته شد: اينك از [جهاد]دست نگهداريد و نماز را به پا داريد و زكات [و حقوق مالى خود]را بدهيد [تا هنگام جهاد خواهد آمد؛] امّا هنگامى كه كارزار بر آنان مقرر گرديد، به ناگاه گروهى از آنان از مردم [شرك گرا و زورمند ]ترسيدند،[آن هم ]بسان ترس از خدا و يا ترسى بيشتر؛ و گفتند: پروردگارا! چرا[برنامه ]جهاد را بر ما مقرر داشتى؟ كاش [مرگ ] ما را تا سرآمدى نزديك به تأخير مى افكندى! [اى پيامبر به آنان ] بگو: كالاى دنيا ناچيز است، و سراى آخرت براى كسى كه پروا پيشه سازد بهتر است؛ و [در آن جا]به اندازه رشته اى كه بر هسته خرما قرار دارد، بر شما ستم نخواهد رفت.

نگرشى بر واژه ها

«حِذْر»: دو واژه «حذر» و «حَذَر» به يك معنا هستند؛ بسانِ «مِثْل» و «مَثَل» و هر دو هشدار هستند كه مراقب و برحذر باشيد و بپرهيزيد!

«ثبات»: به مفهوم گروه هايى است كه از هم جدا باشند؛ مفرد آن «ثبه» به مفهوم گروه است.

«ليبطّئنّ»: اين فعل از ريشه «تبطئه» برگرفته شده كه به مفهوم كُندى ورزيدن و عقب ماندن است. اين واژه در برابر ثبات و سرعت گرفتن است.

«يشرون»: به مفهوم فروختن است؛ چرا كه از «شراء» آمده، و «اشتراء» به مفهوم خريدن است.

«ولدان»: جمع «ولد»، كودك و كودكان.

«طاغوت»: بت، شيطان، انسان يا هر موجود سركش، و كسانى كه به چيزى جز مقررات خدا حكم كنند و حكم برانند.

«كيد»: مكر، نيرنگ، تدبير، چاره انديشى، تلاش در راه تباهى و زيان رسانى.

شأن نزول

1 - به باور برخى از مفسران دومين آيه مورد بحث درباره مردم با ايمان فرود آمده، چرا كه خدا روى سخن را متوجه آنان ساخته و ميان مردم باايمان و منافق، با اين بيان كه نه شما از آنان هستيد و نه آنان از شما، امتياز قرار داده است. اما به باور گروهى ديگر، آيه در مورد منافقان است، و بدان دليل هر دو گروه را روى سخن قرار داده است كه ميانشان پيوند نسبى و نوعى بود، و نه پيوند عقيدتى و عملى.

2 - در مورد داستان فرود آخرين آيه مورد بحث آورده اند كه: اين آيه شريفه درباره گروهى از مسلمانان، از جمله عبدالرحمان بن عوف، مقداد و سعدبن ابى وقاص فرود آمد، چرا كه اينان پيش از هجرت به مدينه، از شرك گرايان بسيار اذيت ديدند، و به همين جهت نزد پيامبر رفتند و اجازه جهاد خواستند؛ اما پس از آمدن فرمان جهاد در مدينه و پس از هجرت، اين فرمان برايشان خوشايند نيفتاد و در رفتن به ميدان كندى ورزيدند كه اين آيه فرود آمد: الم تر الى الذين قيل لهم كُفُّوا ايديكم...

تفسير

آمادگى دفاعى در برابر دشمن

در نخستين آيه مورد بحث آفريدگار هستى مردم با ايمان را به جهاد و آمادگى رزمى فرامى خواند.

يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ

هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ساز و برگ خويش را براى دفاع برگيريد.

در تفسير اين فراز از آيه دو نظر است:

1 - به باور برخى منظور اين است كه: با برگرفتن ساز و برگ دفاع، از خطر نيرنگ دشمن برحذر باشيد و در آماده باش كامل به سر بريد.

2 - اما به باور برخى ديگر منظور اين است كه: سلاح خويش را برگيريد، چرا كه «سلاح» وسيله اى است كه انسان با آن خويشتن را از خطر، مراقبت مى كند. اين ديدگاه از حضرت باقر عليه السلام نيز روايت شده است.

به باور ما ديدگاه دوم بهتر به نظر مى رسد؛ چرا كه با شيوه و معيار كلام عرب هماهنگ تر است و در حقيقت «مضاف» حذف شده؛ و در اصل اين گونه است: «خذوا آلات حذركم».

فَانْفِرُوا ثُباتٍ اَوِ انْفِرُوا جَميعاً

و آن گاه گروه گروه، يا همه با هم و به طور يكپارچه براى كارزار روانه ميدان گرديد.

از حضرت باقر عليه السلام آورده اند كه فرمود: واژه «ثبات» به مفهوم «سريّه ها» يعنى پيكارهايى است كه پيامبر به همراه لشكر نبود؛ و «جميعاً» به مفهوم لشكر است.

آيه پيش، تشويق به جهاد بود، اينك از تخلف كنندگان سخن دارد و مى فرمايد:

وَ اِنَّ مِنْكُمْ لَمَنْ لَيُبَطِّئَنَّ

هان اى مردم باايمان! در جامعه شما كسانى يافت مى شوند كه در رفتن به ميدان كارزار كندى مى ورزند.

منظور آيه شريفه نفاق پيشگان اند. آنان هستند كه براى مصون ماندن مال و جان و ارث و خاندانشان، در ظاهر باشما هستند و در ميدان خطر و عمل با شما نيستند و از حركت با پيامبر براى كارزار سستى و كندى مى ورزند.

فَاِنْ اَصابَتْكُمْ مُّصيبَةٌ قالَ قَدْ اَنْعَمَ اللَّهُ عَلَىَّ اِذْ لَمْ اَكُنْ مَعَهُمْ شَهيداً

پس اگر در ميدان نبرد به شما آسيب و مصيبتى برسد و به شهادت نايل آييد يا دستخوش ضعف و شكست گرديد، با انگيزه سرزنش شما و از روى شادمانى از تخلف خود مى گويند: خدا بر ما منّت نهاد و نعمت داد كه آن روز به همراه آنان نبوديم كه بسان آنها كشته شويم يا آسيب ببينيم.

حضرت صادق عليه السلام مى فرمايد:

«لو ان اهل السّماء و الأرض قالوا قد انعم اللّه علينا اذ لم نكن مع رسول اللّه لكانوا بذلك مشركين».

اگر همه آسمانيان و زمينيان بگويند: خدا به ما منّت نهاد كه در جهاد به همراه پيامبر نبوديم، بر اثر اين پندار، همه به آفت شرك گرفتار خواهند شد.

در سومين آيه مورد بحث مى افزايد:

وَ لَئِنْ اَصابَكُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ لَيَقُولَنَّ كَاَن لَمْ تَكُنْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُ مَوَدَّةٌ يالَيْتَنى كُنْتُ مَعَهُمْ فَاَفُوزَ فَوْزاً عَظيماً

و اگر پيروزى و غنيمتى از جانب خدا به شما برسد، از روى دريغ و حسرت مى گويند: كاش به همراه آنان بوديم.

كان لم تكن بينكم و بينه مودّة

اين فراز از آيه شريفه كه ميان فعل و فاعل، يعنى «ليقولن» و مفعول آن «ياليتنى ...» فاصله افكنده است، در حقيقت به آيه پيش پيوند دارد، و منظور اين است كه آن انسان بى ايمان و پروا مى گويد: خدا به من منّت نهاد كه به همراه آنان نبودم؛ چنان كه گويى ميان شما و او پيوند دوستى و عقيدتى نبوده است. آرى، شما را در پيكار با دشمن يارى نمى رساند و پيمانى كه با شما دارد ناديده مى گيرد.

پاره اى نيز برآنند كه اين جمله، به فراز بعد پيوند مى خورد و اين گونه است كه: كاش به همراه آنان بودم و از پيروزى و غنايم بهره ور مى شدم، گويى ميان شما و او هيچ پيوندى نيست كه در آرزوى حضور در ميدان، نه براى يارى شما كه براى رسيدن به هواهاى دل خويش است.

اما به باور برخى نيز در آيه شريفه هيچ تقديم و تأخيرى نيست و همه اجزاى آن همان گونه كه بوده در جاى خود قرار دارد، و منظور اين است كه: اگر پيروزى و غنايمى به شما رسيد، اين عنصر خلافكار، به گونه اى كه ميان شما و او هيچ پيوندى نيست، سخن مى گويد؛ تو گويى با شما پيمان عقيدتى نداشته و به شما اظهار دوستى نكرده است؛ آرزو مى كند كه از غنايم بهره ور گردد، بدون آن كه به همراه شما كارزار نمايد.

و اين سبك سخن گفتن و انديشيدن، شيوه مردم با ايمان و با اخلاص نيست.

«جبابى» مى گويد: اين فراز از آيه شريفه در حقيقت بيان حال منافقان است كه به كسانى كه با وسوسه آنان از رفتن به ميدان جهاد تخلف ورزيده بودند مى گفتند: گويى ميان شما و پيامبر پيوند عقيدتى و عاطفى نبود كه به همراه او برويد و از غنايم بهره ور گرديد؛ و بدين وسيله در انديشه افشاندن بذر دشمنى پيامبر دردل و ذهن آنان بودند. و تخلف كنندگان در پاسخ مى گفتند: كاش به همراه آنان بوديم تا هم بهره اى از غنايم داشتيم و هم رستگارى سراى آخرت نصيب ما مى شد.

فرمان جهاد و دفاع

پس از بيان حال تخلف كنندگان از جهاد، اينك به مردم با ايمان فرمان جهاد مى دهد و مى فرمايد:

فَلْيُقاتِلْ فى سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ وَ مَنْ يُقاتِلْ فى سَبيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ اَوْ يَغْلِبْ

در آيه مباركه، فعل «امر» به كار رفته كه معناى لزوم و وجوب مى دهد و منظور اين است كه: كسانى كه زندگى دنيا را به سراى آخرت و نعمت هاى پاينده آن سودا مى كنند، بايد در راه خدا كارزار كنند. و كسى كه در راه دين خدا و يا در راه فرمانبردارى از او، با نثار مال و جان، در برابر سراى آخرت به جهاد پردازد و آنها را در راه خشنودى خدا بدهد، و آن گاه به افتخار شهادت نايل آيد و يا بر دشمن خيره سر چيره گردد، به زودى چندين و چند برابرِ عملكرد شايسته اش به او پاداش خواهيم داد.

فَسَوْفَ نُؤْتيهِ اَجْراً عَظيماً

و به باور برخى از مفسران، به او پاداش پرشكوه و بى رنج و ناراحتى ارزانى خواهيم داشت.

و بدين سان در آيه شريفه، مردم را به جهاد در راه حق و دفع تجاوز و مهار بيداد تشويق مى كند و جهادگر در راه حق و عدالت را در ميان يكى از دو پاداش پرشكوه قرار مى دهد تا دل محكم دارد و نهراسد، و در هر صورت، چه شهادت و چه پيروزى ظاهرى، خود را برنده بداند.

جهاد آزادى بخش

در آيات پيش سخن از آمادگى رزمى براى دفاع و جهاد بود، اينك مجاهدان راه حق و عدالت را به جهاد آزادى بخش در راه نجات محرومان و ناتوانان و گرفتاران، ترغيب مى كند و مى فرمايد:

وَ ما لَكُمْ لاتُقاتِلُونَ فى سَبيلِ اللَّهِ

شما را چه شده است و چه عذرى داريد كه در راه انجام فرمان خدا و برچيدن موانع از سر راه دين او و عزت و اقتدار و گسترش يافتن راه و رسم پيامبرش به كارزار بر نمى خيزيد، در حالى كه همه شرايط جهاد را داريد و همه امكانات برايتان فراهم شده است؟

وَالْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ

چرا در راه يارى رسانى به مردان و زنان و كودكان ناتوان كه به دست استبدادگران خودكامه به ناتوانى و ذلت محكوم شده اند، كارزار نمى كنيد؟

به باور برخى، روى سخن با مسلمانان عصر رسالت است و آنان را به كارزار براى نجات كسانى تشويق مى كند كه در مكه و در بند استبدادِ جاهلى بودند و هماره در نيايش با خدا، نجات خويش را مى خواستند؛ چرا كه توان و امكان هجرت به سوى مدينه را نداشتند.

الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا اَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ اَهْلُها

همان مردم در بند و گرفتارى كه در دعا و راز و نياز خويش مى گويند: پروردگارا! ما را از اين شهر مكه كه مردم و حكومت آن، بيدادگر و خودكامه اند، در پرتو مهر و لطف خود بيرون بر و نجات بخش.

منظور از بيدادگرى جامعه و حكومت مكه اين بود كه مردم با ايمان و توحيدگرا را به خاطر انديشه و عقيده، زير فشار نهاده و از رفتن به مدينه كه كعبه آمال آنان بود باز مى داشتند.

وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيراً

و براى ما از سوى خود يار و ياورى كه ما را رهايى بخشد قرار ده!

برآمدن خواسته ها

آن گاه بود كه دعاى خالصانه آنان پذيرفته شد و مكه از سلطه استبداد و جاهليت آزاد گرديد، و پس از فتح آن شهر، خدا پيامبر برگزيده اش را سالار و يار آنان قرار داد. آن حضرت، «عتاب» را كه جوانى كاردان و دانشمند و اصلاح طلب بود به استاندارى مكه گماشت و به او دستور داد تا آنان را يارى كند و در پرتو عدالت اسلامى، حق ناتوانان را از توانگران و زورمندان باز ستاند. و بدين سان به مهر خدا و فريادرسى او ناتوانان به عزت و سرفرازى رسيدند.

ارزش دعا

اين آيه شريفه ارزش و نقش سرنوشت ساز دعا را روشن مى كند و پندارى را كه دعا را بى ثمر و نيايش را بى فايده مى نگرد، مردود اعلان مى كند؛ چرا كه اگر دعا و نيايش بى ثمر بود، آفريدگار هستى از يك سو دعاى آنان را ترسيم نمى فرمود و از سوى ديگر به هدف رسيدنِ دعاى آنان را در چشم انداز عصرها و نسل ها قرار نمى داد.

پيكار با ياران شيطان

در ادامه سخن از جهاد و دفاع به ترسيم جهت و هدف خداپسندانه و انسانى آن مى پردازد و مى فرمايد:

اَلَّذينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ فى سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ فى سَبيلِ الطَّاغُوتِ

آن كسانى كه ايمان آورده اند در راه خدا پيكار مى كنند، اما آنانى كه كفر ورزيده اند در راه فريبكاران و بت هاى رنگارنگ جان مى دهند.

در اين آيه شريفه، باز هم جهادگرانِ در راه خدا، به اين كار بزرگ تشويق مى گردند و به آنان خاطرنشان مى شود كه: كسانى كه ايمان آورده اند، در راه خدا و ارزش هاى والاى آسمانى و انسانى پيكار مى كنند، و بدون ذرّه اى خودستايى يا طمع در غنايم و ارزش هاى مادّى، يا خودخواهى و خودپرستى، تنها يارى دين خدا و بالابردن كلمه حق و به دست آوردن خشنودى او را هدف خويش مى سازند؛ اما كسانى كه كفر ورزيده اند، در راه انجام فرمان عناصر سركش و استبدادگر و فريبكار و در جهت ضدّ ارزش ها مى جنگند.

فَقاتِلُوا اَوْلِياءَ الشَّيْطانِ اِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفاً

پس شما اى توحيد گرايان، با دوستان شيطان، قهرمانانه به كارزار برخيزيد و از آنان نهراسيد كه نيرنگ شيطان هماره سست، و نقشه و اقتدارش پوشالى است.

آيه شريفه نشانگر آن است كه يكى از معانى «طاغوت»، شيطان است.

اقتدار پوشالى شيطان

چرا نيرنگ شيطان در برابر ايمان آوردگان سست و اقتدارش پوشالى است؟ در اين مورد ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور برخى بدان جهت نيرنگ شيطان سست است كه يارى خدا شامل حال مردم با ايمان است، و اگر فرد و جامعه اى به راستى داراى ايمان باشند شيطان نمى تواند آنان را به گناه و استبداد افكند.

2 - اما به باور برخى ديگر: بدان دليل كه خدا از پيروزى مؤمنان بر ياران شيطان خبر داده است.

3 - و برخى نيز مى گويند: بدان دليل كه انگيزه ياران شيطان در پيكار سست و ضعيف است، آنها در كارشان نه بينشى ژرف دارند و نه دانش و هدفى درست و اساسى، و پيكار آنها برخاسته از وسوسه و پندارهايى است كه در كار دين دارند؛ در حالى كه مردم با ايمان براساس دانش و بينش و هدف و دليل و برهانِ درست به جهاد بر مى خيزند.

نخست خودسازى

اينك در اين آيه شريفه سخن از كسانى است كه جهاد و پيكار را خوش نمى دارند و مى فرمايد:

اَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذينَ قيلَ لَهُمْ كُفُّوا اَيْدِيَكُمْ وَ اَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ

آيا به كسانى ننگريستى كه در مكه و پيش از هجرت به آنان گفته مى شد كه اينك هنگام جهاد نرسيده است، از اين رو از پيكار با شرك گرايان دست بداريد و به خودسازى و نماز و پرداخت حقوق مالى خويش بپردازيد، و آنان اين كار برايشان ناخوشايند بود؟

فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ اِذا فَريقٌ مِنْهُمْ ى-َخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ اَوْ اَشَدُّ خَشْيَةً

اما هنگامى كه پيكار با دشمن بر آنان مقرر گرديد، گروهى از آنان از مردم شرك گرا مى هراسيدند، همان گونه كه از خدا مى ترسند و بلكه بيشتر از آن.

به باور پاره اى منظور اين است كه: آنان مى ترسند كه به دست مردم شرك گرا كشته شوند؛ همان گونه كه از مرگ طبيعى خويش مى ترسند. اما به باور پاره اى ديگر، آنان از آزار و كيفر شرك گرايان فراتر از كيفر خدا مى ترسند. ذكر اين نكته لازم است كه «اَوْ» در آيه شريفه به مفهوم «واو» است؛ گرچه پاره اى به مفهوم «يا» گرفته اند.

در اين مورد در سوره بقره بحث و گفت گو شد.

وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ

و گفتند: پروردگارا! چرا جهاد را بر ما نوشتى؟

گروهى برآنند كه اين جمله را نه به خاطر ناخوشايند شمردن فرمان خدا بر زبان آوردند، بلكه به خاطر ترسى كه دل آنان را پركرده بود بر زبانشان آمد، و ترس نيز كم و بيش براى بشر طبيعى است. اما گروهى مى گويند: اين جمله در حقيقت پرسشى بود و نه به انگيزه انكار، چرا كه آنان در مدينه كم كم به دنيا دل بسته و فشارهاى مكه را فراموش مى ساختند. با اين بيان در پرسش آنان انكار نيست؛ گرچه اگر چنين پرسشى نمى كردند بهتر بود.

لَولَا اَخَّرْتَنا اِلى اَجَلٍ قَريبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لاتُظْلَمُونَ فَتيلاً

پروردگارا! چرا اين فرمان را تا زمانى نزديك به تأخير نيفكندى و به ما مهلت ندادى تا با مرگ طبيعى جهان را بدرود گوييم و نه با تيزى شمشير؟

در پاسخ اينان خداى پر مهر روشن مى سازد كه دنيا و همه ارزش هاى مادّى و زرق و برق آن، در برابر نعمت هاى ماندگار سراى آخرت بسيار ناچيز است، و آن جهان و نعمت هاى جاودانه اش براى كسانى كه پرواى خدا پيشه سازند بهتر است. و بدانيد كه به هيچ يك از شما حتى به اندازه رشته شكاف خرمايى ستم نخواهد رفت.

واژه «فتيل» را برخى به رشته اى كه در هسته خرما قرار دارد معنا كرده اند؛ و برخى نيز به چرك و آلودگى ميان انگشتان و زير ناخن كه با شست شو از ميان مى رود.

پرتوى از آيات

آياتى كه گذشت، درس ها و پيام هاى انسانسازى در مورد آمادگى دفاعى براى رويارويى با تجاوزكاران، تشويق مردم باايمان به جهاد خالصانه در راه حق و عدالت، و پيكار براى رهايى توده هاى دربند و خودسازى و تزكيه نفس پيش از رويارويى با دشمن مى دهد. اما در اين درس ها دو نكته از همه بيشتر در خور تعمق و تدبر است:

1 - خودسازى پيش از ساختن ديگران

از درس هاى ارزشمندى كه در پرتو اين آيات بايد گرفت اين است كه انسان پيش از رويارويى با ديگران براى دعوت به حق و هشدار از باطل و بيداد، و پيش از اقدام براى رهايى و نجات ديگران، بايد خويشتن را بسازد و آن گونه كه مى بايد از نظر انديشه و عقيده، ايمان و قلب، و عواطف و احساسات، خود را بپرورد و به ارزش هاى اخلاقى آراسته گردد؛ تنها در اين صورت است كه مى تواند اصلاح طلب و آزادى بخش باشد و ديگران را از چنگال گرگ ها و كركس ها و لاشخورهاى استبداد و استعمار نجات بخشد. اگر جز اين باشد نخواهد توانست؛ چرا كه او خود اسير خودكامگى و خودپرستى و خودبزرگ بينى خويش است و در صورت قبضه قدرت و امكانات، همه را بيش از ديگران به اسارت و بند ابليسى خويش مى كشد. به همين دليل است كه قرآن شريف پيش از پيكار با ستم و استبداد، به خودسازى در پرتو ايمان و نماز و تزكيه نفس و اداى حقوق ديگران توصيه مى كند: «الم تر الى الّذين قيل لهم كفّوا ايديكم و اقيموا الصّلوة و آتوا الزّكوة...».(99)

2 - قهرمانان شعار و ادعاهاى ميان تهى

بسيارند كه به هنگام سخن و طرح شعار و گفتار، خوش مى گويند و زيبا مى سرايند و انسانى شعار مى دهند و از حقوق انسان ها و آزادى بندگان خدا و نجات محرومان گوش ها را پر مى كنند و وعده هاى طلايى از دموكراسى و حقوق بشر و عدالت و آزادى و آزادمنشى اميرمؤمنان مى دهند؛ اما اگر خداى فرزانه براى آزمون، چند روزى آنان را بر اريكه قدرت نشاند و امكانات را برايشان فراهم آورد، با رفتار ناشايسته و ضد انسانى خويش و خشونت و بى رحمى و پايمال ساختن حقوق بشر در سطحى گسترده و دهشتناك، هم عِرض و آبروى خود را مى برند و هم زحمت بندگان خدا مى دارند.

اميرمؤمنان عليه السلام مى فرمود: «الحق اوسع الاشياء فى التّواصف و اضيقها فى التناصف».(100)

حق و عدالت براى گفتار و شعار، گسترده ترين ميدان ها را دارد و براى عمل و دادگرانه رفتار نمودن، ظريف ترين و دقيق ترين مرزها را.

و نيز بسيارند كسانى كه در شرايط نامناسب و جو نامساعد، با شور و حرارت فراوان، آمادگى خويش را براى انجام كارى اعلان مى كنند؛ اما زمانى كه براى عمل فرصت پيش آمد كندى ورزيده و بهانه اى براى فرار مى جويند. آرى اين آيات از اين شيوه هاى ناصواب هشدار مى دهند.