تفسير مجمع البيان جلد ۳

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۳ -


سوره بقره / آيه هاى 267 - 261

261. مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ فى سَبيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ اَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فى كُلِّ سُنْبُلَةٍ مائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَاللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ.

262. اَلَّذينَ يُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ فى سَبيلِ اللَّهِ ثُمَّ لايُتْبِعُونَ ما اَنْفَقُوا مَنَّاً وَلا اَذىً لَهُمْ اَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاهُمْ يَحْزَنوُنَ.

263. قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُها اَذىً وَاللَّهُ غَنِىٌّ حَليمٌ.

264. يا اَيُّهَاالَّذينَ آمَنُوا لاتُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْاَذى كَالَّذى يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَالنّاس ِ وَ لايُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَيْهِ تُرابٌ فَاَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدَاً لايَقْدِرُونَ عَلى شَىْ ءٍ مِمّا كَسَبُوا وَاللَّهُ لايَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرينَ.

265. وَ مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبيتَاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ اَصابَها وابِلٌ فَاتَتْ اُكُلَها ضِعْفَيْنِ فَاِنْ لَمْ يُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَاللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ.

266. اَيَوَدُّ اَحَدُكُمْ اَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخيلٍ وَ اَعْنابٍ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ لَهُ فيها مِنْ كُلِ الثَّمَراتِ وَ اَصابَهُ الْكِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفاءُ فَاَصابَها اِعْصارٌ فيهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ.

267. يا اَيُّهَاالَّذينَ آمَنُوا اَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ماكَسَبْتُمْ وَ مِمّا اَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الْاَرْض ِ وَ لاتَيَمَّمُواالْخَبيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذيهِ اِلّا اَنْ تُغْمِضُوا فيهِ وَاعْلَمُوا اَنَ اللَّهَ غَنِىٌّ حَميدٌ.

ترجمه

261. وصف [ بخشش ]كسانى كه داراييهاى خود را در راه خدا انفاق مى كنند، بسان وصف دانه اى است كه هفت خوشه رويانيده و در هر خوشه اى يكصد دانه است. و خدا براى هر كه بخواهد، [ آن را ]چند برابر مى سازد. و خدا گشاينده و دانا است.

262. آنانكه داراييهاى خويش را در راه خدا انفاق مى كنند، آنگاه از پى آنچه انفاق نموده اند، نه منّتى مى گذارند و نه آزارى مى رسانند، پاداششان نزد پروردگارشان [ محفوظ ]است؛ و آنان نه بيمى خواهند داشت و نه اندوهگين مى شوند.

263. گفتارى پسنديده [ دربرابر تقاضاى نيازمندان ]و گذشتى [ شايسته درمورد آنان ] ، بهتر از صدقه اى است كه آزارى درپى آن باشد. و خدا بى نياز و بردبار است.

264. هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بخششهاى خويشتن را با منّت نهادن و آزاررسانيدن [ به بينوايان ]، تباه نسازيد؛ [ درست ]بسان كسى كه اموال خود را براى خودنمايى در برابر مردم، انفاق مى كند و [ در دل ]نه به خدا ايمان دارد و نه به روز بازپسين. پس، وصف او همچون وصف سنگ صافى است كه بر آن خاكى [ نشسته ]است و رگبارى به آن مى رسد [ و آن را مى شويد ] و [ آن ]سنگ را سخت و صاف [ و بدون شايستگى براى رويش دانه و گياه ]وامى گذارد. [ آرى؛ چنين كسانى در روز رستاخيز، براى بهره مندى ]از دستاورد خويش [ درمقابل انفاق خود] ، بر هيچ چيز توانايى ندارند. و خدا گروه كفرگرايان را راه نمى نمايد.

265. و وصف آنان كه ثروتهايشان را براى بدست آوردن خشنودى خدا انفاق مى كنند و از درون خويش [ جان را با نيّت پاكى كه دارند، ]استوارى مى بخشند، بسان وصف باغى است در زمينى بلند [ و برآمده ] كه رگبارى به آن برسد [ و از هواى پاكيزه و نور خورشيد بخوبى بهره برد] و [ آنگاه ]ميوه خود را دوچندان بدهد؛ و اگر رگبارى هم به آن نرسد، نم نم بارانى [ خواهد رسيد و ميوه اى بسيار و گوارا خواهد داد]. و خدا به آنچه انجام مى دهيد، بينا است.

266. آيا هيچيك از شما دوست دارد باغى [ پرطراوت و سرسبز ]از خرمابنان و تاكها داشته باشد كه از زير [ درختان ]آن نهرها روان، و از همه ميوه ها در آن باشد و [ در همان شرايط، دوران ]پيرى او فرارسد و فرزندانى ناتوان [ نيز ]داشته باشد؛ پس، [ بناگاه ]گردبادى همراه با آتشى [ سوزان ]به آن [ باغ ]برخورد كند و [ آن باغ يكباره شعله ور شود و ]بسوزد؟! خداوند آيات خود را اينگونه براى شما روشن مى سازد. باشد كه بينديشيد.

267. هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از پاكيزه هاى آنچه بدست آورده ايد، و [ نيز ]از آنچه برايتان از زمين برآورده ايم، [ در راه خدا ]انفاق كنيد، و [ داراييهاى كم ارزش و ]نامرغوبتان را كه خود جز با چشمپوشى آن را نمى ستانيد، براى بخشش در نظر نگيريد؛ و بدانيد كه خدا بى نياز و ستوده است.

نگرشى بر واژه ها

«انبتت»: رويانيد. اين واژه مأخوذ از «نبت» است و درمورد گياه و روييدنيها بكار مى رود.

«سنبله»: به «خوشه» گفته مى شود. اصل اين واژه، از «اسبال» است و معناى آن، ريختن چيزى است كه زمين را مى پوشاند. و بدان جهت درمورد خوشه بكار مى رود كه زمين زراعتى از خوشه ها پوشيده مى شود و دانه نيز در درون آن نهان است.

«مائة»: صد.

«منّاً»: «منّت» و يادآورى نيكى به كسى است كه بخشش درمورد او انجام گرفته است؛ و با اين عمل، از ارزش آن كار نيك كاسته مى شود. اصل اين واژه از «منّ» به معناى «قطع» است؛ همچون اين آيه شريفه: «... فَلَهُمْ اَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ.»(13) (پس براى آنان پاداشى دائمى و قطع نشدنى خواهد بود).

اذى»: زيان و آسيبى كه بيدرنگ مى رسد.

«خوف»: هراس و ترس از زيانى كه انتظارش مى رود.

«حزن»: اندوه بسيار.

«غنىّ»: بى نياز، دربرابر نيازمندى و ناتوانى و نادارى.

«رئاء»: كارى كه براى نماياندن به ديگران انجام مى شود. اصل اين واژه، از «رؤيت» گرفته شده است.

«صفوان»: به سنگ صاف و سخت گفته مى شود.

«تراب»: خاك. «ترب» هم به همين معنا است؛ به همين جهت، به بينواى خاك نشين مى گويند: «ترب الرّجل». و آيه شريفه نيز مى فرمايد: «اَوْ مِسْكينَاً ذامَتْرَبَةٍ»(14).

«وابل»: به باران تند گفته مى شود؛ و «وبال» نيز به «بدفرجامى» معنا شده است.

«صلد»: سنگ سخت و صاف. و زمين «صلد» به زمينى گفته مى شود كه به جهت سختى، چيزى در آن نمى رويد.

«ربوة»: زمين بلند، «تپّه».

«اكل»: خوردنى.

«ضعفين»: دو برابر. اين واژه را «چند برابر» هم معنا كرده اند.

«طلّ»: باران اندك يا «نم» باران.

«جنّة»: باغ پردرخت. اين واژه در اصل به معناى «پوشاندن» است و از آنجا كه درختِ بسيار، زمين را مى پوشاند، به باغ پردرخت «جنّت» گفته مى شود.

«نخيل»: درخت خرما.

«اعناب»: جمع «عنب» به معناى «انگور».

«تحت»: زير.

«انهار»: جمع «نهر».

«كِبَر»: پيرى، سالخوردگى؛ به حالت افزونى از اندازه، بويژه درمورد عمر، گفته مى شود.

«اصابها»: رسيدن و قرارگرفتن در هدف.

«ضعفاء»: ناتوانان.

«اِعصار»: گردباد و غبارى كه ميان زمين و آسمان مى پيچد.

«تتفكّرونَ»: بينديشيد.

«ولاتيمّموا»: قصد نكنيد. مصدر اين واژه، «تيمّم» به معناى «قصد و آهنگ كردن» است.

«خبيث»: پليد و پست از هر پديده اى.

«تغمضوا»: چشم بپوشيد. واژه «اغماض» در معامله، به معناى پايين آوردن قيمت است به سبب عيبى كه در كالا است؛ و واژه «غموض» نيز به مفهوم «پوشيده و پنهان بودن» بكار رفته است.

شأن نزول

در شأن نزول آخرين آيه مورد بحث - آيه 267 - از ششمين امام نور آورده اند كه فرمود: اين آيه شريفه درمورد ثروتمندان و صاحبان امكاناتى فرود آمد كه در زمان جاهليت، از راه «ربا» و بهره كشيهاى ظالمانه، دارايى هنگفتى گردآورده بودند؛ آنگاه پاره اى از آن را در راه خدا انفاق مى كردند تا به گمان خود، آن را پاك و پاكيزه سازند. آنجا بود كه اين آيه شريفه فرود آمد تا به آنان نشان دهد كه انفاق شايسته و درست و خداپسندانه آن است كه از دارايى و ثروت پاك و مشروع و حلال داده شود، نه از مال حرام.

تفسير

تشويق به انفاق در قالبهاى گوناگون

در اين آيات شريفه و چند آيه ديگرى كه ازپى آنها خواهد آمد، از انفاق در راه خدا سخن بميان مى آيد و فروفرستنده قرآن، اين عمل خداپسندانه و انسانى را در قالبهاى گوناگون يادآور مى شود.

«مثل الّذين ينفقون اموالهم فى سبيل اللّه كمثل حبّةٍ انبتت سبع سنابل فى كلّ سنبلةٍ مائة حبّةٍ»

وصف كسانى كه داراييهاى خويش را در راه خدا انفاق مى كنند، بسان وصف دانه اى است كه هفت خوشه رويانيده و در هر خوشه آن يكصد دانه است.

بعضى از مفسّران برآنند كه تقدير آيه چنين است: «وصف كسانى كه داراييهاى خويش را در راه خدا انفاق مى كنند، بسان كشاورزى است كه دانه اى را در زمين مى كارد و...»

منظور از «فى سبيل اللّه»، هزينه كردن براى جهاد و كارهاى شايسته و خداپسندانه است و آيه شريفه همه جلوه هاى اعمال خوب و شايسته را شامل مى شود. از ششمين امام نور نيز همين مطلب روايت شده است؛ امّا پاره اى، مقصود اين آيه را تنها به انفاق براى جهاد عنوان ساخته و خاطرنشان كرده اند كه دريافت پاداشى با اين وسعت - يكصد برابر - فقط درمورد انفاق در امر جهاد است و در كارهاى خداپسندانه ديگر، ده برابر پاداش داده مى شود.

آيا ممكن است؟

ممكن است برخى بپرسند كه چگونه و در كجا ديده شده است كه يك خوشه، يكصددانه محصول دهد؟

پاسخ:

لازم نيست كه اين موضوع در اين جهان ديده شود. قرآن شريف مثال مى زند تا مطلب در افكار و اذهان و عالم تصوّر و دريافت، فهميده شود و بر آن است كه اين نكته را بيان فرمايد كه انفاق خالصانه، چه پاداشى دربر خواهد داشت! همانند اين آيه شريفه كه: «طَلْعُها كَاَنَّهُ رُؤُسُ الشَّياطينِ.»(15) (ميوه اش بسان سر شياطين است). درحاليكه انسانها شيطان را نديده اند؛ و اين بيان، تنها در عالم تصوّر و ذهن است. افزون بر آن، گاه ديده شده است كه يك خوشه صد دانه بدهد؛ و اين مطلب، آنچنان دور از ذهن، و محال نيست.

«واللّه يضاعف لمن يشاء»

و خدا پاداش هر كه را بخواهد، چند برابر مى سازد

بباور پاره اى، معناى آيه شريفه اين است كه: اين پاداش ِ چند برابر، ويژه كسانى است كه خدا بخواهد، نه پاداش طبيعى كارها.

از «عبداللّه بن عمر» آورده اند كه پس از نزول اين آيه شريفه، پيامبر گرامى(ص) رو به بارگاه خدا كرد و نيايشگرانه گفت: «ربِّ زد امّتى» (پروردگارا! بر امّت من افزون ساز!). آنگاه اين آيه فرود آمد: «مَنْ ذَاالَّذى يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضَاً حَسَنَاً فَيُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ اَجْرٌ كَريمٌ.»(16) (كيست كه قرضى نيكو به خداوند دهد تا پروردگار اجر او را چندين برابر كند و پاداشى بزرگ به او عطا فرمايد؟). و باز گفت: «پروردگارا! بر امّت من بيفزاى»؛ كه اين آيه نازل شد: «... اِنَّما يُوَفَّى الصّابِرُونَ اَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ.»(17) (... همانا آنان كه شكيبايى كردند، بى حساب پاداش مى بينند).

«واللّه واسعٌ عليمٌ»

و خدا گشاينده و دانا است

آرى؛ قدرت او بيكرانه و وصف ناپذير است؛ هرچه بخواهد، بر پاداش كارهاى شايسته مى افزايد؛ و در اين افزايش، به تنگنا نمى افتد.

در تفسير اين جمله از آيه شريفه، جمعى گفته اند: «منظور اين است كه بخشش و لطف و رحمت خداوند، جهانشمول و گسترده است؛ از اين رو، از افزودن بر پاداشها دريغ نمى ورزد. و دانا و آگاه است كه هر عمل كننده و نيكوكردارى، درخور چه پاداش و چه افزايشى است». گروهى نيز اين جمله را بدينگونه تفسير كرده اند: «خدا از اندازه انفاق مردم و نيّت و هدف آنان آگاه است».

نظم و پيوند آيات

اين آيه شريفه و آياتى كه ازپى آن خواهد آمد، همه درمورد انفاق در راه خداست و به عقيده برخى، همه اينها با آيه شريفه «من ذاالّذى يقرض اللّه ...»(18) ارتباط دارند. و آنچه ميان آن آيه تا آيات مورد بحث قرار گرفته، آياتى است كه انسان را به سوى خدا و پرستش خالصانه او فرا مى خوانند و اين حقيقت را در قالب دليل و برهان و داستانهاى هدفدار ترسيم مى كنند.

بعضى نيز درمورد نظم و ارتباط اين آيات مى گويند:

پس از آنكه قرآن شريف سرگذشتهاى آموزنده اى را به تصوير كشيد كه در تمامى آنها دلايل بسيارى بر يكتايى و قدرت خدا و درستى آيات او بود و روشن ساخت كه آنچه پيامبران - بويژه پيامبر اسلام - آورده اند، ازجانب خداست و آنگاه پس از اين باران دلايل و روشنگرى، فرمود: «هر كه پس از اين همه دليل و برهان، باز هم حق را نپذيرد، بايد دربرابر او به جهاد پرداخت»، اينك در اين آيه مردم را به جهاد مالى فرا مى خواند و به آنان كه با داراييهاى خويش در جهاد شركت مى كنند، پاداش بزرگى وعده مى دهد.

چه پاداش پرشكوهى!

پس از دستور انفاق در آيه گذشته، اينك در ترسيم چگونگى آن و نشانگرى پاداش پرشكوه آن مى فرمايد:

«الّذين ينفقون اموالهم فى سبيل اللّه ثمّ لايتبعون ما انفقوا منّاً و لااذىً لهم اجرهم عند ربّهم»

كسانى كه داراييهاى خويش را در راه خدا انفاق مى كنند، آنگاه ازپى آنچه انفاق كرده و به ديگران داده اند، نه منّتى مى نهند و نه آزارى مى رسانند و دريافت دارنده انفاق را نمى رنجانند، پاداش آنان نزد پروردگارشان محفوظ است.

منظور از «منّت» آن است كه بگويد: «آيا تو نبودى كه از من كمك دريافت داشتى؟»؛ و مقصود از «رنجانيدن و آزردن» اين است كه بگويد: «خدا مرا از دست تو برهاند» يا با چهره اى گرفته با دريافت دارنده انفاق برخورد كند و به او تحقير روا دارد؛ يا كارى به وى واگذارد و دستور صادر كند؛ و خلاصه، با بازيهاى گوناگون، پاداش انفاق خويش را تباه سازد.

پاره اى از مفسّران گفته اند: علت درج جمله «لهم اجرهم عند ربّهم» در قسمتهاى پايانى آيه، آن است كه انفاق كنندگان با اعتماد و اطمينان بيشترى انفاق كنند و بدانند كه پاداششان نزد قدرتى است كه نه كاهش مى يابد و نه ازميان مى رود.

«و لاخوفٌ عليهم و لاهم يحزنون»

آرى؛ آنان نه از اين بيم خواهند داشت كه مبادا پاداش كارشان در روز رستاخيز يا تا هنگامه فرارسيدن آن، ازميان برود يا كاهش يابد، و نه اندوهگين خواهند شد.

نكته اى جالب

از اين آيه شريفه اين نكته جالب دريافت مى شود كه وعده دادن همراه با قراردادن شرط يا شرايطى، درست است؛ چرا كه آفريدگار هستى، به انفاق كنندگان وعده پاداش مى دهد، امّا شرط مى كند كه اين بخشش بايد خالصانه و بدور از آفت منّت گذاردن و اذيّت و آزار دريافت دارنده انفاق باشد و به كرامت او خدشه اى وارد نسازد. پس، اگر آن شرط اجرا نشود، پاداشى نيز در كار نخواهد بود.

از پيامبر گرامى(ص) آورده اند كه فرمود:

«المنّان بما يعطى لايكلّمه اللّه و لاينظر اليه و لايزكّيه و له عذاب اليم.»(19)

خدا با منّت گذار در انفاق و بخشش، سخن نخواهد گفت، نظر بخشايش و رحمت به او نخواهد افكند و او را پاك و پاكيزه نخواهد ساخت. و براى او عذابى دردناك خواهد بود.

انفاق ارزشمند

اين آيه شريفه در حقيقت ادامه همان آيه قبل است و نشانگر اين درس انسانساز كه انفاق ارزشمند كدام است و انفاق بى روح و بى ثمر كدام.

«قولٌ معروفٌ و مغفرةٌ خيرٌ من صدقةٍ يتبعها اذىً»

گفتار نيكو و پسنديده و اجتناب از درشتى و تندى كردن به نيازمندان، بهتر از بخششى است كه درپى آن رنجاندن انفاق گيرنده باشد

در تفسير «قولٌ معروفٌ»، بعضى گفته اند منظور اين است كه: «سخنى زيبا كه در آن هيچ زشتى نباشد، آنگونه كه دريافت دارنده كمك را برنجاند...» و برخى برآنند كه مقصود اين است كه: «دعايى نيكو براى دريافت دارنده انفاق بهتر است...؛ بعنوان نمونه، بگويد خدا برايت خوب بخواهد...». عدّه اى آن را به مفهوم «وعده پسنديده و نيكو» گرفته اند؛ و پاره اى ديگر، به معناى «اصلاح ميان دو نفر».

درمورد واژه «مغفرة» نيز ديدگاهها متفاوت است:

1. گروهى آن را «سلامت از گناه» معنا كرده اند؛ چرا كه اصل اين واژه، درمورد كلاه ايمنى يا محافظى بكار مى رود كه سر و مغز را با آن مى پوشانند و از آسيب حفظ مى كنند. و «سلامت از گناه» نيز سپرى است دربرابر عذاب و كيفر خدا.

2. و پاره اى آن را به مفهوم «پوشش بر نيازمند و تقاضا كننده كمك و مخفى - داشتن خواسته او» گرفته اند، «تا كرامت او حفظ شود».

3. و برخى نيز به، معناى، «گذشت يارى دهنده از ندانم كارى درخواست كننده كمك» گرفته اند؛ بدين معنا كه گاه درخواست كننده خارج از وقت مناسب به سراغ كسى مى رود يا بر تقاضاى خود اصرار مى ورزد، و يا ادب و اخلاق را رعايت نمى كند و بدون رعايت شئون فردى، بر كسى وارد مى شود؛ كه در تمامى اين موارد، براى انفاق كننده بهتر است كه او را ببخشايد و از خطا و جهل وى چشم پوشى كند.

قرآن كريم مى فرمايد: گفتارى نيكو و شايسته و گذشتى اينچنين، بهتر از انفاقى است كه به دنبال آن، منّت و يا رنجانيدن باشد؛ چرا كه بخشش همراه با منّت و آزار و يا تحقير و اهانت به كرامت انسانى درخواست كننده، نه در اين جهان درخور پاداش است و نه در جهان ديگر؛ امّا گفتار شايسته و زيبا و بخشش و گذشت از لغزش و بى ادبى ديگران، برعكس، هم اجر دنيوى و هم پاداش اخروى به دنبال دارد.

از پيامبر گرامى(ص) آورده اند كه:

«اذا سأل السّائل فلاتقطعوا عليه مسألته حتّى يفرغ منها ثمّ ردّوا عليه بوقار و لين امّا ببذلٍ يسير او ردّ جميل...»(20)

هنگامى كه درخواست كننده اى نزد شما آمد، اجازه دهيد سخن خود را تمام كند و خوب به آن گوش فرا دهيد و گفتارش را ناتمام قطع نكنيد؛ آنگاه يا با برخوردى شايسته و لبريز از ادب و كرامت، به او كمك كنيد و يا به شيوه اى زيبا و دوستانه او را قانع سازيد كه نمى توانيد خواسته اش را برآوريد. زيرا گاه كسى نزد شما خواهد آمد كه نه از آدميان است و نه از پريان؛ بلكه آمده است تا بنگرد شما با نعمت و امكاناتى كه خدا به امانت به شما سپرده است، چگونه رفتار مى كنيد.

«واللّه غنىٌّ حليمٌ»

و خدا بى نياز و بردبار است

آرى؛ پروردگار از انفاق و بخشش شما بى نياز است، همانگونه كه از فرمانبردارى و عبادت شما. مبادا چنين پنداريد كه اگر خداوند به انفاق خالصانه دستور مى دهد، نيازمند آن است، هرگز؛ بلكه اين دستورهاى انسانساز تنها به خاطر خود شما و نيازهاى رنگارنگتان به كارهاى شايسته و پاداش آنهاست. و او بردبار است و در كيفر نافرمانى شما، شتاب نمى ورزد؛ چرا كه اگر چنين بود، بايد انفاقگرانى را كه ازپى انفاق و بخشش خويش منّت مى نهند و يا طرف مقابل را مى رنجانند و درنتيجه عمل نيك خود را تباه مى سازند و درخور نكوهش و كيفر مى شوند، مجازات مى كرد، امّا از آنجا كه بردبار است، در كيفر آنان تعجيل نمى كند. و راستى كه اين تركيب پرمعناى «غنىٌّ حليمٌ» چه بجا و زيبا بكار رفته است؛ آنچنانكه اگر بجاى آن، واژه ديگرى چون «حميد» يا «عليم» بكار مى رفت، اين لطافت و ظرافت و محتوا را نمى رساند.

قرآن شريف، پس از تشويق و ترغيب به انفاق و رسيدگى به محرومان و انفاق خالص و بدون آفت و ترسيم پاداش بسيار و پرشكوه آن در قالبهاى گوناگون، ازجمله مثالهاى زيبا، اينك مردم باايمان را مخاطب مى سازد كه چگونه آفت ويرانگر منّت گذاردن و آزردن محرومان، انفاق را بى اثر مى سازد و پاداش آن را از ميان مى برد.

«يا ايّهاالّذين آمنوا لاتبطلوا صدقاتكم بالمنّ والاذى »

هان اى ايمان آوردگان! بخششهاى خويشتن را با منّت نهادن به محرومان و رنجانيدن بينوايان و درخواست كنندگان كمك تباه نسازيد.

«كالّذى ينفق ماله رئاءَالنّاس»

درست همانند كسى كه دارايى خويش را براى نماياندن به مردم، به بينوايان و محرومان مى بخشد نه براى خشنودى خدا و به انگيزه انجام وظيفه.

اينگونه عمل كردن را «ريا» مى گويند كه ممكن است هم انسان باايمان و هم انسان بى ايمان به اين آفت گرفتار آيند.

«ولا يؤمن باللّه واليوم الآخر»

و به خدا و روز بازپسين ايمان نمى آورد

اين جمله، گويى ويژه كفرگرايان و بيدادپيشگانى است كه نه به خدا ايمان مى آورند و نه به روز پاداش و كيفر.

پاره اى از مفسّران نيز برآنند كه خطاب اين بخش از آيه شريفه، به منافقان است؛ چرا كه كفرگرايان ناباورى خود را آشكارا اعلام مى كنند و درنتيجه عمل آنها ريا نخواهد بود، امّا دورنگان و دوچهره گانند كه به زبان از يكتاگرايى و يكتاپرستى و ايمان و اخلاص دم مى زنند، آنگاه در ميدان زندگى، رياكارى و عوامفريبى و بازيگرى را پيشه مى سازند.

«فمثله كمثل صفوانٍ عليه ترابٌ فاصابه وابلٌ فتركه صلداً»

پس، وصف چنين كسى، بسان سنگ صافى است كه بر آن گرد و خاكى نشسته است؛ آنگاه رگبارى به آن مى رسد و آن را مى شويد و سنگ سخت و صاف را برجاى مى نهد.

در اينجا كار انسان ناخالص و نفاق پيشه - كه اگر كمكى كرد، منّت مى نهد و طرف مقابل را مى رنجاند - به سنگ سخت و صافى تشبيه شده كه رگبارى تند هر آنچه را كه برروى آن است، مى شويد و مى برد و كسى نمى تواند آن را برگرداند. آرى؛ قرآن كريم نشان مى دهد انفاقگرى كه بعد از بخشش خود، منّت مى گذارد، انفاق خويش را از ارزش مى اندازد، آنچنانكه ديگر درخور پاداش خدا نيست. علّت اين امر هم روشن است: هر عملى با توجّه به انگيزه اى كه در پشت آن است، شايسته پاداش يا كيفر مى شود؛ پس، اگر انفاق براى خشنودى خدا باشد، درخور پاداشى چند برابر است و اگر براى نمايش و فريب ديگران باشد، راهى براى پاداش و جبران ندارد.

با اين بيان، روشن مى شود كه كار انفاقگر منّت گذار و يا آزاررسان، از ريشه و اساس پوچ و بيهوده است؛ برخلاف آنان كه پنداشته اند پاداش آن با آفت منّت و آزاررساندن به دريافت دارنده كمك از بين مى رود.

«لايقدرون على شى ءٍ ممّا كسبوا»

چنين كسانى در روز رستاخيز براى بهره مندى از آنچه انجام داده و انفاق كرده اند، بر هيچ چيز و كارى توانايى ندارند.

آرى؛ اينان پاداشى ندارند كه در روز قيامت به آنان باز گردانده شود؛ درست همانند گرد و خاك روى سنگ صاف و سخت، كه با ريزش باران تند، نابود مى شود و ازبين مى رود.

از پيامبر گرامى در اين مورد آورده اند كه فرمود:

«اذاكان يوم القيامه نادى منادٍ يسمع اهل الجمع اين الّذين كانوايعبدون النّاس قوموا خذوا اجوركم ممّن عملتم له. فانّى لااقبل عملاً خالطه شى ءٍ من الدّنيا و اهلها.»(21)

آنگاه كه روز رستاخيز فرا رسد، نداگرى از سوى خدا ندا درمى دهد آنگونه كه همه بشنوند؛ و مى گويد: كجايند كسانى كه مردم را پرستش مى كردند؟ برخيزند و پاداش اعمال خود را از همان معبودهاى خويش بگيرند؛ چرا كه من كار و عبادتى را كه آميخته به رياكارى و فريب باشد، نمى پذيرم.

و نيز از ششمين امام نور روايت كرده اند كه فرمود:

«قال رسول اللّه(ص) من اسدى الى مؤمنٍ معروفاً ثمّ آذاه بالكلام او مَنّ عليه فقد ابطل اللّه صدقته ثمّ ضرب فيه مثلاً فقال: كالَّذى ينفق ماله رئاءالنّاس...»(22)

رسول خدا(ص) فرمود: «خداوند بخشش كسى را كه به انسانى نيكى و كمكى كند و سپس با گفتارى گزنده با او روبرو شود يا او را برنجاند، تباه و پوچ مى سازد». آنگاه در اين مورد به ذكر مثال جالبى از قرآن پرداخت كه: داستان او بسان داستان كسى است كه دارايى خويش را براى تظاهر دربرابر مردم، انفاق مى كند...

و نيز خود آن گرامى فرمود:

«ما من شى ءٍ احبّ الىّ من رجلٍ سلفت منّى اليه يدٌ اتبعته اختها...»(23)

هيچ چيزى نزد من دوست داشتنى تر از آن نيست كه به انسانى نيكى كنم و ازپى آن، احسان و نيكى ديگرى انجام دهم كه آن را كامل سازد؛ زيرا من خود ناظر بودم كه قطع نيكى و احسانهاى بعدى، پاداش احسانهاى پيشين را ازبين مى برد.

«واللّه لايهدى القوم الكافرين»

و خدا گروه كافران را راه نمى نمايد چرا كه كفر هم كارها را پوچ و بيهوده مى سازد؛ و تنها ايمان آوردگان اند كه پاداش شايسته و بايسته اعمال خالصانه خود را دريافت مى دارند.

گروهى در تفسير اين جمله از آيه شريفه گفته اند: «منظور اين است كه خدا كفرگرايان را با چنين رفتار و عملكردى، به مانند ايمان آوردگان به بهشت راه نمى نمايد.» برخى نيز اين جمله را چنين تفسير كرده اند: «خداوند آنگونه كه به مهر و لطف خويش به مؤمنان پاداش مى دهد، چنين عنايتى را به كافران ندارد».

ره آورد شكوهبار انفاق

در اين آيه شريفه، انفاق و بخشش خالصانه انسانهاى باايمان و خداجو و پاداش شكوهبار كار آنان را ، در قالب مثالى جالب ترسيم مى كند و مى فرمايد:

«و مثل الّذين ينفقون اموالهم ابتغاء مرضات اللّه و تثبيتاً من انفسهم كمثل جنّةٍ بربوةٍ اصابها وابلٌ»

و مَثَل كسانى كه داراييهاى خويش را براى بدست آوردن خشنودى خدا، از روى ايمان و يقين انفاق مى كنند، و از اعماق وجود خويش، جان را بر اساس نيّت خالص و پاكى كه دارند، استوارى مى بخشند، بسان وصف بوستانى بر تپّه اى است كه بارانى تند بر آن ببارد.

در تفسير «و تثبيتاً من انفسهم»، ديدگاهها متفاوت است:

1. بعضى اين عبارت از آيه شريفه را بدينگونه معنا كرده اند: «آنانكه براى استوارى و پايدارنگاه داشتن خود، به نيروى يقين و ايمان و بينش ژرف تر... چنين مى كنند».

2. برخى ديگر معتقدند مفهوم اين عبارت، اين است كه: «آنان كه براى استوارى و پايدارى خود در اين باره كه داراييهايشان را در چه راههايى هزينه كنند...».

3. و پاره اى نيز در تفسير اين عبارت گفته اند: «آنان كه براى آرامش روح خود بر پايدارى در فرمانبردارى از خدا چنين مى كنند...».

دليل اينكه در اين قسمت از آيه شريفه، انفاق خالصانه و پاداش آن به بوستان و باغى كه در زمين مرتفع و بلندى قرار داشته باشد، مَثَل زده شده، آن است كه باغها و بوستانهايى اينچنين، هم هواى پاك و بسيار لطيفى دارند، هم از خطر سيلابها و گندابها درامان اند، و هم ميوه آنها خوشگوارتر است.

«فاتت اكلها ضعفين»

و ميوه خود را دوچندان بدهد

واژه «ضعفين» ممكن است به دو معنا باشد: يكى اينكه «چنين بوستان و باغى، دو برابر بوستان عادى محصول مى دهد»، و ديگر آنكه «هر سال دوبار محصول مى دهد»؛ همانگونه كه «تُؤْتى اُكُلَها كُلَّ حينٍ بِاِذْنِ رَبِّها...»(24) بدينصورت معنا شده است.

در تفسير اين جمله از آيه شريفه، از ششمين امام نور آورده اند كه فرمود: «اين باغ ميوه اش چند برابر مى شود؛ درست همانگونه كه پاداش انسانى كه دارايى خويش را در راه طلب خشنودى خدا مى دهد، چند برابر است».

فان لم يصبها وابلٌ فطلٌّ واللّه بما تعملون بصيرٌ»

و اگر رگبارى به آن نرسد، نم نم بارانى خواهد رسيد؛ و در هر حال، اين بوستان، پر ميوه و پرطراوت و بابركت خواهد بود. و خدا به آنچه انجام مى دهيد، بيناست.

آرى؛ او از رفتار و كردار شما آگاه است و به اندازه عملكردتان، به شما پاداش مى دهد.

پاره اى نيز گفته اند: منظور اين است كه او مى داند چه كسانى در انديشه خشنوديش هستند، و چه كسانى به انگيزه خودنمايى، كارى را انجام مى دهند.

در اين آيه شريفه نيز بحث انفاق را در قالب مثال جالب ديگرى پى مى گيرد و مى فرمايد:

«اَيودّ احدكم ان تكون له جنّةٌ من نخيلٍ و اعنابٍ تجرى من تحتهاالانهار له فيها من كلّ الثّمرات و اصابه الكبر و له ذرّيّةٌ ضعفاء فاصابها اعصارٌ فيه نارٌ فاحترقت»

آيا هيچيك از شما دوست دارد بوستانى پرطراوت و زيبا از خرمابنان و تاكها داشته باشد كه از زير درختان آن نهرها روان و از همه گونه ميوه ها در آن باشد و در همان شرايط، پيرى او فرا رسد و فرزندانى ناتوان نيز داشته باشد؛ پس، بيكباره گردبادى آتشين به آن بوستان برخورد كند و همه آن بسوزد و از بين برود؟!

اين مثال را خداى جهان آفرين براى ترسيم حال و روز و چگونگى حسرت و دريغ فردى مى زند كه نعمتى گران داشته باشد و بناگاه همه آنها دربرابر ديدگانش، آنهم در سخت ترين شرايط پيرى و نيازمندى، بسوزد و به دود و خاكستر تبديل شود.

در اينكه اين مثال حال و روز چه كسى را بيان مى كند و براى روشنگرى كدامين نكته از انبوه نكات انسانساز اين چند آيه آمده است، نظرهاى مختلفى وجود دارد:

1. برخى برآنند كه اين مثال، حال و روز انفاقگرى را به تصوير مى كشد كه دارايى خود را به انگيزه خودنمايى، هزينه مى كند. چنين فردى گرچه ممكن است در اين جهاد، از اقدام ناخالص و رياكارانه خود سودى ببرد، امّا در روز رستاخيز كه سخت نيازمند پاداش است، از آن بهره اى نخواهد برد.

2. و برخى ديگر بر اين باورند كه اين مثال، شرايط دردناك كسى را ترسيم مى كند كه بيشترين توجّه او دنيا و ارزشهاى مادّى آن است و اطاعت خدا و ارزشهاى معنوى را به بوته فراموشى مى سپارد. چنين فردى در روز رستاخيز، ندامت و حسرت وصف ناپذيرى خواهد داشت. به بيان روشنتر، نياز چنين فردى به ثمره عملكرد خويش در روز رستاخيز، بسان نياز بينواى كهنسال و داراى كودكان خردسال و ناتوان بسيار، به آن باغ و ميوه هاى آن است؛ و حسرت جانسوزش با ديدن نبودن پاداش براى كارهاى رياكارانه اش، همانند تأسف و دريغ همان بينواى سالخورده براى شعله ورشدن و از بين رفتن باغش دربرابر چشمهاى خود اوست كه سخت دردناك است؛ باغى كه تنها ثمره و اندوخته دوران زندگى اش مى باشد و آن را در دوران پيرى و اوج نيازمندى خود ازدست مى دهد. چه حسرت و دريغى گرانبارتر از اين؟!

3. و پاره اى نيز گفته اند: اين مثال، بيانگر فرجام كار مردمى است كه به گناه و تباهى روى مى آورند.

و به نظر مؤلّف، اين مثال جالب و گويا، تمامى اين ديدگاهها را در خود دارد.

«كذلك يبيّن اللّه لكم الآيات لعلّكم تتفكّرون»

خداوند آيات و نشانه هاى قدرت خويش را اينگونه براى شما روشن مى سازد؛ باشد كه بينديشيد.

و همانگونه كه در اين چند آيه شاهد بوديد، اين روشنگرى با طرح موضوعاتى چون انفاق و پاداش پرشكوه آن، داستان شگفت انگيز ابراهيم، سرگذشت درس آموز پيامبرى كه از دهكده اى عبور كرد، و نكات ديگر، بخوبى انجام شد.

ويژگيهاى انفاق شايسته

قرآن پس از روشنگرى، پيرامون ارزش انفاق، ويژگيهاى انفاقگر باايمان، هدف شايسته و بايسته انفاق، و آفتهايى كه انفاق و پاداش آن را ازميان مى برد، اينك در اين آيه شريفه، مشخّصه هاى انفاق شايسته و بايسته را بيان مى كند و مى فرمايد:

«يا ايّهاالّذين آمنو انفقوا من طيّبات ماكسبتم»

هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از پاكيزه هاى آنچه به دست آورده ايد، در راه خدا انفاق كنيد

روشن است كه روى سخن اين آيه شريفه، مردم باايمان است و آنان را موظّف مى دارد كه از آنچه از راه تجارت و دادوستد حلال و عادلانه بدست مى آورند، در راه خدا انفاق كنند. امّا برخى معتقدند منظور اين است كه «از بهترين نعمتهايى كه از راه دادوستد و كسب و كار حلال بدست آورده ايد، در راه خدا انفاق كنيد»؛ بسان اين آيه شريفه كه مى فرمايد: «لَنْ تَنالُواالْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ ...»(25) (به اوج نيكى و نيكوكارى نخواهيد رسيد، مگر آنكه از آنچه دوست مى داريد، در راه خدا انفاق كنيد).

از پيامبر گرامى آورده اند كه روزى وارد بازار شد و رو به تجّار و بازاريان فرمود:

«يا معشرالتّجّار انتم وْجّار اِلّا مَن اتقى و برّ و صدق...»(26)

هان اى گروه تاجران و بازاريان! شما گناهكار و نافرمان هستيد، مگر كسانى از شما كه پرواى خدا را پيشه سازند، نيكى كنند و انفاق نمايند.

و از امير مؤمنان روايت است كه فرمود:

«تسعة اعشارالرّزق فى التّجاره والجزءالباقى فى السّابيا.»(27)

نه دهم رزق و روزى در تجارت و يك جزءِ آن در دامدارى است.

همچنين از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:

«اطيب ما اكل الرّجل من كسبه ...»(28)

پاكيزه ترين و مشروع ترين مصارف انسان آن است كه از راه كسب و كار حلال بدست آورده است.

«سعيدبن عمير» از آن گرانمايه پرسيد:

«اىّ كسب الرّجل اطيب؟ قال عمل الرّجل بيده و كلّ بيع مبرور.»(29)

چه كار و پيشه اى پاكيزه تر و عادلانه تر است؟ فرمود: كار مشروع و حلال و تجارت درست.

و نيز امير مؤمنان فرمود:

«من اتّجر بغير علمٍ ارتطم فى الرّبا.»(30)

هر كه بدون دانش و آگاهى به تجارت پردازد، به ربا و راههاى حرام درخواهد غلطيد.

در اينكه اين آيه شريفه مردم را به انفاق حقوقى فرمان مى دهد يا انفاق اخلاقى و مستحب، در ميانِ مفسّران بحث هست:

1. بباور بعضى، دستور آيه شريفه، درمورد پرداخت انفاق حقوقى يا زكات واجب است.

2. امّا بباور برخى ديگر اين آيه مباركه به انفاق اخلاقى و استحبابى فرمان مى دهد؛ چرا كه مقدار زكات و صدقات واجب، معلوم است؛ و چنانچه كمتر از آن باشد، قرضى است كه بايد بطور كامل پرداخت شود؛ افزون بر اين، اگر تمامى مالى كه زكات آن واجب است، از جنس نامرغوب باشد، مى توان زكات آن را از همان مال داد.

3. و پاره اى مى گويند: آيه شريفه هم به انفاق حقوقى و واجب فرمان مى دهد و هم به انفاق اخلاقى و مستجب.

بباور ما، اين ديدگاه بهتر است؛ و از آيه شريفه اين واقعيت نيز دريافت مى شود كه پاداش ِ انفاقِ مال حلالى كه از راه كسب و كار فراهم آمده باشد، از مال حلالى كه از غير راه كسب و كار باشد، بيشتر است؛ چرا كه مال نخست با زحمت بيشترى بدست آمده است.

«و ممّا اخرجنا لكم من الأرض ولاتيمّمواالخبيث منه تنفقون و لستم بآخذيه الّا ان تغمضوا فيه»

و از آنچه از زمينى برايتان برآورده ايم، در راه خدا انفاق كنيد و بخشهاى نامرغوب و كم ارزشتان را كه خود جز با چشمپوشى آن را نمى ستانيد، درنظر نگيريد.

در تفسير جمله «ولستم بآخذيه الّا ان تغمضوا فيه»، دو نظر ارائه شده است:

1. برخى مى گويند: منظور اين است كه «چيزهايى را كه خود حاضر نمى شويد جز با گذشت و چشمپوشى از عيوب آنها، از بدهكارانتان بگيريد، صدقه ندهيد».

2. و برخى ديگر برآنند كه «چيزهايى را كه جز با كاستن از بهاى آنها، خودتان نمى پذيريد، صدقه ندهيد».

«واعلموا انّ اللّه غنىٌّ حميدٌ»

و بدانيد كه خدا بى نياز و ستوده است.

آرى؛ او براى نعمتهايى كه ارزانى داشته، درخور ستايش بى پايان است.

پاره اى برآنند كه: قرارگرفتن واژه «حميد» در پايان آيه، به اين معناست كه نعمتهاى بيشمار و ارزشمندى كه خداوند به انسانها ارزانى داشته است، باعث مى شود كه مردم به ستايش آن بخشاينده بزرگ همّت گمارند. امّا برخى ديگر از مفسّران، واژه «حميد» را به مفهوم «حامد» گرفته و مى گويند منظور اين است كه: خدا بااينكه از شما مردم و انفاق شما بى نياز است، هم كارهاى شايسته شما را مى پذيرد و هم حق شناس است و شما را بر اعمال شايسته اى كه انجام مى دهيد، مى ستايد.

گفتنى است كه در اينجا، واژه «حميد» از «حليم» مناسب تر است؛ همانگونه كه در آيه پيشين، واژه «حليم» مناسب تر بود، چرا كه در اينجا پس از فرمان به انفاق از بهترين بخش دارايى و ثروت، مى فرمايد: خدا بااينكه بى نياز است، به دليل حق شناسى خود، انفاقگر باايمان را مى ستايد و به او پاداش مى دهد.

پرتوى از آيات

در آياتى كه تفسير آنها گذشت، يكى از پرارزش ترين و سازنده ترين موضوعهاى اخلاقى، اجتماعى، اقتصادى و انسانى، در قالبهاى گوناگون و با ظرافتهاى ويژه طرح مى شود، كه اگر براستى آنطور كه قرآن بيان مى كند، بدان عمل شود، از سويى آبشارى از مهر و صفا و دگردوستى و مردم خواهى در سراسر جامعه ريزش مى گيرد، و از ديگر سو، كينه ها و نفرتها و دشمنيها ازميان مى رود؛ از يك طرف، جامعه به توازن و تعادل اقتصادى نزديك مى شود و از سوى ديگر، گامهاى بلندى در پيكار با فاصله هاى هولناك طبقاتى برداشته مى شود.

پس، با تعمّق در اين چند آيه، مى توان درسها و نكات زير را دريافت كرد:

1. پيكار برضدّ فاصله هاى هولناك طبقاتى

يكى از اساسى ترين هدفهاى قرآن شريف، ايجاد توازن و تعادل اقتصادى است كه بدون آن، هيچ جامعه و تمدّنى، هرگز روى عدالت اجتماعى را نخواهد ديد.

از اين ديدگاه است كه اين كتاب انسانساز براى رسيدن به اين هدف متعالى، برنامه هاى متنوّع و دستورهاى گوناگونى ارائه مى دهد؛ ازجمله:

تحريم رباخوارى و بهره كشى،

توزيع امكانات و ثروتها،

لزوم پرداخت حقوق مالى،

اعمال مفيد اقتصادى و اجتماعى همچون وام بدون بهره، وقف، و ...،

و سرانجام، انفاق گسترده، خالصانه و خداپسندانه.

2. انفاق خداپسندانه

در اين آيات روشن مى شود كه انفاق خداپسندانه، نه بخشش همراه با تحقير و اهانت و پايمال ساختن كرامت انسانها است، و نه ازپى آن به رخ طرف كشيدن و توقّعات بيجاداشتن از او است؛ بلكه انفاقى باارزش است كه در راه خدا باشد و نه تنها با ذرّه اى منّت و فخرفروشى و اهانت همراه نباشد، كه درس گذشت و انساندوستى و اخلاق شايسته نيز بدهد.

همچنين، انفاقگر نبايد از داراييهاى بى ارزش و يا كم ارزش خود ببخشد، بلكه بايد بهترين و عالى ترين نعمتهايى را كه خدا به او ارزانى داشته است، براى اين كار درنظر بگيرد؛ چرا كه به بيان قرآن شريف، «انسان به اوج نيكى و شايستگى نخواهد رسيد، مگر آنكه از بهترين دارايى و امكانات خود، در راه خدا انفاق كند»(31).