تفسير مجمع البيان جلد ۳

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۴ -


سوره بقره / آيه هاى 274 - 268

268. اَلشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلَاً وَاللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ.

269. يُؤْتِى الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ اُوتِىَ خَيْرَاً كَثيرَاً وَ ما يَذَكَّرُ اِلّا اُولُوالْالْبابِ.

270. وَ ما اَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ اَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَاِنَ اللَّهَ يَعْلَمُهُ وَ ما لِلظّالِمينَ مِنْ اَنْصارٍ.

271. اِنْ تُبْدُواالصَّدَقاتِ فَنِعِمّا هِىَ وَ اِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَاالْفُقَراءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ يُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئاتِكُمْ وَاللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ.

272. لَيْسَ عَلَيْكَ هُداهُمْ وَلكِنَ اللَّهَ يَهْدى مَنْ يَشاءُ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِاَنْفُسِكُمْ وَ ما تُنْفِقُونَ اِلَّاابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَ ماتُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ اِلَيْكُمْ وَ اَنْتُمْ لاتُظْلَمُونَ.

273. لِلْفُقَراءِالَّذينَ اُحْصِرُوا فى سَبيلِ اللَّهِ لايَسْتَطيعُونَ ضَرْبَاً فِى الْاَرْض ِ يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ اَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسيماهُمْ لايَسْئَلُونَ النّاسَ اِلْحافَاً وَ ماتُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَاِنَ اللَّهَ بِهِ عَليمٌ.

274. اَلَّذينَ يُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ سِرَّاً وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ اَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاهُمْ يَحْزَنُونَ.

ترجمه

268. شيطان شما را [ به هنگام تصميم به انفاق، ]از تهيدستى مى ترساند و شما را به زشتكارى فرمان مى دهد؛ ولى خدا شما را به آمرزشى ازجانبِ خود و [ به ]بخششى [ بسيار ]وعده مى دهد؛ و خدا گشاينده و دانا است.

269. [ خداوند دانش و ]فرزانگى را به هر كه بخواهد [ و شايسته بداند]، ارزانى مى دارد؛ و آن را كه حكمت داده شد، براستى خيرى فراوان به او عطا شده است؛ و جز خردمندان پند نمى گيرند.

270. و [ پروردگار ]هر چه را [ در راه او ]ببخشاييد و يا هر نذرى كنيد، بى گمان مى داند [ و به آن پاداش شايسته مى دهد؛ و آنان كه از انفاق در راه خدا بخل ورزند و به نذر و عهد خويش وفا نكنند، به خود و جامعه ستم روا مى دارند] ؛ و براى ستمكاران، هيچ ياورى نخواهد بود.

271. اگر صدقه ها را آشكارا انفاق كنيد، نيكوست؛ و اگر در نهان، به نيازمندان بدهيد، براى شما بهتر است و برخى از گناهانتان را از شما مى زدايد؛ و خدا از آنچه انجام مى دهيد، آگاه است.

272. [ اى پيامبر! كوتاهى آنان در اداى وظيفه و پرداخت حقوق مالى، تو را آزرده خاطر نسازد؛ چرا كه ]به راه آوردن آنان، برعهده تو نيست؛ بلكه خدا هر كه را بخواهد [ و شايسته بداند ]هدايت مى كند؛ و هر مالى را انفاق كنيد، به سود خودتان است؛ و انفاق نمى كنيد، مگر براى خشنودى خدا؛ و هر مالى كه ببخشيد، بى كم و كاست به شما داده مى شود و به شما ستم نخواهد رفت.

273. [ ارزنده ترين بخشش و انفاق، ]از آنِ نيازمندانى است كه در راه خدا [ از تلاش و كوشش ]بازداشته شده اند و نمى توانند [ براى تأمين هزينه زندگى ] در روى زمين تكاپو كنند؛ و كسى كه [ از وضعيت آنان ] بى خبر است، آنان را به سبب خويشتندارى [ و مناعت طبع، توانگر و] بى نياز مى پندارد؛ [ امّا ]تو آنان را از روى چهره شان [ كه نشانگر محروميت آنان است،] مى شناسى [ و خوب مى دانى كه آنان ]با اصرار، [ چيزى ]از مردم نمى طلبند. و [ شما اى انفاقگران! ]هر مالى كه [ در راه خدا ]انفاق كنيد، خدا بخوبى از آن آگاه است.

274. پاداش آنان كه داراييهاى خود را شب و روز [ و بطور ]نهان و آشكار انفاق مى كنند، نزد پروردگارشان [ محفوظ ]است؛ نه بيمى بر آنان خواهد بود و نه اندوهگين مى شوند.

نگرشى بر واژه ها

«فقر»: بينوايى و نياز را گويند كه دربرابر بى نيازى است؛ و از آنجا كه فقر به معناى «درهم شكسته شدن ستون فقرات انسان» هم است، اين واژه را در گرفتارى و نادارى و بازماندن از مقصود نيز بكار مى برند، همانسان كه به رويداد سهمگين، «فاقره» گفته مى شود، چرا كه گويى ستون فقرات را مى شكند.

«يعد»: وعده مى دهد. تفاوت دو واژه «وعده و «وعيد» اين است كه دوّمى هميشه به هنگام هشداردادن و ناراحتى بكار مى رود؛ امّا واژه نخست را مى توان با قيد خير و شرّ بكار برد؛ و چنانچه بدون قيد و شرطى بكار رود، به مفهوم «وعده خير» است.

«فحشاء»: زشتيها.

«نذر»: در اصل، به معناى «ترس» است، همچنانكه «انذار» يعنى «هشدار و ترساندن»؛ امّا در اينجا به معناى «تعهّد بر انجام دادن كار شايسته و خداپسندانه اى است كه به برآمدن خواسته اى مربوط مى شود»؛ به اين مفهوم كه فرد با خود عهد مى كند كه اگر به خواسته مورد نظرش رسيد، كار شايسته معلومى را در راه خدا انجام دهد. ازنظر فرهنگ اسلامى، به اين تعهّد «نذر» گفته مى شود و اين جز با جمله «للّه علّى كذا» و تحقّق شرايط فقهى آن منعقد نمى شود.

«انصار»: يارى رسان دربرابر سختى و دشمن.

«صدقات»: جمع «صدقه»؛ و تفاوت آن با «زكوة» در اين است كه زكات درمورد انفاق واجب بكار مى رود، امّا «صدقه»، هم در انفاق حقوقى و هم در انفاق اخلاقى كاربرد دارد.

«تخفوها»: آن را نهان سازيد. اين واژه از ريشه «اخفاء» به معناى «پوشاندن» گرفته شده است.

«تبدون»: آشكار سازيد. اين واژه از «ابداء» به معناى «آشكارساختن» گرفته شده است.

«يحسبهم»: مى پندارد.

«احصروا»: به دليل بيمارى يا ترس و موانع و مشكلات ديگر، بازداشته و ممنوع شدند.

«ضرب»: اين واژه در اصل، به معناى «زدن» است؛ امّا هنگامى كه مى گوييم «ضرب فى الارض» منظور «سفر كردن» است.

«سيماء»: به «نشانه» گفته مى شود. اين واژه در اصل به معناى «بلندى» است و به همين تناسب است كه به بالابردن قيمت كالا، «سوم» مى گويند.

تعفّف»: خويشتندارى و عزّت نفس.

«الحاف»: اصرار ورزيدن.

شأن نزول

1. در شأن نزول پنجمين آيه مورد بحث - آيه 272 - گفته اند:

پيش از فرود اين آيه شريفه، مردم باايمان از انفاق و يارى رساندن به شرك گرايانِ تهيدست خوددارى مى ورزيدند و هرچند نزديكانشان به صدقه و بخشش آنان نياز داشتند، به آنها كمك نمى كردند؛ از اين رو، اين آيه شريفه فرود آمد و آنان را از اين كار باز داشت و فرمود: «ليس عليك هداهم...».

و برخى روايت كرده اند كه «اسماء» - دختر «ابوبكر» - با گروهى به همراه پيامبر به «عمره» رفته بودند؛ كه در آنجا مادر و مادربزرگش كه هر دو شرك گرا بودند، نزد او آمدند و از وى يارى خواستند، امّا او از كمك به آنان خوددارى كرد و گفت: «اين موضوع را بايد از پيشواى بزرگ توحيد بپرسم، چرا كه شما شرك گرا هستيد و من بدون كسب تكليف از پيامبر به شما كمك نخواهم كرد». و به دنبال آن، به حضور پيامبر شرفياب شد و پرسش خود را طرح كرد؛ كه اين آيه فرود آمد.

2. در شأن نزول ششمين آيه مورد بحث - آيه 273 - از حضرت باقر(ع) آورده اند كه اين آيه شريفه، درمورد اصحاب «صفّه» فرود آمد.

اين گروه كه شمارشان به چهارصد نفر مى رسيد، از ايمان آوردگان شايسته كردار و آزادمنشى بودند كه از مكّه و نقاط ديگر به مدينه آمده، و به دليل نداشتن امكانات و خويشاوندى كه به آنان پناه دهد، در مسجد مسكن گزيده بودند. و آنان در هر درگيرى و مشكلى كه براى اسلام و پيامبر پيش مى آمد، با شور و شوق به ميدان جهاد گام مى سپردند و با دشمن مى جنگيدند؛ امّا از آنجا كه امكاناتى براى كار و تجارت نداشتند، اين آيه شريفه فرود آمد تا به مردم باايمان سفارش كند كه به آن گروه يارى رسانند. و پس از نزول اين آيه مباركه بود كه مردم باايمان آنان را همچون اعضاى خانه و خانواده خود بحساب مى آوردند و تا سرحدّ امكان، از آنچه در توان داشتند، در كمك به آنان دريغ نمى كردند؛ چرا كه آنان، هم مؤمن بودند، هم جهادگر در راه خدا، و هم عزّت نفس و طبع بلندى داشتند كه افراد ناشناس، آنان را ثروتمند و صاحب امكانات مى پنداشتند.

3. در شأن نزول هفتمين آيه مورد بحث - آيه 274 - گفته اند كه: اين آيه شريفه درباره اميرمؤمنان و ترسيم شكوه و معنويت او فرود آمد؛ چرا كه آن حضرت، در يكى از روزها كه همه پول و دارايى اش چهار درهم بود، يك درهم آن را در روز، يك درهم آن را در شب، يك درهم آن را در نهان و آخرين درهم آن را آشكارا در راه خدا انفاق كرد تا بدينوسيله گرهى از زندگى همدينان و همنوعان محروم خود بگشايد و درپرتو اين ايثار و مردم دوستى، خشنودى آفريدگار انسانها را فراهم آورد. و آنجا بود كه اين آيه شريفه فرود آمد.

يادآور مى شود كه اين روايت را از پنجمين امام نور آورده اند؛ و افزون بر آن، «ابن عبّاس» نيز اين مطلب را روايت كرده است.

پاره اى در شأن نزول اين آيه شريفه گفته اند كه اين آيه شريفه درمورد انفاق مركبهايى براى جهاد در راه خدا فرود آمد. و عدّه اى نيز برآنند كه اين آيه شريفه، پيامى جهانشمول دارد؛ و نشانگر آن است كه هر كه در راه خدا چنين انفاق و ايثارى كند، پاداشى آنگونه خواهد داشت. امّا به باور ما، آيه شريفه در مرحله نخست در مورد انفاق خالصانه و ايثار وصف ناپذير امير مؤمنان است، و به همين دليل، آن حضرت به جهت سبقت در اين كار شايسته، داراى امتيازى ويژه است؛ ولى پيام آيه مى تواند جهانشمول باشد، بدين معنا كه تا روز رستاخيز، هركس به آن بزرگوار اقتدا كند و آنگونه دارايى اش را ببخشايد، پاداشى درخور عملش خواهد داشت.

تفسير

پيكار با موانع انفاق

آفريدگار جهان در آيات پيشين، مردم را به انفاق در راه خدا فرمان داد؛ و اينك از موانع انفاق سخن بميان مى آورد كه پيش از همه آنها شيطان است و انسان را با وسوسه ها از انفاق باز مى دارد.

«الشّيطان يعدكم الفقر»

شيطان شما را از فقر مى ترساند؛ مبادا كه از بهترين بخش از دارايى و امكانات خويش در راه خدا انفاق كنيد. جمعى نيز مى گويند: منظور اين است كه شما را از پرداخت زكات و انفاق حقوقى باز مى دارد.

«و يأمركم بالفحشاء»

و شما را به زشتكاريها و پشت پازدن به دستورات خدا فرمان مى دهد.

بعضى، اين جمله از آيه شريفه را بدينصورت معنا كرده اند كه «شما را به انفاقِ كالا و اموال نامرغوب و بى ارزش وامى دارد». و بدان جهت درمورد اين نوع از انفاق، واژه «فحشاء» بكار رفته است كه انسان را بتدريج از انجام دادن بهترين اعمال منحرف مى سازد و به گناه و زشتى سوق مى دهد چرا كه وقتى فرد صاحب مكنتى از بهترين نعمتهايى كه خدا به او به امانت سپرده است، به نيازمندان انفاق نكرد و نياز آنان را برطرف نساخت، رفته رفته اصل انفاق حقوقى و واجب را به كنارى خواهد نهاد و به گناهى بزرگ دست خواهد يازيد.

«واللّه يعدكم مغفرةً منه و فضلاً واللّه واسعٌ عليمٌ»

و خدا به شما وعده مى دهد كه دربرابر انفاق از بهترين دارايى خود، گناهان شما را بزدايد، شما را از كيفر مصون دارد و از لغزشهاى شما بگذرد؛ و خداوند گشاينده و دانا است.

واژه «فضلاً» بيانگر آن است كه پروردگار بيش از آنچه انفاق كنيد، به شما پاداش مى دهد و روزى شما را افزون مى سازد.

و خداى يكتا گشاينده است و فزونبخشى او، چيزى از خزانه بيكرانه اش نمى كاهد. و او داناى به همه رازها و نيّتهاست و مى داند چه كسانى درخور بخشش و لطف او هستند و چه كسانى شايستگى آن را ندارند.

دو نويد

از ابن عبّاس آورده اند كه در اين آيه شريفه، دو نويد انسانساز از خداى پرمهر و دو وعده فريبكارانه از شيطان است، تا انسانها كدامين را برگزينند. دو نويد خداوند آن است كه هر كه خالصانه انفاق كند، پروردگار گناهانش را مى زدايد و روزى وى را افزون مى سازد؛ و دو وعده فريبكارانه شيطان اين است كه در درجه نخست انسان را از فقر مى ترساند تا مبادا انفاق كند، و آنگاه او را به زشتكارى فرا مى خواند تا آلوده اش سازد.

و به نقل از «ابن مسعود» آورده اند كه: شيطان براى بازداشتن انسان از انجام دادن كار شايسته درمورد داراييها و امكانات، شيوه اى دارد كه عبارت است از ترساندن او از فقر و وسوسه و كشاندن وى به سوى گناه؛ و فرشته پروردگار نيز روشى دارد كه عبارت است از فرمان دادن آدميان به انفاق و نيكى و بازداشتن آنان از زشتيها.

در اين آيه شريفه خداى فرزانه پس از اشاره به فرونبخشى خود به وصف ديگرى از صفات بى همانند خود پرداخته و مى فرمايد:

«يؤتى الحكمة من يشاء و من يؤت الحكمة فقد اوتى خيراً كثيرا»

و خداى پرمهر، دانش و فرزانگى را به هر كه بخواهد، ارزانى مى دارد؛ و به آنكه حكمت ارزانى شود، براستى خيرى فراوان عطا شده است.

در اينكه واژه «حكمت» در اين آيه شريفه به چه معنا است، ديدگاهها متفاوت است:

1. جمعى از دانشمندان ازجمله «ابن عبّاس» برآنند كه منظور از آن، دانش قرآن و آگاهى از ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، مقدّم و مؤخّر، حلال و حرام و مثالهاى كتاب خداست.

2. امّا بعضى برآنند كه منظور، رسيدن به حقيقت پيام خدا در ميدانهاى گفتار و عمل است.

3. برخى، واژه «حكمت» را در اين آيه شريفه، به «دانش گسترده دين» معنا كرده اند.

4. و برخى ديگر آن را به مفهوم «پيامبرى و رسالت» گرفته اند.

5. بباور پاره اى، مفهوم اين واژه در آيه شريفه، «فهم و دريافت درست دين» است.

6. و به باور پاره اى ديگر معناى اين واژه در آيه شريفه، ترس از خدا و پرواى از حساب و كتاب و كيفر عادلانه او است.

7. برخى مى گويند: منظور از اين واژه، «شناخت خدا و معرفت حقيقى نسبت به آفريدگار هستى» است.

8. و بعضى برآنند كه منظور، «شناخت ابعاد قرآن و حقوق و مقرّرات آن» است.

9. و برخى نيز بر اين عقيده اند كه «حكمت»، دانشى است كه سود و بهره آن سرشار و انسانساز است؛ كه به نظر ما اين ديدگاه، همه اظهارنظرهاى پيشين را دربر دارد.

10. و سرانجام اينكه هستند كسانى كه گفته اند: منظور از «حكمت»، همه دلايل و نشانه ها و كتاب و آياتى است كه خداوند به پيامبران و امّتهاى پيشين ارزانى داشته و آنگاه تمامى آنها را با افزونى بسيار، به برترين پيامبرش عطا فرموده است تا بدينوسيله انسانها خدا را بشناسند و دين خالص و توحيدى و عادلانه او را راه و رسم خويش قرار دهند.

آرى؛ اين بخشايشى است ازسوى خدا كه آن را به هر كه بخواهد و شايسته بداند، ارزانى مى دارد.

در پاسخ به اين پرسش كه چرا به دانش، «حكمت» گفته شده است، بايد اظهار داشت كه: علم و دانش، آدمى را همواره به نيكيها و شايستگيها فرا مى خواند و از زشتكارى و گناه باز مى دارد؛ و اين چيزى جز حكمت و فرزانگى نيست.

از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:

«انّ اللّه آتانى القرآن و آتانى من الحكمه مثل القرآن و ما من بيت ليس فيه شى ء من الحكمه الّا كان خراباً الا فتفقّهوا و تعلموا فلا تموتوا جُهّال.»(32)

خداوند نعمت گرانبهاى قرآن را به من ارزانى داشت و از حكمت نيز بسان آن را به من عنايت فرمود؛ و خانه اى كه در آن بهره اى از حكمت نباشد، ويرانه است؛ پس، دانش و بينش فراگيريد، مبادا كه در نادانى و بى خبرى بميريد.

«و ما يذكّر الّا اولواالالباب»

و جز خردمندان پند نمى گيرند.

گفتنى است كه منظور از واژه «لُبّ» - به معناى «عقل و خرد» - خرد به مفهوم يكى از شرايط تكليف نيست؛ بلكه شناختى است كه به بيان پيامبر گرامى، انسان را به فرمانبردارى خدا و آراستگى به ارزشها فرا مى خواند. و آدمى را به او نزديك مى سازد. و بدان دليل به خرد «لبّ» گفته اند كه «لُبّ ميوه»، درحقيقت مغز آن است و خرد نيز گرانبهاترين جزء از ميوه وجود انسان است.

دگرباره قرآن در اشاره به انفاق خداپسندانه و بارور و شكوفا ساختن ارزشهاى انسانى بوسيله آن مى فرمايد:

«و ماانفقتم من نفقةٍ او نذرتم من نذرٍ فانّ اللّه يعلمه و ما للظّالمين من انصار»

و پروردگار هر آنچه را كه شما بعنوان انفاق حقوقى واجب ببخشاييد و هر انفاق اخلاقى و استحبابى كه داشته باشيد، و نيز به هر آنچه كه ازطريق نذر و عهد بر خود مقرّر داشته ايد، وفادار بمانيد و آن را ادا كنيد، بى ترديد مى داند و به تمامى آنها، پاداشى شايسته و بايسته ارزانى مى دارد، چرا كه «دانستن خدا» - آنچنانكه در آيه شريفه ذكر شده است - كنايه از «پاداش دادن» است. و براى ستمكاران، هيچ ياورى نخواهد بود.

منظور از ستمكاران در اينجا، كسانى هستند كه انفاقها و نذرهاى آنان رياكارانه و يا به جهت هدف و منظورى جز خشنودى خدا و تقرّب به او انجام مى گيرد؛ بعنوان نمونه، براى خودنمايى دربرابر مردم، زيان رساندن به ديگران، افشاندن بذر كينه و اختلاف در دلها و ...؛ يا آنكه از ثروتى كه ظالمانه بچنگ آورده اند، انفاق مى كنند، يا در طريق گناه و زشتى، دست به جيب مى برند؛ و يا اينكه پس از نذر و برآمدن خواسته، به هنگام وفاى به عهد، عهدشكنى مى كنند.

و چنين فريبكارانى كه مورد خطاب قرآن هستند، نه يار و ياورى خواهند داشت و نه هيچ قدرتى مى تواند آنان را از كيفر دردناك عملكردشان نجات دهد.

در اين آيه شريفه در اشاره به بهترين نوع انفاق مى فرمايد:

«ان تبدواالصّدقات فنعمّا هى و ان تخفوها و تؤتوهاالفقراء فهو خيرٌ لكم»

اگر شما مردم باايمان! صدقه ها و بخششهاى خود را آشكار سازيد و آنها را به نيازمندان بدهيد، اين كار شما با هدفى خداپسندانه، كارى نيكوست و آشكارساختن آن با هدف تشويق و انگيزش ديگران نيز پسنديده است. و اگر آن را نهان داريد و پنهانى به نيازمندان برسانيد، براى شما بهتر و پاداش آن افزونتر است.

كدامين انفاق بهتر است؟

در اينكه كدام انفاق و صدقه بهتر است بصورت نهانى داده شود، ميان دانشمندان بحث هست و دو نظر در اين مورد ارائه شده است:

1. گروهى برآنند كه منظور از صدقه و بخششى كه نهان ساختن آن بهتر است، انفاق اخلاقى و بخششهاى غيرواجب است. مخفى نگه داشتن چنين انفاقى و پرداخت پنهانى آن، انسان را از غلطيدن به ورطه رياكارى باز مى دارد و انفاق را از آفت ريا حفظ مى كند. امّا زكات يا انفاق حقوقى كه در آن ريا راه ندارد، در بعضى مواقع بهتر است كه بطور آشكار پرداخت شود؛ چرا كه انسان را از برخى سوءِ برداشتها حفظ مى كند.

از ششمين امام نور آورده اند كه:

«الزّكوةالمفروضه تخرج علانيةً و تدفع علانيةً و غيرالزّكوة ان دفعه سرّا فهو افضل.»

زكات واجب، از اموال جدا و بطور آشكار پرداخت مى شود؛ امّا انفاقهاى اخلاقى اگر بصورت نهانى داده شود، پاداشى افزونتر دارد.

2. و بباور جمعى ديگر، آيه شريفه بيانگر اين نكته است كه هر انفاقى، خواه حقوقى و يا اخلاقى، درصورتيكه پنهانى پرداخته شود، بهتر است. و اين ديدگاه با ظاهر آيه سازگارتر است.

«و يكفّر عنكم من سيّئاتكم»

و برخى از گناهان شما را مى زدايد و محو مى كند.(33)

بعضى بر اين باورند كه خداوند تنها گناهان «صغيره» را پاك مى كند؛ چرا كه «من» در اين جمله از آيه شريفه، از ادات «تبعيضيه» و مقصود از آن، گناهان كوچك است. امّا برخى گفته اند كه چون زدودن گناه، از بخشايش و فضل خداست، ممكن است هم گناهان صغيره و هم گناهان كبيره را شامل شود. پاره اى نيز «من» را زائده گرفته اند و معتقدند كه اين بخش از آيه مباركه همانند اين جمله است: «كل من طعامى و خذ من مالى ماشئت.» (هرچه مى خواهى، از غذاى من بخور؛ آنچه دوست دارى، از دارايى من برگير)؛ كه مفهوم جمله، عموميت دارد. پس، آيه نيز وعده بخشايش و زدودن همه گناهان را مى دهد. لكن به نظر ما، ديدگاه نخست بهتر است.

دوشادوش قرآن

روايات بسيارى هست كه در آنها به صدقه و انفاق پنهانى سفارش شده است كه در اينجا براى نمونه، به برخى از آنها نظر مى افكنيم:

1. از پيامبر گرامى(ص) آورده اند كه فرمود:

«صدقةالسّرّ تطفى ءُ غضب الرّب و تطفى ءُالخطيئة كمايطفى ءُ الماءالنّار و تدفع سبعين باباً من البلاء.»(34)

انفاق و صدقه نهانى، خشم خدا را فرو مى نشاند و گناهان را بسان آبى كه آتش را خاموش مى سازد، نابود مى كند و هفتاد بلا و گرفتارى را برطرف مى سازد.

2. و نيز فرمود:

«سبعةٌ يُظلّهم اللّه فى ظلّه يوم لاظلّ الّا ظلّه: الامام العادل،

والشّاب الّذى نشاء فى عبادةاللّه، و رجلٌ قلبه يتعلّق بالمسجد حتّى يعود اليها،

و رجلان تحابا فى اللّه واجتمعا عليه و تفرقا عليه،

و رجلٌ دعته امرأة ذات منصب و جمال فقال انّى اخاف اللّه،

و رجلٌ تصدّق بصدقةٍ فاخفاها حتّى لم تعلّم يمينه ما تنفق شماله، و رجلٌ ذكراللّه خالياً ففاضت عيناه.»(35)

هفت گروه اند كه خداى عادل، روزى كه هيچ سايه اى جز سايه مهر او نيست، آنان را در پرتو مهرش پناه مى دهد؛ و آنان عبارتند از:

الف - پيشوايان دادگر؛

ب - جوان خردمندى كه با پرستش خدا رشد مى كند و بزرگ مى شود؛

ج - مرد شايسته كردارى كه پس از بيرون آمدن از مسجد، دلش در آنجاست تا بار ديگر براى پرستش خدا بازگردد؛

د - دو انسانى كه دوستى و جدايى آنان در راه خدا و هدفهاى شايسته است؛

ه - مردى كه زنى زيبارو و قدرتمند او را به گناه فرا خواند و او بگويد: من از ترس كيفر خدا، خود را به گناه آلوده نمى سازم؛

و - مرد انفاقگرى كه صدقه دادنش به گونه اى است كه دست راستش از انفاق دست چپ بى خبر مى ماند.

ز - و انسان پرواپيشه اى كه در گوشه اى خلوت به ياد خدا مى افتد و جام ديدگانش لبريز از اشك مى شود و اشك مى ريزد.

«واللّه بما تعملون خبيرٌ»

و خدا از آنچه انجام مى دهيد و به صدقه و انفاقى كه در راه او هزينه مى كنيد، خواه آشكار باشد خواه نهان، آگاه است و چيزى بر او پوشيده نمى ماند. و او به هر كدام از شما، پاداشى شايسته ارزانى خواهد داشت.

در اين آيه هم باز سخن از انفاق است؛ و اين بار به پيامبر گرامى مى فرمايد:

«ليس عليك هداهم»

اى پيامبر! كوتاهى آنان در اداى حقوق مالى، تو را آزرده نسازد؛ چرا كه به راه آوردن آنان بر تو واجب و لازم نيست و رسالت تو تنها نماياندن راه نيك بختى و نجات و ارائه الگوى عملى است.

درمورد تناسب اين آيه شريفه با آيات پيشين، نظرهايى ارائه شده است:

1. برخى برآنند كه منظور اين است كه «بر تو نزييد از صدقه دادن مردم به نيازمندان شرك گرا جلوگيرى كنى، شايد كه از اينطريق آنان را به دين و پذيرش آن وادارى». درست بسان اين آيه شريفه كه: «... اَفَاَنْتَ تُكْرِهُ النّاسَ حَتّى يَكُونُوا مُؤْمِنينَ.»(36) (... آيا مردم را به اجبار وا مى دارى تا ايمان آورند؟).

2. و برخى مى گويند: مقصود اين است كه «هدايت مردم برعهده تو نيست، آنچنانكه آنان را براى پرداخت صدقه و انفاق در راه خدا، زير فشار بگذارى»؛ كه در اينصورت تقدير آيه شريفه چنين مى شود: «راه نمودن اجبارى مردم به بهشت و پاداش شكوهمند الهى، برعهده تو نيست؛ بلكه مسئوليت تو اين است كه آنان را به سوى اسلام و ايمان فرا خوانى». و از اين راه خداوند به پيامبر خود آرامش مى بخشد كه از حق ناپذيرى آنان اندوهگين نشود. علّت حزن آن حضرت اين بود كه مى دانست شرك گرايان و گناهكاران به سبب كيفر اعمالشان، به چه سرنوشت شومى گرفتار مى شوند و به همين جهت براى آنان متأسّف مى شد. از اين رو خدا با نزول اين آيه مباركه، آن بزرگوار را دلدارى داد.

3. و پاره اى بر اين عقيده اند كه مفهوم اين جمله از آيه شريفه آن است كه: «اى پيامبر! مجبورساختن آنان به هدايت بعد از آنكه آنان را به فرمان خدا و عمل به دستورات او فرا خواندى و از مخالفت با او هشدار دادى، ديگر برعهده تو نيست». با اين بيان، رسول اكرم (ص) براى هدايت مردم درپرتو دليل و برهان و ارائه الگو برانگيخته شده بود، امّا آنان را به ايمان و حق پذيرى اجبار نمى كرد.

«ولكنّ اللّه يهدى من يشاء»

و خدا هر كه را بخواهد و شايسته بداند، راه مى نمايد.

مفهوم اين جمله آن است كه: «خداوند به آنكه تشخيص مى دهد كه با هدايت بيشتر و ارزانى داشتن توفيق، به راه حق و عدالت گام مى سپارد، لطف مى كند و او را راه مى نمايد».

پاره اى نيز اين جمله را بدينصورت تفسير كرده اند كه: «خداوند هر كه را بخواهد، به راه بهشت پرطراوت و زيباى خود راه مى نمايد».

«و ماتنفقوا من خيرٍ فلانفسكم»

و هر دارايى و ثروتى كه در راه شايسته هزينه كنيد، پاداش آن به خود شما باز مى گردد.

روشن است كه هدف اين آيه شريفه، برانگيختن و تشويق انسانها به انفاق در راه خدا و شكوفايى ارزشهاى انسانى است؛ چرا كه وقتى انسان براستى باور كند كه سود و اجر بخشش او به خودش بازمى گردد، در اين راه كوشاتر مى شود. و بايد توجّه داشت كه ميانِ بخشش خدا به مردم و انفاق و آنان در راه خدا، اين تفاوت اساسى وجود دارد كه ثمره بخششهاى خدا به مردم بازمى گردد، نه به خودِ آن بى نيازِ بخشايشگر؛ درحاليكه نتيجه انفاق مردم، دير يا زود به خودِ آنان برمى گردد.

«و ماتنفقون الّاابتغاء وجه اللّه»

و انفاق نمى كنيد، مگر براى خشنودى خدا.

پاره اى از مفسّران برآنند كه اين جمله گرچه خبرى است، امّا در حقيقت هشدارى در آن هست؛ كه: «هان اى مردم باايمان! جز براى كسب خشنودى خدا، انفاق نكنيد».

درمورد قرارگرفتن نام پرشكوه «اللّه» در كنار واژه «وجه»، دو نظر آمده است:

1. بعضى گفته اند: نام مقدّس «اللّه» بدان دليل در كنار واژه «وجه» قرار گرفته است كه بروشنى و بى ابهام نشان دهد كه انفاق بايد تنها براى خدا و جلب خشنودى او باشد؛ چرا كه واژه «وجه»، به معناى «خود» نيز آمده است.

2. و برخى ديگر برآنند كه در اين جمله، يك نكته ظريف ادبى وجود دارد؛ بدين معنا كه وقتى گفته مى شود: «اين كار را تنها براى خدا و كسب خشنودى او انجام دادم»، بينهايت جالب و دلنشين مى شود؛ به گونه اى كه با هيچ تعبير ديگرى نمى توان چنين ظرافت و لطافتى را رساند.

«و ماتنفقوا من خيرٍ يوفّ اليكم و انتم لاتظلمون»

و هر مالى را كه در راه خدا انفاق كنيد، پاداش آن بطور كامل به شما داده مى شود؛ و بر شما ستم نخواهد رفت

واژه «توفيه» به معناى «كامل ساختن چيزى» است و جمله بيانگر اين حقيقت كه: «شما اى انفاقگران! پاداش كامل و بى كم و كاست انفاق خود را در جهان ديگر دريافت خواهيد داشت و به شما هرگز ذرّه اى ستم نخواهد رفت؛ نه پاداش كار شما ناديده گرفته مى شود و نه ذرّه اى از آن كاسته مى شود».

اين آيه شريفه، همانند اين آيه است كه مى فرمايد: «... آتَتْ اُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئَاً...»(37) (... آن دو بوستان، ميوه خود را بى هيچ كم و كاست مى دادند...). كه در اينجا نيز تركيب «لم تظلم» به معناى «بى كم و كاست، و كاهش نيافته» بكار رفته است.

بهترين گروه براى مساعدت و انفاق

بعد از فرمان انفاق و بخشش در آيات پيشين و پس از تشويق آدميان به انجام دادن اين عمل خداپسندانه و ترسيم وعده پاداش پرشكوه آن در اين سرا و سراى ديگر، اينك در آيه اى كه ازپى مى آيد، بهترين گروه نيازمندانى كه مى توان انفاق را براى آنان هزينه كرد، معرّفى مى شوند.

در اين مورد مى فرمايد:

«للفقراءالّذين احصروا فى سبيل اللّه لايستطيعون ضرباً فى الأرض»

ارزنده ترين انفاق و بخشش، از آنِ نيازمندانى است كه در راه خدا و ارزشهاى انسانى، از پرداختن به تجارت و كار و پيشه باز داشته شده اند و يا براثر خطر دشمن يا بيمارى يا تهيدستى و يا به دليل توجّه زياد به نيايش و پرستش، از تأمين هزينه زندگى بازمانده اند.

از تركيب «فى سبيل اللّه» در اين آيه شريفه چنين برمى آيد كه علّت بازداشته شدن آنان از كار و تأمين معاش زندگى و نيازهاى مادّى، توجّه بيش از حدّ آنان به پرستش خدا و بندگى دربرابر او بود؛ آنچنانكه نه مى توانستند به سفر تجارى اقدام كنند نه به تلاشهاى اقتصادى بپردازند.

بباور پاره اى از قرآن پژوهان، از آنجا كه اين گروه خود را به دفاع از دين، عدالت و آزادى، موظّف مى ديدند، از دادوستد و كار و تلاش اقتصادى باز مانده بودند. نه اينكه آنان توان كار كردن نداشتند؛ بلكه به جهت پرداختن به امر دفاع و جهاد، ديگر فرصتى برايشان نمى ماند، درست بسان فردى كه ازسوى حكومتى براى خدمت در نقطه اى گمارده مى شود و دستور مى يابد كه آنجا را ترك نكند.

«يحسبهم الجاهل اغنياء من التّعفّف»

كسى كه از شرايط اقتصادى آنان بى خبر است، آنان را به سبب مناعت طبع و خويشتندارى و آراستگى شان، بى نياز مى پندارد.

اين موضوع، بدان جهت بود كه آنان از بسيارى عزّت نفس، از تقاضاى كمك خوددارى مى كردند و براى خشنودى خدا و رسيدن به پاداش شكوهمند او، فقر و محروميّتشان را به گونه اى نهان مى داشتند كه با وجود هويدابودن آثار فقر و محروميّت در چهره هايشان، فرد ناآگاه از وضعيت و شرايط آنان، آنها را بى نياز مى پنداشت.

«تعرفهم بسيماهم»

امّا تو آنان را به نشان چهره هايشان - كه نشانگر محروميّت آنان است، - مى شناسى.

در تفسير اين جمله، بعضى گفته اند: منظور اين است كه «تو اى پيامبر! وضعيت آنان را به نشان چهره هايشان مى شناسى»؛ امّا برخى ديگر برآنند كه از خشوع و فروتنى آنان كه راه و رسم شايستگان است، محروميّت و فقرشان دريافت مى شود.

«لايسئلون النّاس الحافاً»

آنان هرگز از مردم چيزى نمى طلبند، نه كم و نه زياد.

اين واقعيت از جمله پيش نيز دريافت مى شود؛ چرا كه اگر جز اين بود و آنان حتّى يكبار هم از مردم تقاضا مى كردند، شناخته مى شدند و آنگاه ديگر راهى وجود نداشت كه قرآن شريف آنان را بدينگونه وصف كند.

«گدايى» در روايات

پديده زشت «گدايى» در فرهنگ قرآن و خاندان وحى و رسالت، بشدّت مورد نكوهش قرار گرفته است؛ و فرد و جامعه و گردانندگان و كارگزاران، موظّف به اتّخاذ سياستها و تدابيرى شده اند كه كسى براى اداره امور خويش، ناگزير نباشد به اين خفّت و ذلّت تن دهد. و اينك، نمونه اى از آن روايات:

1. از پنجمين امام نور آورده اند كه فرمود:

«انّ اللّه يحبّ ان يرى اثر نعمته على عبده و يكره البؤس والتّباؤس و يحبّ الحليم المتعفّف من عباده و تبغض الفاحش البذّى السّائل الملحف.»(38)

خدا دوست دارد كه آثار نعمت خود را بر بنده اش بنگرد و نياز و اظهار نياز را ناخوش مى دارد؛ بندگان بردبار و خويشتندار خود را دوست دارد و عناصر بدزبان و بداخلاق و گدامنش را دشمن مى دارد.

2. همچنين از آن حضرت روايت كرده اند كه فرمود:

«انّ اللّه كره لكم ثلاثاً: القيل والقال، و كثرة السّؤال و اضاعةالمال...»(39)

خداوند سه چيز را براى شما خوش نمى دارد: پرخاشگرى در گفتار، پافشارى در تقاضا و گرفتن كمك، و تباه ساختن نعمت و مال و ثروت.

و نيز شما را از نافرمانى مادران و شقاوت و بيرحمى در حقّ دختران و كشتن آنان بشدّت برحذر مى دارد.

3. و نيز فرمود:

«الايدى ثلاث: فيداللّه العليا و يدالمُعطى الّتى تليه و يدالسّائل السّفلى الى يوم القيامه...»(40)

دستها بر سه قسم اند: نخست دست برتر و بالاتر كه دست خداست؛ دوّمين آن كه پس از دست خداست، دست سخاوتمند و يارى رسان است؛ و آنگاه دست تقاضا كننده كه پايين ترين دستهاست تا روز رستاخيز چنين خواهد بود.

و آنگاه هشدار داد كه هر كه با داشتن كمترين امكاناتى كه او را بى نياز سازد، دست گدايى به سوى ديگران بگشايد، در روز قيامت با چهره اى كه در آن آثار زخم و يا خراش نمايان است، برانگيخته خواهد شد.

از آن گرامى پرسيدند: معيار براى داشتن كمترين امكانات چيست و ميزان آن چقدر است؟ فرمود: چيزى حدود پنجاه درهم يا معادل و مشابه آن...

«و ماتنفقوا من خيرٍ فانّ اللّه به عليمٌ»

و خدا از هر چيز خوبى كه در راه او انفاق كنيد، بخوبى آگاه است و پاداش آن را به شما خواهد داد.

در آخرين آيه مورد بحث، قرآن چگونگى پرداخت دارايى و انفاق در راه خدا و پاداش شكوهمند آن را به تابلو مى برد و مى فرمايد:

«الّذين ينفقون اموالهم باللّيل والنّهار سّراً و علانيةً فلهم اجرهم عند ربّهم و لاخوفٌ عليهم و لا هم يحزنون»

كسانى كه داراييهاى خويش را شب و روز و در نهان و آشكار انفاق مى كنند و هميشه و در همه حال، براى يارى رسانى به مردم و رفع مشكلات آنان براى خشنودى خدا آماده اند، پاداششان نزد خدا محفوظ است؛ نه بيمى بر آنان خواهد بود و نه اندوهگين مى شوند.

يادآور مى شود كه حرف «فاء» در «فلهم» نشانگر اين نكته ظريف و انسانساز است كه پاداش معنوى انفاق، در چگونگى هزينه كردن آن در راههاى خداپسندانه، به انسان باز مى گردد.

و منظور از «ولاخوفٌ عليهم و لاهم يحزنون» آن است كه افرادى اينچنين، هول و هراس رستاخيز را نخواهند داشت و در آنجا و آن شرايط هولناك، اندوه زده نخواهند بود. پاره اى نيز اين جمله را بدينصورت تفسير كرده اند كه «آنان نه از نابودشدن و كاهش پاداش انفاق خود ترسى خواهند داشت و نه اندوهگين مى شوند».

پرتوى از آيات

در آياتى كه تفسيرشان گذشت، از انفاق كه يكى از ارزشهاى والاى بشرى است، سخن بميان آمد. در اين آيه ها، درسها و پيامهاى انسانسازى براى همه، بويژه صاحبان ثروت و نعمت و امكانات، هست كه اگر براستى در آنها تعمّق و بر آنها عمل شود، فاصله هاى هولناك طبقاتى و تقسيمهاى نابرابر در جامعه از ميان خواهد رفت و ديگر شاهد گرسنگان و محرومان و اسرافكاران مست و مغرور و پيامدهاى ويرانگر اين شرايط غمبار و تأسّف انگيز نخواهيم بود. به نمونه اى از اين درسها اشاره مى رودد:

1. هشدار از موانع انفاق

در نخستين آيه مورد بحث - آيه 268 - قرآن شريف به رساترين و شايسته ترين زبان، روشنگرانه هشدار مى دهد كه هان اى صاحبان نعمت و امكانات! در بهره ورى شايسته و بايسته از ثروتها و بدست آوردن پاداش معنوى آن، موانعى سخت بر سر راه شما وجود دارد. از اين رو، بهوش باشيد كه اين موانع را با آگاهى و ايمان و پافشارى در ميدان عمل، از سر راه برداريد. مبادا كه به وسوسه هاى شيطان و دمدمه هاى هواى نفس و اشكالتراشى دوستان نادان و خودخواه يا دشمنان بدخواه و كج انديش گوش دهيد و از انفاق چشم بپوشيد؛ كه از سعادت هميشگى محروم خواهيد شد. مبادا شيطان شما را از فقر و كاسته شدنِ ثروت و امكاناتتان بترساند و شما را وادارد كه اموالتان را در راه زشتى و گناه بهدر دهيد. به فرمان خدا گوش سپاريد و در راه خشنودى او و دريافت پاداش از او انفاق كنيد.

2. نعمت گرانبهاى «بينش»

دوّمين آيه مورد بحث - آيه 269 - اين پيام را در خود دارد كه صاحبان نعمت و امكانات، همواره ميان كشش و جاذبه دو دعوت قرار دارند: در يك سو، شيطان و وسوسه هاى بازدارنده و مانع تراشى آن براى جلوگيرى از انفاق و بهره ورى درست از نعمتها است؛ و در سوى ديگر، دعوت حياتبخش قرآن و پيامبر(ص) و فطرت سالم انسانى، كه او را به ايثار و بخشش و بهره مندى صحيح از نعمتها فرا مى خواند. و در اين بين، تنها كسانى مى توانند راه درست را انتخاب كنند كه از حكمت و فرزانگى و بينش ژرف برخوردار باشند. و اى كاش زرداران و قدرتمداران و دانشوران عصرها و نسلها از چنين نعمتى برخوردار بودند! كه اگر چنين بود، دنيا رنگ و چهره ديگرى داشت.

3. انفاق حقوقى و اخلاقى

پاره اى چنين مى پندارند كه اگر حقوق واجب مالى خويش را بجا و درست هزينه كنند، ديگر دربرابر گرسنگى گرسنگان و رنج جانكاه محرومان و نبودِ امكانات بهداشتى و درمانى بيماران رنجديده و بى سرپناهى انبوه بى سرپناهان و... مسئوليتى ندارند؛ درحاليكه بسيار در اشتباهند و پندارى اينگونه، با روح دين و راه و رسم پيشوايان راستين آن بيگانه و در تضاد است.

اميرمؤمنان(ع) مى فرمود:

«... ءَاَقْنَعُ نَفْسى بِاَنْ يُقالَ هذا اَميرُالْمُؤْمِنينَ وَ لا اُشارِكَهُمْ فى مَكارِةِالدَّهْرِ اَوْ اَكُونَ اُسْوَةً لَهُمْ فى جُشُوبَةِالْعَيْشِ...»(41)

آيا بدين بسنده كنم كه مرا امير مؤمنان بخوانند و بنامند، و در ناخوشايندهاى روزگار، شريك آنان نباشم؟ يا در سختى زندگى، نمونه اى برايشان نشوم؟...

و قرآن شريف در اين آيات، اين درس را مى دهد كه هم بايد انفاق حقوقى داشت و حقوق مالى خود را در راههاى شايسته هزينه كرد؛ و هم افزون بر آن، انفاق اخلاقى را تا سرحدّ مواسات و ايثار انجام داد؛ و پاداش همه آنها را از آن صاحب حقيقى نعمت گرفت.

4. سفارش به هر دو شيوه انفاق

گروهى به انفاق آشكار، براى تشويق و ترغيب مردم، توصيه مى كنند و دسته اى به انفاق نهانى، تا خالصانه تر و خداپسندانه تر باشد و پاداشى برتر ببار آورد. امّا قرآن شريف در آيه چهارم اين بحث - آيه 271 - هر دو شيوه را توصيه مى كند تا جامعه اسلامى از كارآيى و اثرات سازنده هر دو روش بهره مند شود. همچنين در آيه پايانى اين بحث - آيه 274 - انسانها را به انفاق كردن در هر شكل و شيوه و در هر ساعتى فرا مى خواند و پاداشى پرشكوه را براى آن وعده مى دهد.