تفسير مجمع البيان جلد ۱

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۵۱ -


/ سوره بقره/ آيه هاى 134 - 130

130. وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ اِبْراهيمَ اِلّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِاصْطَفَيْناهُ فِى الدُّنْيا وَ اِنَّهُ فِى الْآخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحينَ.

131. اِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ اَسْلِمْ قالَ اَسْلَمْتُ لِرَبِ الْعالَمينَ.

132. وَ وَصّى بِها اِبْراهيمُ بَنيهِ وَ يَعْقُوبُ يا بَنِىَّ اِنَ اللَّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدّينَ فَلاتَمُوتُنَّ اِلّا وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ.

133. اَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ اِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ اِذْ قالَ لِبَنيهِ ماتَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدى قالُوا نَعْبُدُ اِلهَكَ وَ اِلهَ آبائِكَ اِبْراهيمَ وَ اِسْماعيلَ وَ اِسْحاقَ اِلهَاً واحدَاً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ.

134. تِلْكَ اُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَلا تُسْئَلُونَ عَمّا كانُوا يَعْمَلُونَ.

ترجمه

130. و از آيين [پاك و انسانساز] ابراهيم، چه كسى روى برخواهد تافت، جز آنكه به سبك مغزى [و بيخردى ] گرايد؟! و بيقين ما او را در اين جهان برگزيديم؛ و بيقين او در آن جهان [نيز] از شايستگان خواهد بود.

131. هنگامى [به رسالت برگزيده شد] كه پروردگارش به او فرمود: «اسلام بياور!» [و دربرابر آفريدگار خويش تسليم باش؛ او با همه وجود پذيرفت و] گفت: «دربرابر پروردگار جهانيان تسليم شدم.»

132. و ابراهيم و يعقوب [در واپسين لحظات ] پسران خود را به اين آيين سفارش كردند؛ [و هر دو گفتند:] هان اى پسران من! خدا اين آيين پاك [و انسانساز] را براى شما برگزيد؛ بنابراين، نبايد جز به آيين اسلام جهان را بدرود گوييد.»

133. آيا آنگاه كه مرگ يعقوب دررسيد، شما حاضر بوديد؟! هنگامى كه به فرزندان خود گفت: «پس از من، چه چيز را خواهيد پرستيد؟» آنان گفتند: «خداى تو، و خداى پدرانت، ابراهيم و اسماعيل و اسحاق، خداى يكتا را؛ و ما دربرابر او تسليم خواهيم بود.»

134. آنان امّتى بودند كه درگذشتند؛ دستاورد آنان براى آنان است و دستاورد شما براى شما؛ و از آنچه آنان انجام مى دادند، شما بازخواست نخواهيد شد.

نگرشى بر واژه ها

«رغبت»: اگر با «فى» متعدّى شود، به مفهوم مهر و محبّت، و اگر با «عن» متعدّى شود، به معناى روى گردانيدن است.

«وصى»: سفارش كرد، فرمان داد.

«شهداء»: جمع «شهيد» به معناى «گواه و حاضر».

«اُمّت» به چند معنا آمده است:

1. گروه و جامعه

2. پيشوا

3. پايدارى در دين

4. قامت

5. برهه اى از زمان

6. جامعه و امّتى مشخّص

«خلت»: گذشت، سپرى شد.

«كسب»: كارى كه براى جلب سود و يا پرهيز از زيان انجام مى شود.

شأن نزول

عبداللّه بن سلام از آگاهان و دانشوران اهل كتاب بود كه به اسلام گرايش يافت و به قرآن و آورنده آن ايمان آورد. او پس از راهيابى خويش به سوى حق، برادرزادگانش «سلمه» و «مهاجر» را نيز به اسلام فراخواند؛ و ضمن دعوت خود، ويژگيها و نشانه هاى پيامبر اسلام از تورات را براى آنان ترسيم كرد. درنتيجه دعوت او، فرد نخست به حق گراييد و دوّمى از روى آوردن به حق و فضيلت سر باز زد؛ و در اينجا بود كه اين آيه شريفه فرود آمد: «و من يرغب عن ملّة ابراهيم الّا من سفه نفسه؟...»

تفسير

در آيات گذشته، فرازهايى از سرگذشت درس آموز «ابراهيم(ع)»، آن پيشواى بزرگ توحيد ترسيم و ضمن آن روشن شد كه راه و رسم آن حضرت در زندگى، همان راه و رسم توحيدى و آسمانى پيشواى گرانقدر اسلام است؛ و كسانى كه براستى در انديشه پيروى از ابراهيم(ع) باشند، اينك بايد از محمّد(ص) برترين و آخرين پيام آوران خدا كه پرچمدار راه و رسم توحيدى ابراهيم(ع) است، پيروى كنند.

و اكنون در اين آيه شريفه مى فرمايد:

«و من يرغب عن ملّة ابراهيم الّا من سفه نفسه؟»

و از آيين پاك و انسانساز ابراهيم چه كسى روى برخواهد تافت، جز آنكه به بيخردى گرايد؟

در تفسير اين جمله، عدّه اى معتقدند: «منظور اين است كه راه و رسم توحيدى و عادلانه ابراهيم(ع) را جز كسانى كه خود را به بيخردى و سبك مغزى مى زنند، كسى ديگر رها نمى كند». گروهى ديگر اعتقاد دارند: «منظور اين است كه تنها كسانى كه خود را نشناخته باشند، از آيين توحيدگراى ابراهيم(ع) روى برمى تابند و به آفت شرك روى مى آورند». و پاره اى نيز مى گويند: منظور اين است كه «تنها انسانهايى كه به گوهر گرانبهاى وجود خويشتن و آثار و نشانه هاى شگفت انگيزى كه آفريدگار هستى در كران تا كران سازمان وجود آنها آفريده است، پى نبرده و نادان باشند، از راه توحيدى ابراهيم(ع) روى بر مى تابند».

«ولقداصطفيناه فى الدّنيا و انّه فى الآخرة لمن الصّالحين»

بيقين ما او را در اين جهان برگزيديم، و او در آن جهان نيز از شايستگان است

ابن عبّاس مى گويد: منظور اين است كه آن حضرت در جهان ديگر به همراه پدران و نياكان و فرزندان شايسته كردار معنوى و عقيدتى خويش - يعنى پيام آوران و شايسته كرداران - در بهشت پرطراوت و زيباى خدا خواهد بود.

و علّت اينكه چرا قرآن ابراهيم(ع) را با اين ويژگى به وصف مى كشد، بااينكه مى دانيم آن حضرت در دنيا نيز از شايسته كرداران بود، آن است كه او به سبب شايستگى بسيارش، درخور پاداشى عظيم و تمام عيار است؛ و آن هم در دنيا نشايد، چرا كه پاداش كامل در سراى آخرت خواهد بود.

پيام آيه

روح و جان پيام آيه شريفه اين است كه هركس از آيين توحيدى و انسانساز محمّد(ص) روى برتابد، به سبك مغزى گرايش يافته و خويشتن را به هلاكت افكنده است؛ زيرا راه و رسم پيامبر اسلام(ص) افزون بر دربرداشتن آيين ابراهيم(ع)، از جامعيت و كمال و امتيازات بسيار ديگرى نيز برخوردار است. پس، كسانى كه از راه و رسم قرآن و پيامبر(ص) كه همان شريعت و آيين ابراهيم(ع) - پدر توحيدگرايان - است، روى برگردانند، خود را به سبك مغزى و هلاكت افكنده اند. قرآن نيز درمورد آيين اسلام مى فرمايد:

«مِلَّةَ اَبيكُمْ اِبْراهيمَ هُوَ سَمّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْلُ وَ فى هذا...»(262)

از آيين پدرتان ابراهيم پيروى كنيد؛ او بود كه پيشتر شما را مسلمان ناميد، و در اين قرآن نيز همين حقيقت آمده است...

«اذ قال له ربّه اسلم قال اسلمت لربّ العالمين»

در آن هنگام كه پروردگارش به او فرمود: «اسلام بياور!»، گفت: «من دربرابر پروردگار جهانيان تسليم شدم»

اين آيه شريفه، ارتباط گسست ناپذيرى با آيه قبل دارد كه مى فرمايد: «و لقد اصطفيناة فى الدّنيا...»؛ و محلّ «اذ» به «اصطفيناه» منصوب است. بنابراين، كنه سخن آيه شريفه اين است كه: ما ابراهيم را هنگامى برگزيديم كه به او گفتيم: تسليم فرمان پروردگارت باش...

فرمان تسليم

در اينكه فرمان تسليم ازسوى خدا چه زمانى بر ابراهيم(ع) فرود آمد، ديدگاهها متفاوت است:

1. حسن مى گويد: فرمان تسليم هنگامى بر ابراهيم(ع) نازل شد كه او از غار بيرون آمد و در حلقه شرك گرايانى كه به پرستش ماه و خورشيد و ستارگان نشسته بودند، قرار گرفت و با تدبيرى شگرف و حكيمانه به بيدارى آنان پرداخت و پس از واردآوردن تكانهاى شديد بر مغزهاى خمود آنان، روياروى همه شرك گرايان ايستاد و گفت:

«... يا قَوْمِ اِنّى بَرى ءٌ مِمّا تُشْرِكُونَ؛ اِنّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَالسَّماواتِ وَالْاَرْضَ حَنيفاً وَ ما اَناَ مِنَ الْمُشْرِكينَ.»(263)

... هان اى قوم! من از همتايان و شريكهايى كه شما براى خداى يكتا مى سازيد، بيزارم. من روى به سوى آن خداى يكتايى آورده ام كه آسمانها و زمين را آفريده است. بهوش باشيد كه من در ايمان خود راستگو و پراخلاصم و هرگز از شرك گرايان نخواهم بود.

و بدينسان، مى نگريم كه ابراهيم(ع) در اوج توحيدگرايى و اخلاص و تسليم است؛ و اين تسليم پيش از رسالت آن حضرت است؛ چرا كه مقام والاى رسالت، مقام پرفرازى است كه درگرو تسليم و اخلاص راستين دربرابر خداست؛ و اين جز پس از آن مراحل تحقّق نخواهد پذيرفت.

يادآورى اين نكته نيز ضرورى است كه «فرمان تسليم» به آن حضرت از راه الهام قلبى بود، نه وحى صريح و آشكار؛ زيرا وحى جز با اوج گرفتن به مقام رسالت نشايد.

2. ابن عبّاس بر آن است كه «فرمان تسليم» پس از بيرون آمدن ابراهيم(ع) از غار بر او صادر شد.

3. بعضى معتقدند: مفهوم «اسلم» يا فرمان تسليم، اين است كه: «در راه اسلام، پايدارى پيشه ساز». اين فرمان نظير همان است كه فرمود: «فَاعْلَمْ اَنَّهُ لااِلهَ اِلَّا اللَّهُ...»(264) (بدان كه جز خداى يكتا، خدايى نيست؛ از اين رو، در دانش و يقين خود به توحيد پايدارى كن). و اين دستور پس از اوج گرفتن ابراهيم(ع) به مقام رسالت صادر شد.

4. و برخى نيز بر اين اعتقادند كه معناى «اسلم» اين است كه: دين خود را با توحيدگرايى و يكتاپرستى خالص گردان. و اين فرمان در آغاز رسالت ابراهيم(ع) تحقّق يافت؛ چرا كه بيان ابراهيم(ع) گواه اين موضوع است: «اسلمت للّه رب العالمين» (دين خود را براى پروردگار جهانيان خالص و پاك گردانيدم).

«و وصّى بها ابراهيم بنيه و يعقوب يا بنىّ انّ اللّه اصطفى لكم الدّين فلاتموتنّ الّا و انتم مسلمون»

ابراهيم و يعقوب فرزندان خود را به اين آيين سفارش كردند؛ و گفتند: «خداوند اين آيين را براى شما برگزيد؛ پس، نبايد جز به آيين اسلام جهان را بدرود گوييد»

پس از ترسيم دعاى ابراهيم(ع) در حقّ فرزندان توحيدگرايش و بعد از بيان اين واقعيت كه جز سبك مغزان عصرها و نسلها كسى از راه و رسم توحيدى و انسانى او روى بر نخواهد تافت، اينك تلاش و كوشش آن حضرت در راه توحيد و توحيدگرايى كه پرتوى از آن در قالب وصيت و سفارش او آمده است، به تصوير كشيده مى شود.

توضيح اينكه ضمير در «بها»، يا به «ملّت» در آيه 130 برمى گردد، كه در اينصورت معناى آيه چنين مى شود: «ابراهيم و يعقوب [ در واپسين لحظات ]، فرزندان خود را به اين آيين و شريعت سفارش كردند»؛ و يا به «كلمه» برمى گردد كه منظور از آن، «اسلمت للّه رب العالمين» است. دليل اين مطلب، اين آيه شريفه است كه مى فرمايد: «وَجَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فى عَقِبِهِ...»(265) (ابراهيم تسليم دربرابر خدابودن يا توحيدگرايى را درميان دودمان خود «كلمه»اى جاودانه ساخت).

پاره اى نيز گفته اند كه ضمير در «بها»، به كلمه اخلاص يا لااله الّاالله بر مى گردد.

و امّا دليل توصيه ابراهيم(ع) به فرزندان، از سويى مهر و دلسوزى پدرانه است، و ازسوى ديگر اين واقعيت كه فرزندان او در پيمودن راه و رسم پدر، از همگان زيبنده ترند؛ وگرنه آن حضرت همه جهانيان را به توحيدگرايى فرا مى خواند.

در اين آيه شريفه بصراحت آمده است كه يعقوب نيز همين سفارش را به فرزندان خويش كرد.

يعقوب فرزند اسحاق و نواده ابراهيم است. ابن عبّاس در علّت نامگذارى او به اين نام مى گويد: يعقوب و برادرش عيص دوقلو بدنيا آمدند؛ امّا به هنگام ولادت، ابتدا برادرش ديده به جهان گشود و آنگاه يعقوب، درحاليكه دست بر پاشنه پاى او داشت؛ و به همين دليل يعقوب ناميده شد.

به هر حال، آن مرد توحيدگرا نيز تمامى دوازده فرزند خود را كه به «اسباط» معروف بودند، به توحيدگرايى سفارش كرد؛ و گفت: هان اى فرزندان من! خداوند دين اسلام را براى شما برگزيده است؛ پس هماره اسلام گرا باشيد و از آغاز تا فرجام زندگى، دربرابر فرمان خدا تسليم شويد؛ و مبادا جز به آيين توحيدى اسلام، جهان را بدرود گوييد.

پيام آيه شريفه

ازجمله درسها و پيامهاى انسانساز اين آيه شريفه اين است كه مردم را به وصيت شايسته و بايسته پيش از فرارسيدن مرگ، رهنمون مى شود؛ و روشن مى سازد كه زيبنده است انسان باايمان وصيت كند و در وصيت خود نيز، ضمن رعايت حقوق خدا و خلق خدا، بر توحيدگرايى و تقواپيشگى و فرمانبردارى از خدا تأكيد نمايد.

«ام كنتم شهداء اذ حضر يعقوب الموت»

آيا هنگامى كه مرگ يعقوب در رسيد، شما حاضر بوديد؟

روى سخن اين آيه شريفه، پيروان كتابهاى آسمانى پيشين است و منظور آن، هشدار به اهل كتاب است كه: شما اى اهل كتاب! چرا بااينكه به وقت وصيت يعقوب حضور نداشتيد، بافته هاى بى اساس خود را به پيامبران من نسبت مى دهيد و آنان را يهودى و نصرانى مى خوانيد؟ نه؛ آنان توحيدگرا بودند و من آنان را جز به توحيد پاك برنينگيختم.

دليل اين هشدار آن است كه يهود بهانه جو بدروغ مى گفتند كه يعقوب در آخرين لحظات، فرزندانش را به يهوديت سفارش كرد.

«اذ قال لبنيه ماتعبدون من بعدى؟»

آنگاه كه به فرزندان خود گفت: شما پس از من، چه چيزى را مى پرستيد؟

علّت اينكه آن حضرت در پرسش خود، بجاى «من تعبدون» از «ماتعبدون» استفاده كرد، اين است كه در آن روزگار، بيشتر مردم بت پرست بودند؛ و روى همين اصل، يعقوب پرسيد: «پس از من چه چيزى را مى پرستيد؟»

«قالوا نعبد الهك و اله آبائك ابراهيم و اسماعيل و اسحاق الهاً واحداً و نحن له مسلمون»

آنان [آگاهانه و خالصانه ] گفتند: خداى تو و خداى پدرانت، ابراهيم و اسماعيل و اسحاق، خداى يكتا را مى پرستيم و بس؛ و دربرابر او تسليم هستيم

در تفسير «و نحن له مسلمون»، بعضى گفته اند: منظور اين است كه ما با همه وجود دربرابر او خاضع هستيم؛ و آنچه را دستور داده يا نهى فرموده است، در ميدان عمل رعايت مى كنيم. و برخى نيز گفته اند: منظور اين است كه ما مسلمان هستيم؛ چرا كه دين در پيشگاه خدا تنها اسلام است و بس: «ان الدّين عنداللّه الاسلام».

«تلك امّةٌ قد خلت لها ما كسبت و لكم ما كسبتم»

ابراهيم(ع) و فرزندان توحيدگراى او گروهى بودند كه جهان را بدرود گفتند و درگذشتند؛ پس، سود و زيان هر كارى كه انجام دادند، به خود آنان برمى گردد؛ همانگونه كه عملكرد شايسته و ناشايسته شما اى گروه يهود و نصارا به خودتان بازمى گردد.

«ولا تسئلون عمّا كانوا يعملون»

و شما از آنچه آنان انجام مى دادند، نه بازخواست خواهيد شد، و نه سودى خواهيد برد؛ چرا كه در نظام آفرينش و در مقررّات خدا، هر فرد و جامعه اى خود مسئول عملكرد نيك يا زشت خويش است: «... وَ لاتَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرى ...»(266).