سوره نور آيه هاى 60 - 58
58. يَا أَيُّهَا الَّذِيْنَ ءامَنُوْا لِيَسْتَأذِنْكُمُ الَّذِيْنَ مَلَكَتْ
أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِيْنَ لَمْ يَبْلُغُوْا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلاَثَ مَرّاتٍ
مِنْ قَبْلِ صَلَوةِ الْفَجْرِ وَحِيْنَ تَضَعُوْنَ ثِيَابَكُمْ مِنَ الظَّهِيْرَةِ
وَمِنْ بَعْدِ صَلاَةِ الْعِشَآءِ ثَلاَثُ عَوْرَاتٍ لَّكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ
وَلاَعَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُوْنَ عَلَيْكُمْ بَعْضُكُمْ عَلى
بَعْضٍ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْأيَاتِ وَ اللَّهُ عَلِيْمٌ حَكِيْمٌ.
59. وَ إِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوْا كَمَا
اسْتَأْذَنَ الَّذِيْنَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ
ءايَاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيْمٌ حَكِيْمٌ.
60. وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَآءِ اللّاتِى لاَيَرْجُوْنَ نِكَاحاً فَلَيْسَ
عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِيْنَةٍ
وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَّهُنَّ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيْمٌ.
ترجمه
58 - [هان ] اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بى گمان بايد غلام و كنيزان شما و نيز
كسانى از خودتان كه به [مرحله ] بلوغ [و رشد ]نرسيده اند، [در شبانه روز]، سه بار
از شما اجازه بگيرند [و بر اطاق شما درآيند؛ اين سه مرتبه عبارتند از: ]پيش از نماز
بامدادى، به هنگامه نيمروز كه جامه هاى خود را [براى استراحت ] بيرون مى آوريد؛ و
[ديگر] پس از نماز شامگاهان، [كه براى خواب آماده مى شويد؛ چرا كه اين ] سه [وقت،]
هنگامه [استراحت و خلوت و ]برهنگى شماست؛ نه بر شما و نه بر آنان گناهى نيست كه جز
اين [سه مورد و سه وقت ] بر گرد يكديگر بچرخيد [و با هم نشست و برخاست كنيد]؛ خدا
آيات [و مقرّرات خود] را اين گونه براى شما [به روشنى ] بيان مى كند و خدا دانا و
فرزانه است.
59 - و هنگامى كه كودكانتان به [مرحله ] بلوغ رسيدند، بايد [براى ورود بر
خوابگاه شما] اجازه بگيرند؛ درست همان گونه كه كسانى كه پيش از اينان بودند اجازه
مى گرفتند؛ خدا آيات خود را بدينسان براى شما بيان مى كند، و خدا دانا و فرزانه
است.
60 - و بر زنان بازنشسته اى كه [در انديشه ازدواج نبوده و ديگر ]اميد زناشويى
نمى برند گناهى نيست كه پوشش خود را واگذارند؛ [امّا زينت و] و زيورى را به نمايش
نگذارند؛ و اينكه عفّت بورزند، براى آنان بهتر است؛ و خدا شنوا و داناست.
نگرشى بر واژه ها
«عورة»: در اصل، از ريشه «عار» به مفهوم عيب آمده و در آيه شريفه منظور، آشكار
شدن اندامهاى جنسى است.
«طوّافون»: اين واژه در اصل، از ريشه «طواف» برگرفته شده كه به مفهوم گردش بر
دور چيزى است؛ امّا در آيه، گردش براى پذيرايى و خدمت مورد نظر است.
«حُلُم»: به مفهوم خرد و كنايه از رشد و بلوغ آمده است.
تفسير - مقرّرات ورود به قلمرو خصوصى ديگران
در آيات پيش، مقرّرات مربوط به روابط زنان و مردان و رعايت عفّت و پاكدامنى و
پاك چشمى، بيان گرديد؛ اينك براى ايجاد محيط مساعد و مناسب و بدور از هر گونه تحريك
به بى عفّتى و لغزش، روشنگرى مى كند كه غلامان و كنيزان و كودكان شما نيز بايد به
هنگام ورود به خوابگاه و جايگاه استراحت مردان و زنان يا پدران و مادرانشان، با
رعايت آداب و مقرّرات و كسب اجازه وارد شوند و سرزده به جايگاه خصوصى آنان در
نيايند.
در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:
يَا أَيُّهَا الَّذِيْنَ ءامَنُوْا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِيْنَ مَلَكَتْ
أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِيْنَ لَمْ يَبْلُغُوْا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلاَثَ مَرّاتٍ
هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! غلامان و كنيزان و كودكان نابالغ خود را فرمان
دهيد كه وقتى مى خواهند به اتاق خواب شما درآيند، پيش از ورود، اجازه بگيرند و هرگز
سرزده به خوابگاه شما وارد نشوند.
به باور پاره اى، تنها بر غلامان لازم است كه به هنگام ورود به خوابگاه خصوصى
زنان و مردان اجازه بگيرند و بر كنيزان لازم نيست كه به هنگام ورود به خوابگاه صاحب
خويش، اجازه بخواهند.
از دو امام نور، حضرت باقر و صادق عليهما السلام نيز چنين روايت شده است.
منظور از كودكان در آيه شريفه، آنانى هستند كه قدرت تميز و شناخت دارند.
«جبايى» مى گويد: كسب اجازه براى ورود به خوابگاه و خانه ديگران هماره بر همگان
لازم است؛ مگر براى كودكان و بردگان كه تنها اين سه وقت بايد اجازه بگيرند:
مِنْ قَبْلِ صَلَوةِ الْفَجْرِ
يكى پيش از نماز بامدادى و سپيده صبح؛ چرا كه در اين هنگام ممكن است زن و مرد
نيمه برهنه يا در حالى به استراحت پرداخته باشند كه نخواهند كسى آنان را بدان گونه
بنگرد.
وَحِيْنَ تَضَعُوْنَ ثِيَابَكُمْ مِنَ الظَّهِيْرَةِ
ديگر به هنگامه نيمروز كه براى آسايش و استراحت لباس رسمى را در آورده ايد.
وَمِنْ بَعْدِ صَلاَةِ الْعِشَآءِ
و ديگر به هنگامه شامگاه و پس از نماز عشا كه زن و مرد به خوابگاه خويش مى روند؛
آرى، مقرّرات الهى نشانگر آن است كه در اين سه هنگام كه هنگامه خلوت و استراحت است
بردگان و كودكان بايد براى ورود به خوابگاه پدر و مادر و سرور خويش اجازه بگيرند و
سرزده و بدون اجازه نبايد وارد شوند كه خلاف آداب اسلامى و انسانى است.
در ادامه آيه شريفه به بيان روشن تر موضوع پرداخته و مى فرمايد:
ثَلاَثُ عَوْرَاتٍ لَّكُمْ
اين سه هنگام، براى شما هنگامى است كه لباس عادى و رسمى خويش را وامى گذاريد و
ممكن است برخى از اندام شما پوشيده نباشد.
به باور پاره اى، از آنجايى كه برخى از مردم با ايمان دوست مى داشتند در اين
هنگام با همسران خويش درآميزند و با غسل براى نماز حضور يابند، از اين رو خدا به
بردگان و كودكان دستور داد در اين سه وقت بدون اجازه وارد حريم خصوصى و خوابگاه
سرور و يا پدر و مادر خويش نگردند و براى ورود در انتظار اجازه باشند.
لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلاَعَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَ
جز اين سه هنگام، بر شما مردم با ايمان و بر بردگان و كودكان شما گناهى نيست كه
بدون اجازه وارد شويد.
طَوَّافُوْنَ عَلَيْكُمْ
چراكه اينان خدمتكاران شما هستند و چاره اى جز اين ندارند كه در ديگر اوقات براى
خدمت به شما بدون اجازه وارد گردند و اجازه گرفتن پياپى و هر لحظه براى آنان و خود
شما دشوار است.
واژه «طوّافون» از ريشه «طواف» به مفهوم گردش دور چيزى است؛ و در آيه، منظور،
رفت و آمد بسيار براى خدمت و پذيرايى است.
در آيه ديگرى نيز اين واژه در همين مفهوم به كار رفته است آنجا كه مى فرمايد:
و يطوف عليهم ولدان مخلّدون.(217)
بر گرد بهشتيان، پسرانى جاودانه، براى پذيرايى و خدمت، به فرمان خدا مى چرخند.
بَعْضُكُمْ عَلى بَعْضٍ اين بردگان و كودكان با نهايت صفا و مهر بر گرد شما مى
چرخند و به شما خدمت مى كنند؛ به بيان ديگر، جز اين سه هنگامه كه گفته شد، شما مى
توانيد بر گرد يكديگر با صفا و مهر بچرخيد و رفت و آمد كنيد و به يكديگر خدمت
نماييد و پذيرايى كنيد.
كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْأَيَاتِ
اين گونه خدا آيات و مقرّرات خود را براى شما بروشنى بيان مى كند.
وَ اللَّهُ عَلِيْمٌ حَكِيْمٌ.
و خدا دانا و فرزانه است.
در دوّمين آيه مورد بحث، در اشاره به مقرّرات ورود و خروج كودكانى كه به مرحله
بلوغ و رشد رسيده اند مى فرمايد:
وَ إِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنْكُمْ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوْا كَمَا
اسْتَاْذَنَ الَّذِيْنَ مِنْ قَبْلِهِمْ
و هنگامى كه كودكان شما به مرحله بلوغ رسيدند، بايد بسان ديگران در همه اوقات از
شما اجازه بگيرند آنگاه وارد حريم خصوصى شما گردند؛ درست همان گونه كه ديگر
بزرگسالان آزاد، اجازه مى گرفتند و سرزده وارد نمى شدند.
كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءاياتِهِ
خدا همان گونه كه در اين آيه، مقرّرات خود را برايتان بروشنى بيان فرمود، ديگر
دستورات خود را نيز بيان خواهد كرد.
وَاللَّهُ عَلِيْمٌ حَكِيْمٌ.
و خدا دانا و فرزانه است.
«سعيد بن مسيب» مى گويد: انسان بايد از مادر خود نيز براى ورود به اطاق خصوصى او
اجازه بگيرد.
در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:
وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللاَّتِى لاَيَرْجُوْنَ نِكَاحاً فَلَيْسَ
عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَ
و زنان سالخورده و بازنشسته اى كه اميدى به زناشويى ندارند و بدان شور و شوقى
ندارند، مى توانند روسرى خود را بردارند.
به باور پاره اى، منظور اين است كه: آن زنانى كه ديگر حائض نمى گردند و به مرحله
اى رسيده اند كه اميدى به ازدواج ندارند و به دليل سالخوردگىِ آنان، مردها براى
ازدواج با آنان بى رغبت هستند، مى توانند پوشش خود را واگذارند.
امّا به باور پاره اى ديگر، چنين زنانى مى توانند روسرى و عباى خود را بردارند.
و برخى گفته اند كه منظور اين است كه اين زنان تنها مى توانند آنچه را بر روى سر
مى اندازند، بردارند و بدون پوشش دست و صورت ظاهر گردند.
غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِيْنَةٍ
و اين برداشتن روسرى بدان شرط است، كه در انديشه جلوه گرى و دلربايى نباشند و
زيورهاى خود را به نمايش نگذارند، بلكه هدف آنها اين باشد كه خود را از قيد و
بندهاى سخت آزاد سازند؛ چراكه دلربايى و جلوه گرى هم بر زنان جوان حرام است و هم بر
زنان سالخورده؛ و زنان جوان دستور يافته اند كه از روسريها و پوششهاى ضخيم استفاده
كنند تا به هيچ عنوان بدن آنان نمايان نشود.
از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود: مرد به بدن زن خويش مى تواند نگاه كند؛ و
برادر و فرزند به زيرپوش زن مى توانند بنگرند؛ امّا زن در برابر نامحرم، چهار لباس
بپوشد كه عبارتند از: زيرپوش، روسرى، پيراهن، و لباس سرتاسرى يا چادر.
وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَّهُنَ
پاكدامنى و عفّت ورزيدنِ زنان سالخورده و از كارافتاده نيز به وسيله پوشيدن
چادر، برايشان بهتر از كنار گذاشتن آن است، اگرچه كنار گذاشتن روسرى نيز بر آنان
گناهى ندارد.
وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيْمٌ.
و خدا سخن شما را مى شنود و به آنچه در دل داريد داناست.
سوره نور آيه 61
61. لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَلاَعَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلاَعَلَى
الْمَرِيْضِ حَرَجٌ وَلاَعَلى أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوْا مِنْ بُيُوْتِكُمْ
أَوْ بُيُوْتِ ءابَائِكُمْ أَوْ بُيُوْتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيُوْتِ
إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيُوْتِ أَخَوَاتِكُمْ أَوْ بُيُوْتِ أَعْمَامِكُمْ أَوْ
بُيُوْتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوْتِ أَخْوَالِكُمْ أَوْ بُيُوْتِ خَالاَتِكُمْ
أَوْ مَا مَلَكْتُمْ مَفَاتِحَهُ أَوْ صَدِيْقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ
تَأْكُلُوْا جَمِيْعاً أَوْ أَشْتَاتاً فَإِذَا دَخَلْتُمْ بُيُوْتاً فَسَلِّمُوْا
عَلَى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً كَذلِكَ
يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْأيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُوْنَ.
ترجمه
61 - بر [انسان ] نابينا و لنگ و بيمار گناهى نيست [كه با شما غذا بخورند ]و
[نيز] بر خودتان گناهى نيست كه از خانه هاى خود [بهره ور شويد و غذا ]بخوريد، يا از
خانه هاى پدرانتان، يا خانه هاى مادرانتان يا خانه هاى برادرانتان يا خانه هاى
خواهرانتان يا خانه هاى عموهايتان يا خانه هاى عمّه هايتان يا خانه هاى داييهايتان
يا خانه هاى خاله هايتان يا آن خانه هايى كه كليدهاى آن را در دست داريد يا خانه
هاى دوست خودتان [غذا بخوريد؛ و نيز] بر شما گناهى نيست كه با هم و يا به صورت
پراكنده [غذا ]بخوريد؛ پس هنگامى كه به خانه هايى [كه بدانها اشاره رفت ]وارد شديد،
به يكديگر سلام بگوييد؛ درودى كه در پيشگاه خدا مبارك و پاكيزه است؛ خدا آيات [خود]
را اين گونه براى شما بيان مى كند، باشد كه خرد خويش را به كار گيريد.
تفسير - از اين خانه ها مى توان غذا خورد
در آيات پيش، از كسب اجازه براى وارد شدن به خانه ها و حريم خصوصى مردم سخن رفت
و مقرّرات آن بيان گرديد؛ اينك در باره خانه هايى كه غذا خوردن از آنها روا شمرده
شده است مى فرمايد:
لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَلاَعَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلاَعَلَى
الْمَرِيْضِ حَرَجٌ
بر نابينا و كسى كه يك يا هر دو پاى او لنگ است و كسى كه دستخوش بيمارى است
گناهى نيست.
در تفسير اين فراز از آيه شريفه، ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور پاره اى، از جمله «ابن عباس»، منظور اين است كه بر شما گناهى نيست
كه با نابينا و لنگ و بيمار در كنار هم غذا بخوريد و بر سر يك سفره بنشينيد.
اين بيان بدان جهت آمده است كه در آن روزگاران، مردم از هم غذا شدن با گروه هاى
سه گانه اى كه نامشان آمد خوددارى مى كردند.
2 - امّا به باور پاره اى ديگر، هنگامى كه مردم مسلمان به سوى ميدان جهاد مى
شتافتند، اجازه مى دادند كه از خوردنيهايى كه در خانه هاى آنهاست بخورند؛ امّا آنان
از بهره ورى از آن غذاها خوددارى مى ورزيدند و مى گفتند: چون صاحبان خانه ها حضور
ندارند، ما نه به آنها وارد مى گرديم و نه از خوردنيهاى آنها بهره مى بريم؛ از اين
رو اين آيه فرود آمد و فرمود: هان اى مردم! اگر چيزى از اين خانه ها يا خانه هاى
خويشاوندان خود بخوريد، در اين مورد بر شما گناهى نيست.
3 - از ديدگاه برخى، از جمله «جبايى» منظور اين است كه: بر نابينا و لنگ و بيمار
گناهى نيست كه به سوى ميدان جهاد نروند؛ با اين بيان، فراز نخست آيه بيانگر واجب
نبودن جهاد بر اين سه گروه است و ادامه آيه شريفه سخن جداگانه اى است كه نكته ديگرى
را آغاز مى كند.
4 - امّا از ديدگاه «سعيد بن جبير» منظور، هم غذا و هم سفره شدن با افراد نابينا
و لنگ و بيمار است؛ چراكه در آن روزگاران اين گروههاى سه گانه از هم غذا شدن با
انسانهاى سالم خوددارى مى كردند و اين بدان دليل بود كه مردم از هم غذا شدن با آنان
اظهار بى ميلى و نفرت مى كردند؛ به همين جهت در مدينه رسم بر اين بود كه براى آنان
سفره جداگانه اى مى گشودند و بدينسان آيه شريفه از اين بيگانگى و تحقير آنان هشدار
داد و روشنگرى فرمود كه مردم با آنان هم غذا شوند.
5 - «مجاهد» مى گويد: منظور اين است كه اين گروه هاى سه گانه مى توانند از خانه
هايى كه در آيه شريفه آمده است، غذا بخورند؛ و اين آيه بدان جهت فرود آمد كه گروهى
از ياران پيامبر هنگامى كه دستخوش تهيدستى و كمبود موادّ غذايى مى شدند، افراد
نابينا و بيمار و لنگ را به خانه هاى پدران و مادران و نزديكان خودشان مى بردند تا
خود را سير كنند؛ امّا آنان از خوردن غذاهاى آن خانه ها خوددارى مى نمودند و مى
گفتند: خوردن مال مردم نارواست؛ از اين رو آيه شريفه به آنان روشنگرى كرد كه مى
توانند از اين خانه ها غذا بخورند.
وَ لاَ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوْا مِنْ بُيُوْتِكُمْ
و نيز بر شما زنان و كودكان گناهى نيست كه از خانه همسران و پدرانتان كه خانه
خودتان مى باشد، بدون گرفتن اجازه غذا بخوريد؛
أَوْ بُيُوْتِ ءابَائِكُمْ
و نيز از خانه هاى پدرانتان؛
أَوْ بُيُوْتِ أُمَّهَاتِكُمْ
يا خانه هاى مادرانتان؛
أَوْ بُيُوْتِ إِخْوَانِكُمْ
يا از خانه هاى برادرانتان؛
أَوْ بُيُوْتِ أَخَوَاتِكُمْ
يا از خانه هاى خواهرانتان؛
أَوْ بُيُوْتِ أَعْمَامِكُمْ
يا از خانه هاى عموهايتان؛
أَوْ بُيُوْتِ عَمَّاتِكُمْ
يا از خانه هاى عمّه هايتان؛
أَوْ بُيُوْتِ أَخْوَالِكُمْ
يا از خانه هاى داييهايتان؛
أَوْ بُيُوْتِ خَالاَتِكُمْ
يا از خانه هاى خاله هايتان؛
يادآورى مى گردد كه منظور از خانه هاى خودتان؛ «من بيوتكم» به باور پاره اى،
خانه همسر انسان مى باشد؛ چراكه خانه زن نيز بسان خانه خود انسان مى باشد؛ امّا به
باور پاره اى، منظور، خانه فرزندان مى باشد.
و بدان جهت خانه فرزندان را، خانه پدر شمرده است كه خود آنان نيز بسان دارايى و
ثمره تلاش و زحمت پدر مى باشند.
پيامبر گرامى فرمود: انت و مالك لابيك.(218)
تو و دارايى و ثروتت از آن پدرت مى باشى.
و نيز آورده اند كه فرمود:
ان اطيب ما يأكل المؤمن كسبه و ان ولده من كسبه.(219)
پاكيزه ترين چيزى كه انسان با ايمان از آن بهره ور مى گردد ره آورد كسب و كار
اوست و فرزند هم به نوعى جزو ثروت و رهآورد زندگى پدر و مادر است.
و بر اين اساس است كه خدا به هنگام نام بردن از خانه پدر و نزديكان، از خانه
فرزندان نام نبرد.
با اين بيان، از آيه شريفه چنين دريافت مى گردد كه به انسان اجازه داده شده است
كه از خانه خويشاوندان نزديك خود كه بدانها اشاره رفت - بدون اجازه از آنها - غذا
بخورد؛ اين درست نظير جريان كسى است كه اگر وارد بوستان و يا باغى گرديد و گرسنه
بود، و يا از چادر و گلّه اى گذشت و تشنه بود، اجازه دارد تا از ميوه باغ و يا از
شير آن گوسفند بهره برد؛ چراكه اين اجازه را خدا بدان دليل داده است كه مردم در
تنگنا قرار نگيرند و از تنگ نظرى و پستى و فرومايگى در اخلاق بركنار بمانند.
«جبايى» مى گويد: آيه مورد بحث، با اين آيه شريفه نسخ شده است كه مى فرمايد:
يا ايّها الذين ءامنوا لا تدخلوا بيوت النّبى الاّ أن يؤذن لكم الى طعام غير
ناظرين إنيهُ.(220)
هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به اتاقهاى خانه پيامبر وارد نشويد؛ مگر آن كه
براى خوردن غذايى به شما اذن و اجازه داده شود؛ آن هم بى آنكه در انتظار آماده شدن
آن غذا زودتر برويد و آنجا بنشينيد.
و نيز به وسيله اين بيان پيامبر گرامى كه فرمود:
لا يحل مال امرء مسلم الاّ بطيبة نفس منه.(221)
خوردن و بردن دارايى مسلمان جايز نيست جز اينكه با خشنودى خاطر و رضايت قلبى او
باشد.
به هرحال روايات رسيده از امامان راستين در اين مورد بيانگر آن است كه انسان از
خانه ها و دارايى كسانى كه به آنها اشاره رفت مى تواند بدون اسرافكارى غذا بخورد و
در اين مورد نياز به اجازه گرفتن از آنها نيست.
در ادامه آيه شريفه مى افزايد:
أَوْ مَا مَلَكْتُمْ مَفَاتِحَهُ
و نيز مى توانيد از خانه بردگان خويش غذا بخوريد؛ چراكه خود برده و خانه و
دارايى او از آنِ سرور و صاحب اوست.
به باور گروهى، منظور از «مفاتح»، نه «كليدها»، بلكه به مفهوم گنجينه ها و
گنجهاست؛ درست همان گونه كه در آيه ديگرى مى فرمايد:
و عنده مفاتح الغيب.(222)
و گنجينه هاى غيب تنها نزد خداست.
«ابن عباس» در تفسير اين جمله مى گويد: منظور، نه برده و صاحب آن، بلكه كسى است
كه وكيل و يا سرپرست از سوى مالك ثروت و يا گلّه گوسفندان است كه در آن صورت مى
تواند از ميوه باغ و يا شير گوسفندان او بهره برد.
امّا به باور پاره اى ديگر، هرگاه كليد خانه فردى به ديگرى سپرده مى شود، وى
همان گنجينه دار است و مى تواند به اندازه كمى از خوردنيهاى آنجا بخورد.
و از ديدگاه برخى، نيز، منظور كسى است كه سرپرستى و تهيّه و نگاهدارى غذاهايى به
او سپرده شده است كه در آن صورت مى تواند از آن غذاها بهره ور گردد.
أَوْ صَدِيْقِكُمْ
و نيز مى توان از خانه دوست و آشناى باصفا و راستين، بدون اجازه او غذا خورد؛ و
دوست باصفا كسى است كه در آشكار و نهان با انسان يكرنگ باشد؛ و واژه «صديق» فرد يا
گروه را شامل مى گردد.
حضرت صادق عليه السلام در اين مورد فرمود:
لهو و اللّه الرّجل يأتى بيت صديقة فياكل طعامه بغير اذنه.(223)
به خدا منظور از آن دوست، كسى است كه به خانه دوست خويش وارد مى شود و از غذاى
او بدون اجازه اش مى خورد.
لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَأْكُلُوْا جَمِيْعاً أَوْ أَشْتَاتاً
و نيز بر شما گناهى نيست كه به طور گروهى و با هم غذا بخوريد و يا به صورت
پراكنده و جدا جدا.
در تأويل اين فراز از آيه، سه نظر آمده است:
1 - گروهى از جمله «قتاده» آورده اند كه: يكى از تيره هاى «كنانه» رسمشان اين
گونه بود كه تنها غذا نمى خوردند و گاه اتّفاق مى افتاد كه شتر خود را مدّتى نمى
دوشيدند تا ميهمانى بيايد و با او غذا بخورند؛ از اين رو خدا فرمود: مى توانيد به
صورت گروهى و همراه با ديگرى، يا به تنهايى غذا بخوريد.
2 - امّا به باور پاره اى، منظور اين است كه ثروتمندان مى توانند به صورت تنهايى
غذا بخورند و مى توانند تهيدستان را بر سر سفره و خانه خويش دعوت كنند و با هم غذا
بخورند.
3 - و برخى مى گويند در آن روزگاران رسم بود كه غذا به همراه ميهمان خورده شود؛
از اين رو خدا فرمود مى توانيد به همراه ميهمان غذا بخوريد يا به صورت تنها بر سر
سفره قرار گيريد.
يادآورى مى گردد كه اين مفاهيم سه گانه چندان تفاوتى با هم ندارند.
فَإِذَا دَخَلْتُمْ بُيُوْتاً فَسَلِّمُوْا عَلَى أَنْفُسِكُمْ
پس هنگامى كه به خانه اى وارد مى گرديد بر يكديگر سلام كنيد.
آيه مورد بحث نظير اين آيه است كه مى فرمايد:
.أن اقتلوا انفسكم.(224)
و به كيفر كارتان يكديگر را بكشيد.
امّا به باور پاره اى، منظور اين است كه: هنگامى كه به خانه اى درآمديد بر
خانواده خويش يا ديگران سلام بگوييد.
و از ديدگاه برخى، منظور اين است كه: وقتى وارد مسجدى شديد، سلام كنيد.
به باور ما آيه شريفه در بردارنده همه اين مفاهيم و معانى مى باشد و انسان بايد
به هر خانه و يا مسجدى وارد شد سلام كند.
برخى آورده اند كه: وقتى به خانه اى درآمديد كه در آنجا كسى نيست، بگوييد:
السّلام على عباد اللّه الصّالحين.
و از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود: منظور، سلام و درود گفتنِ كسى
است كه وارد خانه اى مى شود، كه بايد بر ساكنان آن سلام كند و آنان نيز جواب او را
بدهند؛ با اين بيان، مفهوم آيه اين است كه: پس هنگامى كه به خانه اى درآمديد بر
خودتان سلام كنيد.
تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً
در اين مورد دو نظر آمده است:
1 - به باور گروهى، منظور اين است كه برنامه سلام، يك برنامه خوب، خدايى و
احترام آميز است كه اگر رواج يابد روح مهر و دوستى را در جامعه مى دمد و باعث خير و
پاداش مى گردد.
2 - امّا به باور برخى، منظور اين است كه: اين نوع درود و سلام گفتن را خدا به
شما آموخته است؛ چراكه عرب، پيش از اين آيه مى گفتند: «عم صباحاً».
از ديدگاه برخى، بدان دليل در آيه شريفه سلام به «مبارك» وصف شده است كه، سلام
در حقيقت نوعى دعاست كه در حقّ طرف مى شود تا از آفت و گرفتارى مصون بماند؛ و بدان
جهت از آن به پاك و پاكيزه ياد شده است كه با برخورد مهرآميز و توأم با احترام با
يكديگر و نثار سلام و درودى گرم، زندگى انسانها خوش و دوست داشتنى و انسانى مى
گردد.
كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْأيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُوْنَ.
همان گونه كه خدا اين آداب زندگى انسانى و مقرّرات آن را به شما آموخت، درست
همان گونه، آيات و نشانه هاى قدرت وصف ناپذير و يكتايى خويش و دليلهاى روشن و
روشنگرش را براى شما بيان مى كند تا راه خداشناسى و خداپرستى و ديندارى واقعى را
بياموزيد؛ باشد كه در باره دين و مقرّرات انسانساز آن خرد خويشتن را درست به كار
گيريد.
پرتوى از آيات
از آيه اى كه ترجمه و تفسير آن گذشت مى توان اين نكات ارزشمند و زندگى ساز را
دريافت و در پرتو آنها زندگى را گرم و پررونق ساخت:
1 - از روح آيه چنين دريافت مى شود كه جدا انداختن سفره نابينا، لنگ و بيمارى كه
خطر واگير ندارد، كارى نادرست است؛ چراكه باعث تحقير و اهانت و رنج آنان مى گردد و
قرآن اين شيوه جاهليّت را برافكند و نفى فرمود.
2 - و نيز چنين دريافت مى گردد كه اين گروه هاى سه گانه كه هر كدام به نوعى آسيب
ديده و گرفتارند، مى توانند از خانه و زندگى پدر و مادر و نزديكان خويش بهره ور
گردند و بدون كسب اجازه از آنان غذا بخورند تا در تنگنا قرار نگيرند.
3 - و نيز آيه شريفه نشانگر اين نكته است كه انسان مى تواند از اين خانه هاى
يازده گانه اى كه گذشت، با صفا و صميميّت و يكرنگى، بدون نياز به اجازه غذا بخورد،
و اين اجازه آيه شريفه بخاطر دميدن روح صفا و محبّت و مهر و دوستى در دلهاى خانواده
هاى نزديك و خويشاوندان و گرم كردن پيوندهاى خويشاوندى است، در اين موارد انسان
نياز به اجازه ندارد؛ چراكه اگر گفته شود نياز به اجازه است، بيان اين موارد يازده
گانه بيهوده جلوه مى كند؛ چراكه از هر خانه و از مال هر انسانى با اجازه او مى توان
بهره گرفت و اين موارد خصوصيّتى ندارد.
سوره نور آيه هاى 64 - 62
62. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُوْنَ الَّذِيْنَ ءامَنُوْا بِاللَّهِ وَرَسُوْلِهِ وَ
إِذَا كَانُوْا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوْا حتّى يَسْتَأْذِنُوهُ
اِنَّ الَّذِيْنَ يَسْتَأْذِنُوْنَكَ أُولئِكَ الَّذِيْنَ يُؤْمِنُوْنَ بِاللَّهِ
وَرَسُوْلِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوْكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ
مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيْمٌ.
63. لاَتَجْعَلُوْا دُعَاءَ الرَّسُوْلِ بَيْنَكُمْ كَدُعَآءِ بَعْضِكُمْ
بَعْضاً قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِيْنَ يَتَسَلَّلُوْنَ مِنْكُمْ لِوَاذاً
فَلْيَحْذَرِ الَّذِيْنَ يُخَالِفُوْنَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيْبَهُمْ فِتْنَةٌ
أَوْ يُصِيْبَهُمْ عَذَابٌ اَلِيْمٌ.
64. أَلاَ إِنَّ لِلَّهِ مَا فِى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ مَا
أَنْتُمْ عَلَيْهِ وَيَوْمَ يُرْجَعُوْنَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوْا
وَاللَّهُ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيْمٌ.
ترجمه
62 - ايمان آوردگان [راستين ]، تنها كسانى هستند كه به خدا و پيام آورش ايمان
آورده اند و هنگامى كه با او بر انجام كارى [بزرگ ] گرد مى آيند، تا آنگاه كه از او
اجازه نگيرند، [به جايى ]نمى روند؛ [هان اى پيامبر! ]بيقين كسانى كه از تو اجازه مى
گيرند، آنان هستند كه به خدا و پيام آور او ايمان مى آورند؛ از اين رو هنگامى كه
آنان براى برخى از كارهايشان از تو اجازه [رفتن ]خواستند، به هركدام از آنها كه مى
خواهى [و شايسته مى دانى ]اجازه بده، و براى آنان [از بارگاه ] خدا آمرزش بخواه؛
چراكه خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
63 - ندا دادن پيامبر را در ميان [جامعه ] خويش بسان ندا دادن يكديگر قرار ندهيد
[كه به طور عادى همديگر را ندا مى دهيد]؛ خدا مى داند [كه چه ]كسانى از شما [از
قلمرو ديد او] دزدانه [و با پنهان شدن پشت سر ديگران ]مى گريزيد؛ از اين رو آن
كسانى كه از فرمان او سرپيچى مى كنند بايد بترسند كه مباد فتنه اى دامانشان را
بگيرد يا عذابى دردناك به آنان در رسد!
64 - بهوش باشيد كه آنچه در آسمانها و زمين است، از آن خداست؛ بى ترديد، او آنچه
را كه شما بر آن هستيد [و در مورد آن مى انديشيد و عمل مى كنيد ]و روزى كه [مردم ]
به سوى او بازگشت داده مى شوند را مى داند، پس آنان را از آنچه انجام داده اند
آگاهى خواهد بخشيد؛ و خدا به هر چيزى داناست.
نگرشى بر واژه ها
«تسلّل»: بيرون رفتن نهانى و دزدانه؛ و به همين جهت به نفوذ قاچاقى نيز گفته مى
شود.
«لواذ»: اين واژه از ريشه «ملاوذه» به مفهوم كار كسى است كه با نهان ساختن خود
در پشت سر ديگرى مى گريزد.
و نيز به مفهوم چنگ انداختن و در پناه چيزى قرار گرفتن، و همچنين به مفهوم
«مخالفت» تفسير شده است.
«امر جامع»: كار بسيار سرنوشت سازى كه گرد آمدن مردم در مورد آن لازم است.
تفسير - ايمان آوردگان راستين و ادب در برابر پيامبر
در آيات پيش، سخن در باره آداب و مقرّرات زندگى، و معاشرت با نزديكان و بستگان
بود؛ اينك در مورد ادب معاشرت با پيامبر گرامى مى فرمايد:
اِنَّمَا الْمُؤْمِنُوْنَ الَّذِيْنَ ءامَنُوْا بِاللَّهِ وَرَسُوْلِهِ
در حقيقت، ايمان آوردگان راستين كسانى هستند كه به يكتايى خدا و عدالت و فرزانگى
او ايمان آورده اند و پيام و پيامبرش را با جان و دل تصديق مى كنند.
وَإِذَا كَانُوْا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوْا حتّى
يَسْتَأْذِنُوهُ
و هنگامى كه به همراه پيامبر هستند و كارى بزرگ، بسان جنگ و جهاد، نياز به مشورت
و تبادل نظر، جمعه و جماعت، و يا هر كارى كه نياز به همراهى و همفكرى و همكارى
دارد، پيش آمد كند، آنان بدون اجازه خواستن از پيامبر، او را تنها نگذاشته و از پى
كار شخصى خويش نمى روند.
إِنَّ الَّذِيْنَ يَسْتَأْذِنُوْنَكَ أُولئِكَ الَّذِيْنَ يُؤْمِنُوْنَ
بِاللَّهِ وَرَسُوْلِهِ
بيقين آن كسانى كه در اين موارد و شرايط، براى رفتن از تو كسب اجازه مى كنند و
بدون اجازه تو، اى پيامبر، صحنه را ترك نمى گويند، آنان هستند كه داراى ايمان
راستين مى باشند؛ و آنان كه دزدانه و بدون اجازه مى روند ايمان به خدا و قيامت
ندارند.
فَإِذَا اسْتَأْذَنُوْكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ
در اين صورت هرگاه آنان براى برخى از كارهاى خويش از تو اجازه رفتن خواستند، به
هر كسى كه مى خواهى و شايسته و مصلحت مى دانى اجازه رفتن بده و به هر كسى صلاح نمى
دانى مى توانى اجازه رفتن ندهى.
يادآورى مى گردد كه امام معصوم و جانشين راستين پيامبر گرامى نيز از اين مقام و
موقعيّت بهره ور است.
وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ
و براى آنان كه اجازه مى گيرند و رعايت مقرّرات مى كنند از بارگاه خدا آمرزش
بخواه.
إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيْمٌ.
چراكه خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
منظور اين است كه از خدا بخواه تا لطف خود را بر آنان ارزانى دارد و توفيقشان
دهد تا كارى كنند كه آمرزش و بخشايش خدا روزى آنان گردد.
در دومين آيه مورد بحث مى فرمايد:
لاَ تَجْعَلُوْا دُعَآءَ الرَّسُوْلِ بَيْنَكُمْ كَدُعَآءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً
هان اى مردم با ايمان مباد كه ندا دادن و صدا زدن پيامبر را در ميان جامعه، بسان
ندا دادن و صدا زدن خودتان قرار دهيد!
در تفسير اين فراز سه نظر آمده است:
1 - به باور برخى، از جمله «ابن عباس»، آفريدگار هستى بدين وسيله به آنان مى
آموزد كه پيامبر را احترام كنند و در برابرش تعظيم نمايند و به هنگام ندا و صدا، او
را بسان مردم عادى به نام و يا نام پدرش نخوانند، بلكه او را با فروتنى و احترام و
با عنوان پيامبر خدا ياد كنند.
2 - اما به باور برخى ديگر، منظور اين است كه آنان را هشدار مى دهد كه مباد كارى
كنند كه در خور نفرين پيامبر شوند و آن حضرت آنان را نفرين كند؛ چراكه دعاى او با
ديگران تفاوت بسيارى دارد و هرآنچه او از بارگاه خدا بخواهد پذيرفته است.
3 - «ابو مسلم» مى گويد: منظور اين است كه فراخوان و دعوت پيامبر را بسان دعوت و
فراخوان خويش مپنداريد؛ چراكه او از جانب خدا دعوت مى كند و به سوى او فرامى خواند
و پيام او را مى رساند، از اين رو نافرمانى او نافرمانى خداست.
قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِيْنَ يَتَسَلَّلُوْنَ مِنْكُمْ لِوَاذاً
بيقين خدا مى داند كه چه كسانى خود را از برابر ديد پيامبر نهان مى دارند و
دزدانه فرار مى كنند.
به گونه اى كه آورده اند: نفاقگرايان در روزهاى جمعه از شنيدن سخنان پيامبر و
خطبه او خوششان نمى آمد؛ از اين رو با پنهان ساختن خويش در برابر برخى از اصحاب
پيامبر، از ديد آن حضرت دور مى شدند و بدينسان آيه شريفه به آنان هشدار مى دهد و
آنان را از اين كار ناپسندشان باز مى دارد.
«مجاهد» آورده است كه: به هنگام فرا رسيدن هنگامه جهاد آنان خود را پشت سر
ديگران مخفى مى كردند و دزدانه و بدون اجازه فرار مى كردند؛ از اين رو آيه شريفه به
آنان هشدار مى دهد:
فَلْيَحْذَرِ الَّذِيْنَ يُخَالِفُوْنَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيْبَهُمْ
فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيْبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيْمٌ.
آن كسانى كه از فرمان خدا و پيامبرش سر باز مى زنند و مخالفت مى كنند بايد از
اين بترسند كه مباد فتنه و بلايى - پيش از آن كه نفاقشان آشكار گردد يا گرفتار
عذابى دردانگيز شوند - دامانشان را بگيرد.
به باور برخى، منظور اين است كه چنين كسانى بترسند كه مباد گرفتار كيفر اين جهان
و عذاب آن جهان گردند.
از آيه شريفه اين نكته درس آموز دريافت مى گردد كه فرمانبردارى از پيامبر واجب
است؛ چرا كه اگر واجب نبود اين هشدار و اخطار از سوى خدا داده نمى شد.
در آخرين آيه مورد بحث كه آخرين آيه اين سوره نيز مى باشد مى فرمايد:
أَلاَ إِنَّ لِلَّهَ مَا فِى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ
هان اى مردم! بهوش باشيد كه آنچه در آسمانها و زمين است، همه و همه از آن خداست.
آرى! كران تا كران هستى را او آفريده و او گرداننده آنهاست؛ بر اين اساس كسى نمى
تواند در برابر او به مخالفت برخيزد و يا به او اعتراض كند.
قَدْ يَعْلَمُ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ
خدا مى داند كه شما كارهاى شايسته و خداپسندانه انجام مى دهيد و يا در انديشه
زشتكارى و گناه و بيداد هستيد، ايمان داريد و براستى خدا را مى شناسيد و يا تنها
ادّعا مى كنيد؛ چراكه هيچ چيزى در كران تا كران هستى بر او پوشيده نمى ماند.
وَيَوْمَ يُرْجَعُوْنَ إِلَيْهِ
و نيز او مى داند كه هنگامه فرا رسيدن رستاخيز چه زمانى است و چگونه مردم به سوى
او بازگردانده خواهند شد.
فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوْا
و در آن روز بزرگ، آنان را از انديشه و گفتار و كردار شايسته و يا ظالمانه اى كه
داشته اند، آگاه خواهد ساخت.
وَاللَّهُ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيْمُ
و خدا به همه چيز و از آن جمله به عملكرد بندگان آگاه است و آنان را در خور
عملكردشان پاداش و كيفر خواهد داد.
پرتوى از سوره
ترجمه و تفسير اين سوره مباركه به پايان رسيد و اينك در پرتو مهر خداى جهانيان،
در آستانه سوره فرقان ايستاده ايم.
در سوره نور نيز از كنار بوستان بوستان گل و لاله و انبوه انبوه از مفاهيم و
معارف انسانساز و الهام بخش گذشتيم كه در يك بازنگرى و جمع بندى مى توان از جمله به
اين موضوعات متنوّع اشاره كرد:
1 - در راه پاكدامنى و عفّت عمومى؛
2 - تدابيرى براى پاسدارى فرهنگى و اخلاقى و قانونى از عفّت عمومى؛
3 - كيفر دردناك تهمت تراشى؛
4 - كيفر اتّهام بستن به همسر؛
5 - چرا سوءظنّ؟!
6 - باران نكوهش بر مردم بى تفاوت؛
7 - هشدار از نشر و پخش ميكروب گناه و زشتى!
8 - هشدار از پيروى شيطان!
9 - هشدار از تندرويها؛
10 - برخى گواهان روز رستاخيز؛
11 - كبوتر با كبوتر. ؛
12 - حقّ امنيّت؛
13 - پديده برهنگى و چشم چرانى؛
14 - فرمان تشكيل خانواده؛
15 - نور آسمانها و زمين؛
16 - نمايش كارهاى سراب گونه در قالبى زيبا؛
17 - زنجيره اى از نشانه هاى قدرت خدا؛
18 - چهره هاى گوناگون حيات؛
19 - دو آفت انحطاط؛
20 - شش نشان ايمان و رستگارى؛
21 - هر كس مسئول عملكرد خويش است؛
22 - نظام عادلانه جهانى در واپسين حركت تاريخ؛
23 - هشدار به كفرگرايان و ظالمان؛
24 - مقرّرات ورود به قلمرو خصوصى ديگران؛
25 - از اين خانه ها مى توان غذا خورد؛
26 - ادب در برابر پيامبر؛
و ده ها پند و اندرز انسانساز و عبرت آموز ديگرى كه گذشت.
سوره فرقان