سوره نور آيه هاى 52 - 47
47. وَ يَقُوْلُوْنَ ءآمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُوْلِ وَ أَطَعْنَا ثُمَّ
يَتَوَلَّى فَرِيْقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ مَا أُوْلئِكَ
بِالْمُؤْمِنِيْنَ.
48. وَإِذَا دُعُوْا إِلَى اللَّهِ وَرَسُوْلِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذَا
فَرِيْقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُوْنَ.
49. وَ إِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوْا إِلَيْهِ مُذْعِنِيْنَ.
50. أَفِى قُلُوْبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتَابُوْا أَمْ يَخَافُوْنَ أَنْ يَحِيْفَ
اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَرَسُوْلُهُ بَلْ أُوْلئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ.
51. إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِيْنَ إِذَا دُعُوْا إِلَى اللَّهِ
وَرَسُوْلِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُوْلُوْا سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا وَ
أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُوْنَ.
52. وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُوْلَهُ وَيَخْشَ اللَّهَ وَيَتَّقْهِ
فَاُولئِكَ هُمُ الْفَآئِزُوْنَ
ترجمه
47 - و [نفاقگرايان و ظالمان ] مى گويند: ما به خدا و پيامبر ايمان آورديم و
[آنان را] فرمانبردارى نموديم؛ آنگاه [در همان حال ]گروهى از آنان پس از اين [ادّعا
]روى برمى گردانند [و نافرمانى خدا پيشه مى سازند] و آنانند كه ايمان ندارند.
48 - و هنگامى كه به سوى خدا و پيامبر او خوانده شوند، تا ميان آنان داورى
نمايد، به يكباره گروهى از آنان [از حق ] روى مى گردانند!
49 - و اگر حق به جانب ايشان باشد، فرمانبردارانه به سوى او مى آيند.
50 - آيا [براستى ] در دلهاى آنان بيمارى [شرك و انحراف ] است، يا دستخوش ترديد
شده اند، يا از آن مى هراسند كه خدا و پيامبرش بر آنان ستم كنند؟ [به كدامين آفت
گرفتارند؟ نه، اين گونه نيست كه آنان مى پندارند؛ ]بلكه خود آنان بيدادپيشه اند.
51 - سخن ايمان آوردگان [راستين ] - هنگامى كه به سوى خدا و پيام آور او
فراخوانده مى شوند تا در ميان آنان داورى كند - جز اين نيست كه مى گويند: [ما پيام
خدا و دعوت پيامبرش را ]شنيديم و فرمانبردارى كرديم؛ [آرى! تنها ]و اينان هستند كه
همان رستگارانند.
52 - و كسى كه خدا و پيام آور او را فرمان برد، و از [نافرمانى ] خدا بترسد و
پرواى او پيشه سازد، اينانند كه همان كاميابان هستند.
نگرشى بر واژه ها
«اذعان»: پذيرفتن سريع.
«حيف»: ستم و بيداد كردن.
«فوز»: اين واژه به مفهوم پيروز شدن و رسيدن به نعمت و خير فراوان به همراه
سلامت و سعادت آمده است.
شأن نزول
در مورد شأن نزول و داستان فرود شمارى از اين آيات، دو روايت آورده اند:
1 - گروهى آورده اند كه اين آيات در باره يكى از نفاقگرايان فرود آمد و عملكرد
ناپسند وظالمانه او را به باد نكوهش گرفت تا براى همگان درس باشد؛ چراكه او با يكى
از يهود اختلافى داشت؛ مرد يهودى مسلك از او خواست كه موضوع را براى داورى به حضور
پيامبر گرامى ببرند، امّا آن عنصر نفاقگرا گفت: نزد «كعب بن اشرف» يكى از سران يهود
برويم تا او ميان ما داورى كند؛ و اينجا بود كه اين آيات بر قلب پاك پيامبر فرود
آمد كه:
وَ يَقُوْلُوْنَ ءآمَنَّا.(207)
2 - امّا پاره اى آورده اند كه اين آيات در مورد اختلاف عثمان با اميرمؤمنان
عليه السلام بر سر زمينى كه نامبرده از آن حضرت خريده بود، پديد آمد؛ چراكه پس از
خريد زمين دريافت كه آن زمين داراى سنگهايى است كه براى آماده سازى بايد آنها را
برچيد و اصلاح كرد؛ از اين رو مى خواست زمين را پس دهد.
اميرمؤمنان عليه السلام از او خواست موضوع را براى داورى نزد پيامبر گرامى ببرند
و آنچه آن حضرت داورى فرمود بپذيرند؛ امّا او نپذيرفت و گفت: نه، بيا تا موضوع را
نزد «حكم بن ابى العاص» ببريم؛ چراكه پيامبر خدا با تو عموزاده است و به سود تو
داورى خواهد نمود! و آنگاه بود كه اين آيات فرود آمد و اين پندار و صاحبان آن را در
مورد پيامبر عدل و داد به باد سرزنش گرفت.
ديدگاه دوّم با اندك تفاوت از حضرت باقر عليه السلام نيز روايت شده است.
تفسير - دو آفت انحطاط آفرين نفاق و بيدادگرى
در آيات پيش، سخن از ايمان و بازتابهاى آن در زندگى انسان بود؛ اينك در اين آيات
روشنگرى مى كند كه يكى از نشانه هاى ايمان، پذيرش داورى خدا و پيامبر او در همه
ابعاد زندگى فردى، اجتماعى، اقتصادى و سياسى است و در برابر آن علائم كفر و نفاق
است كه يكى از آنها عدم خشنودى از داورى خدا و پيامبر اوست كه در اين مورد مى
فرمايد:
وَ يَقُوْلُوْنَ ءامَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُوْلِ وَ أَطَعْنَا
آنان مى گويند: ما به خدا و پيامبر ايمان آورده و ضمن اقرار به يكتايى خدا و
رسالت پيامبرش، فرمانبردار آنان هستيم و دستور آنان را در زندگى به كار مى بنديم؛
ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيْقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ
آنگاه گروهى از آنان پس از اين اقرار و اين ادّعا رويگردان مى شوند؛
وَمَا ءاُوْلئِكَ بِالْمُؤْمِنِيْنَ.
آرى! اينان كه پس از ادّعاى ايمان، از داورى خدا و پيامبرش روى مى گردانند در
حقيقت ايمان ندارند.
از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه ايمان به ادّعا و گفتار نيست؛ چراكه
اگر با ادّعا، كسى مؤمن به شمار مى رفت در آيه شريفه از وى نفى ايمان نمى شد.
در دوّمين آيه مورد بحث مى افزايد:
وَ إِذَا دُعُوْا إِلَى اللَّهِ وَرَسُوْلِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذَا
فَرِيْقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُوْنَ.
و هنگامى كه چنين كسانى به سوى كتاب خدا و مقرّرات آن و داورى پيامبرش فراخوانده
مى شوند، تا ميان آنان داورى كند، بناگاه گروهى از آنان رويگردان مى گردند و به
بيراهه مى روند.
در آيه شريفه پس از نام خدا، نام پيامبر برگزيده اش آمده است و اين بدان دليل
است كه داورى پيامبر همان داورى خداست؛ چراكه او بر اساس حقّ و عدالت و برابر
مقرّرات خدا داورى مى كند.
و مى افزايد: وَإِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوْا إِلَيْهِ مُذْعِنِيْنَ.
امّا اگر بدانند كه اين داورى به سود آنان و بر اساس حق خواهد بود به سوى پيامبر
شتافته و فرمانبردارانه در برابر او سر تسليم فرود مى آورند و خود را فردى با ايمان
نشان مى دهند.
در ادامه سخن در اين مورد به نكوهش آنان و نفى ادّعايشان پرداخته و مى فرمايد:
أَفِى قُلُوْبِهِمْ مَرَضٌ
آيا اينان در دل خود، در مورد رسالت تو اى پيامبر گرفتار نفاق و بيمارى ويرانگر
نفاقند؟
اين پرسش در آيه شريفه تقريرى است و منظور اين است كه: آرى! چنين است و اين سبك
براى نكوهش، رساتر و در سرزنش نفاقگرايان و مدّعيان ايمان استوارتر است و اين نكته
را روشن مى سازد كه: رسالت تو اى پيامبر روشن و آشكار است به گونه اى كه پس از اين
همه دليل و گواه، جاى ترديد و چون و چرا نداشته و نيازى به گواه و دليل ندارد! از
اين رو نكوهش در خور آنان است كه گرفتار آفت ايمان و ديندارى و دين باورى هستند و
نفاق را پيشه ساخته اند. به هر حال آيه شريفه پرسشى تقريرى و در نكوهش آنان است؛
درست بسان اين شعر كه باز، پرسشى تقريرى مى باشد و از نظر مفهوم در جهت ستايش گروهى
از مردم است؛ مى گويد:
الستم خير من ركب المطايا
و اندى العالمين بطون راح
آيا شمايان بهترين سواران و سخاوتمند انسانها نيستيد؟
كه منظور ستايش مى باشد كه چرا، چنين هستيد.
أَمِ ارْتَابُوْا
يا اينكه آيا آنان از تو اى پيامبر كارى ناروا ديده اند كه بخاطر آن در مورد تو،
به ترديد گرفتار آمده اند؟
باز هم منظور اين است كه گفتار و عملكرد تو نيز بر اساس حقّ و عدالت بوده و
دليلى براى ترديد ندارند.
أَمْ يَخَافُوْنَ أَنْ يَحِيْفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَرَسُوْلُهُ
يا اينكه از آن مى ترسند كه خدا بر آنان ستم روا دارد و يا پيامبرش در داورى خود
از راه حقّ و عدالت انحراف جويد؟ كداميك؟!
به هرحال نپذيرفتن داورى پيامبر و روى تافتن از حقّ به يكى از اين امور باز مى
گردد: نفاقگرايى،
ترديد در رسالت تو،
ترس از ستم خدا،
و يا بيم از داورى تو؛
كه همه اينها گمراهانه و احمقانه است؛ از اين رو مى فرمايد:
بَلْ أُوْلئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ.
روشن است كه اين پندارهاى آنان بى اساس است و حقيقت، آن گونه كه آنان مى پندارند
نيست، بلكه خود آنان بيدادپيشه اند و به خود و ديگران ستم مى كنند.
از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه ترس از خدا بدين صورت كه مباد بر ما
ستم كند، بر خلاف دين و قرآن است و اگر كسى خدا را ظالم بداند نه او را شناخته و نه
به كتاب و پيامبر و مقرّرات او ايمان آورده است.
نشانه هاى ايمان و رستگارى
اينك در اين آيه به نشانه هاى روشنِ ايمان و رستگارى پرداخته و مى فرمايد:
إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِيْنَ إِذَا دُعُوْا إِلَى اللَّهِ
وَرَسُوْلِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُوْلُوْا سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا
سخن ايمان آوردگان راستين - هنگامى كه به سوى خدا و پيامبرش فراخوانده مى شوند
تا در ميان آنان بر اساس حقّ و عدالت داورى نمايد، تنها اين است كه مى گويند: ما
پيام خدا و سخن پيامبرش را شنيديم و در برابر فرمان و داورى او - گرچه بظاهر به سود
و يا دلخواه ما هم نباشد - فرمانبرداريم.
وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُوْنَ.
و اينان هستند كه در پيشگاه خدا در خور پاداش بوده و رستگارند.
از حضرت باقر عليه السلام آورده اند كه فرمود:
ان المعنى بالأية امير المؤمنين عليه السلام.
چهره با ايمان و شايسته كردارِ آيه شريفه كه پيشواى رستگاران مى باشد، امير
مؤمنان عليه السلام است؛ چراكه او به خدا و پيامبرش ايمانى تزلزل ناپذير آورده، و
زمام كار خويش را در اين جهان و جهان ديگر به او سپرده و به داورى او و پيامبرش دل
داده است.
در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:
وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُوْلَهُ
و كسانى كه فرمانبردارى خدا و پيامبر او را پيشه سازند،
وَيَخْشَ اللَّهَ وَيَتَّقْهِ
و از نافرمانى او بيمناك باشند و با انجام فرمانهاى خدا و دورى از آنچه نهى
فرموده است، پرواى او را پيشه كنند.
فَأُولئِكَ هُمُ الْفَائِزُوْنَ.
اينان هستند كه پيروزمندان و كاميابان واقعى هستند.
به باور پاره اى، منظور اين است كه: كسانى كه از گناهان گذشته بترسند و نسبت به
آينده پروا پيشه سازند اينان كاميابانند.
پرتوى از آيات
با اين بيان، كاميابى و رستگارى در گرو اين نكات سازنده است:
1 - ايمان راستين نه ادّعاى ايمان؛
2 - پذيرش داورى پيامبر؛
3 - فرمانبردارى خدا؛
4 - الگوگيرى و اطاعت از پيامبر؛
5 - ترس از فرمانرواى هستى؛
6 - و ديگر پرواپيشگى؛
وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُوْلَهُ وَيَخْشَ اللَّهَ وَيَتَّقْهِ فَأُولئِكَ
هُمُ الْفَآئِزُوْنَ.
سوره نور آيه هاى 55 - 53
53. وَ أَقْسَمُوْا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِنْ أَمْرَتَهُمْ
لَيَخْرُجُنَ قُلْ لاَتُقْسِمُوْا طَاعَةٌ مَعْرُوْفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِيْرٌ
بِمَا تَعْمَلُونَ.
54. قُلْ أَطِيْعُوْا اللَّهَ وَ أَطِيْعُواْ الرَّسُوْلَ فَإِنْ تَوَلَّوْا
فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَاِنْ تُطِيْعُوْهُ
تَهْتَدُوْا وَمَا عَلَى الرَّسُوْلِ إِلاَّ الْبَلاَغُ الْمُبِيْنُ.
55. وَعَدَ اللَّهُ الَّذِيْنَ ءامَنُواْ مِنْكُمْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ
لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِيْنَ مِنْ قَبْلِهِمْ
وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِيْنَهُمُ الَّذِى ارْتَضى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ
مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِى لاَيُشْرِكُوْنَ بِى شَيْئاً وَمَنْ
كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفَاسِقُوْنَ.
ترجمه
53 - و با سخت ترين سوگندهاى خويش به خدا سوگند ياد نمودند كه اگر [تو اى
پيامبر] به آنان فرمان دهى [كه از خانه و كاشانه خويش، براى جهاد در راه خدا حركت
كنند]، بى ترديد بيرون خواهند آمد؛ [اى پيامبر به آنان ]بگو: سوگند ياد نكنيد؛
فرمانبردارى پسنديده [و خالصانه پيشه سازيد] كه خدا از آنچه انجام مى دهيد آگاه
است.
54 - [اى پيامبر به آنان ] بگو: فرمانبردارى خدا را پيشه سازيد و پيامبر را
فرمان بريد؛ پس اگر [به حقّ و عدالت ] پشت كنيد [بهوش باشيد كه ] بر اوست آنچه
موظّف [به انجام آنها] شده است و بر شماست آنچه تكليف گرديده ايد [و هر كدام مسئول
عملكرد خويش خواهيد بود] و اگر او را فرمان بريد [به نجات و سرفرازى ]راه خواهيد
يافت؛ و بر پيامبر [خدا] جز رساندن آشكار [پيام او رسالتى ] نيست.
55 - خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند وعده
فرموده است كه بى ترديد آنان را در روى زمين به جانشينى [خود ]برخواهد گزيد؛ درست
همانسان كه آن كسانى را كه پيش از آنان بودند، جانشين [خود] قرار داد؛ و آن [دين و
آيينى را كه براى آنان پسنديده است به سود آنان استقرار خواهد بخشيد؛ و ترس آنان را
به [نعمت ] امنيّت [و آرامش ] تبديل خواهد ساخت به گونه اى كه تنها مرا مى پرستند و
چيزى را شريك [و همتاى ] من نمى سازند؛ و هر كس پس از آن كفر ورزد، پس چنين كسانى
همان فاسقانند.
تفسير - هر كس مسئول عملكرد خويش است
در اين آيات، قرآن دگرباره به آفت نفاق و نشانه هاى نفاقگرايان برمى گردد و مى
فرمايد:
وَ أَقْسَمُوْا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِنْ أَمْرَتَهُمْ
لَيَخْرُجُنَ
آنان نزد پيامبر گرامى آمدند و با سخت ترين سوگندهاى خويش سوگندها ياد كردند كه
اگر شما اى پيامبر! به ما فرمان دهى كه براى جهاد و فداكارى در راه خدا از شهر و
ديار خويش حركت كنيم، بى درنگ بيرون مى رويم و با همه توان آماده پيكار و انجام
فرمان خدا و پيامبرش مى گرديم و در اين راه از هيچ فداكارى دريغ نخواهيم كرد!
قُلْ لاَتُقْسِمُوْا طَاعَةٌ مَعْرُوْفَةٌ
هان اى پيامبر! به آنان بگو: سوگند ياد نكنيد كه نيازى به سوگند نيست؛ چراكه
فرمانبردارى خالصانه و صادقانه از خدا و پيامبرش از سوگندهاى سختى كه با عمل شايسته
آنها را گواهى نكنيد بسى بهتر و زيبنده تر است.
إِنَّ اللَّهَ خَبِيْرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ.
آرى! شما عملكرد خداپسندانه و خالصانه ارائه دهيد و بدانيد كه خدا از آنچه انجام
مى دهيد آگاه است؛ از اين رو اگر در قلمرو گفتار، ادّعاى ايمان و پيروى از قرآن و
پيامبر كنيد و در قلمرو عمل مخالفت ورزيد، همه را مى داند.
در دوّمين آيه مورد بحث مى افزايد:
قُلْ أَطِيْعُوْا اللَّهَ وَ أَطِيْعُواْ الرَّسُوْلَ
هان اى پيامبر! به آنان بگو: فرمانبردارى خدا را پيشه سازيد و پيامبر او را
اطاعت كنيد و از نافرمانى و مخالفت خدا و پيامبرش دورى جوييد.
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ
پس اگر از فرمانبردارى خدا و پيامبرش رو برگردانيديد، بر پيامبر است كه وظايف
خويش را آن گونه كه شايسته و بايسته است، انجام دهد.
وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ
و شما نيز موظّف هستيد كه وظايف خود را انجام دهيد.
با اين بيان، قرآن روشنگرى مى كند كه اگر آنان از قلمرو فرمانبردارى خدا و
پيامبر رويگردان شوند، بر پيامبر است كه كار خويش را به انجام رساند، و بر آنان نيز
انجام وظايفى كه دارند لازم مى گردد.
به باور مفسران، منظور اين است كه پيامبر بايد مقرّراتْ و پيام آسمانى را به
روشنى به مردم برساند و آنان نيز بايد فرمانبردارى خدا را پيشه سازند.
وَ إِنْ تُطِيْعُوْهُ تَهْتَدُوْا
امّا اگر پيامبرتان را فرمان بريد به نجات و نيكبختى راه خواهيد يافت و با اوج
گرفتن به رشد و شايسته كردارى به راه بهشت گام خواهيد سپرد.
وَمَا عَلَى الرَّسُوْلِ إِلاَّ الْبَلاَغُ الْمُبِيْنُ.
آرى! پيامبر خدا وظيفه اش رساندن پيام او به شيوه اى روشن و روشنگر است؛ رسالت
او تنها ارشاد و راهنمايى مردم مى باشد و وظيفه شما نيز هدايت پذيرى و راهيابى به
سوى حقّ و عدالت و انجام مقرّرات خداست.
نظام عادلانه جهانى در واپسين حركت تاريخ
در آيات پيش، قرآن مردم را به فرمانبردارى از خدا و پيامبر فراخواند و از
نافرمانى و مخالفت سخت هشدار داد؛ اينك در اين آيه، در ترسيم پاداش پرشكوه ايمان
راستين و فرمانبردارى خالصانه خدا در اين سرا، مى فرمايد:
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِيْنَ ءامَنُواْ مِنْكُمْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ
لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِيْنَ مِنْ قَبْلِهِمْ
خدا به آن مردمى كه براستى ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دهند وعده فرموده
است كه آنان را جانشين پيشينيان نمايد و سرزمينها و قلمرو قدرت كفر و بيداد را در
سراسر گيتى در اختيار آنان درآورده و آنان را در آن سرزمينها فرمانروايى و اقتدار
بخشد؛ همان گونه كه بنى اسرائيل را در گذشته جانشين گذشتگانشان كرد و با نابود
ساختن ظالمان و خودكامگان، سرزمينها و امكانات و داراييهاى آنان را به دست اينان
سپرد.
برخى آورده اند كه: هنگامى كه پيامبر گرامى وارد مدينه گرديد و مردم آن سامان،
از آن حضرت استقبال كرده و با پناه دادن به ياران او همه قدرت و امكانات خويش را در
راه هدف مقّدس و آرمان بلند و آزادمنشانه اش به كار گرفتند، همه عرب به دشمنى با
مردم مدينه برخاستند؛ به همين جهت آنان هماره در حال آماده باش بودند و لحظه اى از
سلاح خويش جدا نمى شدند. آنان شبها را مسلّح و مجهّز مى خوابيدند و روزها از سلاح
خويش غفلت نمى كردند و با اين احساس خطر و نا امنى هماره مى گفتند: خدايا! آيا روزى
خواهد آمد كه ما در دامان امنيّت و در سايه آرامش زندگى كنيم و تنها از ذات پاك خدا
بترسيم؟
آنگاه بود كه فرشته وحى فرود آمد، و اين آيه را بر قلب مصفّاى پيامبر مهر و
آزادى خواند كه:
وعد اللّه الّذين ءامنوا منكم و عملوا الصالحات.
«مقداد» از پيامبر گرامى آورده است كه فرمود:
لا يبقى على الأرض بيت مدرٍ و لا وبر إلاّ ادخله اللّه تعالى كلمة الاسلام بعزّ
عزيز او ذلّ ذليل.(208)
هيچ خانه گلين و يا چادر مويينى در روى زمين باقى نخواهد ماند مگر اينكه
آفريدگار فرزانه و تواناى هستى، اسلام و مقرّرات انسانساز و آزادى بخش آن را - با
عزّت بخشيدن به حق طلبان و يا با به ذلّت كشيدن حق ستيزان و خودكامگان - در آن وارد
خواهد ساخت؛ و همه جهانيان، از كاخ نشين گرفته تا چادر نشين و بيابانگرد را يا به
وسيله گرايش به اسلام و ايمان به حقّ و عدالت، به اوج آزادى و عزّت مى رساند و آنان
را پيرو يك راه و رسم آسمانى مى سازد، و يا به ذلّت مى كشد تا در برابر حقّ سر
تسليم فرود آورند و دست از شرارت و خودكامگى بردارند.
امّا پاره اى بر آنند كه منظور، سرزمين «مكّه» است كه مهاجرين مسلمان در آرزوى
بازگشت به آنجا بودند.
يادآورى مى گردد كه ديدگاه نخست، از آيه و روايت «مقداد» بروشنى دريافت مى گردد.
در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:
وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِيْنَهُمْ الَّذِى ارْتَضى لَهُمْ
و دين آسمانى اسلام را كه براى ايمان آوردگان و شايسته كرداران پسنديده است، به
سود آنان در كران تا كران گيتى استقرار خواهد بخشيد و آن را بر ديگر اديان و مذاهب
چيره و پيروز خواهد ساخت.
اين نويد جانبخش در بيان پيامبر نيز آمده است كه فرمود:
زويت لى الارض فأريت مشارقها و مغاربها و سيبلغ ملك امتى ما زوى لى منها.(209)
كران تا كران زمين به قدرت خدا براى من بسان طومارى جمع آورى گرديد و خاورها و
باخترهاى آن به من نشان داده شد؛ بزودى فرمانروايى امّت من به همه جاهايى كه براى
من جمع و ارائه شد، خواهد رسيد.
به باور پاره اى،، منظور از اقتدار بخشيدن به دين خدا اين است كه دينداران و دين
باوران راستين و عدالت پيشه را عزيز مى سازد و دين ستيزان را به ذلّت مى كشد تا
مردم بتوانند با احساس امنيّت و آزادى، عقيده قلبى و ايمان دينى خود را آشكار
سازند.
وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً
و ترس و هراس آنان را كه از ستم و شرارت ظالمان و شرك گرايان «مكّه» ترسان
بودند، به نعمت امنيّت و آرامش تبديل خواهد ساخت.
«مقاتل» در اين مورد مى گويد: خدا به اين وعده خويش عمل كرده است؛ چراكه با
گسترش اسلام مسلمانان را يارى فرمود و به آنان در روى زمين اقتدار بخشيد و ترس و نا
امنى آنان را به امنيّت و آرامش خاطر مبدل ساخت؛ بنابراين به وعده خويش در اين آيه
شريفه عمل نمود و آن را تحقّق بخشيد.
امّا به باور پاره اى منظور اين است كه: خدا پس از ترس و هراس مردم با ايمان در
دنيا، در سراى آخرت به آنان امنيّت و آرامش ارزانى مى دارد.
پيامبر گرامى از آفريدگار هستى آورده است كه فرمود:
انّى لا اجمع على عبد واحد بين خوفين و لا بين امنين إن خافنى فى الدّنيا امنته
فى الاخرة و إن امننى فى الدّنيا خوّفته فى الاخرة.(210)
من بنده خويش را دستخوش دو ترس و دلهره و يا برخوردار از دو امنيّت نمى سازم؛
اگر او در اين جهان از من ترسيد و نافرمانى نكرد و ستم روا نداشت در آن جهان به او
امنيّت خواهم بخشيد، امّا اگر در اين جهان احساس امنيّت از كيفر من نمود و در آن
حال به نافرمانى و بيداد دست يازيد، در سراى آخرت او را به سختى خواهم ترساند.
يَعْبُدُونَنِى لاَيُشْرِكُوْنَ بِى شَيْئاً
به گونه اى كه تنها، يكتا آفريدگار هستى را مى پرستند و با اخلاص به بارگاه او
از شرك و ريا و فريبكارى و ظاهرسازى دورى مى جويند.
از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه رسالت پيامبر اسلام، آسمانى و از سوى
خداوند بوده است چراكه خبرهايى كه آن بزرگوار از عالم غيب داده و پيشگوييهايى كه در
پرتو وحى و رسالت داشته است درست از كار درآمده و تحقّق يافته است.
وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفَاسِقُوْنَ
و آن كسانى كه پس از اين نعمتها و تحقّق وعده ها به نافرمانى گرايند و كفر
ورزند، آنان مردمى گناهكار و فاسق هستند.
بيان «فسق» پس از «كفر» در آيه شريفه بدان جهت است كه «فسق» در هر كارى، گرايش
افراطى و زشت تر آن را مى رساند؛ با اين بيان، منظور اين است كه چنين كسانى در كفر
و بيداد خويش زشتكارند و بدترين نافرمانى و بيداد را دست مى يازند.
به باور پاره اى، منظور اين است كه هر كس اين نعمتهاى چندگانه را انكار كند و حق
ناشناسى پيشه سازد گناهكار و نافرمان خواهد بود.
تحقّق اين نويد جانبخش
گذشت كه آيه شريفه به مردمى كه براستى ايمان آورند و كارهاى شايسته انجام دهند
چندين نويد جانبخش و زندگى ساز مى دهد؛ نويدهايى چون: فرمانروايى بر زمين و زمان،
جهانى شدن راه و رسم و دين و آيين آنان، رسيدن به نعمت امنيّت و آزادى واقعى، و
نجات از هر ترس و هراس و.. اين نكات را همه مفسّران از آيه شريفه دريافت مى دارند؛
امّا در اين مورد كه اين آيه در باره چه كسانى است، ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور برخى، آيه شريفه در مورد پيامبر گرامى و ياران آن گرامى است و خدا
با پيروز ساختن آن حضرت بر كفر و شرك و بيدادِ «مكّه» به وعده اش عمل فرمود و نويدش
را تحقّق بخشيد.
2 - امّا به باور برخى ديگر، در مورد امّت آن گرامى است.
3 - از پيشوايان معصوم آمده است كه آيه شريفه در مورد آخرين امام معصوم و آخرين
جانشين پيامبر خدا، امام مهدى است كه از خاندان محمّد صلى الله عليه وآله و از نسل
و تبار آن حضرت مى باشد؛ و روزى به فرمان خدا خواهد آمد و اين نويدهاى اميدآفرين
تحقّق خواهد يافت؛ انّها فى المهدى من آل محمد صلى الله عليه وآله (211)
اين ديدگاه در روايات بسيارى آمده است كه براى نمونه به برخى مى نگريم:
1 - از چهارمين امام نور آورده اند كه اين آيه شريفه را تلاوت فرمود و پس از
تلاوت آن فرمود: به خداى سوگند، آنان دوستداران و پيروان ما خاندان پيامبرند كه خدا
به دست مردى از ما كه مهدى عليه السلام اين امّت است اين نويدهاى جانبخش را درباره
آنان تحقّق خواهد بخشيد؛
انّه قرأ الأية و قال هم و اللّه شيعتنا اهل البيت يفعل اللّه ذلك بهم على يدى
رجل منا و هو مهدىّ هذه الأمة و هو الذّى قال رسول اللّه صلى الله عليه وآله لو لم
يبق من الدّنيا الاّ يوم واحد لطوّل اللّه ذلك اليوم حتّى يلى رجل من عترتى اسمه
اسمى يملأ الأرض عدلاً و قسطاً كما ملئت ظلماً و جوراً.(212)
2 - و نيز افزود: منظور از امام مهدى عليه السلام همان اصلاحگر بزرگ تاريخ است
كه پيامبر گرامى در باره او فرمود: اگر از عمر دنيا تنها يك روز باقى مانده باشد،
خدا آن روز را آنقدر طولانى مى سازد تا مردى از خاندان من كه همنام من نيز مى باشد
فرمانروايى آن را به كف گيرد و زمين و زمان را پس از آن كه از ستم و بيداد آكنده
شده باشد، لبريز از عدل و داد سازد.
يادآورى مى گردد كه نظير اين دو روايت از حضرت باقر و حضرت صادق عليهما السلام
نيز رسيده است.
با اين بيان، منظور از «الّذين آمنوا و عملوا الصالحات» در آيه شريفه، پيامبر و
خاندان گرانمايه آن حضرت است و نويدها نيز به آنان داده مى شود كه آنان سرانجام
فرمانرواى زمين و زمان خواهند شد و راه و رسم زندگى سازشان جهان گستر و جهانشمول
خواهد گرديد؛ و هنگامه تحقّق اين نويدها نيز با قيام امام مهدى عليه السلام خواهد
بود.
و منظور از جمله «كما استخلف الّذين من قبلهم.» نيز تأكيد بر تحقّق يافتن همان
نويد است چراكه روشنگرى مى كند كه خدا پيش از اين نيز به ايمان آوردگان و شايسته
كردارن واقعى همچون: آدم، داود، و سليمان، اقتدار و امكانات و خلافت بخشيده است.
براى نمونه، در مورد آدم مى فرمايد:
و اذ قال ربّك للملائكة انّى جاعل فى الارض خليفة.(213)
و هنگامى را به ياد آور كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: من در زمين جانشينى
خواهم گماشت.
و در مورد «داود» مى فرمايد:
يا داود انا جعلناك خليفة فى الأرض.(214)
هان اى داود! ما تو را در زمين خليفه و فرمانروا ساختيم و در مورد ديگر پيامبران
از تبار ابراهيم مى فرمايد:
فقد آتينا آل ابراهيم الكتاب و الحكم و آتيناهم ملكاً عظيما.(215)
به يقين ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت ارزانى داشتيم و به آنان فرمانروايى
پرشكوهى داديم.
3 - افزون بر آنچه بر درستى ديدگاه سوّم آمد، همه امامان معصوم و برگزيده خدا -
كه درود بر آنان باد - بر اين واقعيّت قرآنى و روايى اجماع كرده اند و روشن است كه
اجماع و اتّفاق نظر آنان دليل درستى اين ديدگاه و براى ما حجّت است؛ چراكه پيامبر
گرامى فرمود: من از ميان شما مى روم امّا دو امانت پرارج و گرانبها بر جاى مى گذارم
كه يكى از آن دو، قرآن است و ديگرى خاندان من؛ و اين دو از هم جدايى ناپذيرند تا بر
سر حوض كوثر بر من وارد گردند. ؛
انّى تارك فيكم الثّقلين كتاب اللّه و عترتى اهل بيتى لن يفترقا حتّى يردا على
الحوض.(216)
4 - بعلاوه، آن نويدهاى جانبخشى را كه آيه شريفه مى دهد هنوز تحقّق نيافته است
تا جز اين ديدگاه را بپذيريم؛ چراكه نه مردم با ايمان و مسلمان اقتدارى در زمين و
زمان يافته اند، و نه جهان پر از عدل و داد گرديده است؛ نه شرك و ريا و فريب و
دجّالگرى سايه شومش را از سر مردم كوتاه كرده، و نه امنيّت و آزادى و عدالت جهانى
سايه دل انگيزش را گسترده است؛ پس چگونه مى توان جز ديدگاه سوم را پذيرفت؟
با اين بيان بايد در انتظار آن روز مبارك بود، روزى كه خدا اين وعده و اين نويد
جانبخش را تحقّق بخشد و جامه عمل پوشاند؛ بى گمان آن روز جاودانه و دل انگيز در راه
است و سرانجام، جان جهان خواهد آمد؛ چرا كه آفريدگار هستى هرگز در وعده اش تخلّف
نمى ورزد.
سوره نور آيه هاى 57 - 56
56. وَاَقِيْمُوْا الصَّلاَةَ وَ ءاتُوْا الزَّكوةَ وَ أَطِيْعُوا الرَّسُوْلَ
لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُوْنَ.
57. لاَتَحْسَبَنَّ الَّذِيْنَ كَفَرُوا مُعَجِزِيْنَ فِى الْأَرْضِ وَمَأويهُمُ
النَّارُ وَ لَبِئْسَ الْمَصِيْرُ.
ترجمه
56 - و [شما اى مردم توحيدگرا] نماز را برپا داريد و زكات [و حقوق اقتصادى
خويشتن ] را بدهيد و پيامبر را فرمانبردارى كنيد باشد كه مورد رحمت [و بخشايش ]قرار
گيريد.
57 - و آن كسانى كه كفر ورزيده اند [و در راه شرك و بيداد تلاش مى كنند هرگز
چنين ] مپندار كه [آفريدگارشان را] در زمين درمانده مى سازند [و يا از قلمرو قدرت
او مى گريزند؛ نه اين گونه نيست؛ بلكه آنان كيفر زشتكارى و بيداد خود را مى چشند] و
جايگاهشان دوزخ خواهد بود و [راستى كه ] چه بد بازگشتگاهى!
نگرشى بر واژه ها
«معجزين»: اين واژه جمع «معجز» و از ريشه «اعجاز» كه به مفهوم ناتوان ساختن و
درمانده كردن است، برگرفته شده است؛ و به همين تناسب در آيه شريفه منظور اين است كه
كفرگرايان و ظالمان هرگز نمى توانند از قلمرو قدرت آفريدگار هستى بيرون روند و او
را از كيفر خود ناتوان سازند.
«نار»: آتش شعله ور دوزخ.
«مأوا»: پناهگاه و جايگاه.
تفسير - هشدار به كفرگرايان و ستمكاران
پس از نويد جانبخشى كه به مردم با ايمان و شايسته كردار در آيات گذشته داد، اينك
در اين آيات آنان را به پيوند با آفريدگار تواناى هستى و مهر و محبّت به مردم فرامى
خواند و به نماز و پرداخت زكات كه دو سمبل پيوند با خدا و مردم است فرمان مى دهد.
در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:
وَ أَقِيْمُوْا الصَّلوةَ
و نماز و فرهنگ انسانساز آن را برپا داريد و به هنگام فرا رسيدن وقت نماز، آن
برنامه عبادى را به گونه اى كه شايسته و بايسته است بخوانيد.
وَ ءاتُوْا الزَّكوةَ
و زكات و حقوق مالى واجب خويشتن را بپردازيد.
وَ أَطِيْعُوا الرَّسُوْلَ
و پيامبر خدا را فرمان بريد.
لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُوْنَ.
تا مورد مهر و بخشايش قرار گيريد و خدا شما را به نعمتهاى پرشكوه خود پاداش دهد.
در دوّمين آيه مورد بحث مى فرمايد:
لاَتَحْسَبَنَّ الَّذِيْنَ كَفَرُوا مُعَجِزِيْنَ فِى الْأَرْضِ
هان اى پيامبر! هرگز مپندار كه آن كسانى كه كفر ورزيده و در راه بيداد گام سپرده
اند از كيفر عادلانه ما خود را رهايى خواهند داد و ما را درمانده خواهند ساخت؛
هرگز؛
وَ مَأْويهُمُ النَّارُ آنان از قلمرو قدرت ما بيرون نخواهند رفت، بلكه
جايگاهشان آتش شعله ور دوزخ است!
وَلَبِئْسَ الْمَصِيْرُ. و راستى كه دوزخ چه بد جايگاهى است!
با اينكه افكنده شدن كفرگرايان و ظالمان به دوزخ و سپرده شدن آنان به آتش شعله
ور آن، كيفرى است كه بر اساس حقّ و عدل، و برابر با حكمت و مصلحت، به آنان وعده
داده شده است، و خود با بدانديشى و بد زبانى و عملكرد زشت و ظالمانه خويش براى خود
خريده و در خور آن شده اند؛ با اين وصف، در آيه شريفه، به «بد جايگاه و پناهگاه»
وصف مى گردد؛ چراكه آنجا براى دوزخيان براستى رنج آور و دردانگيز است و براى آنان
عذابهاى بسيارى داشته و گرفتاريها و خفّتهاى وصف ناپذيرى به بار مى آورد؛ و به همين
جهت هم از آن به «بد پناهگاه و بد جايگاه» تعبير شده است.