/ سوره توبه / آيه هاى 129 - 122
122 . وَما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كافَّةً فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ
كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طآئِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فىِ الدّينِ وَلِيُنْذِرُوا
قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ
123 . يا أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا قاتِلُوا الَّذينَ يَلُونَكُمْ مِنَ
الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ
الْمُتَّقينَ.
124 . وَإِذا مآ أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زادَتْهُ
هذِهِ إيماناً فَأَمَّا الَّذينَ امَنُوا فَزادَتْهُمْ إِيماناً وَهُمْ
يَسْتَبْشِرُونَ.
125 . وَأَمَّا الَّذينَ فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً اِلى
رِجْسِهِمْ وَماتُوا وَهُمْ كافِرُونَ.
126 . أَوَ لا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فى كُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ
مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لايَتُوبُونَ وَلا هُمْ يَذَّكَّرُونَ.
127 . وَإِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ هَلْ
يَريكُمْ مِّنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ
قَوْمٌ لايَفْقَهُونَ.
128 . لَقَدْ جآءَكُم رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ
حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ.
129 . فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِىَ اللَّهُ لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ
تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ.
ترجمه
122 - و شايسته نيست كه ايمان آوردگان همگى [به سوى ميدان كارزار ]كوچ
نمايند [و پيامبر را تنها گذارند]. پس چرا از هر فرقه اى از آنان گروهى [براى جهاد
]كوچ نمى كنند تا [گروه ديگرى با پيامبر بمانند و] در قلمرو [فرهنگ ] و مفاهيم و
مقررات دين [شناخت و ]آگاهى به دست آورند و مردم خود را - هنگامى كه به سوى شان
بازگشتند - بيم دهند؟! باشد كه آنان [از نافرمانى پروردگار خود ]بترسند [و از گناه
و زشتى دورى جويند]؟!
123 - هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! با كفرگرايانى كه نزديك شما هستند
كارزار نماييد؛ و مباد كه پيكار با دشمن دور دست شما را از خطر و شرارت اينان
دستخوش غفلت سازد؛ و آنان بايد در شما شجاعت [و صلابت بجا و آكنده از عدل و انصاف
]بيابند؛ و بدانيد كه خدا با پروا پيشگان است.
124 - و هنگامى كه سوره اى فرو فرستاده مى شود، از ميان آنان كسى هست كه مى
گويد: [فروفرستاده شدن ] اين [سوره ]، ايمان [و باور ]كدامين شما را افزون ساخت؟!
[هان اى پيامبر به آنان بگو: ]امّا كسانى كه ايمان آورده اند،[اين سوره و آيات آن ]
بر ايمانشان مى افزايد و آنان [هستند كه از فرود آن ] شادى مى كنند.
125 - امّا آن كسانى كه در دلهايشان بيمارى [ترديد و عناد ]است، [بافرود هر سوره
اى ]پليدى [و حسادت تازه اى ] بر پليديشان افزوده مى شود، و در حال كفر مى ميرند.
126 - آيا آنان نمى بينند كه در هر سال، يك يا دو بار مورد آزمون قرار مى گيرند؟
باز هم نه توبه مى كنند و نه به خود شان مى آيند [و درس عبرت مى گيرند].
127 - و هنگامى كه سوره اى [از قرآن ]فرو فرستاده مى شود، پاره اى از آنان به
پاره اى ديگر مى نگرند [و مى گويند:] آيا كسى شما را مى بيند [و اگر مسجد را ترك
كنيم، شناخته مى شويم ]؟ آنگاه [دزدانه از حضور پيامبر بيرون رفته و به خانه خود]
باز مى گردند. خدا دلهايشان را [از حق و عدالت ]برگرداند؛ چرا كه آنان گروهى هستند
كه نمى فهمند.
128 - بى ترديد براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه رنج [و دشوارى ]شما بر او
گران است؛ بر [هدايت و نجات ] شما حريص [و سخت كوشا]، و نسبت به ايمان آوردگان،
دلسوز و مهربان است.
129 - پس اگر [باز هم از حق ] روى برتافتند، [تو اى پيامبر اندوه به دل راه مده
و به آنان ]بگو: خدا مرا بس است؛ هيچ خدايى جز او نيست؛ بر او اعتماد نموده ام؛ و
او پروردگار عرش بزرگ [و پرشكوه ]است.
نگرشى بر واژه ها
«تفقّه»: آموختن و فراگرفتن. واژه «فقه» در فرهنگ واژه شناسان
به مفهوم فهميدن و دانا شدن است و در اصطلاح، شناخت وآگاهى از احكام و مقررات دينى
است. بر اين اساس است كه آگاه به دين را «فقيه» مى گويند.
«حذر»: دورى گزيدن از چيزى به خاطر زيان آن.
«مرض»: اين واژه به مفهوم بيمارى است، امّا در آيه شريفه منظور بيمارى ترديد و
نفاق است؛ چرا كه ترديد و نفاق بيمارى دل است و بسان بيمارى جسم نياز به طبيب و
درمان دارد، و از آنجايى كه بيمارى دل سخت تر از بيمارى جسم است،درمان آن نيز سخت
تر، و دارو و طبيب آن نيز ناياب ترو كمتر است.
«عزيز»: اين واژه به مفهوم سخت، دشوار و گران است، امّا هنگامى كه در مورد خدا
به كار مى رود و از اوصاف او شمرده مى شود، به مفهوم توانمند، پيروزمند و شكست
ناپذيرآمده است كه انجام هيچ كارى بر او گران نيست.
«عنت»: رنج و سختى.
«توكّل»: اعتماد به خدا و واگذاردن كار به او از روى اطمينانى كه به تدبير
شايسته و بايسته و كفايت اوست.
شأن نزول
در شأن نزول و داستان فرود نخستين آيه مورد بحث دو روايت آمده است:
1 - «كلبى» از «ابن عباس» آورده است كه: شيوه پيامبر گرامى چنين بود كه وقتى به
سوى ميدان جهاد حركت مى كرد، جز نفاقگرايان و كسانى كه به راستى توان و امكان
همراهى آن حضرت را نداشتند، كسى از رفتن به ميدان كارزار تخلّف نمى ورزيد؛ امّا پس
از جنگ تبوك و تخلّف نفاقگرايان و فرود آياتى در نكوهش آنان، مردم با ايمان سوگند
ياد كردند كه پس از آن در تمام ميدانهاى جهاد - كه پيامبر گرامى شركت مى فرمود، و
يا ديگرى را به فرماندهى مجاهدان مسلمان بر مى گزيد و خود حضور نمى يافت - شركت
جويند. بر اين اساس بود كه وقتى پيامبر در شرايط خاصّى خود به سوى ميدان كاراز نمى
رفت و ديگران رابه فرماندهى سپاه توحيد بر مى گزيد، همه ايمان آوردگان به سوى جهاد
مى شتافتند و در نتيجه پيامبر در مدينه تنها مى ماند؛ و اين آيات به منظور سامان
دادن به اين مشكل فرود آمد كه: و ماكان المؤمنون...(30)
2 - امّا «مجاهد» در داستان فرود آيه شريفه شأن نزول ديگرى آورده كه اين گونه
است: گروهى از ياران پيامبر پس از آگاهى از مقررات و مفاهيم اسلام براى رساندن
پيامِ پيامبر به صحرانشينان پيرامون مدينه، به سوى آنان مى رفتند و ضمن كسب و كار و
تلاش براى زندگى، مردم صحرانشين را نيز به حق و فضيلت و توحيد و تقوا دعوت مى كردند
و راه اسلام و ايمان را به آنان نشان داده و كسانى را كه آماده بودند، هدايت مى
نمودند. امّا در يكى از سفرها پاره اى به آنان خاطر نشان ساختند كه شما چگونه
پيامبر را در مدينه تنها مى گذاريد و خود در منطقه پراكنده شده و به رساندن پيام يا
ديگر امور مى پردازيد؟ و بدين وسيله بر آنان خرده گرفتند و اين سبب شد كه آنان در
دل اندوهگين گرديده و همگى به مدينه و به حضور پيامبر آمدند؛ و خدا به خاطر بازگشتِ
گروهى آنان و رها كردن امور دينى و ارشادى صحرانشينان، اين آيه را بر قلب مصفّاى
پيامبر فرو فرستاد...
تفسير
جهاد علمى ورزمى در آياتى كه گذشت آفريدگار هستى با بهترين و دلنشين ترين
شيوه، مردم با ايمان را به جهاد با كفر و بيداد ترغيب فرمود و همگان را از تخلّف از
جهاد و وانهادن وظيفه سترگ پيكار با ستم و استبداد هشدار داد و تخلف كنندگان را به
باد نكوهش گرفت، اينك در اين آيات روشن مى سازد كه در پاره اى از موارد مى توان به
جاى جهاد رزمى، به جهاد علمى و فرهنگى يا كار ديگرى پرداخت؛ در اين مورد مى فرمايد:
وَما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كافَّةً
و ايمان آوردگان نبايد همگى به سوى ميدان كارزار كوچ كنند و پيامبر را تنها
گذارند.
اين فراز از آيه شريفه، در ظاهر به صورت نفى آمده، امّا همان گونه كه ترجمه
گرديد، در معنا نهى و هشدار است و به ايمان آوردگان هشدار مى دهد كه پيامبر را تنها
نگذارند و همگى به سوى ميدان جهاد بروند.
«جبايى» مى گويد: منظور اين است كه ايمان آوردگان نبايد همگى به خاطر آموختن
مقررات دين شهر و ديار خود را ترك كنند و به سوى مدينه كوچ نمايند.
فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طآئِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فىِ
الدّينِ
در تفسير اين فراز، ديدگاه ها يكسان نيست.
1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس» مفهوم آيه اين است كه چرا نبايد از هر
جامعه اى گروهى به ميدان كارزار بروند، و گروهى ديگر براى آموختن مقررات و مفاهيم
دين نزد پيامبر گردآيند و در غيبت مجاهدان و مبارزان، احكام و سنن الهى را
بياموزند، و آياتى را كه فرود مى آيد ثبت و ضبط نمايند، تا پس از بازگشت آنان همه
را با آنها آشنا سازند؟! و روشنگرى كنند كه پس از حركت آنان به سوى ميدان كارزار
اين آيات فرود آمده و اين مقررات و اندرزها و درسها را از پيامبر آموخته ايم؛ و
بدين ترتيب آنان را آگاه ساخته و جامعه را با دو بال فرهنگ و ايمانِ به خدا پيش
برند.
با اين بيان مفهوم جمله بعد نيز همين است كه: و چون آنان از ميدان جهاد نزد
اينان باز آمدند، قرآن و فرهنگ انسانساز آن را به آنان بياموزند و به وسيله كتاب
خدا هشدارشان دهند، باشد كه آنان از نافرمانى خدا بترسند و از ستم و گناه دورى
گزينند «وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ...».
از حضرت باقرعليه السلام در اين مورد آورده اند كه فرمود: «كان هذا حين كثر
النّاس فامرهم اللّه أن تنفر منهم طائفة و تقيم طائفة للتّفقّه و أن يكون الغزو
نوباً.»(31)
اين فرمان خدا براى زمانى بود كه مردم مسلمان شمارشان بسيار گرديد و خدا بدين
وسيله مقرّر فرمود كه گروهى از جامعه اسلامى به جهاد روند و گروهى براى آموزش دين و
دانش در شهر بمانند و رفتن به ميدان كارزار بر اساس يك ترتيب عادلانه و درست باشد.
2 - امّا برخى از جمله «ابومسلم» مى گويند: فرمان «تفقّه» و «انذار» يا آموختن
دين و هشدار ديگران، هر دو، كارِ جهادگران و مبارزان مسلمان است؛ خدا آنان را موظّف
مى سازد كه ضمن پيكار با دشمن به همراه پيامبر يا بدون حضور آن حضرت، احكام و
مقررات دين را نيز فراگيرند، تا در بازگشت به جامعه و شهر خويش، باز ماندگان از
جهاد و زنان و كودكان را آگاهى بخشند و بيم دهند. با اين بيان مفهوم ياد گرفتن دين
خدا اين است كه مجاهدان در ميدان جهاد و فراز و نشيب هاى آن به بينش و آگاهى جديدى
مى رسند و در آنجا پيروزى دين خدا بر شرك گرايان و يارى خدا را احساس مى كنند و
زمانى كه به شهر و ديار خويش بازگشتند مى توانند بر جاى ماندگان از جهاد يا ديگران
را كه هنوز در كفر و شرك اسيرند، از رويدادها و روند جارى آگاهى بخشيده و براى آنها
روشن سازند كه از ايستادگى در برابر امواج رهايى بخش اسلام و از حق ستيزى در برابر
پيامبر مهر و عدالت جز سرافكندى و خوارى دنيا و آخرت سودى نخواهند برد؛ و بدين
وسيله آنان را از سرنوشت كفرگرايان بيم داده و از جنگ بر ضد پيامبر هشدار دهند.
به باور «ابومسلم» با اين بيان، كوچ كنندگان به ميدان جهاد سه پاداش خواهند
داشت:
پاداش پر شكوه جهاد رزمى،
پاداش ارجدار جهاد علمى و فرهنگى،
و پاداش بيم رسانى به مردم خويش.
3 - از ديدگاه «جبايى» تفقّه در دين مربوط به كوچ كنندگان است؛ و بر اين اساس
تفسير آيه اين است كه: نبايد همه ايمان آوردگان از جامعه و شهر و ديار خويش كوچ
كنند و سرزمين هاى خويش را خالى گذارند، بلكه بايد از هر منطقه و جمعيتى گروهى به
سوى پيامبر بار سفر بندند و با آموختن مقررات و مفاهيم دين ازآن پيشواى بزرگ،
هنگامى كه به سوى مردم خويش بازگشتند، احكام و دستورات اسلام را به آگاهى آنان
برسانند و بيمشان دهند. با اين بيان منظور از كوچ كردن، حركت پر شور براى دانش طلبى
و آموختن علم است؛ و قرآن بدان دليل آن را «نفر» ناميده است كه در اين راه بايد با
دشمنان در پرتو سلاح دانش و بينش پيكار نمود.
«ابو عاصم» در اين مورد آورده است كه: از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه
دورى گزيدن از وطن براى كسب دانش و بينش اثرى شگفت در موفقيّت انسان در اين راه
دارد، و او مى تواند در غربت چيزهايى فرا گيرد كه فرا گرفتن آنها در وطن برايش
ميسّر نخواهد بود.
مباد از دشمن خانگى غافل گرديد در اين آيه شريفه در ادامه بحث جهاد رزمى و علمى،
قرآن شريف دو فرمان ديگر در اين مورد به مردم با ايمان مى دهد و مى فرمايد:
يا أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا قاتِلُوا الَّذينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ
هان اى ايمان آوردگان! با كفر گرايانى كه از نظر موقعيت مكانى و خويشاوندى به
شما نزديك هستند پيكار كنيد، و مبادا كه دشمن دور دست شما را از دشمن خانگى دستخوش
غفلت سازد.
به باور «حسن» اين فرمان پيش از آمدن دستور كارزار با همه شرك گرايان فرود آمده
بود. و به باور برخى ديگر اين فرمان براى هميشه تاريخ است؛ چرا كه براى هيچ جامعه و
مردمى شايسته نيست كه به پيكار با دشمنان دور دست بروند و نزديكان بد انديش را
واگذارند تا با نقشه هاى زشت و تجاوز كارانه به جامعه زيان وارد آورند و آنان را از
مسير درست و عادلانه منحرف سازند. تنها در يك صورت مى توان آنان را وا نهاد و آن
زمانى است كه آنان با مسلمانان پيمان همزيستى مسالمت آميز داشته باشند.
آيه شريفه نشانگر آن است كه مردم هر شهر و ديارى موظّفند تا در برابر دشمن
تجاوزكارى كه در انديشه يورش به مرزها و شهرهاى آنان است دليرانه بايستند و با وجود
زمامدار عادل و يا بدون آن، از كرامت و وطن خويش دفاع كنند.
«ابن عباس» در اين مورد مى گويد: آيه شريفه به اين نكته اشاره دارد كه مردم
مسلمان به كارزار با دشمنان نزديك همچون: «بنى قريظه»، «بنى نضير» و مردم تجاوزكار
«فدك» و «خيبر» فرمان يافته بودند.
«ابن عمر» مى گويد: منظور از اين دشمنان، روميان بودند كه تامرزهاى شام و عراق
در تصرّف آنان بود، و شام به مدينه نزديكتر از عراق است.
و نيز آورده اند كه هرگاه از «حسن» در تفسير آيه و كارزار با «روم» و «ترك» و
«ديلم» پرسش مى شد، اين آيه را مى خواند كه: يا أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا قاتِلُوا
الَّذينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ ... .
در ادامه آيه شريفه به بيان دستور ديگرى پرداخته و مى فرمايد:
وَلْيَجِدُوا فيكُمْ غِلْظَةً
و آنان بايد در شما شجاعت و خشونتِ بجا و لبريز از مهر و عدل بيابند.
به باور «ابن عباس» واژه «غلظة» در آيه شريفه به مفهوم شجاعت و شهامت است، و به
باور «مجاهد» به معناى سختى و تندى؛ و از ديدگاه «حسن» به مفهوم شكيبايى و پايدارى
در جهاد است. با اين بيان تفسير آيه اين است كه: كفر گرايان و تجاوزكاران از شما
دست بردار نخواهند بود، از اين رو بايد آنان خشونت و سخت گيرى عادلانه و بجا را از
شما احساس كنند تا دست از شرارت بردارند.
وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقينَ.
و بدانيد كه خدا يارى كننده پروا پيشگان و با آنان است، يار و ياور كسانى است كه
از شرك و گناه و ستم و تجاوز پروا مى كنند و روشن است كه هر كس خدا يار و ياور او
باشد، كسى نمى تواند بر او چيره گردد.
واكنش ها در برابر باران رحمت قرآن
در سومين آيه مورد بحث دگرباره به پديده شوم
نفاق و نفاقگرايان باز گشته و مى فرمايد:
وَإِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زادَتْهُ هذِهِ
إيماناً
و هنگامى كه سوره اى از جانب خدا فرو فرستاده مى شود، پاره اى از منافقان از سر
انكار و ناباورى به برخى ديگر شان مى گويند: اين سوره بر ايمانِ كدامين شما افزود؟
به باور پاره اى منظور اين است كه: برخى از نفاقگرايان از روى تمسخر به پاره اى
از ايمان آوردگانى كه دچار ترديد و سستى عقيده شده اند، مى گويند: اين سوره، بر
ايمان و بينش و يقين كدامين شما افزود؟
فَأَمَّا الَّذينَ امَنُوا فَزادَتْهُمْ إيماناً
امّا كسانى كه ايمان آورده اند، باورى بر ايمانشان افزوده خواهد شد ودستورات و
مقررات خدا را نيز افزون بر ايمان به خدا، گواهى خواهند كرد.
«ابن عباس» با بيان اين تفسير براى آيه، مى افزايد: با اين بيان آنان به خدا و
پيامبر و معاد و آياتى كه پيش از اين آيه فرود آمده بود، ايمان داشتند و به آنچه
نيز اكنون فرود آمده است ايمان مى آورند و همه را گواهى مى كنند.
وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ.
و آنان از فرود اين سوره شادمان گشته و به يكديگر نويد و مژده مى دهند و در چهره
هايشان برق شادى و شادمانى مى درخشد.
در ادامه سخن در اين مورد مى فرمايد:
وَأَمَّا الَّذينَ فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً اِلى رِجْسِهِمْ
و امّا آن كسانى كه در دلهايشان بيمارى مرگبار ترديد و نفاق است، فرود اين سوره،
نفاق و عناد و كفر و حسادت ديگرى بر آنچه در دل داشتند، مى افزايد؛ چرا كه آنان در
مورد آنچه بر پيامبر فرود آمده است در ترديد و تحيّرند و با فرود سوره اى جديد، بر
تحيّر و نفاق و ترديد شان افزون مى گردد.
در آيه شريفه بدان دليل از كفر و نفاق به «رجس» و پليدى تعبير شده است تا از اين
پديده شوم و گرفتاران به آن، نكوهش گردد و اين درس را بدهد كه، همان گونه كه دورى
گزيدن از پليديها لازم است، پرهيز از آفت كفر و نفاق نيز ضرورى است.
و نيز بدان دليل افزودن نفاق و كفر را به سوره نسبت مى دهد كه فرود آن باعث
افزونى كفر و نفاق آنان مى گردد، و اين درست به اين مثال عربى مى ماند كه مى گويند:
كفى بالسّلامة داءً و يا شاعر مى گويد: و حسبك داءً أن تصح و تسلما همين بيمارى تو
را بس كه به صحت و سلامت نايل آيى.
وَ ماتُوا وَهُمْ كافِرُونَ.
و همان ترديدى كه در مورد اين سوره و ديگر سوره هاى قرآن داشتند باعث شد كه آنان
در حال كفر بميرند و با بدترين بازگشت، به سوى خدا باز گردند.
نكوهش از درست نينديشيدن
در پنجمين آيه مورد بحث عدم تدبّر و درست نينديشيدن
نفاقگرايان را به باد نكوهش گرفته و مى فرمايد:
أَوَ لا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فى كُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ
مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لايَتُوبُونَ وَلا هُمْ يَذَّكَّرُونَ.
آيا آنان نمى بينند و نمى دانند كه در هر سال يك يا دو بار به وسيله بيماريها و
گرفتاريها و گرسنگى - كه سفير مرگ هستند - مورد آزمايش قرار مى گيرند؟ و با اين وصف
نه راه توبه پيش مى گيرند و نه به خود مى آيند و درس عبرت مى پذيرند و نه نعمت هاى
خدا را كه در كران تا كران وجود آنهاست، به ياد مى آورند.
به باور «ابن عباس» و «حسن» منظور اين است كه: آنان با جهاد به همراه پيامبر و
ديدن يارى خدا و حمايت او از پيامبرش، و نيز گرفتار آمدن دشمنان آن حضرت به كيفر
تجاوزشان - كه برخى كشته مى شوند و برخى اسير مى گردند - امتحان مى شوند.
و به باور «مجاهد» آنان با گرفتار آمدن به قحطى و گرسنگى و گرفتارى امتحان مى
شوند.
و از ديدگاه «مقاتل» آنان با دريده شدن پرده نفاق و رو شدن پليدى درونى و ناپاكى
باطنى شان امتحان مى گردند. و از ديدگاه «ضحّاك»، به وسيله گرفتارى و آوارگى از
خانه و شهر و ديار خويش و نيامدن باران و نابود شدن محصولات زراعى و ميوه ها، آزمون
مى گردند.
در ادامه سخن از حق ستيزى آنان مى فرمايد:
وَإِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ
و هنگامى كه در حضور پيامبر خدا هستند و سوره اى فرو فرستاده مى شود، آنان كه
فرود آمدن آن سوره و شنيدنش را خوش ندارند با نگاه هاى پر كينه و خشم به يكديگر
نگاه مى كنند و با اشاره هاى گوناگون ناراحتى و نگرانى خود را بروز مى دهند.
هَلْ يَريكُمْ مِّنْ أَحَدٍ
و از يكديگر مى پرسند آيا كسى شما را ديد؟
اين شيوه نادرست و ناهنجارشان به خاطر آن است كه به دليل نفاق گرايى و دورويى
شان، نگران آن هستند كه مبادا كسى از درونشان آگاه گردد؛ از اين رو با اشاره و
گفتگوهاى رمزى، دزدانه بر مى خيزند و مى روند؛ چرا كه مى ترسند آيه اى در مورد آنان
فرود آيد و نفاق و نا باورى درونى و بازيگرى هاى گوناگونشان را رو كند و رسوايشان
سازد، و به همين جهت به جاى گفتار و مبادله ديدگاه ها با زبان و سخن، با اشاره چشم
و ابرو سخن مى گويند.
به باور برخى منظور اين است كه آنان با نگاه هاى انكار و تحقير به فرود آيات
قرآن بر پيامبر، به يكديگر مى گفتند: آيا كسى از ياران پيامبر ما را مى بيند؟ و
هنگامى كه يقين مى كردند كه كسى آنان را نديده و متوجّه آنان نيست، به بد انديشى و
طعن به قرآن سرگرم مى شدند؛ و اگر در مى يافتند كه كسى متوجّه رفتار و گفتار آنان
است، سكوت پيشه مى ساختند.
ثُمَّ انْصَرَفُوا
و آنگاه از مسجد و مجلس روى گردانيده و بيرون مى رفتند.
پاره اى نيز بر آنند كه از اسلام و ايمان روى مى گرداندند.
صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ
خدا به خاطر اين حق ستيزى و عنادشان، دلهاى آنان را از بهره ها و برخورداريهاى
معنوى و لذّت هاى روحى - كه مردم با ايمان، از حق و فضيلت و پيام خدا مى برند و
بدانها شادمان مى گردند - روى گردان ساخته است.
و به باور برخى منظور اين است كه: خدا دلهاى آنان را - به كيفر روى گردانىِ از
ايمانِ به قرآن و مجلس پيامبر - از درك رحمت و ثواب و پاداش خود محروم ساخته است.
و برخى ديگر بر آنند كه: اين جمله در حقيقت نفرين است و منظور اين مى باشد كه:
خدا آنان را كه در خور رسوايى و خوارى هستند به كيفر عملكردشان، رسوا سازد.
گفتنى است كه نفرين خدا بر بندگان در حقيقت هشدارى است سخت كه خبر از گرفتار
آمدن به عذاب مى دهد.
بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لايَفْقَهُونَ.
چرا كه اينان مردم بى خرد و بى فكرى هستند كه به خاطر حق ستيزى و عدم توجّه به
قرآن و آيات آن، پيام خدا و مفهوم بلند آن را نمى فهمند.
چهار ويژگى شكوهبار پيامبر در هفتمين آيه مورد بحث، قرآن روى سخن را به مردم
نموده و در ترسيم ويژگى هاى شكوهبار پيامبر مى فرمايد:
لَقَدْ جآءَكُم رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ
به يقين براى مردم پيام آورى از خودتان آمد ...
به باور «سدى» منظور اين است كه: به يقين پيامبرى از خود شما انسان ها، و از شما
مردم عرب زبان، و از فرزندان ابراهيم و اسماعيل، به سوى شما آمد.
امّا به باور «ابن عباس» روى سخن در آيه شريفه با دنياى عرب است؛ چرا كه در ميان
عرب هيچ تيره و تبارى پيدا نمى شود جز اينكه به گونه اى و از راهى با پيامبر گرامى
نسبت دارد.
از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود: منظور اين است كه آن حضرت با
اينكه در ميان شمامردم ديده به جهان گشود و در روزگار جاهليت و تباهى جامعه به دنيا
آمد، امّا از نظر نسب و ريشه و تبار پاك و پاكيزه بود و ناهنجارى هاى جاهليت، در
خانه و خانواده و نسب پاك او اثر نگذاشت. و از خود پيامبر آورده اند كه فرمود:
پيوندهاى نادرست خانوادگى كه در جاهليت رواج داشت در خانه و خانواده ما نبود، از
اين آن ناهنجارى ها در ولادت و رشد من اثر نداشته و وجود من به لطف خدا ثمره پيوند
درست خانوادگى همچون ازدواج در اسلام است.
گفتنى است كه خدا در آيه شريفه بر مردم منّت مى گذارد كه پيامبرتان از جنس شما
انسان هاست. و اين بدان جهت است كه وقتى وضعيت ولادت، شرايط خانوادگى، زادگاه و اصل
و نسب آن حضرت براى آنان روشن بود و او را در خردسالى و جوانى از نزديك ديدند و از
راستى و درستكاريش آگاه شدند و از او كارى كه در خور شايستگان نيست سراغ نداشتند،
در آن صورت بايد بهتر و آسان تر به گفتار و پيام آسمانى اش دل دهند و فرمان او را
به جان و دل بپذيرند؛ چرا كه هيچ دليلى براى مخالفت نخواهند داشت.
عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ
زيان و رنجى كه بر اثر حق ستيزى و شرك گرايى و ترك ايمان و تقوا گريبانگير شما
مى گردد، بر او سخت دشوار و ناراحت كننده است.
به باور «كلبى» و «ضحّاك» منظور اين است كه: گناهانى كه شما به آنها دست مى
يازيد بر او سخت ناگوار است. و به باور برخى ديگر، آنچه شما را به رنج و زيان
افكند، بر او سخت و دشوار است.
و «ابن انبارى» مى گويد: منظور اين است كه: آنچه باعث نابودى شما مى گردد بر او
دشوار است.
حَريصٌ عَلَيْكُمْ
«حسن» و «قتاده» مى گويند: بر هدايت و نجات آن كسانى كه ايمان نياورده اند، حريص
است و هماره مى كوشد تا آنان را به راه درست ايمان رهنمون گردد.
بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ.
و نسبت به ايمان آوردگان دلسوز و مهربان است.
به باور پاره اى دو واژه «رؤف» و «رحيم» به يك معنا آمده، و رأفت در حقيقت، شدت
مهر و محبت است. امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه آن حضرت نسبت به
فرمانبرداران از خدا و رعايت كنندگان مقررات او پر مهر، و نسبت به گناهكاران
بخشايشگر است.
پاره اى بر آنند كه او نسبت به خويشاوندان دلسوز و نسبت به دوستان مهربان است. و
پاره اى ميگويند او نسبت به كسانى كه او را ديدار ميكنند رؤف و نسبت به كسانى كه او
را نديده اند مهربان است.
يكى از دانشوران پيشين در مورد اين دو وصف آن حضرت در آيه شريفه مى گويد: خداى
فرزانه بر هيچ يك از پيامبران خويش جز پيامبر گرامى اسلام، دو نام از نامهاى گرامى
خود را در يك آيه و يك سخن بر نگزيده است؛ تنها در مورد آن حضرت است كه مى فرمايد:
«بالمؤمنين رؤف رحيم» درست همان دو واژه گرانقدرى كه در مورد خود به كار مى برد و
مى فرمايد: «اِنّ الله بالنّاس لرؤف رحيم.»(32) به يقين خدا نسبت به مردم مهربان و
بخشايشگر است.
در آخرين آيه مورد بحث، قرآن روى سخن را به پيامبر مى كند و مى فرمايد:
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِىَ اللَّهُ
پس اى پيامبر! اگر آنان از حق روى بر تافتند و از پذيرش پيام خدا و پيروى از
پيامبرش روى گرداندند، بگو: خدا مرا بسنده است؛ چرا كه او پيروزمند و تواناست.
به باور پاره اى منظور اين است كه: اگر آنان از تو اى پيامبر و از گواهى بر
رسالت و پيامبريت روى برتافتند، به آنان بگو: خدا براى من كافى است؛ چرا كه او بر
هر چيز و هر كارى تواناست.
لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ
به همان آفريدگارى كه خدايى جز او نيست،
عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ
بر او توكل نموده و كارهايم را به او واگذار مى كنم.
وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ.
و او پروردگار عرش بزرگ و پرشكوه است.
با اينكه آفريدگار هستى پروردگار هر چيزى است، آوردن نام عرش به خاطر بزرگداشت
آن است؛ و نيز به خاطر آن است كه وقتى او پروردگار عرش پرشكوه و با عظمت بود،
پروردگار ديگر پديده هاى كوچك و بزرگ نيز خواهد بود.
«ابومسلم» در اين مورد مى گويد: واژه «عرش» به مفهوم مالكيت و فرمانروايى است،
كه با اين بيان مفهوم جمله اين است كه: او پروردگار فرمانروايى بزرگ در آسمانها و
زمين است.
به باور پاره اى اين آيه مباركه آخرين آيه اى است كه از سوى خدا فرود آمد و
آخرين سوره اى كه يكباره بر قلب پاك پيامبر فرود آمد همين سوره بود.
و «قتاده» بر آن است كه: اين دو آيه آخرين آياتى بودند كه از آسمان فرود آمدند.
پرتوى از سوره توبه
نهمين سوره از سوره هاى قرآن شريف را از نظر گذرانده و اينك
در پرتو مهر و لطف فرو فرستنده قرآن در آستانه دهمين سوره ايستاده ايم.
در آيات يكصد و بيست و نه گانه سوره مباركه توبه باپيام هاى جان بخش و درس هاى
آموزنده اى روبه رو شديم و به موضوعات سازنده بسيارى در ابعاد گوناگون فردى و
اجتماعى برخورديم، كه اگر بخواهيم چكيده اى از آنها را به تابلو ببريم، با اين
مفاهيم و معارف و موضوعات روح بخش بر مى خوريم؛ با مفاهيمى چون:
هشدار به شرك گرايان و اعلان بيزارى از شرك.
برخورد عادلانه و انسانى براى زدودن تباهى شرك و بيداد.
آيين آزادگى و آزاد انديشى.
نكوهش از پيمان شكنانِ تجاوزكار.
برادرى در دين.
پيكار با عهد شكنان.
بهشت را به بهامى دهند و نه به بهانه.
آبادانى مسجدها و اداره شايسته و خدا پسندانه آنها.
منظور از آباد سازى مساجد.
معيار برترى و كمال.
دوستى و خويشاوندى در راه حق و عدالت.
يارى خدا و مهر او.
آفت غرور.
تدبيرى تحسين بر انگيز.
ورود شرك گرايان به مسجد الحرام ممنوع!
منظور از ناپاكى شرك گرايان.
اهل كتاب و پرستش غير خدا.
خيانتِ بسيارى از احبار و رهبان.
آتش بس در ماههاى حرام.
بازى باواژه ها و تحريف حقايق ممنوع!
چرا سُستى؟
نكوهش آزمندان...
آيا كفر مانع قبولى كارهاى شايسته است؟
هفده خصلت نكوهيده.
عدالت از ديدگاه خود كامكان.
محورهاى هشتگانه مصرف زكات.
نقشه شيطانى بد انديشان بر ضد پيامبر.
آيينه تاريخ.
پرتوى از ويژگى هاى ايمان آوردگان.
ايستادگى در برابر كفر آشكار و نهان.
ثمره شوم بخل و پيمان شكنى.
وسوسه ها... براى دلسرد ساختن مجاهدان.
دنيا پرستى و فرو مايگى.
گروههاى چهار گانه اى كه از جهاد معاف هستند.
صحرانشينان بى فرهنگ و جق ستيز.
صحرانشينان با فرهنگ و خداجو.
پيشگامان در اسلام و ايمان.
عدالت و انصاف در گفتار و داورى.
بازيگرى زير نام پرقداست مسجد و محراب.
زاهد نمايان جاه طلب.
سيماى مسجد واقعى و نماز گزاران راستين.
سودا با خدا.
راهى آسان و سازنده براى مبارزه باگناه.
هماره با راستگويان باشيد!
جهاد علمى و رزمى.
و ده ها موضوع ظريف و دقيق و سازنده ديگرى كه گذشت.(33)