/ سوره توبه / آيه هاى 121 - 117
117 . لقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِىِّ وَالْمُهاجِرينَ وَالْأَنْصارِ
الَّذينَ اتَّبَعُوهُ فى سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ ما كادَ يَزيغُ قُلُوبُ
فَريقٍ مِّنْهُمْ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحيمٌ
118 . وَعَلَى الثَّلاثَةِ الَّذينَ خُلِّفُوا حَتّى إِذا ضاقَتْ عَلَيْهِمُ
الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ
لاَّمَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا
إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ.
119 . يآ اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ
الصَّادِقينَ
120 . ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ اَنْ
يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَلايَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ
ذلِكَ بِأنَّهُمْ لايُصيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلانَصَبٌ وَلامَخْمَصَةٌ فى سَبيلِ اللَّهِ
وَلايَطَئُونَ مَوْطِئاً يَغيظُ الْكُفَّارَ وَلايَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً
إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لايُضيعُ اَجْرَ
الْمُحْسِنينَ.
121 . وَلايُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغيرَةً وَلاكَبيرَةً وَلايَقْطَعُونَ وادِياً
اِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ.
ترجمه
117 - به يقين خدا [مهرو] بخشايش خود را بر پيامبر و مهاجران و انصار كه
در آن زمان [و شرايطِ] دشوار [پيكارِ تبوك ] از او پيروى نمودند [و فرمان خدا را به
جان خريدند، ارزانى داشت و بر آنان ]بخشيد، [آن هم ]پس از آنكه چيزى نمانده بود كه
دل هاى گروهى از آنان [از فرمان حق ]منحرف گردد [و از همراهى با پيامبر تخلف
ورزند،آرى ]؛ باز [هم ]خدا بر آنان بخشيد، چرا كه او نسبت به آنان مهربان و
بخشايشگر است.
118 - و [نيز] بر آن سه تن كه [از حركت به سوى تبوك به همراه پيامبر ]وانهاده
شدند [و مردم روابط خود را به دستور پيامبر با آنان گسستند]، تا آنجا كه زمين [و
زمان ]با همه گستردگى اش بر آنان تنگ گرديد، و [كارشان به جايى رسيد كه ] از خويشتن
به تنگ آمدند و يقين كردند كه پناهى از خدا [و كيفرش ] جز به سوى [خود] او نيست؛ پس
خدا بخشايش خود را شامل حال آنان ساخت تا توبه نمايند؛ به يقين خدا آن توبه پذير و
مهربان است.
119 - هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد، پرواى خدا، را پيشه سازيد [و از
نافرمانى او بترسيد] و باراستگويان [و راستى پيشگان ] باشيد.
120 - مردم مدينه و صحرانشينان پيرامون آنان را نرسد كه از [دستور ]پيامبر تخلّف
ورزند و جان خود را گرامى تر از جان او بنگرند [و براى حراست از خود، از امنيّت او
چشم پوشند]. اين [هشدار از تخلفّ ] به خاطر آن است كه هيچ تشنگى و رنج و گرسنگى در
راه خدا به آنان نمى رسد، و در هيچ نقطه اى كه خشم كفرگرايان را بر انگيزد گامى نمى
نهند وهيچ ضربه اى بر [پيكر ]دشمنى وارد نمى آورند، جز اينكه به خاطر آن، [پاداش
انجام ]كارهاى شايسته براى آنان نوشته مى شود؛ چرا كه خدا پاداش نيكوكاران را، ضايع
نمى سازد.
121 - و [نيز] هيچ دارايى كوچك و بزرگى [يا اندك و هنگفتى ]را [در راه خدا]
هزينه نمى نمايند و هيچ [ دشت و ]درّه اى را[ براى جهاد در راه حق و فضيلت ]نمى
پيمايند، جز اينكه [ثواب آن ] به حساب آنان نوشته مى شود، تا خدا به آنان نيكوتر از
آنچه انجام مى دادند پاداش ارزانى دارد.
نگرشى بر واژه ها
«زيغ»: انحراف دل از حق.
«تخلّف»: بزماندن كسى از ديگران كه آنان مى روند و او را پشت سر خويش مى گذارند.
«رحب»: گستردگى و فراخى.
«ضيق»: تنگى و تنگنا.
«ظنّ»: در آيه شريفه به مفهوم يقين آمده است.
«صادق»: كسى كه درست بگويد و درست رفتار نمايد.
«رغبت»: تمايل و طلب سود و منفعت.
«ظمأ»: شدّت تشنگى.
«نصب»: رنج و خستگى.
«مخمصة»: گرسنگى. اين واژه در اصل از «خمص» و «خميص» برگرفته شده كه به مفهوم
تهى بودن شكم از غذا و لاغرى از شدت گرسنگى است.
«غيظ»: دگرگونى درون و برون انسان از ديدن چيزهاى هيجان انگيز و ناراحت كننده.
شأن نزول
1 - در داستان فرود نخستين آيه مورد بحث آورده اند كه: اين آيه مباركه
در باره پيكار «تبوك» و رنج هاى طاقت فرسايى كه در آن به مردم با ايمان رسيد، فرود
آمد، اين رنج ها و سختى ها به گونه اى شكننده بود كه گروهى آهنگ بازگشت نمودند،
امّا مهر و لطف وصف ناپذير خدا شامل حال آنان گرديد، و پايمردى ورزيدند و همه
مشكلات را در راه خدا به جان خريدند.
«حسن» در اين مورد آورده است كه: كار رنج و فشار آنان به جايى رسيد كه هرده تن
از مجاهدان مسلمان يك شتر براى سوارى داشتند؛ و از نظر موادّ غذايى نيز به خوردن
دانه هاو خرماى نامرغوب و غذاهاى نامناسب ناگزير شدند و فقدان امكانات و كمبود مواد
غذايى كار را به جايى رساند كه گاه چند نفر از يك خرما و اندك آب نيرومى گرفتند.
مفسران آورده اند كه: از جمله كسانى كه نخستين آيه مورد بحث درباره او فرود آمد
«عبدالله بن خيثمة» بود؛ چرا كه او از كسانى بود كه بر اثر سهل انگارى و سستى از
همراهى پيامبر و حركت به سوى تبوك تخلّف ورزيد. نامبرده پس از گذشت ده روز از حركت
سپاه توحيد به سوى «تبوك»، در روزى بسيار گرم و سوزان به خانه خويش نزد دو همسرش
آمد و ديد هر كدام از آن دو، سايبان خانه اش را آراسته و آب سرد و گوارا و غذاى
مناسب آماده ساخته و هردو در انتظار او هستند.
با ديدن خانه و زندگى مرتّب، دو همسر زيبا و آراسته، غذاى گرم و مناسب و سايبانِ
آب و جارو شده، ناگاه انديشه اى در مغزش پديدار شد و گفت: سبحان اللَّه! پيامبر
گرانقدرى كه گناهى از او سر نزده و گذشته و آينده اش را خدا تضمين فرموده است، اينك
در سوزِگرما و سرما سلاح خويشتن را به دوش گرفته و به ميدان جهاد روان است، امّا
«عبدالله» را بنگر كه در زير سايبان خنك و كنار غذاى آماده و ميان دوبانوى زيباروى
خويش قرار دارد! راستى زهى بى انصافى!
و از پى اين فكر كه بسان برقى در مغزش درخشيد، رو به دو همسر خود نمود و گفت: به
خداى سوگندبا هيچ يك از شما دو يار مهربان سخنى نخواهم گفت و زيراين سايبانهاى خنك
نخواهم ماند تا خويشتن را به پيامبر مهر و عدالت برسانم.
اين را گفت و بر شتر خود نشست و شتابان راه «تبوك» را در پيش گرفت. دو همسر سر
راهش را گرفتند امّا او همانگونه كه تصميم گرفته بود با آنان سخن نگفت و بسرعت به
سوى تبوك ركاب كشيد و با پيمودن آن راه طولانى به سپاه پيامبر نزديك شد.
آنان هنگامى كه او را از دور نظاره كردند، گفتند: خدايا، سوارى از راه مى رسد،
اين سوار چه كسى مى تواند باشد؟
پيامبر فرمود: هان اى سوار! اگر «ابوخيثمة» باشى بهتر است. و شگفتا كه وقتى
نزديك شد، ديدند هموست.
از شتر پياده شد و به نزد پيامبر رفت و سلام كرد، و پس از شنيدن پاسخ سلام از
پيامبر گرامى، جريان آمدنش را بازگفت و پيامبر در حق او دعاكرد.
و بدين سان نامبرده كه در آغاز كار، دلش از حق منحرف گرديده، و از حركت به سوى
جهاد سرباز زده بود، به لطف خدا و به خاطر انديشه و نيّت پاك و درست اش به خود آمد
و خداى پرمهر نيز او را در راه ايمان و اسلام، پايدارى ارزانى داشت.
2 - در داستان فرود دومين آيه مورد بحث آورده اند كه: اين آيه مباركه در مورد
«كعب بن مالك»، «مرارة بن ربيع» و «هلال بن اميه» فرود آمد؛ چرا كه آنان نيز بر اثر
سهل انگارى و سستى از همراهى پيامبر و حركت به سوى تبوك باز ماندند؛ امّا به زودى
دچار ندامت و پشيمانى گشتند.
هنگامى كه پيامبر «به مدينه» بازگشت، آنان به حضورش آمدند و پوزش خواستند، امّا
آن حضرت پاسخى به آن سه تن نداد و به مسلمانان نيز پيام داد كه با آنان سخن نگويند.
پس از دستور سازنده و حكيمانه پيامبر، همه مسلمانان، حتى كودكان خردسال از آنان
بريدند و همسرانشان نزد پيامبر آمدند و گفتند: اگر اجازه دهيد، مانيز از آنان دورى
خواهيم گزيد. امّا پيامبر مهر اجازه جدايى و گسستن پيوند زندگى مشترك را نداد ولى
هشدار داد كه به آنان روى خوش نشان ندهند. باگذشت زمان و قطع رابطه مردم مسلمان با
آنان، فضاى شهر مدينه با همه گستردگى اش بر آن سه تن تنگ گرديد؛ به همين جهت از شهر
بيرون شدند و به كوههاى اطراف پناه بردند. خانواده هاى آنان به ايشان آب و غذا مى
رساندند، امّابا آنان همسخن نمى شدند.
مدّتى بدين گونه گذشت و آن سه، شبها را به روز و روزها را؛ با رنج و درد در كنار
هم به سر آوردند، امّا پس از مدتى يكى از آنان گفت: دوستان! اينك كه مردم از ما
بريده اند و كسى با ماهمسخن نمى شود، بياييد خود مان هم از يكديگر ببريم، و آنگاه
آن سه تن نيز از هم جدا شدند و هر كدام به سويى رفتند. پس از گذشت پنجاه روز راز و
نياز و نثار اشك و آه و توبه و ندامت و آمرزش خواهى، سرانجام خداى پرمهر توبه آن سه
تن را پذيرفت و اين آيه شريفه در باره آنان فرود آمد: و على الثلاثة الّذين خُلّفوا
حتى اذا ضاقت عليهم اَلْاَرض...
تفسير
راهى آسان و سازنده براى مبارزه با گناه در نخستين آيه مورد بحث در اشاره
به بخشايش خدا و لطف او در مورد بندگان شايسته كردارش مى فرمايد:
لقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِىِّ وَالْمُهاجِرينَ وَالْأَنْصارِ
به يقين، خدا بر پيامبر و مهاجران و انصار كه در آن ساعت دشوار از او پيروى
كردند ببخشود ...
در واژه «لقد»، لام براى تأكيد و سوگند آمده است تا نشان دهد كه خدا رحمت و
بخشايش خود را به آنان ارزانى داشت و توبه آنان را پذيراگشت. و آمدن، نام گرانمايه
پيامبر در اين آيه به خاطر زيبايى و آراستگى بيشتر كلام است و نشانگر آن است كه
حضرت سبب توبه و بازگشت آنان به سوى خدا شد و بر اثر تدبير سازنده او بود كه آنان
نجات يافتند و گرنه خود آن بزرگوار از لغزش و اشتباه نيز پاك و مصون است و كارى كه
نياز به توبه باشد، از او سر نزده است.
از هشتمين امام نور آورده اند كه آيه شريفه را اين گونه قرائت فرمود: لقد تاب
الله بالنبىّ على المهاجرين والانصار... كه در اين صورت مفهوم آيه اين است؛ كه:
بيقين خدا توبه مهاجران و انصار را بوسيله پيامبر پذيرفت و به حرمت او آنان را شامل
بخشايش و مهر خود قرار داد.
الَّذينَ اتَّبَعُوهُ
همانان كه در سخت ترين ميدانهاى كارزار، از جمله در حركت به سوى تبوك از آن حضرت
پيروى كردند.
فى سَاعَةِ الْعُسْرَةِ
واژه «ساعت» در آيه شريفه به مفهوم زمان است و واژه «عسرة» نيز به مفهوم دشوارى
و سختى.
«جابر» مى گويد: منظور از دشوارى و سختى، عبارت از دشوارى از نظر زاد و توشه و
مركب و سلاح و آب وديگر امكانات مورد نياز است.
و «عمر» در اين مورد آورده است كه: در آن سفر به گرمايى سخت و سوزان گرفتار
آمديم كه خدا بر اثر دعاى پيامبرش بارانى خوش فروفرستاد و ما را از آن شدّت گرما
نجات داد.
مِنْ بَعْدِ ما كادَ يَزيغُ قُلُوبُ فَريقٍ مِّنْهُمْ
اين بخشايش خدا هنگامى بود كه بر اثر فشارها و مشكلات طاقت فرسا چيزى نمانده بود
كه دلهاى گروهى از ايمان آوردگان، از حق و عدالت انحراف جسته و بر آن شوند كه فرمان
خدا و پيامبر را ناديده انگاشته و به مدينه باز گردند؛ امّا خدا در پرتو مهر خود
آنان را از اين كار ناروا باز داشت و در نتيجه آنان به همراه، پيامبر رفتند و
پايدارى ورزيدند و افتخار آفريدند.
ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ
و خداى پس از اين لغزش آنان، باز هم بر آنان ببخشود و از لغزش آنان گذشت.
واژه «زيغ» به مفهوم لغزش و انحراف است و منظور از آن، نه لغزش و انحراف در
عقيده و ايمان، بلكه همان آهنگ تخلّف از جهاد و همراهى پيامبر و تصميم به بازگشت
است.
إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحيمٌ
چرا كه خدا نسبت به آنان مهربان و بخشايشگر است، و در پرتو همين مهر و بخشايش
بود كه از لغزش آنان گذشت.
در دوّمين آيه مورد بحث، قرآن روشنگرى مى كند كه خداى پرمهر نه تنها پيامبر و
بيشتر مهاجرين و انصار را كه به حضرت اقتدا نموده و به جهاد در راه خدا، پرداخته
بودند، همه را مورد بخشايش و مهر خود قرار داد، كه بر آن سه تن نيز كه ناخواسته و
بر اثر سهل انگارى تخلّف ورزيده و آنگاه پشيمان شده و روى توبه به بارگاه او آورده
بودند، رحمت آورد و توبه آنان را پذيرفت. در اين مورد مى فرمايد:
وَعَلَى الثَّلاثَةِ الَّذينَ خُلِّفُوا
و بر آن سه تن نيز كه از جهاد بازماندند و به همراه پيامبر نرفتند ... بخشيد.
به باور «مجاهد» منظور اين است كه: و بر آن سه نفر كه از پذيرفته شدن توبه از
ديگر تخلّف كنندگان از جهاد كه توبه نمودند، عقب افتادند و پذيرش توبه از آنان روى
مصالح حكيمانه اى به تأخير افتاد و از ديگر توبه كنندگان بازماندند...(23)
امّا به باور «حسن» و «قتاده» ، منظور اين است كه: و بر آن سه تن كه از جنگ تبوك
و از همراهى پيامبر تخلف جستند نيز بخشيد. در قرائتى كه از خاندان رسالت رسيده است
«خالفوا» خوانده شده و در اين صورت منظور اين است كه: و برآن سه نفر كه از همراهى
پيامبر مخالفت ورزيدند و به جهاد نرفتند، چرا كه اگر به راستى آنان به جاى مانده
بودند، در آن صورت درخور نكوهش و سرزنش نمى شدند، و همين مورد سرزنش قرار گرفتن،
نشانگر مخالفت آنان است.
حَتّى إِذا ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ
تا اينكه دنيا با همه گستردگى اش بر آنان تنگ گرديد.
اين تعبير بيانگر شرايط و حال و روز كسى است كه به نهايت پشيمانى و ژرفاى ندامت
رسيده و ديگر راهى براى خود نمى يابد. اين شرايط سخت بدان دليل براى آنان پديد آمد
كه پيامبر مردم را از ادامه دوستى و رابطه دوستانه با آنان بازداشت و آنان يكباره
ديدند نه تنها در جامعه اسلامى، كه در خانه و ميان همسر و فرزندان خود نيز تنها
مانده و همه از آنان گسسته و در محاصره زندان اجتماعى گرفتار آمده اند.
آنان با ندامت عميق از تخلّف خود، روى توبه به بارگاه خدا آوردند، امّا پذيرش
توبه آنان به تأخير افتاد و حكمت خدا، گويى بر آن بود كه با وارد آمدن فشارى سخت بر
آنان، ديگران درس عبرت گيرند و به فكر تخلّف از فرمان خدا و سستى و سهل انگارى
نيفتند.
وَضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ
اين تعبير بيانگر اوج اندوه زدگى است و نشان مى دهد كه كار به گونه اى بر آنان
سخت شد كه گويى جايى براى نهان ساختن غم جانكاه درون خود در كران تاكران سازمان
وجود خويش نيافتند.
و به باور پاره اى، مفهوم تنگى جان، تنگى سينه است و منظور اين است كه: و سينه
هايشان تنگ شد.
وَظَنُّوا أَنْ لاَّمَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ
و يقين كردند كه جز خداى يكتا پناهگاهى نيست كه بتواند آنان را از عدل خدا و
كيفر عادلانه او حفظ كند و به سوى او پناه برند، و تنها راه نجاتشان توبه واقعى است
كه اگر پذيرفته شود آنان را از عذاب رهايى مى بخشد.
ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا
آنگاه خدا توبه را براى آنان آسان گردانيد تا توبه نمايند.
به باور پاره اى منظور اين است كه: تا به حال نخستين خود - كه پيش از تخلّف و
آلودگى به گناه داشتند - باز گردند.
امّا به باور پاره اى ديگر، خدا توبه آن سه نفر را پذيرفت و گناه آنان را بخشيد
تا مردمِ با ايمان از گناهان خود توبه كنند و بدانند كه خدا توبه پذير است.
«حسن» در مورد آنان مى گويد: بهوش باشيد كه آنان نه خونى ريخته بودند و نه حقوقى
پايمال ساخته و نه پيوند خويشاوندى را گسسته بودند، بلكه گناهشان اين بود كه هنگام
حركت مردم مسلمان به سوى جهاد به همراه پيامبر، آنان بر اين سه تن پيشى جسته و
اينان را پشت سر نهادند؛ و اين سه تن، يكى به خاطر باغ و بوستانش، ديگرى در عشق
همسر و فرزندانش، و سومى براى راحتى جانش از حركت بازماندند، امّا پس از چند روز
پشيمان شدند و توبه كردند و خدا توبه آنان را پذيرفت.
إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ.
چرا كه خدا بسيار توبه پذير است و نسبت به بندگانش بسيار مهربان.
پيوند آيات
در مورد چگونگى پيوند اين دو آيه با آيات پيش دو نظر است:
1 - به باور «ابومسلم» آيه نخست، به آيه شريفه «التائبون...(24)» پيوند مى خورد.
در آن آيه خدا ايمان آوردگان را مى ستايد، و در اين آيه روشنگرى مى كند كه خدا توبه
اين سه تن را بر اثر بيدارى و پيروى نمودن از پيامبر در سخت ترين شرايط، پذيرفت.
2 - امّا به باور برخى ديگر اين آيه به آيه شريفه «انّ اللّه له ملك السموات
والارض...»(25) پيوند مى خورد؛ چرا كه در آن آيه اين نكته را بيان مى كند كه
فرمانروايى آسمان ها و زمين از آن خداست و جز او پناه و پناهگاه واقعى كه به او
پناه برده شود، وجود ندارد، و در اين آيه مهر و بخشايش خدا نسبت به مؤمنان ياد آورى
مى گردد و روشن مى شود كه خدا در پذيرش توبه بندگان، پر مهر و بخشايشگر است و اگر
به راستى توبه كنند آنان را مى آمرزد.
هميشه با راستى پيشگان باشيد در سومين آيه مورد بحث، خدا مردم با ايمان را مخاطب
ساخته و مى فرمايد:
يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ
هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد، پرواى خدا پيشه سازيد و از نافرمانى او بترسيد
و از گناه دورى جوييد.
وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقينَ
و با كسانى باشيد كه راست مى گويند و دروغگو نيستند. به عبارت ديگر راه و روش
كسى را در زندگى بر گزينيد كه در گفتار و كردار راستگو است و با او معاشر و همراه
ودوست باشيد و از ديدگاه او پيروى نماييد.
با كسانى كه خدا در قرآن راستى و درستى و شايسته كرداريشان را اين گونه وصف مى
كند: «ليس البر أن تولّوا وجوهكم قبل المشرق والمغرب و لكن البرّ من ءَامَن باللّه
واليوم الأَخر.... اولئك الّذين صدقوا واولئك هم المتّقون.»(26)
نيكى و نيكوكارى آن نيست كه روى خود را به سوى خاور و يا باختر بگردانيد، بلكه
نيكى و نيكوكارى آن است كه كسى به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب آسمانى و
پيامبران او ايمان آورد و دارايى خود را باوجود دوست داشتن آن، به خويشاوندان،
يتيمان، بينوايان، در راه ماندگان، گدايان و در راه آزاد ساختن بردگان بدهد، و نماز
را برپاى دارد، و زكات را بدهد و آنان كه چون پيمانى بندند به پيمان خود وفا دارند
و در سختى و زيان و به هنگام پيكار شكيبايانند، آنانند آن كسانى كه راست گفته اند و
آنان همان پرواپيشگانند.
با اين بيان در آيه مورد بحث، خدا دستور پيروى از آنان را مى دهد و مى فرمايد:
با اين راستگويان و پرواپيشگان باشيد و از رفتار و گفتار آنان درس بگيريد!
و برخى مى گويند: منظور از راستگويان كسانى هستند كه قرآن در اين آيه به وصف
آنان پرداخته و مى فرمايد: «من المؤمنين رجال صدقوا ماعاهدواالله عليه فمنهم من قضى
نحبه و منهم من ينتظر و مابدلوا تبديلا.»(27)
از ميان ايمان آوردگان مردانى هستند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا
كردند؛ برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنان نيز در همين انتظارند
وهرگزعقيده درست و راه و رسم شايسته خود را دستخوش تغيير و تبديل نساختند.
آرى، به باور پاره اى بايد از اين راستگويانِ هماره تاريخ، و از اين راستى
پيشگان - كه منظور از آنان «حمزه»، «جعفرطيّار» و اميرمؤمنان است - پيروى كرد.
در تفسير آيه شريفه از «ابن عباس» آورده اند كه منظور از جمله «كونوا مع
الصّادقين» اين است كه با على عليه السلام و پيروان راستين او همراه و همگام باشيد:
مع على عليه السلام و اصحابه.
و نيز از حضرت باقرعليه السلام است كه فرمود: منظور اين است كه با آل محمد همراه
و همگام باشيد و از راه و رسم آنان پيروى كنيد: مع آل محمّد صلى الله عليه وآله
وسلم.
«ضحّاك» در اين مورد مى گويد: منظور اين است كه با انجام هماره كارهاى شايسته در
دنيا، كارى كنيد كه در بهشت با پيامبران و صدّيقان باشيد.
«نافع» مى گويد: منظور اين است كه با پيامبر و پيروان راستين آن حضرت باشيد: مع
محمد و اهل بيته«ص».
در روايتى ديگر از «ابن عباس» آورده اند كه: منظور آيه شريفه اين است كه: با
كسانى باشيد كه دلهايشان استوار، نيّتهايشان پاك و كارهايشان درست بوده و همراه
پيامبر براى جهاد حركت كردند و از همراهى او تخلّف نورزيدند.
و «ابن مسعود» در تفسير آيه مى گويد: از تعمّق در سفارش آيه و رهنمود آن چنين
دريافت مى گردد كه دروغ به هيچ عنوان درست و روانيست و درست نيست كه انسان حتى به
كودك خويش وعده اى بدهد و به آن وعده وفا ننمايد، چرا كه آيه شريفه فرمان راستى و
همراهى با راستگويان را مى دهد و اگر درست به آيه شريفه بنگريم، هيچ گونه دروغ و
ناروا گويى را استثنا نكرده و رخصت نداده است.
در آيات پيش آفريدگار هستى داستان تخلّف كنندگان از جهاد، پوزش خواهى و توبه و
پذيرفته شدن توبه راستگويانِ آنان را ترسيم فرمود، اينك در ادامه آيات با نكوهش از
عملكرد آنان و هشدار به آيندگان مى فرمايد:
ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ اَنْ
يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ
مردم مدينه و صحرانشينانى كه برگرد اين زادگاه و پايگاه اصيل و هماره اسلام
زندگى مى كنند، حق ندارند از دستور آسمانى پيامبر خدا تخلّف ورزند.
گرچه چهره آيه مباركه به صورت خبرى است، امّا پيام آن روشن است كه همه را هشدار
مى دهد و روشنگرى مى كند كه مسئوليت آنان چيست. درست بسان اين آيه كه مى فرمايد: و
ما كان لكم أن تؤذوا رسول الله...(28) و شما حق نداريد پيامبر خدا را برنجانيد ...
با اين بيان، مفهوم و تفسير آيه مورد بحث اين است كه: مردم مدينه و صحرانشينان
گرداگرد آن حق ندارند در جنگ تبوك و ديگر ميدانهاى جهاد بدون عذر واقعى و مورد قبول
از همراهى با پيامبر تخلّف ورزند.
وَلايَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ
و بر آنان و همه ايمان آوردگان روانيست كه حفظ جان خويشتن را بر حراست از جان او
مقدم دارند، بلكه خدا مقرّر فرموه است كه به پاس حق هدايتى كه پيامبر بر آنان دارد،
و آنها را از تاريكيهاى كفر و ستم به نور ايمان و تقوا راه نموده است، هماره حفظ
جان گرامى او را بر هر چيز ديگرى مقدّم بدارند.
به باور پاره اى منظور اين است كه: نبايد آنان راضى شوند كه خود در خوشى و آسايش
به سر برند و پيامبر در گرماى سوزان و در كام رنج و مشكلات براى خدا و پيشرفت دين
او باشد، بلكه بايد هماره جان خود را سپر جان او سازند.
ذلِكَ بِأنَّهُمْ لايُصيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلانَصَبٌ وَلامَخْمَصَةٌ فى سَبيلِ
اللَّهِ
و اين هشدارِ از تخلّف بدان جهت است كه هيچ گونه تشنگى، و رنج و خستگى، و گرسنگى
و سختى در راه فرمانبردارى از خدا به آنان نمى رسد...
وَلايَطَئُونَ مَوْطِئاً يَغيظُ الْكُفَّارَ
و در هيچ نقطه اى پر مخاطره كه كفر گرايان را به خشم آورد، گام نمى گذارند و
پيكارى نمى كنند...
وَلايَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ
و هيچ زيانى، چون صدمه وارد آمدن به جان و دارايى يا رويداد غمبار و اندوه آور و
خشمگين كننده اى از شرك گرايان به آنان نمى رسد، جز اينكه در رابطه با آن پاداش
كارشايسته اى به حساب آنان و در كارنامه آنان نوشته مى شود.
إِنَّ اللَّهَ لايُضيعُ اَجْرَ الْمُحْسِنينَ.
چرا كه خدا كارهاى شايسته كسانى را كه نيكى و نيكوكارى پيشه مى سازند، و در
برابر انجام كار خوب در خور ستايش و پاداش مى گردند، ضايع نمى سازد.
گفتنى است كه اين جمله رسا و زيبا و تفكر انگيز، به منظور تشويق ايمان آوردگان
به كارهاى شايسته و جهاد و تلاش خدا پسندانه است.
در ادامه سخن در اين مورد مى فرمايد:
وَلايُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغيرَةً وَلاكَبيرَةً
و نيز آنان هيچ دارايى اندك و بسيارى را در راه جهاد و كارهاى شايسته هزينه نمى
كنند كه در برابر آن سربلندى دين خدا و مردم با ايمان و تقرب به بارگاه خدا را
بجويند.
وَلايَقْطَعُونَ وادِياً اِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ
و از هيچ دشت و درّه اى براى رسيدن به ميدان جهاد نمى گذرند و سرزمينى را گام
نمى سپارند، جز اينكه ثواب همه اين گامها و انفاقها و پاداش پرشكوه آنها بر ايشان
نوشته مى شود.
لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ.
آرى، همه اين فرمانبرداريها و كارهاى شايسته آنان در كارنامه عملشان نوشته مى
شود، تا سرانجام خدا در برابر كارهايشان پاداش شايسته و بايسته آنان را ارزانى
داشته و از فزون بخشى خود به گونه اى برپاداششان بيفزايد كه ثواب و پاداش بهتر از
عملكرد و افزون تر از آن باشد.
به باور پاره اى از مفسّران، واژه «احسن» در آيه شريفه وصف كار آنان است؛ چرا كه
عمل گاه واجب است و گاه مستحب و زمانى مباح، و پاداش در برابر كار واجب و مستحب
است، نه كار مباح و روا. با اين بيان مفهوم آيه اين است كه: تا سرانجام خدا اين
كارها را به عنوان بهترين كارهاى آنان به حساب آورده و پاداش دهد.
به باور «ابن عباس» منظور اين است كه، تا سرانجام آنان را به ارزانى داشتن پاداش
خشنود ساخته و بدون حساب به بهشت پرطراوت و زيباى خويش در آورد.
به هرحال اين دو آيه نشانگر وجوب جهاد به همراه پيامبر خدا و هشدار از تخلّف و
سرباز زدن از دستور آن حضرت است.
روى سخن آيه با چه كسانى است؟
در اين مورد كه چه كسانى مخاطب آيه اند و به انجام اين دستور فرمان يافته اند،
ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور گروهى روى سخن باهمه ايمان آوردگان عصر پيامبر است و آيه شريفه همه
آنان را به جهاد در راه خدا به همراه آن حضرت، موظّف مى سازد.
2 - امّا به باور پاره اى ديگر مخاطب، مردم مدينه و كسانى هستند كه پيرامون آن
شهر مقدّس زندگى مى كردند.
3 - پاره اى چون «قتاده» بر آنند كه اين دستور، ويژه عصر رسالت بوده است كه كسى
حق نداشت بدون عذر قابل قبول از جهاد با آن حضرت تخلّف ورزد، امّا پس از رحلت آن
گرانمايه عصرها و نسل ها تخلّف از جهاد و نرفتن به همراه ديگر پيشوايان مسلمان
رواست.
4 - اما گروهى بر آنند كه آيه شريفه ويژه عصر پيامبر نيست، بلكه يك فرمان ابدى و
جاودانه است كه ايمان آوردگان در هر عصر و زمان نبايد از جهاد در راه خدا به مفهوم
واقعى آن و به همراه امامان نور سرباز زنند.
5 - و «ابن زيد» مى گويد: اين دستور ويژه صدر اسلام است كه ايمان آوردگان در
شمار اندك بودند و پس از آن كه با گسترش عقيده اسلامى كه اقتدار دين و پيروانش
بسيار گرديد، جهاد در راه حق و عدالت و دفاع از مرزهاى دين و سرزمين هاى اسلامى با
توجّه به رهنمود اين آيه شريفه انجام مى پذيرد كه مى فرمايد: و ما كان المؤمنون
لينفروا كآفّة...(29)
و شايسته نيست كه ايمان آوردگان همگى براى جهاد بسيج گردند، بلكه بايد از هر
گروهى، بخشى به كار جهاد بپردازند و گروهى انجام كارهاى ديگر را به عهده بگيرند...
به باور ما اين ديدگاه بهتر از ساير ديدگاه ها است؛ چرا كه جهاد از واجبات كفايى
است و نه عينى.