جرعه ای از زلال قرآن ، جلد ۳

آيت الله ميرزا ابوالقاسم محمدی گلپايگانی ‌(ره)

- ۲۰ -


معناى واژه‌ى «يوم»

مقصود از يوم در آيه‌ى شريفه از نظر علوم امروزى نه مدّت محدود بين طلوع و غروب خورشيد است؛ بلكه لفظ يوم داراى معناى عامّى است از يك لحظه تا يك‌ميليارد سال و بالاتر از آن را هم شامل مى‌شود؛ خداوند مى‌فرمايد:
«الّذى خَلَقَ السَّموتِ و الأَرضَ و ما بَينَهما فِى سِتَّةِ أَيَّام‌...»(59)
او كسى است كه آسمان‌ها و زمين و عالم هستى را در شش دوره آفريد؛ يعنى آفرينش آسمان‌ها و زمين «آنى» نبوده؛ بلكه اَمَد و مدّت داشته است و دارا بودن مدّت و اَمَد هم به‌قدرت بى‌حدّ و عين ذات پروردگار واحد وابسته است.
دنباله‌ى بيان مدّت آفرينش مى‌فرمايد:
«...‌فَسْـَلْ بِه خَبِيرًا»(59)
اين خطاب به ظاهر خاص است؛ ولى در حقيقت، شامل تمام مكلّفان است. به نبى‌اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) خطاب مى‌شود كه از خدا سؤال كن كه او خبير است و آگاه امور هستى اوست و بس. درك اطلاع از امور خداشناسى هم بايد از ناحيه‌ى او عطا شود تا انسان بتواند خداشناس گردد.
عقل و وجدان، حاكم است كه پرستش چنين ذات آفريننده‌ى آسمان‌ها و زمين سزاوار‌است و تسبيح وتحميد لايق اوست؛ اما افراد كافر؛
«و إِذا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ‌...»(60)
هرگاه به آنان گفته شود كه به خداى رحمان سجده كنيد و ساجد و متعبد او باشيد؛
«...‌قالُوا و ما الرَّحمنُ‌...»(60)
در جواب مى‌گويند: رحمان كيست؟
«أَنَسْجُدُ لِما تَأمُرُنا و زَادَهُم نُفُورًا»(60)
آيا ما به هر چيز كه فرمانمان مى‌دهى بايد سجده كنيم؟ اين گفتار، مايه‌ى نفرت و رمندگى آنان از حقيقت شد و اعراض آنان را افزود.
* * *
تَبَارَكَ الَّذِى جَعَلَ فِى السَّمَآءِ بُرُوجًا وَ‌جَعَلَ فِيهَا سِرَ‌جًا وَ‌قَمَرًا مُّنِيرًا(61)وَ‌هُوَ الَّذِى جَعَلَ الَّيْلَ وَ‌النَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا(62)وَ‌عِبَادُ الرَّحْمَـنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الاَْرْضِ هَوْنًا وَ‌إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَـهِلُونَ قَالُواْ سَلَـمًا(63)وَ‌الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَ‌قِيَـمًا(64) وَ‌الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا(65) إِنَّهَا سَآءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ‌مُقَامًا(66) وَ‌الَّذِينَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمْ يُسْرِفُواْ وَ‌لَمْ يَقْتُرُواْ وَ‌كَانَ بَيْنَ ذَ‌لِكَ قَوَامًا(67) وَ‌الَّذِينَ لاَ‌يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَـهًا ءَاخَرَ وَلاَ‌يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ‌لاَ‌يَزْنُونَ وَمَن يَفْعَلْ ذَ‌لِكَ يَلْقَ أَثَامًا(68)يُضَـعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَـمَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِى مُهَانًا(69) إِلاَّ مَن تَابَ وَ‌ءَامَنَ وَ‌عَمِلَ عَمَلاً صَــلِحًا فَأُوْلـلـِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّـَاتِهِمْ حَسَنَـت وَ‌كَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيًما(70)وَ‌مَن تَابَ وَ‌عَمِلَ صَــلِحًا فَإِنَّهُو يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتَابًا(71)وَ‌الَّذِينَ لاَ‌يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ‌إِذَا مَرُّواْ بِاللَّغْوِ مَرُّواْ كِرَامًا(72)وَ‌الَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُواْ بِـَايَـتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّواْ عَلَيْهَا صُمًّا وَ‌عُمْيَانًا(73)وَ‌الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَ‌جِنَا وَذُرِّيَّـتِنَا قُرَّةَ أَعْيُن وَ‌اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا(74)أُوْلـلـِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا‌صَبَرُواْ وَ‌يُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَ‌سَلَـمًا(75)خَــلِدِينَ فِيهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ‌مُقَامًا(76) قُلْ مَا يَعْبَؤُاْ بِكُمْ رَبِّى لَوْلاَ دُعَآؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامَام(77)

ترجمه:

61‌. بزرگ است آن خدايى كه در آسمان، برج‌هايى[دوازده‌گانه يا قصورى كه حقيقت آن‌ها را جز او كسى نداند]بيافريد و در آن برج‌ها چراغى و ماهى تابان نهاد.
62‌. و اوست آن خداى قادرى كه شب و روز را جانشين يكديگر[يا مخالف يكديگر]گردانيد؛ براى آن كسى كه بخواهد از[بدايع قدرت و صنايع فطرت] پند گيرد يا بخواهد سپاسگزارى كند.
63‌. و بندگان خداى بخشاينده افرادى‌اند كه بر روى زمين به تواضع[و سكينه و وقار]راه‌مى‌روند، و چون نادانان با ايشان سخن گويند[در جواب ايشان]قولى با سلامت گويند.
64‌. و آنان‌اند كه شب را براى[تحصيل رضاى] پروردگار خويش در آن حال كه سجده‌كننده و بر پاى قيام كننده‌اند، به روز مى‌آورند.
65‌. و آنان‌اند كه مى‌گويند: پروردگارا عذاب دوزخ را از ما بگردان! زيرا عذاب آن دايم و لازم‌است.
66‌. بى شك دوزخ، بد قرارگاه و بد جاى بودنى است.
67‌. و آنان‌اند كه چون انفاق كنند اسراف ننمايند و تنگ نگيرند و انفاق ايشان ميان[دو‌طايفه‌ى][به روش] اعتدال است.
68‌. و آنان‌اند كه با خداى يكتا خداى ديگر را نمى‌خوانند و جز به حق، انسانى را كه كشتن او را خدا حرام كرده نمى‌كشند و زنا نمى‌كنند و هر كه آن را انجام دهد به كيفر آن برسد.
69‌. روز رستاخيز عذابش دو چندان گردد و در آن‌جا به خوارى همواره مى‌مانند.
70. مگر كسى كه توبه كند و ايمان بياورد و كردار نيك كند؛ پس آن گروه‌اند كه خداى متعال، كردار بدشان را به نيكويى‌ها مبدّل مى‌كند و خداى متعال هميشه آمرزنده و مهربان‌است.
71. و هر كه توبه كند و كردار شايسته انجام دهد، پس بى‌شك به سوى خدا بر مى‌گردد؛ بازگشتنى پسنديده.
72. و آنان‌اند كه گواهى دروغ مى‌دهند[يا در مجالس غنا و لهو حاضر نمى‌شوند] و چون به چيزى ناپسنديده بگذرند، با بزرگوارى بگذرند.
73. و آنان‌اند كه هرگاه به آيات پروردگار خويش پندشان دهند بر آن آيات، كر و كور در‌نيفتند.
74. و آن‌هايند كه مى‌گويند: پروردگارا، از همسران ما و فرزندانمان[كسانى را كه] روشنى ديده باشند به ما عطا كن و ما را پيشواى پرهيزگاران قرار ده.
75. و آنان غرفه[‌=‌بهشت] را براى صبرى كه كرده‌اند پاداش مى‌گيرند و در آن‌جا تحيت و سلامت از آفات ببينند.
76. در آن‌جا هميشه مى‌مانند؛ اين غرفه قرارگاه و جايگاهى نيكوست.
77. بگو: پروردگار من چه اعتنايى به شما كند اگر دعاى شما نباشد؟ محققاً شما پيامبر را تكذيب كرديد؛ پس به زودى كيفر آن ملازم شما خواهد بود.

تفسير:

جلوه‌اى از قدرت خداوند

پروردگار يگانه از هرگونه احتياج منزّه و از جميع نقايص مبرّاست. عبادت‌مخلوقات، فقط به نفع خود آنان و انكار و جحودشان به ضرر خودشان مى‌باشد. آنان كه ساجد او شدند، سعادتى را براى خود مهيّا ساخته‌اند كه تصوّر آن ممكن نيست.
در آيه‌ى پيش از آيات اين بحث، عقيده‌ى منكران را در برابر گفتار پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)بيان فرمود. پس از آن بى‌نيازى و قدرت عين‌ذات آن وجود يگانه بيان مى‌شود و مى‌فرمايد:
«تبارَك الَّذى جَعَلَ فِى السَّماءِ بُرُوجًا‌...»(61)
بركات خدايى كه در آسمان بروج قرار دارد، بزرگ و عظيم است.

مقصود از «بروج» چيست؟

مقصود از «بروج» در آيه‌ى شريفه چيست؟
پاره‌اى به تبع عقيده‌ى بطلميوس، بروج را همان برج‌هاى دوازده‌گانه سال دانسته‌اند و با‌التزام به عدم خُلل و فُرَج معتقد بودند به بروج دوازده‌گانه: 1. حَمَل؛ 2.‌ثور؛ 3.‌جوزاء؛ 4. سرطان؛ 5‌. اسد؛ 6‌. سنبله؛ 7. ميزان؛ 8‌. عقرب؛ 9. قوس؛ 10.‌جدى؛ 11. دلو؛ 12.‌حوت.
ولى پيشرفت دانش امروزى بى اساسى اعتقاد فوق يعنى عدم خلل و فرج را مدلّل داشت و نظريه‌ى پوست پيازى بطلميوس نسبت به كرات، نادرست قلمداد شد. بهترين تأويل همين است كه بروج را زينت‌ها بدانيم. كه جهت علوّ و آسمان به وجود آنان آراسته شده‌اند؛ زيرا لفظ «بَرَجَ» در لغت به معناى زينت و زيور ذكر شده است و در قرآن‌كريم هم «لاتبرُّجن تبرُّجَ الجهلية الأولى»[1]و در خصوص زينت و آرايش استعمال شده است و در جاى ديگر هم فرموده: «و زيّنّا السماء الدنيا بمصبيح.»[2]
پس از بيان اين كه آسمان جهت علوّ و فضاى هستى به وجود ستارگان و انجم به‌قدرت لايزال و بى‌حدّ الهى، مزّين شده، به دو كره‌ى شمس و قمر توجه نموده كه در زندگى موجودات زمين و ادامه‌ى حيات آنان نقش مهمى را ايفا مى‌كنند.
دنباله‌ى اين آيه، آيتى ديگر از آيات خداشناسى را بيان مى‌فرمايد و آن رفت و برگشت شب و روز و جايگزين شدن يكى در مكان ديگرى مى‌باشد؛ مى‌فرمايد:
«و هو الَّذى جَعَلَ الَّيْلَ و النَّهارَ خِلْفَةً لِمَن أَرادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا»(62)
آن خدايى كه اين دستگاه منظّم را بر سر پا نمود و هستى را به اين كيفيت منظم پديدار ساخت، خداى مدبّر و عليمى است كه شب و روز را جايگزين هم قرار داد. روز، موقع فعاليت و جنبش و تحرك است و شب، هنگام استراحت و ثبات و آرامش. شب به دنبال روز با يك وضع كاملاً حساب شده در سير و حركت است و روز هم پيرو شب در زمان مقدّرى كه زاييده‌ى قدرت خداست، فرا مى‌رسد. هيچ گاه آنى و كوچك‌تر از آنى از آن مدار منظّم تخلّف نمى‌كنند. وجود اين نظم و ترتيب، خود آيتى است براى افرادى كه بخواهند متذكّر ذات بارى‌تعالى باشند و در مقابل اين نيز نعمت‌هاى بى‌كران او را شاكر و سپاسگزار باشند.

صفات «عبادُ‌الرحمان»

در پى اين آيات بيّنات كه مايه‌ى افزايش عرفان به وجود صانع متعال است، وصف اهل فلاح و بندگان مخلص خداى رحمان را كرده، براى آنان اوصافى ذكر مى‌فرمايد و ويژگى‌هايى را براى آنان برمى‌شمارد:

مشىّ متواضعانه

«و عبادُ الرَّحمنِ الَّذينَ يَمشونَ عَلى الأَرض هَونًا وَ إِذَا خَاطَبَهم الْجهِلُونَ قالوا سلمًا»(63)
بندگان خداى رحمان ـ كه رحمت و لطف او بر غضب و قهرش پيشى گرفته‌ـ و آنان كه به اخلاص الهى مصفّا گشته‌اند، داراى اوصافى هستند:
در روى زمين با حالت تواضع و فروتنى قدم مى‌زنند و سلوكشان در بين اجتماع با مردم، توأم با فروتنى است. متكبر و از خود راضى نيستند. حضرت امام صادق(عليه السلام) در تفسير عبارت شريفه‌ى:
«...‌الَّذينَ يَمشونَ عَلى الأَرض هَونًا‌...»(63)
فرموده است:
«هو الرّجل الّذى يَمشى بسبجيّة الَّتى جُبِل عليها لايتكلّف ولايتبختر»[3]شخصى كه باوقار راه‌مى‌رود؛ كسى است كه به خوى و روش خود كه بر آن آفريده شده راه مى‌رود، نه‌زحمتى به دوش مردم بار مى‌كند و نه تكبّر و خود فروشى مى‌كند.
مردمانى كه اهل فلاح‌اند داراى اين صفت مى‌باشند كه در مقابل افراد جاهل و سخنان جاهلانه‌ى آنان راه سِلم و سازش را پيش مى‌گيرند و از راه حق به منظور خوشايند نااهلان، منحرف نمى‌شوند.
«و إِذا سمعوا اللَّغو أَعْرضوا عنه و قالوُا لنا أعملُنا و لكم أعملكم سلمٌ عليكم لانبتغى الجهلين»
[4]
راه سلم و سازش و تواضع را هميشه مى‌پيمايند و از آن قدم فراتر نمى‌گذارند.

تواضع در آيينه‌ى احاديث

از امام صادق(عليه السلام)راويت شده كه فرمود: «أفطر رسولُ اللّه صلّى اللّه عليه عشيّةَ خميس فِي مسجد قُبا فقال: هل من شراب؟ فَأتاه أوس بن خولي الأنصاري بعسِّ مخيض بعَسَل فلمّا‌وضعه على فيه، نحّاه ثمّ قال: شرابان يكتفى بأحدهما من صاحبه لا‌أَشربه و‌لا‌أُحَرِّمُه ولكن أتواضع للّه؛ فإنّه مَن تواضع للّه رفعه اللّه، و من تكبّر خفضه اللّه، و من اقتصد فِي معيشةِ رزقه اللّه، و مَن بَذَّر حرّمه اللّه، و من أَكثر ذكرَ الموتِ أحبّه اللّهُ؛[5] حضرت‌پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، شامگاه روز پنجشنبه‌اى در مسجد قبا روزه‌ى خود را افطار فرمود: سپس گفت: آيا نوشيدنى هست؟ «اوس‌بن‌خولى‌انصارى» براى آن بزرگوار قدحى از شير و عسل آورد؛ چون پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)آن شربت را در دهان گذاشت، دور‌كرد[كنار گذارد] و فرمود:[آنچه آورده‌ايد]دو شربتى است كه به يكى از آن دو اكتفا مى‌شود و احتياجى به ديگرى نيست. آن را نمى‌نوشم و حرام هم نمى‌كنم؛ ولى براى رعايت تواضع به پيشگاه خداوند[آن را نمى‌نوشم] زيرا هر كس براى رضاى خدا تواضع كند، خداوند او را رفعت مى‌بخشد و هر‌كس كبر و خود فروشى نمايد، خداوند او را خوار و بى‌مقدار مى‌گرداند و هر كس كه در زندگى خود قانع باشد، خداوند روزى‌اش را عهده دار است و هر كس تبذير و ولخرجى كند خداوند او را[از‌نعمت] محروم مى‌گرداند و هر كه زياد به ياد مرگ باشد خداوند دوستدار اوست.»
و در روايت ديگر است كه امام صادق(عليه السلام) فرمود:
«و من أكثر ذكر اللّه أظَلّه اللّه فِي الجَنّةِ؛[6] هر كه زياد به ياد خدا باشد خداوند او را در بهشت خود در سايبان[رحمتش] از گرمى‌قيامت سايه دار مى‌سازد[حفظ مى‌كند].»
مردى از اهل بلخ گفت: در سفر خراسان در خدمت حضرت على بن موسى الرّضا(عليه السلام)بودم. يك روز ناهار كه خدمت حضرتش بودم. ديدم غلامان و خدمتگزاران را بر سفره‌ى خودش جمع كرده و با آن‌ها غذا ميل فرمود. به حضرتش عرض كردم: بهتر بود كه براى آن‌ها سفره‌ى جدا گسترده مى‌شد. فرمود:
«مه! إِنّ الرّب تعالى واحدٌ، وَ الدّين واحدٌ، و الأُمَّ واحدةٌ، و الأبَ واحدٌ، و الجزاءُ بالأعمالِ؛ ساكت باش! همانا پروردگار بلندپايه واحد است و دين[ما] واحد و مادر[ما] يكى و پدر[ما] هم يكى است و پاداش هر كس به كارهايى است كه انجام داده است.
از امام صادق(عليه السلام) درباره‌ى حدّ تواضع سؤال شد، فرمود: التّواضع درجاتٌ: منها إِن‌يعرفَ المرءُ قدرَ نَفْسِه فينزِ لها منزلَتها بقلب سليم لايُحِبُّ أَن يَأتي إِلى أَحَد إِلاّ مِثْلَ ما‌يؤتى إليه إِنْ رَأى سيّئةً دَرَأَها بالحسنةِ، كاظِمُ الغيظِ، عاف عن النّاسِ، والله يُحِبُّ المُحسِنينَ؛ تواضع درجاتى دارد؛ از جمله‌ى آن درجات است كه انسان ارزش خودش‌را بشناسد و خود را در آن مقام و مقدار جايگزين سازد، همراه با قلب سليم. دوست نداشته باشد كه براى او ارزش قايل‌شوند بيش از اندازه‌اى كه براى ديگران ارزش قايل است[انتظار قدردانى از مردم ندارد]هرگاه كار زشتى را ببيند آن را با كار نيك پاداش مى‌دهد و جبران مى‌كند. خشم‌خود را فرو مى‌برد. از گناه مردم چشم مى‌پوشد و خداوند نيكوكاران را دوست‌دارد.»

شب‌زنده‌دارى

«و الَّذينَ يبيتون لِرَبِّهِم سُجَّدًا و قِيَماً»(64)
صفت ديگر بندگان خالص پروردگار اين‌كه شب‌ها را به حال سجود و قيام به‌سر‌مى‌برند و خداى خود را در طول ساعات شب به بزرگى و عظمت ياد مى‌كنند و مراتب بندگى آميخته به اخلاص خود را به پيشگاه او با اقامه‌ى نماز شب و دعا و اذكار، عرض مى‌نمايند. و خود را در سايه‌ى سپر محكم و حرز حصين الهى كه دعا باشد جايگير نموده، از او خواهان سعادت دو جهان مى‌گردند و اين مزّيت را دارا‌مى‌شوند كه در مواقع تاريكى و ظلمت، آن وقت كه چشم‌ها به خوابند به ياد خداى متعال باشند.

شب‌زنده‌داران در آيينه‌ى احاديث

شيخ صدوق مى‌گويد: «مدح اللّه تبارك و تعالى اميرالمؤمنين فِي كتابه بقيام صلاة الَّليل فقال عزّوجلّ: أَمَّنْ هو قنتٌ ءاناءَ الّيل ساجداً و قائماً يحذر الأخرةَ و يرجوا رحمة ربِّهِ[7] وءاناءَ الّيل ساعاته؛[8] كه در اين آيه‌ى شريفه، وجود مبارك مولاى بزرگوار ما حضرت على(عليه السلام) به دعا نمودن در ساعات شب در حال سجده و قيام كه همراه با ترس از عذاب آخرت و اميد به رحمت واسعه‌ى پروردگار است، معرفى شده است.
و قال مولانا الصّادق(عليه السلام) فِي تفسير قوله تعالى: «إِنَّ ناشئةَ الّيل هي أشدّ وطئاً و أقوم قيلا؛[9] قيام در شب براى عبادت نسبت به كسى كه اين وظيفه را انجام مى‌دهد از نظر عمل و گفتار، سخت‌تر و ثابت‌تر از عبادت در روز است.» قال: قيامه عن فراشِه لا يُريد إِلاّ اللّه عزّوجلّ؛[10] امام صادق(عليه السلام) در تفسير آيه‌ى مذكور فرمود: ارزش آن عمل به اين بستگى دارد كه از خوابگاه خود كه به پا مى‌خيزد تنها هدفش خدا باشد.»
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به نقل از جبرئيل فرمود: «شرفُ المؤمن قيامه باللَّيل و عزِّه كفّ الأَذى عن النّاسِ؛ بزرگوارى شخص مؤمن، نماز او در شب و ارجمندى او بازداشتن خود از[خدشه‌دار كردن] آبروى مردم است.»
امام صادق(عليه السلام) فرمود: «إِنَّ مِن رَوح اللّه عزّوجَلّ ثلاثة: التّهجّد باللَّيل، و إفطار الصّائمِ، و‌لقاء الإخوان»؛[11]
همانا نسيم رحمت الهى كه[براى بندگان خود] فرستاده است سه چيز است: نماز‌شب[‌=‌دُعا و توجّه به ذات اقدس او<[و افطار دادن روزه‌دار و ملاقات برادران دينى.»
پيامبر در وصيتش سه دفعه به على(عليه السلام) فرمود: «يا عليّ؛ عليك بصلاة الليل، و عليك بصلاة‌اللّيل، عليك بصلاة اللّيل:[12] بر تو باد به نماز شب! بر تو باد به نماز شب! بر تو باد به نماز‌شب!»
«مَن صَلّى باللّيل حَسُنَ وجهُه بالنّهار؛[13] هر كه هنگام شب، نماز به پاى دارد، موقع‌روز، خوش‌نما و نيكوروى گردد.»

دعا براى دفع عذاب

«و الَّذينَ يقولونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنّا عذابَ جَهنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَرامًا(65) إِنَّها ساءَتْ مستقرًّا و‌مُقامًا»(66)
صفت ديگرى كه بندگان خداى رحمان به آن موصوف‌اند اين كه به‌طور مداوم و پى‌در‌پى با اصرارى دايم از خداوند خود خواهان دفع عذاب جهنم مى‌باشند و از او مى‌خواهند كه لهيب فروزان دوزخ را از آنان باز دارد و از آن پايگاه به جايگاه ناپسند دورشان بدارد.

ترك اسراف

«وَ‌الَّذِينَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمْ يُسْرِفُواْ وَ‌لَمْ يَقْتُرُواْ وَ‌كَانَ بَيْنَ ذَ‌لِكَ قَوَامًا»(67)
ستايشگران خداوند در انفاقات خود راه اسراف و تبذير نمى‌پيماند و از سوى ديگر امساك و خوددارى از صرف مال در موارد لازم نمى‌نمايند. ثروت خود را در راه معروف به مصرف مى‌رسانند؛ امّا از حدّ معقول تجاوز نمى‌كنند؛ و در كارهاى نيك از صرف مال خوددارى نمىورزند. از بذل مال در راه غير مشروع كه اسراف است، خوددارى مى‌كنند.

اسراف در آيينه‌ى احاديث

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «مَن أَعْطى فِي غير حَقّ فقد أَسْرَفَ، و منَ مَنع عَن حَقٍّ فقد قَتَرَ؛ كسى كه مال خود را در غير حق به مصرف برساند، اسراف كرده و كسى كه از حق باز‌دارد امساك نموده است.»
«أربعةٌ لايُسْتَحاب لهم دعوةٌ، رجلٌ فاتحٌ فاهُ جالسٌ فِي بيتهِ فَيَقولُ: يا رَبِّ ارْزُقْنى فيقولُ‌اللّه تعالى لَه: أَلْم آمُرك بِالطَّلَبِ، و رجلٌ كانَت له اْمَرأَةٌ يدعولها. يقول: يا‌رَبّ أَرحنْى‌مِنها فَيقولُ اللّه عزّوجلّ، أَلْم أَجْعَلْ أَمْرَها بيدِك، و رجلٌ كانَ له مالٌ فَأَفسَدَه فيقول: يا‌ربّ ارزُقنى فيقول: اللّه تعالى له أَلَمْ آمُرك بالاِقتصاد. و رجلٌ كان له مالٌ فَأدانَه بغير بيّنة فيقول اللّه تعالى: لَه أَلْم آمُرك بِالشَّهادةِ؛[14] چهار دسته‌اند كه دعاى آنان مستجاب نمى‌شود:
نخست: مردى كه در خانه‌اش نشسته و دهانش را گشوده و مى‌گويد: پروردگارا، مرا روزى عنايت كن! خداى متعال در جواب او مى‌فرمايد: آيا تو را به دنبال روزى رفتن امر نكردم؟!
دوم: مردى كه همسرى دارد او از ناسازگارى آن همسر ناراحت است دعا مى‌كند و مى‌گويد: پروردگارا، مرا از شرّ اين زن آسوده گردان. خداى متعال در جوابش مى‌فرمايد: آيا كار او را[‌=‌طلاق] به دست تو قرار ندادم؟!
سوم: مردى كه ثروتى داشته و آن را تباه ساخته، مى‌گويد: پروردگارا، مرا ثروت، روزى كن. خداى متعال در پاسخ او مى‌فرمايد: آيا تو را امر به ميانه‌روى و قناعت ننمودم؟
چهارم: مردى كه ثروتى داشته، آن را بدون دليل[و در دست داشتن بيّنه] دَين داده. خداى متعال مى‌فرمايد: آيا تو را به گواه گرفتن فرمان ندادم؟»
پس افراد با ايمان خود را از گرفتارى به «اسراف» يعنى خرج مال در راه غير‌مشروع «وَقتَر» يعنى امساك از صرف در مشروع محفوظ مى‌دارند و ثروت خدا داده و نعمت او را در راهى كه رضاى او ايجاب مى‌كند به مصرف مى‌رسانند تا از تبعات عاقبت و پايان بد صرف مال در غير موردش در امان بمانند.

پى‏نوشتها:‌


[1] . احزاب‌/‌33.
[2] . «و آسمان دنيا را به چراغ‌هايى بياراستيم.» (فصلت‌/‌12)
[3] . مجمع البيان، ج 7 ـ 8‌، ص 279.
[4] . قصص‌/‌55‌.
[5] . بحارالأنوار، ج 16، ص 265.
[6] . بحارالأنوار، ج 75، ص 127.
[7] . زمر‌/‌9.
[8] . من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 473.
[9] . مزمّل‌/‌6.
[10] . التهذيب، ج 2،ص 119.
[11] . من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 472.
[12]. همان، ص 484، ح 1399.
[13] . التهذيب، ج 2، ص 119.
[14] . مجمع البيان، ج 7‌ـ‌8‌، ص‌280.