جرعه ای از زلال قرآن ، جلد ۳

آيت الله ميرزا ابوالقاسم محمدی گلپايگانی ‌(ره)

- ۲۱ -


پرهيز از شرك

«و الَّذينَ لا يَدعونَ مَعَ اللَّهِ إِلهًا ءَاخَرَ‌...»(68)
مردم با ايمان و آنان كه مهر پرستش خداى يگانه بر پيشانى‌شان خورده است، تنها توجه و نظرشان به پروردگار است و كسى ديگر را با او نمى‌پرستند و از كثيف‌ترين اعمال كه شرك است بر كنارند و شرك عملى و قولى از ساحت آنان به دور است. تنها مؤثّر در هستى را يكى مى‌دانند و آن هم خدايى است قائم به ذات خويش كه از چند و چون و چگونه خارج و از درك مُدركان بيرون است. در اعمال و كارهاى تكليفى و جز آن كه انجام مى‌دهند تنها هدف آنان يك چيز است و آن هم جلب رضاى پروردگار مى‌باشد. هيچ‌گاه از اين كه اعمالشان را به رخ ديگران بكشند خشنودى ندارند؛ زيرا در نظر آنان هدف، خداست نه مردم.
امام صادق(عليه السلام) در تفسير آيه‌ى: «و لايُشْرِكْ بعبادةِ ربّه احداً»[1] فرمود:
«الرّجل يعمل شَيئاً مِنَ الثوابِ لايَطلب به وَجهَ اللّهِ و إنّما يطلب تزكيةَ النّاس يَشْتَهى أن يُسْمِعَ به الناس، فهذا الَّذي أَشْرَكَ بعبادةِ رَبِّه؛[2] انسان كارى كه ثواب نيك اخروى در انجام‌دادن آن مى‌باشد، انجام مى‌دهد و با اجراى آن رضاى خدا را خواهان نيست؛ فقط خواهان اين است كه مردم او را فردى پاك و درست محسوب دارند و دوست‌دارد كه آن كار را به گوش مردم برساند. اين كسى است كه در پرستش خداى خود شرك ورزيده و ديگرى را شريك خدا قرار داده است.»
امام صادق(عليه السلام) در مسجد به عبادبن‌كثير فرمود: «ويلك، يا عباد إيّاك و الرّياءَ؛ فإنّه‌مَن عمل لَغير اللّهِ[3] وَكَّله اللّهُ إلى من عمل له؛ اى عباد، از ريا و ظاهرسازى‌بترس؛‌زيرا كسى كه كارى را براى غير خدا انجام دهد، خداوند او را به‌خودش واگذار‌مى‌كند!»

خوددارى از قتل نفس

«...‌و لا يَقتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالحَقِّ‌...»(68)
مردم با ايمان از قتل و خونريزى نفسى كه خداوند كشتن آن را حرام كرده، جدّاً روى‌گردان مى‌باشند و دامن آنان به خون بى‌گناهان آلوده نمى‌گردد. مردم از وجود آنان در امان مى‌باشند. كشتارهاى بى‌مورد و همگانى از يك فرد مؤمن يا افراد با ايمان كه خداى را به پرستش مى‌ستايند ديده نمى‌شود. فقط جايى كه اقامه‌ى حدّى از حدود الهى شود، آن‌جا كه رضاى خداوند ايجاب كند، آن هم براى جلب رضاى پروردگار از نظر قصاص يا اجراى حدّ زنا و يا اين‌كه مقتول مفسد بوده باشد، تن به اين عمل مى‌دهند و چون كه آن‌جا هم جلب رضاى خدا منظور بوده است نه اشفاى غيظ و غضب، عين مصلحت است كه چنان قتلى عملى شود.

قتل در آيينه‌ى احاديث

از حمران‌بن‌اعين روايت شده كه گويد:
«قُلت لأبي‌جعفر(عليه السلام): ما معنى قول الله تعالى: من أَجْلِ ذلك كَتَبْنا على بني‌إسرائيلَ أَنَّه من قتل نَفْساً بغَير نفْس أو فَساد فِي الأرض فكأَنَّما قَتَل النّاس جميعاً؛[4] به حضرت‌باقر(عليه السلام)عرض‌كردم معناى اين گفتار خداى متعال چيست كه فرمود: از اين جهت بر بنى‌اسرائيل نوشتيم كه هركس نَفسى را بدون قصاص يا اين كه طرف مفسد بوده باشد، بكشد مثل اين است كه تمام مردم را كشته است؟»
«قال: قلت: و كيف كأنَّما قتل الناس جميعاً، و إِنَّما قتل واحداً؟ فقال: يُوْضَع فِي موضع مِن جهنّم، إليه ينتهي شدّة عذاب أَهْلِها لو قَتل النّاسَ جميعاً كان إِنَّما يدخل ذلك المكانَ و‌لو‌كان قتل واحداً كان إِنَّما يدخل ذلك المكان قلت: فَإَن قَتَلَ آخَر؟ قال: يضاعف عليه؛[5] گويد: به‌آن بزرگوار عرض كردم. چگونه مانند اين است كه تمام مردم را كشته باشد، همانا او يك فرد را كشته است؟ فرمود: آن شخص در مكانى از جهنم نهاده مى‌شود كه شدّت عذاب اهل دوزخ به آن‌جا منتهى مى‌شود كه هرگاه تمام مردم را كشته باشد بدان مكان وارد مى‌گردد و اگر يك نفر را كشته باشد نيز به همان مكان وارد مى‌شود. گويد: عرض‌كردم: هرگاه ديگرى را بكشد عذابش چگونه است؟ فرمود: عذابش مضاعف مى‌شود.»
از امام صادق(عليه السلام) درباره‌ى شخصى كه فرد مؤمنى را كشته بود روايت شده كه فرمود: «يقاتل له: مُتْ أىَّ ميتة شئْتَ. إِنْ شِئْتَ يَهوديّاً وَ إِنْ شِئْتَ نَصرانيّاً و إِنْ شِئْتَ مَجُوسيّاً؛[6] به او گفته مى‌شود به هر دينى كه مى‌خواهى بمير[‌=‌بمير هر نوع مردنى كه مى‌خواهى] اگر مى‌خواهى يهودى بمير و اگر مى‌خواهى مسيحى بمير و اگر مى‌خواهى زرتشتى بمير.[تو بر دين حنيف اسلام نخواهى مرد.]»
از امام صادق(عليه السلام) روايت شده كه فرمود: «لاَيزالُ المؤمن فِي فُسْحَة مِن دينهِ ما‌لم‌يُصِب دَماً حراماً، و لاُيوَّفقُ قاتلُ المُؤمنِ متعمِّداً لِلتَّوبِة أَبداً؛[7] شخص مؤمن پيوسته از نظر دينى آزاد است تا وقتى كه با قتل نفسى كه خداوند آن را حرام كرده رو‌به‌رو نشود. شخصى كه مؤمنى را از روى عمد بكشد، هرگز به توبه موفق نخواهد شد.
نبى‌اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «ألا لا‌يُعجبنّكْ رُحْبُ الِّذراعين بِالدَّمِ؛ فَإِنَّ له عِنْدَ اللّهِ قاتِلاً لاَيمُوتُ؛[8] باعث تعجب و شگفتى تو نشود كه شخص قاتل در گشايش است از جهت آدم‌كشى، همانا براى او نزد خدا قاتلى است كه نخواهد مرد.[عذابى جاويدان براى خود ذخيره نموده است.]»

ترك زنا

«...‌و لاَيَزْنُونَ‌...»(68)
مردم با ايمان در هيچ امرى از اوامر شيطان پيروى نمى‌كنند و در نتيجه بر اثر عدم‌پيروى از شيطان به دام‌هاى فريبنده‌ى او گرفتار نمى‌آيند و حبايل مكر و فريب را پاره‌مى‌كنند. از جمله‌ى آن مهالك كه عباد الرحمن از آن نجات يافته‌اند، عدم ابتلا به‌زنا مى‌باشد؛ زيرا آنان ايمان دارند:
«...‌و مَن يَفْعَلْ ذلكَ يَلْقَ اَثَامًا‌»(68)
هر كس تن به زنا دهد و از راه غير مشروع اطفاى شهوت كند، به عقوبت و جزاى بد فرجام كار خود مى‌رسد:
«يَضعَفْ لهُ العَذابُ يومَ القِيمةِ و يخْلُد فيه مُهاناً»(69)
و عذاب و شكنجه‌ى دنيايى و آخرتى گريبانگير او مى‌شود و روز قيامت عذاب او مضاعف مى‌شود و مورد اهانت هم قرار مى‌گيرد و از رحمت واسعه‌ى خداى رحمان محروم مى‌گردد‌!

مذمّت زنا در احاديث

امام صادق(عليه السلام) فرمود:
«إِنَّ اشدَّ النّاس عذاباً يومَ القيامةِ رجلٌ أَقَرَّ نُطْفَتَه فِي رَحِم تَحْرُم عليه؛[9] عذاب كسى در روز قيامت سخت‌تر و دردناك‌تر است كه نطفه‌ى خود را در رحمى جايگزين ساخته كه بر او حرام مى‌باشد.»
از امام صادق(عليه السلام) به نقل از پدرانش روايت شده كه در وصيت نبى اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به‌على(عليه السلام)است كه فرمود: «قال: يا عليّ؛ فِي الزنا سِتُّ خِصال: ثلاثٌ فِي الدّنيا و ثلاثٌ فِي الآخرةِ؛ فأمّا الّتي فِي الدّنيا: فيذهب بنورِ الوَجْهِ، و يُورِثُ الفَقر، و يَعجِّلُ الفَناءَ؟ و أمّا الّتي فِي الآخِرَةِ: فَسَخطُ الرّبِ، و سوءُ الحسابِ، و الخُلُودُ فِي النّارِ؛[10] براى شخص زناكار شش خصلت است: سه‌خصلت در دنيا و سه خصلت در عُقبى: اما سه خصلتى كه در دنيا گريبانگير اوست: آبروى او را مى‌برد، بيچارگى به بار مى‌آورد و در مرگ او شتاب‌مى‌كند؛ اما سه خصلتى كه در آخرت نصيب اوست: غضب پروردگار، بدى حساب و جاويدان بودن در آتش مى‌باشد.
از عبداللّه‌بن‌مسعود روايت شده كه گفت: از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) سؤال كردم: كدام‌يك از گناهان بزرگ‌تر است؟ فرمود: أَن تَجْعَلَ لِلّه ضِدّاً و هو خلقَك. قال: قلت: ثُمَّ؟ قال: إن تقتل ولدك مخافةَ أن يطعم معك. قال: قلت: ثمّ أيّ؟ قال: أن تَزْنىِ حَليلَة جارِك؛ اين‌كه براى خدا ضدّى[و شريكى] قرار دهى و حال آن كه او[‌=‌خداوند] تو را آفريده. گويد: عرض كردم بعد از آن؟ فرمود: اين كه فرزندت را از ترس اين كه با تو رزق و روزى بخورد بكشى. گويد: عرض كردم پس از آن؟ فرمود: اين كه با زن همسايه‌ات زنا كنى.»
إِلاَّ مَن تَابَ وَ‌ءَامَنَ وَ‌عَمِلَ عَمَلاً صَــلِحًا فَأُوْلـلـِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّـَاتِهِمْ حَسَنَـت وَ‌كَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيًما(70) وَ‌مَن تَابَ وَ‌عَمِلَ صَــلِحًا فَإِنَّهُو يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتَابًا(71)

راه نجات

توبه و بازگشت از گناه و پذيرش آن، باب مفتوحى است از سوى خداى رحمان بر روى خلق. حوادث زندگى و گذشت ايّام، زاينده‌ى معصيت است. تنها راه تدارك معاصى، توبه است. توبه، آثار شوم و بدفرجام معصيت‌ها را بر طرف مى‌كند و ايمان را قوت مى‌بخشد؛ بدان كيفيت كه:
«التّائب من الذّنب كمن لا‌ذنب‌له!»[11]

تبديل بدى‌ها به حسنات

توبه زمانى به حال توبه‌كار مفيد است كه با عمل صالح توأم باشد و نتيجه‌ى اين‌گونه توبه تبديل سيّئات به حسنات است!
چگونه سيّئات به حسنات تبديل مى‌شود؟ دو كيفيت بيان كرده‌اند:
1‌. اين كه بر اثر توبه، وضع اخلاقى انسان عوض مى‌شود و اعمال حسنه جايگزين اعمال سيّئه مى‌شود.
2‌. اين كه خداى واسع المغفرة از نظر لطف، گناهان را محو مى‌كند و به جاى همان گناهان محو شده، حسنات منظور مى‌شود.
اين شايستگى، نصيب افرادى مى‌شود كه به حقّ، خود را از آلودگى معصيت زدوده باشند و به شرافت توبه و پذيرش آن از ناحيه‌ى خداى بزرگ مشرف شده‌باشند.

توبه در آيينه‌ى احاديث

محمدبن فضيل گويد: از حضرت ابوالحسن(عليه السلام) از آن[توبُوا إلى اللّه توبةً نصوحاً]سؤال كردم. فرمود: «يتوب منَ الذّنب ثمّ لايعود فيه و أحبُّ الِعبادِ إلى اللّه المفتّنون التوّابون[12]؛«[بنده] از گناه خود توبه مى‌كند، سپس بازگشتى به آن گناه نمى‌كند[عدم بازگشت به گناه، خود توبه‌ى نصوح است] و دوستدارترين مردم نزد خداى بزرگ، امتحان‌شدگان توبه‌كارند.»
از امام باقر(عليه السلام) روايت شده كه به محمدبن مسلم فرمود: «يا محمّد‌بن‌مسلم؛ ذنوبٌ المؤمن إِذا تاب مِنها مَغْفورةٌ له فليعمل المؤمنُ لِما يَسْتَأنِف بعد التوبة و المغفِرةِ، أَما و اللّهِ إِنّها لَيسَتْ إِلاّ لاِهلِ الإيمان. قلت: فَإِنْ عادَ بعدَ التّوبهِ و الإستغفار فِي الذّنوب و عاد فِي التّوبةِ، فقال: يا محمّدبن مُسلم، أَتَرىَ العبدَ المؤمن يندم على ذنبه، و يستغفرُ اللّهَ تعالى منه، و يتوب ثمَّ لايقبل اللّهُ توبتهُ، قلت: فَإِنّه فَعَلَ مِراراً. يذنب ثمَّ يتوب ويستَغفر، فقال: كلّما عاد المؤمن بالإِستِغفار و التّوبة عادَ اللّهُ تعالى عليه بالمغفرةِ و إِنَّ اللّهَ غفورٌ رحيمٌ يَقبل التّوبةَ و يَعْفو عَنِ السّيّئات فَإِيّاكَ أَن تقنّط المؤمنينَ مِنْ رحمة اللّهِ؛[13] هرگاه شخص مؤمن از گناهان خود توبه‌كند گناهانش آمرزيده مى‌شود؛ پس بعد از توبه و آمرزش گناه شخص مؤمن بايد آغاز به عمل و انجام تكليف نمايد، آگاه باش به خدا قسم توبه و مغفرت جز براى اهل‌ايمان نيست. راوى گويد: عرض كردم: هر چند كه پس از توبه و آمرزش طلبيدن بازگشت به گناهان كند و دوباره برگشت به توبه نمايد؟
فرمود: اى محمّدبن مسلم، آيا مى‌بينى كه بنده‌ى مؤمن از گناه خود پشيمان شود و از خداى متعال طلب آمرزش كند نسبت به آن گناه و توبه نمايد، ولى خدا توبه‌اش را قبول‌نكند؟ عرض كردم: اين كار را به دفعاتى انجام داده است، گناه مى‌كند و بعداً توبه‌مى‌كند و آمرزش مى‌طلبد.
فرمود: هر وقت شخص مؤمن با آمرزش طلبيدن و توبه به خدا توجّه كند، خداى‌متعال هم به آمرزش گناه به او توجّه مى‌كند. همانا خداوند بسيار آمرزگار و مهربان است. توبه را مى‌پذيرد و از سيّئات در مى‌گذرد؛ پس بترس از اين كه افراد مؤمن را از رحمت خداى متعال مأيوس و نوميد گردانى.»
از امام صادق(عليه السلام) درباره‌ى وصيت‌هاى لقمان به فرزندش سؤال شد، فرمود:
«كانَ فيها الأَعاجيبُ و كان أعجبُ ما كان فيها أَن قالَ لاِبْنِهِ: خِف اللّه عزّ و جلّ خيفَةً لو‌جِئته ببرِّ الثّقلينِ لعذبّك و ارج اللّه رجاء لو جِئته بذنوب الثقلينِ لَرحَمِك. ثمّ قال أبوعبداللّه(عليه السلام): كانَ أَبى يَقولُ: إِنَّه ليس مِنْ عَبْد مؤمن إِلاّ فِي قلبه نوران: نورُ خيفة و نورُ‌رَجاء لَووزِنَ هذا لَم يَزِد على هذا ولو وُزِنَ هذا لَم يزِدْ عَلى هذا؛[14] در وصيت‌هاى لقمان به فرزندش سخن‌هاى شگرفى بوده است و دلپسندتر از تمام سخنانش اين بوده كه به فرزند خود گفت: از[عذاب] خداى متعال آن گونه بترس كه اگر كار نيك جنّ و انس را انجام دهى تو را عذاب خواهد كرد و به[رحمت واسعه‌ى] خداوند آن گونه اميدوار باش كه اگر گناه جنّ و انس را انجام دهى تو را مورد رحم قرار خواهد داد. سپس فرمود: پدر من مى‌فرمود: همانا هيچ بنده‌ى مؤمنى نيست مگر اين كه در قلب او دو نور است. يكى نور ترس[از عذاب] و ديگر نور اميد[به رحمت] هرگاه اين يكى بر آن ديگر سنجيده شود، افزايشى بر آن ندارد و هرگاه آن يكى بر اين سنجيده شود افزايشى ندارد.[بين خوف و رجاى او حدّ اعتدال حاكم است.] پس بر شخص توبه‌كار است كه اولاً، در وجود او ترسان از عقوبت و اميدوار به رحمت باشد؛ آن هم به كيفيت متوازن تا او را از ارتكاب معاصى باز دارد و راه عملى صالح را بپيمايد. وقتى كه اين‌گونه شد، خداوند سيّئات او را به حسنات تبديل‌مى‌كند؛ زيرا رحمت واسعه و غفران خداوند نصيب او مى‌شود.

تبديل بدى‌ها به خوبى‌ها در آيينه‌ى احاديث

«...‌و كانَ اللّه غفوراً رَحيماً»(70)
قال الصادق(عليه السلام): إِنَّ اللّه عزّوجلّ أَعْطى التّائبينَ ثلاث خصال لو أعْطىَ خصلةٌ مِنها جميعَ أَهَل السّمواتِ و الارضِ لَنَجوا بِها:
[الأوّل] قوله عزّوجّل: «إِنَّ اللّه يُحِبُّ التّوّبينَ و يُحِبُّ المَتطهِّرينَ»[15] فَمن أَحَبَّه اللّه لَم‌يُعَذِّبه.
[الثانى] و قوله تعالى: «الّذين يحملون العرش و من حوله يسبّحون بحمد ربّهم و يؤمنون به و يستغفرون للّذين ءامَنوا، رَبَّنا وَسعتَ كلَّ شىء رحمةً و عِلماً فَاغفِر لِلَذّينَ تابُوا و اتَّبَعوا سبيلكَ وَقِهِمْ عذاب الجحيم* ربّنا وَإَدْخِلْهُم جَنّتِ عَدْن اَلّتى وعدْتَهم و مَن صَلَحَ مِن ءابائِهِم و أزوجهم و ذرّيّتِهم إنكّ أَنْتَ العزيز الحَكيمُ* وَقِهم السيّـات وَ مَن تَقِ السيّـاتِ يؤملـذ فقد رحمته و ذلك هوَ الفوز العظيم»[16]
[الثالث] و قوله عزّ و جلّ:
«و الَّذينَ لا يَدعونَ مَعَ اللَّهِ إِلهًا ءَاخَرَ و لا يَقتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالحَقِّ و لاَيَزْنُونَ و مَن يَفْعَلْ ذلكَ يَلْقَ أَثَامًا * يُضَـعَفْ له العذابُ يومَ القِيمَةِ و يَخْلُدْ فيه مُهانًا * إِلاَّ مَن تَابَ و ءَامَنَ و عَمِلَ عملاً صـلِحًا فَأُوْلـلـِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّـآتِهِمْ حَسَنَـت و كان اللَّهُ غفورًا رحيًما»[17] ؛[18] خداى عزيز و جليل به توبه كنندگان سه خصلت عطا فرموده است كه اگر يكى از آن‌سه خصلت به اهل آسمان‌ها و زمين داده شود به وسيله‌ى آن نجات خواهند‌يافت[آن سه عبارتند از:]
نخست: گفتار خداست كه[در قرآن] مى‌فرمايد:
همانا خداوند، افراد بازگشت كننده از گناه را دوست دارد و پاكيزگان را دوست‌دارد، كسى كه خدا دوستش بدارد عذابش نمى‌كند!
دوم: گفتار اوست كه مى‌فرمايد: نفوس قدسيه‌اى كه حاملان عرش و اطراف آن مى‌باشند، به حمد و ستايش خداى خود ذاكرند و به او ايمان مى‌آورند و طلب مغفرت مى‌كنند براى افرادى كه ايمان آوردند،[و از خداى خود مى‌خواهند و مى‌گويند:[پروردگارا، رحمت و علم تو به وجود هر چيزى گسترش دارد؛ پس بيامرز افرادى را كه توبه نمودند و پيرو راه تو شدند[و خشنودى تو را بر هر چيزى مقدم داشتند] و آنان را از عذاب دوزخ محفوظ فرما. پروردگار، آنان را به درجه‌ى اعلاى بهشت كه به آنان وعده‌فرمودى وارد ساز و نياكان و همسران و بازماندگان نيكوكار آنان را نيز بدان مكان جايگزين فرما. همانا تو صاحب عزّت و حكمت هستى[و قدرت تو فوق قدرت‌هاست و صنع تو همراه با حكمت و مصلحت مى‌باشد] آنان را از سيّئات محفوظ دار. كسى را كه تو از سيّئات محفوظ دارى تحقيقاً او را مورد رحم قرار‌داده‌اى و اين خود رستگارى‌بزرگ است.
سوم: آيه‌ى ديگر است كه مى‌فرمايد:
افرادى كه ستايشگر توأم با اخلاص خدايند با وجود خداى يگانه، خداى ديگر را نمى‌خوانند[و از شرك مبرّا هستند]و نفسى را كه خدا برايش احترام قايل شده نمى‌كشند[از خونريزى به دورند] مگر براى اقامه‌ى حق، و زنا نمى‌كنند؛ كسى كه اين كار را انجام دهد به نتيجه‌ى گناه خود مى‌رسد. عذابش در روز قيامت مضاعف است و در آن روز خوار و سر افكنده به‌طور جاويد در عذاب دوزخ مى‌ماند؛ مگر كسى كه[از‌اعمال ناشايست خود: شرك، قتل نفس، زنا و جز آن] توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد. آن وقت خداوند گناهان اين دسته را به حسنات مبدّل مى‌كند و خدا آمرزگار و مهربان است.»
محمدبن‌مسلم ثقفى گويد: از حضرت ابوجعفر(عليه السلام) درباره‌ى آيه‌ى مباركه‌ى
 (فَأُوْلـلـِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّـاتِهِمْ حَسَنَـت و كان اللَّهُ غفورًا رحيًما)سؤال كردم. آن حضرت فرمود: «يؤتى بالمؤمنِ المُذنِبِ يومَ القيامة حتّى يقامَ بموقف الحسابِ فيكون اللّه تعالى هوَ الّذي يَتَولّى حسابَه لايُطَّلِعُ على حسابِه أحداً من النّاس فيعرّفه ذنوبَه حَتّى إِذا أَقَرَّ سَيّـاتهِ قال اللّه عزّوجّل لِلْكَتَبَةِ: بِدِّلوها حَسَنات و أَظْهِروها لِلنّاس فيقولُ النّاسُ حينئِذ: ما كان لهذا العبدِ سيّئَةٌ واحدةٌ ثمَّ يأمر اللّه به إلى الجنّةَ و هذا تأويل الآية فأُوْلـلـِكَ يبدّل اللّه سيّـاتِهم حَسَنت» ... و هي فِي المذنبين من شيعتِنا خاصّة؛[19]روز قيامت، مؤمن گناهكار را مى‌آورند تا به ايستگاه حساب به پا ايستد، خداى متعال در آن روز خود، عهده دار بررسى حساب او مى‌باشد. هيچ كس را بر حساب او مطلع نمى‌سازد. گناهان او را به وى معرفى مى‌كنند، هرگاه به سيّئات خود اقرار و اعتراف كرد، خداى متعال به كاتبان مى‌فرمايد: گناهان او را به حسنه مبدّل كنيد و آن‌ها را بر مردم آشكار نماييد. مردم آن گاه مى‌گويند: براى اين بنده يك گناه هم نبود؛ سپس خدا امر مى‌كند او را به بهشت ببرند. اين است تأويل آيه‌اى كه مى‌فرمايد: «فَأُوْلـلـِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ‌...»و اين آيه در خصوص شيعيان گناهكار كه با سلاح ولايت آل‌محمد مجهزند مى‌باشد.»

پى‏نوشتها:‌


[1] . «در عبادت پروردگارش كسى را شريك قرار نمى‌دهد.» كهف‌/‌110.
[2] . بحارالأنوار، ج 72، ص 281.
[3] . همان، ص 266.
[4] . مائده‌/‌32.
[5] . بحارالأنوار، ج 104، ص 374.
[6] . همان، ص 377.
[7] . التهذيب، ج 10، ص 165.
[8] . بحارالأنوار، ج 104، ص 376.
[9] . بحارالأنوار، ج 79،ص 26.
[10] . وسائل الشيعه، ج 20، ص 311.
[11] . «توبه كننده‌ى از گناه، همانند كسى است كه گناهى ندارد». (وسائل الشيعه، ج 16، ص 75.)
[12] . تفسير نور الثقلين، ج 5‌، ص 374.
[13] . بحارالأنوار، ج 6‌، ص 40.
[14] . همان، ج 70، ص 352.
[15] . بقره‌/‌222.
[16] . غافر‌/‌7 ـ 9.
[17] . فرقان‌/‌68 ـ 70.
[18] . بحارالأنوار، ج 6‌، ص 39.
[19] . بحارالأنوار، ج 7، ص 261.