پاداشها و آثار عفو از نگاه احاديث
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: «أَلا
أخبركم بخير خلائق الدّنيا و الآخرة؟ العفو عمّن ظلمك، و تصل مَن قطعك، و
الإحسان إلى مَن أَساءَ إِليك و إِعطاء مَن حَرَمك؛[1]
آيا شما را به بهترين خوى دنيا و آخرت خبر دهم؟[بهترين اخلاق دنيا و آخرت عبارت
است از:]بخشش گناه افرادى كه به شما ستم روا داشتهاند؛ پيوند با افرادى كه از
شما گسستهاند؛ نيكى نمودن به آنهايى كه به شما بدى نمودهاند و بخشش به
افرادى كه شما را محروم ساختهاند.»
امام باقر(عليه السلام) فرمود: «قال: ثلاث لايزيد اللّه
بهنّ المرءَ المسلم، إلاّ عِزًّا: الصَّفْحُ عمّن ظَلَمه، و إِعطاءُ من حَرَمه،
و الصِّلة لِمَن قَطَعَه؛[2]
سه خصلت است كه خداوند با وجود آن سه خصلت، شخص مسلمان را جز عزّت
نمىافزايد[براى او؛ آن سه خوى، عزّت بهبار مىآورد]و آن سه عبارت است از:
چشمپوشى از كسى كه به او ظلم كرده؛ اعطاى مال به كسى كه او را محروم ساخته؛
پيوند با كسى كه از او بريده.»
از حضرت سجّاد(عليه السلام) روايت شده كه فرمود: «إِذا
كان يوم القيامة جمع اللّه تعالى الأوّلينَ و الآخرين في صعيد واحد، ثمّ ينادي
مناد: أينَ أَهل الفضلِ قال: فيقوم عنق من النّاس فتلقّاهم الملائكة فيقولون: و
ما كان فضلُكم فيقولون: كُنّا نصل مَن قَطَعنا و نُعطي من حرمنا و نعفوا عمّن
ظَلَمنا قال، فيُقال لهم: صدقتم ادخلوا الجنّة؛[3]
هرگاه روز قيامت شود، خداوند متعال، تمام مردم را در يك سرزمين جمع مىكند، سپس
ندا كنندهاى ندا سرمىدهد: اهل فضل كجايند؟ پس گردنفرازانى از مردم به پاى
مىخيزند. فرشتگان با آنان برخورد كرده، مىگويند: برترى شما[در دنيا] چه بود؟
در جواب مىگويند: ما مىپيوستيم به افرادى كه از ما مىبريدند، بخشش مال
مىكرديم به افرادى كه ما را از بخشش خود محروم مىكردند و گذشت داشتيم از گناه
كسى كه به ما ستم روامىداشت. پس به آنان گفته مىشود: راست گفتيد، وارد بهشت
شويد.»
نبىّاكرم(صلى الله عليه وآله وسلم): «عليكم بالعفو
فَإِنّ العفو لايزيد العبدَ إلاّ عِزًّا فتعافَوا يعزَّكم اللّهُ؛[4]
گذشت را لازم شمريد؛ زيرا گذشتْ بندگان را نمىافزايد جز ارجمندى و بزرگوارى.
از[خطاى[همديگر گذشت كنيد تا خداوند شما را ارجمند گردانَد.»
لعنت شدگان در دنيا و آخرت
آيهى بعد دربارهى جلوگيرى از هتك نواميس است.
براى ارزش ناموس همين بس كه در هر امر اجتماعى به دو شاهد محتاج هستيم، جز در
اين مورد كه چهار شاهد عادل نيازمنديم و در هيچ شهادتى كتك خوردن نيست، جز در
اين جا كه اگر رامى و قاذف (=مدّعى زناكارى) نتوانست اقامهى بيّنه كند،
حكمِ:
«...فاجلدواهم ثمنين جلدة...»(4)
گريبانش را مىگيرد. در اين جا هم مىفرمايد:
«إِنّ الّذين يرمون المحصَنت الغفلتِ المؤمنت...»(23)
افرادى كه زنان پاكدامن بىخبرِ مؤمن را با سخنان
افتراآميز خويش نسبت زنا مىدهند و آنان را به موضوع ناپسند زنا منسوب
مىدارند:
«...لعنوا فِى الدّنيا و الأخرة...»(23)
در دنيا و آخرت لعنت مىشوند و در دو جهان از رحمت
خداوند دورند. عذاب دنيوى و اخروى گريبانگير آنان است. در دنيا تازيانه
مىخورند و در آخرت هم عذاب بهدنبال رفتارشان مىباشد و از آن گذشته: «...وَ
لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ»(23)
عذاب بزرگى هم كه خودشان ذخيره كردهاند، نصيب آنان
خواهد بود و آن عذاببزرگ روزى است كه:
«يومَ تَشهد عليهم أَلسنتهم و أيديهم و أَرجلهم بما
كانوا يعملون»(24)
زبانشان به زيان آنان شهادت خواهد داد و اعضا و جوارح،
هر يك به عملى كه از آنان صادر شده گواهى خواهند داد؛ مخصوصاً زبانى كه كمك كار
صاحب خود در دنيا، بود آن وقت، حقايق را عليه صاحب خود بيان مىكند، بيچاره كسى
كه جهت آسايش اين بدن كه روز قيامت عليه او گواهى مىدهند، احكام الهى را
ناديده بگيرد و به زندگى بىدوام دنيوى دلخوش باشد.
چگونگى شهادت اعضا
و امّا شهادت اعضا و جوارح در روز قيامت به چه
كيفيّت است؟ در اين باره نظرهايى بيان شده است كه عبارتند از:
1. خداى متعال كه قوّهى نطق به قدرت اوست، روز قيامت
به جوارح انسان نيروى نطق مىبخشد؛ همانطور كه در جاى ديگر از قرآن شريف بيان
شده است:
«و قالُوا لِجُلودهم لِمَ شَهدْتُم علينا قالُوا
أَنْطَقَنا اللّه الّذي أَنْطَقَ كلّ شيء؛[5]بهپوستهاى
بدن خود مىگويند: چرا به ضرر ما گواهى داديد؟ در جواب مىگويند: خدايى كه هر
چيز را قوّهى نطق عنايت كرد، ما را ناطق ساخت!»
2. خداى متعال در اعضا و جوارح، ايجاد صوت مىكند، كه
متكلّم در واقع خداست.
3. خداى متعال در اعضا علامتى ايجاد مىكند كه مبيّن
نطق و شهادت است.[6]
در هر صورت، در آن روز شهادات داده مىشود:
«يومئذ يوفّيهم اللّه دينهم الحقّ...»(25)
در آن روز، پاداش مردم و جزاى اعمالشان بهطور كامل و
بدون يك ذرّه كموكاست داده مىشود.
«...و يَعلمون أَنّ اللّه هو الحقّ المُبين»(25)
آنوقت، مردم خواهند دانست كه خداوند بر حقّ است. آنروز
حقايق نمايانمىگردد.
كبوتر با كبوتر باز با باز
دنبالهى اين آيهى شريفه آيهاى است كه رابطهى
تامّ با آيات پيشين دارد و آن اينكه:
«الخبيثتُ لِلخبيثين...»(26)
سخنان ناپسند به افراد پست و فرومايه مربوط است و از
افراد پست و فرومايه جز سخنان ناپسند شنيده نشود.
و يا اينكه استحقاق افراد فرومايه ازدواج با فرومايگان
است و فرومايگى درخور پستها و خبيثان است و يا اينكه اعمال پست، زاييدهى
فرومايگان است و از فرومايگان جز اعمال پست به ظهور نرسد و از طرف ديگر:
«...الطّيّبت لِلطّيّبين...»(26)
سخنان خوب، سزاوار پاكان و نيكان است و از پاكان جز سخن
نيك شنيده نشود. يا اينكه سزاوار افراد پاك طينت ازدواج با پاك طينتان است و
پاكى طينت، شايستهى نيكو طينتان است و يا اينكه اعمال حَسنه و كارهاى نيك،
زاييدهى نيكان و پاكان است و از پاك طينتان جز اعمال حسنه صادر نشود.
«...أُوْلـلـِكَ مُبرّءُونَ ممّا يقولون...»(26)
افراد طيّب اعمّ از زن و مرد از نسبتهاى ناروايى كه
دربارهى آنان داده مىشود و نيز از سخنان ناپسند برى و منزّه مىباشند و
دامنشان از رمى و قذف و افترا پاك است.
«...لهم مغفرةٌ و رزقٌ كريمٌ»(26)
آمرزش از گناه و رزق كريم و بهشت جاويدان براى اين دسته
از مردان و زنان پاكطينتِ نيكوكار است.
* * *
يـأيّها الّذين ءامنوا لاَتدخُلوا بيوتًا غير بيوتكم
حتّى تَسْتأنِسُوا وتُسلِّمُوا على أَهْلها ذلكم خيرٌ لكم لعلّكم تذكّرونَ(27)
فَإِن لمتَجدوا فيها أَحَدًا فَلاَتدخلوها حَتّى يُؤذَنَ لكم و إِن قيلَ لكُم
ارْجِعوا فَارْجِعوا هُوَ أَزْكى لكم و اللّهُ بِما تعملونَ عليمٌ(28)لَيْسَ
عليكم جُناحٌ أَن تَدْخُلُوا بيوتًا غيرَ مسكونة فيها متعٌ لَكُمْ و اللّه يعلم
ماتُبْدون و ما تَكتُمُونَ(29)
ترجمه:
27. اى كسانى كه ايمان آوردهايد! به خانههايى كه
غير خانهى خودتان است وارد نشويد تا اينكه دستورى بگيريد و[آشنا شويد] و بر
اهلش سلام كنيد؛ اين[اذن طلبيدن و سلامكردن]براى شما بهتر است، شايد كه شما
پند گيريد.
28. و اگر در آن خانهها كسى را نيابيد[كه از او
اجازه بگيريد] پس وارد آن خانهها نشويد تا اين كه[صاحب خانه بيايد و] به شما
اجازه بدهد و اگر به شما گفته شد برگرديد، پس برگرديد؛ آن برگشتن براى شما
پاكيزهتر است و خدا به كارهايى كه مىكنيد داناست.
29. براى شما گناهى نيست كه وارد شويد به خانههاى
غيرمسكونى[مانند كاروانسراها و غير آن]كه در آن خانهها براى شما برخوردارى
است[از سرما و گرما به آن پناه مىبريد و كالايى كه داريد محافظت مىكنيد]
خداى متعال به آنچه آشكار مىكنيد و آنچه پنهانمىكنيد داناست و آن را
مىداند[پنهان و آشكار شما از علم او خارج نيست.]
تفسير:
اجازهى ورود بگيريد!
آيات مورد بحث، متضمّن يك دستور اخلاقى است و مبيّن
يكى از اوامر شرعى است كه رعايت آن به حال اجتماع، نافع و نتيجهى عدم رعايت
آن، بىبند و بارى و نبود آرامش فكر است.
خطاب به مؤمنان است كه در خانههايى غير از خانههاى
خويش ـ كه ارادهى ورود دارندـ استيناس و سلام نمايند. استيناس به معناى
استيذان است كه حاوى يك جنبهى لطيف ادبى است و شخص بايد محبّت صاحبان خانه را
به خود جلب كند و اجازهى ورود بخواهد.
آيا پيش از سلام، اجازه بگيرد يا بعد از آن؟ اختلاف
است؛ ولى روايت شده:
مردى براى ورود به خانهى نبىّاكرم(صلى الله عليه وآله
وسلم) اجازه گرفت. در ابتدا تَنَحْنُح نمود. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)
به «روضه»، كنيزك خود فرمود، برو و اين مرد را بياموز و بگو: اينگونه واردشو:
اوّل بگو:
«السّلام عليكم أَءَدْخُلُ؟»[7]
كه در اين جا سلام، مقدّم بر استيذان است كه طبق اين
بيان، تقدّم و تأخّرى در جمله مىباشد.
و بيانى ديگر نيز نقل شده است:
روزى حضرت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) با جابر
جلوى درب منزل حضرت زهرا(عليها السلام) ايستاد. اوّل سلام كرد؛ سپس استيذان
نمود. حضرت زهرا اجازهى ورود داد و فرمود: «أَنَاومَنمعى؟؛ آيا با كسى كه
همراه من است وارد شويم؟» عرض كرد: سرم برهنه است. پيامبر(صلى الله عليه وآله
وسلم)فرمود: «خُذي فضل ملحفتك فقنّعي به رأسكِ»[8]
براى دفعهى دوم پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) سلام
كرد؛ سپس فرمود: «أاَدخل؟؛ وارد شوم؟» عرضكرد: وارد شويد و فرمود: «انا و من
معى؟» عرض كرد: بلى. پيامبر و جابر واردشدند. جابر گفت: روى فاطمه را در
حالىكه از اثر بيمارى زَرد بود، ديدم.[9]
در اين جا سلام، مقدّم بر استيذان ذكر شده است.
«...ذلكم خيرٌ لكم لعلّكم تذكّرون»(27)
اين سلام كردن و موقع ورود استيذان نمودن براى شما بهتر
است و سودش عايد خود شماها مىشود. شايد وسيلهى تذكّرى باشد براى شما كه از
مواعظ و نصايح اندرز گيريد و راه خود را موافق با موازين شرع بپيماييد.
هرگاه موقع ورود به خانهاى سلام و استيذان به عمل آمد،
امّا جوابدهندهاى نبود، حقّ ورود نداريد.
«فَإِن لمتجدوا فيها أَحَدًا فَلاتَدْخُلوها حتّى
يُؤذن لكم...»(28)
ورود به منزل ديگران، موكول به اذن و اجازهى آنان است.
«...وَ إِن قيلَ لكم ارْجِعُوا...»(28)
هرگاه گفته شود كه برگرديد و وارد نشويد
«فَارْجِعُوا»برگشتن را
لازم شمريد؛ زيرا همين برگشتن به پاكى طينت نزديكتر و با اصول تقوا موافقتر
است.
امّا خانههاى غيرمسكونى مانند: آسايشگاهها، مدارس،
كاروانسراها و محلّهاى عمومى كه از روز اوّل جهت استفادهى عموم بنا شده است،
موقع ورود، محتاج به استيذان نيست.
* * *
قُل لِلمؤمنين يَغُضُّوا مِن أَبصرهم و يَحْفَظُوا
فروجَهم ذلك اَزكى لهمإِنّ اللّهَ خبيرٌ بما يَصْنَعون(30) و قُل لِلْمؤمنت
يَغْضُضْنَ مناَبصرهنّ و يحفظنّ فروجَهنّ و لايُبْدينَ زينتهنّ إلاّ ما ظَهَرَ
منها وَلْيَضْرِبْنَ بخُمُرِهنَّ على جُيوبِهِنّ و لايُبْدينَ زينتهنّ إلاّ
لبُعولتهنّ أوءابائِهنّ أو ءاباء بُعولتِهِنّ أو أبنائِهِنّ أو أبناء بعولتهنّ
أو إِخونهنّأو بَنىإِخونهنّ أو بَنى أَخوتهنّ أو نِسائهِنّ او ما ملكتْ
أَيمنُهنّ أَوِ التَّـبِعينِ غير أُولى أُلإِرْبَة مِنَ الرّجال أو الطّفلِ
الّذينَلميَظْهروا على عورتِ النّساء و لايَضْربنَ بِأَرْجُلِهِنَّ ليُعْلَمَ
مايُخْفينَ مِن زينتهنّ وتُوبُوا إلى اللّهِ جميعًا أيُّهَ المؤمنونَ
لعلّكمتُفلِحونَ(31)
ترجمه:
30. اى پيامبر، به مردان مؤمن بگو: از[محرّمات]
ديدههاى خود را بپوشانند و[از نامحرم]فرجهاى خويشتن را نگهدارند. اين عمل
براى ايشان به پاكى نزديكتر است؛ البتّه خداى متعال به آنچه مىكنند آگاه است.
31. و به زنان مؤمنه بگو: چشمهاى خود را[از ديدن
نامحرمان] بپوشانند و فرجهاى خود رانگاهدارند و زيور خويش را ظاهر نسازند؛ جز
آنچه از آن نمايان باشد؛ بايد مقنعههاى خودرا بر[بالاى]گريبان خود بيندازند و
زينت خويش را آشكار نكنند؛ مگر براى شوهرانخود يا براى پدران خود يا پدر
شوهران خود يا براى پسران خود يا براى پسران شوهران خود يا براى برادران خود يا
براى پسران برادران خود يا براى پسران خواهران خوديا براى زنان[اهل دين]خود يا
براى كنيزانى كه ايشان مالك آنان شدهاند يا براى مردان خدمتكار كه حاجت به
زنان ندارند يا براى كودكانى كه قدرت بر لذّت يافتن از عورتهاىزنان پيدا
نكردهاند. و[موقع رفتن] پاهاى خود را[به زمين]نكوبند تا آنچه از زيور خويش
نهان كردهاند دانسته شود. اى مؤمنان، همگى به سوى خدا بازگرديد، شايد كه
رستگار شويد.
تفسير:
دستورهاى اخلاقى خداوند به مؤمنان
به تناسب اوامر قبلى از نظر احكام وابسته به
زناشويى اين آيه نازل شد:
«قُل لِلْمؤمنين يَغُضُّوا مِن أَبصرِهم...»(30)
به مردان مؤمن و آنان كه روح ايمان در وجودشان مىباشد
بگو: از ديدن نامحرمان چشم بپوشند و به نامحرمان نگاه نكنند. حرف مِنْ را در
عبارت «من ابصرهم»پارهاى
از مفسّران زايد محسوب داشتهاند و حال آنكه «تبعيض» است؛ زيرا نظر كردنى كه
حلال باشد اشكالى ندارد.
«...يَحفظوا فروجَهم...»(30)
مقصود از «حِفظ فروج» خوددارى كردن از زنا مىباشد؛ ولى
در اين جا و در اين خصوص شامل پوشيدن عورت مىشود كه سَتر عورت بر مرد واجب و
عدم انجامش حرام است.
از يك طرف، مردان با ايمان به نامحرمان نگاه نكنند و از
طرف ديگر عورات خود را بپوشانند.
«...ذلك أَزْكى لهم...»(30)
اجراى اين دستورها انسان را از فرو افتادن در مهالك حفظ
مىكند و از فرو رفتن در لجنزار شهوات نگهدارى مىكند؛ زيرا تزكيهى روحى و
پاكى معنوى پيامد قطعى آناست. ولى اگر افرادى مهار نفس خود را به نيروى سركش
تمايلات سپردند و بههرجاكه آن نيرو آنان را كشانيد رفتند و اين دستورهاى
سعادتبخش را زيرپاگذاردند بدانند كه:
«...إِنَّ اللّه خبيرٌ بما يَصنعون»(30)
خداوند به اعمالى كه از آنان صادر مىشود خبير است و به
موقع عقوبت، كارهايشانگريبانگير خودشان خواهد شد. همانگونه كه مردان مأمورند
كه خود را ازنگاه كردن بهنامحرمان حفظ كنند و حافظ عورات خود باشند، زنان هم
مأمورند كه تمام بدن را ـجزصورت از مچ به پايين دو دست را كه معفّو است ـ از
انظار بپوشانند؛ زيرافرمود:
«و قُل للمؤمنت يَغْضُضْنَ مِن أَبصرهنّ...»(31)
به زنان با ايمان بگو: ديدههاى خود را از ديدن
نامحرمان فروبندند و از نگاه كردن به مردان نامحرم چشم بپوشند.
«...و يَحْفظْنَ فروجَهُنّ...»(31)
در عين اينكه خود را از زنا حفظ كنند، عورات و فروج
خود را هم از نگاه زنان حفظكنند.
«...و لايُبْدينَ زينتَهنّ...»(31)
محلّ و مكان زينت و آرايش خود را آشكار نكنند و از
اظهار مواضع زيور خويش خوددارى كنند:
«...إلاّ ما ظَهَرَ مِنْها...»(31)
مگر آن مواضعى از زيور و زينت كه نمودار باشد؛ در آن
صورت كه پنهان داشتنش لازم نيست؛ مثل: لباس خوب، چادر خوب، سرمهى چشم، آن
مقدار از صورت كه در نماز معفوّ است كه نمايان بودن اين قسمتها جايز است.
«...وليضربنَ بخُمُرهنّ على جيوبهنّ...»(31)
«خُمُر» جمع «خِمار» به معناى «مقنعه» مىباشد. بر زنان
واجب است مقنعهى خود را بر گريبانهاى خويش بيفكنند و سر و سينه و گردن را از
نگاه زهرآگين بُلهوسان بپوشانند؛ اعضا و جوارح خود را با پوشش لباسهايى كه
مبيّن برجستگىهاى بدن نباشد، مخفى دارند:
«...و لاُيُبْدينَ زينتَهنّ...»(31)
زينتهاى باطنهى خود را مانند گوشوارهها و گلوبندها و
يا محلّهاى زينت را به اعتبار همان زينتى كه مىپذيرد، براى نامحرمان آشكار و
نمايان نسازند؛ مگر براى كسانى كه در آيهى شريفه مستثنا شده و آن: شوهر، پدر،
پدرشوهر، پسر، پسرشوهر، برادر، پسربرادر، پسرخواهر و زنان مسلمانند كه اظهار
زينت و محلّ آن در نگاه و منظر اينان بىاشكال است؛ بنابراين بر زن حرام است
خود را در منظر زنان يهودى و نصرانى و مجوسى قرار دهد؛ زيرا آنان نامحرمند.
افراد ديگرى هم از اين قاعده استثنا شدهاند: كنيزكان،
مردانى كه نيروى شهوت ندارند، اطفالى كه قدرت نيروى شهوانى ندارند. نگاه اين
دسته هم بدون تلذّذ بىاشكالاست.
خطابى ديگر كه زنان با ايمان بدان مخاطباند اين است:
«...و لايَضربنَ بِأَرْجلهِنّ ليُعْلَم ما يخفين من
زينتهنّ...»(31)
هنگام راه رفتن، طورى قدم بر زمين نزنند و آن گونه وضعى
نداشته باشند كه صداى زينتهاى مخفى آنان به گوش نامحرمان برسد و محرّك شهوت
بيچارهكننده واقع شود. در هر صورت از انجام دادن عملى كه محرّك شهوات مردان و
جلب نظر سوء آن افراد مىشود، خوددارى كنند.
اين است حكم خداوند در كلام سعادتبخش آسمانى قرآن كه
عكسالعمل ملّت مسلمان را در برابر احكام الهى روشن كرده است.
آن خدايى كه آفرينش به قدرت او برپاست، حكيم و افعالش
توأم با حكمت است. پروردگارى كه زن و مرد را آفريد و آفرينش هر دو به قدرت و
حكمت او بود، براى بقاى نسل، لطافتى در وجود زن قرار داد كه مرد را براى دوام
نسل، به خود متمايل كند. در مرد هم نيروى شهوتى قرار داد كه با رؤيت لطافت زن
به او متمايل شود و در نتيجه نسل بشر منقطع نشود و از سوى ديگر باز هم جهت بقاى
نسل بشر، قوانينى وضع فرمود كه مردمانْ خود را از گرفتارى به كام خونآشام
شهوات حفظ كنند تا اجتماعى آرام و افكارى آسوده داشته باشند.
يكى از هزاران قوانين متقنى كه بقاى ـ اجتماع صرف نظر
از جنبهى دينى ـ در آن منطوى است همين موضوع حجاب است كه امروزه از نظر ملّت
مسلمان خيلى كمارزش به حساب مىآيد و حال آنكه بىبندوبارى در حجاب يعنى
نابودى مليّت، قوميّت و استقلال يك اجتماع به مناسبت مقام.
خبرى از مولاى بزرگوار حضرت علىبنابيطالب(عليه
السلام) در اين خصوص نقلمىشود تا ارزش اين دو كلام گهربار او كه در حدود سال
چهلم هجرى قمرى بيانشده و امروز يكهزار و سيصد و هشتاد و نه (1389)[10]
هجرى قمرى است، معلومشود:
اصبغبننباته از اميرمؤمنان على(عليه السلام)روايت
كرده، گويد: «تظهر في آخر الزّمان واقترابِ السّاعة و هو شرّ الأزمنةِ نسوةٌ
كاشفات عاريات، متبرّجات، خارجات من الدّين، داخلاتٌ فِي الفِتَنِ، مائلاتٌ
إِلَى الشّهواتِ، مسرعات إلى اللّذاتِ، مستحلاّت للمحرّمات في جهنّم خالداتٌ؛[11]
شنيدم كه آن حضرت مىفرمود: در آخرالزمان و نزديكى قيامت كه بدترين روزگاران
است زنانى نمودار مىشوند كه بىبندوبار و عريانند؛ خود را آراستهاند؛ از دين
خدا خارجند؛ در فتنهها و آشوبها واردند؛ به هواهاى نفسانى راغبند؛ به
خوشىهاى زندگى شتابانند؛ حرامهاى خدا را حلال به حساب مىآورند؛[در نتيجه
آنان] در جهنّم هميشه و بهطور جاويد خواهند بود.»
در روايتى كه ذكر شد «كاسياتٌ عارياتٌ» هم ذكر شده است
كه مرحوم مجلسى آنرا بعيد دانسته و جمع متضادّان به حساب آورده: ولى گذشت
زمان، اعجاز كلام حضرت علىبنابيطالب(عليه السلام) را آشكارا ساخت كه زنان از
خدا بىخبر لباس پوشيدهاند امّا مثلاينكه لباس نپوشيده باشند كه ظواهر آن در
بين ملل مسلمان بىحدّ و حصر بهچشممىخورد.
* * *
وَأَنكِحُواْ الاَْيَـمَى مِنكُمْ وَالصَّــلِحِينَ
مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَآلـِكُمْ إِن يَكُونُواْ فُقَرَآءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ
مِن فَضْلِهِى وَاللَّهُ وَسِعٌ عَلِيمٌ(32)وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ
لاَيَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِى
وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَـبَ مِمَّامَلَكَتْ أَيْمَـنُكُمْ
فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا وَءَاتُوهُم مِّن مَّالِ
اللَّهِ الَّذِى ءَاتَـلـكُمْ وَلاَتُكْرِهُواْ فَتَيَـتِكُمْ عَلَى
الْبِغَآءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُواْ عَرَضَ الْحَيَوةِ
الدُّنْيَا وَمَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنم بَعْدِ إِكْرَهِهِنَّ
غَفُورٌ رَّحِيمٌ(33) وَلَقَدْ أَنزَلْنَآ إِلَيْكُمْ ءَايَـت مُّبَيِّنَـت وَ
مَثَلاً مِّنَ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُمْ وَمَوْعِظَةً
لِّلْمُتَّقِينَ(34)
ترجمه:
32. زنان و مردانِ بدون همسر خودتان و افراد صالح از
بردگان و كنيزان خويش را بهازدواج درآوريد[زنان را شوهر دهيد و براى مردان را
همسر تعيين كنيد] اگر بينوا و فقيرباشند خداى متعال از كَرَم خود بىنيازشان
مىكند و خداوند گشايشدهندهى داناست.
33. و آنانكه وسيلهى زناشويى نمىيابند بايد عفّت و
پاكدامنى را شعار سازند تا آنكه خداىمتعال از افزونى كَرَم خويش بىنيازشان
گرداند. از مملوكان شما آنانكه درخواستمكاتبه مىكنند[=آزادشدن بنده در
اِزاى پرداخت مقدارى پول به خواجهى خود] پس اگر در ايشان نيكى دانستهايد
آنها را مكاتب سازيد و از مالى كه خداى متعال به شما داده به آنان بدهيد و
كنيزان خويش را اگر ارادهى عفّت دارند به زناكارى وادارنكنيد تا آنكه[ازكسب
ننگين آنان]متاع زندگانى دنيا بيابيد و كسى كه كنيزان خودرا به زنا وادار كند،
همانا خداوند پس از اكراه كنيزان[نسبت به آنها]غفور و رحيم است[ولى خود
واداركننده را كيفرمىدهد.]
34. و محقّقاً آيههاى روشن و قصّهاى از[قصّههاى]
آنانكه پيش از شما گذاشتهاند با پندى براى پرهيزگاران به سوى شما فرستاديم.
تفسير:
ازدواج در اسلام
ازدواج در دين مقدّس اسلام به خودى خود امرى مباح
است؛ امّا نسبت به افراد با در نظر گرفتن شرايط مختلف احكام گوناگون پيدا
مىكند.
آن جا كه زن و مرد مسلمان، بر اثر ازدواج نكردن به امر
حرامى مبتلا نشوند، واجبنيست، ولى هرگاه خوددارى از ازدواج، سبب ابتلا به
گرفتارىهاى حرام شود، واجب مىباشد و وظيفهى افراد مسلمان است كه با اجراى
اين سنّت الهى و نبوى، خودوفرزندانشان را از گرفتارى به مفاسدى كه اجتماع
امروزى غرق در آن است، حفظكنند.
در اينجا هم به تبع بيان حرمت نظر به محرّمات و وجوب
خويشتندارى زنان و مردان مؤمن افراد با ايمان را متوجّه ازدواج نموده
مىفرمايد:
«وَأَنكِحُواْ الاْيَـمَى مِنكُمْ وَالصَّــلِحِينَ
مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَآلـِكُمْ...»(32)
زنان و مردان بدون همسر را به ازدواج يكديگر درآوريد و
وسايل زناشويى بندگان و كنيزان نيكوكار را فراهم كنيد. آنان را از تهيدستى
زندگى برهانيد تا قدرت بر ازدواج پيداكنند و صَلاح و نيكوكارى آنان پايمال
نيروى سركش شهوات نشود. زنان و مردان بدون شوهر را در حصن ازدواج جايگير كنيد
تا ايمانشان را از دست ندهند:
«...إِنْ يَكونوا فقراء...»(32)
هرگاه نتوانند ازدواج كنند از نظر تنگدستى و توانايى
مالى نداشته باشند
«...يُغْنهِم اللّه من فضله...»(32)
خداى رزّاق آنان را از فضل و بخشش خود بىنياز
مىگرداند:
«...واللّه واسعٌ عليمٌ»(32)
زيرا آن خدايى كه شما را به ازدواج مأمور نموده از
درياى بىكران رحمت خود آنان را وسعت عنايت مىكند.
با در نظر گرفتن مفهوم آيهى شريفه و در نظر آوردن
بدبختىهايى كه نيروى افسارگسيختهى شهوت به بار مىآورد و آثار شومش امروزه
نسل بشر را تهديد مىكند، به اهميّت امر مستحبّ ازدواج و تعاليم سودمند اسلامى،
پى مىبريم.
امام صادق(عليه السلام) فرمود:
«ركعتان يُصَلّيهما متزوّجٌ أفضلُ مِن سَبْعينَ ركعةً
يُصَلّيها غير متزوّج؛[12]
دو ركعت نماز را كه شخص ازدواج كرده بخواند افضل است از هفتاد ركعت نماز كه شخص
ازدواج ناكرده بخواند!»
پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: «لركعتان
يصلّيهما متزوّجٌ أفضل من رجل عَزَب يقوم ليلة و يصوم نهارَه؛[13]
همانا دو ركعت نمازى را كه شخص ازدواج كرده بخواند مزيّت دارد بر عمل شخص
ازدواج ناكردهاى كه شبش را در حال نماز و روزش را در حال روزه بهسربَرَد!»
پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «أكثرُ أَهل
النّار العُزّابُ؛[14]
بيشتر اهل آتش و اكثر دوزخيان افراد ازدواج ناكردهاند.»
پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «مَنْ تزوَّجَ
أَحْرَزَ نِصْفَ دينِه، فَلْيَتّقِ الله فِي النّصفِ الآخر؛[15]
كسىكه ازدواج كند، نصف دين خود را حفظ كرده، خداى را در نصف ديگر پرهيزگارى
كند.»
همچنين ايشان مىفرمايند: «رُذّال موتاكم العُزّابُ؛[16]
بدترين مردگان شما، ازدواج ناكردههاى شمايند[كه ازدواج ناكرده دار فانى را به
درود گويند.]
امام صادق(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:
«مَن تَرَك التّزويجَ مخافةَ العيلةِ فقد أساءَ ظَنَّه
باللّهِ إِنّ اللّه عزّوجلّ يقول: إِن يكونُوا فقراء يُغْنِهم اللّه من
فَضْلِه؛[17] هر كس از
ترس تنگدستى ازدواج را رها كند ازدواج نكند از ترس اينكه فقر گريبانگير اوست
يا مىشود تحقيقاً گمانش را به خدا بد نموده است؛ همانا خداى ـ عزّوجلّ ـ
مىفرمايد: إِن يكونوا فقراء يُغنِهم اللّه من
فَضْلِه؛اگر بينوا و فقير باشند خداى متعال از
كرَم خود بىنيازشان مىكند.»
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «إِتّخِذوا
الأَهلَ فإنّه أرزق لكم؛[18]
همسر اتّخاذ كنيد؛ زيرا اجراى اين عمل براى شما ايجادكنندهى روزى بيشتر است.»
و نيز فرمود: «تزوّجُوا لِلرّزقِ فإِنّ لَهُنّ
البَرَكَةَ؛[19] و نيز
فرمود: براى جلب روزى ازدواجكنيد؛ زيرا براى همسران شما افزونى در نعمت و بركت
است.»
«وَلْيَسْتَعْفِفِ الّذين لايَجِدون نكاحًا حتّى
يُغنِيَهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِه...»(33)
هرگاه افرادى با فقر دست به گريبان باشند و راه ازدواج
از نظر تهيّهى نفقهى عيال و كابين او براىشان پيدا نشود، وظيفهى آنان است
كه عفّت و تعفّف را از دست ندهند و شعار خويشتن را پاكدامنى قرار دهند و در
برابر پيروى از شهوات، شكيبايى پيشه كنند تا خداوند از فضل بىحّد خود آنان را
غنايى عنايت كند.
پىنوشتها: