اعجازي ديگر از قرآن
در آن زمان كه از نظريات دانشمندان امروز علوم طبيعي خبري
نبود و پيشرفت كنوني علوم تجربي نصيب بشر خيرهسر و ناسپاسگزار نشده بود، يعني
چهارده قرن پيش، آن وقت كه اروپا در ظلمت جهل و بيسوادي به سر ميبرد، فرمود:
«...فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوجًا مِن نَبَات شَتَّي»
(53)
ما نباتات را به صورت زوجهايي گوناگون خارج كرديم.
«ازواج» جمع «زوج» و زوج به معناي جفت است؛ يعني نباتات را
نر و ماده قرار داديم تا نطفهي گياه نر در رحم ماده، آنگونه كه خود مقدّر فرموده
ريخته شود و گياه بتواند رشد كند و مثل خود را توليد نمايد. اين است قرآن و اين است
اعجاز كلام رحمان!!!
«كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَـمَكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لأَيَـت
لاُِولِي النُّهَي»(54)
از اين روييدنيها و نباتات گوناگون خودتان بخوريد و
دامهايتان را در آن بچرانيد؛ امّا بدانيد كه اين دستگاه، سرسري نيست و مقابل اين
همه نعمت، شكر و سپاسي لازم است كه آن هم مايهي افزايش نعمت ميشود. اين شكر و
سپاس را افرادي انجام ميدهند كه به آيات آفرينش توجّه كنند و خِرَد خود را به كار
اندازند و صاحب دانش باشند.
«مِنْهَا خَلَقْنَـكُمْ وَ فِيهَا نُعِيدُكُمْ وَ مِنْهَا
نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَي»(55)
امّا اي افراد بشر، آگاه باشيد كه ما شما را با تمام نيرويي
كه براي خود به حساب ميآوريد و در واقع، هيچ نيستيد، از همين زمين و مواد آن
آفريديم و پس از سپري ساختن دورهي موقت حيات، دوباره بازگشت شما به همين خاك خواهد
بود. سپس دورهي ديگري خواهيد داشت كه آن قيامت و روز باز پس دادن حساب است و
دفعهي ديگر براي چنان روزي زنده ميشويد و ما شما را از قبورتان كه در همين خاك
است بيرون ميآوريم.
* * *
وَ لَقَدْ أَرَيْنَـهُ ءَايَـتِنَا كُلَّهَا فَكَذَّبَ وَ
أَبَي(56)قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِكَ
يَـمُوسَي(57)فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْر مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ
مَوْعِدًا لاَنُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لاَ أَنتَ مَكَانًا سُوًي(58)قَالَ مَوْعِدُكُمْ
يَوْمُ الزِّينَةِ وَ أَن يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًي(59)فَتَوَلَّي فِرْعَوْنُ
فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتَي(60)قَالَ لَهُمْ مُّوسَي وَيْلَكُمْ لاَتَفْتَرُوا
عَلَي اللَّهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُم بِعَذَاب وَ قَدْ خَابَ مَنِ
افْتَرَي(61)فَتَنَـزَعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا
النَّجْوَي(62)قَالُوا إِنْ هَـذنِ لَسَـحِرنِ يُرِيدَانِ أَن يُخْرِجَاكُم مِنْ
أَرْضِكُم بِسِحْرِهِمَا وَ يَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَي(63)فَأَجْمِعُوا
كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَ قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَي(64)
ترجمه:
56. و همانا ما تمام آياتمان را به او نمايانديم، پس او
تكذيب كرد و از پذيرش آن اِبا نمود.
57. گفت: اي موسي، آيا نزد ما آمدهاي تا ما را به افسون
خود از سرزمينمان خارجگرداني؟
58. پس ما هم براي تو افسوني مانند آن ميآوريم، بين ما
و بين خودت وعدهگاهي قرار ده كه از آن تخلّف نكنيم؛ نه ما و نه تو، و آن هم
جايگاهي مساوي باشد.
59. گفت: وعدهگاه شما روز زينت است و اين كه مردم موقع
ضُحي [=چاشتگاه]حاضرشوند.
60. پس فرعون برگشت و نيرنگ خود را جمعآوري كرد، سپس
آمد.
61. موسي به آنان گفت: واي بر شما به خداوند دروغ مبنديد
كه شما را به عذابي نابودميكند و همانا زيانكار است كسي كه افترا و دروغ ببندد.
62. پس دربارهي كار خود با يكديگر مشورت كردند و راز
خود را نيز پنهان داشتند.
63. گفتند: اين دو نفر نيستند، مگر افسونگر؛ ميخواهند
شما را از سرزمين خودتان به افسون خود، خارج كنند و راه و روش بهتر و نيكوتر شما را
از ميان ببرند.
64. پس نيرنگ خود را گِرد آوريد، سپس به يك صفّ بياييد،
همانا رستگار است كسي كه امروز برتري بجويد و غلبه يابد.
تفسير:
آيات نُهگانه
حضرت موسي و هارون(عليهما السلام) به دربار فرعون
آمدند. او را به وجود خداي يگانه متذكّر ساختند.حشر و نشر پس از مرگ را به او
يادآور شدند. پارهاي از نعمتهاي خداي بزرگ را كه براي استفاده جهانيان ايجاد
فرموده، به او گوشزد كردند، امّا اين بيانات در قلب برگشته از حقيقت او مؤثر نيفتاد
و اثري نبخشيد تا اين كه به ارادهي خداوند، آيات ديگري را به او ارائه دادند؛
خداوند ميفرمايد:
«وَ لَقَدْ أَرَيْنَـهُ ءَايَـتِنَا كُلَّهَا فَكَذَّبَ وَ
أَبَي»(56)
ما تمام آياتي را كه در اختيار موسي گذارديم، به فرعون
ارائه داديم؛ امّا فرعون خيرهسر و طاغي، زير بار نرفت. تكذيب كرد و اِبا نمود و
نور حقيقت در درون تيرهي او مؤثر واقع نشد.
مقصود از آيات مذكور در آيهي شريفه، «آيات نُهگانه»[1]
است كه عبارت بود از:
1. عصا
2. يدبيضا (دست روشن و نوراني)
3. قحطي
4. طوفان
5. جراد (ملخ)
6. قُمّل (شپش)
7. ضفادع (قورباغهها)
8. دَم[2]
(خون)
9. فساد ميوهها و باغستانها
هر يك از اين آيات تسع بر فرعون و فرعونيان ارائه ميشد،
نزد موسي ميآمدند و رفع آن را از او ميخواستند، مشروط به اين كه ايمان بياورند.
موسي(عليه السلام) هم با شرط ايمان آوردن آنها، برطرف شدن آن بلا را از خداي خويش
ميخواست.
امّا هيچ يك از اين وقايع در قلوب آنان اثر نكرد و به راه
راست هدايت نشدند؛ چون كه خواستار آن نبودند.
تهمت افسونگري به حضرت موسي(عليه السلام)
پس از آن، احتجاجات شروع شد و فرعون با اين كلام، موسي
را مخاطب ساخت:
«قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا
بِسِحْرِكَ يَـمُوسَي»(57)
تعجّب اينجاست كه اين اعمال اعجازآميز را با افسون ساحران
معاصر خود يكي دانست و اين آيات را كه هر يك دليلي براي خداشناسي است، سحر تلقّي
كرد و گفت: تو ميخواهي با اين عمل سحرآميز خود، ما را از محلّ خود بيرون كني؟
«فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْر مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنَا
وَ بَيْنَكَ مَوْعِدًا لاَّنُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لاَ أَنتَ مَكَانًا سُوًي»(58)
ما هم در برابر اين اعمال تو، افسوني مانند آن ميآوريم. ما
هم قدرت افسونگري خود را نمودار ميسازيم تا معلوم شود چه كسي غالب ميگردد؟!
پس وعدهگاهي در مكاني كه از نظر ما و تو مساوي و برابر
باشد، قرار ده تا در آنجا افسونگران ما جمع شوند و تو هم حاضر شوي.
موسي در پاسخ اين خواستهي فرعون گفت:
«قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَ أَن يُحْشَرَ
النَّاسُ ضُحًي»(59)
وعدهگاهي كه بين ما و افسونگران تو معلوم ميشود، روز زينت
و روز عيد ملّي است و ديگر اين كه مردم در آن وعدهگاه، موقع ظهر حاضر شوند تا شاهد
پيروزي حق و منهدم شدن باطل باشند.
«فَتَوَلَّي فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتَي»(60)
موسي و فرعون، روز قرار را معيّن كردند. فرعون پس از
قرارداد با موسي، آن هم قراردادي كه در آن تخلّفي نباشد، رفت و وسايل را تهيّه كرد
و روز موعود در نقطهاي كه براي اجتماع طرفين معلوم شده بود، آمد.
حضرت موسي(عليه السلام)، همانطور كه وظيفهي پيامبران و
مرد راه حقّ است، اوّل مشغول به نصيحت شد و با بياني نرم و زباني محبتآميز و
دوستانه آن را به راهي كه خير و صلاح دنيا و آخرت در آن است، دعوت كرد و گفت:
«قَالَ لَهُمْ مُّوسَي وَيْلَكُمْ لاَتَفْتَرُوا عَلَي
اللَّهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُم بِعَذَاب وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَي»(61)
واي بر شما، اي افرادي كه راه هدايت را از دست دادهايد و
به راه كفر و طغيان ره ميسپريد، بر خدا افترا مبنديد و خداي يگانه را رها نكنيد و
به دامان بيقدرت فرعون متوسل نشويد. بدانيد كه هر كه به خدا افترا ببندد، خدا او
را نابود ميكند و متوجّه باشيد اشخاصي هم كه در صراط هدايتاند، اگر چيزهايي را كه
خدا نگفته به او نسبت دهند زيانكار خواهند بود تا چه رسد به آنان كه حقيقت را از
دست دادهاند.
مشورت ساحران
«فَتَنَـزَعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا
النَّجْوَي»(62)
ساحراني را كه فرعون براي غلبه يافتن بر موسي حاضر كرده
بود، با شنيدن كلام موسي با يكديگر نزاع كردند و به مشورت پنهاني پرداختند و اين
مشورت از اين نظر بود كه مواجه با كلامي شدند كه تازه به آن رسيدند و آن، گفتار از
خدا و متوجّه شدن به او بود و در زندگي آنان تازگي داشت كه پردهي گوش آنان را تكان
داد.
با همديگر مشورت كردند، امّا آن مشورت را از فرعون و موسي
مخفي داشتند. پس از آن شور و كميسيون سرّي آمدند و گفتند:
«قَالُوا إِنْ هـذنِ لَسَـحِرنِ يُرِيدَانِ أَن
يُخْرِجَاكُم مِنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِمَا وَ يَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ
الْمُثْلَي»(63)
اين دو فرد، موسي و هارون، ساحر و افسونگرند. ميخواهند شما
را از سرزمين خودتان با سحر خود خارج كنند و شما را از محلّ آسايشتان (مصر) بيرون
نمايند و راهي را كه ميپيماييد و عقيدهاي را كه بدان گرويدهايد، نابود سازند.
پس از مشورت سرّي آنان، فرعون و اطرافيان گفتند:
«فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَ قَدْ
أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَي»(64)
پس هر نيرويي داريد آماده سازيد و به صورت اجتماع وارد شويد
و به كيفيّت صفبندي قدم بگذاريد تا در چشم موسي و هارون جلوهاي كنيد و بدانيد
شخصي كه غالب شود، مكان اعلي را احراز ميكند و رستگاري در اين حادثه نصيب كسي
ميشود كه بتواند بر موسي و اعمال او غلبه پيدا كند.
* * *
قَالُوا يَـمُوسَي إِمَّا أَن تُلْقِي وَ إِمَّا أَنْ
نكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَي(65)قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَ
عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَي(66)فَأَوْجَسَ فِي
نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَي(67)قُلْنَا لاَتَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الأَعْلَي(68)وَ
أَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَـحِر
وَ لاَيُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَي(69)فَأُلْقِي السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا
ءَامَنَّا بِرَبِّ هَـرُونَ وَ مُوسَي(70)قَالَ ءَامَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ
ءَاذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ
فَلاَُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُم مِنْ خِلاَف وَ لاَُصَلِّبَنَّكُمْ
فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَ أَبْقَي(71)
ترجمه:
65. گفتند: اي موسي! اوّل تو ميافكني يا ما بيفكنيم؟
66. گفت: بلكه شما بيفكنيد. ناگهان ريسمانها و چوبهاي
آنان در نظر موسي ايجاد خيال ميكرد از افسونشان كه ميدوند.
67. پس موسي در نفس خود ترسي احساس كرد.
68. ما گفتيم كه: مترس همانا تو برتر هستي.
69. و بيفكن آنچه در دست راست تو است تا فرو ببرد آنچه
را انجام دادند، همانا عملي را كه انجام دادند مكر و جادوگري است و شخص جادوگر هر
جا آيد رستگار نميشود.
70. پس افسونگران سجده كنان به زمين افتادند، گفتند: ما
به خداي هارون و موسي ايمانآورديم.
71. (فرعون) گفت: پيش از اينكه من به شما اجازه دهم
ايمان آورديد؟ همانا او بزرگ شماست كه به شما افسونگري آموخت، پس البته كه دست و
پاهاي شما را از خلاف ميبُرَم و حتماً شما را بر ساقه درخت خرما آويزان ميكنم
(ميبندم) و البته خواهيد دانست كه شكنجهي كدام يك از ما سختتر و پايندهتر است.
تفسير:
موسي(عليه السلام) و جادوگران
فرعون ستمگر، جادوگران ماهر را جمعآوري كرد و آنان را
به غلبه يافتن برموسي تشويق كرد؛ امّا غافل از اين كه
«مَا شَاءَ اللَّه كَانَ وَ ما لَميَشاء لَميَكُن»
[3]
افسونگران آمدند؛ به وضع ظاهري موسي نگاهي كردند؛ آنگاه:
«قَالُوا يَـمُوسَي إِمَّا أَن تُلْقِي وَ إِمَّا أَن
نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَي» (65)
گفتند: اي موسي! تو مياندازي يا ما بيندازيم؟ تو مهيّاي
افسون خود ميشوي يا ما بشويم؟
«قَالَ بَلْ أَلْقُوا»(66)
موسي گفت: بلكه شما بيفكنيد. شما به كار خود مهيّا شويد و
آنچه در قدرت شماست آمادهي القا نماييد.
«فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ
مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَي»(66)
افسونگران فرعون، وسايل خود را به صحنهي نمايش گذاردند، در
خيال موسي (يا فرعون) تصّرف كردند و از سحر آنان در نظر او جلوهگر شد كه ريسمانها
و چوبها متحركند و راه ميروند.
علّت حركت چوب جادوگران
مفسّران و مورّخان دربارهي حركت و جنبش چوبهاي
افسونگران گفتهاند: ساحران داخل آنان را با وسايلي خالي كرده و جيوه ريخته بودند و
اثر تابش آفتاب بر جيوه باعث تحرّك آن وسايل گشته و نظر بينندگان را به خود جلب
ساخته بود.
«فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَي»(67)
موسي با رؤيت چنين وضعي نگران شد و احساس ترس نمود. احساس
ترس او از اين نظر بود كه مبادا رؤيت اين عمل از افسونگران، باعث تقويت خوي
بتپرستي در بين فرعونيان شود.
از اين نظر، ارجاع ضمير در جملهي
«يُخَيَّلُ إِلَيْهِ» به
موسي(عليه السلام) با لحن كلام، مناسبتر است.
خداوند متعال احساس ترس موسي را با بيان:
«قُلْنَا لاَتَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الأَعْلَي»(68)
به طمأنينه مبدّل ساخت و وحشت او را به آرامش خاطر تبديل
فرمود. به او فرمود كه وحشت نكن و نگران مغلوبيّت نباش. آن خدايي كه تو را در گذشته
و در مراحل مختلف زندگي، نصرت عنايت كرد، قادر است كه در مقابل سحر افسونگران هم
پيروزي نصيبت نمايد. موسي از طرف خداوند كريم مأمور شد عصايي را كه در دست داشت بر
زمين بيفكند و اثر سحر جادوگران را نابود سازد.
خداوند فرمود:
«وَ أَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا
إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَـحِر وَ لاَيُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَي»(69)
آنچه در دست داري برزمين افكن تا ببلعد كاري را كه انجام
دادند. كار آنها سحر و جادوگري بود و شخص افسونگر از هر جهت آيد فلاحي در كارش
نيست.
موسي عصا را افكند و افسونگران مفتضح شدند و اثر القاي عصا،
ايمان آوردن ساحران به پروردگار موسي شد.
«فَأُلْقِي السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا ءَامَنَّا بِرَبِّ
هَـرُونَ وَ مُوسَي»(70)
با ديدن نابود ساختن افسونهاي آنان با عصا، همگي ايمان
آوردند و علّتش هم اين بود كه استاد فنّ بودند و ميدانستند عمل موسي افسون نيست.
چون كار او را از سوي بشر ندانستند، درك كردند كه موسي راست ميگويد و به خدايي كه
او به سوي آن دعوت ميكرد، ايمان آوردند.
«قَالَ ءَامَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ ءَاَذَنَ لَكُمْ
إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلاَُقَطِّعَنَّ
أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُم مِنْ خِلاَف وَ لاَُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ
النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَي»(71)
خشم فرعون
فرعون با مشاهدهي چنين وضعي از ساحران و اين كه همگي
مقابل عمل موسي به سجده افتادند و به موسي و هارون ايمان آوردند، سخت غضبآلود شد و
گفت: پيش از اينكه من به شما اجازه دهم ايمان آورديد؟! همانا موسي بزرگ شما و
استاد شماست كه به شما افسونگري آموخت! مطمئن باشيد كه دست و پاي شما را از برابر
هم ـ دست راست و پاي چپ يا دست چپ و پاي راست شما را ـ ميبرّم و حتماً شما را بر
ساقههاي درخت خرما آويزان ميكنم تا بدانيد كه نيروي كداميك از ما بيشتر و
شكنجهي كدام يك سختتر است.
* * *
قَالُوا لَن نُؤْثِرَكَ عَلَي مَا جَاءَنَا مِنَ
الْبَيِّنَـتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاض إِنَّمَا تَقْضِي هـذِهِ
الْحَيَوةَ الدُّنْيَا(72)إِنَّا ءَامَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا
خَطَـيَـنَا وَ مَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَ
أَبْقَي(73)إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ
لاَيَمُوتُ فِيهَا وَ لاَيَحْيَي(74)وَ مَن يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ
الصَّـلِحَـتِ فَأُولـئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَـتُ الْعُلَي(75)جَنَّـتُ عَدْن تَجْرِي
مِن تَحْتِهَا الأنْهَـرُ خَـلِدِينَ فِيهَا وَ ذلِكَ جَزَاءُ مَن تَزَكَّي(76)
ترجمه:
72. [افسونگران] گفتند: هرگز تو را بر آنچه از دلايل روشن
برايمان آمد، برنميگزينيم؛ قسم به پروردگاري كه ما را آفريد، پس حكم كن هر چه را
حكمكنندهي آن هستي، همانا تو زندگي اين دنيا را حكم ميكني و فرمان ميدهي.
73. همانا ما به پروردگار خود ايمان آورديم تا اشتباهات
ما را و آن سحري كه تو ما را به كراهت به آن وادار كردي، بيامرزد و خدا بهتر و
پايندهتر است.
74. همانا كسي كه در حال گناهكاري [نزد] پروردگارش بيايد،
[به پيشگاه او در حال انجام دادن گناه حاضر شود] همانا براي او جهنّمي است كه در آن
نميميرد و زنده نميشود. [مرگ و حياتي در آن نيست]
75. و كسي كه به پيشگاه او حاضر شود در حالي كه مؤمن باشد
و كارهاي نيك انجام داده باشد، براي اين دسته از مردم درجات بلندي است.
76. [براي آنان] باغستانهاي جاويداني است كه از زير
[درختان] آن رودهايي جارياست. هميشه در آن هستند و اين نعمت، پاداش كسي است كه خود
را از گناهان تزكيه نمايد.
تفسير:
ايمان آوردن جادوگران
حضرت موسي(عليه السلام) به امر پروردگار، در برابر
اعمال افسونگران كه در چشم مردم تصرّف خيالي كردند و در خود موسي هم ايجاد تخيّل شد
و او را نگران كرد و نگراني او فريفتگي مردم به اعمال افسونگران بود، به القاي عصا
مأمور شد. عصا را كه انداخت، مار بزرگي شد و تمام وسايل ساحران را نابود ساخت و بعد
دوباره عصا شد و در دست موسي جاي گرفت. اين پيشامد، باعث سجدهي فوري جادوگران شد و
همگي ايمان آوردند و فرعون هم آنان را با تهديد خويش ترسانيد.
امّا افسونگران، مقابل آن كلام شديد فرعون جوابي دادند كه
لازم است سرمشق هر شخص مؤمني قرار گيرد.
«قَالُوا لَننُؤْثِرَكَ عَلَي مَا جَاءَنَا مِنَ
الْبَيِّنَـتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاض إِنَّمَا تَقْضِي هـذِهِ
الْحَيَوةَ الدُّنْيَا»(72)
گفتند: ما هيچ وقت تو را بر اين پيامبر و خدايي كه او را
فرستاده، مقدم نميداريم و حرف تو را مؤثر نخواهيم دانست؛ ما ديگر زيرِ بار حرفهاي
تو نخواهيم رفت و جهالت گذشته را تكرار نميكنيم.
جاي شگفتي اينجاست! افرادي كه هيچ سابقه ايماني نداشتند،
چنان مجذوب عمل موسي شدند كه عقيدهي خود را با جمله
«وَالَّذِي فَطَرَنَا» مؤكّد
نمودند و سوگند ياد كردند:
قسم به خدايي كه ما را آفريد، ديگر براي تو ارزشي قايل
نيستيم، هر كاري ميخواهي بكن، دنيا گذشتني است. تو اگر اثري داشته باشي در همين
دنياي فاني و گذراست و عاقل، دايم را به فاني و باقي را به زايل نميفروشد!
«إِنَّا ءَامَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَـيَـنَا
وَ مَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَي»(73)
ما به خدايي ايمان آورديم كه در سايهي آن ايمان، گناهان
گذشته ما را بيامرزد و اين جرأت را كه مقابل پيامبر خدا نشان داديم ـ كه اظهار سحر
و افسونگري كرديم ـ نيز گذشت كند و اين را هم بدان كه عنايت خدا براي ما بهتر است و
لطف او برايمان پايندهتر خواهد بود.
اين كلام افسونگران، نتيجهي ايماني است كه در آنان رسوخ
يافته بود.
پىنوشتها:
[1]. در كتاب «آيات موسى التسع» طوفان، جراد، قمّل، ضفادع، دم، يد، عصا را از
مواردى كه در آن اختلافى نيست شمرده شده و دو مورد بعدى را از مواردى دانسته كه در
آن اختلاف كردهاند. (ر.ك: همان، ص11 و 12)