جرعه ای از زلال قرآن ، جلد ۱

آيت الله ميرزا ابوالقاسم محمدی گلپايگانی ‌(ره)

- ۱۸ -


دعا و نفرين فقير

امّا اين را هم بدان:

«...‌إِن تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنكَ مَالاً وَ وَلَدًا» (39)

اگر امروز در اين دنياى آميخته به اندوه و در اين حيات مؤجّل و زودگذر مرا  كم‌ثروت و كم‌فرزند مى‌يابى و نسبت به افزونى ثروت و عشيره‌ى خود بر من مى‌بالى:

«فَعَسَى رَبِّى أَن يُؤْتِيَنِ خَيْرًا مِن جَنَّتِكَ‌...» (40)

اميد است كه خداوند در جهان ديگر كه از اين مال و فرزند كارى ساخته نيست، بهتر از باغ تو به من عنايت كند و از نعمت‌هاى سراى باقى برخوردار شوم و در مقابل:

«...‌و يُرْسِلَ عَلَيْهَا حُسْبَانًا مِنَ السَّماءِ‌...» (40)

به باغستان تو بلايى آسمانى بفرستد؛ آن هم بلايى كه روى حساب است و موافق با اقدامات و اقوال تو باشد، كه با فرود آمدن بلاى آسمانى:

«...‌فَتُصْبِحَ صَعِيدًا زَلَقًا» (40)

به صورت زمينى صاف و لغزنده درآيد و هيچ درختى در آن نباشد. به صورتى كه واردشونده‌ى در آن بلغزد و به صورتى زيان‌آور درآيد؛ هر چند امروز سودمندترين زمين است:

«أَوْ يُصْبِحَ مَاؤُهَا غَوْرًا‌...» (41)

يا طورى شود كه آبش فرو رود:

«...‌فَلَن‌تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَبًا» (41)

و هرگز توانايى به دست آوردن آب از دست رفته و فرو رفته را نداشته باشى.

و يا طورى شود كه بلا نازل شود و با نزول بلا، آفت آن را فرا گيرد:

«وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلَى ما أَنفَقَ فِيهَا وَ هِىَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَ‌يَقُولُ يـلَيْتَنِى لَمْ‌أُشْرِكْ بِرَبِّى أَحَدًا» (42)

تأثير نفرين مؤمن

بلاى آسمانى نازل شد و باغ او را احاطه كرد و ميوه‌اش را نابود ساخت. با‌نابودى ميوه‌اش آب آن دو باغ، هم فرو رفت و با اين وضع و رؤيت اين كيفيّت، آن شخص كافر دستش را از شدّت افسوس و تحسّر به هم مى‌ماليد و نسبت به مخارجى كه براى ايجاد آن باغستان متحمّل شده بود تا آن دو باغ به ثمر رسيده بود، شروع به اى كاش گفتن كرد؛ حال آن كه اين كاشكى گفتن‌ها پس از اتمام‌حجّت فايده‌اى نداشت. با خود مى‌گفت: «اى كاش به پروردگارم شرك نورزيده بودم و در عبادت او كسى را شريك قرار نداده بودم.» امّا اين توجّه براى او اثرى نداشت:

«وَ لَمْ‌تَكُن لَّهُ فِئَةٌ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَ مَا كَانَ مَنتَصِرًا» (43)

مقابل سخط خداوند افراد و جمعيّتى پيدا نمى‌شوند كه او را يارى كنند؛ زيرا هيچ‌كس غير از خدا نمى‌تواند بلا و گرفتارى را برطرف كند. بايد گرفتارى را با عنايت خداوند و‌با‌استغاثه به درگاه او رفع كرد؛ همان‌گونه كه قوم يونس با توجّه نمودن به خداوند، عذاب حتمى را از خود دفع نمودند.

هشدار به مردم دنيا

«هُنَالِكَ الْوَلَـيَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَابًا وَ خَيْرٌ عُقْبًا» (44)

ولايت، آقايى، صاحب اختيارى و اراده‌ى مطلق، خاصّ پروردگار است. اختيار مطلق مخصوص اوست و به دست اوست. كسى جز او از خود نيرويى ندارد. او از نظر تأمين عاقبت، بهترين است و بهترين ثواب و پاداش نيك را از حضرت او بايد انتظار داشت.

*  *  *

وَاضْرِبْ لَهُم مَثَلَ الحَيَوةِ الدُّنْيَا كَمَاء أَنزَلْنَـهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيًما تَذْرُوهُ الرِّيَـحُ وَ كَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَىْء مُقْتَدِرًا(45) الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ البَـقِيَـتُ الصَّـلِحَـتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوابًا وَ خَيْرٌ أَمَلاً(46)

ترجمه:

45. براى آنان زندگى دنيا را مثل بزن كه مانند آبى مى‌باشد كه آن را از آسمان فرو‌مى‌فرستيم، پس روييدنى زمين با آن آميزش پيدا مى‌كند، پس خرد شده مى‌گردد؛ به‌طورى كه بادها آن را پراكنده مى‌سازد و خداوند بر انجام دادن هر چيزى قادر و تواناست.
46. ثروت و فرزندان، زينت زندگى دنيا هستند و بازمانده‌هاى شايسته نزد پروردگارت بهتر است از نظر پاداش نيك؛ و نيكوتر است از نظر دلبستگى و آرزو [داشتن به آن.]

تفسير:

دنياگرايى و آخرت‌گرايى

دو آيه‌ى مباركه‌ى موضوع بحث، مانند آيات قبل از آن، براى توجّه مردم است تا به عواقب امور نظر كنند و كار خود را موافق با ميزان واقع قرار دهند و متوجّه باشند كه گرايش به مادّيات و معنويّات به كجا ختم مى‌گردد؛ مى‌فرمايد:

«وَاضْرِبْ لَهُم مَثَلَ الحَيَوةِ الدُّنْيَا كَمَاء أَنزَلْنَـهُ‌...» (45)

براى مردم غافل و بى‌خبر از خدا كه تمام توجّه‌شان معطوف به دنياست و پرده‌ى محسوسات مقابل افكارشان را گرفته و همچنين براى ترغيب افراد مؤمن در راهى كه مى‌روند مَثَل بزن و بگو: زندگى دنيا مانند گياهى است كه بر اثر باران از زمين مى‌رويد. ساقه‌هايش به هم مى‌پيچد و خرّم مى‌شود و جلب انظار مى‌كند و سرسبزى آن دل‌ها را مسرور مى‌گرداند؛ امّا طولى نمى‌كشد كه پس از طىّ حيات خود، زرد مى‌شود و رطوبتش را از دست مى‌دهد و خشك شده، ريشه‌اش متزلزل مى‌گردد. به محض وزش طوفان، هر‌برگ و ساقه‌اش به سويى مى‌رود و از هم پراكنده مى‌شود. اين خود موضوعى است كه هر فرد ذى حس و عاقل مى‌تواند حقيقت آن را درك كند. التذاذات مادّى و لذايذ زودگذر و موقّت حيات هم همين‌گونه است.

كسى كه تمام توجّه خود را به لذايذ مال و فرزند و ظواهر دنيا معطوف كرد، پس از انقطاع از دنيا تمتّع او پايان مى‌پذيرد و در آخرت بهره‌اى نخواهد داشت؛ چرا كه فرمود:

«الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ البَـقِيَـتُ الصَّـلِحَـتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوابًا وَ خَيْرٌ أَمَلاً» (46)

ثروت و فرزند و آنچه لذّت دنيا را تشكيل مى‌دهد، زينت همين دنياست. با گسستن از اين دنيا، زينت و لذايذش پايان مى‌پذيرد. اين‌ها همچون زينتى براى دنياست و به منزله‌ى خرّمى براى گياه مى‌باشد. مدّتى محدود، جلب نظر مى‌كند و پس از زمانى اندك با وزش‌باد حوادث خُرد و نابود مى‌شود. آنچه باقى مى‌ماند و اثرش در سراى ديگر براى‌تو نافع است «وَالْبَـقِيَـتُ الصَّـلِحَـتُ» است. آنچه براى تو و زندگى پس از مرگ تو مفيد است، عمل نيكى است كه براى رضاى خداوند انجام داده باشى و مردم از آن بهره‌مند شده باشند. چيزى كه تو را پس از اين زندگى، فايده مى‌رساند، عملى است كه از خود به جاى گذاشته باشى تا پس از مرگت براى تو طلب مغفرت كنند؛ مثلاً ايجاد مؤسسه عامّ‌المنفعه‌اى كه باعث خُلود ذكر تو شده باشد و به‌طور كلّى هر عملى كه براى رضاى‌خدا انجام شود و مصداق «وَالْبَـقِيَـتُ الصَّـلِحَـتُ» باشد.

معناى ديگرى درباره‌ى «وَالْبَـقِيَـتُ الصَّـلِحَـتُ»

1. امام صادق(عليه السلام) فرمود: «ايّها الناس، آمرُوا بالمعروف و انهوا عن المنكر فإنّ الأمر بالمعروف و النّهى عَنِ المنكَرِ لم‌يُقَرِّبا أجلا و لم‌يُباعِدا رِزقاً فإنّ الأمر ينزل مِنَ السّماء إلى الأرض كقطرالمطر فى كلّ يوم إلى كلّ نفس بما قدّر اللّه لها مِن زيادة أو نقصان فى أهل أو مال أو نفس؛[1]  امام صادق(عليه السلام) فرمود:

اى مردم، امر به معروف و نهى از منكر كنيد؛ زيرا امر به معروف و نهى از منكر مرگى را نزديك نمى‌كنند و رزقى را از كسى دور نمى‌كنند و آنچه را خداوند مقدّر داشته مانند قطره‌هاى باران در هر روز براى هر كسى بدون زياده و نقصان در اهل يا مال يا نفس از آسمان به زمين فرود مى‌آيد.»

و در ادامه‌ى روايت بيان شده است: «المال و البنونَ حَرثُ الدّنيا و العمل الصّالح حَرثُ الأخرةِ و قد يجمعها اللّه لأقوام؛[2]مال و فرزند متاع دنياست و عمل صالح كالاى آخرت و گاهى از اوقات خداوند آن دو را در اقوامى كه بخواهد جمع مى‌فرمايد.»

2. امام باقر(عليه السلام) فرمود: «مرّ رسول الله صلّى اللّه عليه و اله برجُل يغرس غرساً فى حائط له فوقف عليه و قال: الا أدُلُّكَ على غرسِ اثبتَ أصلا و أسرَع ايناعاً و أطيَبَ ثمراً و أبقى؟ قال: بلى، فَدلّنى يا رسول اللّه. فقال: إذا أصبحت و أمسيت فقل: سبحان الله و الحمدللّه و لا اله إلاّ اللّه و اللّه اكبر. فإنّ لك ان قُلتَه بكلّ تسبيحة عَشر شجرات فى الجنّة فى انواع الفاكهة و هنّ (وَالْبَـقِيَـتُ الصَّـلِحَـتُ) قال فقال الرّجل: فإنّى اُشهدك يا رسولَ اللّه، أنّ حائطى هـذه صدقة مقبوضة على فقراء المسلمين مِن أهل الصّدقة. فأنزل اللّه عزّوجلّ: (فأمّا مَن أعطى و اتّقى و صدّق بالحُسنى فسنيسّره لِلْيسرى)[3]پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بر مردى گذر كرد كه در بستان خود غَرس شجر مى‌كرد، مقابل او ايستاد و به او فرمود: آيا تو را به كشت‌زارى كه ريشه‌اش ثابت‌تر و بهره‌اش زودرس‌تر و ميوه‌اش پاكيزه‌تر و پايدارتر است راهنمايى نكنم؟ آن مرد گفت: چرا [راهنماييم فرما] اى پيامبر خدا. پس‌فرمود: هرگاه صبح و شام مى‌نمايى بگو: سبحان الله و الحمدللّه و لا اله إلاّ اللّه و اللّه اكبر  همانا براى تو مقابل هر تسبيحى كه بيان كنى، ده درخت در بهشت از انواع ميوه‌هاى بهشتى مى‌باشد و متوجّه باش كه اين كلمات(وَالْبَـقِيَـتُ الصَّـلِحَـتُ)  مى‌باشند. پس آن مرد گفت: همانا من تو را اى پيامبر خدا شاهد مى‌گيرم بر اين‌كه اين حايط صدقه‌ى مقبوضه [=گرفته شده] باشد بر مسكينان مسلمان كه صدقه به آنان مى‌رسد. پس خداى عزّوجلّ نازل فرمود:  (فأمّا مَن أعطى[4]‌...‌.)»
3. قال الصادق(عليه السلام): «إنّ اللّه يقول: المال و البنون زينة الحَيَوةِ الدّنيا وَالْبَـقِيَـتُ الصَّـلِحَـتُ خيرٌ عند ربّك ثوابًا و خيرٌ أملاً، انّ الثّمانى ركعات يُصَلّيها العبد آخر الّيل زينة الآخرة؛[5]امام‌صادق(عليه السلام) در تأويل بخشى از اين آيه‌ى فرمود: «همانا هشت ركعتى را كه بنده‌ى مؤمن در آخر شب مى‌خواند زينت آخرت است.»

4. عن ادريس القمىّ، قال: «سئلتُ الصّادق(عليه السلام) عن (وَالْبَـقِيَـتُ الصَّـلِحَـتُ) فقال: «هى الصّلوة فحافظوا عليها؛[6]  ادريس قمى گويد: «از امام‌صادق(عليه السلام) درباره‌ى  (وَالْبَـقِيَـتُ الصَّـلِحَـتُ)  سؤال كردم، فرمود «وَالْبَـقِيَـتُ الصَّـلِحَـتُ  نماز است؛ پس بر آن محافظت كنيد.» [آن‌گونه كه سزاوار است آن را انجام دهيد.]»

5‌. عن الصّادق(عليه السلام): قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم): «خذوا جُنّتكم فقالوا: يارسول‌اللّه، عدوّ حضرت قال: لا و لكن خذوا جُنّتكم من النّار فقالوا: بِمَ تأخذ جُنّتنا يارسول‌اللّه، من النّار؟ قال: سبحان اللهِ و الحمدللّهِ و لا الهَ إلاّ اللّه و اللّه اكبر فإنّهم يأتين يومَ‌القيامة و لهنّ مقدمات و مؤخرات و منجيات و معقّبات و هنّ الباقيات الصّالحات.؛[7]از امام صادق(عليه السلام) روايت شده: حضرت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) [به اصحاب] خود فرمود: «سِلاح خود را بگيريد. گفتند: اى رسول‌خدا! دشمن حاضر شده؟ فرمود: نه ابزار و وسايل خود را براى نگهدارى خويش از آتش دوزخ بگيريد. گفتند: اى‌رسول‌خدا! چگونه سلاح خود را براى نگهدارى خويش از آتش بگيريم؟ فرمود: [با گفتن] سبحان اللهِ و الحمدللّهِ و لا الهَ إلاّ اللّه و اللّه اكبر  همانا اين كلمات روز قيامت مى‌آيند و داراى مقدّمات و مؤخرات و نجات‌دهنده‌اند و پاداش نيك به دنبال مى‌آورند و اين كلمات  (وَالْبَـقِيَـتُ الصَّـلِحَـتُ)  مى‌باشند.»

*  *  *

وَ يَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبَالَ وَ تَرَى الأَرْضَ بَارِزَةً وَ حَشَرْنَـهُمْ فَلَمْ‌نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا(47) وَ عُرِضُوا عَلَى رَبِّكَ صَفّاً لَّقَدْ جِئْتُمُونَا كَمَا خَلَقْنَـكُمْ أَوَّلَ مَرَّة بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّن‌نَجْعَلَ لَكُم مَوْعِدًا(48) وَوُضِعَ الْكِتَـبُ فَتَرَى الْمُـجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَ يَقُولُونَ يَـوَيْلَتَنَا مَالِ هـذَا الْكِتَـبِ لاَيُغَادِرُ صَغِيرَةً وَ‌لاَكَبِيرَةً إِلاَّ أَحْصَـهَا وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَ لاَيَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا(49)

ترجمه:

47. [و به يادآور] روزى را كه كوه‌ها را سير مى‌دهيم و زمين را نمايان مى‌بينى و ما تمام مردم را محشور مى‌گردانيم و هيچ يك از آنان را رها نمى‌كنيم.
48. و بر پروردگارت به صورت صفّ [مرتّب] عرضه مى‌شوند؛ همانا آمديد به پيشگاه ما، همان‌گونه كه اوّل دفعه شما را آفريديم؛ بلكه گمان مى‌كرديد كه هرگز براى شما وعده‌گاهى قرار‌نمى‌دهيم.
49. و نهاده مى‌شود كتاب؛ پس گنهكاران را مضطرب و هراسان مى‌بينى از آنچه در آن است و مى‌گويند: اى واى بر ما چه چيز است براى اين كتاب كه هيچ كار كوچك و بزرگى را رها نكرده جز اين كه آن را شماره نموده. و مى‌يابند آنچه را عمل كرده‌اند به صورت حاضر و پروردگارت به كسى ستم نمى‌كند [اين پاداش اعمالى است كه خودشان انجام‌داده‌اند.]

تفسير:

پس از بيان آنچه براى انسان مفيد است، موضوع قيامت را متذكّر شد؛ زيرا با توجّه به‌وجود قيامت است كه بشرِ عاقل مى‌تواند از زخارف و تزيينات دنيا چشم بپوشد و ذخيره‌اى از نظر انجام دادن كار نيك بيندوزد.

جلوه‌اى از قيامت

خداى متعال در آيات متعدّدى از قرآن مجيد درباره‌ى برپا شدن روز بعث و نشور، تذكراتى را بيان فرموده است. در اين‌جا موضوع اقامه‌ى آن روز وحشت‌زا را به اين صورت بيان مى‌فرمايد:

«وَ يَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبَالَ‌...» (47)

قيامت، روزى است كه به اراده‌ى ما، كوه‌ها سير مى‌كنند و حالت استحكام و شدّتى را كه امروز دارند از دست مى‌دهند. اين جبال راسيه و اين كوه‌هاى سخت در آن روز، مقابل مشيّت خداوند از هم پاشيده و پراكنده مى‌شوند و به صورت سراب درمى‌آيند:

«...‌وَ تَرَى الأَرْضَ بَارِزَةً‌...» (47)

و نهفته‌ها و ذخاير زمين نمودار مى‌گردد و اندوخته‌هاى باطنى آن نمايان مى‌شود، و در چنين روز:

«...‌وَ حَشَرْنَـهُمْ‌...» (47)

زمان حشر مردم اوّلين و آخرين فرا مى‌رسد تا به پاداش اعمال انجام شده‌ى خود از نيك و بد برسند؛ اين حَشر انجام مى‌شود به‌طورى كه:

«...‌فَلَمْ‌نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا» (47)

هيچ‌يك از افرادى كه در صحنه‌ى دنيا پاى‌گذارده‌اند از اين زندگى پس از مرگ مستثنا نيستند و همگى در آن سراى پر آشوب و آميخته به حسرت جمع مى‌شوند.

كيفيّت حشر مردم

هرگاه اراده‌ى خدا به برقرارى چنين روزى تعلّق گيرد، مردم به مشيّت قاهره‌ى حقّ از آرامگاه‌هاى خود در هر جا باشند، زنده مى‌شوند و «طوعاً أو كرهاً»[8] به چنان سرايى سوق داده مى‌شوند:

«وَ عُرِضُوا عَلَى رَبِّكَ صَفًّا‌...» (48)

به صورتى مرتّب و كيفيّتى حساب شده، نيرويى غيبى آنان را به آن موقف مى‌كشاند و به پيشگاه عدالت پروردگار حاضر مى‌شوند؛ به صورت ضُعفايى كه از خود هيچ نيرويى ندارند و به كيفيّتِ فقيرانى كه هيچ ثروتى ندارند، لخت و برهنه:

«...‌لَّقَدْ جِئْتُمُونَا كَمَا خَلَقْنَـكُمْ أَوَّلَ مَرَّة‌...» (48)

آن وقت متوجّه مى‌شوند كه در چه گرفتارى سختى واقع شده‌اند و آنچه را در زندگى دنيا انكار مى‌كردند، مشهود و آشكار مى‌بينند.

پى‏نوشتها:‌


[1]‌. «على بن ابراهيم قال حدثنى ابى، عن بكر بن محمّد الأزدى عن ابى‌عبدالله قال: «سمعته يقول: ...» (البرهان، ج3، ص 638)
[2]‌. البرهان، ج 3، ص 638.
[3]‌. «محمدبن يحيى عن ابن عيسى عن ابن محبوب عن مالك بن عطيه عن ضريس الكناس عن ابى‌جعفر(عليه السلام)قال: ...» (بحارالأنوار، ج 24، ص 44، ح 8 / البرهان، ج 3، ص 639 / بحارالأنوار، ج 93، ص 147، ح 2) ضمناً به‌جاى «اهل الصدقه»، «اهل الصفه» ذكر شده است.
[4]‌. ليل / 5 ـ 7.
[5]‌. بحارالأنوار، ج 83، ص 126، ح 75.
[6] ‌. البرهان، ج 3، ص 640‌.
[7] ‌. البرهان، ج 3، ص 640‌.
[8]‌. خواه ناخواه.