جرعه ای از زلال قرآن ، جلد ۱

آيت الله ميرزا ابوالقاسم محمدی گلپايگانی ‌(ره)

- ۹ -


راز برداشتن عذاب عمومى از مسلمانان

از سوى ديگر، حكمت بالغه‌ى خداوند، بر بقاى امّت خاتم النّبيين(صلى الله عليه وآله وسلم) تا آخرالزمان و اقامه‌ى رستاخيز تعلّق گرفته و مشيّتش اقتضا كرده كه اين دين، ناسخ اديان پيشين باشد و پس از آن دين و آيينى نيايد. از اين جهت، عذاب عمومى از اين امّت برداشته شده و معجزاتى هم كه ايمان نياوردن به آن معجزات و آيات، باعث نزول عذاب مى‌شود، بنا به اراده‌ى مطلقه‌ى پروردگار، نازل نخواهد شد؛[1] به اين دليل است كه فرمود:

«وَ مَا مَنَعَنَا أَن نُرْسِلَ بالأَيَـتِ إِلاَّ أَن كَذَّبَ بِهَا الاَْوَّلُونَ وَ ءَاتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا وَ مَا نُرْسِلُ بالأَيَـتِ إِلاَّ تَخْوِيفًا» (59)

هيچ چيز مانع نمى‌شود و جلوى اراده‌ى قاهره‌ى ما را نمى‌گيرد كه آيات و معجزات را فرو فرستيم و خواسته‌هاى اهل شرك را عملى سازيم؛ اما وضع اينان مانند افراد كافرِ پيش از آنان است كه هر آيتى بر آن‌ها نازل شد، بدان كافر شدند و آن را باور نداشتند؛ از‌جمله‌ى آن‌ها قوم صالح پيامبر بودند كه ناقه‌اى را كه مايه‌ى هدايت آنان بود، براى بينايى و توجه به راه حق، فرستاديم؛ اما به جاى اين‌كه ايمان بياورند، آن را پى كردند. خداوند مى‌فرمايد: ما آيات را فرو نمى‌فرستيم، مگر براى تخويف و ترساندن و اندرز‌دادن مردم.

*  *  *

وَ إِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِى أَرَيْنَـك إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرءَانِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْيَـنًا كَبِيرًا(60) وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلـئِكَةِ اسْجُدُوا لأدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ قَالَ ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا(61) قَالَ أَرَءَيْتَكَ هـذَا الَّذِى كَرَّمْتَ عَلَىَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيـمَةِ لاََحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاَّ قَلِيلاً(62) قَالَ اذْهَبْ فَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُكُمْ جَزَاءً مَّوْفُورًا(63) وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُم بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَ شَارِكْهُمْ فِى الاَْمْولِ وَالاَْوْلـدِ وَعِدْهُمْ وَ مَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَـنُ إِلاَّ غُرُورًا(64) إِنَّ عِبَادِى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَـنٌ وَ كَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلاً(65)

ترجمه:

60‌. و [به يادآور] زمانى را كه به تو گفتيم: همانا پروردگار تو احاطه‌ى [علمى]دارد به [اعمال و افكار] مردم و ما قرار نداديم رؤيايى را كه به تو نمايانديم، جز براى آزمايش مردم. [و ما قرار نداديم] شجره‌ى ملعونه را در قرآن، [مگر براى آزمايش مردم] و ما آنان را مى‌ترسانيم و [تخويف و ترساندن ما] آنان را زياد نمى‌كند، جز طغيان بزرگى [سركشى بزرگى در آنان بهوجود مى‌آورد.]
61‌. و [به ياد آور، اى محمد] زمانى را كه به فرشتگان، خطاب نموديم كه به آدم، سجده كنيد؛ پس سجده كردند، جز شيطان. [شيطان] گفت: آيا سجده كنم به كسى كه او را از خاك آفريده‌اى؟
62‌. شيطان گفت: [پروردگارا] آيا اين‌گونه اين موضوع را ديده باشى كه آدم را بر من فضيلت بخشى [كه بر او سجده نمايم؟] همانا اگر مرا تا روز قيامت مهلت دهى [اگر مرگِ مرا به عقب بيندازى] همانا ذرّيّه‌ى آدم را گمراه مى‌كنم، مگر عده‌ى كمى را.
63‌. خداوند خطاب كرد: برو! هر كسى از افراد بشر تو را پيروى كند، جهنّم، پاداش تو و پيروانت مى‌باشد؛ جزا و پاداشى تمام داده شده.
64‌. هر كه از آنان [=افراد بشر] را مى‌توانى به آواى خود بلغزان [و گمراه كن] و با سواران و پيادگان خود بر آنان بتاز و در اموال و اولاد آنان، شريك شو و آنان را [به ماندن و طول‌آرزو] وعده بده و شيطان، آنان را جز فريب و گول وعده نمى‌دهد. [وعده‌هاى او تماماً باعث فريب انسان است.]
65‌. همانا تو بر بندگانِ [مخلص و ستايشگرِ] من، تسلّط و حكومتى ندارى و پروردگار تو كافى است كه عهده‌دار امور [و محلّ اتّكاى آنان] باشد.

تفسير:

مصلحت امت اسلام

در آيه‌ى اول مى‌فرمايد كه قدرت، علم، بصيرت و‌... در ذات پروردگار، غيرمحدود و نامتناهى است. همه‌ى موجودات، از ذرّه‌ى بى‌مقدار تا كهكشان، همه و همه، تحت اراده‌ى قاهره‌ى اويند و از خود، نيرويى ندارند.

او طبق علمِ عين ذات خود، مى‌داند كه اگر معجزاتى را كه مردم كينه توز از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)درخواست مى‌كنند، بر آنان نازل شود و ايمان نياورند، مقابل آن معجزات و آيات، مانند امم سابقه به هلاكت مى‌رسند و از طرفى اراده‌ى او به بقاى اين امّت تعلّق گرفته و مصلحت او ايجاب نمى‌كند كه چنان آياتى نازل شود.

اين حقيقت با بيان اين جمله روشن مى‌شود كه مى‌فرمايد:

«وَ إِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ‌...» (60)

پس از اين جمله، عبارت ديگرى بيان مى‌فرمايد كه انجام دادن آن، نسبت به تمام افراد بشر، حتمى و عملى است و آن موضوعِ امتحان و آزمايش افراد است كه در هر زمان، هر دسته و گروهى را به وسيله‌اى آزمايش مى‌فرمايد و هر فرد هم تا امتحان نشود، از اين جهانِ عاجل[2] به سراى آجل[3] رحلت نخواهد كرد.

مى‌فرمايد:

«...‌وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِى أَرَيْنَـكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى‌الْقُرءَانِ» (60)

رؤياى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)

درباره‌ى آيه‌ى 60 سوره‌ى مباركه‌ى اسراء، بين مفسّران نظرياتى مطرح است:

1. دسته‌اى آن را به آيه‌ى «سُبْحَـنَ الَّذِى أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَا الَّذِى بَـرَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ ءَايَـتِنَا» [4] مربوط دانسته‌اند و «رؤيا» را به معناى رؤيت و ديدن به چشم، محسوب داشته‌اند؛ آن‌جا كه مى‌فرمايد: «ما آنچه را در معرض ديد تو قرار داديم، رفتن از مكه به مسجدالاقصى واز آن‌جا به آسمان، جز براى آزمايش و امتحان مردم نبود.» [5]

2. دسته‌اى ديگر آن را به «صلح حديبيّه» مربوط مى‌دانند و آن اين‌گونه بوده است: پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) در خواب ديد، به مكّه داخل خواهد شد و اعمال حجّ را به جاى خواهد‌آورد. به عزم اين موضوع، از مدينه به سوى مكّه حركت فرمود و تا پشت مكّه رفت. مشركان در محلّى به نام «حديبيّه» از ورود او و همراهانش جلوگيرى كردند.[6]صلح‌حديبيه انجام شد و اين صلح، باعث ايجاد شك و شبهه در قلوب افرادى شد؛ به‌خصوص عمر گفت: «ما شككتُ فى نبوّة محمد، مثل ما شككت فى يوم حديبية.»  حضور پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)آمدند و گفتند: «شما به ما وعده‌ى حج داديد!» فرمود: «آيا گفتم امسال؟» گفتند: «نه.» پس حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «ما وارد خواهيم شد، ان شاءالله.» سال آينده، مكّه به تصرّف مسلمانان درآمد؛ پس از آن اين آيه نازل شد:  (لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا)[7] در اين‌جا هم مى‌فرمايد: «آن خوابى كه به تو ارائه داديم (دخول به مكّه) و به آن موفّق نشدى براى امتحان و آزمايش مردم بود تا بدانند كه تا چه اندازه براى نابودى شكوك از قلوب خود ساعى‌اند.»[8]

3. حضرت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) خواب ديد، بوزينگانى از منبر او بالا مى‌روند و پايين مى‌آيند. اين موضوع از صادقين(عليهما السلام) نيز روايت شده است.[9]

و نيز روايت شده كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) پس از اين خواب، خندان نبود تا زندگى را وداع‌فرمود.[10]

با بيان فوق، علّت امتحان مردم به دست افرادى كه به ناحقّ جاى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را بگيرند، نيز مشخّص مى‌شود و معناى آيه‌ى:

«...‌الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرءَانِ‌...» (60)

نيز تبيين مى‌شود كه آن را به بنى‌اميّه[11] و بنى‌عباس تأويل مى‌كنند؛ چرا كه اين دو شجره، خباثت خود را نمودار كردند و وسيله‌اى براى آزمايش و امتحان مردم بودند.

پس از اين آيه، خداوند متعال، به مخالفت ابليس با فرمان خود اشاره مى‌كند؛ آن‌جا كه به سجده‌ى آدم مأمور شد، ولى فرمان پروردگار را امتثال نكرد و از درجه‌ى قربى كه به‌دست آورده بود، انحطاط پيدا كرد و رانده‌ى درگاه خداوند شد.

وجه ارتباط اين قسمت از آيات با آيات شريفه‌ى قبل اين است كه در آيه‌ى 53 همين سوره فرمود:

«إِنَّ الشَّيْطَـنَ كَانَ لِلإِنْسَـنِ عَدُوًّا مُبِينًا»  شيطان دشمنى مى‌باشد سرسخت كه دشمنىِ او آشكار و نمودار است و آنى از گمراه ساختن ابناى بشر قصور نخواهد كرد و همه وقت، در كمين اوست تا به هر راه كه شده او را بيچاره كند. در اين آيات به قسمتى از نحوه‌ى دشمنى و سرسختى او براى اضلال مردمان، اشاره شده است؛ مى‌فرمايد:

«وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَـئِكَةِ اسْجُدُوا لأدَمَ‌...» (61)

سجده شايد در اين موضع، اظهار تذلّل و فروتنى مقابل شخصيّت حضرت‌آدم(عليه السلام)باشد.

اگر مقصود از سجده به خاك افتادن باشد، ممكن است اشكال شود كه «لاتسجدوا إلاّ‌للّه» يا «الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ» [12]

در پاسخ بيان مى‌شود كه چون از ساحت قدس او امر شده بود و انجام دادن اين كار از طرف خدا بود، اشكال رفع مى‌شود؛ زيرا براساس هواى نفس و اشتباهى نبود.

در هر صورت، اظهار فروتنى يا هرطور ديگر كه بود، تمام فرشتگان انجام دادند و امر خداوند را امتثال كردند؛ جز شيطان كه اين‌كار را انجام نداد و از سجده به حضرت آدم ابا‌كرد و از روى نخوت و انكار حق گفت:

«...‌ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا» (61)

شيطان به حضرت آدم، سجده نكرد و رانده‌ى درگاه خدا شد و به پروردگار خود عرض كرد:

«...‌أَرَءَيْتَكَ هـذَا الَّذِى كَرَّمْتَ عَلَىَّ‌...» (62)

اكنون كه مرا از درگاه خود بيرون ساختى و از رحمت خود دور نمودى، من هم حضرت آدم و ذرّيه‌ى او را گمراه مى‌كنم؛ اما خود مى‌دانم كه گمراه ساختن من بر گروهى مؤثّر واقع نمى‌شود و آن عدّه، مخلصين و افرادى‌اند كه در عبادت خود تنها به خداى يگانه توجه دارند و جز او ديگرى را منظور ندارند؛ از اين رو گفت:

«...‌لاََحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاَّ قَلِيلاً» (62)

آن‌ها را مهار مى‌زنم و به هر راهى كه خود بخواهم، مى‌كشانم (كنايه از اين‌كه آنان را گمراه مى‌كنم) يا اين كه بر آن‌ها استيلا پيدا مى‌كنم و آن‌ها را مستأصل و پريشان مى‌كنم.

خداوند در جواب او به طريق استهانت[13] و خوارى فرمود:

«...‌اذْهَبْ فَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُكُمْ جَزَاءً مَّوْفُورًا» (63)

هر نيرويى كه در گمراه ساختن آنان دارى، به كار بر؛ هر مكر و كيدى دارى، معمول‌دار؛ پاداش تو و پيروانت جهنم سوزان است!

شركت شيطان در اموال و اولاد

«...‌وَ شَارِكْهُمْ فِى الاَْمْولِ وَالاَْوْلَـدِ‌...‌.» (64)

شركت شيطان در اموال مردم به اين صورت است كه آنان را به كسب حرام امر مى‌كند تا از راه‌هاى غيرمشروع و از مجراى غير حلال، ثروت بيندوزند.

شركت او در اولاد مردم يكى به اين نحو است كه آنان را به زنا وادار مى‌نمايد، كه خود را به گناه بزرگى آلوده سازند و مقدّمات بيچارگى خود را آماده سازند. ديگر اين‌كه آنان را به فراموشى مى‌اندازد كه هنگام مجامعت، ذكر «بسم الله الرحمن الرحيم» را از ياد ببرند.

«...‌وَعِدْهُمْ وَ مَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَـنُ إِلاَّ غُرُورًا» (64)

برو آنان را به طول اَمل و آراستگى دنيا وعده بده؛ اما افراد عاقل بدانند كه وعده‌هاى‌شيطان، سرا پا غرور و فريب است و همگى به آن صورت است كه باطل را در نظرشان به صورت حق جلوه‌گر سازد و خطا را به صورت صواب نمودار نمايد تا گمراه و بيچاره شوند.

خداى متعال پس از آن، براى توجه اذهان و نفوس به اين‌كه تنها نيرويى كه مى‌تواند دافع مكايد شيطان و برطرف‌كننده‌ى اثر دشمنى او واقع شود، ايمان و اطاعت اوست و براى اين‌كه مردم بدانند و نسبت به محافظت خود در مقابل اضلال شيطان آگاهى داشته‌باشند تا بتوانند در گيرودار زندگى از القائات فريبنده‌ى او در‌امان باشند، مى‌فرمايد:

«إِنَّ عِبَادِى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَـنٌ وَ كَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلاً» (65)

همانا بندگان من و آن‌هايى كه در عبادت و زندگى خود، مرضات خداى خود را ملحوظ مى‌دارند، تو توانايى حكومت و تسلّط بر آنان را ندارى. تمام مكايد تو، مقابل‌ايمان آنان بى‌اثر است؛ زيرا آنان معتمد و پناهگاه خود را، آفريدگار خود قرار‌داده‌اند و اتّكايشان به خالق هستى است و با اين نيرويى كه كسب كرده‌اند، توانايى سلطه بر آنان را ندارى.

*  *  *

رَبُّكُمُ الَّذِى يُزْجِى لَكُمُ الْفُلْكَ فِى الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ كَانَ بِكُمْ رَحِيًما(66) وَ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِى الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلاَّ إِيَّاهُ فَلَمَّا نجّــكم إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ‌كَانَ الإنسـن كَفُورًا(67) أَفَأَمِنتُمْ أَن يَخْسِفَ بِكُمْ جَانِبَ الْبَرِّ أَوْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حَاصِبًا ثُمَّ لاَتَجِدُوا لَكُمْ وَكِيلاً(68) أَمْ أَمِنتُمْ أَن يُعِيدَكُمْ فِيهِ تَارَةً أُخْرَى فَيُرْسِلَ عَلَيْكُمْ قَاصِفًا مِنَ الرِّيحِ فَيُغْرِقَكُم بِمَا كَفَرْتُمْ ثُمَّ لاَتَجِدُوا لَكُمْ عَلَيْنَا بِهِ تَبِيعًا(69)

ترجمه:

66‌. پروردگار شما [آن كسى است] كه براى شما كشتى را در دريا به جنبش مى‌اندازد تا [شما بر اثر حركت در دريا] از فضل او [و نعمت‌هايش در دريا]درخواست نماييد؛ همانا او نسبت به شما مهربان است.
67‌. و زمانى كه شدّت و سختى، شما را در دريا فرا گيرد [و به طوفان بنيانكن دريا و امواج كوه پيكر آن گرفتار شويد]، افرادى را [كه غير از خدا هستند] و آن‌ها را مى‌خوانيد از يادتان مى‌رود، جز‌ياد پروردگار [كه در ذهن شما به نيروى فطرت باقى است]؛ پس زمانى كه شما را [از دريا] به خشكى نجات بخشيد، [از اوامر او]رو برمى‌تابيد و بشر، [طبعاً]ناسپاس است.
68‌. آيا [از عذاب او] ايمن هستيد كه شما را در كنار خشكى فرو برد يا اين‌كه طوفانى سخت بر شما فرو فرستد، سپس نگهبانى بر خود نيابيد؟ [غير از او پناهگاه و معتمدى پيدا‌نكنيد.]
69‌. يا اين‌كه [از عذاب خداوند] ايمن هستيد كه بار ديگر شما را به دريا بازگرداند تا باد درهم‌شكننده‌اى [= كشتى‌شكن] بر شما فرو فرستد و شما را نسبت به كفرى كه نموديد، غرق نمايد؟ سپس براى خود نمى‌يابيد كسى در برابر ما كه خونخواه شما [پس از شما]واقع شود.

تفسير:

تنها نيرويى كه مى‌تواند در فراز و نشيب زندگى، انسان را از تزلزل و تذبذب[14]نجات‌بخشد، ايمانى صحيح و درست به پايگاهى فناناپذير است كه ازليّت و ابديّت با وجود او همدم مى‌باشد و از ذات او جدا نخواهد بود.

امّا اين ايمان و اعتقاد، بايد آن‌گونه باشد كه در «سرّاء»[15] و «ضرّاء»[16] و خوشى و ناخوشى به يك نحو باشد؛ زيرا ايمانى كه موقع گرفتارى و ابتلا در وجود انسان پديدار شود، هنگام خوشحالى و شادمانى از ميان مى‌رود و اين ايمان، خواه ناخواه در مراحل بعد از مرگ با انسان، همراه نيست و ممكن است زمان رهايى روح از بدن، به‌دست شياطين از او گرفته‌شود.

امّا اعتقادى كه با استدلالِ صحيح در وجود انسان، ريشه‌دار شده باشد، از‌اين‌گونه پيشامدها به خواست خداوند و توفيق او مصون است.

در آيات ياد شده به توجّهى كه براى انسان در مقابل گرفتارى‌ها پيش مى‌آيد اشاره شده، كه آن حالت هنگام نجات از شدايد، نمودار مى‌گردد. بديهى است كه اين نوع ايمان، ـ‌كه فقط در هنگام سختى‌ها بروز مى‌كند‌ـ آن ارزشى را كه يك ايمان صحيح و واقعى، داراست، نمى‌تواند داشته باشد.

در اين آيات شريفه، خداوند متعال مردم را به نعمتى از نعمت‌هاى خود متوجّه فرموده و آن اعطاى استعداد سير و جنبش در درياها به وسيله‌ى كشتى است. خداوند از روز اوّل كه بشر را با قدرت بى‌حد خود آفريد، به موازات احتياجات او، نيروهايى را در‌اختيار او گذاشت تا از آن نيروها براى رفع نيازمندى‌هايش استمداد جويد.

پى‏نوشتها:‌


[1]‌. ر.ك: مجمع‌البيان، ج 5 ـ 6، ص 653‌.
[2]‌. زودگذر، شتابنده.
[3]‌. مدّت‌دار، طولانى.
[4]‌. اسراء / 1.
[5]‌. ر.ك: بحارالأنوار، ج 9، ص 119 / مجمع‌البيان، ج 5 ـ 6، ص 654‌.
[6]‌. جامع‌البيان، طبرى، ج 9، ص 141.
[7]‌. فتح / 27.
[8]‌. بحارالأنوار، ج 9، ص 119.
[9]‌. بحارالانوار، ج 9، ص 119.
[10]‌. ر.ك: جامع‌البيان، ج 9، ص 141.
[11]‌. البرهان، ج 3، ص 543‌.
[12]‌. «مسجدها [يا اندام‌هاى سجده] براى خداست.» (جن/18)
[13]‌. حقير دانستن.
[14]‌. دودلى و دورويى.
[15]‌. شادكامى، خوشى.
[16]‌. سختى و تنگدستى و بدحالى.