4. (إِنَّ اللّهَ
يُحِبُّ الَّذِينَ يُقِاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ
صَفّاً كَأَنَّهُمْ بُنْيِان مَرْصُوص؛(1).
خداوند كساني را كه در راه او در صف واحدى، صفي هم
چون بنياني محكم و به هم پيوسته، جهاد مي كنند،
دوست مي دارد).
گروهي از غرب زدگان كه تحت تأثير تمدن خيره كننده
ماشيني و صنعتي غرب واقع شده اند، مي خواهند همه
مسائل اسلامي را طبق دلخواه آنان تفسير كنند، بلكه
به همه چيز از دريچه فكر آنان بنگرند، گرچه در اين
پيروي وتقليد نابه جا، فرسنگ ها از حقيقت دور
بيفتند.
در اين افراد، عقده حقارت و خود كم بينى، كه معلول
پيشرفت غرب در صنعت و تكنيك مي باشد، طرز تفكر
خاصي به وجود آورده، و همگي چنين فكر مي كنند:
همان طوري كه بايد صنعت و تكنيك را از غرب آموخت،
بايد معارف ومعتقدات ديني را نيز طوري توجيه و
تفسير كرد كه در كام ملت غرب شيرين شود و مورد
پسند جهان غرب قرار گيرد.
اين طرز تفكر، آنان را بر اين داشته است كه بسياري
از معارف برجسته آيين آسماني اسلام را، كه براي
ملل مادي اروپا و آمريكا قابل هضم نيست، به صورت
ناصحيحي توجيه كنند، تا از اين رهگذر - البته به
گمان خود - هم اصالت و شخصيت شرقي و اسلامي خود را
حفظ نمايند و هم سخني را كه در كام آنان تلخ و
ناگوار، و احياناً مورد اشكال وطعن باشد، نگويند.
در آيين اسلام موضوعاتي به نام (وحى)، (معجزه)،
(فرشته) و... مطرح مي باشد. وجود اين حقايق نوراني
با براهين محكمي درجاي خود به ثبوت رسيده است، ولي
از آن جا كه فرهنگ مادي اروپا، به اين موضوعات از
دريچه انكار و يا شك مي نگرد، غرب زدگان ما حقايق
نامبرده را طوري توجيه مي كنند كه بر مقياس هاي صد
در صد مادي جهان غرب منطبق باشد؛ مثلاً مي گويند:.
وحي جز تجلي شعور باطن و ضمير مخفي پيامبر،(2)
و يا جز نبوغ فكرى، چيزي نيست، و مي گويند: منظور
از فرشته در تمام موارد قرآن، همان قواي طبيعي است
كه بشر در طول كاوش هاي خود به آن دست يافته است.(3).
نمونه
ديگر از اين طرز فكر.
جاي گفتگو نيست كه
يكي از قوانين استوار اسلام، كه ضامن بقا و پيشرفت
آن در طول تاريخ بوده، همان تشريع قانون جهاد است.
جهاد - چنان كه در آينده تشريح خواهيم كرد - گاهي
جنبه دفاعي دارد، و احياناً با شرايط خاصى، جنبه
ابتدايي و تعرضى؛ يعني گاهي بدون اين كه دشمن
متعرض مسلمانان گردد، رهبر مسلمانان (پس از اعلام
و ابلاغ اسلام و روشن ساختن افكار مردم و اتمام
حجت هاي عقلي و شرعى) دست به حمله ابتدايي مي زند
و يك چنين حمله ابتدايي - چنان كه بعداً تشريح
خواهيم كرد - هرگز با اصول عقلي و انساني و قوانين
جهاني و مسأله آزادي مخالف نيست. ولي برخي اصرار
دارند كه جهاد را فقط به عنوان يك حربه دفاعي
توصيف نمايند و تمام جهادهاي اسلامي را در دوران
رسالت پيامبر و خلفاي اسلام، به دفاع از كيان
وحوزه اسلام مربوط دانسته و جهاد ابتدايي وتعرضي
را به كلي منكر شوند.
اسلام
هرگز آيين شمشير نبود.
طراحان اين شبهه
همان مبشران مسيحي اند كه آن را از قانون جهاد
استنتاج كرده و غزوات پيامبر اسلام و خلفا را بر
آن گواه آورده اند؛ در صورتي كه در آينده خواهيم
گفت وجود جهاد ابتدايى، گواه بر آن نيست كه اسلام
به زور شمشير پيشرفت كرده است و استنتاج چنين امري
از قانون جهاد اسلام، صددرصد غلط مي باشد و روشن
خواهيم ساخت كه هدف از غزوات،تحميل اسلام بر مردم
نبوده است (اگر آنان چنين نتيجه غلطي را از قانون
جهاد، وغزوات پيامبر اسلام گرفته اند، جاي تعجب
نيست، بلكه عجب اين جاست كه طراحان اين شبهه، كاري
جز جنگ و خونريزي و استعمار و چپاول نداشتند، حتي
مقدس ها و پاپ ها و تارك دنياهاي آنها، چنان فشار
و تحميل عقيده و انگزيسيون بازي بر سر غير مسيحي و
مسيحيان معروف به انحراف، وارد آورده اند كه از
خشونت هاي تاتار و مغول كمتر نبوده است).(4).
جهاد امري فطري است.
اگر حيات يك موجود
زنده و ساده مانند گياه را در گرو مبارزه با عوامل
زيادي بدانيم كه حيات و بقاي آن را تهديد مي كند،
اگر تعريف زيست شناس معروف فرانسوى، بيشو را
درباره زندگي بپذيريم كه مي گويد: حيات، مجموعه
اعمالي است كه بر ضد مرگ مي جنگند. اگر مرگ و
فرسودگي و ميل به يك نواختي را لازمه سير طبيعي
بدانيم و پديده حيات و هر پديده ضد مرگ و تكامل و
رشد را مخالف جريان طبيعي و به سان شنا در جهت
خلاف مسير آب رودخانه تلقي نماييم، تصديق خواهيد
كرد كه هر پديده اجتماعي و انقلاب فكري
(ايدئولوژيك) چون پديده زنده مادى، در پيدايش و
بقاي خود، به تلاش هاي وسيعي نياز دارد كه بدون آن
ادامه وجود براي آن ممكن نيست؛ زيرا در انقلاب هاي
فكرى، منافع گروه هايي به خطر افتاده خواه ناخواه،
به معارضه و مبارزه بر مي خيزند، و جنگ رخ مي دهد
در اين موقع، جنگ اصلي حياتى، كه ضامن بقا و رشد و
نموِّ آن مكتب فكري است، تلقي مي گردد.
اصولاً حساب دين از حساب يك مكتب فلسفي و يا علمي
جداست. نزاعي كه يك مكتب فلسفي به پا مي كند، از
دايره مناقشات لفظي و احياناً انتقادات كتبى،
تجاوز نمي كند، ولي آييني كه مي خواهد تمام نظامات
پوسيده را درهم بريزد، و مراسم كهن وعقايد فاسد را
زير و رو كند و نظام نوي را به جاي نظام كهنه
بنشاند، چنين فكر و هدفي بدون درگيري و جنگ، جامه
عمل به خود نخواهد پوشيد.
كدام انقلاب جهاني و منطقه اي بدون خونريزي و جنگ
و نبرد به ثمر رسيده است آيا انقلاب كبير فرانسه
يك انقلاب بدون جنگ بود انقلاب هند كم كشته داد
انقلاب روسيه در بر چيدن نظام كهن، بدون خونريزي
صورت گرفت و استقلال آمريكا براي ملت آن ارزان
تمام شد!.
نهضت راسخ و انقلاب ثمربخش، در ميام ملل جهان، كه
لطمه شديدي بر مطامع اقوام و گروهي وارد مي سازد و
يا آنان را از مراسم كهن و راه و رسم ديرينه باز
مي دارد، طبعاً جنگ و درگيري را به دنبال دارد.(5).
جهاد دفاعى، نخستين چهره جهاد در اسلام.
به عقيده زيست
شناسان اساس حيات هر موجود زنده اي روي سه اصل
استوار است:.
1 . استنشاق هواي آزاد و جذب غذا؛.
2 . نمو و توليد مثل. هم چنان كه مي بينيم يك
نهال، يك هسته، يك سلول حيواني نمو و توليد مثل مي
نمايد؛.
3 . دفع مضر و مزاحم و مواد زايد، وتلاش و نزاع
طبيعي براي بقا.
اين سه اصل در تمام موجودات زنده مطابق ساختمان
وجودي آنها وجود دارد، ولي بايد توجه كرد كه رشد و
نمو و بقاي يك پديده اجتماعى، از اين سه اصل نيز
مستثنا نيست و رسوخ و گسترش و بقاي يك عقيده، از
اين اصول - كه ضامن بقا و حيات آن است - بي نياز
نيست.
گرچه اسلام، به عقيده ما مسلمانان پديده اي
اجتماعي نيست، بلكه پديده اي آسماني و دعوت الهي
است، ولي در بقا و رشد و نمو، از اين سه اصل بي
نياز نيست و با ساير پديده هاي اجتماعي تفاوتي
ندارد؛ زيرا وقتي هدف اسلام دگرگون كردن افكار و
عادات و حقوق و امتيازات و مقامات باشد، چنين
انقلاب وسيعي درميان تمام قشرهاي اجتماع، از تهديد
گروه هايي كه مطامع و سود مادي آنان از طرف اسلام
به خطر مي افتد و تغيير عادات ديرينه و مراسم كهن
براي آنها امري مشكل و سخت مي باشد، مصون نمي ماند
و خواه ناخواه دسته هاي گوناگوني متعرض آن مي
شوند.
در اين صورت اسلام ناچار است از اصل سوم حيات،
حداكثر استفاده را بنمايد و زنجير دفاعي خود را
مستحكم تر سازد، واى انقلاب اصلاحي در نطفه خفه
گرديده ديري نمي پايد كه فروغ و گرمي آن به خاموشي
و سردي مي گرايد.
ما اين نكته اساسي را در نخستين آيه اي كه درباره
جهاد وارد شده به خوبي درمي يابيم. در اين آيه،
نكته تشريع جهاد همان پاسخ به تعرضات دشمنان
دانسته شده و اجازه داده شده كه مسلمانان از خود
دفاع كنند:.
(أُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ
ظُلِمُوا وَإِنَّ اللّهَ عَلي نَصْرِهِمْ لَقَدِير
ُ الَّذينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيِارِهِمْ بِغَيْرِ
حَقٍّ إِى أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللّهُ...؛(6).
به كساني كه به جنگ كشانده مي شوند اجازه دفاع
داده شده است؛ زيرا آنان افرادي مظلوم و ستمديده
اند وخداوند بر نصرت آنان توانا ست. آنان (افراد
مجاهد) كساني هستند كه بدون جهت از ديارشان اخراج
شده اند جز اين كه (جرم آنان اين بود) مي گفتند:
پروردگار ما خداست).اين آيه به خوبي نشان مي دهد،
كه نخستين انگيزه تشريع جهاد، اين بود كه مسلمانان
پس از تمركز در مدينه از حقوق خود دفاع و هر نوع
ستم را از خود دفع نمايند.
اين نكته درآيات ديگري نيز منعكس است، كه فقط به
نقل و ترجمه يك آيه اكتفا مي نماييم:.
(وَقِاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ
يُقاتِلُونَكُمْ ولاتَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ
لايُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ؛(7).
با كساني كه با شما نبرد مي كنند، در راه خدا جنگ
كنيد، ولي مراقب باشيد كه از حد تجاوز نكنيد. خدا
تجاوز كاران را دوست نمي دارد).
در اين دو آيه، نخستين چهره جهاد براي ما نمايان و
روشن مي شود و اين كه فلسفه تشريع آن در صدر
اسلام، پاسخگويي به زور گوياني بود كه مسلمانان را
از آزادي عقيده و تمام لذايذ مادي و معنوي باز
داشته بودند.
نمونه هايي از جهاد دفاعي.
از روزي كه پيامبر
اسلام در مدينه استقرار يافت و جوانان انصار دور
او را گرفتند و افراد پاك دلي از نقاط مختلف به
ديدار او شتافته و آيين او را از جان و دل
پذيرفتند و اجتماع كوچك، اما نيرومندي را در برابر
مشركان تشكيل دادند، همواره موجوديت مسلمانان و
كيان و تشكيلات آنان را گروه هاي مشرك مورد حمله و
هجوم قرار مي دادند: در زمان حيات پيامبر شهر
مدينه و اطراف آن پيوسته مورد هجوم سپاه شرك قرار
گرفت و لشكر دشمن اطراف مدينه را محاصره كرد. در
جنگ بدر و اُحد و خندق، جز داخل شهر، همه نقاط تحت
تصرف سپاه بت پرست در آمد و دفاع جانانِ اي را كه
مسلمانان در سرزمين بدر انجام دادند، به منظور
جلوگيري از پيشرفت دشمن به سوي مدينه بود.
فقها اين گونه نبردها را، كه براي دفاع از موجوديت
و حقّ حيات اسلام و مسلمانان و يا براي سركوبي
هرگونه جنبش هاي ضدّ اسلامى، كه در ميان قبايل در
شرف تكوين بود، صورت مي گرفت (جهاد دفاعى) مي
نامند.
اكثر غزوات پيامبر و يا دسته هايي كه براي پراكنده
ساختن اجتماعاتي كه به فكر حمله به مدينه بودند،
اعزام مي شدند، جنبه دفاعي داشت؛ يعني در اكثر اين
نبردها هدف پاسخ به حملات دشمن بود؛ و يا منظور
اين بود كه نهضت هاي ضدِّ اسلامي در حال تكوين و
دسته بندي را، خفه سازند و پيش از آن كه به مدينه
حمله آورند و يا به جمع اسلحه و نفرات موفق گردند،
از هم پراكنده كنند.
روي اين نظر، بسياري از انديشوران تصور كرده اند
كه همه جهادهاي اسلامى، جهاد دفاعي بوده و هرگز در
اسلام جهاد تعرضي و ابتدايي وجود نداشته است. اين
استنتاج، معلول بررسي اين نوع غزوه هاست وگرنه
دليلي ندارد جهاد تعرضي و ابتدايي كه از مسلمات
فقه اسلام و صريح آيات قرآني است، مورد انكار قرار
گيرد. ما در آينده به بررسي دلايل جهاد ابتدايي و
علل و انگيزه هاي آن خواهيم پرداخت.
امتيازات جهاد دفاعي.
قانون جهاد كه براي
نخستين بار در اسلام به عنوان يك قانون دفاعي چهره
گشود، مشخصات و امتيازات آن ضمن آيه اي بيان شده
است و شايسته است كه خود اين امتيازات به تنهايى،
مورد بحث و بررسي قرار گيرد:.
(وَقِاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ
يُقاتِلُونَكُمْ وَلاتَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ
لايُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ؛(8).
در راه خدا با كساني كه با شما نبرد مي كنند، جهاد
بنماييد (ولي مراقب باشيد) كه از حد تجاوز
نكنيد...).
دقت در جمله هاي اين آيه ما را به امتيازات سه
گانه جهاد دفاعي واقف مي سازد و به طور غير مستقيم
به پاره اي از اشكالات و اشتباهات كه در اذهان
افراد غير مطلع وجود دارد، پاسخ روشن مي دهد.
امتيازات جهاد دفاعي با جمله هاي زير بيان شده
است.
1 . انگيزه جهاد و هدف آن: (فِي سَبِيل اللّهِ؛ در
راه خدا).
2 . جنگ با كدام دسته (الّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ؛
با كساني كه با شما نبرد مي كنند).
3 . حدود و مرز اين دفاع: (وَلاتَعْتَدُوا؛ ازحد
تجاوز نكنيد).
اكنون به اجمال درباره هر يك از اين امتيازات بحث
مي نماييم:.
امتياز نخست: اين آيه مي رساند كه حساب جهاد
اسلامي از كشور گشايي جداست؛ جهاد اسلامي - اعم از
دفاعي و تعرضي - براي خدا و جلب رضاي خداوند صورت
مي گيرد. جهاد نوعي عبادت است كه بايد از روي نيت
پاك انجام شود، انگيزه اي جز خدا در كار نباشد؛
هرگز نظر اين نباشد كه نفوذ مادي وسلطه ظاهري را
گسترش دهند و يا كشوري و يا منطقه اي را ضميمه
كشوري و يا منطقه ديگري بنمايند، و اگر احياناً
درگذشته بر صدها هزار نفر از مردم حكومت مي كردند
اين بار بر ميليون ها نفر از مردم حكومت كنند؛
بلكه جهاد، (جهاد دفاعى) نوعي تحرك اجتماعي مفيد و
مقدس، براي حفظ كيان و موجوديت اسلام است، و در
اين كه انگيزه در جهاد، كسب رضاي خداست، ميان
دفاعي و ابتدايي تفاوتي نيست هر چند بحث ما فعلاً
درباره بيان مشخصات جهاد دفاعي است. از اين جهت
بايد توجه كرد هر فتح و پيروزيي كه در زمان رسول
خدا و يا خلفاي بعد از او صورت گرفته است انگيزه و
هدفي جز حفظ موجوديت اسلام و يا برداشتن موانعي كه
بر سر راه تبليغ آيين اسلام بود، نداشته و هرگز
قابل قياس با كشور گشايي اسكندر مقدوني و پيروزي
هاي ژنرال هاي اروپايي نيست؛ زيرا آنان در فتوحات
خويش هرگز انگيزه الهي و قصد بسط نفوذ و گسترش
آيين حق نداشتند، بلكه زيادي طمع و آز، آنها را به
نبردهاي خونين و جنگ هاي منطقه اي و يا قاره اي وا
مي داشت. اين امتياز در بسياري از آيات وارد شده
است، از جمله:.
(الَّذينَ آمَنُوا يُقِاتِلُونَ فِي سَبِيلِ
اللّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقاتِلوُنَ فِي
سَبِيلِ الطّاغُوتِ؛(9).
افراد با ايمان در راه خدا جهاد مي كنند و افراد
كافر در راه بت ها (به منظور طغيان و تجاوز) نبرد
مي نمايند).
باز يادآور مي شويم: در اين كه بايد انگيزه در
جهاد، كسب رضاي الهي باشد، ميان جهاد دفاعي و
تعرضي فرقي نيست، حتي هنگامي كه گروهي از مجاهدان
بنا به عادت غلط جاهليت، براي گردآوري غنيمت جنگى،
جهاد مي كردند، شديداً از طرف خدا مورد توبيخ قرار
گرفتند و آيه زير در مذمت آنان نازل گرديد:.
(...تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيِا وَاللّهُ
يُرِيدُ الآخِرَةَ وَاللّهُ عَزيز حَكِيم؛(10).
شما مال دنيا ومتاع مادي مي خواهيد، ولي خداوند
آخرت را براي شما خواهان است. خداوند عزيز و حكيم
است).
امتياز دوم: مسلمانان در جهاد دفاعي بايد فقط با
كساني كه نبرد مي كنند، به نبرد بپردازند.
ولي چنان كه بعداً تذكر خواهيم داد، در تشريع
(جهاد تعرضى) اين شرط معتبر نيست و حكومت اسلامي
مي تواند، براي برداشتن هر نوع مانع از سر راه
تبليغ آيين اسلام و براي به دست آوردن محيط هاي
آزاد براي تنوير افكار و ترويج آيين توحيد و...
لشكر كشي كند ولو مردم آن منطقه در فكر جنگ و
كارزار با مسلمانان نباشند.
امتياز سوم: همان حد و مرزي است كه آيه 19 سوره
بقره بيان مي كند، و آن اين كه در اين پيكار نبايد
از حد عدالت تجاوز نمود، هرگز نبايد به فكر تعدي
افتاد؛ زيرا تعدي از شعب ظلم است و جهادي كه براي
خداوند عادل صورت مي گيرد، بايد از هر نوع ستم
عاري باشد. در اين شرط نيز جهاد دفاعي و تعرضي يك
سانند و هرگز نبايد مجاهدان اسلامي كاري انجام
دهند كه عقل و شرع آن را به عنوان تجاوز وخروج از
حد عدالت محكوم سازند.
قرآن به همين مقدار اكتفا نكرده و صريحاً يادآوري
مي نمايد، كه هر نوع تجاوز در جهاد اسلامي بايد
محدود به مقدار تجاوز دشمن باشد و هرگز نبايد خشم
و انتقام جويي و كينه توزى، زمام كار را از دست
مجاهد بگيرد و او را به تجاوز و تعدي وادار سازد،
هم چنان كه مي فرمايد:.
(...فَمَنِ اعْتَدي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا
عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ
واتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ
الْمُتَّقِينَ؛(11).
هركس به شما تجاوز كرد، شما به مقدار تجاوزش به او
پاسخ دهيد و از عذاب خدا بپرهيزيد و بدانيد خدا با
كساني است كه متقي و پرهيزگار باشند).
شايد همين مقدار بحث در مورد جهاد دفاعي كافي
باشد. فعلاً موقع آن رسيده است كه درباره جهاد
ابتدايي و تعرضي كه براي گروهي سنگين است، بحث
نماييم.
انگيزه تشريع جهاد ابتدايي.
انگيزه تشريع جهاد
ابتدايي در اسلام، در صورتي روشن مي شود كه از
نزديك واقعيت اين مكتب جهاني را لمس كرده و به نقش
آن در اصلاح اجتماع و هدف هاي عالي آن، واقف
گرديم.
دو اصل است كه مي توان آن را اساس دعوت اسلام شمرد
و اسلام به هيچ قيمت حاضر نيست اين دو اصل را
ناديده بگيرد:.
1 . آزاد ساختن بشر از پرستش هر نوع معبود جز
خداوند، و در حقيقت اين مطلب اساس تمام شرايع
آسماني نيز هست و هر پيامبري كه مي آمد اساس دعوت
او را جمله (...مالَكُمْ مِنْ إِلِهٍ غَيْرُهُ...؛(12)
براي شما معبودي جز او نيست) تشكيل مي داد.
اسلام به همه جهانيان اعلام كرده كه، معبودي در
صفحه هستي جز خدا نيست و خداي آسمان و زمين يكي
است، چنان كه مي فرمايد: (وَ هُوَ الَّذِي فِي
السَّماءِ إِلِه وفِي الأَرْضِ إِلِه...)(13)؛
يعني معبود آسمان و زمين اوست.
2 . روي زمين بايد حكم خداوند، حاكم باشد و جز
اراده و قوانين و شرايع او نبايد چيز ديگري
برافكارو قلوب اجتماع حكومت كند و هر نوع حكومت و
تشريع و قانون گذاري كه از قوانين آسماني الهام
نگيرد، ملغا و بي اثر خواهد بود و اسلام در صورتي
تمام كتب و شرايع پيامبران گذشته را به رسميت مي
شناسد، كه پيروان آنها، عملاً از آنها الهام
بگيرند و احكام آنها را بازيچه افكار و تمايلات و
منافع مادي خود قرار ندهند وانحراف از اين اصل را
نوعي پرستش غير حق دانسته و به عموم اهل كتاب به
زبان پيامبر اسلام چنين اعلام كرده است: (...وَلا
يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ
اللّهِ...؛(14) برخى، برخي
ديگر را معبود نگيريم).
به يقين نصارا و يهود، رهبران مذهبي خود را نمي
پرستيدند ولي چون آنها قوانين آسماني را طبق
تمايلات خود، تحريف و جمعي نيز، از آنان پيروي مي
نمودند از اين نظر، عمل آنها را نوعي پرستش غير
خدا خوانده است. عدي بن حاتم در حالي كه صليب در
گردن داشت به حضور پيامبر رسيد و حضرت آيه
(اتَّخَذُوا أَحْبارَهُم وَ رُهْبِانَهُم أرْباباً
مِنْ دُونِ اللّهِ؛(15)
(مسيحيان) علماي خود و تاركان دنيا را معبودهاي
خود اتخاذ كرده اند) را مي خواند. وي با لحن
اعتراض به آن حضرت گفت: ما هرگز كشيشان و تاركان
دنيا را پرستش نمي كنيم. حضرت در پاسخ او فرمود:
آنان حلال خدا را حرام و حرام او را حلال مي
نمايند، و شما نيز بدون چون و چرا از آنان پيروي
مي كنيد، از اين نظر آنان را با عمل خود مي
پرستيد.(16).
اين دو اصل از اصول اساسي اسلام است و اين آيين،
سعادت بشر را در گرو اين دو اصل مي داند و به هيچ
قيمت از آن دو اصل عدول نمي كند و تاكنون كسي
منافع اين دو اصل و زيان هاي خلاف آن را منكر نشده
است.
شايسته است قطعه تاريخي زير را - كه مي تواند
روشنگر اهميت و حساسيت اين دو اصل اساسي باشد - در
اين جا نقل كنيم: هنگامي كه نيروهاي اسلام مرزهاي
حكومت ايران را، به محاصره در آوردند، رستم
فرخزاد، فرمانده سپاه ايران، از سعد وقاص، فرمانده
نيروهاي مسلمان، نماينده اي طلبيد كه از هدف و
انگيزه جهاد اسلامي - كه در نظر او تهاجمي بيش
نبود - سؤال هايي بنمايد. نماينده مسلمانان انگيزه
جهاد اسلامي را براي او چنين تشريح كرد:.
ما آمده ايم بندگان خدا را از پرستش معبودهاي باطل
باز داشته و به عبادت و بندگي خداي يگانه و رسالت
پيامبر او، محمد(ص)دعوت نماييم.(17)
ما آمده ايم بندگان خدا را از بندگي مخلوق نجات
داده و به بندگي خدا سوق دهيم.(18).
ما آمده ايم شما را با دعوت به اعتقاد به روز باز
پسين و رستاخيز، از فشار و محدوديت دنيا برهانيم و
عدل و دادگري را جاي گزين ستم آيين هاي باطل
سازيم.(19).
در سه روزي كه رستم فرخزاد با سه نماينده مختلف
گفتگو كرد، سخن همه آنها يكي بود و همگي بر كلام
خود افزودند كه، اگر دو اصل را بپذيريد، ما از
همين نقطه باز گشته و كشور شما را به خودتان وا مي
گذاريم.
ضامن اجراي اين دو اصل حياتي چيست.
به
طور مسلم اين دو اصل حياتي در نقاط مختلف جهان
مخالفان بي شماري دارد كه به عناوين مختلف نمي
خواهند اين دو اصل را بپذيرند: از يك طرف، حكومت
هاي باطل و سازمان هاي مادي با اشاعه اين دو اصل
مبارزه نموده و با گسترش اين آيين، صد در صد
مخالفت خواهند ورزيد و از طرف ديگر، علاقه مردم به
رسوم نياكان و روش گذشتگان خود، سدّ ديگري در
برابر اشاعه طرز فكر اسلامي است و در نتيجه اين دو
مانع بزرگ، جلو تأثير قلم و بيان را مي گيرد و
نداي مبلغان و گويندگان و مبلغين اسلامي را در
گلوها خفه مي سازد.
اكنون تكليف اسلام در برابر اين دو مانع بزرگ
چيست! اگر اسلام يك مكتب فلسفى، يك روش كلامى، يك
دكترين سياسى، يك برنامه حزبي براي گروهي يا نژادي
و... بود هرگز لازم نبود كه به فكر شكستن اين
موانع و درهم كوبيدن سازمان هاي مادي بشري - كه
سدّ راه تبليغ و روشن شدن مردمند - باشد، بلكه
كافي بود تمام افكار و خلاصه دعوت خود را در
صفحاتي نوشته، به محافل علمي و سياسي عرضه كند،
خواه كسي آن را بپذيرد يا نپذيرد.
ولي اگر اسلام بر خلاف پندار خاورشناسان، نظام نو
الهي و آسماني است كه در پرتو اين اصول مي خواهد
نظام صحيح و آسماني خود را جاي گزين نظام هاي فاسد
بشري سازد در اين صورت صحيح نيست دست روي دست
بگذارد و در انتظار بخت و شانس و تمايلات باطني
مخالفان بنشيند.
اشتباه معترضان در اين است كه تصور كرده اند نظريه
اسلام، به سان نظريه هاي سقراط و ارسطو و يا فرضيه
هاي دانشمندان است كه صاحب نظريه بايد افكار محافل
علمي را به نظريات خود متوجه سازد و ديگر لازم و
يا صحيح نيست به سلاح دست بزند، و سازمان هاي
مقاوم و مخالف خود را تحت فشار در آورد. آنان در
اين انديشه سخت در اشتباهند. پيامبر فرستاده خداست
و ازناحيه او مأموريت دارد جامعه بشري را از فساد
و بت پرستي نجات بخشد و زمين را مركز حكومت و سلطه
الهي گرداند و احدي جز از ناحيه اش بر مردم حكومت
نكند، عدالت و مساوات در برابر فرمان قانون را بسط
دهد. در اين صورت چاره اي جز اين ندارد كه براي
پيشرفت مقاصد خود، براي اين كه مبلغان آيين او،
درمحيط آزاد به تبليغ آيين اسلام بپردازند و
افكارمردم و اذهان آنان را روشن سازند، سازمان هاي
مادي و نظامات فاسد بشري را - كه مانع تبليغ و
گسترش اين آيين هستند - با نيروي عظيم نظامي درهم
شكند و راه را براي تبليغ صحيح و مطمئن باز كند.
بنابراين، جنگ و نبرد كه زير لواي جهاد در راه خدا
صورت مي گيرد، براي اين نيست كه مردم را ملزم سازد
كه به آيين اسلام ايمان بياورند و به زور وجبر به
آن معتقد شوند؛ زيرا ايمان و اعتقاد از امور قلبي
و رواني است و امور رواني بدون پيدايش مبادي عقيده
و تمايلات باطني انسان، به زور و فشار، جامه عمل
نمي پوشد.
پىنوشتها:
1.صف (61) آيه 4.
2.فريد وجدى،، دائرة المعارف،
ماده (وحى).
3.المنار، ج1، ص 267 - 274.
4. اسلام مكتب مبارز و مولد،
ص9.
5. ر. ك: همان.
6. حج (22) آيه 39 و 40.
7. بقره (2) آيه 190.
8. بقره (2) آيه 190.
9. نساء (4) آيه 76.
10. انفال (8) آيه 67.
11. بقره (2) آيه 194.
12.اعراف (7) آيه 59.
13.زخرف (43) آيه 84.
14. آل عمران (3) آيه 64.
15. توبه (9) آيه 31.
16. مجمع البيان، ج3، ص1.
17.جمله اول به اصل نخست و جمله
دوم به اصل دوم اشاره دارد و متن عربي قسمت اخير
چنين است:.
(و إخراج العباد من عبادة العباد إلي عبادة اللّه
و من ضيق الدنيا إلي سعتها ومن جور الأديان إلي
عدل الإسلام).
18.جمله اول به اصل نخست و جمله
دوم به اصل دوم اشاره دارد و متن عربي قسمت اخير
چنين است:.
(و إخراج العباد من عبادة العباد إلي عبادة اللّه
و من ضيق الدنيا إلي سعتها ومن جور الأديان إلي
عدل الإسلام).
19. الكامل، ج2، ص341.