گفتار فلسفى
(سخن و سخنورى)

محمدتقى فلسفى

- ۱۵ -


گناه و عذاب قيامت

خطيب اسلام، وقتى در كرسى سخن وارد موعظه مى‏شود و مى‏خواهد مردم را از گناه و ناپاكى بر حذر دارد، براى آن كه مواعظش مؤثر واقع شود و واقع شود و مردم خفته دل و غافل را به خود آورد، لازم است در خلال موعظه، به كيفرهاى قيامت اشاره كند. عذاب الهى را خاطر نشان سازد و به مناسبت هر بحثى، بعضى از آيات و روايات مربوط را بخواند، براى شنوندگان تفسير و تبيين نمايد، و آنان را به مطالعه و تدبر در آيات و روايات ترغيب كند. در اين صورت است كه واعظ مى‏تواند در شنوندگان پاك‏دل مؤثر واقع شود و آنان را از گناه باز دارد.

نكته شايان ملاحظه‏اى كه در روايات تأكيد شده و خطباى اسلامى حتماً بايد متوجه آن باشند، اين است كه بيش از حد، از عذاب‏الهى سخن نگويند، در اين راه به زياده‏روى و افراط نگرايند، و موجبات نوميدى و يأس مردم را فراهم نياورند. در اين باره روايات بسيارى رسيده است.

عن على (عليه السلام) قال الفقيه كل الفقيه من لم يقنط الناس من رحمه الله و لم يويسهم من روح الله و لم يؤمنهم من مكر الله.(257)

على (عليه السلام) فرمود: فقيه كامل و دين‏شناس واقعى كسى است كه مردم را از رحمت واسعه الهى نوميد نكند، آنان را از فيض و عنايت بارى تعالى مأيوس نسازد، و همچنين موجبات ايمنى خاطرنشان را از مؤاخذه و محاسبه و عذاب او فراهم نياورد.

در تعاليم اسلام، معيار خوش‏بختى و سعادت انسان‏ها، حسن عاقبت است. براى آن كه گناهكاران هرگز از رحمت واسعه الهى مأيوس نشوند، در بعضى از روايات خاطرنشان گرديده كه ممكن است بعضى از افراد، در ايام عمر، آلوده به معاصى باشند و سرانجام با حسن عاقبت از دنيا بروند و بعضى افراد، در طول زندگى، مراقب درستكارى خويش بوده و در پايان با سوء عاقبت بميرند.

على (عليه السلام)، ضمن وصاياى خود به حضرت حسين (عليه السلام) فرموده است:

اى بنى لا تؤيس مذنبا فكم من عاكف على ذنبه ختم له بخير و كم من مقبل على عمله مفسد فى آخر عمره سائر الى النار نعوذ بالله منها.(258)

فرزند عزيز، هيچ گناهكارى را از رحمت خداوند مأيوس منما. چه بسا افرادى كه پايبند معصيت بودند، با حسن عاقبت از دنيا رفتند، و چه بسا درستكارانى در آخر عمر، به فساد گراييدند و راهى دوزخ شدند و از اين سوء عاقبت به خدا پناه مى‏بريم.

مناظره و جدل

راه سومى كه خداوند، براى دعوت مردم، به رسول گرامى (صلى‏الله و عليه و آله و سلم) ارائه نموده، مناظره و جدال است، ولى جدل، به گونه‏اى كه نيكو باشد و به مراء و خصومت منتهى نشود.

وجادلهم بالتى هى احسن.(259)

راغب در مفردات قرآن مى‏گويد.

الجدل المفاوضه على سبيل المنازعه و المغالبه.

جدل، عبارت از رد و بدل كردن سخن به صورت درگيرى بحث، و غلبه بر طرف مقابل.

در قرآن شريف و روايات اسلامى، نمونه‏هايى از جدل‏هاى مشورع و مجاز، كه به خصومت پايان نيافته، آمده است. در اين جا، به پاره‏اى از آن‏ها اشاره مى‏شود. پيروان اسلام، اگر بخواهند بحث‏هاى عارى از مراء و دشمنى داشته باشند، مى‏توانند طبق آن معيارهاى قدم بردارند.

امام عسگرى (عليه السلام) فرمود: در محضر حضرت صادق (عليه السلام)، سخن از جدل به ميان آمد و از اين كه رسول خدا و ائمه معصومين (عليهم السلام)، آن را نهى نموده‏اند، امام صادق فرمود: جدل به طور مطلق نشده است. بلكه از جدلى نهى شده است كه نيكو نباشد. سپس براى مشروعيت جدل نيكو، دو آيه را شاهد آورد.

و لا تجادلوا اهل الكتاب الا بالتى هى احسن.(260)

با اهل كتاب جدل نكنيد، مگر به گونه‏اى كه نيكو باشد.

ادع الى سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن‏(261)

آنگاه امام صادق (عليه السلام)، دو آيه ديگر را براى ارائه جدل مشروع و به گونه احسن، كه منزه از مراء و خصومت باشد، ذكر فرموده است:

وقالوا لن يدخل الجنه الا من كان هودا او نصارى تلك امانيهم قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين‏(262)

گفتند داخل بهشت نمى‏شود، مگر كسى كه يهودى باشد يا نصرانى. اين آرزويى است براى آنان. بگو اگر در اين مدعى دليل داريد، بياوريد.

فجعل الله علم الصدق و بالايمان بالبرهان و هل يوتى بالبرهان الا فى الجدال التى هى احسن‏(263)

امام صادق (عليه السلام) در اين قسمت از حديث مى‏فرمايد: خداوند نشانه راستى و ايمان را برهان قرار داده. آيا اقامه برهان، جز در جدلى است كه به نحو احسن انجام مى‏شود؟

آيه ديگرى كه آن نيز نمونه جدال بالتى هى احسن است.

هو ما امر الله به نبيه ان يجادل به من جحد البعث بعد الموت و احيائه له فقال الله حاكيا عنه و ضرب لنا مثلاً و نسى خلقه قال من يحيى العطام و هى رميم فقال الله فى الرد عليه قل يحيها الذى انشاها اول مره و هو بكل خلق عليم(264)

به رسول گرامى دستور مى‏دهد، جدل كند با كسى كه نافى معاد است، و مى‏گويد: كى استخوان پوسيده و مرده را زنده مى‏كند؟ به وى پاسخ دهد زنده كننده استخوان مرده، همان كسى است كه اول به آن حيات بخشيده و زنده‏اش نموده است.

فاراد الله ان يجادل المبطل الذى قال كيف يجوز ان يبعث الله هذه العظام وهى رميم فقال الله تعالى قل يحيها الذى انشاها اول مره‏(265)

خداوند اراده فرمود مجادله كند با كسى كه نافى معاد است و مى‏گويد: چطور ممكن است خداوند اين استخوان‏ها را زنده كند. در جواب فرمود: پيامبر، به او بگو همان كس زنده‏اش مى‏كند كه اول به آن حيات بخشيده است.

امام صادق (عليه السلام)، اين دو مورد را از قرآن شريف، در جدل مشروع و بالتى هى احسن بيان نموده است. در اين دو جدل، بدون مراء و خصومت، به گفته طرف پاسخ داده شده و جدل پايان يافته است.

جدل ناپسند

جدل غير مشروع و ناپسند آن است كه جدل كننده بخواهد حقى را ابطال كند يا آنكه باطلى را حق جلوه دهد يا با سخنان خود، طرف بحث را تحقير كند و او را شرمنده نمايد. اين جدل‏ها، كه مايه دشمنى و خصومت است و روابط برادرى اسلامى را بر هم مى‏زند، در اسلام ناروا و غيرمشروع شناخته شده است.

خطبا و جدال غير مشروع

خطبا و گويندگان اسلام، كه مدارج تحصيلى را پيموده‏اند و از تعاليم قرآن شريف آگاهى دارند، در بيان سخنان حكيمانه و مواعظ حسنه، كه ماده اول و دوم دستور الهى به پيشواى اسلام است، با مشكلى مواجه نيستند و مى‏توانند به اندازه معلومات و اطلاعات خويش، پيرامون اين دو ماده سخن بگويند و مردم را به راه خدا دعوت نمايند. مشكل بزرگ براى آنان، ماده سوم، يعنى جدل بالتى هى احسن است، زيرا خطبا و گويندگان در سخن گفتن قوى و توانا هستند. ممكن است قدرت مباحثه و مجادله، آنان را دچار لغزش كند و از مرز جدال مشروع، كه مرضى خداوند است فراتر روند و به مراء و خصومت گرايش يابند.

براى روشن شدن مطلب، در اين جا مثالى از جدل مشروع و غير مشروع در مورد خطيب ذكر مى‏شود، ولى معيار آن مثل، براى همه مسلمانان و پيرامون قرآن شريف است و بايد عموم مردم با ايمان، همواره در بحث‏ها مراقب سخنان خود باشند و موجبات دشمنى و خصومت را بين خويشتن فراهم نياوردند.

اگر خطيبى موقع سخنرانى، در بيان آيه يا روايتى اشتباه كند يا در خواندن شعرى مرتكب خطا شود، پس از پايان سخنرانى، منبر را ترك گويد و براى چند دقيقه استراحت، بين جمعى از مستمعين بنشيند، در اين موقع، فردى از بين حضار درباره اشتباه خطيب، آغاز سخن كند و گفته‏اش حق و بر وفق واقع باشد، اگر خطيب سخن او را پذيرفت و از انتقادش تشكر نمود، وظيفه انسانى و اسلامى خود را به درستى انجام داده و شايسته تقدير است. اگر نتوانست انتقاد صحيح او را تحمل كند، خشمگين شود، حالت دفاع به خود بگيرد، و با بيان رسايى كه دارد، بر وى بتازد تا او را شكست دهد و مقابل مردم شرمنده‏اش نمايد. اين جدل، غير مشروع و خصومت‏انگيز است و اسلام آن را ممنوع و ناروا شناخته است.

نه تنها در مودر اشتباه سخنران و انتقاد صحيح مستمع، لازم است خطيب سكوت كند و از جدال خوددارى نمايد، بلكه اگر گفته خطيب بر حق باشد و سخن انتقاد كننده ناحق، باز هم اسلام توصيه مى‏كند كه خطيب سكوت كند و از بحث و جدل خوددارى نمايد.

عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم لا يستكمل عبد حقيقه الايمان حتى يدع المراء و الجدال و ان كان محقا.(266)

رسول اكرم (صلى‏الله و عليه و آله و سلم) فرموده است: بنده‏اى كه مى‏خواهد ايمان خود را به حد كمال برساند، بايد مراء و جدال را ترك گويد، اگر چه حق با او باشد.

در مجادله‏هاى خصومت انگيز، هر يك از طرفين بحث، به كشش غريزه حب ذات مى‏خواهد بر طرف مقابل پيروز گردد و او را شكست دهد. اين خود از عوامل مهم خصومت و دشمنى است.

عن ابى الحسن الثالث (عليه السلام) قال المراء يفسد الصداقه القديمه و يحلل العقده الوثيقه واقل ما فيه ان تكون فيه المغالبه و المغالبه اس اسباب القطبعه.(267)

امام هادى (عليه السلام) فرموده است: بحث‏ها و جدل‏هاى خصومت بار، دوستى‏هاى كهن را تباه مى‏كند، پيمان‏هاى محكم را از ميان مى‏برد، و كمترين چيزى كه در اين گونه مجادله‏ها وجود دارد، اين است كه هر يك از طرفين بحث، مى‏خواهد بر ديگرى غلبه كند و اين تمناى غلبه و پيروزى، خود، پايه و بنيان وسايل و اسباب جدايى است.

آقايان واعظ و خطبا، كه در جامعه شناخته شده و معروف‏اند بايد همواره متوجه اين نكته باشند كه بعضى از افراد، بيمار بحث و جدل‏اند، اينان، با آن كه به قدر كافى معلومات و اطلاعات دينى ندارند، لذت مى‏برند از اين كه به نام سؤال دينى، مطلبى را با عالمى در يمان بگذارند و با او بحث و جدل نمايند و سپس به دورغ يا راست، از پيروزى خود و شكست او در جامعه سخن بگويند.

خطباى دينى بايد از بحث با اين قبيل افراد بپرهيزند و خويشتن را به مراء و جدال غير مشروع آلوده ننمايند. هر چند در جامعه منعكس شود كه بر اثر فقدان معلومات، از بحث و گفت و گو شانه خالى نموده است اين برنامه عاقلانه و مرضى حضرت بارى تعالى، مدلول رواياتى است كه از حضرت حسين بن على (عليه السلام) نقل شده است.

روى ان رجلا قال للحسين بن على بن ابيطالب عليهما السلام اجلس حتى نتناظر فى الدين فقال يا هذا انا بصير بدينى مكشوف على هداى فان كنت جاهلا بدينك فاذهب فاطلبه مالى و للمهاراه و ان الشيطان ليوسوس للرجل و يناجيه و يقول ناظر الناس فى الدين لئلا يظنو بك العجز و الجهل.(268)

روايت شده است مردى به حضرت حسين (عليه السلام) گفت: بنشين تا در دين با هم مناظره و مباحثه نماييم. حضرت به وى فرمود: اى مرد، من به دين خود بصيرم و هدايتم بر آن آشكار است. اگر تو دين خود را نمى‏دانى، برو و آن را طلب كن. سپس فرمود: مرا با ممارات و مجادله چه كار. اين شيطان است كه وسوسه مى‏كند و در ضمير آدمى القا مى‏نمايد و مى‏گويد در دين با مردم بحث و مناظره كن تا به تو گمان عجز و نادانى نبردند.

14: سخنور و فهماندن سخن

لا تطلب الصفا ممن كدرت عليه و لا النصح ممن صرفت سوء ظنك اليه فانما قلب غيرك لك كقلبك له.

امام عسكرى (عليه السلام)

از جمله مسائلى كه در فن سخنورى اهميت بسيار دارد و اساس جلسات سخنرانى بر آن استوار است، قدرت تفهيم مطالبى است كه گوينده مجلس، پيرامون آن با شنوندگان حرف مى‏زند.

سخنوران، در هر يك از رشته‏هاى دينى، علمى، قضايى، سياسى، نظامى، اجتماعى، اقتصادى، اخلاقى و ديگر رشته‏ها، بايد در القاى كلام و توضيح مسائل، آن قدر نيرومند و قوى باشند كه بتوانند شنوندگان مجالس را از هدف خود آگاه سازند و مطالبى را كه در ذهن خويش تنظيم نموده‏اند، به آنان بفهمانند. اگر اين منظور تحقيق نيابد و شنوندگان مقصد گوينده را درك نكنند، تشكيل مجالس سخنرانى لغو و بيهوده خواهد بود.

البته، در جايى كه ماده سخن ساده و روان باشد، فهماندنش مشكل نيست، ولى در پاره‏اى از مواقع، كه مطلب مورد بحث پيچيده است، فهماندنش مشكل و اگر موضوع، مسئله علمى دقيق باشد، فهماندنش مشكل‏تر.

براى نيل به اين مقصد اساسى لازم است سخنوران، تا جايى كه مى‏توانند، بررسى و تحقيق نمايند. راه‏هايى كه وسيله روشن ساختن مقصود و تفهيم مطلب مورد بحث است و مى‏توانند عملا آن‏ها را دركرسى سخن به كار بندند، فراگيرند و به خوبى تمرين نمايند، تا بر آنها تسلط يابند و هر يك را در جاى خود مورد استفاده قرار دهند و نتيجه مطلوب را به دست آرند.

در اين فصل، كه به همين منظور نوشته شده، پاره‏اى از روش‏هاى مفيد، كه به فهماندن مطالب سخنرانى كمك مى‏كند و مستمعين را از مقصد گوينده آگاه مى‏سازد، مورد توضيح و تبيين قرار گرفته است.

كلمات روان

اولين وسيله تفهيم سخن، رعايت روانى كلام است. در بحث فصاحت توضيح داده شد كه لازم است سخنران، در گفته‏هاى خويش، از به كار بردن لغات نامأنوس و كلمات پيچيده و غير واضح، اجتناب نمايد و در ساختن جملات و عبارات، از الفاظى استفاده كند كه براى عموم قابل فهم باشد و مستمعين براى درك معنى آن، دچار وقفه نشوند و در ذهن خويش، به كاوش و جست و جو نروند.

قرآن شريف، كه براى هدايت مردم نازل گرديده، واجد اين مزيت است و جملات آن براى عموم قابل فهم است. خداوند، اين نكته را مورد توجه قرار داده و در آن كتاب شريف، خاطرنشان ساخته است.

و لقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر.(269)

ما قرآن كريم را براى خواندن، فهميدن، و حفظ كردن آسان نموديم. آيا كسانى هست كه از اين كتاب آسان پند گيرد، بفهمد و آگاهى يابد؟

جملات كوتاه

يكى ديگر از راه‏هاى فهماندن سخن به شنوندگان اين است كه گوينده، جملات را كوتاه بگويد، فاصله بين مبتدا و خبر كم باشد و اگر گاهى جملات به درازا مى‏كشد، به گونه‏اى باشد كه طول كلام، رابطه لفظ و معنى را قطع ننمايد.

مثلاً، مى‏گويد مسلمان راز مسلمان را فاش نمى‏كند، پرده مسلمان را نمى‏درد، در امانتش خيانت نمى‏نمايد و خلاصه، پيرو قرآن شريف و تربيت يافته مكتب اسلام، نسبت به برادر دينى‏اش مرتكب خيانت نمى‏شود. ملاحظه مى‏كنيد كه جمله چهارم، از سه جمله اول طولانى‏تر شده، ولى به گونه‏اى نيست كه طول كلام، رابطه لفظ و معنى را قطع كند و مستمع رشته سخن را از دست بدهد.

در قرآن شريف و سخنان اولياى گرامى اسلام، نظاير اين بسيار آمده است و هيچ يك از آن‏ها در فكر شنونده ايجاد اختلال نمى‏كند و او را از درك مقصود گوينده باز نمى‏دارد.

مقايسه و سنجش

از جمله راه‏هايى كه خطيب مى‏تواند به وسيله آن مطلب خود را به شنوندگان بفهماند، حقيقت را بر آنان آشكار سازد، و ارزش‏ها را روشن كند، مقايسه و سنجش است. اين روش در قرآن كريم مكرر به كار رفته و در آيات متعدد مورد استفاده قرار گرفته است.

قل هو يستوى الاعمى و البصير ام هل يستوى الظلمات و النور.(270)

پيامبر به مردم بگو آيا نابينا و بينا با يكديگر متساوى‏اند. و آيا تاريكى و روشنايى با هم يكسان‏اند؟

مقايسه و سنجش، در تمام مسائل دينى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و ساير شئون، براى خطيب اسلامى، در كرسى خطابه و ديگر گويندگان در ساير موارد قابل استفاده است. براى توضيح مطلب، در اين جا، به اختصار، چند مورد ذكر مى‏شود.

اسلام و تساوى نژاد

مسئله نژاد پرستى، از انديشه‏هاى ضد انسانى است كه قبل از اسلام وجود داشته و هم‏اكنون، در بعضى از نقاط جهان، بين قشرهاى مختلف مردم، حتى گروه تحصيل كرده، به شدت جريان دارد و منشاء بسيارى از بيدادگرى‏ها و مفاسد اجتماعى شده است.

آيين مقدس اسلام، از آغاز با اين فكر باطل مبارزه كرد. تمام افراد بشر را از هر نژاد و با هر رنگ، انسان شناخت، و حقوقشان را متساوى اعلام نمود. هم‏اكنون، بعد از 14 قرن، اين بناى مقدس، در ايام حج، در مسجد الحرام، به خوبى مشهود است و مسلمانان، از هر نژاد كه باشند، به طورى متساوى در صفوف جماعت شركت مى‏كنند و خداى را بندگى مى‏نمايند.

مقايسه

براى آن كه بدانيم اسلام در گذشته چه قدم بزرگى برداشته و دنياى امروز تا چه حد اسير تعصب نژادى است، دو قضيه كوتاه را با يكديگر مقايسه مى‏كنم.

على (عليه السلام) در مسجد به قضا نشسته بود. جمعى، مرد سياهى را كه بازويش بسته بود، به حضورش آوردند و گفتند دزد است. حضرت سه بار از وى پرسيد و هر سه بار به دزدى اعتراف كرد. فرمود: دستش را قطع نمودند. او دست بريده را به دست چپ گرفت، در حالى كه قطرات خون از آن مى‏چكيد، از مسجد خارج شد. در بازار به ابن‏كوا، كه از خوارج بود، بر خورد نمود. از او پرسيد اى سياه، كى دستت را قطع نمود. او در پاسخ، زبان به مدح على (عليه السلام) گشود و با عبارت زيبايى از حضرت ياد كرد و مبسوطاً مدحش نمود. به على (عليه السلام) جريان امر را خبر دادند.

فالتفت اميرالمؤمنين الى ولده الحسن (عليه السلام) و قال قم هات عمك الاسود.(271)

حضرت، متوجه فرزندش، حضرت مجتبى، گرديد و به او فرمود: برخيز، عموى سياهت را بياور.

على (عليه السلام)، شخص اول مملكت اسلام است. ملاحظه مى‏كنيد كه آن حضرت، به امام مجتبى، فرزند گرامى خود، امر مى‏كند برخيزد و عموى سياه خود را به حضور بياورد.

چند سال پيش، اتومبيلى كه اعضاى تيم بسكتبال يك كالج مخصوص سياه‏پوستان را حمل مى‏كرد، در يكى از شاهراه‏هاى جنوب آمريكا به شدت تصادف كرد و سه تن از سياه‏پوستان جراحت سخت برداشتند. بلافاصله يك آمبولانس در محل حاضر شد، ولى راننده آمبولانس، كه سفيد بود، با لحن خشكى اعلام داشت كه عادت ندارم به سياه‏پوست كمك كنم و از آن جا رفت. پس از مدتى، يك اتومبيل شخصى در محل تصادف توقف نموده و راننده خيرخواه، سياه‏پوستان مجروح را به سرعت به نزديك‏ترين بيمارستان رساند، ولى پزشك نگهبان، با لحن خصمانه‏اى گفت: ما سياه‏پوستان را در اين بيمارستان نمى‏پذيرم. سرپرست تيم مجبور شد كه مجروحين را به يكى از بيمارستان‏هاى مخصوص سياه‏پوستان، كه در فاصله 50 ميلى بود، منتقل كند. هنگامى كه به آن بيمارستان رسيدند، يكى از مجروحين مرده بود و دو تن ديگر، به فاصله 35 و 50 دقيقه، جان سپردند.(272)

مقايسه كلام على (عليه السلام)، رئيس كشور اسلام، در چهارده قرن قبل، با سخن خلاف انصاف و عمل ضدانسانى راننده آمبولانس و همچنين سخن خصمانه پزشك نگهبان بيمارستان و نپذيرفتن مجروح، اين حقيقت را به شنوندگان مى‏فهماند كه آيين مقدس اسلام، در قرون گذشته و در دنياى عقب افتاده آن روز چه حد به ارزش انسان توجه داشت و انسانيت را مورد تكريم و احترام قرار داده است. آمريكاى كنونى، با همه پيشرفت‏هايى كه در علم و صنعت نصيبش گرديده، بر اثر تعصب نژادى، اين اندازه به حقوق انسان‏هاى سياه تجاوز مى‏كند و ارزش انسانى آنان را، به جرم سياه بودن پايمال مى‏نمايد.

على (عليه السلام) براى شناساندن قدر و منزلت معنويات و ارزش‏هاى ايمانى، از مقايسه و سنجش استفاده نمود و در ضمن يكى از خطبه‏ها، با شنوندگان خود چنين فرموده است:

و اعلموا انكم تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الذى تركه ولن تاخذوا بميثاق الكتاب حتى تعرفوا الذى نقضه و لن تمسكوا به حتى تعرفوا الذى نبذه.(273)

بدانيد كه شما هرگز به شناخت هدايت نايل نمى‏شويد، تا كسانى كه هدايت را ترك گفته‏اند بشناسيد، و هرگز از تعهد و التزام به پيمان كتاب خدا برخوردار نمى‏گرديد تا كسانى را كه نقض پيمان نموده‏اند، بشناسيد، و به قرآن شريف، آن طور كه بايد تمسك نمى‏يابيد، تا كسانى را كه از كتاب حق روى گردان شده و آن را واپس زده‏اند، بشناسيد.

امام عسكرى (عليه السلام)، براى آن كه شنونده خود را به راه سعادت هدايت نمايد و او را از وظايف اخلاقى‏اش آگاه سازد، دل شنونده را با دل دگران مورد سنجش و مقايسه قرار داده و چنين فرموده است:

و قال (عليه السلام) للمتوكل لا تطلب الصفا ممن كدرت عليه و لا النصح ممن صرفت سوء ظنك اليه فانما قلب غيرك لك كقلبك له.(274)

امام عسكرى (عليه السلام)، متوكل را مخاطب قرار داد و به وى فرمود: صفا و پاك دلى از كسى مخواه كه مكدر و آزرده خاطرش ساخته‏اى، و خير خواهى و خلوص از آن كس طلب مكن كه گمان بدت را به او متوجه نموده‏اى. چه، آن كه قلب غير تو، نسبت به تو، هم مانند توست نسبت به او.

مقايسه ايام

اولياى گرامى اسلام، براى هدايت و تربيت مردم، از مقايسه و سنجش استفاده بسيار نموده‏اند و در مواقع مختلف، به شكل‏هاى گوناگون اين عامل تفهيم كننده و آگاهى بخش را به كار گرفته، افراد غافل را آگاه ساخته و آنان را به راه تعالى سوق داده‏اند. از آن جمله مقايسه ايام است.

عن ابى عبدالله (عليه السلام) قال من استوى يوماه فهو مغبون و من كان آخر يوميه خيرهما فهو مغبوظ و من كان آخر يوميه شر هما فهو ملعون و من لم ير الزياده فى نفسه فهو الى النقصان و من كان الى النقصان فالموت خير له من الحياه.(275)

دنيا براى مردم به منزله بازار معامله است و عمر آنان سرمايه نقدى است كه در اختيار دارند. متاعى را كه با عمر خويش معامله مى‏كنند، ايمان و كفر. فضايل و رذايل، درستى و نادرستى، و از اين قبيل است. بعضى از پى خوبى‏ها مى‏روند و نقد عمر را در معاملات سودبخش به كار مى‏ندازند و بعضى از پى هواى نفس و بدى‏ها مى‏روند و سرانجام از معاملات خويش نصيبى جز زيان و ضرر نخواهند داشت.

امام صادق (عليه السلام)، در حديثى كه ذكر شد، روزهاى عمر را با هم سنجيده و چنين فرموده است: كسى كه در بازار زندگى، دو روز عمرش مساوى باشد، زيان برده است. كسى كه روز بعدش از روز قبلش بهتر باشد، او سود برده و مورد غبطه دگران است. كسى كه روز دومش از روز قبل بدتر باشد، از رحمت الهى دور است. كسى كه در خود، پيشروى نبيند، راه نقصان مى‏پيمايد و كسى كه در نقصان حركت مى‏كند، مرگ براى او از زندگى بهتر است.

مقايسه اعداد

در دنياى امروز، روش مقايسه در امور مختلف، رايج و معمول است. حتى بعضى از كشورها براى اين كار نشريه‏هاى آمارى دارند. مثلاً، براى آن كه مردم را از افزايش يا كاهش محصولات كشاورزى، دامدارى، فراورده‏هاى صنعتى، وقايع جنايى و ديگر امور آگاه سازند، از مقايسه استفاده مى‏كنند و ارقام و اعدا هر سال را با سال قبل يا ده سال قبل مى‏سنجند و بدين وسيله، مردم را بر اوضاع و احوال كشور واقف مى‏سازند. گاهى مقايسه بعضى از ارقام، جامعه را سخت تكان مى‏دهد يا مردم را متأثر و غمگين مى‏نمايد.

دكتر آدولف هود نويسنده كتاب بشريت مضطرب، در يكى از روزنامه‏هاى آلمانى چنين نوشته: چهار هزار ميليارد دلار هزينه مسابقات تسليحاتى جهان در ده سال آينده است. چرا دنيا به خود نمى‏آيد و چرا اين پول‏ها را صرف آموزش و پرورش و مبارزه با فقر نمى‏كند؟ آيا به راستى نمى‏توان با اين پول فكر جنگ را از ذهن بشر خارج نمود؟ چرا بشر بيدار نمى‏شود. چرا شب و روز در اين فكر است كه خود را براى جنگ آماده سازد.

در جهان كنونى، هزينه تسليحات خيلى بيشتر از هزينه آموزش عمومى است. سازمان ملل مى‏گويد هزينه متوسط يك سرباز در سال، 7800 دلار است و هزينه متوسط آموزش سالانه يك كودك، از 100 دلار تجاوز نمى‏كند. اين چه جهانى است؟(276).

ارقامى را كه سازمان ملل، در مورد هزينه متوسط يك سرباز در سال و هزينه متوسط آموزش يك كودك در سال ذكر نموده، مربوط به پانزده سال قبل است.

اگر سازمان، مصارف متوسط يك سرباز را در سال گذشته و هزينه متوسط آموزش يك كودك را در همان سال تعيين كند، معلوم مى‏شود هزينه متوسط آن دو، همچنان به وضع سابق باقى مانده و تأسف و تأثر ادامه دارد، يا آن كه هزينه متوسط آموزش يك كودك باز هم كمتر شده و تأثر افزون گرديده است.

در پاره‏اى از مواقع، مقايسه و سنجش، آن چنان انتباه و آگاهى مى‏بخشد و اثر نافذ و عميق به بار مى‏آورد، كه با هيچ منطق قوى و بيان مستدلى نمى‏توان به آن نتيجه درخشان دست يافت.

سلطان محمود غزنوى، از سلاطين مقتدر اسلامى بود و در جنگ‏ها، فتوحات بسيارى داشته است. به شرحى كه لغت نامه دهخدا در حرف ميم كلمه محمود آورده، او حنفى مذهب بود و متعصب. موقعى تصميم گرفت براى مبارزه با بت‏پرستى و بت‏پرستان، به عنوان جهاد شرعى، به هندوستان برود. تصميم خود را عملى نمود. به هندوستان آمد. جنگ بسيار نمود و به فتح شهرهاى متعددى نايل آمد و چندين سال در آن شبه قاره ماند.

و قد فتح محمود الغزنوى بلدا فجاء اهلها يطلبون منه ان لا يكسر اصفامهم و عرضوا عليه مالا عظيماً فاستشار بعض خاصته فاشاروا عليه ان يبيعها منهم الا واحدا قال له اتريدان يقال بعدك ان ابراهيم (عليه السلام) كاسر الاصنام و محمود بائع الاصنام ففعلت هذه الكلمه فى نفسه فعلاً رفض به ماكان محتاجاً اليه من تلك الكنوز التى عرضوها عليه.(277)

سلطان محمود يكى از شهرهاى هند را فتح نمود. مردم آن شهر نزد محمود آمدند و از او خواستند كه بت‏هاى آنان را نشكند و در عوض پول زيادى به وى عرضه نمودند. محمود غزنوى اين موضوع را با بعضى از خواص خود به شور گذارد. آنان گفتند درخواست مردم را بپذير و بت‏ها را معامله كن. فقط يكى از خواص سلطان با فروش بت مخالف بود. وقتى علت مخالفتش را پرسيد، پاسخ داد: آيا مى‏خواهى بعد از تو بگويند ابراهيم خليل (عليه السلام) شكننده بت‏ها بود، و محمود غزنوى فروشنده بت‏ها.

اين سخن در روح سلطان به قدرى اثر گذارد كه نظريه آنان را كه به فروش، رأى مثبت داده بودند، رد كرد و از پول‏هايى كه به وى عرضه شده بود و به آن‏ها احتياج شديد داشت، چشم پوشيد.

گوينده سخن، بت‏شكنى ابراهيم خليل و بت‏فروشى سلطان محمود را در كنار هم بگذارد و به سلطان عرضه نمود. اين مقايسه ارزشمند، آن چنان مؤثر واقع شد كه ضمير محمود را طوفانى نمود، افكارش را به كلى دگرگون ساخت و نتيجه آن شد كه خيلى زود تصميم گرفت، معامله گران را رد كرد، و به آن همه پول، با نيازى كه داشت، پشت پا زد.

يكى از شعراى زبردست، به مناسبت ورود بزرگ عالم عراق به ايران، قبل از انقلاب، قصيده سروده و از علم و عالم تجليل بسيار كرده است. در ضمن، گذشته و حال مسلمين جهان را به گونه‏اى غم‏انگيز و تأثربار مقايسه نمود، كه بعضى از آن اشعار، به تناسب بحث، در اين جا نقل مى‏شود:

ديروز مسلم آيت اقبال و مكرمت   امروز خود چه شد كه چنين نامكرم است
ديروز مسلم از شرف علم سر بلند   امروز پشت مسلم و اسلاميان خم است
ديروز محرم، حرم غير مسلمين   امروز بين كه در حرم خود، نه محرم است
آن اقتدار خود چه شد اين انكسار چيست   آن را چگونه مبدأ اينش چه مختم است

خلاصه، خطيب از راه مقايسه و سنجش مى‏تواند مطلب خود را به شنوندگان بفهماند و آنان را از هدفى كه دارد، آگاه سازد. البته، مقايسه، هر قدر بهتر و قوى‏تر باشد، نفوذ و تأثيرش بيشتر خواهد بود.