زمان اجتماعى
زمان اجتماعى داراى معنى وسيع و گستردهاى است
و مىتواند جميع شئون فرهنگى، علمى، اقتصادى، سياسى، نظامى، تربيتى و دگر امورى
نظاير اينها را دربر گيرد.
بشر، به قضاى حكيمانه الهى: آزاد آفريده شده
است و بر اثر آزادى و اختيارى كه خداوند به وى اعطا نموده است، همواره تحولات نوين
و تغييرات تازهاى را در شئون مختلف حياتى خويش ايجاد مىنمايد، وضع زندگى و شرايط
محيط را تغيير مىدهد. مردم هر زمان، ناچارند خويشتن را به تحولات اساسى و نوين هر
عصر، منطبق نمايند، تا بتوانند به حيات خويشتن ادامه دهند.
قرنها متمادى، مسافرتهاى مردم، با كاروانها
و به وسيله اسب و قاطر و شتر انجام مىشد. هر روز يك منزل راه را مىپيمودند و شب،
در كاروانسراهايى كه براى استراحتشان آماده بود، منزل مىكردند و صبح به راه خويش
ادامه مىدادند. با تحول صنعتى و پيدايش اتومبيل، قطار و هواپيما، و وسيله سفر
تغيير كرد. كاروانسراها ويران شد. كسى كه امروز مىخواهد به سفر برود، بايد از
هواپيما و اتومبيل استفاده كند و راه را به سرعت بپيمايد.
در گذشته، سلاح نظاميان در جنگها شمشير و نيزه
و تير و كمان بود. وقتى مىخواستند به صحنه پيكار بروند، زره دربر مىكردند، خود به
سر مىگذارند و با همان سلاحها، با دشمن نبرد مىكردند. امروز، سلاحهاى مدرن و
ماشينهاى جنگى ساخته شده است. هر ملتى بخواهد با دشمنان خود مقابله و مرزهاى كشور
خويش را از هجوم بيگانگان محافظت نمايد، بايد با پيشرفت زمان همقدم شود و با
سلاحهاى نوين مجهز گردد. قرآن شريف به مسلمين دستور داده است:
و اعدوا لهم ما استطعتم
من قوة(171)
تا جايى كه قدرت داريد، خويشتن را در مقابل
دشمن، با قواى لازم، مجهز نماييد.
سلاح نظامى، در عصر رسول اكرم (صلىالله
عليهوآله) متناسب آن بود و سلاح امروز مسلمين نيز بايد متناسب امروز باشد.
زمان اجتماعى و تربيت فرزندان
پيشرفتهاى علمى و گسترش صنايع در سراسر جهان،
تحولى عظيم به وجود آورده و زندگى انسانها را دگرگون ساخته است. پدران و مربيان
جامعه بايد مراقب تغييرات نوين باشند. آن جا كه تحولى مفيد و مشروع پديد مىآيد،
فرزندان را به آن راه سوق دهند، با علم و صنعت روز مجهزشان نمايند. و مانع تعالى و
تكاملشان نشوند. على (عليه السلام)، در اين باره چنين فرموده است:
لا تفسروا اولادكم على
آدابكم فانهم مخلوقون لزمان غير زمانكم(172)
آداب و روشى را كه خود در زندگى گزيدهايد، بر
فرزندان خويش تحميل ننمائيد. چه، آنان براى زمانى غير از زمان شما آفريده شدهاند.
اگر ديروز پدرى از راه فروش داروهاى گياهى نان
به دست مىآورد و به زندگى ادامه مىداد، امروز نبايد فرزند خود را به آن شغل وادار
نمايد. چه، با پيشرفت علم شيمى و عرضه داروهاى شيميايى، وضع دگرگون گرديده است.
بايد فرزند خود را به دانشگاه بفرستد، به علم روز مجهز گردد، دكتر داروساز شود، تا
بتواند در جامعه عضو مفيد باشد، و به زندگى ادامه دهد.
اگر ديروز، پدرى از راه پارچه بافى با وسايل
دستى ارتزاق مىنمود، امروز نبايد همان روش را در بافندگى به فرزند خود تحميل
نمايد، زيرا فرزند در زمانى وارد جامعه مىشود و مشغول كار مىگردد كه پارچهبافى
با ماشينهاى خودكار، جايگزين وسايل دستى گرديده است. او بايد بافندگى با ماشينهاى
جديد را بياموزد تا بتواند در كارخانهها با ديگر كارگران متخصص همكارى نمايد.
خطباى اسلام و پيشرفت علوم
با چند مثلى كه مذكور افتاد، روشن شد كه بر اثر
گسترش علوم و فنون، در رشتههاى مختلف، تحولى بس عظيم در جميع شئون اجتماعى پديد
آمده و زندگى انسانها را در سراسر جهان دگرگون ساخته است.
خطبا و سخنوران اسلامى، اگر بخواهند از پيشرفت
علوم، به تناسب كارى كه در عهده دارند، استفاده نمايند، مىتوانند در كرسى سخن،
بعضى از آيات و روايات را با استفاده از دانش روز توضيح دهند، حق شارع اسلام و
اولياى دين را هر چه بهتر ادا كنند، و مسلمانان را بيش از پيش به سخنان علمى
پيشوايان بزرگ آيين حق واقف سازند.
جامعهشناسى
در فرهنگ اجتماعى امروز، جامعه شناسى يكى از
رشتههاى مهم علمى است. ساموئل كينگ، جامعه شناس نامى، پيدايش آن علم را از نيم دوم
قرن 19 مىداند و مىگويد:
جامعهشناسى به عنوان يك
علم، به خصوص تا اواسط قرن 19، به وجود نيامده بود(173).
بسيارى از مسائل اصولى جامعه شناسى، در قرآن
شريف و احاديث رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت آمده است. اگر خطيب
تحصيل كرده، از اين رشته علمى آگاهى يابد، مىتواند آن آيات و روايات را در بحثهاى
جامعه شناسى پياده كند و توجه شنوندگان را به ارزش علمى آنها جلب نمايد.
از جمله مسائلى كه به عنوان يك پرسش جامعه
شناسى، در كتب مختلف آمده، اين است كه پيشواى اسلام، با چه وسيله و از چه راه ملت
عقب افتاده و منحط حجاز را، در مدتى كوتاه، آنچنان دگرگون ساخت و به آنان قدرت و
نيرو بخشيد كه توانستند بر دو ابرقدرت عصر خود، ايرن و روم تسلط يابند و بزرگترين
فرمانرواى جهان شوند؟ پاسخ اين پرسش در قرآن شريف آمده است.
ان الله يغير ما بقوم حتى
يغيروا ما بانفسهم.(174)
خداوند اوضاع و احوال هيچ قومى را تغيير
نمىدهد تا آن كه خود آنان، خويشتن را، از درون و برون، تغير دهند و افكار و
اعمالشان را دگرگون سازند.
رسول گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم)، با
سعى و كوشش تحمل صدمات و رنجها توانست علل انحطاط قوم خود را از ميان ببرد و عوامل
تعالى و تكامل را جايگزين آنها سازد.
توحيد را به جاى شرك، عدل را به جاى ظلم، دگر
دوستى را به جاى خودپرستى، انصاف را به جاى تعدى، وحدت را به جاى تفرق، ايثار را به
جاى امساك، عزت را به جاى ذلت، كرامت را به جاى زبونى و خلاصه تمام عوامل رقاء و
تكامل را جايگزين علل انحطاط نمود و در پرتو آن تحول درونى و برونى، كه در آنان به
وجود آمده، به اوج عزت و عظمت رسيدند.
هيچ قومى بىسبب مغلوب يا غالب نگشت
|
|
جز در او ضعفى نهان يا قوتى پيداستى
|
تو ندارى قدرت تشخيص پيدا از نهان
|
|
لا جرم پنهان تو را پيداترين
رؤياستى |
امروز نيز اگر به نام يك مسئله جامعهشناسى،
سؤال شود.
ملت مسلمان بلند پايه و عالى قدر، كه با سرعت
پيشروى مىنمودند، چه شد كه دچار انحطاط و پستى شدند و به سقوط گراييدند؟ پاسخ اين
سؤال نيز همان است كه در علت رفعت و تعالى مذكور افتاد.
ان الله لا يغير ما بقوم
حتى يغيروا ما بانفسهم.(175)
ديروز مسلم آيت اقبال و مكرمت |
|
امروز خود چه شد كه چنين نامكرم است
|
ديروز مسلم از شرف علم سربلند |
|
امروز پشت مسلم و اسلاميان خم است
|
ديروز محرم حرم غير مسلمين |
|
امروز بين كه در حرم خود نه محرم
است |
ان انتصار خود چه شد اين انكسار چيست
|
|
آنش چگونه مبدا اينش چه مختم است |
روان شناسى
روان شناسى نيز هم مانند جامعه شناسى، در فرهنگ
اجتماعى امروز، از رشتههاى مهم علمى است. اگر خطيب تا اندازهاى آن را بداند،
مىتواند به عمق، پارهاى از روايات اخلاقى واقف گردد و به شنوندگان خويش هم
بفهماند.
عن النبى (صلى الله عليه
و آله و سلم) لا يكذب الا من مهانه نفسه عليه.(176)
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)
مىفرمود: دروغگو مرتكب دروغ نمىشود، مگر به علت خوارى و خفتى كه در نفس خود، نسبت
به خويش، احساس مىنمايد.
تاجرى موعد پرداخت سفتهاش مىرسد، پول ندارد
كه آن را بپردازد. به همين جهت، در باطن، خويشتن را خوار مىيابد. براى آن كه ذلت
خود را پنهان نگاه دارد، زبان به دروغ مىگشايد و به آورنده سفته مىگويد: دسته چكم
تمام شده، برويد دو روز ديگر بياييد تا از بانك دسته چك بگيرم.
روان كاوى
روان كاوى، در فرهنگ اجتماعى امروز، رشته علمى
جديدى است كه در كنار روان شناسى به وجود آمده است، و آن عبارت از جست و جو و كاوش
در ضمير باطن انسان است، و روانپزشكان، در مورد بيماران روحى به كار مىبرند.
بعضى از جوانان به ناراحتى و نگرانى دچار
مىشوند. وضع عادى خود را از دست مىدهند. نه به اندازه غذا مىخورند و نه خواب
طبيعى دارند. والدين، او را نزد اطباى متخصص، در رشتههاى مختلف مىبرند و پس از
آزمايشهاى متعدد، معلوم مىشود در او بيمارى عفونى و عارضه جسمى وجود ندارد و ريشه
ناراحتى در روح اوست و كسى جز خود بيمار، از علت ناراحتى آگاه نيست.
روانكاوى، راه پىبردن به ضمير پنهان جوان
بيمار را ارائه مىكند و به روان پزشك مىگويد با چه وسيله مىتوان از عقده روحى
جوان عليل آگاه شد و علت بيمارىاش را شناخت.
يكى از آن راهها، حرفهاى بىخودى بيمار است
كه در خلال پاسخگويى او به سئوالات روانپزشك، سهواً از زبانش مىپرد. به عقيده
روانكاوى، حرفهاى بىخودى، هممانند جرقهاى است كه ناگهان از آتش زير خاكستر
بيرون مىجهد. و اين مطلب، در مجلد اول كتاب كودك، در بحث روان كاوى، سخنرانى 12،
توضيح داده شده است.
حضرت على (عليه السلام)، در يكى از كلمات قصار
خود، درباره حرفهاى بىخودى، سخن گفته و نقش آن را در آشكار نمودن محتواى ضمير
پنهان بيان نموده است.
ما اضمر احد شيئاً الا
ظهر فى قلتات لسانه و صفحات وجه.(177)
هيچ كس در ضمير خود چيزى را پنهان نمىكند، مگر
آن كه از حرفهاى بىخودى زبانش، يا تغيير رنگ چهرهاش آشكار مىگردد.
اگر خطيب، از روان كاوى در فرهنگ اجتماعى امروز
اطلاعى داشته باشد، مىتواند با سخنرانى خود، تا اندازهاى حق اين حديث را ادا كند
و شنوندگان را به ارزش و اهميت سخن امام واقف سازد.
سخنگوى باشد زبان زمان |
|
كه جان زمان را بود ترجمان |
زمان را كسى ترجمانى كند |
|
كه با منطقش همزبانى كند |
درخت كهن كايدش بوى مرگ |
|
به پيوند نونو كند با روبرگ |
كهن تا نگشتى نو آموز باش |
|
به هر روز، داناى آن روز باش |
جو سياسى
از جمله امورى كه در بلاغت خطيب، از جهت زمان
اجتماعى، اهميت دارد و بايد مورد توجهش قرار دهد و با رعايت آن سخن بگويد، جو سياسى
روز از نظر شأن اسلامى و مسلمانى است. اگر به وضع موجود و شرايط سياسى زمان اعتنا
نكند و از كنار آن بىتفاوت بگذرد، ممكن است نا آگاه در بحثى وارد شود و سخنى بگويد
كه در اوضاع و احوال روز، بر وفق مصلحت نباشد و مورد اعتراض افراد با ايمان قرار
گيرد.
در قرآن شريف، چند آيه مربوط به يك واقعه نازل
شده، كه آيه اول آن اين است:
انا انزلنا اليك بالحق
لتحكم بين الناس بما اراك الله و لا تكن للخائنين خصيما.(178)
مفسرين، قضيهاى را كه شأن نزول آيات بوده، با
مختصر تفاوتى نقل نمودهاند، بعضى به تفصيل و بعضى به اجمال. در تفسير كشاف و منهج
الصادقين جريان امر به شرح زير آمده است:
مردى به نام قتاده بن نعمان زرهى داشت كه آن را
در انبان آرد پنهان نمود و در اتاق منزل خود گذارد. در همسايگى قتاده، مرد منافقى
به نام طعمه بن ابيرق، كه از قبيله بنى ظفر بود، منزل داشت. او شبانه ديوار خانه
قتاده را شكافت و انبان آرد را كه حاوى زره بود، به سرقت برد. قضا را در انبان آرد
شكاف كوچكى بود، موقعى كه طعمه آن را به منزل خود مىبرد، تدريجا از آن شكاف مقدارى
آرد به زمين مىريخت و خطى ترسيم مىشد.
طعمه انبان آرد را تا در منزل خود برد. سپس
تصميم گرفت آن را نزد همسايه يهودى خود، به نام زيد بن سمين، به امانت بسپارد. اين
كار را انجام داد و در فاصله منزل طعمه تا منزل يهودى نيز از شكاف انبان آرد
مىريخت و همان خط در زمين ترسيم مىشد.
صبح، قتاده متوجه شكاف ديوار و سرقت انبان شد.
خط آرد كه روشنگر مسير دزد بود، قتاده را به در خانه طعمه رساند. طعمه قسم ياد كرد
كه سرقت نكرده و از آن بىاطلاع است. با تعقيب خط آرد، به در خانه زيد بن سمين
يهودى رسيد. انبان را از او گرفت. يهودى گفت: طعمه آن را نزد
من امانت گذارد، و جمعى از يهوديان به اين امر شهادت دادند.
قتاده جريان را به عرض رسول گرامى (صلى الله
عليه و آله و سلم) رساند و زمينه رسوايى طعمه فراهم آمد. قبيله بنى ظفر، به حمايت
از طعمه، حضور رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) شرفياب شدند و از بىگناهى
طعمه سخن گفتند و درخواست نمودند از طعمه، كه مسلمان است، دفاع نمايد و عرض كردند
اگر از وى دفاع نشود، يك فرد مسلمان، يعنى طعمه، رسوا مىگردد و يهودى، كه انبان
آرد در خانه او بوده، تبرئه خواهد شد.
اظهارات جمعى مسلمان، از قبيله بنى ظفر، به
بىگناهى طهمه از يك طرف و بودن عين مال مورد سرقت، در منزل يهودى، از طرف ديگر، به
ظاهر از مجرميت يهودى حكايت مىكرد. به نظر مىرسيد كه او بايد مورد بازپرسى قرار
گيرد، اما چنين نبود. دزد واقعى، طعمه ظاهر مسلمان بود و يهودى امانت دار از گناه
سرقت مبرى. خداوند با فرستادن آيات، رسول گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) را
متوجه نمود و در نتيجه دزد شناخته شد و يهودى بىگناه تبرئه گرديد.
خطيب و غفلت از جو سياسى
صهيونيستها، در لبنان، پروندههاى جنايى
فراوان دارند و در آن منطقه اعمال ضدانسانى مرتكب شدهاند، ولى چند سال قبل، طرف يك
هفته، در جنايات خويش اوج گرفتند و مسلمانان را قتل عام كردند. روزنامهها نوشتند
اجساد كشتگان در خيابانها ريخته است. آن ستمگران حتى به بيمارستانها هجوم بردند و
بيماران را به قتل رساندند.
اين اخبار تكان دهنده و تأثربار، در تهران اثر
عميق گذارد و مسلمانان واقعى را سخت ناراحت و متألم نمود و در مجالس، همه جا سخن از
جرايم يهود بود.
در يكى از شبها، كه هنوز سوز و گداز آن اخبار
وحشت زا فروكش نكرده بود، واعظ عالم و محترمى، در يكى از مساجد تهران، منبر رفت. من
در آن مجلس حضور داشتم. آن واعظ، به منظور تشريح دين حق و آيين عدلپرور، قضيه
قتاده بن نعمان و طعمه بن ابيرق را مبسوطاً شرح داد. در پايان، از تبرئه مرد يهودى
سخن گفت و آياتى كه در اين باره نازل شده قرائت نمود.
جو سياسى آن روز، بغض صهيونيستهاى جنايتكار و
دشمنى يهودىهاى غاصب و ظالم بود و مردم مسلمان نمىتوانستند در آن شرايط، خبر
تبرئه يهودى را بشنوند. از اين رو، سخنان واعظ در مجلس به سردى تلقى شد و بعضى بين
سخنان او از مجلس خارج شدند.
پس از پايان سخنرانى، واعظ محترم منبر را ترك
گفت و آمد در همان ايوانى كه من نشسته بودم، نشست. طولى نكشيد يك مرد مسلمان فهميده
و شناخته شده به درستكارى، مقابل آقاى واعظ ايستاده، با صداى بلند گفت:
موقعى كه مسلمانان از جور و ظلم يهود و جناياتى كه در لبنان
نسبت به مسلمانان مرتكب شدهاند، خون گريه مىكنند، مقتضى نبود شما اين قصه را كه
نتيجهاش تبرئه يهودى و به نفع يهودىها بود، بيان نماييد. غفلت خطيب از جو
سياسى روز موجب مىشود كه واعظى محترم، اين خطابه نامتناسب را ايراد كند و مورد
اعتراض قرار گيرد.
رعايت جو سياسى، نه تنها براى خطيب، كه در كرسى
خطابه براى عموم سخن مىگويد لازم است، بلكه در مجالس خصوصى، كه با حضور قدرتمندان
خودخواه تشكيل مىيابد، بايد جو مجلس رعايت گردد و از گفتن سخنى كه با اوضاع و
احوال مجلس ناسازگار است، خود دارى شود.
روى ان رجلا من اصحاب
اميرالمؤمنين (عليه السلام) لسعته حيه فقال له اميرالمؤمنين (عليه السلام) اتدرى
لما اصابك ما اصابك قال لا قال اما تذكر حيث اقبل قنبر خادمى و انت بحضره فلان
العاتى فقمت اجلالا له لاجلالك لى فقال لك اتقوم لهذا بحضرتى فقلت له و ما بالى لا
اقوم و ملائكه الله تضع اجنحتخا فى طريقه فعليها يمشى فلما قلت هذا له قام الى قنبر
و ضربه و شتمه و آذاه و تهددنى و الزمنى الاغضاء على قذى و لهذا سقطت عليك هذه
الحيه فان اردت ان يعافيك الله تعالى من هذا فاعقد ان لا تفعل بنا و لا باحد من
موالينا بحضره اعدائنا ما يخاف علينا و عليهم منه.(179)
در روايت آمده است كه مردى از اصحاب على (عليه
السلام) را مار گزيد. حضرت به او فرمود: مىدانى چرا به رسيد آنچه رسيد؟
عرض كرد: نمىدانم.
فرمود: آيابه ياد نمىآورى موقعى را كه قنبر،
خدمتگذار من، آمد و تو در مجلس فلان متمرد از او امر الهى بودى، به احترام من پيش
او برخاستى، شخص متمرد و خود خواه به تو گفت آيا در حضور من براى اين شخص به پا
مىخيزى؟ پاسخ دادى چرا برنخيزم، با آن كه فرشتگان خدا بالهاى خود را در راه او
مىگسترانند تا بر آنها راه برود؟ وقتى اين سخن را به او گفتى، از جا برخاست، به
سوى قنبر رفت، او را زد، دشنام داد و آزارش نمود و مرا نيز تهديد كرد و ملزم نمود
از اين قضيه چشم بپوشم و ناديدهاش بگيرم. لذا اين مار بر تو فرو افتاد و تو را
گزيد. اگر مىخواهى خداوند تو را عافيت بخشد، تعهد كن كه نسبت به ما و نسبت به هيچ
يك از دوستان ما، در مقابل افراد متمرد و طاغى، عملى را انجام ندهى كه منشاء خوف
براى ما و آنان گردد.
نتيجه آن كه خطبا و گويندگان لازم است در مجامع
عمومى، زمان اجتماعى را در نظر بگيرند و در سخنان خود آن را مورد توجه قرار دهند تا
از مرز بلاغت خارج نشوند و مورد اعتراض اين و آن قرار نگيرند. همچنين، افراد عادى
نيز لازم است در مجالس خصوصى، جو مجلس را رعايت نمايند، سخنى نگويند كه با مشكل
مواجه گردند، و براى خود و دگران رنج و زحمت به بار آورند.
مهمترين زمان از جهت بلاغت
شناخت زمان اجتماعى براى خطيب، از نظر بلاغت
كلام، به مراتب مهمتر از وقوف و آگاهى به زمان طبيعى و زمان تاريخى است. زيرا به
شرحى كه توضيح داده شد، زمان طبيعى مربوط به مقررات آفرينش و نظام خلقت است، به
مردم مخصوصى اختصاص ندارد و همه انسانها را در ادوار گذشته و آينده شامل بوده و
خواهد بود.
زمان تاريخى نيز به اعتبار امتها و ملتها
جنبه عمومى دارد. مثل تاريخ ميلادى و هجرى، كه در سراسر جهان، مردم زيادى را در بر
مىگيرد. همچنين، ملل و اقوام مختلف جهان، از نظر دينى، سياسى، انقلابى، استقلالى،
و ديگر شئون، داراى زمان تاريخى مخصوصاند و در سال، يك روز يا چند روز را بزرگ
مىشمرند.
اما زمان اجتماعى ناظر به زمان حال است. يعنى
زمانى كه خطيب در آن سخن مىگويد و شنوندگان استماع مىنمايند. جميع شئون اجتماعى
هر قومى در حال حاضر وضعى مخصوص به خود دارد و بايد همه ملتها از زمان اجتماعى
خويش آگاه باشند تا بتوانند خويشتن را به درستى با شرايط آن تطبيق دهند و بر اثر
آگاهى و انطباق از منافع آن برخوردار و از ضرر و زيانش مصون و محفوظ باشند.
بر اساس تفاوت زمان طبيعى و زمان اجتماعى،
روايات نيز متفاوت آمده است. در رواياتى كه زمان طبيعى مورد نظر است، زمان بدون
ضمير آمده است. ينبغى لمن عرف الزمان... و رواياتى كه
ناظر به زمان اجتماعى و مخصوص مردم معين است، زمان با ضمير آمده
العالم بزمانه. در اين جا ذيلاً به بعضى از روايات
اجتماعى اشاره مىشود.
قال رسول الله صلى الله
عليه و آله على العاقل ان يكون بصيراً بزمانه مقبلاً على شأنه حافظا للسانه.(180)
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
بر انسان عاقل است كه به زمان خود بصير و آگاه باشد، به شأنى كه شايسته اوست رو
آورد، و زبان خويشتن را از سخنان نابه جا نگاه دارد.
عن ابى عبد الله (عليه
السلام) قال العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس.(181)
امام صادق (عليه السلام) فرمود: آن كس كه زمان
خود را مىشناسد و به مقتضيات آن وقوف علمى دارد، مورد هجوم اشتباهات واقع نمىشود.
شناخت مردم زمان
يكى از ابعاد زمان اجتماعى، مردم زمان هستند و
شناخت آنان، نه فقط در جاى خود مهم و قابل ملاحظه است، بلكه مىتواند در شناخت ساير
ابعاد زمان اجتماعى هم راه گشا باشد. از اين رو، در بعضى از روايات از آن نيز نام
برده شده است.
فيما اوصى به
اميرالمؤمنين الى الحسن (عليه السلام) يا بنى انه لابد للعاقل ان ينظر فى شانه
فليحفظ لسانه و ليعرف اهل زمانه.(182)
از وصاياى اميرالمؤمنين (عليه السلام) به فرزند
گرامىاش، حضرت مجتبى اين بود: اى فرزند، انسان عاقل چاره ندارد جز آن كه در امور
مهم خود نظر افكند. زبان خود را حفظ كند و اهل زمان خويش را بشناسد.
تحسين و ثناگويى
از جمله امورى كه در پارهاى از موارد، خطيب با
آن مواجه مىگردد، مسئله قدرشناسى از خدمات خدمت گزاران و ثناگويى درباره كسانى است
كه شايسته تمجيد و ثنا هستند. بدون ترديد، تحسن و تمجيد در افراد، اثر روانى دارد و
آنان را نسبت به كارهايى كه انجام دادهاند، خشنود مىكند و نسبت به آينده، بيش از
پيش، علاقهمندشان مىسازد.
قبل از آن كه پيرامون آن بحث شود، لازم است اين
مطلب مورد بررسى قرار گيرد كه اساساً تحسين و تمجيد انسانها و ثناگويى درباره
آنان، از نظر شرع مقدس روا و جايز است يا ناروا و ممنوع؟
از روايات استفاده مىشود كه ثناگفتن و تحسين
نمودن افراد خدمتگزار براى تشويق آنان و دگران، نه تنها جايز است، بلكه اولياى دين
رد اين باره به صاحبان مقام دستور دادهاند كه اين وظيفه مفيد و ثمر بخش را در جاى
خود بپذيرند. همچنين، ثناگفتن و تمجيد دو نفر كه در يك مجلس حاضرند و هر دو شايسته
مدح و ثنا هستند، بايد به اندازهگيرى صحيح باشد و خطيب بليغ و موقعشناس، موظف است
حد هر يك را در جاى خود رعايت نمايد و احترامش درباره هر كدام به گونهاى باشد كه
موجب اهانت و تحقير آن دگر نشود.
گاهى مقام يكى از آن دو به قدرى شامخ و رفيع
است كه حتماً نامش بايد مستقل و به تنهايى ذكر گردد و اگر خطيب، هر دو را به يك لفظ
ادا كند، حق آن كه را كه مقامش شامخ است، رعايت ننموده، از اندازه خارج شده، و
استحقاق توبيخ و ملامت دارد. همچنين، اگر به انگيزه خاصى، نسبت به آن كه رفعتش كمتر
است، توجه بيشترى بنمايد و عملاً نسبت به او احترام زيادترى معمول دارد، از اندازه
خارج شده و مستحق ملامت و سرزنش است.
براى آن كه در اين دو مورد مثالى از تمجيدها و
ثناگويىهاى مشوب اجتماعى ذكرى نشود و موجب برداشتهاى نامطلوب خوانندگان نگردد، دو
روايت، به طور شاهد، مذكور مىشود كه از طرفى مطلب مورد بحث را به خوبى واضح
مىسازد و از طرف ديگر روشن مىشود كه اولياى دين تا چه حد رعايت حدود را اهميت
مىدادند.
ورد فى الحديث: ان رجلا
قال من يطع الله و رسوله فقد رشد و من يعصهما فقد غوى فقال له النبى (صلى الله عليه
و آله و سلم) بئس الخطيب انت قل و من يعص الله و رسوله فقد غوى.(183)
در حديث آمده است كه مردى حضور رسول اكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم) گفت: هر كس خدا و پيامبر را اطاعت بنمايد، هدايت يافته و هر
كس آن دو را عصيان نمايد، گمراه گرديده است.
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به وى
فرمود: چه بد خطيبى هستى. به گو هر كس خدا و رسول را عصيان نمايد، گمراه شده است.
لسانالعرب، در توضيح حديث مىگويد:
انما ذمه لانه جمع فى
الضميريين الله تعلى و رسوله فى قوله و من يعصهما فامره ان ياتى بامظهر ليترتب اسم
الله تعالى فى الذكر قبلا اسم الرسول (صلى الله عليه و آله و سلم).
مذمت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) از
آن مرد بدين جهت بود كه او، با يك ضمير، بين خدا و رسول اكرم (صلى الله عليه و آله
و سلم) جمع نمود، حضرت فرمانش داد سخن را با اسم ظاهر ادا كن، براى آن كه اسم
خداوند بر اسم رسول مقدم باشد.
عن ابى عبدالله (عليه
السلام) قال استقبل رسول الله رجلا من بنى فهد و هم يضرب عبد الله والعبد يقول اعوذ
بالله فلم يقلع الرجل عنه فلما ابصر العبد رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم)
قال اعوذ بمحمد فاقلع عنه الضرب فقال رسول الله يتعوذ بالله فلا تعيذه و يتعوذ
بمحمد فتعيذه و الله احق ان يجار عائذه من محمد فقال الرجل هو حر لوجه الله فقال
رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) والذى بعثنى بالحق نبيا لو لم تفعل لواقع
وجهك حر النار.(184)
مردى از بنى فهد، در رهگذر، با رسول گرامى (صلى
الله عليه و آله و سلم) رو به رو شد، كه غلام خود را كتك مىزد و غلام پيوسته
مىگفت: پناه مىبريم به خدا و او از زدن غلام دست
نمىكشيد. وقتى چشم غلام به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) افتاد، گفت:
پناه مىبرم به محمد. از زدن او باز ايستاد. رسول اكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: او به خدا پناه مىبرد و تو پناهش نمىدادى و
چون به محمد پناه برد، پناهش دادى، با آن كه خداوند به پناه دادن پناهنده خود، از
محمد سزاوارتر است.
مرد، كه با شنيدن سخن رسول (صلى الله عليه و
آله و سلم) متوجه شد عمل بدى مرتكب شده است، بلافاصله، غلام را در راه خدا، به
جبران عمل ناصحيح خود، آزاد نمود. رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به وى
فرمود: قسم به خدايى كه مرا به حق، مبعوث به نبوت نموده است، اگر او را آزاد
نمىنمودى، با حرارت آتش دوزخ مواجه مىبودى.
در حديث اول، كه شاهد قسمت اول سخن است، گوينده
نام خداوند و نام رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) را با يك لفظ ادا نموده و
درباره هر دو و من يعصهما را به كار برده است، با آن كه
لازم بود نام رفيع حضرت بارىتعالى را مستقل و جدا از نام مبارك حضرت رسول اكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم) ذكر نمايد. به همين جهت، پيامبر اسلام، به علت عدم
رعايت حد خالق و مخلوق، او را خطيب بدى خوانده است.
در روايت دوم، كه شاهد قسمت دوم سخن است، مرد
فهدى، به انگيزه احترام به رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) يا به منظور جلت
توجه رئيس مملكت، پناه بردن غلام را به خدا مورد توجه قرار نداد، آن را به چيزى
نگرفت، و همچنان او را مىزد، اما به محض اين كه گفت: پناه
مىبرم به محمد، از زدن او خوددارى نمود. بر اثر اين كه مولاى غلام، حدود را
رعايت ننمود و از اندازه گيرى تكريم و احترام خارج شد، رسول اكرم (صلى الله عليه و
آله و سلم) او را به سختى مورد مؤاخذه و توبيخ قرار داد.
آقايان وعاظ و خطبا مىتوانند اين دو روايت را
معيار عمل خود قرار دهند و اگر با موارد متشابهى مواجه شدند، اندازه گيرى را از ياد
نبرند و به افراط و تفريط گرايش نيابند.
خطيب و احترام به شخصيت شنوندگان
از جمله امورى كه لازم است همواره مورد توجه
خطباى بليغ و موقع شناس باشد، اين است كه شخصيت مستمعين را قولاً و عملاً محترم
بشمرند. بايد طورى سخن بگويد و رفتارشان به گونهاى باشد كه شنوندگان از آن برداشت
حقارت و پستى نكنند و خويشتن را ناچيز و موهون احساس ننمايند، براى روشن شدن مطلب،
چند مورد به طور نمونه ذكر مىشود: