گفتار فلسفى
(سخن و سخنورى)

محمدتقى فلسفى

- ۹ -


اقسام پرحرفى‏

عده‏اى از خطبا، افرادى هستند عالم و لايق و از مدارج عالى علمى برخوردارند. گفته‏هاى آنان فصيح و مستدل است، اما در كرسى سخن زياد حرف مى‏زنند و به مقتضيات مجلس توجه نمى‏كنند.

مثلاً، يكى از زائرين بيت‏الله الحرام، از سفر حج برمى گردد.

مجلس ضيافتى در منزل خود تشكيل مى‏دهد. جمعى از دوستان را دعوت مى‏نمايد و يكى از آن خطباى تحصيل كرده را دعوت مى‏كند تا در آن مجلس سخن بگويد. واعظ عالم، درباره عبادت حج و فوايد دنيوى و اخروى آن مطالعه بسيار دارد و مى‏تواند چندين ساعت پيرامون آن صحبت كند و سخنانى خوب و آموزنده بگويد، ولى آن مجلس، به قدر يك ربع ساعت و حداكثر بيست دقيقه گنجايش سخن دارد. اما آن واعظ عالم، كه به طول كلام عادت كرده، سه ربع ساعت در آن مجلس حرف مى‏زند. همه را خسته مى‏كند و خود گمان دارد كه به اختصار سخن گفته است.

على (عليه السلام) به چنين خطبايى هشدار داده و خاطرنشان ساخته است كه اينان با پرحرفى و طول كلام، خويشتن را در معرض سرزنش و ملامت اين و آن قرار مى‏دهند.

من اطال الكلام فيما لا ينبغى فقد عرض نفسه للملامه‏(155).

آن كس كه سخن خود را به درازا مى‏كشد، با اين كار، خويشتن را در معرض ملامت قرار مى‏دهد.

گروهى از خطبا اشخاصى هستند تحصيل كرده و عالم. سخنانشان صحيح و قابل استفاده است، ولى با كمترين مناسبت، از موضوع بحث خارج مى‏شوند، هدف خود را گم مى‏كنند، با مطالب متفرق، كلامشان به طول مى‏انجامد و براى مستمعين ملال‏آور مى‏شود

مثلاً، خطيبى مى‏خواهد درباره قوميت عربى و تعصب آنان نسبت به عربيت سخن بگويد. موادى را در ذهن خود تنظيم نموده، از آن جمله، اين حديث است كه در كتب روايات از امام باقر (عليه السلام) نقل شده:

عن ابى جعفر (عليه السلام) قال كان سلمان رضى الله عنه جالسا مع نفر من قريش فى المسجد فاقبلوا ينتسبون و يرفعون فى انسابهم حتى بلغوا سلمان فقال له عمر بن الخطاب اخبرنى من انت و من ابوك و ما اصلك قال انا سلمان بن عبدالله كنت ضالا فهدانى الله جل و عز بمحمد صلى الله عليه و آله و كنت عائلا فاغنانى الله بمحمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و كنت مملوكا فاعتقنى الله بمحمد صلى الله عليه و آله هذا نسبى و هذا حسبى.(156)

امام باقر (عليه السلام) فرمود: سلمان فارسى با جمعى از قريش در مسجد نشسته بود. آنان به افتخارات نسبى و رفعت خانوادگى آغاز سخن كردند و هر يك خود را معرفى نمودند، تا به سلمان رسيد. عمر به وى گفت: بگو تو كيستى؟

پدرت كيست و اصلت از كجاست؟ سلمان گفت: من، فرزند بنده خدا هستم.

گمراه بودم. خداوند، به وسيله حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )، مرا هدايت نمود. فقير بودم. خداوند توسط حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم)، مرا غنى ساخت. برده بودم. خداوند به وسيله پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مرا آزاد نمود. اين است حسب و نسب من.

خطيب، اگر بخواهد از مطلب مورد بحث خارج نشود، بايد حديث را ترجمه كند، كلام قانع كننده سلمان را بگويد و به موضوع تعصب ادامه دهد. اما خطيبى كه به پراكنده گويى عادت كرده و با مختصر تناسب از بحث خارج مى‏شود، در اين جا، از اسم سلمان استفاده مى‏كند و مدتى درباره مقام شامخ سلمان سخن مى‏گويد و رواياتى را كه از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و اميرالمؤمنين (عليه السلام)، در مورد سلمان رسيده است، با شرح و بسط بيان مى‏نمايد. البته تمام سخنانى كه درباره بزرگى و عظمت سلمان، به استناد روايات مى‏گويد، صحيح و طبق واقع است، اما موضوع بحث خطيب، تعصب عربى بود، و رواياتى كه از اولياى اسلام درباره سلمان رسيده، با عصبيت قومى عرب ارتباط ندارد.

از هدف بحث خارج شدن، سخنان زائد به ميان آوردن، و كلام را به درازا كشاندن، مستمع را خسته مى‏كند و از مطلب مورد علاقه‏اش باز مى‏دارد. به علاوه، اين قسم سخن گفتن خلاف بلاغت است.

عن ابى عبدالله (عليه السلام) قال ثلاثه فيهن البلاغه التقرب من معنى البغيه و التبعد من حشو الكلام والدلاله بالقليل على الكثير.(157)

امام صادق (عليه السلام) فرموده: سه چيز است كه بلاغت كلام در آنها است.

اول آن كه سخن، به هدف بحث و موضوع مطلوب، نزديك باشد. دوم آن كه كلام گوينده از حشو و زوايد دور بماند. سوم آن كه گوينده، با عباراتى كم، شنونده را به معانى زياد دلالت نمايد.

بعضى از گويندگان‏اند كه آگاهى و اطلاعشان از مطالب دينى محدود است. براى آن كه با سخنان خويش، وقت مجلس را اشباع نمايند، به حرف‏هاى بى‏فايده مى‏پردازند. حرف‏هايى كه نه خير دنيا در آنهاست و نه خير آخرت. اولياى گرامى اسلام، اين قبيل سخنان را به كلام فيما لا يعنيه تعبير كرده و آن را سخت مذموم شناخته‏اند.

على النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) ان اكثر الناس ذنوبا يوم القيامه اكثرهم كلا ما فيما لا يعنيه.(158)

رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده: در قيامت، گناه كسانى بيشتر است كه بيشتر سخنان بى‏فايده گفته‏اند.

مثلاً، ضمن سخنان خود، چيزهايى را كه در مسافرت‏ها مشاهده نموده و از شنيدن آن‏ها نفعى عايد نمى‏شود، براى مستمعين شرح مى‏دهد. مى‏گويد: در طول زندگى‏ام چند رودخانه ديده‏ام، چند كيلومتر جاده اسفالته را پيموده‏ام، چقدر جنگل و آبشار از نزديك مشاهده كرده‏ام و چيزهايى از اين قبيل.

از اين سخنان بهره‏اى عايد مستمعين نمى‏شود، اما عمر گران‏قدر كه براى گوينده و شنونده مايه اصلى تأمين سعادت در شئون مختلف مادى و معنوى است، به رايگان و بى‏نتيجه بر باد مى‏رود. در قيامت، از هر فردى سؤال مى‏كنند، عمرت را چگونه صرف نمودى و در چه راه فانى ساخته‏اى؟

اولياى گرامى اسلام، پيروان خود را، عموماً، و افراد عالم و گوينده را كه راهنمايان مردم‏اند، خصوصاً، ضمن بيانات خود، از گفتن سخنان زايد و غير ضرورى برحذر داشته و به آنان اعلام خطر نموده‏اند.

قال الحسين بن على عليهما السلام يوماً لابن عباس ال تتكلمن بما لا يعنيك فانى اخاف عليك الوزر و لا تتكلمن فيما يعنيك حتى ترى للكلام موضعاً.(159)

روزى حضرت حسين بن على عليهما السلام به ابن عباس فرمود: از سخن غير مفيد و كلام زايد، كه فاقد خير دنيا و آخرت است، بپرهيز و آن را به زبان نياور، كه من، از بار سنگين آن بر دوش تو، در قيامت، خائفم، و همچنين از گفتن سخنى كه مفيد فايده است، خوددارى نما تا براى گفتنش موقع و مقام مناسبى به دست آورى.

ملاحظه مى‏كنيد كه حضرت حسين (عليه السلام)، در پايان كلمات خود، به ابن عباس توصيه نموده است از گفتن سخنى كه نفعى دارد، خوددارى نما تا براى گفتنش موضعى متناسب بيابى.

يكى از خطباى محترم مى‏گفت: در سفر حج، ساعت مچى گران‏قيمتى در دست داشتم كه موقع رمى جمرات از دستم باز شد.

به زمين افتاد و زير پاى مردم از بين رفت.

اين واقعه مى‏تواند براى شنوندگان آموزنده و مفيد باشد، به شرط آن كه سخنران، در موقع مناسبى براى شنوندگان بيان نمايد. مثل اين كه آن خطيب، در زمانى كه خود واعظ كاروان حج شود، مى‏تواند در مدينه يا مكه، قبل از رفتن به مواقف، اين رويداد را براى زايرينى كه در كاروان او هستند، ضمن سخنرانى‏ها نقل كند و به زن و مرد توصيه نمايد كه پيش از رفتن براى رمى جمرات، ساعت‏هاى مچى را از دست‏هاى خود باز كنيد.

رعايت تناسب مجلس

با توجه با اين كه علت تشكيل مجالس متفاوت است و مؤسسين، به انگيزه‏هاى مختلف، مجامع را برپا مى‏نمايند، لازم است خطيب، قبلاً از خصوصيات مجلس و علت تشكيل آن آگاه گردد تا بتواند مطالبى رابراى سخنرانى انتخاب نمايد كه با مقتضى حال و هدف مجلس سازگار و هم آهنگ باشد.

نكته‏اى كه حتماً بايد مورد توجه خطيب قرار گيرد اين است كه موقع تصميم‏گيرى براى گزينش ماده سخن، لازم است خويشتن را از تمام احساسات شخصى و افكار خصوصى خالى كند، تمام ابعاد مجلس را با واقع بينى مورد توجه قرار دهد و مطلبى را براى سخن انتخاب نمايد كه از هر جهت متناسب آن مجلس باشد، تا بتواند بلاغت را رعايت نمايد. چه، اگر خود را از احساسات شخصى آزاد نسازد، ممكن است موقع سخنرانى، تحت تأثير تمايلات درونى خويش قرار گيرد، گفته‏هاى خود را با احساسات بياميزد، سخنانى برخلاف اقتضاى مجلس بگويد، و موجب ناراحتى مؤسسين و تأثر خاطر حضار محضر گردد. براى توضيح مطلب، در اين جا، به طور نمونه، به دو مورد اشاره مى‏شود:

1. چندين سال قبل، يكى از تجار شريف و متدين، بر اثر سكته قلبى در گذشت. او از سادات بسيار محترم و از اتقيا و پاكان عصر خود بود. بازماندگانش براى او مجلس ترحيمى تشكيل دادند و جمع كثيرى از روحانيون وعده زيادى از كسبه و تجار متدين در آن حضور يافتند.

واعظ بالنسبه مسن و مورد احترامى را براى سخنرانى دعوت نمودند. آن واعظ، از توسعه و گسترش گناهان در جامعه سخت متأثر بود و در اغلب مجالس، از شيوع فحشا و عوارض ناشى از آن سخن مى‏گفت. آن روز، در مجلس ترحيم، منبر رفت. خواست به تناسب در گذشت متوفى، از مرگ فجأه سخن بگويد. اين روايت را سر آغاز كلام قرار داد.

عن ابى جعفر (عليه السلام) قال وجدنا فى كتاب رسول الله صلى الله عليه و آله اذا ظهر الزناء من بعدى كثر موت الفجاه.(160)

امام باقر (عليه السلام) فرموده: كه در كتاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) يافته‏ايم، وقتى بعد از من زنا شايع شود، مرگ فجأه نيز زياد خواهد شد.

واعظ محترم، ناآگاه تحت تأثير احساس انتقادى خود قرار گرفته بود و علنى شدن زنا را، كه در حديث آمده، پايگاه اساسى بحث قرار داد و پيرامون آن زياد صحبت كرد. اين سخنان خلاف بلاغت و غير متناسب با مجلس، موجب ناراحتى بازماندگان و تأثر شديد حضار محضر گرديد و تقريباً تمام وقت مجلس در بحث شيوع زنا و مرگ فجأه، كه مجازات گسترش آن گناه است، منقضى شد.

آقاى واعظ مى‏توانست در اين مجلس، پيرامون ارزش تقوا و محبوبيت متقين نزد خدا و خلق سخن بگويد، و به حضور آن همه جمعيت، كه به احترام تقوا و پاكى متوفى در مجلس شركت نموده بودند، استشهاد نمايد. اگر بر فرض مى‏خواست درباره مرگ فجأه صحبت كند، مى‏توانست از رواياتى كه با وضع مجلس تناسب داشت، استفاده نمايد. براى نمونه، بعضى از آن روايات در اين جا ذكر مى‏شود:

عن ابى جعفر (عليه السلام) قال: قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) ان موت الفجاه تخفيف عن المومن و اخذه آسف عن الكافر(161)

امام باقر (عليه السلام) از جد گرامى‏اش حديث نموده: رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده است: مرگ فجأه براى مؤمن سبكبارى است و براى كافر گرفتنى است اسف بار.

عن النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) ان موت الفجاه راحه المؤمن و حسره الكافر(162). و عنه (صلى الله عليه و آله و سلم) موت الفجاه. راحه للمومن واخذه اسف للفاجر(163).

2. مجلسى را به مناسبت سالگرد يكى از روحانيين بزرگ و عالى قدر تشكيل داده بودند. براى سخنرانى در آن مجلس، از واعظ تحصيل كرده و لايقى كه مى‏توانست به خوبى و شايستگى عهده‏دار مجالس سنگين شود، دعوت شده بود.

او موقعى كه منبر رفت، مشاهده كرد چند نفر از روحانيين، كه در باطن از روش اجتماعى و مشى سياسى آنان ناراحت و متأثر بود، در مجلس حضور دارند. ديدن آن چند نفر، احساس واعظ را به شدت تحريك نمود و آن چنان تحت تأثير قرار گرفت كه از مجتهد بزرگوار و فقيه عالى‏قدرى كه مجلس به مناسبت سالگرد او تشكيل يافته بود، غافل شد، و تمام توجه وى به عواطف درونى خودش معطوف گرديد، و سخن را از مذمت علماء سوء آغاز نمود، و در اين باره، روايات متعددى خواند و تا پايان مجلس از بحث علماء سوء خارج نشد.

نتيجه آن سخنرانى نامتناسب و غير بليغ آن شد كه علماى وزين و افراد محترمى كه در مجلس حضور داشتند، سخت رنجيده خاطر و متاثر شدند و كسانى گمان بردند خطيب مجلس اين سخنان را درباره عالم متوفى گفته، از اين رو مورد ملامتش قرار دادند.

شناخت زمان

از جمله امورى كه در امر بلاغت اهميت بسيار دارد و سخنران بايد آن را مورد كمال توجه قرار دهد، شناخت زمان است و چون زمان طبيعى و زمان تاريخى و زمان اجتماعى با هم متفاوت‏اند و مقتضيات هر يك با ديگرى فرق دارد و درباره هر كدام رواياتى از اولياى اسلام رسيده است، خطيب اسلامى بايد هر يك از آنها را در جاى خود مورد توجه قرار دهد، مقتضيات آن را در سخنرانى رعايت نمايد و يك يا چند حديث را كه در آن مورد از ائمه معصومين (عليه السلام) رسيده، در نظر بگيرد و با عنايت به تمام جهات و جوانب، سخنرانى نمايد.

براى آن كه زمان‏هاى سه گانه و نقشى كه هر يك از آن‏ها در بلاغت خطيب دارند، روشن گردد، لازم است در اين جا پيرامون هر كدام به اختصار توضيح داده شود.

زمان طبيعى

دنيايى كه در آن زندگى مى‏كنيم، عالمى است ناپايدار و گذران. تحول و دگرگونى، به قضاى حكيمانه الهى، با طبع جهان آميخته و در بنيادش پايه گذارى شده است. براى هيچ يك از شئون دنيا، ثبات و بقا مقدر نگرديده و هر يك از آنها را ضدى است كه به فنا و نابودى تهديدش مى‏كند. حيات را مرگ، سلامت را مرض، جوانى را پيرى، قوت را ضعف، عزت را ذلت، غنا را فقر، آسايش را نگرانى، امنيت را ناامنى، و ديگر امورى از اين قبيل.

جالب آن كه در كنار اين تضادهاى عمومى و همگانى، كه پيوسته در جريان است، گاهى حوادث و رويدادهايى در طبيعت واقع مى‏شود، از قبيل زلزله، آتش فشان، سيل، صاعقه، طوفان و امثال اين‏ها، كه در مدت كوتاهى، خانواده‏ها را از هستى ساقط مى‏كند و بعضى را بى‏امان طعمه مرگ مى‏سازد.

مقصود از زمان طبيعى مدتى است كوتاه يا بلند، كه حوادث و رويدادهاى طبيعى آن به وقوع مى‏پيوندد و مردم را گرفتار مى‏كند.

اى دل از پست و بلند روزگار انديشه كن   در برومندى ز قحط مرگ و بار انديشه كن
از نسيمى دفتر ايام بر هم مى‏خورد   از ورق گردانى ليل و نهار انديشه كن

تحولات و تغييرات زمان طبيعى، مخصوص مردم معينى نيست، بلكه در گذشته و آينده، تمام مردم جهان، از هر ملت و آيين و از هر قوم و نژاد با آن مواجه بوده و خواهند بود. زيرا منشاء دگرگونى‏هاى طبيعى، قوانين و مقررات تكوينى است كه در نظام خلقت بر قرار گرديده و تمام انسان‏ها در مقابل آن نظام، متساوى و يكسان‏اند. از اين رو، مردم عاقل و آگاه بايد هميشه و در همه ادوار زندگى، مهياى حوادث و پيش آمدهاى روزگار باشند.

اولياى گرامى اسلام، براى آن كه در مقام تربيت، پيروان خود را قوى و مقاوم بسازند و آنان را براى مواجه با ناملايمات طبيعت آماده و مهيا بار آورند، ضمن روايات متعددى، خاطرنشان ساخته‏اند كه در هر حال، از دگرگونى‏هاى زمان غافل نباشيد و پيش آمدهاى ناگوار آن را، كه بى‏خبر دامنگير مى‏شود، از ياد نبريد، تا در مقابل تحولات سنگين و جان‏كاه خود را نبازيد و شخصيت انسانى خويش را از دست ندهيد. در اين جا به پاره‏اى از آن روايات اشاره مى‏شود:

عن ابى عبدالله (عليه السلام) قال ثلثه اشياء لا ينبغى للعاقل ان ينساهن على كل حال فناء الدنيا و تصرف الاحوال و الافات التى لا امان لها.(164)

امام صادق (عليه السلام) فرمود: براى افراد عاقل، در هر حالى كه هستند، شايسته نيست سه چيز را از ياد ببرند. اول، فانى شدن دنيا. دوم، دگرگونى‏ها و تغيير حالات. سوم، آفات و بلايايى كه بى‏امان دامنگير مى‏شود.

عن على (عليه السلام) قال من عرف الايام لم يغفل عن الاستعداد.(165)

على (عليه السلام) فرمود: آن كس كه زمان را مى‏شناسد، از حوادث و رويدادهاى آن غافل نمى‏شود.

و عنه (عليه السلام) اعرف الناس بالزمان من لم يتعجب من احداثه.(166)

و نيز فرموده است: آگاه‏ترين مردم به زمان، كسى است كه از تحولات آن به شگفت نيايد.

ينبغى لمن عرف الزمان ان لا يامن الصروف و الغير.(167)

آن كس كه زمان را شناخته، سزاوار است هرگز از تصرفات و تغييرات آن ايمن نباشد.

لا يامن احد صروف الزمان و لا يسلم من نوائب الايام.(168)

هيچ كس از تغييرات روزگار ايمنى ندارد و از مصائب و ناملايماتش به سلامت نمى‏ماند.

زمان طبيعى و بلاغت خطيب

در شهر بزرگى سيل مى‏آيد. يك محل را آب فرا مى‏گيرد. خانه‏ها ويران مى‏شود و تمام اثاث منزل‏ها از ميان مى‏رود. بعضى از مردان و زنان و كودكان، بر اثر سيل، جان مى‏سپارند. اكثر اهالى، كه زنده مى‏مانند، فاقد همه چيزند. نه غذا دارند نه لباس و نه لوازم زندگى.

مردم مسلمان ساير محلات، به انگيزه ايمانى و انسانى، مصيبت‏زدگان را به منزل خويش دعوت مى‏كنند و هر يك، به نسبت ظرفيت منزل و تمكن مالى، صميمانه از آنان پذيرايى مى‏نمايند. سپس، كمك‏هاى موسسات خيريه و افراد نيكوكار مى‏رسد و از جهت لباس و روانداز و خواربار و همچنين از نظر طبيب و دارو تسهيلاتى فراهم مى‏آيد.

روز جمعه فرا مى‏رسد. هم اكنون چند روز از واقعه سيل گذشته، مردم زيادى از اهل شهر، در معيت مهمانان سيل زده، براى اقامه نماز جمعه، عازم مصلى مى‏شوند. البته، خطيب، در چنين روزى لازم است پيرامون حادثه سيل و آسيب ديدگان سخنى بگويد و با آنان هم دردى نمايد و تذكراتى بدهد.

خطيب بليغ و موقع شناس مى‏تواند حديث پنجم را كه مذكور افتاد، سر آغاز سخن قرار دهد، و بگويد:

عن على (عليه السلام) قال: لا يامن احد صروف الزمان و لا يسلم من نوائب الايام.(169)

هيچ كس از تحولات روزگار ايمنى ندارد و از مصائب و ناملايماتش به سلامت نمى‏ماند.

پس از ذكر حديث، توضيح مى‏دهد كه مصائب و بلايا، گاهى فردى است و گاهى جمعى، مصيبت فردى مانند تصادف، سوختگى، و سقوط و نظاير اين‏ها. در يك شهر بزرگ، كه حدود يك ميليون نفر در آن زندگى مى‏كنند، هر روز، بلكه هر ساعت، يك يا چند حادثه در آن روى مى‏دهد و دامنگير افراد مى‏شود. مصيبت جمعى مانند سيلى است كه به راه افتاده، يك محل اين شهر را ويران كرده و هزاران نفر را آواره و بى‏خانمان نموده است. آن گاه خطيب مى‏تواند روى سه مطلب با حضار سخن بگويد:

اول. به آنان مى‏گويد ريزش باران و وزش باد هم مانند طلوع و غروب آفتاب و رسيدن فصول سال، از عوامل مؤثر در حيات طبيعى و از جمله قوانين و مقررات تكوينى در نظام آفرينش است. اما گاهى پاره‏اى از عوامل موجب طوفان شود. اين قبيل حوادث و تحولات، مستند به عوامل طبيعى و مقتضيات روزگار است و طبق تعاليم اولياى دين، مردم بايد همواره مهياى اين قبيل حوادث و رويدادها باشند. در اين موقع، خطيب، براى آگاهى و آماده ساختن عموم حضار، مى‏تواند بعضى از روايات زمان را بخواند.

دوم، خطيب مى‏تواند سيل زدگان را به يكى از تعاليم دينى، كه مايه تسكين خاطر آنان مى‏شود، متوجه نمايد و آن اين كه بگويد اين قبيل حوادث و رويدادها، براى مردم با ايمان، امتحان الهى است. اگر براى خدا در اين مصيبت صبر نمودند، در قيامت از اجر بزرگ او برخوردار مى‏گردند. اما اگر از خود جزع و بى‏تابى نشان دادند، ويرانى‏ها بر اثر جزع جبران نمى‏شود و اموال از دست رفته بر نمى‏گردد، ولى بر اثر جزع، اندوه و مصيبتشان تشديد مى‏شود و در قيامت، از پاداش مصيبت زدگان صابر بى‏نصيب مى‏مانند.

اغلبوا الجزع بالصبر فان الجزغ يحبط الاجر و يعظم الفجيعه.(170)

با صبر و بردبارى، خويشتن را بر جزع پيروز نماييد. چه، آن كه جزع و بى‏تابى، اجر را از ميان مى‏برد و مصيبت را بزرگ تر مى‏كند.

سوم. اين قبيل حوادث، در گذشته، نظاير فراوان داشته و در آينده نيز هم مانند بسيار خواهد داشت. شما بايد همت گماريد و تصميم بگيريد تا با سعى و عمل، خسارات ناشى از سيل را جبران كنيد. با كار و كوشش ويرانى‏ها را آباد نماييد و شرايط را براى زندگى مرفه و نوين مهيا سازيد و برادران و خواهران مسلمان شما نيز، همان طور كه در اين چند روز با شما همدردى نمودند، در آينده هم بايد با شما برادرى و همكارى نمايند تا هر چه زودتر مشكلاتتان حل شود و موجبات رفاه و آسايشتان فراهم آيد.

زمان تاريخى

مقصود از زمان تاريخى، شناخت فاصله دو زمان يا دو رويداد است، كه بر مقياس روز، ماه، و سال اندازه‏گيرى مى‏شود. مثلاً، فاصله انقلاب كبير فرانسه را با سال ولادت حضرت مسيح مى‏سنجند، يا تاريخ انقلاب اسلامى ايران را با سال هجرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) گرامى اسلام اندازه گيرى مى‏كنند.

هم اكنون، در تمام جوامع بشرى، مبادلات تجارى، قراردادهاى پيمانكارى، تعهدات بانكى، اسناد سياسى، و ديگر امورى از اين قبيل، بر اساس زمان تاريخى تنظيم مى‏گردد و بر همان معيار به موقع اجرا گذارده مى‏شود.

در شرع مقدس اسلام نيز پاره‏اى از احكام و مقررات دينى، بر اساس زمان تاريخى، تشريع گرديده است. زمان روزه واجب، فرا رسيدن ماه رمضان است. زمان اداى فريضه حج، ايام ذى‏الحجه است. بلوغ شرعى يك پسر مسلمان، پايان يافتن پانزده سال است.

زمان تاريخى و بلاغت خطيب

در آيين مقدس اسلام، سالگرد زمان‏هاى تاريخى، از قبيل فرا رسيدن ماه روزه و حج، يا روزهاى مواليد و وفيات اولياى دين، يا ايام رويدادهاى مهم، از قبيل هجرت، غدير، و عاشورا، ديگر امورى از اين قبيل، متعدد است.

خطيب بليغ اسلامى، بايد زمان‏هاى تاريخى دينى را در گفتار خود رعايت نمايد و پيرامون هر يك از آن‏ها، به مناسبت بحث كند و خاطره‏هاى گران‏قدر اسلامى را در اذهان شنوندگان زنده نگاه دارد. تا بدين‏وسيله، از طرفى وظيفه تبليغى خويشتن را به شايستگى انجام دهد و از طرف ديگر، توقع به جاى مسلمين را بر آورده سازد.

البته قدر و منزلت زمان‏هاى تاريخى، در نظر مردم، به اعتبار واقعه‏اى كه در آن زمان رخ داده، متفاوت است. جايى كه زمان، طرف رويدادهاى بسيار مهم و بزرگ بوده و مجلس به احترام آن واقعه تشكيل گرديده است، اگر خطيب، آن طور كه بايد واقعه روز را مورد احترام آن واقعه تشكيل گرديده است، اگر خطيب، آن طور كه بايد واقعه روز را مورد توجه قرار ندهد و پيرامون آن به شايستگى سخن نگويد، علاوه بر آن كه در خطابه خود، بلاغت را رعايت ننموده، در اذهان مستمعين نيز اثر بد گذارده است. چنين سخنورى، بر اثر اين عمل خلاف توقع، از يك طرف، قدر و منزلت خويشتن را كاهش مى‏دهد و از طرف ديگر، ارزش كلام خود را از ميان مى‏برد.

مثال:

مجلس باشكوه و مجللى را در نظر بگيريد كه جمعى از علاقه‏مندان حضرت على (عليه السلام)، به مناسبت عيد سعيد غدير، بر پا نموده‏اند. تما مجلس، با چراغ‏هاى الوان زينت يافته و غرق در نور شده است. موسسين مجلس، شربت و شيرينى تهيه نموده‏اند تا از واردين پذيرايى نمايند.

دوستداران مولاى متقيان، دسته دسته، با چهره‏هاى شاد و لب‏هاى متبسم وارد مجلس مى‏شوند. به هم دست مى‏دهند. تبريك مى‏گويند و بعضى، در حالى مى‏شوند. به هم دست مى‏دهند. تبريك مى‏گويند و بعضى، در حالى كه دست يكديگر را به گرمى مى‏فشرند و از اين كه نعمت ولايت برخوردارند، زبان به حمد حضرت بارى‏تعالى مى‏گشايند و اين عبارت را با هم مى‏خوانند:

الحمد لله الذى جعلنا من المتمسكين بولايه اميرالمؤمنين و الائمه المعصومين (عليه السلام)

كسانى كه در مجلس حضور دارند، انتظارشان اين است كه خطيبى در اين محضر منبر برود كه از واقعه غديرخم بگويد. از خطبه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) كه آن روز ايراد فرموده، صحبت كند. رواياتى را كه از پيشواى بزرگ اسلام، درباره على (عليه السلام)، رسيده است، شرح دهد و خلاصه تمام افكار حضار در آن مجلس، متوجه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) است و توقعاشان شنيدن فضايل و مناقب آن حضرت است.

خطيب، كه در كرسى سخن مستقر مى‏گردد، به موقع است در ابتداى كلام، به منظور آگاهى مستمعين، به قدر سه دقيقه تا پنج دقيقه، روى كلمه غدير صحبت كند و بگويد: يكى از معانى غدير در لغت عرب زمين گود است. وقتى باران به شدت مى‏باريد و در بيابان‏ها سيلاب به راه مى‏افتاد، سيلاب‏ها به طرف زمين‏هاى گود سرازير مى‏شد. در قرون گذشته، كه حجاز در مضيقه آب بوده، مسافرين و رهگذرها، تا مدتى از آب‏هايى كه در غديرها جمع مى‏شد، استفاده مى‏نمودند.

نظر به اين كه رسول گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏خواست با جمعيت زياد صحبت كند، و فرمان خدا را در امر ولايت على (عليه السلام) به آنان ابلاغ نمايد، محل سخنرانى را در كار غدير تعيين نموده تا مردم در مضيقه آب قرار نگيرند.

پس از ذكر اين مقدمه كوتاه و تناسب كلمه غدير با اين روز بزرگ، سخن اصلى را آغاز نمايد و يكى از مسائل متناسب روز غدير را، هم مانند ولايت، امامت، مقام امام، جانشينى پيامبر و ديگر مسائلى نظاير اين‏ها را مورد بحث قرار دهد، پيرامون آن با مستمعين سخن بگويد و عواطف ايمانى آنان را اقناع سازد. پيرامون آن با مستعمين سخن بگويد و عواطف ايمانى آنان را اقناع سازد.

اگر خطيبى از مسير صحيح منحرف گردد و در آن روز حساس، مسئله ولايت و جانشينى رسول گرامى را، كه هدف اصلى امر خدا بوده، از ياد ببرد، تمام بحث منبر يا قسمت اساسى آن را به موضوع دگرى كه با مقصد اصلى عيد غدير تناسب نداشته باشد، اختصاص دهد، از نظر فن سخن، اشتباهى بزرگ مرتكب شده است.

مثلاً، خطيب مجلس، به تصور نو آورى سخن، روى كلمه غدير تكيه كند و از جهات مختلف آن را مورد بحث قرار دهد و بگويد: غدير، در لغت عرب، به معناى متعددى آمده است. به معنى نهر آب، به معنى باقيمانده آب سيل، به معنى قطعه‏اى از گياه، به معنى زمين گود بيابان، كه سيلاب در آن سرازير مى‏شود و در گذشته، آب غديرها، مورد استفاده كاروان‏ها و رهگذرهاى بيابان بوده است.

بگويد بين مكه و مدينه چند غدير وجود داشته است. تذكر دهد خم، نام غديرى است كه مجلس رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) براى معرفى على (عليه السلام) در كنار آن تشكيل گرديد. آن گاه نام ساير غديرها و عدد آن‏ها را كه از كتب تواريخ جمع‏آورى نموده، براى مستمعين بخواند و آنان را آگاه سازد.

چنين خطيبى، بلاغت كلام را مورد توجه قرار نداده، اقتضاى زمان و اقتضاى مجلس را رعايت ننموده و مهم‏تر آن كه به مستمعين جفا كرده و توقع درست و به جاى گروهى از دل باختگان على (عليه السلام) را، كه براى آن حضرت گرد هم آمده‏اند برآورده نساخته است. بى‏گمان، سخنورى اين چنين، اوضاع مجلس را دگرگونى مى‏نمايد، موسسين مجلس را ناراحت مى‏سازد و مستمعين را آزرده خاطر مى‏كند. ممكن است بعضى از آنان، در خلال سخنرانى، به صورت اعتراض مجلس را ترك گويند و بعضى با صداى بلند، اعتراض خود را به زبان آورند و سرانجام، مجلس شادى، با تأثر حضار پايان پذيرد.