اقسام پرحرفى
عدهاى از خطبا، افرادى هستند عالم و لايق و از
مدارج عالى علمى برخوردارند. گفتههاى آنان فصيح و مستدل است، اما در كرسى سخن زياد
حرف مىزنند و به مقتضيات مجلس توجه نمىكنند.
مثلاً، يكى از زائرين بيتالله الحرام، از سفر
حج برمى گردد.
مجلس ضيافتى در منزل خود تشكيل مىدهد. جمعى از
دوستان را دعوت مىنمايد و يكى از آن خطباى تحصيل كرده را دعوت مىكند تا در آن
مجلس سخن بگويد. واعظ عالم، درباره عبادت حج و فوايد دنيوى و اخروى آن مطالعه بسيار
دارد و مىتواند چندين ساعت پيرامون آن صحبت كند و سخنانى خوب و آموزنده بگويد، ولى
آن مجلس، به قدر يك ربع ساعت و حداكثر بيست دقيقه گنجايش سخن دارد. اما آن واعظ
عالم، كه به طول كلام عادت كرده، سه ربع ساعت در آن مجلس حرف مىزند. همه را خسته
مىكند و خود گمان دارد كه به اختصار سخن گفته است.
على (عليه السلام) به چنين خطبايى هشدار داده و
خاطرنشان ساخته است كه اينان با پرحرفى و طول كلام، خويشتن را در معرض سرزنش و
ملامت اين و آن قرار مىدهند.
من اطال الكلام فيما لا
ينبغى فقد عرض نفسه للملامه(155).
آن كس كه سخن خود را به درازا مىكشد، با اين
كار، خويشتن را در معرض ملامت قرار مىدهد.
گروهى از خطبا اشخاصى هستند تحصيل كرده و عالم.
سخنانشان صحيح و قابل استفاده است، ولى با كمترين مناسبت، از موضوع بحث خارج
مىشوند، هدف خود را گم مىكنند، با مطالب متفرق، كلامشان به طول مىانجامد و براى
مستمعين ملالآور مىشود
مثلاً، خطيبى مىخواهد درباره قوميت عربى و
تعصب آنان نسبت به عربيت سخن بگويد. موادى را در ذهن خود تنظيم نموده، از آن جمله،
اين حديث است كه در كتب روايات از امام باقر (عليه السلام) نقل شده:
عن ابى جعفر (عليه السلام) قال كان سلمان رضى
الله عنه جالسا مع نفر من قريش فى المسجد فاقبلوا ينتسبون و يرفعون فى انسابهم حتى
بلغوا سلمان فقال له عمر بن الخطاب اخبرنى من انت و من ابوك و ما اصلك قال انا
سلمان بن عبدالله كنت ضالا فهدانى الله جل و عز بمحمد صلى الله عليه و آله و كنت
عائلا فاغنانى الله بمحمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و كنت مملوكا فاعتقنى الله
بمحمد صلى الله عليه و آله هذا نسبى و هذا حسبى.(156)
امام باقر (عليه السلام) فرمود: سلمان فارسى با
جمعى از قريش در مسجد نشسته بود. آنان به افتخارات نسبى و رفعت خانوادگى آغاز سخن
كردند و هر يك خود را معرفى نمودند، تا به سلمان رسيد. عمر به وى گفت: بگو تو
كيستى؟
پدرت كيست و اصلت از كجاست؟ سلمان گفت: من،
فرزند بنده خدا هستم.
گمراه بودم. خداوند، به وسيله حضرت محمد (صلى
الله عليه و آله و سلم )، مرا هدايت نمود. فقير بودم. خداوند توسط حضرت محمد (صلى
الله عليه و آله و سلم)، مرا غنى ساخت. برده بودم. خداوند به وسيله پيامبر (صلى
الله عليه و آله و سلم) مرا آزاد نمود. اين است حسب و نسب من.
خطيب، اگر بخواهد از مطلب مورد بحث خارج نشود،
بايد حديث را ترجمه كند، كلام قانع كننده سلمان را بگويد و به موضوع تعصب ادامه
دهد. اما خطيبى كه به پراكنده گويى عادت كرده و با مختصر تناسب از بحث خارج مىشود،
در اين جا، از اسم سلمان استفاده مىكند و مدتى درباره مقام شامخ سلمان سخن مىگويد
و رواياتى را كه از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و اميرالمؤمنين (عليه
السلام)، در مورد سلمان رسيده است، با شرح و بسط بيان مىنمايد. البته تمام سخنانى
كه درباره بزرگى و عظمت سلمان، به استناد روايات مىگويد، صحيح و طبق واقع است، اما
موضوع بحث خطيب، تعصب عربى بود، و رواياتى كه از اولياى اسلام درباره سلمان رسيده،
با عصبيت قومى عرب ارتباط ندارد.
از هدف بحث خارج شدن، سخنان زائد به ميان
آوردن، و كلام را به درازا كشاندن، مستمع را خسته مىكند و از مطلب مورد علاقهاش
باز مىدارد. به علاوه، اين قسم سخن گفتن خلاف بلاغت است.
عن ابى عبدالله (عليه السلام) قال ثلاثه فيهن
البلاغه التقرب من معنى البغيه و التبعد من حشو الكلام والدلاله بالقليل على
الكثير.(157)
امام صادق (عليه السلام) فرموده: سه چيز است كه
بلاغت كلام در آنها است.
اول آن كه سخن، به هدف بحث و موضوع مطلوب،
نزديك باشد. دوم آن كه كلام گوينده از حشو و زوايد دور بماند. سوم آن كه گوينده، با
عباراتى كم، شنونده را به معانى زياد دلالت نمايد.
بعضى از گويندگاناند كه آگاهى و اطلاعشان از
مطالب دينى محدود است. براى آن كه با سخنان خويش، وقت مجلس را اشباع نمايند، به
حرفهاى بىفايده مىپردازند. حرفهايى كه نه خير دنيا در آنهاست و نه خير آخرت.
اولياى گرامى اسلام، اين قبيل سخنان را به كلام فيما لا يعنيه
تعبير كرده و آن را سخت مذموم شناختهاند.
على النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) ان اكثر
الناس ذنوبا يوم القيامه اكثرهم كلا ما فيما لا يعنيه.(158)
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده:
در قيامت، گناه كسانى بيشتر است كه بيشتر سخنان بىفايده گفتهاند.
مثلاً، ضمن سخنان خود، چيزهايى را كه در
مسافرتها مشاهده نموده و از شنيدن آنها نفعى عايد نمىشود، براى مستمعين شرح
مىدهد. مىگويد: در طول زندگىام چند رودخانه ديدهام، چند كيلومتر جاده اسفالته
را پيمودهام، چقدر جنگل و آبشار از نزديك مشاهده كردهام و چيزهايى از اين قبيل.
از اين سخنان بهرهاى عايد مستمعين نمىشود،
اما عمر گرانقدر كه براى گوينده و شنونده مايه اصلى تأمين سعادت در شئون مختلف
مادى و معنوى است، به رايگان و بىنتيجه بر باد مىرود. در قيامت، از هر فردى سؤال
مىكنند، عمرت را چگونه صرف نمودى و در چه راه فانى ساختهاى؟
اولياى گرامى اسلام، پيروان خود را، عموماً، و
افراد عالم و گوينده را كه راهنمايان مردماند، خصوصاً، ضمن بيانات خود، از گفتن
سخنان زايد و غير ضرورى برحذر داشته و به آنان اعلام خطر نمودهاند.
قال الحسين بن على عليهما السلام يوماً لابن
عباس ال تتكلمن بما لا يعنيك فانى اخاف عليك الوزر و لا تتكلمن فيما يعنيك حتى ترى
للكلام موضعاً.(159)
روزى حضرت حسين بن على عليهما السلام به ابن
عباس فرمود: از سخن غير مفيد و كلام زايد، كه فاقد خير دنيا و آخرت است، بپرهيز و
آن را به زبان نياور، كه من، از بار سنگين آن بر دوش تو، در قيامت، خائفم، و همچنين
از گفتن سخنى كه مفيد فايده است، خوددارى نما تا براى گفتنش موقع و مقام مناسبى به
دست آورى.
ملاحظه مىكنيد كه حضرت حسين (عليه السلام)، در
پايان كلمات خود، به ابن عباس توصيه نموده است از گفتن سخنى كه نفعى دارد، خوددارى
نما تا براى گفتنش موضعى متناسب بيابى.
يكى از خطباى محترم مىگفت: در سفر حج، ساعت
مچى گرانقيمتى در دست داشتم كه موقع رمى جمرات از دستم باز شد.
به زمين افتاد و زير پاى مردم از بين رفت.
اين واقعه مىتواند براى شنوندگان آموزنده و
مفيد باشد، به شرط آن كه سخنران، در موقع مناسبى براى شنوندگان بيان نمايد. مثل اين
كه آن خطيب، در زمانى كه خود واعظ كاروان حج شود، مىتواند در مدينه يا مكه، قبل از
رفتن به مواقف، اين رويداد را براى زايرينى كه در كاروان او هستند، ضمن سخنرانىها
نقل كند و به زن و مرد توصيه نمايد كه پيش از رفتن براى رمى جمرات، ساعتهاى مچى را
از دستهاى خود باز كنيد.
رعايت تناسب مجلس
با توجه با اين كه علت تشكيل مجالس متفاوت است
و مؤسسين، به انگيزههاى مختلف، مجامع را برپا مىنمايند، لازم است خطيب، قبلاً از
خصوصيات مجلس و علت تشكيل آن آگاه گردد تا بتواند مطالبى رابراى سخنرانى انتخاب
نمايد كه با مقتضى حال و هدف مجلس سازگار و هم آهنگ باشد.
نكتهاى كه حتماً بايد مورد توجه خطيب قرار
گيرد اين است كه موقع تصميمگيرى براى گزينش ماده سخن، لازم است خويشتن را از تمام
احساسات شخصى و افكار خصوصى خالى كند، تمام ابعاد مجلس را با واقع بينى مورد توجه
قرار دهد و مطلبى را براى سخن انتخاب نمايد كه از هر جهت متناسب آن مجلس باشد، تا
بتواند بلاغت را رعايت نمايد. چه، اگر خود را از احساسات شخصى آزاد نسازد، ممكن است
موقع سخنرانى، تحت تأثير تمايلات درونى خويش قرار گيرد، گفتههاى خود را با احساسات
بياميزد، سخنانى برخلاف اقتضاى مجلس بگويد، و موجب ناراحتى مؤسسين و تأثر خاطر حضار
محضر گردد. براى توضيح مطلب، در اين جا، به طور نمونه، به دو مورد اشاره مىشود:
1. چندين سال قبل، يكى از تجار شريف و متدين،
بر اثر سكته قلبى در گذشت. او از سادات بسيار محترم و از اتقيا و پاكان عصر خود
بود. بازماندگانش براى او مجلس ترحيمى تشكيل دادند و جمع كثيرى از روحانيون وعده
زيادى از كسبه و تجار متدين در آن حضور يافتند.
واعظ بالنسبه مسن و مورد احترامى را براى
سخنرانى دعوت نمودند. آن واعظ، از توسعه و گسترش گناهان در جامعه سخت متأثر بود و
در اغلب مجالس، از شيوع فحشا و عوارض ناشى از آن سخن مىگفت. آن روز، در مجلس
ترحيم، منبر رفت. خواست به تناسب در گذشت متوفى، از مرگ فجأه سخن بگويد. اين روايت
را سر آغاز كلام قرار داد.
عن ابى جعفر (عليه
السلام) قال وجدنا فى كتاب رسول الله صلى الله عليه و آله اذا ظهر الزناء من بعدى
كثر موت الفجاه.(160)
امام باقر (عليه السلام) فرموده: كه در كتاب
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) يافتهايم، وقتى بعد از من زنا شايع شود، مرگ
فجأه نيز زياد خواهد شد.
واعظ محترم، ناآگاه تحت تأثير احساس انتقادى
خود قرار گرفته بود و علنى شدن زنا را، كه در حديث آمده، پايگاه اساسى بحث قرار داد
و پيرامون آن زياد صحبت كرد. اين سخنان خلاف بلاغت و غير متناسب با مجلس، موجب
ناراحتى بازماندگان و تأثر شديد حضار محضر گرديد و تقريباً تمام وقت مجلس در بحث
شيوع زنا و مرگ فجأه، كه مجازات گسترش آن گناه است، منقضى شد.
آقاى واعظ مىتوانست در اين مجلس، پيرامون ارزش
تقوا و محبوبيت متقين نزد خدا و خلق سخن بگويد، و به حضور آن همه جمعيت، كه به
احترام تقوا و پاكى متوفى در مجلس شركت نموده بودند، استشهاد نمايد. اگر بر فرض
مىخواست درباره مرگ فجأه صحبت كند، مىتوانست از رواياتى كه با وضع مجلس تناسب
داشت، استفاده نمايد. براى نمونه، بعضى از آن روايات در اين جا ذكر مىشود:
عن ابى جعفر (عليه
السلام) قال: قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) ان موت الفجاه تخفيف عن
المومن و اخذه آسف عن الكافر(161)
امام باقر (عليه السلام) از جد گرامىاش حديث
نموده: رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده است: مرگ فجأه براى مؤمن
سبكبارى است و براى كافر گرفتنى است اسف بار.
عن النبى (صلى الله عليه
و آله و سلم) ان موت الفجاه راحه المؤمن و حسره الكافر(162).
و عنه (صلى الله عليه و آله و سلم) موت الفجاه. راحه للمومن واخذه اسف للفاجر(163).
2. مجلسى را به مناسبت سالگرد يكى از روحانيين
بزرگ و عالى قدر تشكيل داده بودند. براى سخنرانى در آن مجلس، از واعظ تحصيل كرده و
لايقى كه مىتوانست به خوبى و شايستگى عهدهدار مجالس سنگين شود، دعوت شده بود.
او موقعى كه منبر رفت، مشاهده كرد چند نفر از
روحانيين، كه در باطن از روش اجتماعى و مشى سياسى آنان ناراحت و متأثر بود، در مجلس
حضور دارند. ديدن آن چند نفر، احساس واعظ را به شدت تحريك نمود و آن چنان تحت تأثير
قرار گرفت كه از مجتهد بزرگوار و فقيه عالىقدرى كه مجلس به مناسبت سالگرد او تشكيل
يافته بود، غافل شد، و تمام توجه وى به عواطف درونى خودش معطوف گرديد، و سخن را از
مذمت علماء سوء آغاز نمود، و در اين باره، روايات متعددى خواند و تا پايان مجلس از
بحث علماء سوء خارج نشد.
نتيجه آن سخنرانى نامتناسب و غير بليغ آن شد كه
علماى وزين و افراد محترمى كه در مجلس حضور داشتند، سخت رنجيده خاطر و متاثر شدند و
كسانى گمان بردند خطيب مجلس اين سخنان را درباره عالم متوفى گفته، از اين رو مورد
ملامتش قرار دادند.
شناخت زمان
از جمله امورى كه در امر بلاغت اهميت بسيار
دارد و سخنران بايد آن را مورد كمال توجه قرار دهد، شناخت زمان است و چون زمان
طبيعى و زمان تاريخى و زمان اجتماعى با هم متفاوتاند و مقتضيات هر يك با ديگرى فرق
دارد و درباره هر كدام رواياتى از اولياى اسلام رسيده است، خطيب اسلامى بايد هر يك
از آنها را در جاى خود مورد توجه قرار دهد، مقتضيات آن را در سخنرانى رعايت نمايد و
يك يا چند حديث را كه در آن مورد از ائمه معصومين (عليه السلام) رسيده، در نظر
بگيرد و با عنايت به تمام جهات و جوانب، سخنرانى نمايد.
براى آن كه زمانهاى سه گانه و نقشى كه هر يك
از آنها در بلاغت خطيب دارند، روشن گردد، لازم است در اين جا پيرامون هر كدام به
اختصار توضيح داده شود.
زمان طبيعى
دنيايى كه در آن زندگى مىكنيم، عالمى است
ناپايدار و گذران. تحول و دگرگونى، به قضاى حكيمانه الهى، با طبع جهان آميخته و در
بنيادش پايه گذارى شده است. براى هيچ يك از شئون دنيا، ثبات و بقا مقدر نگرديده و
هر يك از آنها را ضدى است كه به فنا و نابودى تهديدش مىكند. حيات را مرگ، سلامت را
مرض، جوانى را پيرى، قوت را ضعف، عزت را ذلت، غنا را فقر، آسايش را نگرانى، امنيت
را ناامنى، و ديگر امورى از اين قبيل.
جالب آن كه در كنار اين تضادهاى عمومى و
همگانى، كه پيوسته در جريان است، گاهى حوادث و رويدادهايى در طبيعت واقع مىشود، از
قبيل زلزله، آتش فشان، سيل، صاعقه، طوفان و امثال اينها، كه در مدت كوتاهى،
خانوادهها را از هستى ساقط مىكند و بعضى را بىامان طعمه مرگ مىسازد.
مقصود از زمان طبيعى مدتى است كوتاه يا بلند،
كه حوادث و رويدادهاى طبيعى آن به وقوع مىپيوندد و مردم را گرفتار مىكند.
اى دل از پست و بلند روزگار انديشه
كن |
|
در برومندى ز قحط مرگ و بار انديشه
كن |
از نسيمى دفتر ايام بر هم مىخورد
|
|
از ورق گردانى ليل و نهار انديشه كن |
تحولات و تغييرات زمان طبيعى، مخصوص مردم معينى
نيست، بلكه در گذشته و آينده، تمام مردم جهان، از هر ملت و آيين و از هر قوم و نژاد
با آن مواجه بوده و خواهند بود. زيرا منشاء دگرگونىهاى طبيعى، قوانين و مقررات
تكوينى است كه در نظام خلقت بر قرار گرديده و تمام انسانها در مقابل آن نظام،
متساوى و يكساناند. از اين رو، مردم عاقل و آگاه بايد هميشه و در همه ادوار زندگى،
مهياى حوادث و پيش آمدهاى روزگار باشند.
اولياى گرامى اسلام، براى آن كه در مقام تربيت،
پيروان خود را قوى و مقاوم بسازند و آنان را براى مواجه با ناملايمات طبيعت آماده و
مهيا بار آورند، ضمن روايات متعددى، خاطرنشان ساختهاند كه در هر حال، از
دگرگونىهاى زمان غافل نباشيد و پيش آمدهاى ناگوار آن را، كه بىخبر دامنگير
مىشود، از ياد نبريد، تا در مقابل تحولات سنگين و جانكاه خود را نبازيد و شخصيت
انسانى خويش را از دست ندهيد. در اين جا به پارهاى از آن روايات اشاره مىشود:
عن ابى عبدالله (عليه
السلام) قال ثلثه اشياء لا ينبغى للعاقل ان ينساهن على كل حال فناء الدنيا و تصرف
الاحوال و الافات التى لا امان لها.(164)
امام صادق (عليه السلام) فرمود: براى افراد
عاقل، در هر حالى كه هستند، شايسته نيست سه چيز را از ياد ببرند. اول، فانى شدن
دنيا. دوم، دگرگونىها و تغيير حالات. سوم، آفات و بلايايى كه بىامان دامنگير
مىشود.
عن على (عليه السلام) قال
من عرف الايام لم يغفل عن الاستعداد.(165)
على (عليه السلام) فرمود: آن كس كه زمان را
مىشناسد، از حوادث و رويدادهاى آن غافل نمىشود.
و عنه (عليه السلام) اعرف
الناس بالزمان من لم يتعجب من احداثه.(166)
و نيز فرموده است: آگاهترين مردم به زمان، كسى
است كه از تحولات آن به شگفت نيايد.
ينبغى لمن عرف الزمان ان
لا يامن الصروف و الغير.(167)
آن كس كه زمان را شناخته، سزاوار است هرگز از
تصرفات و تغييرات آن ايمن نباشد.
لا يامن احد صروف الزمان
و لا يسلم من نوائب الايام.(168)
هيچ كس از تغييرات روزگار ايمنى ندارد و از
مصائب و ناملايماتش به سلامت نمىماند.
زمان طبيعى و بلاغت خطيب
در شهر بزرگى سيل مىآيد. يك محل را آب فرا
مىگيرد. خانهها ويران مىشود و تمام اثاث منزلها از ميان مىرود. بعضى از مردان
و زنان و كودكان، بر اثر سيل، جان مىسپارند. اكثر اهالى، كه زنده مىمانند، فاقد
همه چيزند. نه غذا دارند نه لباس و نه لوازم زندگى.
مردم مسلمان ساير محلات، به انگيزه ايمانى و
انسانى، مصيبتزدگان را به منزل خويش دعوت مىكنند و هر يك، به نسبت ظرفيت منزل و
تمكن مالى، صميمانه از آنان پذيرايى مىنمايند. سپس، كمكهاى موسسات خيريه و افراد
نيكوكار مىرسد و از جهت لباس و روانداز و خواربار و همچنين از نظر طبيب و دارو
تسهيلاتى فراهم مىآيد.
روز جمعه فرا مىرسد. هم اكنون چند روز از
واقعه سيل گذشته، مردم زيادى از اهل شهر، در معيت مهمانان سيل زده، براى اقامه نماز
جمعه، عازم مصلى مىشوند. البته، خطيب، در چنين روزى لازم است پيرامون حادثه سيل و
آسيب ديدگان سخنى بگويد و با آنان هم دردى نمايد و تذكراتى بدهد.
خطيب بليغ و موقع شناس مىتواند حديث پنجم را
كه مذكور افتاد، سر آغاز سخن قرار دهد، و بگويد:
عن على (عليه السلام)
قال: لا يامن احد صروف الزمان و لا يسلم من نوائب الايام.(169)
هيچ كس از تحولات روزگار ايمنى ندارد و از
مصائب و ناملايماتش به سلامت نمىماند.
پس از ذكر حديث، توضيح مىدهد كه مصائب و
بلايا، گاهى فردى است و گاهى جمعى، مصيبت فردى مانند تصادف، سوختگى، و سقوط و نظاير
اينها. در يك شهر بزرگ، كه حدود يك ميليون نفر در آن زندگى مىكنند، هر روز، بلكه
هر ساعت، يك يا چند حادثه در آن روى مىدهد و دامنگير افراد مىشود. مصيبت جمعى
مانند سيلى است كه به راه افتاده، يك محل اين شهر را ويران كرده و هزاران نفر را
آواره و بىخانمان نموده است. آن گاه خطيب مىتواند روى سه مطلب با حضار سخن بگويد:
اول. به آنان مىگويد ريزش باران و وزش باد هم
مانند طلوع و غروب آفتاب و رسيدن فصول سال، از عوامل مؤثر در حيات طبيعى و از جمله
قوانين و مقررات تكوينى در نظام آفرينش است. اما گاهى پارهاى از عوامل موجب طوفان
شود. اين قبيل حوادث و تحولات، مستند به عوامل طبيعى و مقتضيات روزگار است و طبق
تعاليم اولياى دين، مردم بايد همواره مهياى اين قبيل حوادث و رويدادها باشند. در
اين موقع، خطيب، براى آگاهى و آماده ساختن عموم حضار، مىتواند بعضى از روايات زمان
را بخواند.
دوم، خطيب مىتواند سيل زدگان را به يكى از
تعاليم دينى، كه مايه تسكين خاطر آنان مىشود، متوجه نمايد و آن اين كه بگويد اين
قبيل حوادث و رويدادها، براى مردم با ايمان، امتحان الهى است. اگر براى خدا در اين
مصيبت صبر نمودند، در قيامت از اجر بزرگ او برخوردار مىگردند. اما اگر از خود جزع
و بىتابى نشان دادند، ويرانىها بر اثر جزع جبران نمىشود و اموال از دست رفته بر
نمىگردد، ولى بر اثر جزع، اندوه و مصيبتشان تشديد مىشود و در قيامت، از پاداش
مصيبت زدگان صابر بىنصيب مىمانند.
اغلبوا الجزع بالصبر فان
الجزغ يحبط الاجر و يعظم الفجيعه.(170)
با صبر و بردبارى، خويشتن را بر جزع پيروز
نماييد. چه، آن كه جزع و بىتابى، اجر را از ميان مىبرد و مصيبت را بزرگ تر
مىكند.
سوم. اين قبيل حوادث، در گذشته، نظاير فراوان
داشته و در آينده نيز هم مانند بسيار خواهد داشت. شما بايد همت گماريد و تصميم
بگيريد تا با سعى و عمل، خسارات ناشى از سيل را جبران كنيد. با كار و كوشش
ويرانىها را آباد نماييد و شرايط را براى زندگى مرفه و نوين مهيا سازيد و برادران
و خواهران مسلمان شما نيز، همان طور كه در اين چند روز با شما همدردى نمودند، در
آينده هم بايد با شما برادرى و همكارى نمايند تا هر چه زودتر مشكلاتتان حل شود و
موجبات رفاه و آسايشتان فراهم آيد.
زمان تاريخى
مقصود از زمان تاريخى، شناخت فاصله دو زمان يا
دو رويداد است، كه بر مقياس روز، ماه، و سال اندازهگيرى مىشود. مثلاً، فاصله
انقلاب كبير فرانسه را با سال ولادت حضرت مسيح مىسنجند، يا تاريخ انقلاب اسلامى
ايران را با سال هجرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) گرامى اسلام اندازه گيرى
مىكنند.
هم اكنون، در تمام جوامع بشرى، مبادلات تجارى،
قراردادهاى پيمانكارى، تعهدات بانكى، اسناد سياسى، و ديگر امورى از اين قبيل، بر
اساس زمان تاريخى تنظيم مىگردد و بر همان معيار به موقع اجرا گذارده مىشود.
در شرع مقدس اسلام نيز پارهاى از احكام و
مقررات دينى، بر اساس زمان تاريخى، تشريع گرديده است. زمان روزه واجب، فرا رسيدن
ماه رمضان است. زمان اداى فريضه حج، ايام ذىالحجه است. بلوغ شرعى يك پسر مسلمان،
پايان يافتن پانزده سال است.
زمان تاريخى و بلاغت خطيب
در آيين مقدس اسلام، سالگرد زمانهاى تاريخى،
از قبيل فرا رسيدن ماه روزه و حج، يا روزهاى مواليد و وفيات اولياى دين، يا ايام
رويدادهاى مهم، از قبيل هجرت، غدير، و عاشورا، ديگر امورى از اين قبيل، متعدد است.
خطيب بليغ اسلامى، بايد زمانهاى تاريخى دينى
را در گفتار خود رعايت نمايد و پيرامون هر يك از آنها، به مناسبت بحث كند و
خاطرههاى گرانقدر اسلامى را در اذهان شنوندگان زنده نگاه دارد. تا بدينوسيله، از
طرفى وظيفه تبليغى خويشتن را به شايستگى انجام دهد و از طرف ديگر، توقع به جاى
مسلمين را بر آورده سازد.
البته قدر و منزلت زمانهاى تاريخى، در نظر
مردم، به اعتبار واقعهاى كه در آن زمان رخ داده، متفاوت است. جايى كه زمان، طرف
رويدادهاى بسيار مهم و بزرگ بوده و مجلس به احترام آن واقعه تشكيل گرديده است، اگر
خطيب، آن طور كه بايد واقعه روز را مورد احترام آن واقعه تشكيل گرديده است، اگر
خطيب، آن طور كه بايد واقعه روز را مورد توجه قرار ندهد و پيرامون آن به شايستگى
سخن نگويد، علاوه بر آن كه در خطابه خود، بلاغت را رعايت ننموده، در اذهان مستمعين
نيز اثر بد گذارده است. چنين سخنورى، بر اثر اين عمل خلاف توقع، از يك طرف، قدر و
منزلت خويشتن را كاهش مىدهد و از طرف ديگر، ارزش كلام خود را از ميان مىبرد.
مثال:
مجلس باشكوه و مجللى را در نظر بگيريد كه جمعى
از علاقهمندان حضرت على (عليه السلام)، به مناسبت عيد سعيد غدير، بر پا نمودهاند.
تما مجلس، با چراغهاى الوان زينت يافته و غرق در نور شده است. موسسين مجلس، شربت و
شيرينى تهيه نمودهاند تا از واردين پذيرايى نمايند.
دوستداران مولاى متقيان، دسته دسته، با
چهرههاى شاد و لبهاى متبسم وارد مجلس مىشوند. به هم دست مىدهند. تبريك مىگويند
و بعضى، در حالى مىشوند. به هم دست مىدهند. تبريك مىگويند و بعضى، در حالى كه
دست يكديگر را به گرمى مىفشرند و از اين كه نعمت ولايت برخوردارند، زبان به حمد
حضرت بارىتعالى مىگشايند و اين عبارت را با هم مىخوانند:
الحمد لله الذى جعلنا من
المتمسكين بولايه اميرالمؤمنين و الائمه المعصومين (عليه السلام)
كسانى كه در مجلس حضور دارند، انتظارشان اين
است كه خطيبى در اين محضر منبر برود كه از واقعه غديرخم بگويد. از خطبه رسول اكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم) كه آن روز ايراد فرموده، صحبت كند. رواياتى را كه از
پيشواى بزرگ اسلام، درباره على (عليه السلام)، رسيده است، شرح دهد و خلاصه تمام
افكار حضار در آن مجلس، متوجه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) است و توقعاشان
شنيدن فضايل و مناقب آن حضرت است.
خطيب، كه در كرسى سخن مستقر مىگردد، به موقع
است در ابتداى كلام، به منظور آگاهى مستمعين، به قدر سه دقيقه تا پنج دقيقه، روى
كلمه غدير صحبت كند و بگويد: يكى از معانى غدير در لغت عرب زمين گود است. وقتى
باران به شدت مىباريد و در بيابانها سيلاب به راه مىافتاد، سيلابها به طرف
زمينهاى گود سرازير مىشد. در قرون گذشته، كه حجاز در مضيقه آب بوده، مسافرين و
رهگذرها، تا مدتى از آبهايى كه در غديرها جمع مىشد، استفاده مىنمودند.
نظر به اين كه رسول گرامى (صلى الله عليه و آله
و سلم) مىخواست با جمعيت زياد صحبت كند، و فرمان خدا را در امر ولايت على (عليه
السلام) به آنان ابلاغ نمايد، محل سخنرانى را در كار غدير تعيين نموده تا مردم در
مضيقه آب قرار نگيرند.
پس از ذكر اين مقدمه كوتاه و تناسب كلمه غدير
با اين روز بزرگ، سخن اصلى را آغاز نمايد و يكى از مسائل متناسب روز غدير را، هم
مانند ولايت، امامت، مقام امام، جانشينى پيامبر و ديگر مسائلى نظاير اينها را مورد
بحث قرار دهد، پيرامون آن با مستمعين سخن بگويد و عواطف ايمانى آنان را اقناع سازد.
پيرامون آن با مستعمين سخن بگويد و عواطف ايمانى آنان را اقناع سازد.
اگر خطيبى از مسير صحيح منحرف گردد و در آن روز
حساس، مسئله ولايت و جانشينى رسول گرامى را، كه هدف اصلى امر خدا بوده، از ياد
ببرد، تمام بحث منبر يا قسمت اساسى آن را به موضوع دگرى كه با مقصد اصلى عيد غدير
تناسب نداشته باشد، اختصاص دهد، از نظر فن سخن، اشتباهى بزرگ مرتكب شده است.
مثلاً، خطيب مجلس، به تصور نو آورى سخن، روى
كلمه غدير تكيه كند و از جهات مختلف آن را مورد بحث قرار دهد و بگويد: غدير، در لغت
عرب، به معناى متعددى آمده است. به معنى نهر آب، به معنى باقيمانده آب سيل، به معنى
قطعهاى از گياه، به معنى زمين گود بيابان، كه سيلاب در آن سرازير مىشود و در
گذشته، آب غديرها، مورد استفاده كاروانها و رهگذرهاى بيابان بوده است.
بگويد بين مكه و مدينه چند غدير وجود داشته
است. تذكر دهد خم، نام غديرى است كه مجلس رسول اكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم) براى معرفى على (عليه السلام) در كنار آن تشكيل گرديد.
آن گاه نام ساير غديرها و عدد آنها را كه از كتب تواريخ جمعآورى نموده، براى
مستمعين بخواند و آنان را آگاه سازد.
چنين خطيبى، بلاغت كلام را مورد توجه قرار
نداده، اقتضاى زمان و اقتضاى مجلس را رعايت ننموده و مهمتر آن كه به مستمعين جفا
كرده و توقع درست و به جاى گروهى از دل باختگان على (عليه السلام) را، كه براى آن
حضرت گرد هم آمدهاند برآورده نساخته است. بىگمان، سخنورى اين چنين، اوضاع مجلس را
دگرگونى مىنمايد، موسسين مجلس را ناراحت مىسازد و مستمعين را آزرده خاطر مىكند.
ممكن است بعضى از آنان، در خلال سخنرانى، به صورت اعتراض مجلس را ترك گويند و بعضى
با صداى بلند، اعتراض خود را به زبان آورند و سرانجام، مجلس شادى، با تأثر حضار
پايان پذيرد.