بهسازی تبلیغات دینی

محمد حسيني شيرازي

- ۳ -


تجربيات من در منبر

بسم الله الرحمن الرحيم الحمدالله رب العالمين، والصلوة والسلام على محمد و آله الطاهرين، و لعنةالله على اعدائهم اجمعين، انالله و انا اليه راجعون، و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون.

امروز كه مشغول نوشتن اين كلمات هستم روز عاشوراى حسين (ع) است، روزى كه در آن باران سيل آساى اشگ از ديدگان و قطرات خون از سرهاى عاشقان حسينى فرو مى ريزد، و پشتها در اثر ضربات زنجير سياه شده، كف پاها در اثر پابرهنه رفتن ورم كرده، و بدنها زير تابش آفتاب سوزان خصوصا در كربلاء كه هم اكنون من در آنجا هستم ـ تفتيده، هم اكنون شهر كربلاء به صورت يك محشر كوچكى در آمده است، و همه جا صداى شيون و داد و فرياد و گريه و زارى بلند است.

امروز همگى در يك حالت غير عادى هستند، مردم را چنان مى بينى كه گويا هركدام از آنان يا يكى از عزيزترين كسان و يا عده اى از عزيزانشان را از دست داده اند، چگونه چنين حالتى را نداشته باشند با اينكه در اينروز خاطره غم انگيز شهادت كسى تجديد مى شود كه اختيار جان و مالشان در دست آنان است.

زيرا پيامبر خدا (ص) در باره حسين (ع) فرموده است: (حسين ازمن است و من از حسينم) و معلوم است كه رسول خدا (ص) در مورد مؤمنين اختيار جان و مال آنان را دارد. (6)

در چنين روزى فرصت را مناسب ديدم كه نسبت به منبر حسينى خدمت نموده باشم، منبر عاليترين و قويترين وسيله ايجاد موج غم و اندوه در عزاى سرور شهيدان حسين بن على شهيد عاشوراء است، وگرنه در اين روز اشتغال به هركارى غير از كارهاى مربوط به حسين شهيد شوم است.

اما بعد در اين جزوه تجربياتى كه در مورد منبر داشته ام جمع آورى مى گردد، از ده سال پيش آماده شدم كه روى منبر براى طلاب علوم دينى بحثهائى پيرامون اسلام داشته باشم، ضمنا پاى منبر ما دانشجويان علوم جديده و عده اى از كسبه نيز شركت مى جستند، و در هفته دو جلسه داشتيم، و ازاين تجربيات كه مشاهده مى كنيد نتايج بسيار زيادى گرفته ام كه اينك آنها را براى شما مى نگارم.

تا اين تجربيات در راه ارشاد و تبليغ موجب پيروزيها و موفقيتهاى بيشترى گردد، و براى كسانى كه در منبر مبتدى هستند و مى خواهند مردم را براه حق و صراط مستقيم ارشاد كنند راهنماى مفيدى باشد.

از درگاه الهى خواستاريم كه اين خدمت ناچيز را بپذيرد، و آنرا وسيله اى براى پيشبرد هدف ارشادى قرار دهد.

توجه قلبى بسوى خدا

در منبرهاى خود بخوبى درك مى كردم كه يكى از قويترين وسائل تأثير سخن در مردم آن است كه گوينده قلبا متوجه خداوند بزرگ شود، هنگامى كه انسان قلبش متوجه خدا بود و با اين حالت بالاى منبر قرار گرفت، و از خداوند درخواست نمود كه او را از لغزش حفظ كند، و سخن حق را بر زبانش جارى سازد، و گفتارش را در شنوندگان مؤثر قرار دهد، قهرا سخنانش در مردم تأثير فوق العاده اى خواهد بخشيد.

چگونه چنين نخواهد بود با اينكه خداوند و عده فرموده است كه دعاى درخواست كنندگان از درگاهش را به اجابت رساند؟ و فرموده است: (ادعونى استجب لكم) يعنى: (مرا بخوانيد تا دعاى شما را اجابت كنم).

علاوه بر اين در روانشناسى جديد هم ثابت شده است كه هرگاه سخن از دل برخيزد بر دل خواهد نشست، همانگونه كه اگر سنگى در آب بياندازيم ايجاد امواجى مى كند، تا جائى كه گفته اند: انسان مى تواند با اراده قوى در هركس كه بخواهد كه ميان آنان فرسنگها فاصله باشد تأثير بگذارد.

و لازم است كه توجه قلبى از اول منبر تا آخر ادامه داشته باشد، نه آنكه انسان به همان اندازه مشروع اكتفاء كند، زيرا اين اندازه گرچه خوب است، ولى ادامه توجه قلبى تأثيرى بيشترى خواهد داشت... البته روشن است كه اين معنا اختصاصى به منبر ندارد، بلكه تأليف و تدريس و ديگر امور ارشادى هم تابع همين برنامه است، بلكه تمام امور زندگى هنگامى كه براى خدا انجام گيرد تأثير بيشترى در كمال و به ثمر رسيدن خواهد داشت.

توجه دادن به سوى خدا

هرگاه گوينده در منبر ضمن بيان مطالب خود مردم را بسوى خدا متوجه كند، سخنان او در شنوندگان تأثير بيشترى خواهد داشت، گوينده بايد حتى در داستانها و تاريخهائى كه نقل مى كند مردم را به خدا توجه دهد، زيرا شنونده هنگامى كه متوجه بزرگترين قدرت جهان گرديد بناچار در برابر او خود را كوچك ديده در او نرمش و خشوع و خضوعى ايجاد خواهد گرديد.

روشن است كه سخن و پند و اندرز در اين نوع افراد اثر بيشترى خواهد نمود، زيرا در روحيه اى كه سخت و خشن است تأثرپذير نخواهد بود، برخلاف روح متواضع و نرم كه مانند خاك نرم قابل نفوذ بود پذيرش بيشترى را دارد.

براى نمونه گوينده اى كه مى خواهد داستانى از زندگانى هارون خليفه عباسى بيان كند، گاهى ممكن است بگويد: هارون گفت، يا خليفه عباسى گفت و... و گاهى هم مى گويد: آن مرد سركش و نافرمان كه خدا و عذاب الهى را فراموش كرده بود چنين گفت يا چنان كرد... و نيز اگر بخواهد مثلا در باره جزر و مد دريا سخن بگويد، مى گويد: از قدرت نمائى هاى پروردگار متعال است كه زمين را در جايگاهى متوسط ميان خورشيد و ماه قرار داده است كه اين امر گاهى سبب جزر و گاهى موجب مد و در نتيجه توليد امواج و طوفانهاى دريائى مى شود، و به همين ترتيب در بيان ساير مطالب و داستانها...

آماده ساختن مردم براى پذيرش ارشاد

گوينده درست بسان يك كشاورز است كه در زمين كشت و زرع مى كند ، همانگونه كه يك كشاورز تا هنگامى كه زمين را كاملا براى كشاورزى آماده نكرده است، و كاملا آنرا شيار نكرده و آب نداده باشد نمى تواند از كشاورزى خود بهره كافى بگيرد، همچنين يك گوينده مذهبى هم ناچار است كه قبلا با بيان مقدمات و مطالب لازم شنوندگان خود را براى پذيرفتن مطلبى كه مى خواهد بيان كند آماده سازد، براى نمونه هنگامى كه گوينده مى خواهد پيرامون حرمت شراب سخنرانى كند، قبلا بايد مضرات شراب را بيان كرده، مردم را بلزوم حفظ الصحة توجه دهد، و بيان كند كه چگونه شراب سلامتى جسم و جان انسان را به خطر مى افكند و اين امر را خطباء اكثر در مورد ذكر مصيبت كه در اصطلاح آنان (گريز) ناميده مى شود رعايت مى كنند، ولى لازم است كه اين جهت را در تمام منبر خود رعايت كنند، و براى تمام بحثها و مطالبى كه مى خواهند بيان كنند بطرز صحيحى مقدمه چينى كنند، تا هرچه بيشتر نتيجه بگيرند.

ارشاد عملى

يك بازرگان و عمده فروش اجناس خود را ميان كسبه جزء و خورده فروشان تقسيم مى كند، و سپس اول هرماه كه مى شود از آنان مطالبه حساب خود را مى كند، گوينده مذهبى هم در مورد نشر مطالب، و بيان حقايق دينى و علمى درست همين وضعيت را دارد.

همانگونه كه اگر بازرگان از مطالبه سرمايه خود كه آنرا ميان خورده فروشان توزيع كرده است كوتاهى كند سرمايه اش از بين رفته ثروتش بر باد خواهد رفت. همچنين يك واعظ اگر مردم را ارشاد كند، ولى از مردم عمل كردن به گفتارش را مطالبه نكند، زحماتش به هدر خواهد رفت و كارش بى نتيجه خواهد بود.

بنا بر اين يك گوينده مذهبى هم پس از آنكه مطالبى براى شنوندگان خود بيان كرد بايد از آنان نتيجه بخواهد، ولى بايد اعتراف كرد كه مطالبه عمل به گفته ها و نتيجه گرفتن كارى است بس مشكل، ولى چاره اى نيست اگر گوينده بخواهد در كار خود موفقيت داشته باشد بايد به اين فكر هم باشد.

مثلا گوينده در بيانات خود زيانهاى شراب و قمار را بيان مى كند و سپس راه خود را در پيش مى گيرد و مى رود و به همين سخنان و راهنمائيهائى كه كرده است اكتفاء مى كند، اين سبك تبليغ اگر تأثيرى داشته باشد يك درصد است.

ولى اگر مردم را نسبت به زيانهاى شراب آگاه ساخت، و سپس در فكر بستن در شراب فروشى و توبه دادن شرابخواران هم افتاد، و براى اين منظور هم وسائلى فراهم ساخت، و به ميزان قدرت خود اقدام عملى انجام داد، تأثير گفتار او پنجاه درصد خواهد بود، و اينگونه وعاظ هم در ميان مردم بيشتر از وعاظ دسته اول مورد احترام خواهند بود، زيرا مردم روحانيون و گويندگانى را كه عمل مى كنند بيش از ديگران دوست دارند.

من خودم شخصا اين موضوع را بارها تجربه كرده ام، مثلا جمعى از دوستانمان برنامه مسجد ساختن داشتند، به اين منظور در يكى از مساجدى كه به صورت ويرانه در آمده است جلسات هفتگى داير مى كرديم، و من در آن جلسه پيرامون ثواب مسجد ساختن سخن مى گفتم، و در پايان سخنان ما بعضى از رفقا بلند مى شدند تا نام افرادى را كه براى بناى آن مسجد مى خواهند كمك كنند بنويسند، و بسيارى از اوقات در همان جلسه مبلغ قابل توجهى كه بتوان با آن شروع بكار كرد جمع مى شد... و به اين ترتيب بيشتر جلسات سخنرانى ما با نتايج عملى توأم بود، و در منابر خود پيرامون امور مذهبى بسيارى از قبيل تأسيس مدرسه، چاپ كتاب و... بحث مى كرديم و نتيجه مى گرفتيم.

آگاهى از علوم اسلامى

براى گوينده اسلامى بسيار لازم است كه از اين علوم اسلامى آگاهى كاملى داشته باشد:

1 ـ علم كلام كه مربوط به توحيد، رسالت، امامت، معاد و چگونگى بهشت و دوزخ و...

2 ـ علم فقه و ابواب مختلفه آن از طهارت تا ديات.

3 ـ علم اخلاق، مانند اخلاقياتى كه در كتاب (جامع السعادات) آمده است.

4 ـ علم آداب، مانند آداب و رسومى كه در كتاب (حليةالمتقين) مرحوم مجلسى وارد شده است.

5 ـ علم تفسير، گرچه به اندازه اى باشد كه معنى ظاهرى آيات قرآن را فرا گرفته باشد.

6 ـ بداند كه اسلام در باره جهان آفرينش و زندگى چه نظرى دارد.

7 ـ بتواند ميان اسلام و ساير اديان و مكتبهاى ديگر مقايسه كند.

8 ـ آگاهى از تاريخ رسول خدا (ص) و ائمه اطهار عليهم السلام به صورتى زنده و روشن.

9 ـ آگاهى از تاريخ تمدن و فرهنگ و پيشرفتها و جريانات مسلمانان و برخوردهائى كه با ساير اديان و ملتها داشته اند.

10 ـ آگاهى از احاديث وارده از اهل بيت عليهم السلام كه از آن جمله است (نهج البلاغة) (صحيفه سجاديه) (روايات بهداشتى) و غيره...

ممكن است انسان اطلاع از اين همه علوم را امرى بعيد بشمارد ولكن بايد يك واعظ بداند كه پيروزى كامل در امر تبليغ بستگى به فراگرفتن علوم مزبور دارد، و پيروزى متوسط در اين مورد بستگى به فراگرفتن اين علوم در حد متوسط داشته، و مبتديان بايد بكوشند و خط سيرى براى خود درست كنند كه اين اطلاعات را بدست آورند.

آگاهى از حوادث و تازه هاى عصر

مردم فطرتاً علاقه دارند كه از حوادث و تازه هاى عصر خود آگاه باشند، همانگونه كه علاقه دارند از اتفاقات دورانهاى گذشته هم آگاهى داشته باشند، و نيز مى خواهند بفهمند كه در آينده چه حوادثى پيش خواهد آمد و چه جرياناتى در شرف تكوين است.

و لذا هر اندازه كه واعظ آگاهى بيشترى از حوادث و اتفاقات شهرها و كشورهاى همجوار داشته باشد به همان اندازه گفتارش در شنونده بيشتر تأثير خواهد داشت، براى نمونه اگر در يكى از كشورهاى همسايه جنگى اتفاق افتد كه در اين كشور تأثير خواهد داشت، واعظ در چنين موقعيتى بالاى منبر رود و بهيچوجه اشاره اى به آن جنگ نكند، شنونده در حال انتظار مى ماند و دلش مى خواهد از علل و عوامل بروز آن جنگ و چگونگى آن اطلاع پيدا كند.

مخصوصا اگر آن حادثه مربوط به ممالك اسلامى و مسلمانان باشد، در عصر ما كه وسائل اطلاع بسيار فراوان است، بطورى كه واعظ براى بدست آوردن اينگونه اطلاعات بيشتر از اين لازم نيست كه گوش خود را باز كند و بشنود، يا چشم باز كند و ببيند، البته براى واعظ لازم است كه رعايت كند و هرچه را مى شنود روى منبر بيان نكند، و از ميان تازه ها و حوادث عصر خود قسمتهائى را كه مناسب با سطح تبليغى خود مى بيند بيان كند و نتيجه بگيرد.

موضوعات و مطالب تازه

هيچ شده است كه داستانى را چند بار بشنوى؟ انسان اگر داستانى را دوبار بشنود خسته مى شود چه رسد به اينكه آنرا چندين بار بشنود، بنا بر اين بر واعظ لازم است كه اين جهت مهم را كاملا رعايت كند، و يك موضوع يا يك داستان را در چند منبر خود تكرار نكند، البته در صورتى كه مستمعين منبرش همان شنوندگان منبرهاى قبلى باشند.

در منبرهاى هفتگى خود اين موضوع را كاملا رعايت مى كنم به طورى كه هيجگاه يك مطلب را ولو پس از چندين سال تكرار نمى كنم.

تكرار يك مطلب علاوه بر اينكه دلالت بر افلاس واعظ مى كند موجب خواهد شد كه مردم از اطرافش پراكنده شوند، و سخنانش در شنوندگان كمتر تأثير خواهد نمود، بنا بر اين بر واعظ لازم است كه هميشه بكوشد تا منابر تازه و متنوعى تحويل دهد.

ما اين مطلب را مى توانيم از قرآن مجيد ياد بگيريم، زيرا قرآن مجيد اين اسلوب را رعايت كرده است به طورى كه يك داستان را هيچگاه تكرار نكرده است، ولى به مناسبتهاى مختلفى بارها به آن داستان اشاره كرده است، و در هر مورد كه اشاره به داستانى كرده مى بينيم مطلب تازه اى آورده است كه قبلا اشاره به آن نشده است.

مجسم ساختن وقايع و مطالب

در مورد آموزش و تعليم و تربيت، مثل معروفى است كه مى گويد: (يك تصوير از هزار كتاب و مجسم ساختن يك جريان، مؤثرتر از هزاران سخن است) روى اين حساب و با اين روش يك واعظ خيلى بهتر مى تواند در شنوندگان خود تأثير بگذارد، يك گوينده مذهبى گاهى مثلا مى گويد: حسين در كربلاء كشته شد، و گاهى جريان شهادت حضرت را طورى مجسم مى كند كه شنونده پيش خود فكر مى كند كه دارد آن حادثه را مشاهده مى كند، و مجسم ساختن يك جريان احتياج دارد به توصيفهائى از آن حادثه، كه گوينده بايد با تمرينهاى فراوان خود را عادت دهد تا بتواند يك مطلب يا يك واقعه و حادثه را كاملا مجسم سازد.

و چون تأثير سخن تابع ترغيب و ترهيب و برانگيختن عواطف است، بر واعظ لازم است كه اين امور را با راههاى مختلف و روشهاى گوناگون تمرين كند.

هنگامى كه واعظ توانست كه موقعيتها را بطور دقيق توصيف كند، بدون آنكه جريانات را بر خلاف واقع بزرگتر يا كوچكتر از اصل آن جلوه دهد مى تواند در دلهاى شنوندگان خود تأثير كامل نمايد و آنان را آنطور كه مى خواهد ارشاد كند.

تجزيه و تحليل مطالب

يكى از وظايف مهم واعظ كه بايد بخوبى در آن وارد باشد تجزيه و تحليل مطالب است، و چنانچه گوينده مطلبى را بدون تجزيه و تحليل بيان كند بجاى آنكه مردم را ارشاد كرده باشد گاهى ممكن است موجب تنفر و گمراهى مردم شود.

مثلاً اگر واعظ بگويد كه: رسول خدا (ص) در فلان واقعه دستور فرمودند كه تعدادى از يهوديان را بكشند، شنونده سرگردان مى ماند! و با خود مى گويد: مگر رسول خدا (ص) رحمة للعالمين نيست؟ پس چرا دستور مى دهد اين همه انسانها را قتل عام كنند؟!

اما اگر واعظ قبلا جريان را تجزيه و تحليل كند، و روحيات يهوديان را بخوبى براى شنوندگان تشريح كند و براى آنان توضيح دهد كه يهوديان از آغاز پيدايش چه بلاهائى بر سر بشريت آورده اند و در رأس تمامى توطئه ها بر ضد اسلام قرار داشته اند، و بر ضد بشريت كه رسول خدا (ص) مى خواست آنان را بسوى سعادت و نيكبختى سوق دهد چه عملياتى انجام مى داده اند و... پس از اين توضيحات خودبخود شنونده منتظر است كه از شما بشنود كه چگونه رسول خدا (ص) دستور قتل عام آنان را صادر فرمود تا بشريت از شر آنان نجات يابد.

ولى هميشه بايد رعايت كرد كه تجزيه و تحليل مطالب به اندازه انجام گيرد، بنا بر اين زياده روى كردن و حاشيه پردازيهائى كه مخالف واقع است، و فلسفه بافيهاى دروغين كه انسان را از واقعيت و حقيقت دور مى كند از تأثير سخن نيز خواهد كاست زيرا افراط و تفريط هردو زيان بخش بوده موجب فساد خواهد شد.

رعايت تناسب در بحث

بر واعظ لازم است كه توجه كاملى به رعايت تناسب بحثهاى خود داشته باشد ودر ابتداى سخن پيرامون هر موضوعى كه بحث كرد بايد تا به آخر سخن پيرامون همان موضوع بحث كند، نه آنكه در يك جلسه هر سخنى كه به زبانش آمده بگويد مانند پرنده اى كه از اين شاخه به آن شاخه پرواز مى كند، زيرا اين امر موجب پراكندگى ذهن شنونده خواهد شد و تأثير مطلب كم خواهد شد.

آرى گاهى موضوعى را كه واعظ مى خواهد بيان كند مربوط بموضوعات مختلفى است كه ناچار است از آن موضوعات بحث كند، اينجا خروج از تناسب و از شاخه اى بشاخه اى پريدن نيست، بلكه عبارتست از بحث در يك موضوع كلى كه موضوعات گوناگونى در بردارد.

مثلا گاهى واعظ مى خواهد پيرامون (اجتناب از محرمات) بحث كند در اينصورت بايد از شرابخوارى، قمار، ربا و ديگر گناهان بحث كند، برخلاف موقعى كه واعظ مى خواهد در يك جلسه پيرامون (زيان شراب) بحث كند كه در اين جلسه ديگر نبايد از موضوع ديگرى بحث بميان آورد، اگر گوينده توجهى به تناسب گفتار خود نداشته باشد، بيشتر اوقات دچار تناقضاتى خواهد شد كه نجات يافتن از آن مشكل خواهد بود مثلا: هرگاه واعظ پيرامون عفو و بخشش خداوند سخن بگويد، و سپس از عقاب و عذاب الهى سخن بميان آورد شنونده ميان اين دو خصلت تناقض مى بيند، بنا بر اين بر واعظ لازم است كه كاملا از بحث كردن پيرامون موضوعات گوناگون پرهيز نمايد، هرچند هم گاهى ممكن است واعظ ميان موضوعات مختلفى يك روح وحدتى احساس كند، ولى باز هم بهتر است كه در هر جلسه پيرامون يك موضوع جداگانه بحث كند .

سطح معلومات شنوندگان

معمولا در جلسات سخنرانى وعاظ شنوندگانى در سطحهاى گوناگون شركت مى كنند، قهرا افرادى باسواد، و عده اى بى سواد، جمعى دانشمند، گروهى عامى، از زنان و مردان، بزرگ و كوچك پخته و ناپخته، با ايمان، ضعيف الايمان، و افراد قديمى و متجددين در جلسه حضور دارند، بنا بر اين بر واعظ لازم است كه بسيار سعى كند و مناسب با اين سطحهاى مختلف مطالبى بيان نمايد، تا موجب دور شدن مردم از حقيقت نشود، و بجاى آنكه از منبر او چيزى درك كنند نسبت به جلسات مذهبى و منبرها بدبين نشوند.

بيشتر اوقات در جلسات مذهبى افرادى شركت مى كنند كه مناسب با هريك از آنان سخنى است كه با ديگرى مناسبت ندارد.

مثلا هرگاه مستمع شخصى ترسو و بخيل يا گناهكار باشد مناسب است كه انسان او را به شجاعت و كرم وا داشته، او را از عذاب الهى بترساند، و چنانچه شنونده مردى جسور يا اسراف كننده يا زاهد باشد، يا كسى باشد كه خوفش بيش از اميدواريش باشد، براى او مناسب است كه او را وادار به احتياط و اقتصاد كرده، بشارت به ثواب دهيم، بنا بر اين هنگامى كه واعظ در مجلس خود اين دو صنف را مشاهده مى كند چگونه مناسب است سخن بگويد؟ من در منبرهايم در اين باره با مشكل سختى روبرو هستم، زيرا هميشه در جلسات افرادى در سطهاى گوناگون شركت مى كنند.

شناخت دردها و اولويت ها

واعظ در موقعيت يك طبيب ماهر انجام وظيفه مى كند، همانگونه كه يك طبيب هنگام معاينه بيماران خود هركدام از آنان را مورد معاينه قرار مى دهد، و پس از تشخيص نوع بيمارى آنان براى هركدام دواى مناسب دردشان را مى نويسد، و چنانچه طبيب براى بيمارى كه تب دارد دواى يرقان بنويسد او را مسخره مى كنند.

و همچنين هنگامى كه يك واعظ در اجتماع افراد شرابخوار منبر رفت اگر پيرامون مسئله ربا بحث كند، بحث او مناسب با جلسه اش نبوده دليل بر بى سليقگى او مى باشد، و در اينگونه مجالس بايد پيرامون شراب بحث كند، و نيز اگر واعظى در ميان جماعتى قمارباز منبر رود كه اهميت به نظافت هم نمى دهند اينجا براى واعظ بحث پيرامون قمار و بيان مضرات آن مقدم بر بحث پيرامون نظافت است و همينطور در ساير مباحث مورد نياز شنوندگانش بايد رعايت اولويت را بنمايد.

آگاهى از موقعيت مجلس

از فصلهاى گذشته روشن شد كه بايد خطيب به اوضاع و احوال مجلس خود كاملا آگاه باشد، بنا بر اين كافى نيست كه واعظ احاديث و مواعظ و داستانهائى را حفظ كند و بدون رعايت حالات و خصوصيات اجتماعى شنوندگانش آن مطالب را بيان كند، وگرنه گاهى ممكن است در سخنرانيش با شكست روبرو شود، و سخنانش تأثير نگذاشته، بلكه گاهى فساد سخنانش بيشتر از تأثيرش باشد.

بياد دارم كه من خودم در يكى از منبرهايم داستانى از زندگى يكنفر از رهبران اديان قلابى را بيان كردم، و هدفم از نقل آن داستان اين بود كه رئيس دينى حتى اگر رئيس يك دين قلابى هم باشد بايد متصف بصفات جالبى باشد، پس از پايان جلسه يكى از رفقا نزد من آمده گفت: بجاى آنكه ابرويش را اصلاح كنى چشمش را كور كردى!

گفتم: چرا؟ گفت: اتفاقا من مهمانى داشتم كه از پيروان آن دين قلابى بود كه شما از زندگى رهبرش داستانى نقل كردى، سخنان شما موجب شد كه اين شخص بيشتر بدين خودش علاقه پيدا كند، زيرا شما كه اين داستان را نقل كرده ايد مى گويد: رئيس دين او را مدح كرده ايد.

لذا من كوشيدم تا او را از عقيده اش برگرداندم.

آلت دست كلاشان نشود

بسيار لازم است كه واعظ احترام خود را حفظ كند، و كارى نكند كه سخنش از ارزش بيفتد، زيرا بسيارى از اوقات افرادى كلاش يا احيانا فقرائى كه محتاج هستند مى آيند و از واعظ درخواست مى كنند كه براى آنان مقدارى پول از مردم بگيرد، واعظ هم آلت آن فرد كلاش يا فقير مى شود، و اين امر موجب مى شود كه منبرش سبك شود، و جمعيت از مجلسش پراكنده شوند، و از اين قبيل درخواستها... ناگفته نماند كه من با اين سخنان نمى خواهم وعاظ را از جمع آورى پول براى فقراء و مستمندان مانع شوم، بلكه مى خواهم بگويم: براى واعظ لازم است دقت كند و بسنجد كه كداميك از اين دو امر اهميت بيشترى دارد.

آيا جمع آورى مال براى فقراى نيازمند اهميت بيشترى دارد، يا رعايت حال مستمعين و موقعيت خودش كه تأثير سخنش بيشتر باشد.