درس پانزدهم
مسأله سى ام: بعد از حسن و حسين(عليهما
السلام)، امامت با دعوت و قيام، به فرزندان آن دو مى رسد.
آخرين مسأله در منشور اعتقادى زيديه به تبيين نظريه خاص زيديه در مورد
امامت پس از امام حسين(عليه السلام) اختصاص يافته است. نظرى هاى كه زيديه
را از ديگر فرقه هاى شيعه جدا مى سازد و اصلى ترين مشخصه آنان به شمار
مى رود.
زيديه پس از سه امام نخست، به وجود نص در
تعيين امام اعتقادى ندارند و معتقدند از آن پس هر يك از اولاد امام
حسن(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام) كه داراى شرايط خاص و
صلاحيت هاى لازم باشد و در راه خدا قيام كند و مردم را به طاعت خداوند و
امامت خود دعوت نمايد، امام خواهد بود. رصاص صلاحيت هاى لازم براى چنين
امامى را برمى شمارد:
«آگاهى و عالم بودن به آنچه مردم در دين و
دنيا به آن نيازمندند.
پرهيز از آنچه خداوند حرام فرموده است.
برترى در دين، به گونه اى كه برترين اهل
زمان خود يا از جمله برترين ها باشد.
سخاوتمندى، به گونه اى كه حقوق را به
آن گونه كه خداوند امر فرموده ادا نمايد.
شجاعت، به گونه اى كه داراى قوت قلبى باشد
كه بتواند با دشمنان خدا مبارزه كند.
قدرت تدبير امور مردم به گونه اى كه از
سلامت جسمانى برخوردار باشد و از نواقصى همچون كورى كه مانع انجام وظيفه
مى شود، به دور باشد.
صاحب نظر و مدير بودن، به گونه اى كه
بتوان در مشورت و اظهارنظرها به او اعتماد كرد».[1]
وى سپس به مسأله مهم ديگرى در مبحث امامت
اشاره مى كند و آن راه اثباتِ امامتِ فرد داراى صلاحيت است. به نظر زيديه
پس از سه امام نخست كه راه اثبات امامت نص بود، راه اثبات ديگر امامان،
دعوت و قيام است:
«در ميان امت اسلام بر لزوم وجود اين صفات
در امام اختلافى نيست. بنابراين اگر چنين كسى مردم را به سوى خدا دعوت كرد،
مردم بايد دعوت او را اجابت كنند و در ركاب او جهاد نمايند. چرا كه
پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرموده است: مَنْ سَمِعَ وَاعِيَتَنَا أَهْلَ
البَيْتِ فَلَمْ يجِبْها كَبَّهُ اللهُ عَلَى مِنْخَرَيْهِ فِى نَارِ
جَهَنَّمَ».[2]
رصاص سپس به يكى از مهمترين ويژگى هاى
نظريه امامت زيديه توجه مى كند كه شرط نَسَب است. به نظر زيديه امام بايد
از نسل فاطمه(عليها السلام) و از فرزندان يكى از دو پسر ايشان، يعنى امام
حسن(عليه السلام) و يا امام حسين(عليه السلام) باشد. تنها دليل زيديه براى
اين شرط اجماع است با اين توضيح كه در كلام رصاص منعكس است:
«همه مسلمانان بر جواز امامت در فرزندان
حسن(عليه السلام) و حسين(عليه السلام) اجماع دارند در حالى كه در مورد
ديگران چنين اجماعى وجود ندارد. چرا كه معتزله امامت را در همه قرشيان و
خوارج آن را در همه مردم روا مى ديدند و ترديدى نيست كه فرزندان حسن(عليه
السلام)و حسين(عليه السلام) از بهترين قرشيان و مردمانند. پس ما به مورد
اتفاق امت اخذ كرده ايم و آنچه مورد اختلاف است رها كرديم چرا كه
پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرموده اند: لَنْ تَجْتَمِعَ أُمَّتِى عَلَى
ضَلالَة. و آنان در جواز امامت فرزندان حسن و حسين(عليهما السلام) اجماع
دارند».[3]
كاملا روشن است كه با توجه به نظريه
اماميه ادعاى چنين اجماعى نادرست و ناتمام است. چرا كه اماميه استمرار
امامت را با استناد به نص، تنها در تعداد مخصوصى از فرزندان امام حسين(عليه
السلام) جايز مى دانند. و اگر استدلال به چنين اجماعى كه مفاد آن اخذ به
موضع اتفاق و قدر متقين است، صحيح و تمام بود، بيش از همه، دليل حقانيت
اماميه بود.
عالمان زيديه و از جمله رصاص از اين نكته
غافل نبوده اند و كوشيده اند راه گريزى بيابند! رصاص مى گويد:
«نظريه اماميه در خصوص وجود نص بر تعداد
به خصوصى از فرزندان حسين(عليه السلام)باطل است! چرا كه اگر چنين نصى وجود
داشت بايد در نزد همه مكلفان آشكار و مشهور مى بود; و چون چنين نيست بايد
آن را انكار كرد!».[4]
اين در حالى است كه روايات متعدد نبوى در
خصوص امامت دوازده امام علاوه بر كتب اماميه، در كتب مشهور اهل سنت نيز نقل
شده و به اعتراف محقق معاصر زيديه دكتر مرتضى بن زيد محطورى در پاورقى
مصباح العلوم، چاپ مركز بدر العلمى والثقافى، محدثان در تفسير و تطبيق آن
دچار محذور شده و به حيص و بيص افتاده اند!
لازم به يادآورى است كه زيديه با اماميه
در تعظيم و بزرگداشت امامان اهل بيت اتفاق نظر دارند و تنها در اين كه آيا
آنان پيرو سادات مبارز علوى زمان خود بوده اند يا اين كه خود را امامانى
واجب الاطاعه مى دانستند، با اماميه اختلاف نظر دارند چرا كه اماميه معتقد
است كه امامان اثناعشر امامانى واجب الاطاعه بوده اند و علويان مبارزى كه
در زمان آنها قيام مى كردند و زيديه آنان را پيشواى خود مى دانند بايد پيرو
فرامين آنان بوده باشند. اين در حالى است كه بنابر نظر زيديه امامان
اثناعشريه پس از امام حسين(عليه السلام)هيچ يك جز امام على بن موسى
الرضا(عليه السلام) مدعى مقام امامت و تصدى امور نبوده اند.[5]
به نظر مى رسد اين اختلاف ـ حداقل در
نگاهى تاريخى ـ بيش از همه به سوء تفاهم و خلط ميان دو مفهوم امامت
بازمى گردد. يكى امامت الاهى و معنوى كه به عنوان امرى قدسى و تعيينى از
جانب خداوند مطرح است و مردم در انتخاب امام نقشى ندارند و نص و عصمت از
مشخصات اصلى آن است. و ديگرى امامتى دنيايى كه صرفاً به معناى رهبرى نظام
اسلامى و به دست گرفتن قدرت سياسى در جهت احياى فريضه امر به معروف و نهى
از منكر است. در اين معنا از امامت تعيين آسمانى مطرح نيست و نص و عصمت
جايى ندارد.
زيديه همچون اماميه در سه امام نخست يعنى
على(عليه السلام) و حسن(عليه السلام) و حسين(عليه السلام)امامتى از نوع اول
قائلند. ولى پس از اين سه امام، امامت در زيديه به معناى رهبرى سياسى و
قرار گرفتن در هرم قدرت است و به همين دليل امامان اماميه ـ به جز على بن
موسى الرضا(عليه السلام) ـ امام زيديه به حساب نمى آيند. اين در حالى است
كه اماميه همان مفهوم اول از امامت را در همه دوازده امام معتقدند و نص و
عصمت و منصب الاهى را منحصر در سه امام نخست نمى دانند.
اين تفاوت در معناى امامت همان چيزى است
كه شيخ مفيد (متوفاى 413 قمرى) در مناظره خود با يكى از زيديه در مسجد كوفه
به آن اشاره كرده است:
شيخ مفيد در جواب اعتراض مردى زيدى كه به
قصد فتنه انگيزى در حضور جمع، خطاب به او مى گويد:
«چگونه به خود اجازه مى دهى كه امامت زيد
بن على را انكار كنى؟»
پاسخ مى دهد:
«تو نسبت به من گمان باطلى برده اى!
چرا كه من نسبت به زيد اعتقادى دارم كه هيچ زيدى با آن مخالف نيست و مذهب
من با آنان در اين مورد تفاوتى ندارد.»
آن مرد مى پرسد:
«عقيده تو در مورد امامت زيد چيست؟»
شيخ پاسخ مى دهد:
«من از امامت زيد به همان چيزى اعتقاد
دارم كه زيديه معتقدند و از او همان چيزى را نفى مى كنم كه آنان نفى
مى كنند! مى گويم كه زيد امام علم و زهد و امر به معروف و نهى از منكر بود
و امامتى را از او نفى مى كنم كه به موجب آن براى امام عصمت و نص و معجزه
ثابت مى شود. و در اين اعتقاد هيچ يك از زيديه با من مخالفتى ندارند!».[6]
مهدويت در زيديه
احمد بن حسن رصاص در سى مسأله اعتقادى خود
به مهدويت اشاره ندارد و اين شايد به دليل كم رنگ تر بودن بحث مهدويت در
زيديه در مقايسه با اماميه، به دليل امتداد امامت در اعتقاد آنان است. ولى
بايد يادآور شد كه زيديه همچون ديگر فرقه هاى اسلامى به مهدى موعود و منجى
آخر زمان معتقدند و او را از امامان اهل بيت بلكه از برترين آنها مى دانند
و در طول تاريخ نيز در مورد شخصيت ها و امامان متعددى از زيديه ادعاى
مهدويت مطرح شده است كه در اين نوشتار مجال بسط آن فراهم نيست.
تنها به اين نكته بايد اشاره كرد كه در
طول تاريخ امامان متعددى از زيديه بر اساس سنتى رايج كه آنان به لقب هاى
مختلفى همچون هادى الى الحق; ناصرلدين الله; مرتضى لدين الله; منصوربالله
و... خوانده مى شوند، تعدادى نيز با لقب مهدى لدين الله مشهورند كه اين به
معناى ادعاى مهدويت آنان نيست. مشهورترين اين امامان عبارتند از:
مهدى لدين الله محمد بن حسن بن قاسم (360ق)، مهدى لدين الله حسين بن قاسم
عيانى (404ق)، مهدى لدين الله احمد بن حسين (656ق)، مهدى لدين الله محمد بن
مطهر بن يحيى (728ق)، مهدى لدين الله احمد بن يحيى ابن مرتضى (840 ق)،
مهدى لدين الله محمد بن قاسم حوثى (1310ق).[7]
هادى يحيى بن حسين (متوفاى 298 قمرى)
قديمى ترين متن زيديه در خصوص مهدى(عليه السلام) را به نقل از زيد بن على
بن حسين(عليه السلام) روايت مى كند. در اين روايت زيد پس از ذكر برخى از
علائم ظهور مى گويد:
«در آن هنگام قائم آل محمد(صلى الله عليه
وآله) قيام خواهد كرد در حالى كه به كعبه تكيه زده است و از ميان دو چشم او
نورى مى درخشد كه تنها كوردلان دنيا و آخرت آن را نمى بينند. ابوهاشم،
فروشنده انار، از زيد مى پرسد: اى اباحسين! آن نور چيست؟ زيد پاسخ مى دهد:
عدالت او در ميان شما و حجت او بر آفرينش».[8]
همچنين منصوربالله عبدالله بن حمزه
(متوفاى 614 قمرى) از كتاب المحيط بالإمامة تأليف على بن حسين بن محمد
ديلمى (قرن پنجم قمرى)، روايتى مسند از ابوخالد واسطى نقل مى كند كه
مى گويد: از زيد بن على(عليه السلام) در مورد مهدى پرسيديم كه آيا او خواهد
آمد؟ پاسخ داد: بلى! كسى پرسيد: آيا از فرزندان حسن خواهد بود يا از
فرزندان حسين؟ زيد گفت: او از فرزندان فاطمه(عليها السلام) است و به خواست
خدا از فرزندان حسن يا حسين خواهد بود![9]
عبدالله بن حمزه روايت مسند ديگرى نيز از
همان كتاب از زيد بن على(عليه السلام) نقل مى كند كه در آن آمده است:
«در زمانى كه زيد به كوفه وارد شده بود،
گروهى از مردم كوفه به حضورش رفتند و از او پرسيدند: اى فرزند رسول خدا!
آيا تو همان مهدى موعودى كه به ما خبر داده اند كه زمين را پر از عدل و داد
خواهد كرد؟ زيد گفت: نه! گفتند: نگرانيم كه تو براى ما كليد بلا باشى! زيد
گفت: واى بر شما! چه كليد بلايى؟! گفتند: خانه هايمان ويران شود و
فرزندانمان به اسارت روند و زير هر سنگى كه رويم كشته شويم! زيد گفت: واى
بر شما! آيا نشنيده ايد كه هيچ قرنى بر شما نمى گذرد مگر اين كه خداوند
مردى را از ميان ما برمى انگيزد يا او خود خروج مى كند كه حجت آن قرن است
چه مردمان او را بشناسند و چه نشناسند؟».[10]
همچنين در روايت سومى كه عبدالله بن حمزه
آن را از كتاب المحيط بالإمامة به صورت مسند از زيد بن على(عليه السلام)
نقل مى كند آمده است:
«مهدى حق است و او از ما خاندان خواهد بود
ولى شما او را درك نخواهيد كرد چرا كه ظهور او در آخر زمان است. پس نبايد
از جهاد در ركاب آن دعوت كننده اى از ما كه به كتاب خدا و سنت پيامبر
فرامى خواند و در اين راه قيام كرده و مورد اعتماد است و امام و حجت بر
شماست، سستى نماييد. بلكه بايد از او پيروى كنيد تا هدايت شويد».[11]
قاسم رسّى يكى ديگر از نخستين پيشوايان
زيديه نيز مى گويد:
«و پيامبر ما را به نام و نسب و كردار
مهدى راهنمايى كرد».
و از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل
مى كند كه فرمود:
«مهدى هم نام من و پدر او هم نام پدر من
است.[12]
او در مال سخاوتمند و بر كارگزاران سخت گير و بر مسكينان مهربان است».[13]
پيشواى ديگر زيديه، هادى يحيى بن حسين در خصوص مهدى(عليه السلام) شعرى زيبا
دارد:
كريمٌ هاشمى فاطمى جامع القلب *** رؤوفٌ
أحمدى لا يهاب الموت فى الحرب
ترى أعداءه منه حذار الحتف فى الكرب ***
شجاعٌ يتلف الأرواح فى الهيجاء بالضرب
رحيمٌ بأخ التقوى شديدٌ بأخ الذنب
حكيمٌ أتى التقوى و فصل الحكم والخطب بعدل
القائم المهدى غوث الشرق والغرب.[14]
و مى افزايد:
«خداوند، به يمن مهدى پاك، دعوت حق را
زنده و سخن راست را آشكار مى كند».[15]
و همو در جايى ديگر مى گويد:
«هر كس قائل به امامت و وصايت على(عليه
السلام) است، معتقد است كه خداوند به وسيله پيامبرش على(عليه السلام) و حسن
و حسين و نيكانى از فرزندان حسن و حسين را وصى قرار داده كه اولين آنها على
بن حسين و آخرين آنها مهدى است و ميان آن دو، امامانى قرار دارند».[16]
ابوطالب ناطق بالحق يحيى بن حسين هارونى
نيز به سند خود از ام سلمه روايت مى كند: از پيامبر پرسيدم: مهدى از نسل چه
كسى است؟ فرمود: از فرزندان هاشم! پرسيدم: از كدام يك از فرزندان هاشم؟
فرمود: از فرزندان عبدالمطلب! گفتم از كدام يك از فرزندان عبدالمطلب؟ پاسخ
داد: از فرزندان فاطمه».[17]
خلاصه آن كه زيديه معتقد به ظهور مهدى
موعودند ولى براى آن زمان خاصى تعيين نمى كنند و شخص معينى را به عنوان
مهدى نمى شناسند و اعتقادى به متولد شدن او ندارند، بلكه معتقدند مهدى
موعود آخرين امام از امامان اهل بيت و از نسل فاطمه خواهد بود كه در زمانى
نامعيّن خواهد آمد و زمين را كه از ظلم و بيداد پر شده است، از عدل و داد
پر خواهد نمود.[18]
خلاصه مطالب
1. زيديه پس از سه امام نخست، به وجود نص
در تعيين امام اعتقادى ندارند و معتقدند از آن پس هريك از اولاد امام حسن و
امام حسين(عليهما السلام) كه داراى شرايط خاص و صلاحيت هاى لازم (مثل علم،
تقوا، برترى در دين، سخاوتمندى، شجاعت، قدرت تدبير امور، سلامت جسمانى و
صاحب نظر) باشد، در راه خدا قيام كند و مردم را به اطاعت خداوند و امامت
خود دعوت نمايد، امام خواهد بود.
2. اگرچه به دليل اعتقاد زيديه به امتداد
امامت، بحث مهدويت در ميان ايشان نسبت به اماميه كمرنگتر است، ولى آنان نيز
به مهدى موعود معتقدند. ايشان شخص معينى را به عنوان مهدى نمى شناسند و
معتقدند كه وى آخرين امام از امامان اهل بيت(عليهم السلام)است كه از نسل
فاطمه(عليها السلام) در آينده متولد خواهد شد و در زمان نامعيّن ظهور خواهد
كرد.
پرسش هايى درباره متن
1. ديدگاه زيديه در باب امامت پس از سه
امام نخست چيست و چه شرايطى براى امامت قائلند؟
2. تحليلتان از انكار نص از سوى زيديه در
مورد ائمه اهل بيت از نسل امام حسين(عليه السلام)چيست؟ نظر شيخ مفيد(ره) را
در اين خصوص توضيح دهيد.
3. ديدگاه زيديه را در باب مهدويت توضيح
دهيد.
منابع براى مطالعه بيشتر
1. مجموع رسائل الامام الهادى، يمن.
2. البحرالزخار، ابن مرتضى، يمن.
3. مجموع كتب و رسائل الامام المرتضى،
يمن.
4. العقد الثمين فى احكام ائمه الهادين،
منصوربالله عبدالله بن حمزه، يمن.
پىنوشتها:
[1].
همان، ص23.
[2].
همان.
[3].
همان، صص23ـ24.
[4].
مصباح العلوم، ص23.
[5].
برخى از منابع زيديه به ويژه متأخران آنها از امام رضا(عليه السلام)
به عنوان امام ياد كرده اند. همچنين در خصوص امام زين العابدين نيز در
كلمات زيديه اختلاف زيادى ديده مى شود و در حالى كه برخى گزارش ها و ظاهر
برخى منابع زيديه حاكى از اعتقاد به امامت ايشان است، اغلب زيديه ايشان را
از جمله امامان خود به شمار نياورده و نمى آورند. بررسى كامل اين دو موضوع
مجالى ديگر مى طلبد.
[6].
الفصول المختارة، ص277.
[7].
براى اطلاع بيشتر، ر.ك: مجدالدين مؤيدى، التحف شرح الزلف.
[8].
الأحكام فى الحلال والحرام، ج2، ص470.
[9].
منصوربالله عبدالله بن حمزه، العقد الثمين فى أحكام الأئمة الطاهرين،
صص195ـ196.
[10].
همان، صص196ـ 198.
[11].
همان، صص198ـ199.
[12].
قاسم بن ابراهيم رسّى، كتاب الإمامة (1)، در مجموع كتب و رسائل الإمام
القاسم بن إبراهيم الرسّى، ج2، ص192.
[13].
قاسم بن ابراهيم رسّى، كتاب الإمامة (2)، در مجموع كتب و رسائل الإمام
القاسم بن إبراهيم الرسّى، ج2، ص215.
[14].
الأحاديث النبوية، ص142.
[15].
الأحكام فى الحلال والحرام، ج2، ص470.
[16].
كتاب فيه معرفة الله، در مجموع رسائل الإمام الهادى، ص62 .
[17].
تيسير المطالب، ص139.
[18].
به عنوان نمونه ببينيد: روايتى را از امام زيديه ابراهيم بن عبدالله بن حسن
بن حسن(عليه السلام) در تيسير المطالب، ص194 و سخنى را از امام برجسته
زيديه يمن در قرون ميانه عبدالله بن حمزه در كتاب شرح الرسالة الناصحة،
صص578 ـ579 .